کلیات تفسیر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تفسیر یعنی شرح و تبیین آیات قرآن و دانش آن برای دستیابی به مقاصد و معارف
الهی است.
شرح و تبیین آیات
قرآن از دوران نزول
وحی قرآنی با شخص
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) آغاز شده و پس از
رحلت آن حضرت به تدریج بسط و تنوع یافته و گرایش ها و روش هایی مختلف در این حوزه پدید آمدهاند. افزون بر فراهم آمدن آثار
تفسیری طی ۱۴
قرن، مبانی و قواعد
تفسیر نیز از دیرباز در مقدمه کتب
تفسیر یا مستقلا
تدوین شدهاند. مباحث
تفسیر و
تفسیر پژوهشی دامنه گسترده ای فراهم آوردهاند.
تفسیر از باب تفعیل و از ماده «ف س ر» به معنای کشف و بیان و آشکار ساختن امر پوشیده است.
راغب آن را به معنای بیان و اظهار معنایی دانسته که امری معقول (غیر حسی) است.
بر این اساس و با توجه به دلالت باب تفعیل بر مبالغه و کثرت
،
تفسیر به معنای کشف و آشکار ساختن و اظهار کامل معنای معقول همراه با کوشش و اجتهاد است
؛ نیز گفتهاند که «
تفسیر» مأخوذ از «
تَفْسِره» است و آن نام وسیلهای بوده که
طبیب با آن
بیماری را تشخیص و از آن
خبر می داده است.
بعضی «
فسر» را مقلوب «سفر» به معنای کشف و آشکار ساختن دانستهاند؛ با این تفاوت که «سفر» درباره کشف و
پرده برداری از امور محسوس به کار می رود، چنان که گویند:«أسفر الصبح» یعنی
صبح روشن و آشکار شد و
پرده تاریکی از آن برداشته شد، یا «أسْفَرَتِ المرأةُ عن وجهها» یعنی زن نقاب از چهره خود برفکند و آن را آشکار ساخت؛ اما «
فسر» درباره کشف و اظهار امور معقول و غیر مادی همچون معنا به کار می رود.
در این پیوند لفظی و معنایی میان «
فسر» و «سفر» که از آن به اشتقاق کبیر یاد می شود
،
لغت شناسان ظاهراً بر اساس این اصل که الفاظ ابتدا برای معانی مادی وضع شده، سپس در معانی غیر مادی به کار رفتهاند، «سفر» را اصل و «
فسر» را مقلوب و مشتق از آن شمردهاند؛ لیکن
نظریه اشتقاق کبیر که
ابن جنی ضمن نامگذاری آن به «اشتقاق اکبر» سخت از آن دفاع کرده
، با اشکال ها و تردیدهایی جدی روبه روست و انکار شده است
و از این رو نمی توان به اشتقاق «
فسر» از «سفر» اطمینان یافت.
برخلاف واژه پژوهان
مسلمان که برای
تفسیر ریشه عربی قائل شدهاند، آرتور جِفْری اصل واژه
تفسیر را سُریانی دانسته که در متون کهن این
زبان به معنای
شرح و توضیح کتاب مقدس فراوان به کار رفته است.
این واژه در
قرآن کریم یک بار در آیه ۳۳ فرقان
آمده است:«ولا یَأتونَک بِمَثَل اِلاّ جِئنک بِالحَقِّ واَحسَنَ
تَفسیرا». بیشتر
مفسران «
تفسیر» در این
آیه را به معنای بیان و توضیح و کشف دانستهاند.
معنای آیه این است که مشرکان هیچ ایرادی برای انکار
نبوت یا
معاد نیاورند، مگر آنکه
خدای متعالی، حق و نیکوترین بیان را در پاسخ آن ها آوَرَد.
بسیاری از
مفسران بر پایه معنای لغوی
تفسیر، این واژه را در مورد شرح و توضیح آیات قرآن به کار برده و برای آن تعریفی ذکر نکردهاند؛ اما در مقدمه برخی
تفاسیر و آثار علوم قرآنی تعاریفی برای
تفسیر آمده است. به طور کلی تعاریف «
تفسیر» را می توان در دو دسته جای داد:دسته نخست تعاریفیاند که
تفسیر را به عنوان «کار
مفسر در کشف معنا و آشکار ساختن مدلول و مقاصد آیات شریفه» معرفی کردهاند و دسته دیگر،
تفسیر را به عنوان یک
علم در نظر گرفتهاند.
