• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

وجود لابشرط

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اصطلاح لابشرط در فلسفه ، در ابتدا به عنوان یکی از اعتبارات سه گانه ماهیت، مطرح بوده است و سپس به مرور، در معنای واژه لابشرط توسعه داده شده و هر مفهوم ماهوی و غیر ماهوی (از جمله وجود) را دربر گرفته است. در اصل، بسیاری از فیلسوفان این اعتبارات سه گانه را مختص ماهیت مطرح کرده‌اند؛ اما عرفا این سه اعتبار را به وجود نیز سرایت داده‌اند که این کار موجب شده است که فیلسوفانی چون ملاصدرا و ملاهادی سبزواری نیز این اعتبارات را در مورد وجود نیز صادق بدانند
[۱] شرح المنظومة، سبزواری، ملا هادی، ج۲، ص۳۳۹، تهران، ناب، ۱۳۶۹ش، اول.
و در مراتب هستی به "وجود لابشرط"، "وجود بشرط لا" و "وجود بشرط شیء" قائل شوند.
بدین ترتیب، برای آشنایی با وجود لابشرط، در ابتدا لازم است به معنای این واژه در مبحث ماهیت اشاره کنیم.




ماهیت (به معنای چیستی اشیاء) را سه گونه می‌توان تصور نمود که اعتبارات ماهیت نامیده می‌شوند: "لابشرط"، "بشرط شیء"، "بشرط لا"
[۲] نهایة الحکمة، طباطبایی، سید محمد حسین، ص۷۳، قم، مؤسسه نشر اسلامی، ۱۴۲۰ق.
در تصور لابشرطی ماهیت ـ که ماهیت مطلقه نیز نامیده می‌شود ـ نه وجود چیزی با ماهیت در نظر گرفته می‌شود و نه عدم چیزی؛ یعنی در این اعتبار، بود یا نبود هیچ چیزی غیر از خود ماهیت، با ماهیت تصور نمی‌شود ولذا این ماهیت، هیچ شرط و قیدی ندارد. زیرا عقل انسان ، این قدرت را دارد که ماهیت را از هرآن چیزی که همراه آن است جدا کند و از امور دیگر صرف نظر نماید.
[۳] بدایة الحکمة، طباطبایی، سید محمد حسین، ص۱۱، قم، مؤسسه نشر اسلامی.
اما ماهیت لابشرط، خود به دو نحوه قابل تصور است:

۱.۱ - ماهیت لابشرط قسمی

در این اعتبار از ماهیت لابشرط، لابشرط بودن (اطلاق) شرط ماهیت است ولذا ماهیت "لابشرط قسمی" هیچ شرطی ندارد، جز شرط "اطلاق" (لابشرط بودن). ماهیت لابشرط قسمی، تنها در ذهن وجود دارد نه در خارج؛
[۴] شرح المنظومة، ملاهادی سبزاوری، ج۲، ص۳۴۴.
زیرا ماهیت لابشرط قسمی، مقید به قید "اطلاق" است، و قید اطلاق ، قیدی ذهنی است. جایگاه ماهیت لابشرط قسمی، در میان اقسام اعتبارات ماهیت است نه مقسم آن.

۱.۲ - ماهیت لابشرط مقسمی

در این اعتبار از ماهیت لابشرط ، حتی لابشرط بودن یا اطلاق نیز شرط ماهیت نیست.
[۵] شرح المنظومة، ملاهادی سبزواری، ج۲، ص۳۴۴.
چون لابشرط بودن ماهیت به معنی در نظر نگرفتن امور دیگر (حتی خود اطلاق) با ماهیت است نه به معنی آنکه در واقع هم آن امور، با آن ماهیت همراه نیستند، می‌توان امکان داشتن هر قید و شرطی را در مقام واقعیت، برای ماهیت لابشرط مقسمی روا دانست
[۶] اسفار اربعه، شیرازی، صدرالدین، ج۲، ص۱۷، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۹۸۱م.
ولذا این ماهیت، همان کلی طبیعی و ماهیت بماهی هی است
[۷] شرح المنظومة، ملاهادی سبزواری، ج۲، ص۳۴۴.
[۸] الشواهدالربوبیة، شیرازی، صدرالدین محمد بن ابراهیم، ج۱، ص۱۳۳، تصحیح سید جلال الدین آشتیانی، تهران، نشر دانشگاهی، ۱۳۶۰ش.
که در افراد خود (که دارای ویژگیها و قیود مختلفی هستند) تحقق دارند. از این رو باید گفت آن مفهومی که به اعتبارات ماهیت تقسیم می‌شود (یعنی مقسم این اعتبارات که باید در همه اقسام خود حضور و تحقق داشته باشد)، همین ماهیت لابشرط مقسمی است.



اصطلاح "لابشرط"، به تدریج به مفاهیم غیرماهوی (نظیر وجود) نیز توسعه داده شده و به هر مفهومی که امور دیگر با آن تصور نمی‌شوند، لابشرط گفته شده است و به همین سیاق، دو اصطلاح لابشرط قسمی و لابشرط مقسمی نیز به مفاهیمی غیر از ماهیات، سرایت داده شده است. در این میان، مهم‌ترین مفهومی که این دو اصطلاح در مورد آن به کار رفته است، "وجود" است. زیرا فیلسوفان، موضوع فلسفه را "وجود بما هو وجود" دانسته‌اند و "وجود بما هو وجود"، همان وجود لابشرط است ولذا وجود لابشرط و چیستی آن یکی از مباحث با اهمیت در فلسفه تلقی می‌شود. از طرفی در مکتب فلسفی حکمت متعالیه ، از حیث تحقق و واقعیت، اصالت از آن وجود است که این مطلب، به بحث اطلاق یا لابشرط بودن وجود در فلسفه، اهمیت بسزایی می‌بخشد.



