چشم و بصر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در
قرآن کریم واژگان گوناگونی به معنای چشم یا
دیدن به کار رفته، که از جملهی آنها «عین و بصر» است.
در
اصل آن چیزی است که از نقطهی خاصی جریان یافته؛ مانند: آبی که از یک مرکزی جوشیده و جریان دارد؛ و در
اصطلاح قرآنی به شعاع نوری که از چشم برای دیدن اشیاء خارج شده،
نور ادراکی که از بصیرت باطنی و قلبی نافذ است و...،
همچنین به خود چشم نیز «عین» میگویند.
به معنای «چشم» آمده،
یعنی عضوی که
ناظر است؛ مانند: «کَلَمْحِ الْبَصَرِ».
(همانند چشم
برهم زدن)، و نیز بر نیروی بینایی که در چشم وجود دارد و همچنین بر نیروی ادراک کنندهی
دل ، «بصر» گفته میشود.
بدون
شک آگاهی ما از
عالم خارج به وسیلهی ابزاری صورت میگیرد که اهم آن
گوش و چشم است و اگر این دستگاههای مهم در بدن وجود نداشت،
بشر از دانایی بیبهره میگردید.
بدین ترتیب
خداوند به این
نعمت عظیم، هنگام
تولد انسان اشاره کرده و میفرماید:
«وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لَاتَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفِْدَةَ... ».
«و خداوند شما را از
شکم مادرانتان خارج نمود در حالیکه هیچ چیز نمیدانستید؛ و برای شما، گوش و چشم و
عقل قرار داد...»
خدای متعال بعد از اینکه علم را در بدو تولد انسان از او نفی میکند و
نفس او را خالی از علوم میداند، به مبادی این علم پرداخته که به انسان إعطا نموده است؛ چون مبدأ تمامی تصورات حواس ظاهری است که اساس آن
حس باصره و حس سامعه بوده و
قلب ،
مبدأ تصدیق است.
«وَ هُوَ الَّذِی أَنشَأَ لَکمُُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفِْدَةَ...».
«و او کسی است که برای شما گوش و چشم و قلب (عقل) ایجاد کرد...»
دو حس چشم و گوش مشترک در میان تمام حیوانات است و در وسعت شناخت آن هیچ حد و مرزی نیست؛ چون صاحب آن دو حس، با این وسیله،
خیر و شر و
نفع و ضرر خود را درک کرده و حرکات و سکناتش از روی اراده صورت میگیرد.
بنابراین انسان به وسیلهی چشم جزئیات اشیاء را درک نموده
و
جهل و نادانی او بدین وسیله برطرف میگردد؛
همچنان که خداوند در آیات دیگری نیز از این نعمتهای عظیم خود، به انسان گوشزد میکند.
یکی از ترکیبهای زیبایی که در
قرآن به کار رفته، تعبیر «قرة عین» است که اصل آن یا از «قرّ» است، به معانی سردی و خنکی است که اقتضای سکون و
آرامش دارد و کنایه از شادمانی و سرور است که
اشک خنک میآورد؛ و یا از ریشهی «قرر» است؛ یعنی چیزی که چشم با دیدن آن آرامش یابد و آن همچنین کنایه از شادی انسان است.
به عبارتی «قرة عین» یعنی «نور چشم» و «روشنی چشم»؛
همچنان که در کلام الهی از برخی افراد به عنوان روشنی چشم یاد شده؛ از جمله آنجا که بندگان
مؤمن از خداوند متعال چشم روشنی فرزندان و همسرانشان را طلب میکنند:
«وَالَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّیتِنَا قُرَّةَ أَعْینٍُ...»
«و کسانی که میگویند: پروردگارا! از همسران و فرزندانمان مایهی روشنی چشم ما قرار ده...»
در حقیقت بندگان
صالح با این
دعا از خدای متعال همسران و فرزندانی میخواهند که در
اطاعت خداوند باشند و از معاصی دوری کنند؛ یعنی با عمل صالحشان مایهی چشم روشنی آنان گردند.