برخی از تعاریف دسته نخست عبارتاند از:
۱. به نظر
راغب اصفهانی تفسیر در عرف
مفسران اسلامی، کشف معنای قرآن و بیان مراد آن هاست، اعم از اینکه این کشف به جهت مشکل بودن لفظ باشد یا به جهت دیگر و خواه این کشف ناظر به معنای ظاهر لفظ باشد یا معنای غیر ظاهر.
۲.
تفسیر، شرح و توضیح معنای آیه و بیان شأن و
قصه و
سبب نزول آیه است با الفاظی که آشکارا بر آن دلالت کند.
۳.
تفسیر، بیان ظواهر آیات بر اساس قواعد زبان است.
۴. به نظر
علامه طباطبایی تفسیر، بیان معانی آیات قرآن و کشف مقاصد و مدالیل آن هاست.
۵. به نظر
آیة الله خویی تفسیر، روشن ساختن مراد خدای متعالی از آیات
قرآن کریم است.
۶. برخی محققان به سبب کاستی های موجود در این تعاریف
، این تعریف را پیشنهاد دادهاند:
تفسیر عبارت است از بیان مُفاد استعمالی آیات قرآن و آشکار کردن مراد خدای متعالی از آن بر مبنای ادبیات عرب و اصول عقلایی محاوره.
این تعریف که برای رفع اشکال های وارد بر تعاریف پیشین ارائه شده خود نقدپذیر است و مهم ترین نقد وارد بر آن این است که
تفاسیر روایی را دربرنمی گیرد، یعنی
مفسری که با تکیه بر روایات
تفسیری، اعم از روایات معصومان(علیهمالسلام) یا منقولات
صحابه و
تابعان به
تفسیر قرآن می پردازد و می کوشد تا مقاصد آیات را از این
راه به دست آورد، عمل او امروزه
تفسیر قرآن شمرده می شود، در حالی که
تفسیر روایی در تعریف مذکور نمی گنجد. تعاریف یاد شده با تفاوت هایی که با یکدیگر دارند و نیز با وجود نزدیکی برخی به برخی دیگر، در اینکه
تفسیر را عمل
مفسّر می دانند، مشترکاند.
نکته حائز اهمیت آنکه تعاریف فوق تفاوتی اساسی دارند و آن اینکه در برخی از آن ها شرح و توضیح واژگان و عبارات آیات و بیان قصه و سبب نزول و ترکیبات نحوی و تحلیل قرائات گوناگون و مسائلی از این دست،
تفسیر نامیده شدهاند، در حالی که در برخی دیگر روشن ساختن و بیان مقاصد و مرادات
الهی از آیات شریفه
تفسیر خوانده شده است. مطابق برداشت اخیر، هرگونه شرح و توضیح درباره آیات شریفه پیش از رسیدن به
مرحله بیان مراد خدا از آیات، مقدمه
تفسیر است نه
تفسیر.
تعریف های ذیل نیز در دسته دوم قرار می گیرند:
۱.
تفسیر عبارت است از علم به نزول آیات و شئون و قصهها و اسباب نزول آیات، ترتیب نزول،
مکی و
مدنی، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، خاص و عام، مطلق و مقید،
مفسَّر و مجمل،
حلال و
حرام، وعده و
وعید، امر و نهی،
عبرت ها و
تمثیل های قرآن.
۲. به گفته ابوحیان
تفسیر، علمی است که از کیفیت تلفظ واژگان قرآن و معانی آن ها، اعراب آن ها، نکات
بلاغی و بیانی، معانی ای که آیات شریفه در حالت ترکیبی بر آن ها حمل می شوند و تتمههایی افزون بر این ها (علوم قرآنی) بحث می کند.
در این تعریف، علم
تفسیر،
قرائت، تصریف،
نحو، بیان (بلاغت) و مباحث گوناگون علوم قرآنی همچون
نسخ و اسباب نزول را دربرمی گیرد.
۳.
زرکشی نیز گوید:
تفسیر، علمی است که با آن کتاب خدا که بر پیامبرش
محمد (صلیاللهعلیهوآله) نازل شده فهمیده شود و معانی قرآن و احکام و حکمت های آن استخراج و بیان شوند. علم
تفسیر از
دانش های
لغت،
نحو، تصریف، معانی،
بیان،
اصول فقه، قرائات، اسباب نزول، و ناسخ و منسوخ مدد می گیرد.
