• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

آزَر (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مقالات مرتبط: آزر.


آزَر (به فتح زاء) یکی از واژگان قرآن کریم است.
طبق ظاهر آیه ۷۴ سوره انعام آزر پدر حضرت ابراهیم (علیه‌السّلام) معرفی شده است. اما مورخین نام پدر حضرت را تارح یا تارخ نوشته‌اند و آزر را جدّ مادری و عموی حضرت معرفی کرده‌اند. زیرا طبق آیات، آزر مشرک و بت‌پرست بوده است. در صورتی که طبق دیدگاه شیعه اجداد و پدران حضرت رسول (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) همگی موحد بودند و دلیل دیگر اینکه لفظ أب در زبان عرب معنای وسیعی دارد و فقط به معنای پدر حقیقی نیست. حضرت ابراهیم، آزر را به توحید دعوت نمود اما آزر نپذیرفت و از حضرت رویگردانی کرد.



آزَر طبق ظاهرِ آیه ۷۴ سوره انعام پدر ابراهیم (علیه‌السّلام)] بود و صریح آیات است که آزر مشرک و بت‌پرست بود ولی لفظ «اب» در زبان عرب معنای وسیعی دارد همانند لفظ «ام» و «اخ» و «اخت»، اما اهل تاریخ نام پدر ابراهیم (علیه‌السّلام) را تارح یا تارخ (با حاء و خاء) نوشته‌اند، و نقل شده که: آزر جدّ مادری ابراهیم (علیه‌السّلام) بود و به او پدر خطاب کرده است.


(وَ اِذْ قالَ اِبْراهِیمُ لِاَبِیهِ‌ آزَرَ اَ تَتَّخِذُ اَصْناماً آلِهَةً) (به خاطر بياوريد هنگامى را كه ابراهيم به پدرش (سرپرستش كه در آن زمان عمويش بود) «آزر» گفت: «آيا بت‌هايى را به عنوان معبود خود انتخاب مى‌كنى؟!)
ظاهر آیه آن است که‌ آزر پدر ابراهیم (علیه‌السّلام) بود و صریح آیات است که آزر مشرک و بت پرست بود و در مقام انکار می‌گفت‌: (اَ راغِبٌ اَنْتَ عَنْ آلِهَتی یا اِبْراهِیمُ) (اى ابراهيم! آيا تو از معبودهاى من روى‌گردانى؟!) در این جا دو سؤال پیش می‌آید:

۲.۱ - پدر حضرت ابراهیم

اول آنکه: اهل تاریخ نام پدر ابراهیم (علیه‌السّلام) را تارح (با حاء و خاء) نوشته‌اند، در مجمع البیان از زجّاج نقل شده: بین علماء نسب اختلاف نیست که نام پدر ابراهیم، تارخ بود. مسعودی در اثبات الوصیة پدر آن حضرت را از پیامبران شمرده و نام وی را تارخ گفته است، می‌گوید: تارخ که پدر ابراهیم خلیل بود، در عهد نمرود به دعوت برخاست و آنگاه او را بیست و چهارمین پیغمبر از پیامبران نقل می‌کند و نیز می‌گوید: از عالم (علیه‌السّلام) نقل شده که: آزر جدّ امّی ابراهیم بود. در کامل ابن اثیر، نام پدر آن حضرت را تارخ نوشته و در تورات حاضر تارح است.

۲.۲ - موحد بودن پدران حضرت رسول

دوم آنکه: لازم می‌آید در آباء حضرت رسول (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) مشرک وجود داشته باشد، با آنکه شیعه بالاتفاق در موحّد بودن پدران آن حضرت اجماع کرده‌اند: مجلسی (علیه‌الرحمه) در بحار الانوار می‌گوید: اخباری که بر اسلام پدران آن حضرت دلالت می‌کند، از طریق شیعه مستفیض بلکه متواتر است.
طبرسی (علیه‌الرحمة) در مجمع البیان پس از نقل قول زجّاج فرموده: سخن زجّاج مؤیّد اصحاب ما «امامیّه» است که آزر جدّ امّی و یا عموی ابراهیم بود، نزد امامیّه به صحّت رسیده که پدران حضرت رسول (صلوات‌الله‌علیهم) تا آدم همه موحّد بودند و طایفه امامیّه بر این مطلب اجماع کرده‌اند.


