بایزید ایلدرم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بایزید اول، معروف به ایلدرم، یا یلدرم (حک ۷۹۱- ۸۰۵ق/۱۳۸۹- ۱۴۰۳م)، چهارمین پادشاه
عثمانی،
پسر مراد اول، معروف به خداوندگار بودهاست.
با توجه به
سن او هنگام
وفات (۴۳
سال)، باید در ۷۶۱ق زاده شده باشد
(درباره
اختلاف در تاریخ تولد او
). بایزید، در زمان ولایتعهدی، با سلطان خاتون،
دختر سلیمان شاه گَرْمیانی ازدواج کرد (۷۸۳). بخشی از سرزمینهای زیر فرمان گرمیانیان به عنوان
جهیزیه به اراضی
عثمانی منضم شد. بایزید در شهر کوتاهیه استقرار یافت و مسئولیت حفظ مصالح
عثمانی در شرق را به عهده گرفت. در سرکوبی و
قتل برادرش، ساوجی، که به دستیاری آندرونیکوس
فرزند یوحنا، امپراتور روم شرقی، بر
پدر (سلطان مراد) شوریده بود (۷۸۷)، نقش مهمی داشت.
در ۷۹۱، در
جنگ با اردوهای متحد صلیبیان، در میدان نبرد معروفِ قوصُوَه (کوزوو) و در رأس جناح راست
سپاه متشکل از سربازان روم ایلی، قهرمانانه جنگید و به
پیروزی دست یافت. پس از کشته شدنِ سلطان مراد در میدان جنگ، در ۱۹ جمادی الاخره ۷۹۱، بنابه
وصیت پدر، به پادشاهی رسید و با جلب موافقت ارکان دولت، فرمان داد که برادرش یعقوب چلبی را خفه کنند تا به دعوی
سلطنت برنخیزد. آنگاه، برای آرام کردن اوضاع، به سربازان و علما وعده بخشش جلوس داد.
بایزید بر تخت نشست و از سوی خاندانهای پرنفوذ ترک به رسمیت شناخته شد.
نخستین اقدام پادشاه جدید، صدور دستور قتل برادرش یعقوب بود و پس از آن، این کار مرسوم شد، چنانکه بعدها سلطان محمد دوم (فاتح) آن را به صورت
قانون درآورد
آنگاه به
انتقام خون پدرش مراد، به کشتار نجیبزادگان صرب دست زد.
با اینهمه، قتل برادرش مخالفتهای بسیاری برانگیخت و برخی از امرای پدرش و طرفداران یعقوب و نیز دولتهای همسایه آناطولی، که تا آن زمان از متّحدان عثمانیان بودند با او به مخالفت برخاستند. عدهای از بیگ نشینهای جاندار و گرمیان و ساروخان، مَنْتَشا و آیدین و حمید، که در نبرد قوصوه در مقام متحد نیروهای کمکی فرستاده بودند، به تحریک علاءالدین علی قرهمانی، که خود را وارث
سلجوقیان میشمرد، از فرمان بایزید سرپیچیدند و قتل شاهزاده یعقوب را دستاویز قرار دادند و به خصومت با عثمانیان پرداختند و هر یک سرزمینهایی از خاک
عثمانی را تصرف کردند.
بایزید پس از جنگ سلطان مراد اول با علی بیگ قره مانی در ۷۸۸، به سبب دلاوری و چالاکی شگفت انگیزش و بهسبب توانایی بیمانندش در جابهجایی سریع نیروهایش از نقطهای به نقطهای دیگر، یا از
آسیا به
اروپا و دلیری و جنگاوریش
به ایلدرم (صاعقه و
رعد و برق) ملقب شده بود، پس از پیروزی در کوسوو، برخی از فرماندهان را برای تأمین
امنیت مرزهای غرب در صربستان، بدان سمت گسیل داشت،
سپس خود نیز به تصرف قره طووه (کاراتوو) و اسکوپیه در مقدونیه پرداخت و بسیاری از مهاجران ترک را در این ناحیه مستقر کرد.
آنگاه با استفان، پسر لازار پادشاه
صربستان صلح کرد و او را در اداره صربستان آزاد گذاشت. استفان نیز متعهد شد که از معادن
نقره صربستان
مالیات بپردازد و در موقع لزوم سپاهی ۲۰ هزار نفری به یاری سلطان بفرستد.
همچنین بایزید، با
خواهر استفان ازدواج کرد.
