پیشبینی جنگهای امام علی توسط پیامبر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با علمی که
خداوند به آن حضرت داده بود، از جنگهای
جمل،
صفین و
نهروان خبر داده و اتقافات آن را پیش بینی کرده بود. گاهی به
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) دستور میدهد که با
عائشه،
طلحه،
زبیر و
معاویه بجنگند، گاهی به اصحاب خود دستور میدهد که شما وظیفه دارید با
ناکثین،
قاسطین و
مارقین بجنگید. گاهی در جمع همسران خود حاضر میشود و برای آنها از اتفاقات جمل و صفین سخن گفته و آنها از حضور در این فتنه برحذر میدارد. این روایات، دلیل روشن و قاطع بر حقانیت امیرمؤمنان (علیهالسّلام) و بطلان دیگر مدعیان است؛ در این مقاله به این موضوع میپردازیم که جنگ امیرمؤمنان (علیهالسّلام) با
ناکثین،
قاسطین و
مارقین به دستور رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده است.
طبق روایاتی که در منابع
اهلسنت وارد شده، امیرمؤمنان
علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) جنگ با
عائشه،
طلحه،
زبیر و
معاویه را وظیفه خود میدانست و این وظیفه را
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر دوش آن حضرت نهاده بود. حتی امیرمؤمنان (علیهالسّلام)، نجنگیدن با آنها را کفر میدانست.
روایات صحیح السند فراوانی در این باره در کتابهای اهلسنت از طریق امیرمؤمنان (علیهالسّلام)،
ابوایوب انصاری،
عمار بن یاسر،
عبدالله بن مسعود،
خزیمة بن ثابت انصاری و
ابوسعید خدری، در این باره نقل شده است که ما تنها به صورت خلاصه به چند روایت اشاره میکنیم.
اکثر این روایات از نظر سندی نیز اشکالی ندارد؛ چنانچه
ابن عبدالبر قرطبی در این باره مینویسد:
ولهذه الاخبار طرق صحاح قد ذکرناها فِی موضعها و روی من حدیث علی، ومن حدیث ابْن مَسْعُود، ومن حدیث ابیاَیُّوب الاَنْصَارِیّ: اَنَّهُ امر بقتال الناکثین، والقاسطین، والمارقین و روی عَنْهُ، اَنَّهُ قَالَ: مَا وجدت الا القتال او الکفر بما انزل الله، یَعْنِی: والله اعلم قوله تعالی: «وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ».
و برای این احادیث طرق وسندهای صحیح است که ما در جای خود آن را آوردیم واز حدیث علی (علیهالسّلام) و از حدیث ابن مسعود واز حدیث ابوایوب الانصاری، روایت شده است که آن حضرت مامور شده است به جنگ نمودن با ناکثین و قاسطین و مارقین و از آن حضرت نقل شده است که فرمود: من بین جنگ با آنها و کفر به آن چه که خداوند نازل کرده، مخیر بودم. منظور آن حضرت این
آیه قرآن بود که «در راه خداوند آن گونه که شایسته است، جهاد کنید».
دسته اول روایاتی است که از شخص امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نقل شده است:
این روایت با چندین سند و در دهها کتاب از کتابهای اهلسنت نقل شده است که ما به نقل چند روایت اکتفا خواهیم کرد.
بزار در مسند خود مینویسد:
«حَدَّثَنَا عَبَّادُ
بْنُ یَعْقُوبَ، قَالَ: ثنا الرَّبِیعُ
بْنُ سَعْدٍ، قَالَ: ثنا سَعِیدُ
بْنُ عُبَیْدٍ، عَنْ عَلِی
بْنِ رَبِیعَةَ، عَنْ عَلِی، قَالَ: " عَهِدَ اِلَی رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فِی قِتَالِ النَّاکِثِینَ، وَالْقَاسِطِینَ، وَالْمَارِقِینَ؛
علی (علیهالسّلام) فرمود: رسول خدا، از من برای جنگ با
ناکثین و
قاسطین و
مارقین پیمان گرفت.»
طبرانی در
المعجم الاوسط مینویسد:
«حَدَّثَنَا مُوسَی
بْنُ ابیحُصَیْنٍ، قَالَ: نا جَعْفَرُ
بْنُ مَرْوَانَ السَّمُرِی، قَالَ: نا حَفْصُ
بْنُ رَاشِدٍ، عَنْ یَحْیَی
بْنِ سَلَمَةَ
بْنِ کُهَیْلٍ، عَنْ اَبِیهِ، عَنْ ابیصَادِقٍ، عَنْ رَبِیعَةَ
بْنِ نَاجِدٍ، قَالَ: سَمِعْتُ عَلِیًّا، یَقُولُ: اُمِرْتُ بِقِتَالِ النَّاکِثِینَ، وَالْقَاسِطِینَ، وَالْمَارِقِینَ.»
هیثمی بعد از نقل این روایت میگوید:
رواه البزار والطبرانی فی الاوسط واحد اسنادی البزار رجاله رجال الصحیح غیر الربیع
بن سعید ووثقه ابن حبان.
این روایت را بزار و طبرانی نقل کردهاند که رجال سند بکی از نقلهای بزار، راویان صحیح بخاری هستند غیر از
ربیع بن سعید که
ابنحبان او را نیز توثیق کرده است.
خطیب بغدادی در
تاریخ بغداد آورده است:
«اَخْبَرَنِی الاَزْهَرِی، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ
بْنُ الْمُظَفَّرِ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ
بْنُ اَحْمَدَ
بْنِ ثَابِتٍ، قَالَ: وَجَدْتُ فِی کِتَابِ جَدِّی مُحَمَّدِ
بْنِ ثَابِتٍ: حَدَّثَنَا اَشْعَثُ
بْنُ الْحَسَنِ السُّلَمِی، عَنْ جَعْفَرٍ الاَحْمَرِ، عَنْ یُونُسَ
بْنِ اَرْقَمَ، عَنْ اَبَانَ، عَنْ خُلَیْدٍ الْعَصْرِی، قَالَ: سَمِعْتُ اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیًّا یَقُولُ یَوْمَ النَّهْرَوَانِ: اَمَرَنِی رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بِقِتَالِ النَّاکِثِینَ، وَالْمَارِقِینَ، وَالْقَاسِطِینَ.»
خلید عصری گفت که شنیدم از امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) که در روز نهروان میفرمود: رسول خدا به من دستور داد تا با ناکثین و قاسطین و مارقین بجنگم.
مقدسی در
البدا و التاریخ مینویسد:
«فقال علی (علیهالسّلام) دعوهم حتی یاخذوا مالا ویسفکوا دما وکان یقول امرنی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بقتال الناکثین والقاسطین والمارقین فالناکثون اصحاب الجمل والقاسطون اصحاب صفین والمارقون الخوارج؛
امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) میفرمود: تا زمانی که مالی را ندزدیدهاند و خونی را نریختهاند آنان را رها کنید! رسول خدا به من دستور داد تا با ناکثین و قاسطین و مارقین بجنگم. ناکثان کسانی هستند که جنگ جمل را به راهانداختند و قاسطین کسانی هستند که در صفین جنگیدند و مارقین
خوارج هستند.»