تدبّر در کلام عرب و آیات قرآن کریم نشان می‌دهد که معنای حقیقی «اب» گرچه پدر اصلی است، ولی در غیر آن نیز به قدری استعمال شده که نزدیک است معنای اصلی بعضا به قرینه محتاج باشد؛ راغب گوید: «الاب: الوالد، و یسمّی کلّ من کان سببا فی ایجاد شیئی او اصلاحه او ظهوره ابا»، یعنی: پدر و هر که سبب ایجاد، یا اصلاح و یا ظهور چیزی باشد، به او اب گفته می‌شود.
حضرت رسول به علی (علیه‌السّلام) فرمود: «اَنَا وَ اَنْتَ اَبَوَا هَذِهِ الْاُمَّةِ»، «من و تو دو پدر این امت هستیم.»
به آنکه از میهمانان پذیرائی کند گویند: ابو الاضیاف، و به آنکه آتش جنگ بیافروزد: ابوالحرب، به معلّم نیز اب گفته‌اند.
در قرآن مجید، پدران در جای بزرگان قوم و بالعکس استعمال شده است، در چندین جا از کفّار نقل شده که در مقابل پیامبران گفته‌اند: (بَلْ نَتَّبِعُ ما اَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا) یعنی: «از پدران خود پیروی خواهیم کرد.»
در جای دیگر به جای‌ «آباءَنا»... «سادَتَنا وَ کُبَراءَنا» آمده، که روز قیامت خواهند گفت‌: (رَبَّنا اِنَّا اَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَاَضَلُّونَا السَّبِیلَا) (پروردگارا! ما از سران و بزرگان خود اطاعت كرديم و ما را گمراه ساختند.)
ناگفته نماند اخ و اخت چنانکه گذشت و امّ، چنانکه خواهد آمد مانند اب، استعمالشان بسیار وسیع است و اما کلمه والد و والدة فقط به پدر و مادر حقیقی اطلاق می‌شود، لا غیر. در این صورت، بسیار آسان است که بگوئیم: آزر، جدّ امّی ابراهیم (علیه‌السّلام) بود و به او پدر خطاب کرده است.