سپس اختلافاتی را که در روم شرقی بر سر
تاج و
تخت جریان داشت با خواستهای خود هماهنگ ساخت. چون آندرونیکوس، پسر امپراتور یوحنا، که سابقاً به دلیل شرکت در شورش ساوجیبیگ زندانی شده بود، همراه با پسرش یوحنا به وی توسل جسته بود، او با عدهای سپاه از اَدِرْنه عازم استانبول شد و امپراتور یوحنا و
شریک سلطنتش مانوئل را از تخت به زیر آورد و به زندان انداخت و شاهزاده های زندانی را حکمرانی داد و از آنان خراج گرفت. اما چندی نگذشت که امپراتور سابق و مانوئل از زندان گریختند و به او پناه آوردند و، علاوه بر آنکه پرداخت
خراج را پذیرفتند، با امضای قراردادی متعهد شدند که در لشکرکشیها نیرو بفرستند و او را یاری کنند. بایزید این بار وسایل بازگشت اینان را به تاج و تخت فراهم کرد و
حکومت نقاطی از روم شرقی، چون سِلیوْری و اِرِکْلی و سَلانیک (سالونیک)، را به آندرونیکوس و فرزندش واگذاشت (۷۹۲/۱۳۹۰). آنگاه، بیآنکه قرهمان اوغلی خبردار شود، وارد آناطولی شد و به
قلمرو حکومت بیگهایِ غرب یورش برد. در این جنگ، یوحنا، امپراتور روم شرقی و پسرش، مانوئل دوّم و همچنین شاه صربستان با سربازانش شرکت جستند. ابتدا آلاشهر (فیلادِلفیا) به یاری مانوئل دوم از چنگ والیِ یونانی بیرون آمد (۷۹۲/۱۳۹۰). آنگاه اختلاف
خاندان سلطنتی پالئولوگ بر سر تاج و تخت بیزانس را حل کرد و مانوئل و پدرش ژان را مشترکاً به اداره کشور و پرداخت خراج ملزم ساخت.
وی در پی این پیروزیها، روند ترکیکردن ناحیه ادرنه را ادامه داد و در این شهر،
مسجد، مدرسه و خانههایی بنا کرد و ترکان را در حومه شهر سکنی داد
و پس از تقویت موقعیت خود در بخش اروپایی (روم ایلی) متوجه آناتولی شد و آلاشهر (ه م) را تصرف کرد
و امیرنشینهای آسیای صغیر شامل آیدین، صاروخان، منتشا، گرمیان
و همچنین امیرنشین قرامان و قاضی برهانالدین را که مهمترین قدرتهای آناتولی بودند،
یکی پس از دیگری به اطاعت در آورد و به سواحل مدیترانه دست یافت.
وی پس از تشکیل ناوگانی بزرگ در دریای اژه،
و عبور از آبراه بُسفر به راههای ارتباطی استانبول دست یافت
و در واقع استانبول را به محاصره درآورد. این محاصره ۳ بار در سالهای ۷۹۴ و ۷۹۷ و ۷۹۹ق تکرار شد
و بار سوم
قلعه آناتولی حصاری (ه م) را در ساحل شرقی بسفر برای تسلط بر راه بیزانس به دریای سیاه بنا کرد.
یوحنا، امپراتور روم شرقی، که با استفاده از گرفتاریهای بایزید به تعمیر باروی شهر استانبول پرداخته بود، در برابر اخطار تندِ بایزید دستور تخریب قسمتهای تعمیر شده را صادر کرد و اندکی بعد درگذشت. جانشین او، مانوئل، که در خدمت سلطان
عثمانی بود، به محض شنیدن خبر درگذشت پدرش، بدون اطلاع، منصب خود را ترک کرد و به استانبول رفت (۷۹۳/۱۳۹۱). بایزید، که این طرز رفتار او را برای رسیدن به
سلطنت نپسندیده بود، تصمیم به محاصره استانبول گرفت. قوایی به فرماندهی علی پاشا چندرلی زاده، وزیراعظم، به استانبول فرستاد که هفت ماه آنجا را محاصره کردند. سرانجام، امپراتور ناگزیر شرایط صلح را پذیرفت که طبق آن میبایست خراج افزایش یابد، در استانبول محلهای ترک نشین به وجود آید و یک باب
مسجد ساخته شود و برای آن شهر
حاکم شرع معیّن شود.
بایزید به امپراتور روم شرقی فشار میآورد که استانبول را تسلیم او کند، اما امپراتور، به اتکای وعده مساعدت کشور فرانسه و به رغم تمایل اهالی استانبول، به پیشنهاد بایزید درباره تسلیم شهر جواب رد داد. بایزید، برای سومین بار، دستور محاصره استانبول را صادر کرد. ونیزیها و جُنوواییها به یاری امپراتور شتافتند. چون محاصره شهر از سمت
دریا عملی نبود، نتیجه قطعی به دست نیامد. در این اثنا، عدهای از قوای ترک وارد موره شدند و، پس از آنکه
برادر امپراتور را شکست دادند، تا قورون و مُدون پیشروی کردند. آرگوس نیز تصرف شد و اهالی آن در آناطولی جای داده شدند.