ابنالمقری، روایت قبلی را با سند دیگر نقل کرده است:
«حَدَّثَنَا هُذَیْلٌ، ثنا اَحْمَدُ، حَدَّثَنَا اَحْوَصُ، حَدَّثَنَا یَحْیَی
بْنُ سَلَمَةَ
بْنِ کُهَیْلٍ، عَنْ اَبِیهِ، عَنْ ابیصَادِقٍ، عَنْ رَبِیعَةَ
بْنِ نَاجِدٍ، عَنْ عَلِی قَالَ: اُمِرْتُ بِقِتَالِ النَّاکِثِینَ، وَالْقَاسِطِینَ، وَالْمَارِقِینَ.»
ابنعقده نیز همین روایت را از
علقمة بن قیس از امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نقل کرده است:
«حَدَّثَنَا اَحْمَدُ، ثنا اِبْرَاهِیمُ
بْنُ الْوَلِیدِ
بْنِ حَمَّادٍ، اَخْبَرَنَا اَبِی، اَخْبَرَنَا یَحْیَی
بْنُ حُزَابَةَ ابوزِیَادٍ الْفُقَیْمِی، وَحَدَّثَنِی الْحَسَنُ
بْنُ عَمْرٍو، وَنَافِعُ
بْنُ عَمْرٍو الْفُقَیْمِی
بن عبدالله، قثنا فُضَیْلُ
بْنُ عَمْرٍو، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی اِبْرَاهِیمَ فِی مَرَضِهِ الَّذِی مَاتَ فِیهِ، فَقَالَ: اِنِّی مُحَدِّثُکُمْ حَدِیثًا، فَاِنْ عِشْتُ فَاکْتُمُوهُ عَلَی، وَاِنْ مِتُّ فَحَدِّثُونَهُ، سَمِعْتُ عَلْقَمَةَ
بْنَ قَیْسٍ، یَقُولُ: سَمِعْتُ عَلِیًّا، یَقُولُ: اَمَرَنِی رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بِقِتَالِ النَّاکِثِینَ وَالْقَاسِطِینَ وَالْمَارِقِینَ.»
فضیل بن عمرو گوید: زمانی که ابراهیم در حال احتضار بود بر او وارد شدم، پس گفت: من حدیثی را برای شما نقل میکنم که اگر زنده ماندم آن را کتمان کنید و اگر از دنیا رفتم، آن را نقل کنید؛ از علقمة
بن قیس شنیدم که میگفت: از علی (علیهالسّلام) شنیدم که میگفت: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به من دستور داد تا با ناکثین، قاسطین و مارقین بجنگم.
خطیب بغدادی در
موضح الاوهام،
ابنعساکر در
تاریخ مدینه دمشق و
ابنکثیر در
البدایة و النهایة مینویسند:
«اَخْبَرَنَا الْحَسَنُ
بْنُ ابیبَکْرٍ، اَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ
بْنُ اِسْحَاقَ الْبَغَوِی، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ
بْنُ عُبَیْدِ
بْنِ ابیهَارُونَ، حَدَّثَنَا اِبْرَاهِیمُ
بْنُ هَرَاسَةَ، عَنْ شَرِیکٍ، عَنِ الاَعْمَشِ، عَنْ ابیسَعِیدٍ عُقَیْصَا، قَالَ: سَمِعْتُ عَلِیًّا، یَقُولُ: " اُمِرْتُ بِقِتَالِ ثَلاثَةٍ: النَّاکِثِینَ، وَالْقَاسِطِینَ، وَالْمَارِقِینَ، قَالَ: فَالنَّاکِثِینَ الَّذِینَ فَرَغْنَا مِنْهُمْ، وَالْقَاسِطِینَ الَّذِینَ نَسِیرُ اِلَیْهِمْ، وَالْمَارِقِینَ لَمْ نَرَهُمْ بَعْدُ "، قَالَ: وَکَانُوا اَهْلَ النَّهْرِ.»
بلاذری در
الانساب الاشراف مینویسد:
«حَدَّثَنِی ابوبَکْرٍ الاَعْیَنُ، وَغَیْرُهُ، قَالُوا: حَدَّثَنَا ابونُعَیْمٍ الْفَضْلُ
بْنُ دُکَیْنٍ، حَدَّثَنَا فِطْرُ
بْنُ خَلِیفَةَ، عَنْ حَکَمِ
بْنِ جُبَیْرٍ، قَالَ: سَمِعْتُ اِبْرَاهِیمَ، یَقُولُ: سَمِعْتُ عَلْقَمَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ عَلِیًّا، یَقُولُ: " اُمِرْتُ بِقِتَالِ النَّاکِثِینَ وَالْقَاسِطِینَ وَالْمَارِقِینَ "، وَحُدِّثْتُ اَنَّ اَبَا نُعَیْمٍ، قَالَ لَنَا: النَّاکِثُونَ اَهْلُ الْجَمَلِ، وَالْقَاسِطُونَ اَصْحَابُ صِفِّینَ، وَالْمَارِقُونَ اَصْحَابُ النَّهْر.»
دسته دوم روایاتی است که از عمار
بن یاسر (رحمةاللهعلیه) نقل شده است:
ابویعلی در مسند خود مینویسد:
«حَدَّثَنَا الصَّلْتُ
بْنُ مَسْعُودٍ الْجَحْدَرِی، حَدَّثَنَا جَعْفَرُ
بْنُ سُلَیْمَانَ، حَدَّثَنَا الْخَلِیلُ
بْنُ مُرَّةَ، عَنِ الْقَاسِمِ
بْنِ سُلَیْمَانَ، عَنْ اَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ، قَالَ: سَمِعْتُ عَمَّارَ
بْنَ یَاسِرٍ، یَقُولُ: اُمِرْتُ اَنْ اُقَاتِلَ النَّاکِثِینَ، وَالْقَاسِطِینَ، وَالْمَارِقِینَ؛
عمار یاسر گفته است: به من دستور داده شد تا با ناکثین، قاسطین و مارقین بجنگم.»
دولابی در
الکنی و الاسماء همین مطلب را از عمار یاسر نقل میکند:
«حَدَّثَنَا الْحَسَنُ
بْنُ عَلِی
بْنِ عَفَّانَ قَالَ: ثَنَا الْحَسَنُ
بْنُ عَطِیَّةَ قَالَ: ثَنَا ابوالاَرْقَمِ، عَنْ ابیالْجَارُودِ، عَنْ ابیالرَّبِیعِ الْکِنْدِی، عَنْ هِنْدَ
بْنِ عَمْرٍو قَالَ: سَمِعْتُ عَمَّارًا، یَقُولُ: اَمَرَنِی رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اَنْ اُقَاتِلَ مَعَ عَلِی النَّاکِثِینَ وَالْقَاسِطِینَ وَالْمَارِقِینَ؛
از عمار شنیدم که رسول خدا به من دستور داد تا در کنار علی با ناکثین و قاسطین و مارقین بجنگم.»
دسته سوم روایاتی است که از عبدالله
بن مسعود نقل شده است:
شاشی در مسند خود مینویسد:
«حَدَّثَنَا اَحْمَدُ
بْنُ زُهَیْرِ
بْنِ حَرْبٍ، نا عَبْدُ السَّلامِ
بْنُ صَالِحٍ ابوالصَّلْتِ، نا عَائِذُ
بْنُ حَبِیبٍ، نا بَکْرُ
بْنُ رَبِیعَةَ، وَکَانَ ثِقَةً، نا یَزِیدُ
بْنُ قَیْسٍ، عَنْ اِبْرَاهِیمَ، عَنْ عَلْقَمَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: اَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَعَلَی آلِهِ وَسَلَّمَ عَلِیًّا اَنْ یُقَاتِلَ النَّاکِثِینَ وَالْقَاسِطِینَ وَالْمَارِقِینَ؛
عبدالله
بن مسعود میگوید: رسول خدا به علی دستور داد تا با ناکثین و قاسطین و مارقین بجنگد.»