۳.۱ - تحقیق المیزان

المیزان در این خصوص تحقیقی دارد که خلاصه آن را در اینجا می‌آوریم و آنچه میان دو قوس (پرانتز) گفته می‌شود از نگارنده است:
«تدبّر در آیات نشان می‌دهد که: آزر پدر اصلی ابراهیم (علیه‌السّلام) نبوده است، زیرا آن حضرت در اوّلین برخورد با قومش، دعوت خویش را از مردی شروع کرد که قرآن فرموده: پدر او بود، و اصرار کرد که وی به دین توحید در آید، او در جواب تندی کرد گفت: اگر بس نکنی سنگبارانت کنم، از من دور شو، ابراهیم بر او سلام کرد و گفت: از پروردگارم برای تو آمرزش خواهم خواست. و از شما و آنچه جز خدا می‌خوانید کنار می‌شوم.
در سوره شعراء داستان از سر گرفته شده و در آنجا پس از گفتگو با پدر و قومش و تخطئه بت‌پرستی، دعا می‌کند و می‌گوید: پروردگارا مرا به صالحان ملحق کن و پیش آیندگان نیک‌نام گردان و از وارثان بهشت کن و پدرم را بی‌آمرز که از گمراهان است‌، (وَ اغْفِرْ لِاَبِی اِنَّهُ کانَ مِنَ الضَّالِّینَ) (هنگامى كه به پدرش (سرپرستش كه در آن زمان عمويش آزر بود) و قوم او گفت: «چه چيز را مى‌پرستيد؟!)
(چون دعای آن حضرت و استغفار برای پدرش بعد از گفتگو با بت‌پرستان نقل شده، چنین به‌دست می‌آید که آن حضرت در آن موقع هنوز از بابل خارج نشده بود، گرچه صاحب المیزان از «کان» در «کانَ مِنَ الضَّالِّینَ» استفاده کرده و گفته است: استغفار، شاید بعد از مرگ‌ آزر و یا بعد از خروج از بابل بود ولی صدر آیات در سوره شعراء مانع از آن است. هیچ مانعی ندارد که «کان» در آیه به معنی حال و ثبوت باشد، نظیر: (کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا) یعنی: «با کسی که اکنون در گهواره و کودک است چگونه تکلّم کنیم؟!» و معنی‌ (اِنَّهُ کانَ مِنَ الضَّالِّینَ) آن است که: «او از گمراهان است». و اینکه فرموده: استغفار بعد از مرگ آزر بوده بسیار بعید است، زیرا در سوره توبه چنانکه خواهد آمد هست‌: (فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ اَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّاَ مِنْهُ) «چون بر ابراهیم روشن شد که آزر دشمن خداست از او بیزاری کرد». تا آزر زنده بود، ابراهیم احتمال می‌داد که او، ایمان آورد و چون مشرک بمرد این احتمال منتفی شد و آن حضرت از وی بیزاری کرد، در این صورت معنی ندارد که بگوئیم: بعد از وفات او، برایش استغفار نمود، بلکه قهرا این کار را پیش از مرگ او کرده بود و عن قریب در این باره توضیح بیشتر داده خواهد شد).
آن وقت، خداوند فرموده که: استغفار ابراهیم برای پدرش به واسطه وعده قبلی بود، و چون بر وی روشن شد که او دشمن خداست از وی بیزاری نمود و خلاصه، قرآن روشن می‌کند که ابراهیم برای پدرش هم دعا کرد و هم بیزاری نمود. همه اینها در اوائل عهد آن حضرت بود که هنوز از بابل هجرت نکرده بود. سپس خداوند، هجرت و اولاد خواستن او را بیان می‌کند: گفت من به سوی پروردگارم می‌روم او حتما مرا راهنمائی می‌کند. پروردگارا برای من اولاد صالح عنایت فرما، و آن‌ وقت می‌فرماید: او و لوط را نجات دادیم و به زمین با برکت بردیم و به او اسحاق و یعقوب را دادیم. و نیز فرموده: چون از بت‌پرستان و معبودهایشان کنار شد به او اسحاق و یعقوب را دادیم.
سپس خداوند، دعای آن حضرت را در آخر عمر و در مکّه و پس از تولّد دو فرزندش و اسکان اسماعیل در مکّه و بنای کعبه، چنین نقل می‌کند: پروردگارا این دیار را امن گردان! من و فرزندانم را از بت پرستی دور کن... پروردگارا من بعضی از ذرّیّه خودم را به درّه غیر قابل کشت، نزد خانه محترم تو سکونت دادم، تا نماز بپا کنند... حمد خدای را که در پیری، اسمعیل و اسحق را به من عنایت فرمود... تا گفت: (رَبَّنَا اغْفِرْلِی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ) (پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را، در آن روزى كه حساب برپا مى‌شود، بيامرز!)
آیه فوق بهترین شاهد است، این پدر که با مادرش یکجا برای آنها مغفرت می‌خواهد، غیر از «آزر» است، زیرا دیدیم که دعا برای آزر روی وفا به وعده بود و سپس از وی بیزاری نمود، دیگر معنی ندارد که در آخر عمر باز برای کسی که از او بیزاری کرده آمرزش بخواهد. جای دقّت است که در این دعا «والدیّ» آمده که جز به پدر و مادر اصلی اطلاق نمی‌شود، بر خلاف «اب» که اعمّ است و در دعای آزر گفته بود: (وَ اغْفِرْ لِاَبِی)، پس نتیجه این است که آزر، پدر اصلی ابراهیم (علیه‌السّلام) نبود بلکه عنوانی داشت که می‌شد به او «یا اَبَتِ» خطاب کرد. لغت عرب اجازه می‌دهد که کلمه اب بر جدّ، عمو، ناپدری، سرپرست امور، و بر هر بزرگ مطاع گفته شود.