همچنین دو پیامبر
اولوالعزم الهی، حضرت
موسی و
عیسی -علیهماالسلام- به عنوان چشم روشنی مادرانشان یاد شده؛
و از سویی
آسیه ،
همسر فرعون وجود مبارک حضرت موسی (علیهالسلام) را مایهی چشمروشنی خود و همسرش میخواند.
در
قیامت نیز همانند دنیا،
پاداش شب زندهداران و
انفاق کنندگان موجب چشم روشنی حضّار و ناظران است:
«لَاتَعْلَمُ نَفْسٌ مَّاأُخْفِیَ لهَُم مِّن قُرَّةِ أَعْینٍُ...»
«هیچ کس نمیداند چه پاداشهای مهمّی که مایهی روشنی چشمهاست، برای آنها نهفته شده!...»
تعبیرات به این زیبایی حاکی از این است که نعمتهای مذکور در آیات قبل برای مؤمنان راستین، قابل تصور هیچ نفوسی نیست؛
همچنین نکره آوردن «
نفس » و
مطلق بودن «قرة اعین» اشاره به عظمت پاداش و مواهب الهی در
حق مؤمنان است، بطوریکه در سرای
آخرت موجب روشنایی چشم همگان و تمام نفوس میگردد.
خدای متعال در
قرآن مجید داستانهای تاریخی متعددی را برای عبرت دیگران آورده که در برخی از این قصص، از چشم و بینایی نیز سخن به میان آمده است:
قرآن در بیان معجزات حضرت عیسی (علیهالسلام)، به موضوع
شفا دادن او به
کور مادرزاد نیز اشاره کرده و میفرماید:
«... وَ أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَ... بِإذْنِ اللهِ...»
«... و به
اذن خدا ، کورِ مادرزاد و مبتلایان به
برص (پیسی) را بهبودی میبخشم...»
«اکمه» به کسی میگویند که از بدو ولادت از
نعمت بینایی چشم
محروم باشد، به طوریکه قابل
معالجه نباشد.
برادران
حضرت یوسف (علیهالسلام) به خاطر
محبت خاص
پدر نسبت به یوسف، به وی
حسادت میورزیدند، در
نتیجه تصمیم گرفتند که ایشان را از پدر دور کرده و با این طریق تمام محبت پدر را به خودشان جلب کنند؛ لذا با بهانهای یوسف را به
صحرا برده و در چاهی افکندند که ایشان سالیان زیادی از خانوادهی خود دور شد و در
غربت سپری کرد.
حضرت یعقوب (علیهالسلام) در
فراق فرزندش یوسف سالها با
غم و اندوه نشست و به قدری
ناله و
گریه کرد که سیاهی چشمانش
سفید شد:
«... وَ ابْیضَّتْ عَینَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیم»
«... و چشمان او از
اندوه سفید شد، اما
خشم خود را فرو میبرد (و هرگز کفران نمیکرد).»
حضرت یوسف که بعد از تحمل سختیها و زندانها در طول این سالیان دراز، به مقام خزانهداری
مصر رسید، در تقسیم
آذوقه در سالهای قحطی و گرسنگی، با برادرانش آشنا شد و بعد از مطلع شدن از وضعیت پدر بزرگوارش،
پیراهن خود را توسط یکی از برادرانش به محضر یعقوب پیامبر فرستاد تا ایشان بر چشمان مبارک بکشد و چشمانش دوباره
بینا گردد؛ پس اینکه حضرت یوسف میخواهد چشمان پدر
بصیر و
بینا گردد، بیانگر اینست که حضرت یعقوب بینایی خود را کاملاً از دست داده بود.
وقتی حضرت موسی -علیهالسلام- از طرف خدا مأمور شد، فرعون را بسوی
توحید و
ترک ظلم دعوت کند، فرعون برای پذیرش
نبوت و
رسالت ایشان، از حضرت
آیت و
معجزه خواست؛ حضرت موسی دو معجزه برای فرعون
ظاهر نمود: یکی معجزهی
عصا که تبدیل به
اژدها شد، دیگری درخشان شدن دست حضرت، بطوریکه چشمها بسوی او خیره شد. اما فرعون و ساحرانش از روی
کفر و
عناد این آیت
تکذیب کردند و حضرت را
ساحر (
جادوگر ) خواندند؛ و جهت مقابله با حضرت، تمام ساحران زبردست در مجلس حاضر شده و
سحر خود را به کار گرفتند:
«... فَلَمَّا أَلْقَوْاْ سَحَرُواْ َْ أَعْینَ النَّاسِ وَاسْترَْهَبُوهُم...»