طبرانی همین مطلب را از عبدالله
بن مسعود نقل میکند:
«حدثنا محمد
بن هِشَامٍ الْمُسْتَمْلِی ثنا عبد الرحمن
بن صَالِحٍ ثنا عَائِذُ
بن حَبِیبٍ ثنا بُکَیْرُ
بن رَبِیعَةَ ثنا یَزِیدُ
بن قَیْسٍ عن ابراهیم عن عَلْقَمَةَ عن عبداللَّهِ قال اَمَرَ رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بِقِتَالِ النَّاکِثِینَ وَالْقَاسِطِینَ وَالْمَارِقِینَ؛
عبدالله
بن مسعود میگوید: رسول خدا به علی دستور داد تا با ناکثین و قاسطین و مارقین بجنگد.»
«حَدَّثَنَا هَیْثَمُ، نَا مُحَمَّدُ
بْنُ عُبَیْدٍ الْمُحَارِبِی، ثَنَا الْوَلِیدُ، عَنْ ابیعَبْدِ الرَّحْمَنِ الْحَارِثِی، عَنْ مُسْلِمٍ الْمُلائِی، عَنْ اِبْرَاهِیمَ، عَنْ عَلْقَمَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ
بْنِ مَسْعُودٍ، قَالَ: اُمِرَ عَلَی بِقِتَالِ النَّاکِثِینَ، وَالْقَاسِطِینَ، وَالْمَارِقِینَ.»
دسته چهارم روایاتی است که از ابوایوب
انصاری نقل شده است:
حاکم نیشابوری از ابوایوب
انصاری نقل میکند:
«حَدَّثَنَا ابوسَعِیدٍ اَحْمَدُ
بْنُ یَعْقُوبَ الثَّقَفِی، ثنا الْحَسَنُ
بْنُ عَلِی
بْنِ شَبِیبٍ الْمَعْمَرِی، ثنا مُحَمَّدُ
بْنُ حُمَیْدٍ، ثنا سَلَمَةُ
بْنُ الْفَضْلِ، حَدَّثَنِی ابوزَیْدٍ الاَحْوَلُ، عَنْ عِقَابِ
بْنِ ثَعْلَبَةَ، حَدَّثَنِی ابواَیُّوبَ الاَنْصَارِی فِی خِلافَةِ عُمَرَ
بْنِ الْخَطَّابِ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: " اَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عَلِی
بْنَ ابیطَالِبٍ بِقِتَالِ النَّاکِثِینَ، وَالْقَاسِطِینَ، وَالْمَارِقِینَ.»
ابوایوب
انصاری در دوران خلافت
عمر نقل کرد که: رسول خدا به علی دستور داد تا با ناکثین و قاسطین و مارقین بجنگد.
طبرانی در المعجم الکبیر مینویسد:
«حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ
بْنُ اِسْحَاقَ التُّسْتَرِی، ثنا مُحَمَّدُ
بْنُ الصَّبَّاحِ الْجَرْجَرَائِی، ثنا مُحَمَّدُ
بْنُ کَثِیرٍ، عَنِ الْحَارِثِ
بْنِ حَصِیرَةَ، عَنْ ابیصَادِقٍ، عَنْ مِحْنَفِ
بْنِ سُلَیْمٍ، قَالَ: اَتَیْنَا اَبَا اَیُّوبَ الاَنْصَارِی وَهُوَ یَعْلِفُ خَیْلا لَهُ بِصَنْعَاءَ، فَقُلْنَا عِنْدَهُ، فَقُلْتُ لَهُ: اَبَا اَیُّوبَ قَاتَلْتُ الْمُشْرِکِینَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ثُمَّ جِئْتَ تُقَاتِلُ الْمُسْلِمِینَ، قَالَ: اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) " اَمَرَنِی بِقِتَالِ ثَلاثَةٍ النَّاکِثِینَ، وَالْقَاسِطِینَ، وَالْمَارِقِینَ "، فَقَدْ قَاتَلْتُ النَّاکِثِینَ، وَقَاتَلْتُ الْقَاسِطِینَ، وَاَنَا مُقَاتِلٌ اِنْ شَاءَ اللَّهُ الْمَارِقِینَ بِالشُّعُفَاتِ بِالطُّرُقَاتِ بِالنَّهْرَاواتِ، وَمَا اَدْرِی مَا هُمْ.»
در
صنعاء یمن به دیدار ابوایوب
انصاری رفتیم و این در حالی بود که اسبان خود را علف میداد. به او گفتیم: ای ابا ایّوب! همراه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به نبرد با مشرکان پرداختی، (چطور شده) اینکه با مسلمانان میجنگی؟! ابوایوب در پاسخ گفت: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به من دستور داده با سه گروه: ناکثان و قاسطان و مارقان، نبرد کنم. بنا به فرمان آن حضرت با ناکثان و قاسطان نبرد کردم و از خدا میخواهم با مارقان که در زیر نخلستانها و نهرها به سر میبرند، نبرد کنم و اکنون نمیدانم آنان در کجا هستند.
خطیب بغدادی در
تاریخ بغداد، ابنعساکر در تاریخ مدینه دمشق،
کمالالدین ابیجراده در
بغیة الطلب و ابنکثیر در البدایة والنهایة همین روایت را با تفصیل و ذکر جزئیات نقل کردهاند:
«اَخْبَرَنِی الْحَسَنُ
بْنُ عَلِی
بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْمُقْرِئُ، قَالَ: حَدَّثَنَا اَحْمَدُ
بْنُ مُحَمَّدِ
بْنِ یُوسُفَ، قَالَ: اَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ
بْنُ جَعْفَرٍ الْمَطِیرِی، قَالَ: حَدَّثَنَا اَحْمَدُ
بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْمُؤَدِّبُ، بِسُرَّ مَنْ رَاَی، قَالَ: حَدَّثَنَا الْمُعَلَّی
بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، بِبَغْدَادَ، قَالَ: حَدَّثَنَا شَرِیکٌ، عَنْ سُلَیْمَانَ
بْنِ مِهْرَانَ الاَعْمَشُ، قَالَ: حَدَّثَنَا اِبْرَاهِیمُ، عَنْ عَلْقَمَةَ، وَالاَسْوَدِ، قَالا: اَتَیْنَا اَبَا اَیُّوبَ الاَنْصَارِی عِنْدَ مُنْصَرَفِهِ مِنْ صِفِّینَ، فَقُلْنَا لَهُ: یَا اَبَا اَیُّوبَ، اِنَّ اللَّهَ اَکْرَمَکَ بِنُزُولِ مُحَمَّدٍ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَبِمَجِیءِ نَاقَتِهِ تَفَضُّلا مِنَ اللَّهِ وَاِکْرَامًا لَکَ، حَتَّی اَنَاخَتْ بِبَابِکَ دُونَ النَّاسِ، ثُمَّ جِئْتَ بِسَیْفِکَ عَلَی عَاتِقِکَ تَضْرِبُ بِهِ اَهْلَ لا اِلَهَ اِلا اللَّهُ؟ فَقَالَ: یَا هَذَا، اِنَّ الرَّائِدَ لا یَکْذِبُ اَهْلَهُ، وَاِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اَمَرَنَا بِقِتَالِ ثَلاثَةٍ مَعَ عَلِیٍّ: بِقِتَالِ النَّاکِثِینَ، وَالْقَاسِطِینَ، وَالْمَارِقِینَ، فَاَمَّا النَّاکِثُونَ: فَقَدْ قَاتَلْنَاهُمْ اَهْلَ الْجَمَلِ طَلْحَةَ وَالزُّبَیْرَ، وَاَمَّا الْقَاسِطُونَ: فَهَذَا مُنْصَرَفُنَا مِنْ عِنْدِهِمْ، یَعْنِی: مُعَاوِیَةَ وَعَمْرًا، وَاَمَّا الْمَارِقُونَ: فَهُمْ اَهْلُ الطَّرْفَاوَاتِ، وَاَهْلُ السُّعَیْفَاتِ، وَاَهْلُ النُّخَیْلاتِ، وَاَهْلُ النَّهْرَوَانَاتِ، وَاللَّهُ مَا اَدْرِی اَیْنَ هُمْ، وَلَکِنْ لا بُدَّ مِنْ قِتَالِهِمْ اِنْ شَاءَ اللَّهُ.»