در این میان، عیسی بیگ آیدین اوغلی به بایزید پناهنده شد و ناحیه تیره را مادام العمر به او واگذار کرد. آیدین ایلی به
قلمرو عثمانی افزوده شد. بایزید، حَفْصَه خاتون، دختر عیسی بیگ، را به همسری برگزید. ساروخانیان نیز بی هیچ مقاومتی سرزمینهای خود را تسلیم بایزید کردند. در این هنگام، یعقوب بیگ دوم گرمیانی،
برادرزن بایزید، به باز پس گرفتن مناطقی برخاست که بایزید به عنوان
جهیزیه همسرش به دست آورده بود. بایزید به یعقوب حمله برد و او را زندانی و سرزمینهایش را تصرف کرد. در نبردهای بعد، منتشا و امیرنشینهای حمید، از جمله انطالیه، به
قلمرو حکومت
عثمانی پیوست و کوتاهیه مرکز حکومت شد و حکومت بیگلربیگی آناطولی تشکیل یافت و قره تیمورطاش پاشابه حکومت آنجا گماشته شد.
در پاییز همان سال، یعقوب بیگ، با قوایی عظیم رهسپار قونیه شد و، چون علاءالدین علی بیگ و شوهر خواهرش امیر قرهمان مقاومت نکردند و به حوالی طاش ایلی عقب نشستند، قونیه به محاصره درآمد. امیر قرهمان که از یاری متحدانش قاضی برهان الدین، فرمانروای سیواس، سلیمان پاشای دوم جانداری نومید شده بود،خواستار
صلح شد. بیگ شهر و آق شهر را به بایزید واگذار کرد و معاهدهای بست که، طبق آن، روز چهارشنبه مرز میان دو طرف تعیین شد (۷۹۳). از سوی دیگر، بایزید به جنگ سلیمان پاشای دوم جانداری، امیر قَسْطَمونی، که با امیر قره مان
پیمان اتحاد بسته بود، شتافت. سلیمان پاشا در این
نبرد شکست خورد و کشته شد و متصرفاتش به
قلمرو عثمانی پیوست (۷۹۴)؛ اما برادرش، اسفندیاربیگ، والی سینوب، چون به سلطان اظهار انقیاد کرده بود،
امان یافت.
با اینهمه، در این روزگار برخی از سران کشورهای اروپایی در صدد مقابله با سلطان
عثمانی برآمدند، چنانکه پاپ بونیفاکیوس نهم به
اندیشه تدارک جنگی صلیبی افتاد
و سیگیسموند، پادشاه مجارستان که از الحاق بلغارستان به خاک
عثمانی ناخشنود بود، از پاپ کمک خواست و سفیرانی نیز نزد فرانسویها فرستاد. در پی این همداستانی، نیروهای
مسیحیان با عبور از رودخانه دانوب، شهرهای ساحلی را تسخیر، و
مسلمانان آنجا را قتل عام کردند. بایزید در نزدیکی شهر نیکوپولی با مسیحیان روبهرو شد و طی نبردی که یکی از بزرگترین جنگهای تاریخ
عثمانی به شمار میآید، پیروزی قطعی به دست آورد و
قدرت مسلمانان را در
بالکان تثبیت کرد.
حضور بایزید در روم ایلی سبب شد تا علاءالدین علی - امیر قرامان - در صدد بازپسگیری اراضی از دست رفته برآید و آنکارا و بورسه را تصرف کند. بایزید این بار او را در آقچای شکست داد و پس از مدتی نیز وی را به قتل رساند.
در همین اوان ـ در جنگی که در نزدیکی چورُم، میان قاضی برهان الدین احمد، امیر سیواس، و طلایه سپاه عثمانیان درگرفته بود ـ سپاه
عثمانی پراکنده شد و پسر ارشد بایزید، شاهزاده اَرطغرل، به قتل رسید. برهان الدین، که بر اثر این پیروزی جری شده بود و با
تشویق مخالفان بایزید،
تجاوز به متصرّفات
عثمانی را آغاز نهاد. مقارن همین ایّام، مجارها نیز از جانب مغرب به خاک
عثمانی تجاوز کردند. بایزید، که وضع مغرب را حَسّاستر میدید، نبرد با برهان الدّین را به بعد موکول کرد. میرچئا، بیگِ افلاق و زیگموند، شاهِ مجار، با هم متحد شده بودند و در امور بلغارستان مداخله میکردند (۷۹۴/۱۳۹۲) و حتی نیکبولی را به تصرف در آورده بودند. بایزید بشتاب وارد روم ایلی شد. متحدان برای اینکه در محاصره نیروهای ترک قرار نگیرند، بلافاصله مجبور به عقبنشینی شدند.