در این بحث از آیات استفاده خواهیم کرد که:
۱: استغفار برای مشرک تا وقتی که نمرده و احتمال هدایت داده می‌شود جایز است.
۲: چون مشرک در حال شرک از دنیا رفت و اهل عذاب بودنش حتمی شد، دیگر نمی‌شود برای او آمرزش خواست.
۳: در این کار از ابراهیم (علیه‌السّلام) که برای آزر استغفار کرد پیروی‌ خواهیم نمود، نه اینکه او در همه کار مقتدای ماست جز در استغفار برای مشرک.
۴: آمرزش برای مشرک معنایش آن است که بگوئیم: خدایا او را هدایت کن و بیامرز.
۵: روشن خواهد شد که در پیروی ما از آن حضرت هیچ استثنائی وجود ندارد و این اشتباه محض است که بگوئیم: قرآن می‌گوید در همه کار از ابراهیم پیروی کنید مگر در استغفار برای مشرک. اینک آیات را بررسی می‌کنیم‌:

۴.۱ - وعده ابراهیم به آزر

(قالَ سَلامٌ عَلَیْکَ سَاَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبّی) (ابراهيم گفت: «سلام بر تو! من بزودى از پروردگارم براى تو آمرزش مى‌طلبم.»)
(وَ اغْفِرْ لِاَبی اِنَّهُ کانَ مِنَ الضّالِّینَ) و در ضمن دعاهای خود گفت: «پدرم را بیامرز که از گمراهان است.»
این دو آیه صریح‌اند در اینکه آن حضرت به آزر وعده استغفار کرد و به آن عمل نمود. در سوره توبه، درباره استغفار برای مشرکان چنین آمده‌: (ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذينَ آمَنُواْ أَن يَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِكينَ وَ لَوْ كَانُواْ أُوْلی قُرْبَى مِن بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِيمِ • وَ ما كانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهيمَ لِأَبِيهِ إِلاَّ عَن مَّوْعِدَةٍ وَعَدَها إِيّاهُ فَلَمّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهيمَ لأوَّاهٌ حَلِيمٌ) یعنی: «پیغمبر و مؤمنان را نرسد برای مشرکان آمرزش بخواهند، گرچه خویشاوند باشند، پس از آنکه معلوم شد که آنها اهل جهنّم‌ هستند، استغفار ابراهیم برای پدرش، فقط برای وعده‌ای بود، و چون بر او روشن شد که پدرش دشمن خداست از وی بیزاری نمود که ابراهیم خدا ترس و بردبار است.»
از این دو کریمه چند مطلب به‌دست می‌آید:
۱: پیغمبر و مؤمنان را جایز نیست برای مشرکان پس از مردن آنها و حتمی شدن عذابشان آمرزش بخواهند، (مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمْ اَنَّهُمْ اَصْحابُ الْجَحِیمِ)، تبیّن و روشن‌ شدن طبعا در صورتی است که مشرک در حال شرک از دنیا برود و تا وقتی که نمرده احتمال هدایت شدن دارد و جهنّمی بودنش قطعی نیست، امّا آیا می‌شود برای مشرک در حال حیاتش آمرزش خواست و گفت: خدایا او را هدایت کن و بی‌آمرز؟ آیه از حکم آن ساکت است، ولی از خارج می‌دانیم که اشکال ندارد.
۲: ابراهیم برای پدرش تا وقتی که زنده بود، آمرزش خواست و چون در حال شرک بمرد، جهنّمی بودنش یقینی شد از او بیزاری نمود، (فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ اَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّاَ مِنْهُ) (و چون بر او روشن شد که پدرش دشمن خداست از وی بیزاری نمود.) ولی تا زنده بود و احتمال هدایت شدن می‌رفت از او بیزاری نکرد. در مجمع البیان و المنار و تفسیر ابن کثیر ذیل آیه فوق هست که ابن عباس گوید: ابراهیم (علیه‌السّلام) پیوسته برای آزر استغفار می‌کرد تا بمرد و چون در حال شرک از دنیا رفت، بر ابراهیم روشن گردید که او دشمن خداست، آن وقت از او بیزاری نمود. و خلاصه مضمون دو آیه فوق چنین است: پیغمبر و مؤمنان نباید برای مشرکان، پس از مرگ آنها استغفار کنند. گویا کسی اشکال کرده و می‌گوید: پس چرا ابراهیم برای آزر که مشرک بود استغفار کرد؟
جواب این است که: ابراهیم نیز پس از مرگ او آمرزش نخواست، بلکه از او بیزاری نمود، فقط پیش از مرگ وی، روی وعده‌ای که کرده بود، برای او استغفار نمود و آن نیز جایز و بلا مانع است. بیضاوی در ذیل آیه‌ (مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمْ اَنَّهُمْ اَصْحابُ الْجَحِیمِ) می‌گوید: تبیّن در صورتی است که بر کفر بمیرد، بعد می‌گوید: این دلیل است که برای مشرکان زنده، استغفار جایز است و آن طلب توفیق ایمان برای آنهاست و با این جواز، اشکال استغفار ابراهیم دفع می‌شود. به چند تفسیر که دسترس بود مراجعه کردم، جز بیضاوی به این نکته توجّه نکرده‌اند و حقّا که او خوب فهمیده است.
آری ابراهیم (علیه‌السّلام) برای مشرک زنده، آمرزش خواست و چون در حال شرک مرد از وی بیزاری کرد، زیرا یقین شد که او اهل عذاب است. پیغمبر و مؤمنان نیز که دینشان همان دین ابراهیم است، نمی‌توانند برای مشرکان پس از مرگ آنها آمرزش بخواهند، ولی پیش از مرگشان جایز است همانطور که ابراهیم کرد. در آیه شریفه‌: (اِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها اِیَّاهُ) اشاره به وعده ظاهرا برای این است که آن حضرت در این کار، وفا به وعده نیز کرد، نه اینکه اصل استغفار جایز نبود، ولی ابراهیم چون وعده کرده بود آن خلاف را انجام داد؛ (نعوذ باللَّه).