از علقمه و اسود نقل شده است: هنگامی که ابوایوب از صفّین بازمی گشت، به دیدارش شتافتم و گفتم: ای ابا ایّوب! خدای تعالی تو را گرامی داشت که محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به خانهات قدم نهاد و ناقهاش کنار خانه تو به زمین نشست و این همه به سبب موقعیت ویژه تو بود و دیگران از این منزلت بینصیب ماندند.
حالا چه شده است که شمشیرت روی شانه خود گذاشتهای و با گویندگان «لا اله الا الله» میجنگی؟ (از تو چنین توقعی نبود).
ابو ایوب در پاسخ به این ضربالمثل متمسّک شد که: «انّ الرائد لا یکذب اهله»؛ راهنمای کاروان به اهل آن دروغ نمیگوید. همانا پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به ما دستور داد، با سه دسته از مردم که با علی (علیهالسّلام) جنگ میکنند، نبرد کنید: با «ناکثان»، «قاسطان»، «مارقان». با ناکثان که پیروان
طلحه و
زبیر بودند و آتش جنگ جمل را دامن میزدند، نبرد کردیم؛ و با قاسطان هم که پیروان معاویه و عمرو عاصاند، نبرد کردیم؛ و اکنون از مبارزه با آنان برگشتیم؛ و با مارقان که در راهها در انتظار ما هستند و در نخلستانها و در کنار نهرها جای گرفتهاند، نبرد خواهیم کرد.
دسته پنجم روایاتی است که از خزیمة ذوالشهادین نقل شده است:
خزیمه ذو الشهادتین، یکی از کسانی است در جنگ صفین حضور داشته و در این جنگ به شهادت رسیده است.
خطیب بغدادی روایتی را از زبان او نقل میکند که او در این جنگ به دستور رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شرکت کرده است:
«اَخْبَرَنِی الْحَسَنُ
بْنُ عَلِی الْجَوْهَرِی، اَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ
بْنُ الْمُظَفَّرِ، اَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ
بْنُ مُحَمَّدِ
بْنِ سُلَیْمَانَ الْوَاسِطِی، حَدَّثَنَا ابوسَعِیدٍ عَبْدُ الرَّحَمْنِ
بْنِ مُحَمَّدِ
بْنِ مَنْصُورٍ الْحَارِثِی، حَدَّثَنَا عَمْرُو
بْنُ حَمَّادٍ الْقَنَّادُ، حَدَّثَنَا اَسْبَاطُ
بْنُ نَصْرٍ، عَنِ السُّدِّی، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ
بْنِ ابیلَیْلَی، قَالَ: کُنْتُ بِصِفِّینَ، فَرَاَیْتُ رَجُلا رَاکِبًا مُلْتَثِمًا، قَدْ اَخْرَجَ لِحْیَتَهُ مِنْ تَحْتِ عِمَامَتِهِ، فَرَاَیْتُهُ یُقَاتِلُ النَّاسَ قِتَالا شَدِیدًا یَمِینًا، وَشِمَالا، فَقُلْتُ: یَا شَیْخُ، تُقَاتِلُ النَّاسَ یَمِینًا، وَشِمَالا؟ فَحَسَرَ عَنْ عِمَامَتِهِ، ثُمّ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَقُولُ: " قَاتِلْ مَعَ عَلِی، وَقَاتِلْ ". وَاَنَا خُزَیْمَةُ
بْنُ ثَابِتٍ الاَنْصَارِی.»
از
عبدالرحمن بن ابیلیلی نقل شده است که من در صفین بودم، مردی را سواره دیدم که صورت خود را با عمامه اش پوشانده بود؛ اما ریشش از زیر
عمامه بیرون آمده بود، دیدم که او جنگ نمایان و شدید میکند، از چپ و راست به دشمن حمله میکند؛ پس گفتم: ای شیخ! چپ و راست بر دشمن حمله میکنی؟ عمامه اش را کنار زد و سپس گفت: از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم که میگفت: در رکاب علی بجنگ و بجنگ، من خزیمة
بن ثابت انصاری هستم.
سپس خطیب بغدادی مینویسد:
قَالَ الْخَطِیبُ: وَلَیْسَ فِی الصَّحَابَةِ مَنِ اسْمُهُ خُزَیْمَةُ وَاسْمُ اَبِیهِ
ثَابِتٌ سِوَی ذِی الشَّهَادَتَیْنِ، وَاللَّهُ اَعْلَمُ.
در بین صحابه کسی که اسم او خزیمه و اسم پدرش
ثابت باشد، غیر از ذوالشهادتین نیست.
دسته ششم روایاتی است که از ابوسعید خدری نقل شده است:
ابنعساکر در تاریخ مدینه دمشق، ابناثیر در اسد الغابه و ابنکثیر در البدایة والنهایه، همین روایت را از ابوسعید خدری نقل کرده است:
«اَنْبَاَنَا اَرْسلانُ
بْنُ بعانَ الصُّوفِی، حَدَّثَنَا ابوالْفَضْلِ اَحْمَدُ
بْنُ طَاهِرِ
بْنِ سَعِیدِ
بْنِ ابیسَعِیدٍ الْمِیهَنِی، اَنْبَاَنَا ابوبَکْرٍ اَحْمَدُ
بْنُ خَلَفٍ الشِّیرَازِی، اَنْبَاَنَا الْحَاکِمُ ابوعَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ
بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظُ، اَنْبَاَنَا ابوجَعْفَرٍ مُحَمَّدُ
بْنُ عَلِی
بْنِ دُحَیْمٍ الشَّیْبَانِی، حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ
بْنُ الْحَکَمِ الْحِیرِی، حَدَّثَنَا اِسْمَاعِیلُ
بْنُ اَبَانٍ، حَدَّثَنَا اِسْحَاقُ
بْنُ اِبْرَاهِیمَ الاَزْدِی، عَنْ ابیهَارُونَ الْعَبْدِی، عَنْ ابیسَعِیدٍ الْخُدْرِی، قَالَ: اَمَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بِقِتَالِ النَّاکِثِینَ وَالْقَاسِطِینَ وَالْمَارِقِینَ، فَقُلْنَا: یَا رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اَمَرْتَنَا بِقِتَالِ هَؤُلاءِ فَمَعْ مَنْ؟ فَقَالَ: مَعَ عَلِی
بْنِ ابیطَالِبٍ، مَعَهُ یُقْتَلُ عَمَّارُ
بْنُ یَاسِرٍ.»