بیگهای نواحی آماسیه، عثمانجق و معدن در عین وابستگی به برهان الدین، چون از فشارهای مداوم او به تنگ آمده بودند، در اوایل ۷۹۵ از اطاعت وی سر باز زدند و به
حمایت حکومت
عثمانی درآمدند. قاضی برهان الدین، که در این اثنا آماسیه را محاصره کرده بود، به محض اطلاع از نزدیک شدن سپاه ایلدرم بایزید، بدون
جنگ عقب نشست.
سنای ونیز، در جمادی الاخره ۷۹۵/ آوریل ۱۳۹۳، تصمیم گرفته بود که به اتفاق مجارها به ترکها حمله شود و به محض آنکه شنیده شد که شیشمان، شاه بلغار، در خفا با مجارها توافقهایی کرده است، شاهزاده سلیمان چلبی مأمور کار او شد و در نتیجه ترنووو، شهر اصلی بلغارها، به تصرف درآمد. در این جنگ، شیشمان کشته شد و پسرش الکساندر، پس از قبول
اسلام، به همراهان بایزید پیوست (۷۹۵/۱۳۹۳).
زیگموند، شاه مجار، که بیش از دیگران به اهمیّت خطر پی برده بود، بر آن بود که
پاپ را وادارد تا جنگ صلیبی دیگری به راه اندازد و مانوئل دوّم، امپراتور روم شرقی، نیز به بهانه افزایش فشار ترکان، از دولتهای مسیحی تقاضای کمک میکرد. سرانجام، پاپ بونیفاکیوس نهم، در
شعبان ۷۹۶/ ژوئن ۱۳۹۴، فرمان جنگ صلیبی با ترکان را صادر کرد و، به این ترتیب، مقدمات جنگ نیکبولی فراهم آمد.
امیر تیمور گورکانی که پس از غلبه بر بخش اعظم
ایران،
آذربایجان و
عراق را نیز فتح کرده بود، مصمم به تصرّف آناطولی و
شام بود. فرار احمد جلایر، حاکم
بغداد، با قره یوسف، رئیس طایفه ترکمانان قره قوینلو، و پناهنده شدن آنان در ۷۹۵ به سلطان مملوکی
مصر، الملک الظاهر بِرَقوق (حک: ۷۸۴ـ۸۰۱)، سلطان مصر را واداشته بود که از سلطان
عثمانی و امیر سیواس یاری بخواهد. از طرف دیگر، عبور امیر تیمور از
دجله در اوایل ۷۹۶ و بازگشت او از مقابل اورْفه قبل از حمله به
حلب و
دمشق و عزیمت او به آذربایجان از راه قارص، قاضی برهان الدین امیر سیواس را نیز مجبور کرده بود که نمایندگانی نزد برقوق و بایزید بفرستد و از آنان یاری بخواهد. به رغم این اتحاد کامل، سلاطینِ
عثمانی و مصر اعتماد چندانی به امیر سیواس نداشتند، اما به هر حال، هر سه ناگزیر بودند با یکدیگر به توافق برسند؛ حتی برقُوقْ از توقْتَمِش فرمانروای اردوی زرین کمک خواست و نیرویی در اختیار احمد جلایر گذاشت و او را یاری کرد تا بغداد را باز پس بگیرد.
بایزید، چون میدید که امپراتور مانوئل دوّم تعهدات خود را زیر پا نهاده و در صدد تدارکات است، علاوه برآنکه استانبول را زیر نظر گرفت (۷۹۷/۱۳۹۵)، سلانیک و قسمت شمالی یونان را تصرّف کرد و با سپاهیان مهاجم خود تا موره پیش رفت.
در این هنگام، امیرتیمور درصدد بود که بایزید را از متحدانش جدا سازد. در نامهای، ضمن اظهار دوستی، نوشت که او را برتر از دیگران میداند و غازی و مجاهد بزرگی به شمار میآورد و بزودی برقوق و برهان الدین را سرجای خودشان خواهد نشاند.
بایزید، با پشتگرمی تمام به اتحادی که با مصر داشت، به مقابله با فتنهای که در غرب روی داده بود برخاست؛ زیرا اقدامات مداوم چند سال گذشته مسیحیان غرب را به جنبشهایی بر ضد ترکان واداشته بود. این بار فرانسویها، آلمانیها، بلژیکیها، هلندیها، سویسیها، انگلیسیها، اسکاتلندیها، لُمباردیها، سرداران رودس و داوطلبان رومانی، لهستان، اسپانیا، و بوهم به اردوی صلیبیان، که مجارها در رأس آن قرار داشتند، پیوسته بودند. بایزید صلیبیان را در نیکبولی شکست سختی داد و بکلی تار و مار کرد (۲۱ ذیحجه ۷۹۸/۲۵ سپتامبر ۱۳۹۶). این پیروزی نه تنها برتری ترکها را در روم ایلی تثبیت و وضعشان را مستحکم کرد، بلکه، با ساخته شدن استحکامات آناطولی حصاری (گوزلجه حصار)، راه را نیز برای محاصره اساسی استانبول (۷۹۹/۱۳۹۷) و گوشمالی امپراتور روم شرقی، که از حمایت
مسیحیان برخوردار بود، هموار ساخت.