درباره این دسته از تعاریف، بعضی دانشمندان همچون ابن عاشور علم دانستن
تفسیر را نوعی تسامح دانسته، ضمن بیان ۶ وجه برای علم خواندن
تفسیر معتقد است که دانشمندان و
مفسران اسلامی پیش از
تدوین علوم به
تفسیر قرآن پرداختند و بر اثر کثرت ممارست در این فن
به تدریج به
ملکه فهم اسالیب و ظرایف نظم قرآن دست یافتند. آنان از این رهگذر به مجموعه دانش هایی دست یافتند که بیشترین پیوند را با
قرآن داشتند، از همین رو
تفسیر را علم نامیدند.
شایان گفتن است که اولا به رغم وجود تعاریف گوناگون و فراوان، وجه اشتراک همه آن ها ناظر بودن به بیان معانی و مرادهای الفاظ و عبارات قرآن کریم است، بنابراین می توان گفت
تفسیر عبارت است از کوشش
مفسر برای استنباط معنا و مراد از الفاظ و عبارات قرآن
، از همین رو بعضی گفتهاند که
تفسیر بر مواردی صادق است که ابهام و پیچیدگی ای در کلام باشد و
مفسر با سعی و
اجتهاد در مقام رفع آن برآید.
ثانیاً در دوره متأخر به ویژه دوران معاصر،
تفسیر هر دو دسته معنا را دربرمی گیرد: از یک سو
تفسیر به عنوان یک علم دارای یک سلسله از مباحث و مسائل نظری است که در آن از مبادی تصوری و تصدیقی و مبانی و اصول و قواعد
تفسیر و مسائلی دیگر از این دست بحث می شود. از سوی دیگر
تفسیر، عملی است که
مفسر با تکیه بر مبانی و اصول و قواعد
تفسیر به شرح و بیان مقاصد خدای متعالی در آیات شریفه و نیز
استنباط و استخراج معارف گوناگون مورد نیاز برای هدایت بشر از قرآن کریم می پردازد.
دو مصطلح
تفسیر و تأویل در عرف
مفسران پیوندی معنایی دارند، از این رو در مبحث تعریف
تفسیر، بحث درباره تأویل نیز ضرورت دارد. درباره معنای لغوی و اصطلاحی «تأویل» همانند «
تفسیر» اختلاف نظر است و معانی و تعاریف مختلفی برای تأویل بیان شدهاند. (=> تأویل قرآن) با وجود تفاوت میان معنای لغوی
تفسیر (کشف و بیان) و تأویل (از مآل: عاقبت و مرجع)، درباره معنای اصطلاحی آن ها دیدگاههای مختلفی مطرحاند؛ کهن ترین دیدگاه در این باره از ابوعبید است که دو مصطلح
تفسیر و تأویل را به یک معنا و مترادف شمرده است
، بر همین اساس
طبری در
جامع البیان تأویل را در معنای
تفسیر به کار برده است.
در مقابل، گروهی از جمله
ابنحبیب نیشابوری (م. ۴۰۶ ق.) ترادف
تفسیر و تأویل را انکار کرده است.
درباره تفاوت آن ها دیدگاههای ذیل قابل توجهاند:
۱. به نظر راغب اصفهانی (م. حدود ۴۲۵ ق.)
تفسیر اعم از تأویل است و
تفسیر بیشتر درباره الفاظ و مفردات آیه به کار می رود، در حالی که بیشترین کاربرد تأویل درباره جمله و معانی و مقاصد آیه است. افزون بر این تأویل معمولا درباره کتب
الهی و
آسمانی به کار می رود؛ ولی
تفسیر درباره سایر کتاب ها نیز کاربرد دارد.
۲. ماتریدی (م. ۳۳۳ ق.) گوید:
تفسیر عبارت است از
قطع و
یقین به مراد لفظ و شهادت به اینکه آن مراد خدای متعالی هم هست؛ اما تأویل، ترجیح یکی از معانی محتمل آیه است، بدون قطع و یقین به آن و بدون
شهادت.
ماتریدی با اینکه میان معنای تأویل و
تفسیر فرق نهاده، در
تفسیر خود موسوم به تأویلات اهل السنه همانند طبری برای شرح و توضیح آیات واژه تأویل را به کار برده است.
۳. بعضی گفتهاند:
تفسیر شرح و بیان لفظی است که تنها حامل یک وجه معنایی باشد؛ اما تأویل آن است که لفظی را که وجوه متعدد معنایی دارد بر اساس ادله روشن بر یکی از معانی اش حمل کنند.