از ابوسعید خدری نقل شده است که رسول خدا به ما دستور داد تا با ناکثین، قاسطین و مارقین بجنگیم، سؤال کردیم: ای رسول خدا! به ما دستور دادی که با اینها بجنگیم، در رکاب چه کسی باشیم؟ فرمود: در رکاب علی
بن ابیطالب باشید، عمار نیز در رکاب او خواهد بود.
در نتیجه این روایت با سندهای معتبر و از چندین طریق که حتی میتوان ادعای
تواتر کرد. به هر حال این روایات
ثابت میکند که این جنگ از طرف امیرمؤمنان (علیهالسّلام) و یاران او به دستور رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده است.
بنابراین وضعیت کسانی که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به یاران خود دستور میدهد که با آنها بجنگید به راحتی روشن میشود.
روایات صحیح السندی در منابع اهلسنت یافت میشود که رسول خدا در جمع همسران خود جنگ جمل را پیش بینی کرد و آنها را از حضور در جنگ جمل برحذر داشت. به ویژه خطاب به عائشه گفت که ای حمیرا! مبادا که تو آن شخص باشی.
اما با این حال، عائشه این سفارش پیام آور خدا را پشت گوش انداخت و برای آن ارزشی قائل نشد و بر خلاف دستور آن حضرت با خلیفه شرعی رسول الله جنگید.
احمد بن حنبل در مسند خود مینویسد:
«ثنا یحیی عن اِسْمَاعِیلَ ثنا قَیْسٌ قال لَمَّا اَقْبَلَتْ عَائِشَةُ بَلَغَتْ مِیَاهَ بنی عَامِرٍ لَیْلاً نَبَحَتِ الْکِلاَبُ قالتای مَاءٍ هذا قالوا مَاءُ الْحَوْاَبِ قالت ما اظننی الا انی رَاجِعَةٌ فقال بَعْضُ من کان مَعَهَا بَلْ تَقْدَمِینَ فَیَرَاکِ الْمُسْلِمُونَ فَیُصْلِحُ الله (عزّوجلّ) بَیْنِهِمْ قالت ان رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال لها ذَاتَ یَوْمٍ کَیْفَ باحداکن تَنْبَحُ علیها کِلاَبُ الْحَوْاَبِ.»
هنگامی که عایشه به آبهای بنی عامر رسید، سگان حواب پارس کردند، عائشه گفت: این چه ابیاست؟ گفتند: آب حواب. گفت: چارهای نیست جز اینکه از این سفر صرف نظر کنم. برخی از کسانی که همراه او بودند گفتند: تو باید با ما بیایی و بین مسلمانان صلح ایجاد کنی. گفت: رسول خدا روزی به من گفت: کدامیک از شماست که سگان حواب بر او پارس میکنند؟
همین روایت را
ابن ابیشیبه کوفی در کتاب
المصنف،
اسحاق بن راهویه در مسند خود، حاکم نیشابوری در
المستدرک، بیهقی در
دلائل النبوه،
ابویعلی موصلی در مسند خود،
ابنحبان در صحیح خود و دهها نفر از دیگر علمای اهلسنت نقل کردهاند:
شمسالدین ذهبی در
سیر اعلام النبلاء در این باره مینویسد:
هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجوه.
این روایت سندش صحیح است؛ ولی صاحبان صحاح نقل نکردهاند.
و ابنکثیر دمشقی سلفی مینویسد:
وهذا اسناد علی شرط الصحیحین ولم یخرجوه.
سند این روایت، شرایط بخاری و مسلم را دارد؛ ولی آنها نقل نکردهاند.
هیثمی نیز در باره این روایت میگوید:
رواه احمد وابو یعلی والبزار ورجال احمد رجال الصحیح
و ابن حجر عسقلانی مینویسد:
واخرج هذا احمد وابو یعلی والبزار وصححه
بن حبان والحاکم وسنده علی شرط الصحیح.
این روایت را احمد، ابویعلی، بزار، نقل کرده و ابن حبان و حاکم آن را تصحیح کردهاند، سند این روایت، شرایط صحیح بخاری را دارا است.
البته همین روایت از طریق ابنعباس نیز با سند معتبر نقل شده است؛ چنانچه ابنحجر عسقلانی در شرح
صحیح بخاری مینویسد:
«من طریق عصام
بن قدامة عن عکرمة عن
بن عباس ان رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال لنسائه ایتکن صاحبة الجمل الادبب بهمزة مفتوحة ودال ساکنة ثم موحدتین الاولی مفتوحة تخرج حتی تنبحها کلاب الحواب یقتل عن یمینها وعن شمالها قتلی کثیرة وتنجو من بعد ما کادت.»
از ابن عباس نقل شده است که: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به همسرانش فرمود: کدامیک از شما بر شتر پر مو مینشیند و خروج میکند و سگان حواب بر او پارس میکنند و مردم بسیاری از جانب راست و چپ او کشته میشوند و او سرانجام رهائی پیدا میکند.
و پس از نقل روایت میگوید:
وهذا رواه البزار ورجاله ثقات.
این روایت را بزار نقل کرده و راویان آن ثقه هستند.
همین روایت را ابن ابیشیبه در المصنف،
طحاوی حنفی در
شرح مشکل الآثار،
ابومنصور الازهری در
تهذیب اللغة،
ابوالحسن ماوردی در
اعلام النبوه، ابن عبدالبر در الاستیعاب و... نقل کردهاند:
بیهقی همین داستان را به صورت مفصل و با ذکر جزئیات نقل کرده است:
«اَبُو نُعَیْمٍ قال: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْجَبَّارِ
بْن العباس الهمدانی، عَنْ عَمَّارٍ الدُّهْنِی، عَنْ سَالِمِ
بْنِ ابیالْجَعْدِ، عَنْ اُمِّ سَلَمَةَ، قَالَتْ: ذَکَرَ النَّبِی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خُرُوجَ بَعْضِ نِسَائِهِ اُمَّهَاتِ الْمُؤْمِنِینَ، فَضَحِکَتْ عَائِشَةُ، فَقَالَ: " انْظُرِی یَا حُمَیْرَاءُ، اَنْ لا تَکُونِی اَنْتَ "، ثُمَّ الْتَفَتَ اِلَی عَلِی، فَقَالَ: یَا عَلِی، وُلِّیتَ مِنْ اَمْرِهَا شَیْئًا فَارْفُقْ بِهَا؛
از ام سلمه نقل شده است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از شورش برخی از همسرانش خبر داد عایشه از این خبر خندید پیامبر به او فرمود: مراقب باش ای حمیراء که تو نباشی سپس رو به علی (علیهالسّلام) کرد و گفت: ای ابوالحسن اگر کاری از امور او را عهده دار شدی با او مدارا کن».
