پشت گوسفند (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بخش مخالف
شکم و
سینه بدن
انسان و
حیوان ، پشت خوانده می شود.
پیه و چربیهای چسبیده بر
پشت گوسفند ، برای
یهود حلال بود.
«وعلی الذین هادوا حرمنا کل ذی ظفر ومن البقر والغنم حرمنا علیهم شحومهمآ الا ما حملت ظهورهمآ او الحوایآ او ما اختلط بعظم ذلک جزینـهم ببغیهم وانا لصـدقون»؛ و بر یهودیان، هر
حیوان ناخندار (حیواناتی که
سم یکپارچه دارند) را حرام کردیم؛ و از
گاو و
گوسفند ، پیه و چربیشان را بر آنان تحریم نمودیم؛ مگر چربیهایی که بر پشت آنها قرار دارد، و یا در دو طرف پهلوها، و یا آنها که با
استخوان آمیخته است؛ این را بخاطر ستمی که میکردند به آنها کیفر دادیم؛ و ما راست میگوییم.
ظفر (بر وزن
شتر ) در
اصل به معنى
ناخن مى باشد، ولى به سم حیوانهاى سم دار (آنها که همچون
اسب ، سمهائى دارند که شکاف ندارد نه مانند گوسفند و گاو که داراى سم شکافته مى باشند) نیز
اطلاق شده زیرا سمهاى آنها شبیه ناخن است ، و نیز به پاى شتر که نوک پاى او یکپارچه است و شکافى ندارد گفته اند.
بنابراین از
آیه فوق چنین استفاده مى شود که تمام حیواناتى که سم چاک نیستند اعم از
چهارپایان یا پرندگان، بر یهود تحریم شده بود.
از
سفر لاویان تورات کنونى فصل ۱۱ نیز همین معنى اجمالا استفاده مى شود آنجا که مى گوید:
از میان بهائم ، هر سم چاک دارى که تمام شکاف و نشخوار کننده باشد بخورید، اما از نشخوار کنندگان سم چاکان اینها را نخورید، شتر را با وجودىکه
نشخوار مى کند اما تمام سم چاک نیست ، آن براى شما ناپاک است .
از جمله بعد در آیه فوق که تنها سخن از گاو و گوسفند به میان آورده نیز مى توان استفاده کرد که شتر براى یهود به کلى
حرام بوده است.
سپس مى فرماید: پیه و
چربی موجود در بدن گاو و گوسفند را نیز بر آنها حرام کرده بودیم (و من البقر و الغنم حرمنا علیهم شحومهما).
و به دنبال آن ، سه مورد را
استثناء مى کند، نخست چربیهائى که در پشت این دو
حیوان قرار دارد (الا ما حملت ظهورهما).
و چربیهائى که در پهلوها و لابلاى
امعاء قرار گرفته (او الحوایا).
و چربیهائى که با استخوان آمیخته شده است (او ما اختلط بعظم ) ولى در پایان
آیه تصریح مى کند که اینها در حقیقت بر یهود حرام نبود، اما به خاطر
ظلم و ستمى که مى کردند، از اینگونه گوشتها و چربیها که مورد علاقه آنها بود به
حکم خدا محروم شدند (ذلک جزیناهم ببغیهم ).
و براى تاکید اضافه مى کند: این یک حقیقت است و ما راست مى گوئیم (و انا لصادقون ).
۱ - در اینکه
بنی اسرائیل چه ظلم و ستمى کرده بودند که
خداوند پاره اى از نعمتهائى را که مورد علاقه آنها بود بر آنها
تحریم کرد؟ در میان مفسران گفتگو است ، ولى آنچه از آیه ۱۶۰ و ۱۶۱
سوره نساء استفاده مى شود این است که
علت تحریم مزبور چند چیز بوده است :
ظلم و
ستم بر ضعفاء و جلوگیرى کردن از دعوت
انبیاء در مسیر هدایت مردم ، و
رباخواری ، و اموال مردم را به ناحق خوردن ، آنجا که مى فرماید:
فبظلم من الذین هادوا حرمنا علیهم طیبات احلت لهم و بصدهم عن سبیل الله کثیرا و اخذهم الربا و قدنهوا عنه و اکلهم اموال الناس بالباطل
۲ - جمله و انا لصادقون که در آخر آیه آمده است ، ممکن است اشاره به این نکته باشد که
صدق و حقیقت مطلب در مورد تحریم این غذاها آن است که ما گفتیم نه آن است که یهود در پاره اى از سخنان خود مى گفتند، و آن را به عنوان فرمانى دائر بر تحریم این امور از ناحیه
اسرائیل (
یعقوب ) معرفى مى کردند زیرا یعقوب چنانکه در
آیه ۹۳ سوره آل عمران آمده است هرگز،
حکم به حرام بودن این اموال نکرده بود، و این تهمتى بود که
یهود بر او بستند.