۴.
ابوطالب تغلبی تفسیر را بیان معنای وضعی (مفاد استعمالی) لفظ، اعم از معنای حقیقی و مجازی آن و تأویل را
تفسیر باطن کلام و بیان مراد حقیقی خدا می داند.
۵. دیگری گفته است:
تفسیر ناظر به نقل روایات
تفسیری و تأویل ناظر به
درایت و
اجتهاد در فهم مرادات آیه است.
۶. بعضی دیگر تأویل را خارج از حیطه مفاهیم الفاظ و مصادیق خارجی آن دانسته و آن را به حقیقت متعالی قرآن در لوح محفوظ
تفسیر کردهاند که همه آیات کریمه به آن مستندند.
۷. بعضی نیز تأویل را به معنای بازگرداندن آیه از معنای ظاهر و حمل آن بر معنای احتمالی آن اما موافق با کتاب و سنت دانستهاند.
در نتیجه از نظر این گروه
تفسیر عبارت است از تلاش برای کشف معنای لفظ و حمل الفاظ بر معانی ظاهری آن ها.
بعضی احتمال دادهاند که واژه تأویل از اواخر
قرن سوم به صورت مصطلحی برای شرح و توضیح آیات قرآن به کار می رفته و حدود یک
قرن بعد واژه
تفسیر جانشین آن شده است.
البته تعیین محدوده زمانی در این احتمال دقیق به نظر نمی رسد، زیرا پیش از آن نیز
ابوعبیده معمر بن مثنی (م. ۲۱۰ ق.) در مجاز القرآن احیاناً واژه تأویل را مرادف با
تفسیر به کار برده است
، چنان که در قرن
پنجم نیز احتمالا مقصود
سید مرتضی از تأویل در امالیاش همان معنای
تفسیر بوده است، به هر روی در دورههای متأخر و معاصر معمولا تأویل به معنای بازگرداندن لفظ از معنای ظاهرش و حمل آن بر معنای غیر ظاهری آن با تکیه بر ادله عقلی یا نقلی منفصل است. شایان ذکر است که در روایتی از
امام باقر (علیهالسلام)تأویل با باطن مترادف شمرده شده و هر دو در مقابل معنای تنزیلی و ظاهری
آیه قرار گرفتهاند.
قرآن در میان قوم عرب و به زبان آنان نازل شد و آنان همگی قرآن را می فهمیدند، با این حال بر اثر اشتمال قرآن بر معارف اعتقادی و احکام و تقدیم و تأخیر و ناسخ و منسوخ و اجمال و تفصیل در میان آن ها،
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) از همان آغاز به شرح و توضیح برخی کلمات و عبارات مجمل و مبهم و تعیین ناسخ و منسوخ آیات پرداخت.
زرکشی معتقد است که مردم
عرب روزگار نزول قرآن، با پرسش از پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، ظرایف قرآن و باطن آیات را فرا می گرفتند؛ اما از آن رو که بخش اعظم
تفسیر و تأویل قرآن از آن زمان به دست مسلمانان قرون بعدی نرسیده است، باید اینان را از
صحابه و معاصران پیامبر نیازمندتر به
تفسیر قرآن دانست.
با آنکه
قرآن کریم در آیاتی خود را ذاتاً کتابی روشن و روشنگر معرفی کرده
آنچه بیش از هر چیز موجب نیازمندی به
تفسیر قرآن شده، اموری چند از جمله اموری عارضیاند که ابهام و پیچیدگی در برخی مسائل آن را سبب می شوند.
از مهم ترین این عوامل ویژگی های اسلوب بیانی قرآناند که در سه مورد می توان آن ها را بررسی کرد:
۱. در قرآن، معارفی بسیار گسترده در قالب الفاظی محدود و مجمل بیان شدهاند؛ مانند اجمال در برخی آیات احکام که شرح آن ها بر عهده
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) است.
۲. برخی آیات قرآن ازحقایق ماورای این جهان و از عالم غیب سخن می گویند که مسلّماً درک کامل آن ها برای بسیاری از مردم آن زمان و حتی امروز دشوار یا غیر ممکن بوده است.
۳. مطالب قرآن بر اساس دسته بندی موضوعی تنظیم نشده و چه بسا در یک
سوره یا یک
آیه موضوعات و مطالب متنوعی آمده باشند.
این ویژگی ها به همراه اموری چون نامأنوس بودن بعضی از الفاظ
قرآن و فاصله زمانی ما با روزگار نزول آیات
از عوامل ضرورت پرداختن به
تفسیر قرآناند.