سپس بیهقی در دیگر کتابش همین روایت را این چنین ادامه میدهد:
«وقال الزهری: لما سارت عائشة ومعها طلحة والزبیر، رضی الله عنهم، فی سبع مائة من قریش کانت تنزل کلّ منزل فتسال عنه حتی نبحتها کلاب الحواب فقالت: ردونی، لا حاجة لی فی مسیری هذا، فقد کان رسول الله، (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، نهانی فقال: کیف انت یا حمیراء لو قد نبحت علیک کلاب الحواب او اهل الحواب فی مسیرک تطلبین امراً انت عنه بمعزل؟ فقال عبدالله
بن الزبیر: لیس هذا بذلک المکان الذی ذکره رسول الله، (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، ودار علی تلک المیاه حتی جمع خمسین شیخاً قسامةً فشهدوا انه لیس بالماء الذی تزعمه انه نهیت عنه، فلما شهدوا قبلت وسارت حتی وافت البصرة، فلما کان حرب الجمل اقبلت فی هودج من حدید وهی تنظر من منظر قد صُیّر لها فی هودجها، فقالت لرجل من ضبّة وهو آخذ بخطام جملها او بعیرها: این تری علی
بن ابیطالب، رضی الله عنه؟ قال: ها هوذا واقف رافع یده الی السماء، فنظرت فقالت: ما اشبهه باخیه قال الضبی: ومن اخوه؟ قالت: رسول الله، (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، قال: فلا ارانی اقاتل رجلاً هو اخو رسول الله، (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، فنبذ خطام راحلتها من یده ومال الیه.»
زهری گفته: وقتی عائشه، طلحه و زبیر به همراه هفتصد نفر از
قریش حرکت کردند، عائشه به هر منزلی که میرسید نامش را سؤال میکرد، تا این که سگان حواب بر او پارس کردند؛ پس گفت: مرا برگردانید، نیازی به ادامه این مسیر ندارم، به درستی که رسول خدا مرا از آن نهی کرده و فرمود: چگونه هستی تو ای حمیرا، زمانی که سگان حواب بر تو پارس کنند و یا مردم حواب در مسیر تو هستند و از تو چیزی را میخواهند که در آن از حق دور هستی؟ (اگر چنین شد، مبادا ادامه مسیر بدهی).
عبدالله
بن زبیر گفت: این همان مکانی نیست که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفته است. عبدالله آن اطراف را گشت و پنجاه مرد را پیدا کرد تا قسم بخوند و شهادت دهند که این آب، ابینیست که او خیال میکند از آن نهی شده است، وقتی آنها شهادت دادند، قبول کرد و ادامه مسیر داد تا به بصره رسید.
وقتی جنگ جمل شروع شد، در هودجی که از آهن ساخته شده بود، وارد معرکه شد، از سوراخی که در هودج او ساخته بوند، جنگ را تماشا میکرد؛ به مردی که افسار شتر او را گرفته بود گفت: علی را در کجا میبینی؟ آن شخص گفت: او همان کسی است ایستاده و دستش را به سوی آسمان بلند کرده است؛ پس نگاه کرد و گفت: چه قدر شبیه برادرش هست! ! مرد ضبی گفت: برادر او کیست؟ عائشه گفت: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم). آن مرد گفت: من با کسی که برادر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است نخواهم جنگید؛ پس افسار مرکب عائشه را از دستش رها کرد به لشکر علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام) پیوست.
نکته عجیب در این روایت، هودج آهنین عائشه است که جلب توجه میکند. به راستی اگر عائشه قصد جنگ نداشت، چرا بر هودج آهنین سوار شد و خود را به معرکه جنگ رسانید؟
اگر قصد او اصلاح امت بود، دیگر چه نیازی به هودج آهنین داشت؟
داستان هودج آهنین عائشه تعداد دیگری از علمای اهلسنت نیز نقل کردهاند؛ از جمله
ابنقتیبه دینوری در
الامامة و السیاسه مینویسد:
فلما اتی عائشة خبر اهل الشام انهم ردوا بیعة علی وابوا ان یبایعوه امرت فعمل لها هودج من حدید وجعل فیه موضع عینیها ثم خرجت ومعها الزبیر وطلحة وعبدالله
بن الزبیر ومحمد
بن طلحة.
وقتی خبر مردم شام به عائشه رسید که آنها بیعت را با علی را رد کردهاند، دستور داد تا برای او هودجی از آهن بسازند و در آن جایی را برای با هر دو چشم او در نظر بگیرند؛ سپس خارج شد در حالی که طلحه، زبیر،
عبدالله بن زبیر و
محمد بن طلحه نیز با او بودند.
شهابالدین آلوسی در تفسیر معتبر
روح المعانی مینویسد:
وکان معها ابن اختها عبدالله
بن الزبیر وغیره من ابناء اخواتها ام کلثوم زوج طلحة واسماء زوج الزبیر بل کل من معها بمنزلة الابناء فی المحرمیة وکانت فی هودج من حدید.
برادر زاده عائشه، عبدالله
بن زبیر و دیگر فرزندان خواهرش از
ام کلثوم، همسر طلحه و اسماء همسر زبیر با او بودند؛ بلکه آنها به منزله فرزندان عائشه بودند از جهت محرمیت و عائشه در هودجی از آهن قرار داشت.
ابنربه اندلسی در کتاب
العقد الفرید مینویسد:
وکان جملها یدعی عسکرا حملها علیه یعلی
بن منیة وهبه لعائشة وجعل له هودجا من حدید وجهز من ماله خمسمائة فارس باسلحتهم وازودتتهم وکان اکثر اهل البصرة مالا.
شتری که عائشه را حمل میکرد، عسکر نام داشت،
یعلی بن منیه آن را به عائشه هدیه کرده و هودجی از آهن برای او ساخته بود. همچنین یعلی
بن منبه پانصد جنگجو را همراه با اسلحه و ادوات جنگی تجهیز کرده بود و او از تمام مردم
بصره مال بیشتری داشت.
این روایات نشان میدهد که عائشه به قصد اصلاح در میان
امت اسلامی دست به شورش نزده بود؛ بلکه از روز اول نیز قصد او جنگیدن با امیرمؤمنان (علیهالسّلام) و شورش بر ضد
حکومت اسلامی بوده است. و گر نه چه نیازی بود که او هودجی از آهن بسازد و وارد معرکه جنگ بشود.