۴.۲ - جمع بین برائت و طلب استغفار

در سوره ممتحنه پس از نهی از مودّت مشرکان و دشمنان خدا، چنین آمده‌: (قَدْ کانَتْ لَکُمْ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی اِبْراهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ اِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ اِنَّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاءُ اَبَداً حَتَّی تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ اِلَّا قَوْلَ اِبْراهِیمَ لِاَبِیهِ لَاَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَ ما اَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ) یعنی: «در عمل ابراهیم و پیروانش برای شما سرمشق خوبی هست، آنگاه که به قومشان گفتند: ما از شما و آنچه سوای خدا می‌پرستید بیزاریم، به شما کفر می‌ورزیم و همیشه میان ما و شما، عداوت و کینه‌توزی هست تا به خدای تنها ایمان بیاورید (میان آنها ربطی نماند) مگر سخن ابراهیم که به پدرش گفت: از خدا برای تو آمرزش خواهم خواست و جز این در قبال خدا برای تو کاری نتوانم کرد.»
دفعه دیگر، آیه و ترجمه آن را به دقّت بخوانید، در این کریمه‌ (اِلَّا قَوْلَ اِبْراهِیمَ) استثناء است از مضمون جمله فوق، که همان جدائی و بیزاری و عداوت و عدم الفت باشد و به عبارت اخری از کلمه‌ (اِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ) تا (ما اَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ) یعنی مجموع مستثنی و مستثنی منه، توضیح و تفصیل «اسوة» در صدر آیه است و خلاصه مطلب این است: شما هم باید مانند ابراهیم و تابعانش از مشرکان جدا شوید و آنها را دوست ندارید و باید بگوئید: همیشه میان ما و شما عداوت و کینه هست؛ فقط از این جدائی و عداوت قول ابراهیم را استثناء می‌کنم که به پدرش گفت: برای تو از خدا آمرزش خواهم خواست، شما هم با وجود عداوت می‌توانید برای مشرکان آمرزش بخواهید چنانکه او خواست و به عبارت دیگر، مانند ابراهیم باشید هم در عداوت با مشرکان و هم در خواستن توفیق ایمان برای آنها و به تعبیر سوّم: ابراهیم برای شما سرمشق خوبی است هم در عداوت مشرکان و هم در استغفار برای آنان.
دلیل دیگر این مطلب آن است که در ذیل آیات فوق آمده‌: (لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ اَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا اِلَیْهِمْ اِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ) یعنی: «خدا شما را از نکوئی کردن و انصاف ورزیدن با کسانی که در کار دین با شما جنگ نکرده و از دیارتان بیرون ننموده‌اند، منع نمی‌کند.» آزر مشرک بود ولی در کار دین با ابراهیم جنگ نکرده بود و او را از خانه بیرون ننموده بود، چه مانعی داشت که آن حضرت با او نکوئی کند و کدام نکوئی بالاتر از آن است که بگوید: خدایا به او توفیق ایمان بده و بی‌آمرز؛ مگر حضرت رسول (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) در حق مشرکان نمی‌گفت: ««اللَّهُمَّ اهْدِ قَوْمِی فَاِنَّهُمْ لَا یَعْلَمُونَ»»