در این موقع، بایزید، که خبر شکست و
اسارت تیمورطاش پاشا به دست علی بیگ قره مان اوغلی را شنیده بود، به آناطولی رفت و قرهمان اوغلی را در جنگ قونیه
اسیر کرد و به دست تیمور طاش پاشا سپرد. پاشا دستور قتل او را صادر کرد و، بدینسان، متصرفات قرهمان اوغلی به
قلمرو عثمانی پیوست (۷۹۹). تصرف
سرزمین قرهمانیان و
فتح قونیه، پایتخت قدیمی آناطولی که بزرگترین مرکز فرهنگی به شمار میآمد، تسلط عثمانیان را بر آناطولی محکمتر ساخت. بایزید، از آن پس، در
ساحل دریای سیاه پیش رفت، سامسون و حوالی آن را تا گیره سون تصرف کرد (۸۰۰/۱۳۹۸) و از امپراتوری روم شرقی
خراج خواست. سرانجام، هنگامی که قاضی برهان الدین امیر سیواس به دست
عثمان بیگ قره یولوق فرمانروای آق قوینلو کشته شد، فرزندانش به تسلیم سرزمین خود به عثمانیان تن دردادند و نواحی سیواس و توقا در قره حصار شرقی و قیصری و قیر شهر و آق سرای نیز جزو متصرفات
عثمانی شد (۸۰۱/۱۳۹۹). بایزید، که بدینسان بر آناطولیِ میانه تسلط یافته بود، در بازگشت به بورسه، تصرف قطعی استانبول را آغاز کرد. اما، چون دید که امپراتور همه شرایط او را پذیرفته و براستی مطیع شده است، پرداختن به وقایع مشرق
عثمانی را مناسبتر دید.
در آن ایام که امیر تیمور سرگرم فتح
هندوستان بود و سلطان برقوق در مصر درگذشته بود (۸۰۱)، بایزید، با استفاده از فرصت، ملطیه را از دست امرای ممالیک بیرون آورد و در نتیجه، رشته های اتّحاد میان این دو حکومت از هم گسست. بعد به مُطَهَّرتَن، حاکم اَرْزِنْجان، حمله کرد و او به امیر تیمور، که تازه از هندوستان برگشته و به آذربایجان رفته بود، پناهنده شد.
در این میان، تهاجم امیر تیمور دولت نوپای
عثمانی را به شدت به خطر انداخت. تیمور پس از غلبه بر بخش بزرگی از آسیای میانه و
ایران درصدد گسترش نفوذ خود بر
مصر و
قلمرو عثمانی برآمد.
در این اثنا برخی از امیران آناتولی که قلمروشان ضمیمه خاک
عثمانی شده بود، به دولت تیموری پناهنده شدند؛ از سوی دیگر سلطان احمد جلایر و قره یوسف قرا قویونلو هم به بایزید پیوستند. تیمور با فرستادن سفیرانی به دربار بایزید، تسلیم آنها را خواستار شد،
اما بایزید از این کار خودداری کرد و فرستادگان تیمور را با جوابهای تحقیرآمیز باز پس فرستاد.
آنگاه تیمور به پیشروی در آناتولی ادامه داد و شهرهای توقات و سیواس را تصرف کرد
و روی به بایزید نهاد که در نزدیکی آنکارا اردو زده بود.
جنگ میان آن دو با
پیروزی تیمور و اسارت بایزید، در ۱۹ ذیحجه ۸۰۴ق/۲۰ ژوئیه ۱۴۰۲م به پایان رسید.
شکست بایزید در آنکارا دولت
عثمانی را با خطری جدی مواجه ساخت و این کشور را به اختلافات داخلی بر سر جانشینی دچار کرد.