روایت دیگری را علمای اهلسنت به نقل از
حذیفه نوشتهاند که حذیفه سالها قبل از جنگ جمل، از حرکت عائشه و جنگیدن او با فرزندانش، خبر داده است. مردم با شنیدن این روایت به شدت تعجب کردند و اصلا باورشان نشد:
«اَخْبَرَنِی عَبْدُ الرَّحْمَنِ
بْنُ حَمْدَانَ الْجَلابُ بِهَمْدَانَ، ثَنَا هِلالُ
بْنُ الْعَلاءِ الرَّقِّی، ثَنَا عَبْدُ اللَّهِ
بْنُ جَعْفَرٍ، ثَنَا عُبَیْدُ اللَّهِ
بْنُ عَمْرٍو، عَنْ زَیْدِ
بْنِ ابیاُنَیْسَةَ، عَنْ عَمْرِو
بْنِ مُرَّةَ، عَنْ خَیْثَمَةَ
بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، قَالَ: " کُنَّا عِنْدَ حُذَیْفَةَ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ، فَقَالَ بَعْضُنَا: حَدِّثْنَا یَا اَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، قَالَ: لَوْ فَعَلْتُ لَرَجَمْتُمُونِی، قَالَ: قُلْنَا: سُبْحَانَ اللَّهِ، اَنَحْنُ نَفْعَلُ ذَلِکَ؟ قَالَ: اَرَاَیْتَکُمْ لَوْ حَدَّثْتُکُمْ اَنَّ بَعْضَ اُمَّهَاتِکُمْ تَاْتِیکُمْ فِی کَتِیبَةٍ کَثِیرٍ عَدَدُهَا، شَدِیدٍ بَاْسُهَا، صَدَقْتُمْ بِهِ؟ قَالُوا: سُبْحَانَ اللَّهِ، وَمَنْ یُصَدِّقُ بِهَذَا؟ ثُمَّ قَالَ حُذَیْفَةُ: اَتَتْکُمُ الْحُمَیْرَاءُ فِی کَتِیبَةٍ یَسُوقُهَا اَعْلاجُهَا، حَیْثُ تَسُوءُ وُجُوهَکُمْ، ثُمَّ قَامَ فَدَخَلَ مَخْدَعًا.»
از
خیثمة بن عبدالرحمن نقل شده است که ما نزد حذیفه بودیم، بعضی از ما گفتند: برای ما روایاتی را که ازرسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدی نقل کن، حذیف گفت: اگر سخنی را که از رسول خدا شنیدم برایتان بازگو کنم مرا
سنگسار خواهید کرد.
گفتیم: سبحان اللّه! ما چنین کاری کنیم؟! حذیفه گفت: اگر بگویم یکی از مادرانتان با سپاهی که شمارشان زیاد و قدرتش بسیار است به سویتان میآید که با شما بجنگد باور میکنید؟
گفتند: سبحان اللّه! چه کسی این را باور میکند.
حذیفه گفت: امّا مادرتان حمیراء با سپاهی به سوی شما میآید که کافران آن را به پیش میرانند به گونهای که چهرههایتان را نگران میسازد.
حاکم نیشابوری بعد از نقل این روایت میگوید:
هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَی شَرْطِ الشَّیْخَیْنِ، وَلَمْ یُخْرِجَاهُ.
همین روایت را با سند دیگر از
فُلْفُلَةَ الْجُعْفِی نقل کرده است.
جلالالدین سیوطی در
الخصائص الکبری و
صالحی شامی در
سبل الهدی و الرشاد نوشتهاند:
واخرج الحاکم وصححه والبیهقی وابو نعیم عن حذیفة انه قیل له حدثنا ما سمعت من رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال لو فعلت لرجمتمونی...
سپس در ادامه میگویند:
قال البیهقی، اخبر بهذا حذیفة ومات قبل مسیر عائشة.
بیهقی گفته: این روایت را حذیفه قبل از رفتن به جمل نقل کرده و از دنیا رفته.
ابوبکر بزار روایت دیگری را از حذیفه نقل کرده است:
«حَدَّثَنَا اَحْمَدُ
بْنُ یَحْیَی الْکُوفِی، قَالَ: اَخْبَرَنَا ابوغَسَّانَ، قَالَ: اَخْبَرَنَا عَمْرُو
بْنُ حُرَیْثٍ، عَنْ طَارِقِ
بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ زَیْدِ
بْنِ وَهْبٍ، قَالَ: بَیْنَمَا نَحْنُ حَوْلَ حُذَیْفَةَ، اِذْ قَالَ: کَیْفَ اَنْتُمْ وَقَدْ خَرَجَ اَهْلُ بَیْتِ نَبِیِّکُمْ فِی فِئَتَیْنِ یَضْرِبُ بَعْضُکُمْ وُجُوهَ بَعْضٍ بِالسَّیْفِ؟، فَقُلْنَا: یَا اَبَا عَبْدِ اللَّهِ، وَاِنَّ ذَلِکَ لَکَائِنٌ، قَالَ: اَی وَالَّذِی بَعَثَ مُحَمَّدًا بِالْحَقِّ اِنَّ ذَلِکَ لَکَائِنٌ، فَقَالَ بَعْضُ اَصْحَابِهِ: یَا اَبَا عَبْدِ اللَّهِ، فَکَیْفَ نَصْنَعُ اِنْ اَدْرَکْنَا ذَلِکَ الزَّمَانَ؟، قَالَ: انْظُرُوا الْفِرْقَةَ الَّتِی تَدْعُو اِلَی اَمْرِ عَلِی رَضِی اللَّهُ عَنْهُ فَالْزَمُوهَا فَاِنَّهَا عَلَی الْهُدَی.»
از
زید بن وهب نقل شده است که: هنگامی که اطراف حذیفه را فرا گرفته بودیم، گفت: چگونه خواهید بود هنگامی که بستگان پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر شما قیام میکنند و به دو دسته تقسیم میشوند؛ چنانکه گروهی علیه گروه دیگر شمشیر میکشند و خون یکدیگر را میریزند؟
گفتیم: ای ابا عبدالله! آیا واقعا چنین اتفاقی خواهد افتاد؟ گفت: سوگند به کسی که محمد را به حق مبعوث فرمود، این قضیه اتفاق خواهد افتاد.
بعضی از همراهان او گفتند: ای ابا عبدالله! هرگاه چنان واقعهای رخ دهد، وظیفه ما چیست؟ در پاسخ گفت:
وظیفه شماست که با گروهی همراهی کنید که مردم را به فرمان حضرت علی (علیهالسّلام) دعوت میکنند و شکی نیست که راه هدایت، همان راه علی و یاوران علی (علیهالسّلام) است.
هیثمی بعد از نقل این روایت میگوید:
رواه البزار ورجاله ثقات.
این روایت را بزار نقل کرده و راویان آن ثقه هستند.
ابنحجر عسقلانی نیز همین روایت را در شرح صحیح بخاری نقل کرده است.
این روایات همگی نشانگر آن است که عائشه و لشکریان او بر باطل بودهاند و
گناه تمام این کشتهها بر گردن او، طلحه، زبیر و دیگر آتش افروزان جنگ جمل بوده است.