۴.۲.۱ - دیدگاه مفسران

بسیار بسیار عجیب است که مفسّران شیعه و سنّی‌ «اِلَّا قَوْلَ اِبْراهِیمَ» را از «اُسْوَةٌ» استثناء گرفته و گفته‌اند: مقصود این است که از ابراهیم پیروی کنید مگر در استغفار برای پدرش، برای نمونه به تفسیر مجمع البیان، صافی، کشّاف، جلالین، ابن کثیر، طنطاوی، مراغی، فخر رازی، طبری، درّ منثور، ابوالفتوح و منهج الصادقین، رجوع کنید خواهید دید که استثناء را از «اُسْوَةٌ» گرفته و گفته‌اند: یعنی از ابراهیم پیروی کنید مگر در استغفار برای پدرش که در این کار نباید از وی پیروی نمائید زیرا او این عمل را روی وعده‌ای که داده بود، کرد.
[۱۳۰] طنطاوی، محمد، الجواهر فی تفسیر القرآن.

بیضاوی در تفسیر آیه ۱۱۴ سوره توبه چنانکه در سابق گفتیم مطلب را خوب درک کرده و گفته است: آیه بر جواز استغفار برای مشرکان دلالت دارد و اشکال قول ابراهیم با آن دفع می‌شود، ولی در سوره ممتحنه، مطلب را از یاد برده و استثناء را از «اُسْوَةٌ» گرفته و می‌گوید نباید در استغفار به ابراهیم تاسّی کنید. این مفسّران نامی در صورت صحّت کلامشان لازم می‌آید که ابراهیم (علیه‌السّلام) خلاف شرع کرده باشد و مطلب این می‌شود که: از ابراهیم تاسّی کنید مگر در این عمل که کاری بر خلاف دستور خدا بود.
اگر گویند: وعده کرده بود، می‌بایست به وعده خود عمل کند! گوئیم: مگر وعده، خلاف شرع را شرعی می‌کند! ؟ وانگهی وعده خلاف شرع را چرا می‌کرد؟! اگر گویند: این عمل در شریعت آن حضرت جایز بود و در شرع اسلام نسخ شده است! گوئیم: از کجا؟! به ضرورت قرآن دین ما همان دین حنیف ابراهیم است‌: (قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ اِبْراهِیمَ حَنِیفاً) (بگو: «خدا راست گفته و اينها در آيين پاك ابراهيم نبوده است. بنابراين، از آيين ابراهيم پيروى كنيد، كه به حق گرايش داشت») و (ثُمَّ اَوْحَیْنا اِلَیْکَ اَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ اِبْراهِیمَ حَنِیفاً) (سپس به تو وحی فرستاديم كه از آيين ابراهيم -كه ايمانى خالص داشت و از مشركان نبود- پيروى كن.)
شکر خدا را که الهام بخشید این حقیقت ارزنده را از قرآن مجید با مقایسه آیات به دست آوردیم، آنچه قرن‌ها بر مفسّران پوشیده مانده بود، روشن گردید، و معلوم شد که ابراهیم (علیه‌السّلام) در همه کار مقتدا و سرمشق ماست حتی در استغفار برای مشرک. دیگر لازم نیست سخنی بگوئیم که مستلزم ناروا برای آن حضرت باشد. ابراهیم به آزر وعده کرد، آن وعده جایز و شرعی بود و به همان وعده عمل کرد، آن‌هم جایز بود، ما هم می‌توانیم در این کار بر آن پیامبر بزرگ تاسّی نمائیم؛ سلام بر او.