اما بایزید که نزد تیمور محترمانه در توقیف بود، ۷ ماه بعد در ۸
شعبان ۸۰۵ق/ ۳ مارس ۱۴۰۳م در ۴۳ سالگی و پس از ۱۳ سال حکومت در آق شهر درگذشت،
به موجب بعضی از روایات گویا بایزید خودکشی کرده است؛ ولی دلیل استواری که این روایات را ثابت کند در دست نیست. امیرتیمور فرمان داد تا
جسد بایزید را مومیایی کنند و مراسم تدفینی شاهانه برای او به جا آورند و جسدش را بهطور موقت در
مقبره شیخ محمود حیرانی در آق شهر قرار دهند. تیمور از فرزندان بایزید، که همراه پدرشان به اسارت گرفته بود، مصطفی چلبی را نزد خود نگاه داشت و حکومت بورسه و حوالیش را به موسی چلبی تفویض کرد و به او اجازه داد که جنازه پدرش را به بورسه ببرد.
با فتوحاتش و غنایمی که از راه کشور گشایی به دست آورده بود خزانه کشور را پر کرد و به پشتوانه آن، بناهایی از قبیل
مسجد و مدرسه علوم دینی و
خانقاه و مهمانخانه و کاروانسرا و
پل و مؤسسات خیریهای چون دارالشفا و دارالاطعام ساخت. مسجدهای بزرگ بورسه و کوتاهیه و بولی و دارالفنون ایلدرم در اَدِرنه از برجستهترین آن بناهاست.
وی در اداره کشور سیاستی مثبت و واقع بینانه داشت. هنگامی که سرزمینی را به تصرف در میآورد، حکم فرمانروای آن را با طغرای خویش تنفیذ میکرد و از این راه، با معتبر شمردن دفترهای رسمی که از قبل تنظیم شده بود و رعایت
عرف و عادات و مقررات محلی، به آشنایی مردم با سازمان اداری جدید کمک میکرد. بعلاوه چون همه سازمانهای اوقاف امارات آناطولی و اموال موقوفه آنها را به رسمیت میشناخت، زندگی معنوی مردم بی آنکه مُختل شود همچنان ادامه مییافت. بایزید را سلطانی دادگر معرّفی کرده اند. او به شکایات مردم رسیدگی میکرد. عالمی به نام شمس الدین بن محمد، با اینکه شهادت بایزید را نپذیرفته بود، نه تنها از سمت قاضی القضاتی عزل نشد حرمت بیشتر نیز یافت. بایزید تصمیم داشت که افراد
محتکر را زنده در
آتش بسوزاند.
ازدواج دخترش با امیر بُخاری نشانه
احترام او به اهل
علم و
دین است.
در عصر او تعدادی آثار دینی و علمی و ادبی به نام وی تألیف و ترجمه شد. در آثار باقیمانده از آن عهد، از وی با لقب «جلال الدین» و عنوانهایی چون سلطان، خان بیگ، امیر، ملک و السلطان المعظم یاد شده است. مورّخان مصر و شام او را نیکوکارترین و بزرگترین پادشاه
مسلمان عصر خویش وصف کرده اند.
بایزید از سنین جوانی در
جنگ روزگار گذراند و پیروزیهای مکرّر به دست آورد. در آناطولی، پس از یک
قرن هرج و مرج و انحطاط،
آرامش و وحدت سیاسی برقرار ساخت. در واقع، او بانیِ وحدت ترکان آناطولی بود. در عصر او، مرزهای
عثمانی از مشرق به
فرات و از مغرب به رود دانوب رسید. حاکمیت ترکان
عثمانی را بر کشورهای بالکان برقرار کرد و بر قدرت سیاسی و نظامی دولت
عثمانی افزود. امّا ظهور امیر تیمور که مصادف با واپسین روزهای امپراتوری روم شرقی بود، همه نقشههای بایزید را نقش برآب ساخت و چنین بود که، پس از جنگ آنقره، از سویی، وحدت سیاسی آناطولی درهم شکست و، از سوی دیگر، اختلافاتی که بر سر
سلطنت درمیان فرزندان بایزید پدید آمده بود آرامش کشور را برهم زد و، در نتیجه،
فتح استانبول نیم قرن به تأخیر افتاد.
طبق برخی از منابع تاریخی، بایزید مردی متکبر و
خود رأی بود. بعدها نیز به راه عیاشی و میگساری افتاد و، بر اثر
افراط در آن، همه قوای بدنی و تواناییهای ذهنیش را از دست داد. با اینهمه، جمله مورّخان عقیده دارند که بسیار
شجاع، با عزم و
اراده، مطمئن به
نفس، و فرمانده نظامی شایسته و سلطانی بزرگ بوده است. مورخان او را به جنگاوری، حسن
تدبیر و علم دوستی ستودهاند. وی
قلمرو عثمانی را از فرات تا دانوب گسترش داد.
از بایزید آثار خیریهای چون
مسجد، زاویه و کاروانسرا، در بورسه و شهرهای مختلف به یادگار مانده است.
(۱) ابن تغری بردی، النجوم الزاهرة، ابن حجر عسقلانی، اِنباء الغُمْر باَبْناء العمر، نسخه خطی کتابخانه ایاصوفیه، ش ۲۹۷۲.