روایات دیگری نیز در منابع اهلسنت نقل شده است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، سالها قبل از جنگ جمل، زبیر
بن عوام را از جنگیدن با امیرمؤمنان (علیهالسّلام) بر حذر داشته و حتی او را ظالم خطاب کرده است:
«اَخْبَرَنَا ابوبَکْرٍ اَحْمَدُ
بْنُ الْحَسَنِ الْقَاضِی، اَخْبَرَنَا ابوعَمْرِو
بْنُ مَطَرٍ، اَخْبَرَنَا ابوالْعَبَّاسِ عَبْدُ اللَّهِ
بْنُ مُحَمَّدِ
بْنِ سَوَّارٍ الْهَاشِمِی الْکُوفِی، حَدَّثَنَا مِنْجَابُ
بْنُ الْحَارِثِ، حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ
بْنُ الاَجْلَحِ، قَالَ: حَدَّثَنَا اَبِی، عَنْ یَزِیدَ الْفَقِیرِ، وَقَالَ مِنْجَابُ: وَسَمِعْتُ الْفَضْلَ
بْنَ فَضَالَةَ، یُحَدِّثُ اَبِی، عَنِ ابیحَرْبِ
بْنِ الاَسْوَدِ الدُّؤَلِی، عَنْ اَبِیهِ، دَخَلَ حَدِیثُ اَحَدِهِمَا فِی حَدِیثِ صَاحِبِهِ، قَالَ: لَمَّا دَنَا عَلِی وَاَصْحَابُهُ مِنْ طَلْحَةَ وَالزُّبَیْرِ، وَدَنَتِ الصُّفُوفُ بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ، خَرَجَ عَلِی وَهُوَ عَلَی بَغْلَةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَنَادَی: ادْعُوا لِی الزُّبَیْرَ
بْنَ الْعَوَّامِ، فَاِنِّی عَلِی، فَدُعِی لَهُ الزُّبَیْرُ، فَاَقْبَلَ حَتَّی اخْتَلَفَتْ اَعْنَاقُ دَوَابِّهِمَا، فَقَالَ عَلِیٌّ: یَا زُبَیْرُ، نَشَدْتُکَ بِاللَّهِ اَتَذْکُرُ یَوْمَ مَرَّ بِکَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَنَحْنُ فِی مَکَانِ کَذَا وَکَذَا؟، فَقَالَ: یَا زُبَیْرُ، " تُحِبُّ عَلِیًّا؟ "، فَقُلْتُ: اَلا اُحِبُّ ابْنَ خَالِی وَابْنَ عَمِّی وَعَلَیدِینِی، فَقَالَ: یَا عَلِی، " اَتُحِبُّهُ؟ "، فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، اَلا اُحِبُّ ابْنَ عَمَّتِی وَعَلَی دِینِی، فَقَالَ: یَا زُبَیْرُ، " اَمَا وَاللَّهِ لَتُقَاتِلَنَّهُ وَاَنْتَ لَهُ ظَالِمٌ "، قَالَ: بَلَی، وَاللَّهِ لَقَدْ نَسِیتُهُ مُنْذُ سَمِعْتُهُ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ثُمَّ ذَکَرْتُهُ الآنَ، وَاللَّهِ لا اُقَاتِلُکَ، فَرَجَعَ الزُّبَیْرُ عَلَی دَابَّتِهِ یَشُقُّ الصُّفُوفَ، فَعَرَضَ لَهُ ابْنُهُ عَبْدُ اللَّهِ
بْنُ الزُّبَیْرِ، فَقَالَ: مَا لَکَ؟، فَقَالَ: ذَکَّرَنِی عَلِی حَدِیثًا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سَمِعْتُهُ یَقُولُ: لَتُقَاتِلَنَّهُ وَاَنْتَ لَهُ ظَالِمٌ، فَلا اُقَاتِلُهُ، قَالَ: وَلِلْقِتَالِ جِئْتَ؟ اِنَّمَا جِئْتَ تُصْلِحُ بَیْنَالنَّاسِ وَیُصْلِحُ اللَّهُ هَذَا الاَمْرَ، قَالَ: قَدْ حَلَفْتُ اَلا اُقَاتِلَهُ، قَالَ: فَاَعْتِقْ غُلامَکَ جِرْجِسَ وَقِفْ حَتَّی تَصْلُحَ بَیْنَ النَّاسِ، فَاَعْتَقَ غُلامَهُ، وَوَقَفَ فَلَمَّا اخْتَلَفَ اَمْرُ النَّاسِ ذَهَبَ عَلَی فَرَسِهِ.»
از
ابوالاسود دوئلی نقل کرده است، هنگامی که حضرت علی (علیهالسّلام) و یارانش به طلحه و زبیر نزدیک شدند و صفهای جنگ آراسته شد، علی (علیهالسّلام) در حالی که بر استر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سوار بود فریاد زد: زبیر را به حضورم بخوانید. وقتی زبیر آمد، علی (علیهالسّلام) فرمود: ای زبیر! تو را به خدا سوگند میدهم، آیا آن روز را به یاد داری که من و تو در فلان مکان بودیم و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از کنار ما عبور کرد و خطاب به تو فرمود: ای زبیر! آیا علی (علیهالسّلام) را دوست میداری؟ تو در پاسخ گفتی: چگونه ممکن است که پسر دائی و پسر عمّه خود را که هم کیش من است، دوست نداشته باشم؟ و به من فرمود: یا علی! او را دوست میداری؟ عرض کردم: چگونه ممکن است که پسر عمهام و هم کیش خود را دوست نداشته باشم؟
سپس خطاب به تو فرمود: ای زبیر! به خدا سوگند، شگفت این جا است که با او میجنگی در حالی که به او ستم میکنی!
و زبیر گفت: آری، به خدا سوگند! آن حدیث را که از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم از خاطر برده بودم و اینک به خاطرم آمد. به خدا سوگند! با تو نبرد نمیکنم. این سخن را گفت و از تصمیمی که گرفته بود منصرف شد و بازگشت.
پسرش، عبدالله، گفت: چرا عزم بازگشت داری؟ زبیر گفت: علی (علیهالسّلام) حدیثی را به من یادآوری کرد که از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیده بودم میفرمود: تو با علی میجنگی در حالی که به او ستم میکنی، اینک من از جنگ با او دست کشیدهام. پسرش گفت: آیا تو برای جنگ و مبارزه آمدهای؟! (نه بلکه) آمدهای تا میان مردم سازش برقرار کنی و (میپنداری که) خدا هم تو را کمک میکند و صلح در میان مردم منعقد میشود.
زبیر در پاسخ گفت: سوگند یاد کردهام که با علی (علیهالسّلام) نبرد نکنم! عبدالله پیشنهاد کرد: (برای کفّاره قسم خود) غلامت جرجیس را آزاد کن و اندکی درنگ نما تا صلح را میان مردم برقرار سازی.
زبیر بنا به پیشنهاد فرزندش، غلامش را آزاد کرد و توقف نمود. و زمانی که با اختلاف مردم روبرو شد، بر اسبش سوار شد.
حاکم نیشابوری همین روایت را نقل کرده و پس آن میگوید:
وَقَدْ رُوِی اِقْرَارُ الزُّبَیْرِ لِعَلِی رَضِی اللَّهُ عَنْهُمَا بِذَلِکَ مِنْ غَیْرِ هَذِهِ الْوُجُوهِ وَالرِّوَایَاتِ
اقراری که زبیر برای حضرت علی (علیهالسّلام) نمود، منحصر به این بخش از روایات نیست؛ بلکه دلایل و روایات دیگری هم مؤیّد اقرار و اعتراف زبیر باشد، وجود دارد.
شمس الدین ذهبی در تلخیص المستدرک میگوید:
هذه احادیث صحاح.
همین روایت را دیگر بزرگان اهلسنت؛ از جمله ابن ابیشیبه در کتاب المصنف، ابنعساکر در تاریخ مدینه دمشق، ابنکثیر دمشقی در البدایة و النهایة، ابن حجر عسقلانی در
شرح صحیح بخاری و المطالب العالیه، ابن خلدون در مقدمهاش، جلال الدین سیوطی در
الخصائص الکبری، صالحی شامی در سبل الهدی والرشاد و... نقل کردهاند.
اگر هدف زبیر اصلاح میان امت اسلامی بود، آیا شایسته نبود که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را ظالم بخواند؟
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «آیا رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، جنگهای جمل، صفین و نهروان را پیشبینی کرده بود؟»