نکته دیگر آنکه علوم و معارف نهفته در قرآن کریم، سطوح و مراتب گوناگونی دارند. بنابر روایتی
معارف قرآن از جهت ظهور و خفا و سهولت و صعوبت فهم، سه مرتبه دارند:
۱. مرتبه بی نیاز از
تفسیر و توضیح که درک آن میسور همگان است؛
۲. مرتبه فراتر از فهم توده مردم که دستیابی به آن نیازمند شرح و تبیین و نیز تدبر و دقت در عبارات است و هرکس به فراخور
دانش و استعداد خود از این مفاهیم بهره می گیرد.
۳. مرتبه ویژه پیامبران الهی و راسخان در علم که دسترسی به آن، میسور مردم نیست. در این میان مفاهیم مرتبه دوم که بخش عمده ای از معارف قرآن را در برمی گیرند، نیازمند تفسیرند و نگارش و
تدوین تفاسیر بی شمار در قرون متمادی برای پاسخگویی به همین نیاز بوده است. افزون بر این به نظر می رسد فرا خواندن برخی آیات، به تدبر واندیشیدن در قرآن و آیات آن
ناظر به همین مرتبه از معارف قرآن است که این امر بدون پرداختن به شرح و تبیین الفاظ و عبارات آن ممکن نمی نماید.
گذشته از ضرورت
تفسیر و نیاز مسلمانان به آن، منقولات فراوانی درباره اهمیت و فضیلت علم
تفسیر بر جای مانده است؛ از جمله بسیاری از
مفسران،
حکمت را در آیه «ومَن یُؤتَ الحِکمَةَ فَقَد اوتِی خَیرًا کثیرًا»
به معنای
تفسیر و علم به معانی قرآن گرفتهاند.
برخی معنای «اعراب قرآن» را در
روایت رسول خدا:«أعرِبوا القرآنَ والتمِسوا غَرائبَه»
تفسیر دانسته، بر این باورند که به
اجماع دانشمندان، از میان سه علم شرعی یعنی
قرائت،
حدیث و
تفسیر،
تفسیر شریف ترین و بزرگ ترین آن ها و از
واجبات کفایی است.
مجاهد محبوب ترین فرد نزد
خدا را آگاه ترین آنان به قرآن دانسته است.
افزون بر این راغب اصفهانی معتقد است که
تفسیر، والاترین
دانش و
فنی است که می توان به آن پرداخت، زیرا شرف یک علم یا به سبب شرافت موضوع آن است؛ مانند زرگری که موضوعش
طلاست، یا به سبب اهمیت غرض و هدف آن است؛ مانند طب که غرضش صحت و سلامت بدن است، یا ارزش آن به سبب میزان احتیاج به آن است؛ مانند علم فقه که همگان در هر زمان و برای هر کاری نیازمند آناند و علم
تفسیر از هر سه جهت (موضوع، غرض و میزان احتیاج) از برترین ارزش برخوردار است، زیرا موضوع آن کلام خداست، غرض آن تمسک به عروة الوثقی و دستیابی به سعادت حقیقی است و میزان احتیاج به آن نیز چنان است که تحصیل هر کمال دینی، دنیایی و آخرتی بر
علم به کتاب خدا متوقف است.
(۱)السیوطی (م ۹۱۱ق)، الاتقان، به کوشش دیب البغاء، دمشق، دار ابن کثیر، ۱۴۱۶ق.
(۲) البیضاوی (م ۶۸۵ق)، انوار التنزیل، به کوشش عبدالقادر، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۶ق.
(۳) المجلسی (م ۱۱۱۰ق)، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
(۴)ابوحیان الاندلسی (م ۷۵۴ق)، البحر المحیط، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۲ق.
(۵) الزرکشی (م ۷۹۴ق)، البرهان فی علوم القرآن، به کوشش محمد ابوالفضل، قاهرة، احیاء الکتب العربیة، ۱۳۷۶ق.
(۶) الصفار (م ۲۹۰ق)، بصائرالدرجات، به کوشش کوچه باغی، تهران، اعلمی، ۱۴۰۴ق.
(۷) الخوئی (م ۱۴۱۳ق)، البیان فی
تفسیر القرآن، انوارالهدی، ۱۴۰۱ق.