(۲) ابن عربشاه، عجایب المقدور، بولاق ۱۲۸۵/۱۸۶۸، ص ۶۸ ـ ۷۱، ۸۱ ـ ۸۸، ۱۲۶ ـ ۱۴۹.
(۳) ابن فرات، تاریخ ابن الفرات: تاریخ الدول والملوک، بیروت ۱۹۳۸ـ۱۹۴۲، ج ۹.
(۴) ابن قاضی شهبه، ذیل دول الاسلام، نسخه خطی کتابخانه ملی فرانسه، مخطوطات عربی، ش ۱۵۹۹.
(۵) ابن کمال، تاریخ آل
عثمان، نسخه خطی کتابخانه علی امیری، ش ۳۱.
(۶) احمدی، «داستان تواریخ ملوک آل
عثمان»، در ترکیات مجموعه سی، ج ۶، ص ۴۹ـ ۱۷۶.
(۷) اروج بیگ بن سلطان علی بیگ، تاریخ آل
عثمان، هانوور ۱۹۲۵، ص ۲۶ـ۳۷.
(۸) عزیز بن اردشیر استرآبادی، بزم و رزم، استانبول ۱۹۲۸، ص ۳۷۸ـ۴۶۳.
(۹) الفی، تاریخ، نسخه خطی کتابخانه ملی فرانسه، ش Supp Pers ۱۸۸، گ ۳۹۲.
(۱۰) انوری، دستورنامه انوری، استانبول ۱۹۲۸، ص ۸۷ ـ ۹۱.
(۱۱) ادریس بدلیسی، هشت بهشت، نسخه خطی، ج ۴.
(۱۲) بهشتی، تاریخ آل
عثمان، نسخه خطی موزه بریتانیا.
(۱۳) تاریخ معینی، نسخه خطی کتابخانه ملی فرانسه، ش SuppPers ۱۹۵۱، گ ۳۸۸ـ۴۰۰.
(۱۴) ابوطالب تربتی، ملفوظات صاحبقران، نسخه خطی کتابخانه ملی فرانسه، ش SuppPers ۱۴۹۳، گ ۴، ۶، ۱۴، ۱۵۵ـ۱۵۶، ۱۶۵، ۱۷۰.
(۱۵) محیی الدین جمالی، تاریخ آل
عثمان، نسخه خطی کتابخانه علی امیری، ش ۱۷.
(۱۶) جنابی، عیلم الزاخر، نسخه خطی کتابخانه ایاصوفیه، ش ۳۰۳۳.
(۱۷) عبدالله بن لطف الله حافظ ابرو، زبدة التواریخ، نسخه خطی کتابخانه فاتح، ش ۴۳۷۱.
(۱۸) حدیدی، تاریخ آل
عثمان، نسخه خطی کتابخانه اسعد افندی، ش ۲۰۸۱.
(۱۹) شاعر عجم حمیدی، تاریخ آل
عثمان،، نسخه خطی کتابخانه شخصی مکرمین خلیل اینانج.
(۲۰) حیدررازی، مجمع التواریخ، نسخه خطی کتابخانه ملی فرانسه، ش Supp Pers ۱۳۳۱، گ ۳۵۱.
(۲۱) رمضان زاده، مرآت کائنات، بولاق ۱۲۵۸، ج ۲، ص ۲۲، ۳۲.
(۲۲) محمد بن حسن سعدالدین، تاج التواریخ، ج ۱، ص ۹۴ـ ۹۸، ۱۰۶ـ۱۱۰، ۱۱۵ـ ۲۱۵.
(۲۳) شرف الدین علی یزدی، ظفرنامه، چاپ محمد زاهد، کلکته ۱۳۰۶/۱۸۸۸، ج ۲، ص ۲۵۲ـ۲۷۳، ۲۸۴، ۲۸۹ـ۵۰۶.
(۲۴) شکرالله، بهجة التواریخ، نسخه خطی کتابخانه نور
عثمانیه، ش ۳۰۵۹.
(۲۵) شیلدبرگرخاطراتی، ترجمه ترکی حقی مخلص، کتابخانه علی امیری، ش ۲۸۱.
(۲۶) درویش احمد عاشق پاشازاده، تواریخ آل
عثمان، استانبول ۱۳۳۲، ص ۲۷۸، لایپزیگ ۱۹۲۹، ص ۲۳۸.
(۲۷) مصطفی بن احمد عالی، کنه الاخبار، استانبول ۱۲۷۷، ج ۳، ص ۷۸ـ ۱۱۶.
(۲۸) عبدالرزاق سمرقندی، مطلع السعدین، نسخه خطی کتابخانه سلیمیه ادرنه، ش ۱۴۹۲.