۱. قرشی بنایی، علی اکبر، قاموس قرآن، ج۱، ص۷۱.    
۲. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ط دار القلم، ص۷۴.    
۳. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت الحسینی، ج۳، ص۲۰۴.    
۴. انعام/سوره۶، آیه۷۴.    
۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۳۷.    
۶. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۷، ص۱۶۱.    
۷. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۷، ص۲۲۹.    
۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۴۹۷.    
۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۸، ص۱۵۰.    
۱۰. مریم/سوره۱۹، آیه۴۶.    
۱۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۰۸.    
۱۲. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۵۹.    
۱۳. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۷۷.    
۱۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۷۹۸.    
۱۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۵، ص۱۷۴.    
۱۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۴۹۷.    
۱۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۸، ص۱۵۱.    
۱۸. مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیة، ص۳۹.    
۱۹. ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۸۲.    
۲۰. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۱۲، ص۴۹.    
۲۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۴۹۷.    
۲۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۸، ص۱۵۱.    
۲۳. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۵۷.    
۲۴. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۴۰، ص۵۳.    
۲۵. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۵۷.    
۲۶. بقره/سوره۲، آیه۱۷۰.    
۲۷. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱، ص۴۱۹.    
۲۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱، ص۶۳۴.    
۲۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۴۶۲.    
۳۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲، ص۱۶۱.    
۳۱. احزاب/سوره۳۳، آیه۶۷.    
۳۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۲۷.    
۳۳. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۳۴۶.    
۳۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۵۲۱-۵۲۲.    
۳۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۵۸۳.    
۳۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۰، ص۱۸۴.    
۳۷. مریم/سوره۱۹، آیه۴۱-۴۸.    
۳۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۵۶.    
۳۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۷۴.    
۴۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۷۹۷.    
۴۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۵، ص۱۷۳.    
۴۲. شعراء/سوره۲۶، آیه۷۰-۸۶.    
۴۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۷۰.    
۴۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۲۸۷.    
۴۵. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۴۰۲.    
۴۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۳۰۴.    
۴۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۳۲.    
۴۸. مریم/سوره۱۹، آیه۲۹.    
۴۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۴۵.    
۵۰. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۵۹.    
۵۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۷۹۱.    
۵۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۵، ص۱۶۲.    
۵۳. توبه/سوره۹، آیه۱۱۴.    
۵۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۹، ص۳۹۷.    
۵۵. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۹، ص۵۴۰.    
۵۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۱۱۶.    
۵۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۲۲۱.    
۵۸. صافّات/سوره۳۷، آیه۹۹-۱۰۰.    
۵۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۱۵۱.    
۶۰. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۲۲۸.    
۶۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۷۰۴.    
۶۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۱، ص۱۸.    
۶۳. انبیاء/سوره۲۱، آیه۷۱.    
۶۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۳۰۳.    
۶۵. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۴۲۸.    
۶۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۸۸-۸۹.    
۶۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۱۴۴.    
۶۸. مریم/سوره۱۹، آیه۴۹.    
۶۹. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ۶۱-۶۲.    
۷۰. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۴، -ص۸۱.    
۷۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۷۹۹.    
۷۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۵، ص۱۷۵.    
۷۳. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۳۵-۴۱.    
۷۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۶۰.    