«... و هنگامی (که وسایل سحر خود را) افکندند، مردم را چشمبندی کردند و ترساندند...»
دربارهی نحوهی جادوگری و چشمبندی ساحران گفته شده که چوبهایی را به عنوان عصا درست کرده و با خالی کردن درون آن، آنها را
قیر اندود نموده و در فضای باز قرار دادند، سپس در
زیر زمین آتش روشن کرده و عصاها را با
حرارت زیر زمین و گرمای
خورشید به
حرکت در آوردند؛ تا اینکه مانند مار در چشمان مردم جلوهگر شد و بدین ترتیب ساحران مصری چشمان
بنیاسرائیل را
جادو کردند.
یکی از امدادهای غیبی خداوند به
مسلمانان صدر اسلام در برخی جنگها که
منجر به
پیروزی آنان میگردید،
تصرف در چشم مؤمنان و کافران بود:
«... فِئَةٌ تُقاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ أُخْری کافِرَةٌ یرَوْنَهُم مِّثْلَیهِمْ رَأْیَ الْعَینِْ...»
«... یک گروه، در راه خدا نبرد میکرد و
جمع دیگری که
کافر بود، (در راه
شیطان و
بت ،) در حالی که آنها (گروه مؤمنان) را با چشم خود، دو برابر آنچه بودند، میدیدند. (و این خود عاملی برای
وحشت و
شکست آنها شد.)...»
در
جنگ بدر تعداد مسلمانان ۳۱۳ نفر و تعداد مشرکان هزار نفر بود؛ خدای متعال در چشم
کفار تصرف نمود، بطوریکه مسلمانان را دو برابر دیدند و این موجب سستی و
شکست کافران گردید.
و در آیهی دیگر میفرماید:
«وَ إِذْ یرِیکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیتُمْ فِی أَعْینِکُمْ قَلِیلًا وَ یقَلِّلُکُمْ فِی أَعْینِهِم...»
«و در آن هنگام (که در
میدان نبرد ،) با هم رو به رو شدید، آنها را به چشم شما کم نشان میداد و شما را (نیز) به چشم آنها کم مینمود...»
خداوند در مرحلهای دیگر از جنگ بدر از طرفی تعداد مسلمانان را در چشم کافران کم نشان داد، و این امر موجب شد که کفار با
شهامت کامل وارد جنگ شوند و هنگام مواجه شدن با تعداد زیادی از مسلمانان، توان خود را از دست داده و شکست بخورند؛ از سویی دیگر با کم نشان دادن تعداد دشمنان در چشم مؤمنان موجب
تقویت روحیهی مؤمنان و در نتیجه پیروزی آنها در جنگ بدر شد.
قرآن کریم برای مجسم ساختن ماهیت افراد حقجو و منکر، تشبیهات زیبایی بیان نموده، از جمله
تشبیه آنها به انسان
کور و بیناست:
«مَثَلُ الْفَرِیقَینِْ کَالْأَعْمَی وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصِیرِ وَ السَّمِیعِ...»
«حال این دو گروه (مؤمنان و منکران)، حال (نابینا و کر) و (بینا و شنوا) است...»
در این آیه افراد کافر که از قوای بدنی خود برای دیانت استفاده ننموده و از دیدن آیات الهی
عبرت نمیگیرند، به انسان کور، و افراد مؤمن که در راه رسیدن به پروردگار تلاش مینمایند، به انسان بینا تشبیه شدهاند.
وجه تشبیه بدین گونه است: همانطورکه برای
جسم انسان چشم وجود دارد،
جوهر روح او نیز چشمی دارد که اگر با گناهان کور گردد، انسان به طریق
هدایت رهنمون نمیشود.