(۸) علی بن محمد الجرجانی (م ۸۱۶ق)، التعریفات، به کوشش ابن عبدالحکیم، قاهرة، بیروت، دارالکتاب المصری، ۱۴۱۹ق.
(۹) ابن عاشور (م ۱۳۹۳ق)،
تفسیر التحریر والتنویر، مؤسسة التاریخ.
(۱۰) العیاشی (م ۳۲۰ق)،
تفسیر العیاشی، به کوشش رسولی محلاّتی، تهران، المکتبة العلمیة الاسلامیه.
(۱۱) المشهدی (م ۱۱۲۵ق)،
تفسیر کنزالدقایق، به کوشش درگاهی، تهران، وزارت ارشاد، ۱۴۱۱ق.
(۱۲) العروسی الحویزی (م ۱۱۱۲ق)
تفسیر نورالثقلین،، به کوشش رسولی محلاتی، اسماعیلیان، ۱۳۷۳ش.
(۱۳) معرفت،
التفسیر والمفسرون، مشهد، الجامعة الرضویة، ۱۴۲۶ق.
(۱۴) الطبری (م ۳۱۰ق)، جامع البیان، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۱۲ق.
(۱۵) القرطبی (م ۶۷۱ق)، الجامع لأحکام القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق.
(۱۶) عثمان بن جنّی (م ۳۹۲ق)، الخصائص، به کوشش محمد علی، بیروت، دارالهدی.
(۱۷) شنتاوی و دیگران، دائرة المعارف الاسلامیه، ترجمه: بیروت، دارالمعرفة، ۱۹۳۳ م.
(۱۸) زیر نظر حداد عادل و دیگران، دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، ۱۳۷۸ ش.
(۱۹) صبحی الصالح، دراسات فی فقه اللغه، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۳۷۹ق.
(۲۰) آقابزرگ تهرانی (م ۱۳۸۹ق)، الذریعة الی تصانیف الشیعه، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۰۳ق.
(۲۱) محمود رجبی و دیگران، روش شناسی
تفسیر قرآن، تهران، الهادی، ۱۳۷۹ ش.
(۲۲) محمد باقر حکیم، علوم القرآن، قم، مجمع الفکر الاسلامی، ۱۴۱۷ق.
(۲۳) الکلینی (م ۳۲۹ق)، الکافی، به کوشش غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۷۵ش.
(۲۴) الزمخشری (م ۵۳۸ق)، الکشاف، قم، بلاغت، ۱۴۱۵ق.
(۲۵) ابن منظور، (م ۷۱۱ق)لسان العرب.
(۲۶) شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق.
(۲۷) رمضان عبدالتواب، مباحثی در فقه اللغه و زبان شناسی عربی، ترجمه: شیخی، آستان قدس رضوی، ۱۳۶۷ ش.
(۲۸) ابوعبیده معمر بن مثنی (م ۲۱۰ق)، مجاز القرآن، به کوشش محمد فواد، قاهرة، مکتبة الخانجی، ۱۳۸۱ق.
(۲۹) الطبرسی (م ۵۴۸ق)، مجمع البیان، به کوشش گروهی از علماء، بیروت، اعلمی، ۱۴۱۵ق.
(۳۰)السیوطی (م ۹۱۱ق)، المزهر، به کوشش محمد عبدالرحیم، بیروت، دارالفکر، ۱۴۲۶ق.
(۳۱) الحاکم النیشابوری (م ۴۰۵ق)، المستدرک علی الصحیحین، به کوشش مرعشلی، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۶ق.
(۳۲) ابن فارس (م ۳۹۵ق)، معجم مقاییس اللغه، به کوشش عبدالسلام محمد، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۰۴ق.
(۳۳) الراغب (م ۴۲۵ق)، مفردات، نشر الکتاب، ۱۴۰۴ق.
(۳۴) ابن خلدون (م ۸۰۸ق)، مقدمة ابن خلدون، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
(۳۵) الراغب (م ۴۲۵ق)، مقدمة جامع التفاسیر، به کوشش احمد حسن، کویت، دارالدعوة، ۱۴۰۵ق.
(۳۶) ابن جنی (م ۳۹۲ق)، المنصف، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۱۹ق.
(۳۷) الطباطبایی (م ۱۴۰۲ق)، المیزان، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۳ق.
(۳۸) واژههای دخیل در قرآن مجید، آرتور جفری، ترجمه: بدره ای، توس، ۱۳۸۶ش.
دائرة المعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله «کلیات تفسیر»، جلد ۸، صفحه ۱۳.