۷۵. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۷۸.    
۷۶. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۲، ص۱۱۴.    
۷۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۴۹۱.    
۷۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۳، ص۱۴۴-۱۴۵.    
۷۹. مریم/سوره۱۹، آیه۴۷.    
۸۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۰۸.    
۸۱. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۵۹.    
۸۲. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۷۸.    
۸۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۷۹۸.    
۸۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۵، ص۱۷۵.    
۸۵. شعراء/سوره۲۶، آیه۸۶.    
۸۶. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۲۸۷.    
۸۷. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۴۰۲.    
۸۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۳۰۴.    
۸۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۳۲.    
۹۰. توبه/سوره۹، آیه۱۱۳-۱۱۴.    
۹۱. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۹، ص۳۹۷-۳۹۸.    
۹۲. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۹، ص۵۴۰-۵۴۱.    
۹۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۱۱۵-۱۱۶.    
۹۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۲۲۰-۲۲۱.    
۹۵. توبه/سوره۹، آیه۱۱۴.    
۹۶. شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۱۴.    
۹۷. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۹، ص۳۹۸.    
۹۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۹، ص۵۴۱.    
۹۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۱۱۶.    
۱۰۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۲۲۲.    
۱۰۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۱۱۶.    
۱۰۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۲۲۲.    
۱۰۳. رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ج۱۱، ص۴۹.    
۱۰۴. ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۴۰۹.    
۱۰۵. بیضاوی، ناصرالدین، تفسیر البیضاوی، ج۳، ص۱۷۶.    
۱۰۶. ممتحنه/سوره۶۰، آیه۴.    
۱۰۷. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۲۳۰.    
۱۰۸. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۹، ص۳۹۴.    
۱۰۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۴۰۶.    
۱۱۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۴، ص۳۶۲.    
۱۱۱. ممتحنه/سوره۶۰، آیه۸.    
۱۱۲. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۲۳۴.    
۱۱۳. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۹، ص۳۹۹.    
۱۱۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۴۰۸.    
۱۱۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۴، ص۳۶۹.    
۱۱۶. محمدی ری‌شهری، محمد، حکمت نامه پیامبر اعظم صلَّی الله علیه و آله، ج۱۰، ص۳۹۰.    
۱۱۷. علی بن حسن، ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۶۲، ص۲۴۷.    
۱۱۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۴۰۴.    
۱۱۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۴، ص۳۵۷.    
۱۲۰. فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر صافی، ج۷، ص۱۶۸.    
۱۲۱. زمخشری، محمود بن عمرو، کشاف، ج۴، ص۵۱۴.    
۱۲۲. سیوطی، جلال‌الدین، تفسیر الجلالین‌، ص۷۳۵.    
۱۲۳. ابن کثیر، عمادالدین، تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۳۷۲.    
۱۲۴. سیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور، ج۸، ص۱۲۹.    
۱۲۵. رازی، فخرالدین، تفسیر الکبیر، ج۲۹، ص۵۱۹.    
۱۲۶. طبری، ابوجعفر، تفسیر طبری، ج۲۳، ص۳۱۸.    
۱۲۷. مراغی، احمدمصطفی، تفسیر المراغی، ج۲۸، ص۶۶.    
۱۲۸. رازی، جمال‌الدین، روض الجنان و روح الجنان، ج۱۹، ص۱۵۷.    
۱۲۹. کاشانی، فتح‌الله، تفسیر منهج‌الصادقین، ج۹، ص۲۴۶.    
۱۳۰. طنطاوی، محمد، الجواهر فی تفسیر القرآن.
۱۳۱. بیضاوی، عبدالله بن عمر، تفسیر بیضاوی، ج۳، ص۱۷۶.    
۱۳۲. بیضاوی، عبدالله بن عمر، تفسیر بیضاوی، ج۵، ص۳۲۷.    
۱۳۳. آل عمران/سوره۳، آیه۹۵.    
۱۳۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۶۲.    
۱۳۵. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۳، ص۳۴۸-۳۴۹.    
۱۳۶. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۳، ص۵۳۹.    
۱۳۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۷۹۵.    
۱۳۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۴، ص۱۶۸.    
۱۳۹. نحل/سوره۱۶، آیه۱۲۳.    
۱۴۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۸۱.    
۱۴۱. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۳۶۸.    
۱۴۲. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی، ج۱۲، ص۳۵۰.    
۱۴۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ۶۰۳ص.    
۱۴۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۴، ص۶۹.    



قرشی بنایی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «آزر»، ج۱، ص۷۱-۸۰.    






جعبه ابزار