خدای تبارک برای برپایی زندگی
اجتماعی سالم انسانها، احکامی را وضع نموده که یکی از عناصر اصلی آن قوانین، مربوط به چشم است:
خداوند در قرآن مجید خطاب به پیامبر عظیمالشأن میفرماید:
«قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یغُضُّواْ مِنْ أَبْصَارِهِمْ... وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَرِهِنَّ...»
«به مؤمنان بگو چشمهای خود را (از
نگاه به نامحرمان) فروگیرند... و به زنهای با
ایمان بگو چشمهای خود را (از نگاه هوسآلود) فروگیرند...»
واژهی «غضّ» به معنای روی هم نهادن پلکهای چشم است.
منظور از این دستور، عدم نگاه به کل
بدن نامحرم به جز
وجه و دو
کف دست است و همچنین
منع از نگاه به
عورت افراد (
مرد و
زن ، و
محرم نامحرم) میباشد.
در قرآن مجید برای برپایی
عدالت اجتماعی برای تکتک اعضای بدن
مجازات در نظر گرفته شده که از جملهی آن،
قصاص چشم است:
«وَ کَتَبْنَا عَلَیهِْمْ فِیهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَینَْ بِالْعَینِْ... ِ وَ الْجُرُوحَ قِصَاصٌ»
«و بر آنها (بنی اسرائیل) در آن (
تورات )، مقرر داشتیم که جان در مقابل جان و چشم در مقابل چشم... و هر زخمی، قصاص دارد.»
اگر کسی چشم کسی را به عمد کور کند و یا از
حدقه دربیاورد، چشمش را در مقابل آن
جنایت کور کرده یا از حدقه درمیآورند.
در قصاص چشم حتما چشم راست در مقابل چشم راست باشد و چشم چپ در مقابل چشم چپ؛
مگر اینکه صاحب
جراحت خود راضی به قصاص چشم دیگر او باشد، یا امکان قصاص چشم دیگر نباشد.
قرآن بر بعضی چشمها عذابی رقم زده که برخی مربوط به دنیاست و برخی مربوط به هنگامهی قیامت و عالم آخرت که در ذیل به مواردی میپردازیم:
قوم لوط کسانی بودند که در میان مردم عصر خویش به ایجاد شک و
شبهه در مقابل خداوند میپرداختند و
وقاحت و بیشرمی را به جایی رسانده بودند که حتی فرشتگان الهی را نیز از
حضرت لوط (علیهالسلام) که مأمور پذیرایی از ایشان بود، برای انجام
گناه درخواست نمودند که در نتیجه به
عذاب دردناکی گرفتار شدند:
«... فَطَمَسْنَا أَعْیُنَهُمْ فَذُوقُواْ عَذَابیِ وَ نُذُر»
«... ولی ما چشمانشان را نابینا و محو کردیم (و گفتیم:) بچشید عذاب و انذارهای مرا!»
در
روایت آمده است که
جبرئیل با انگشتانش و یا با پرهای خود به سوی آنها آمد و بینایی چشمانشان را از بین برد.
کفار از فرط
غفلت چشم
در دنیا، به آیات تکوینی و تشریعی خداوند که دال بر توحید است، نظر نمیافکنند و به دلیل عدم عبرت گرفتن از آیات الهی و دوری از اعمال صالح، در روز قیامت نظارهگر عذاب الهی خواهند بود:
«وَ اقْترََبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِیَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِینَ کَفَرُواْ...»
«و وعدهی حقّ (قیامت) نزدیک میشود؛ در آن هنگام چشمهای کافران از
وحشت از حرکت بازمیماند...»
وحشت کافران در هنگامهی قیامت به حدی است که چشمان آنان به جایی خیره شده و نه تنها به این سو و آن سو حرکت نمیکند؛ بلکه از شدت
ترس پلکهای آنان نیز به هم نمیخورد.
خضوع و
خشوع آنان
به خاطر این است که هول و وحشت صحنهی عذاب، تحمل دیدن را از آنان گرفته و بدین دلیل
آثار ذلت و
خفت در چشمانشان نمایان است.