(۲۹) بدرالدین عینی، عقدالجُمان فی تاریخ اهل الزمان، نسخه خطی کتابخانه جارالله افندی، ش ۱۵۹۱.
(۳۰) فریدون بیگ پاشا، مجموعه منشآت سلاطین، ج ۱، ص ۱۲۵، ۱۲۸، ۱۳۲، ۱۴۰.
(۳۱) محمدپاشا قره مانی، تاریخ سلاطین العثانیه، نسخه خطی کتابخانه ایاصوفیه، ش ۳۲۰۴.
(۳۲) صاری کمال، تاریخ آل
عثمان، نسخه خطی کتابخانه دانشگاه، ش ۸۵۹.
(۳۳) لطفی پاشا، تاریخ آل
عثمان، استانبول ۱۳۴۱، ص ۴۲ـ ۶۱.
(۳۴) محمد بن حاجی خلیل، تاریخ آل
عثمان، نسخه خطی کتابخانه ملی فرانسه.
(۳۵) احمد بن علی مقریزی، السلوک و دررالعقود الفریدة فی تراجم الاعیان المفیدة.
(۳۶) محمد بن خاوند شاه میرخواند، روضة الصفا، بمبئی ۱۲۶۴.
(۳۷) نشری، تاریخ آل
عثمان، نسخه خطی موزه باستانشناسی استانبول، کتابخانه های ولیدالدین افندی و علی امیری.
(۳۸) نظام الدین شامی، تاریخ فتوحات امیرتیمور گورکان، معروف به ظفرنامه، چاپ فلکس تاور، پراگ ۱۹۳۷ـ۱۹۵۶، ص ۲۱۷ـ ۲۲۲، ۲۴۵ـ۲۷۷.
(۳۹) عبدالحی ابن عماد، شذرات الذهب، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۴۰) ابوبکر طهرانی، دیار بکریه، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، آنکارا، ۱۹۶۲م.
(۴۱) احمد رفیق، بیوک تاریخ عمومی، استانبول، ۱۳۲۸ق.
(۴۲) حسن روملو، احسن التواریخ، به کوشش چ ن سدن، کلکته، ۱۹۳۱م.
(۴۳) حسن روملو، احسن التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۴۹ش.
(۴۴) شمسالدین سامی، قاموس الاعلام، استانبول، ۱۳۰۶ق.
(۴۵) محمد سراج اندلسی، الحلل السندسیه، به کوشش محمد حبیب هیله، تونس، ۱۹۷۰م.
(۴۶) ا ج و ا ک شاو، تاریخ امپراتوری
عثمانی و ترکیه جدید، ترجمه محمود رمضانزاده، مشهد، ۱۳۷۰ش.
(۴۷) شرفالدین علی یزدی، ظفرنامه، به کوشش محمد عباسی، تهران، ۱۳۳۶ش.
(۴۸) ذبیحالله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، ۱۳۷۰ش.
(۴۹) محمد صولاقزاده، تاریخ، استانبول، ۱۲۹۷ق.
(۵۰) درویش احمد عاشق پاشازاده، تواریخ آل
عثمان، استانبول، ۱۳۳۲ق.
(۵۱) محمد غالب، نتایج الوقوعات، استانبول، ۱۳۲۷ق.
(۵۲) محمدسعید فرائضجیزاده، تاریخ گلشن معارف، استانبول، ۱۲۰۲ق.
(۵۳) محمد فرید، تاریخ الدوله العلیه العثمانیه، به کوشش احسان حقی، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۵۴) عبدالعزیز قره چلبیزاده، روضه الابرار، قاهره، ۱۲۴۸ق.
(۵۵) پ ب کین راس، قرون
عثمانی، ترجمه پروانه ستاری، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۵۶) احمد منجمباشی، صحائف الاخبار، استانبول، ۱۲۸۵ق.
(۵۷) نظامالدین شامی، ظفرنامه، بهکوشش محمد پناهیسمنانی، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۵۸) یوزف هامرپورگشتال، تاریخ امپراتوری
عثمانی، ترجمه میرزا زکی علیآبادی، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۶۷ش.
(۵۹) Kochu، R E Istanbul ansiklopedisi، Istanbul، ۱۹۶۰.
(۶۰) Zztuna، Y، B O y O k T O rkiye tarihi، Istanbul، ۱۹۸۳.
(۶۱) TOrkiye diyanet vakf o Isl @ mansiklopedisi، Istanbul، ۱۹۹۲.
(۶۲) Uzun charsolo، I H، Osmanl o tarihi، Ankara، ۱۹۸۲.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بایزید فرزند سلطان مراد اول »، شماره۴۲۳. دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بایزید اول»، شماره۴۴۴۷.