وَفاء (مفرداتنهجالبلاغه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
وَفاء (به فتح واو و فاء) از
واژگان نهجالبلاغه به معنای تمام کردن است.
تَوْفِیَة (به فتح تاء و سکون واو و کسر فاء و فتح یاء) به معنای تمام دادن حق و
تَوَفِّی (به فتح تاء و واو و فاء مشدد مکسور) به معنای اخذ بطور تمام و کمال و چون مرگ تحويل شدن روح به خداست لذا مرگ را «توفّى» يعنى اخذ كامل حيات از طرف خدا گفتهاند. از این مادّه موارد متعددی در
نهجالبلاغه آمده است.
وَفاءبه معنای تمام کردن است.
بعضی از مواردی که در
نهجالبلاغه استفاده شدهاند به شرح ذیل میباشند.
امام علی (علیهالسلام) در یاد شهداء
صفین فرموده:
«ما ضَرَّ إِخْوانَنا الَّذينَ سُفِكَتْ دِماؤُهُمْ ـ وَهُمْ بِصِفِّينَ ـ أَلاّ يَكونوا الْيَوْمَ أَحْياءً؟ يُسيغونَ الْغُصَصَ، وَيَشْرَبونَ الرَّنْق! قَدْ ـ وَاللهِ ـ لَقوا اللهَ فَوَفّاهُمْ أُجورَهُمْ، وَأَحَلَّهُمْ دارَ الاَْمْنِ بَعْدَ خَوْفِهمْ.» «راستى برادران ما كه خونشان در صفين ريخت- اگر امروز زنده نيستند- چه زيان ديدهاند، خوشا به حالشان كه نيستند تا از اين لقمههاى گلوگير بخورند! و از اين آبهاى ناگوار بنوشند! به
خدا سوگند آنها خدا را ملاقات كردند و پاداششان را بطور كامل داد و آنها را بعد از «
خوف» در سراى «
امن» خويش جايگزين ساخت.»
(شرحهای خطبه:
)
هنگامى كه خبر
شهادت «
مالک اشتر (رحمةاللّهعلیه)» به امام رسيد، فرمود:
«وَما مالِكٌ! وَاللهِ لَوْ كانَ جَبَلاً لَكانَ فِنْداً، (وَلَوْ كانَ حَجَراً لَكانَ صَلْداً،) لا يَرْتَقيهِ الْحافِرُ، وَلا يوفي عَلَيْهِ الطّائِرُ.»»
«مالک، امّا چه مالكى! به
خدا سوگند اگر كوه بود، يكتا بود و اگر سنگ بود، سرسخت و محكم بود، هيچ مركبى نمىتوانست از كوهسار وجودش بالا رود و هيچ پرندهاى به اوج آن راه نمىيافت.»
(شرحهای حکمت:
)
در وصف
آدم بدكار فرموده:
«فَهُوَ يُطاعُ وَيَعْصي، وَيَسْتَوْفي وَلا يوفي، وَيَخْشَى الْخَلْقَ في غَيْرِ رَبِّهِ، وَلا يَخْشَى رَبَّهُ في خَلْقِهِ.»»
«مردم از او
اطاعت مىكنند و او مخالفت مىورزد،
حق خود را مىگيرد ولى حقّ ديگران را نمىپردازد، از مردم در آنچه
معصیت خدا نيست مىترسد، ولى از خدا در ستم كردن بر مردم نمىترسد.»
(شرحهای حکمت:
)
امام (صلواتاللهعلیه) در
حکمت ۲۵۰ فرموده است:
«الْوَفاءُ لاَِهْلِ الْغَدْرِ غَدْرٌ عِنْدَ اللهِ، وَالْغَدْرُ بَأَهْلِ الْغَدْرِ وَفاءٌ عِنْدَ اللهِ.» «
وفا با بیوفایان بیوفائی است با
خدا و بیوفائی با بی
وفاها، وفاست نزد خدا.»
(شرحهای حکمت:
)
وفات (مثل نجات) به معنای مرگ است. جمع آن وفيات است.
درباره
ابوبکر فرموده:
«فَيا عَجَباً!! بَيْنا هُوَ يَسْتَقيلُها في حَياتِهِ إِذْ عَقَدَها لاخَرَ بَعْدَ وَفاتِهِ.» «عجبا ابو بكر در حال زنده بودن از خلافت استقاله مىكرد و مىگفت: اين را از من بگيريد، من بهترين شما نسيم. (اقيلونى فلست بخيركم) ولى براى بعد از مرگ خود، آنرا به ديگرى «عمر بن الحطاب» عقد كرد.»
(شرحهای خطبه:
)
موافاة: مفاجه و غفلتا رسيدن.
گویند «
وافاه: فاجأه.»
فرموده:
«وَ الْهَرَبُ مِنْهُ مُوافاتُهُ»«فرار از مرگ غفلتا به مرگ رسيدن است»
(شرحهای خطبه:
)
از این مادّه مواردی متعدد در
نهجالبلاغه آمده است.
•
قرشی بنابی، علیاکبر، مفردات نهج البلاغه، برگرفته از مقاله «وفق»، ج۲، ص۱۱۵۲.