کسانی که از هدایت خدا روی گردان شوند، علاوه براینکه در دنیا زندگی سختی خواهد داشت، در روز
رستاخیز نیز بینایی خود را از دست خواهد داد:
«وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی»
«و هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت و روز قیامت، او را نابینا محشور میکنیم!»
دلیل کور محشور شدن این فرد در قیامت به این است که در دنیا کور دل بود؛ یعنی با اینکه چشم جسمانی داشت، هیچ بصیرت باطنی نداشت؛ چنانکه در آیات بعد به این نکته تصریح شده است: «کسی که در این
جهان نابینا بوده است، در آخرت نیز نابینا و گمراهتر است.»
یعنی این شخص چشم حیوانی دارد، اما گمراهی
بصیرت را از ایشان
سلب کرده؛ لذا کوردلان نابینا محشور خواهند شد، اما در هنگامهی عذاب بیناییشان بازگردانده میشود تا شدت عذاب را ببینند و بیشتر وحشت کنند. بنابراین بصیرت مؤمن، بصیرت ایمانی و باطنی است؛ درحالیکه اعراض کنندگان از حق به دلیل فراموشی آیات الهی، در قیامت نیز فراموش خواهند شد و از بصیرت محروم میشوند.
یکی از حالاتی که قرآن برای ظالمان بیان کرده، باز ایستادن چشمانشان در برابر عذاب الهی است:
«وَ لَاتَحْسَبنََّ اللَّهَ غَفِلاً عَمَّایعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا یؤَخِّرُهُمْ لِیوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصَارُ... لَایرْتَدُّ إِلَیهِْمْ طَرْفُهُمْ...»
«گمان مبر که خدا، از آنچه ظالمان انجام میدهند،
غافل است! (نه، بلکه
کیفر ) آنها را برای روزی تأخیر انداخته است که چشمها در آن (به خاطر ترس و وحشت) از حرکت بازمیایستد... حتّی پلک چشمهایشان از حرکت بازمیماند؛ زیرا به هر طرف نگاه کنند، آثار عذاب
آشکار است...»
این آیات در حقیقت تهدیدی برای ستمکاران و دلداری برای ستمدیدگان است که چشمان ستمگران از ترس مشاهدهی عذاب الهی در جای خود آرام و قرار نمیگیرد؛ و پلکهایشان را بر هم نمینهند، بلکه پلکها بدون حرکت و چشمها باز و خیره باقی میماند.
مسئولیتپذیری اعضای بدن، خود دلیل محکمی است که انسان بدون
علم و
یقین کلامی را به
زبان نیاورد و عملی را انجام ندهد؛ لذا قرآن با این
برهان از پیروی بدون علم
نهی کرده است:
«... إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کلُُّ أُوْلَئکَ کاَنَ عَنْهُ مَسُْولاً»
«... چرا که گوش و چشم و دل، همه مسئولند.»
منظور از مورد سؤال قرار گرفتن چشم،
پرسش از صاحب آن بوده که آن را در چه راهی به کار برده و به چه چیز نگاه افکنده است.
در آیهی دیگر از
شهادت اعضای بدن دشمنان خدا در
پرتگاه آتش جهنم سخن به میان آورده که گواهی چشم علیه آنان از جملهی آن است:
«حَتّیَ إِذَا جَاءُوهَا شَهِدَ عَلَیهِْمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصَارُهُمْ وَ جُلُودُهُم بِمَا کاَنُواْ یعْمَلُون»
«وقتی به آن میرسند، گوشها و چشمها و پوستهای تنشان به آنچه میکردند، گواهی میدهند.»
«سمع» را مفرد آورده و «ابصار» را
جمع؛ چون
سمع به معنی شنیدن است در مقابل رؤیت که دیدن باشد و ابزار آن «اُذُن» است؛ اما ابزار دیدن «بصر» است و اگر ذکر ابزار شود،
جمع آورده میشود؛ چنانکه در آیات بعد
«اُذن» به صورت
جمع آمده است.