از آنجا که لجاجت یهود و
مشرکان روشن بوده و امکان داشته پافشارى کنند و
پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را
تکذیب نمایند، در آیه بعد خداوند به پیامبرش دستور مى دهد که اگر ترا تکذیب کنند به آنها بگو پروردگارتان
رحمت وسیع و
پهناورى دارد و شما را زود مجازات نمى کند بلکه مهلت مى دهد، شاید از اشتباهات خود برگردید و از کرده خود
پشیمان شوید و به سوى خدا باز آئید (فان کذبوک فقل ربکم ذو رحمة واسعة ).
ولى اگر از مهلت الهى باز هم سوء استفاده کنید، و به تهمتهاى نارواى خود ادامه دهید، بدانید کیفر خداوند قطعى است ، و سرانجام دامان شما را خواهد گرفت ، زیرا مجازات او از جمعیت مجرمان دفع شدنى نیست (و لا یرد باسه عن القوم المجرمین ).
این آیه به خوبى عظمت تعلیمات
قرآن را روشن مى سازد که بعد از شرح این همه خلافکاریهاى یهود و مشرکان باز آنها را فورا
تهدید به
عذاب نمى کند بلکه نخست با تعبیرهاى آکنده از
محبت مانند ربکم (پروردگار شما) ذو رحمة (صاحب رحمت است ) واسعة (رحمتش
پهناور مى باشد) راه بازگشت را به سوى آنها گشوده ، تا اگر کمترین آمادگى براى این موضوع در آنها وجود داشته باشد، تشویق شوند و به سوى
حق باز گردند، اما براى اینکه رحمت
پهناور الهى باعث جرئت و
جسارت و طغیان آنان نگردد، و دست از
لجاجت بردارند در آخرین جمله آنها را تهدید به مجازات قطعى خدا مى کند.
کلمه (( ظفر )) مفرد (( اظفار )) است که به معناى ناخن است که بر سر انگشتها میروید. و (( حوایا )) به معناى روده ها است . در
مجمع البیان گفته است : احتمال دارد کلمه (( حوایا )) عطف به (( ظهور )) و در تقدیر مرفوع بوده باشد، و احتمال دارد عطف بر کلمه (( ما )) در (( ما حملت )) بوده و در تقدیر منصوب بوده باشد. و اما کلمه ما که در جمله (( ما اختلط بعظم )) است معطوف است به (( ما )) ى اول .
و از این دو احتمال که وى داده احتمال اول به نظر ما قویتر است .
صاحب مجمع البیان سپس فرموده : کلمه (( ذلک )) در جمله (( ذلک جزیناهم )) ممکن است در تقدیر منصوب و مفعول دوم (( جزیناهم )) بوده و تقدیر کلام (( جزیناهم ذلک ببغیهم )) باشد، و لیکن ممکن نیست تقدیر آنرا مرفوع و آنرا در تقدیر مبتدا بگیریم ، زیرا در چنین صورت تقدیر کلام : ذلک (( جزیناهموه )) مى شود، نظیر: (( زید ضربت )) که تقدیرش : (( زید ضربته )) است ، و این تنها در
شعر آنهم در مواقع ضرورت
جایز است نه در همه جا.
و این
آیه به نظر مى رسد که در مقام جواب از سؤ ال مقدرى است ، و آن سؤ ال این است که اگر چارپایان حلالند، و ما مشرکین را این همه
توبیخ و ملامت میکنى که چرا
انعام و
حرث را بر خود تحریم کرده ایم پس چرا
خداوند همین انعام را بر یهود حرام کرد؟ در این
آیه جواب مى دهد که اگر خداوند طیباتى را بر یهود حرام فرمود به خاطر ظلمى بود که ایشان روا داشتند، و این در حقیقت یک نوع گوشمالى بود، که منافات با حلیت ذاتى ندارد.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۷، ص۲۲۴، برگرفته از مقاله «پشت گوسفند».