شهادت دادن اعضای بدن آدمی در روز قیامت به این است که آنچه از اعمال
زشت از صاحبش دیده، خبر دهد؛ چون اگر تحمل شهادت، یعنی دیدن اعمال صاحبش در حین عمل و تشخیص
گناه نباشد، شهادت در قیامت معنا ندارد؛ پس معلوم میشود که در دنیا اعضای بدن، نوعی
درک و بصیرت دارند و اگر تحمل شهادت نباشد و تنها خدا در روز قیامت چنین شعور و نطقی را بر اعضا بدهد،
حجت بر بندگان خدا تمام نمیشود.
(۱) حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰ش.
(۲) فخرالدین طریحی،
مجمع البحرین، تهران، کتابفروشی مرتضوی، ۱۳۷۵ش، چاپ سوم.
(۳) خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، قم، هجرت، ۱۴۱۰ق، چاپ دوم.
(۴) حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، بیروت، دارالعلم الدارالشامیة، ۱۴۱۲ق، چاپ اول.
(۵) ناصر مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیة، ۱۳۷۴ش، چاپ اول.
(۶) سیدمحمدحسین طباطبایی (علامه)، المیزان فی تفسیرالقرآن، قم،
جامعهی مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۴۱۷ق، چاپ پنجم.
(۷) المیزان فی تفسیرالقرآن.
(۸) محمد بن محمدرضا قمی مشهدی، تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، ۱۳۶۸ش، چاپ اول.
(۹) محمود زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۴۰۷ق، چاپ سوم.
(۱۰) فضل بن حسن طبرسی، تفسیر
جوامع
الجامع، تهران، دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۷۷ش، چاپ اول.
(۱۱) المفردات فی غریب القرآن.
(۱۲) سیدعلیاکبر قرشی، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۱ش، چاپ ششم.
(۱۳) تفسیر نمونه.
(۱۴) حسن مصطفوی، تفسیر روشن، تهران، مرکز نشر کتاب، ۱۳۸۰ش، چاپ اول.
(۱۵)
سید عبدالحسین طیب، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، اسلام، ۱۳۷۸ش، چاپ دوم.
(۱۶) فضل بن حسن طبرسی،
مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، ۱۳۷۲ش، چاپ سوم.
(۱۷) حسین بن علی ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۴۰۸ق.
(۱۸) ابوعبدالله محمد بن عمر فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق، چاپ سوم.
(۱۹) محمد صادقی تهرانی، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، قم، فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۵ش.
(۲۰) تفسیر
جوامع الجامع.
(۲۱)
مجمع البیان فی تفسیر القرآن.
(۲۲)
سید محمد
ابراهیم بروجردی، تفسیر
جامع، تهران، صدر، ۱۳۶۶ش، چاپ ششم.
(۲۳) ابوعبدالله محمد بن عمر فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، ۱۴۲۰ق، چاپ سوم.
(۲۴) محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
(۲۵)
سید علیاکبر قرشی، تفسیر احسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت، ۱۳۷۷ش، چاپ سوم.
(۲۶) احمد بن محمد مقدس اردبیلی، زبدة البیان فی أحکام القرآن، تهران، کتابفروشی مرتضوی، چاپ اول، بیتا.
(۲۷) محمد جمال الدین قاسمی، محاسن التاویل، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق، چاپ اول.
(۲۸) وهبة بن مصطفی زحیلی، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، بیروت- دمشق، دارالفکر المعاصر، ۱۴۱۸ق، چاپ دوم.
(۲۹) ملا محسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، تهران، صدر، ۱۴۱۵ق، چاپ دوم.
(۳۰) تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب.
(۳۱) ملا فتحالله کاشانی، تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین، تهران، کتابفروشی محمد حسن علمی، ۱۳۳۶ش.
(۳۲) محمد بن طاهر بن عاشور، التحریر و التنویر، بیتا.
(۳۳) احمد بن ابیسعد رشیدالدین میبدی، کشف الأسرار و عدة الأبرار، تهران، امیر کبیر، ۱۳۷۱ش، چاپ پنجم.
(۳۴) الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن.
(۳۵) التحریر و التنویر.
(۳۶) مفاتیح الغیب.
(۳۷) محاسن التأویل.
(۳۸) أطیب البیان فی تفسیر القرآن.
پژوهشکده باقرالعلوم، برگرفته از مقاله «چشم و بصر».