در تاریخ فلسفه اسلامی ، در ابتدا (بویژه در مکتب فلسفی مشاء) وجود عام (یعنی وجودی که به همه موجودات، نسبت داده می‌شود و بر همه آنها حمل می‌گردد.) ، امری ذهنی تلقی می‌شده است که در عالم واقع، تحققی ندارد و تنها وجودهای خاص، دارای تحقق خارجی شمرده می‌شده‌اند و آن وجود عام، لازمه ذهنی وجودهای خاص محسوب می‌شده است که به دلیل همین ارتباط، وجود عام بر هریک از وجودهای خاص حمل می‌گردد. بدین ترتیب در این برهه از تاریخ فلسفه ، چون وجود عام را بر وجودهای خاص قابل حمل می‌دانند، وجود عام را وجود مطلق یا لابشرط می‌نامیدند و از آنجا که این وجود، مفهومی ذهنی و غیر خارجی تلقی می‌شود، اطلاق یا لابشرط بودن آن نیز اطلاق و لابشرطیت مفهومی خواهد بود. یعنی اطلاق و لابشرط بودن وجود عام در این دوره از تاریخ فلسفه، مانند مفاهیم ماهوی به معنای آن است که در تصور مفهوم وجود در ذهن (به نحو عام)، هیچ چیز دیگری همراه با آن تصور نمی‌شود ولذا وجود عام، هیچ قید و شرطی ندارد.
اما با پدید آمدن مکتب حکمت متعالیه در تاریخ فلسفه، با اثبات اصالت وجود ، وجود عام افزون بر داشتن مفهومی ذهنی، به عنوان یک وجه اشتراک واقعی در میان موجودات خارجی، دارای واقعیت خارجی نیز دانسته می‌شود و بدین ترتیب، لابشرطیت و اطلاق وجود عام علاوه بر آن معنای مفهومی، (اطلاق در این معنای مفهومی، صفت مفهوم وجود عام است.) دارای معنایی خارجی و واقعی نیز می‌گردد که صفت حقیقت خارجی وجود عام می‌باشد.
[۱۰] شرح المنظومة، ملاهادی سبزواری، ج۴، ص۱۰۸.
البته، این معنای خارجی از وجود مطلق و لابشرط با آن معنای مفهومی، کاملا بیگانه نیست و بلکه به آن مربوط است. در واقع اگر معنای قبلی وجود لابشرط را به عالم واقعی منتقل کنیم، معنای خارجی و واقعی آن به دست می‌آید: لابشرط بودن و اطلاق که در مورد مفهوم وجود عام، به معنی عاری بودن وجود از هر قید و شرط مفهومی است، اگر در مورد حقیقت خارجی آن وجود عام تطبیق شود، به این معنا خواهد بود که آن حقیقت خارجی وجود، دارای هیچ قید و شرط خارجی نیست و چون قید و شرط خارجی به معنای محدودیت (حد) است، لابشرط یا مطلق بودن وجود عام خارجی، به معنای آن است که این وجود در واقع و خارج دارای هیچ محدودیتی نیست ولذا محصور در یک مرتبه خاص از هستی یا محدود به یک یا چند موجود خارجی نیست؛
[۱۱] شرح المنظومة، ملاهادی سبزواری، ج۲، ص۱۷۱.
بلکه این وجود، در همه مراتب هستی و موجودات خارجی، تحقق و حضور دارد و در واقع اصل تحقق و واقعیت همه مراتب و موجودات را این وجود تشکیل می‌دهد. این حضور همه جایی خارجی را در فلسفه، «سریان» می‌نامند و لذا در نهایت باید گفت اطلاق و لابشرط بودن وجود خارجی در فلسفه به معنای سریان آن وجود می‌باشد و وجود لابشرط یا مطلق در حکمت متعالیه ، به معنی آن وجود سریانی است
[۱۲] شرح المنظومة، ملاهادی سبزواری، ج۲، ص۹۳.
که اصل تحقق همه مراتب و مصادیق هستی را می‌سازد که با آن، کل هستی، به نحو یک شخص واحد دارای مراتب تشکیکی مختلف درمی آید.



وجود لابشرط نیز مانند ماهیت لابشرط، در فلسفه به دو گونه لابشرط قسمی و مقسمی، تقسیم گشته است که با توجه به دو معنای مفهومی و خارجی برای وجود لابشرط، هریک از آن دو (وجود لابشرط قسمی و وجود لابشرط مقسمی) نیز دارای دو معنای مفهومی و خارجی می‌باشند. وجود لابشرط مقسمی مفهومی (مطلق الوجود)، به معنای مفهومی از وجود است که در آن هیچ خصوصیتی حتی خصوصیت اطلاق، لحاظ نشده است. این وجود مفهومی در فلسفه ، موضوع تمام علوم و دانش‌های حقیقی محسوب می‌شود که موضوع فلسفه (وجود بما هو وجود)، زیر مجموعه آن محسوب می‌شود. وجود لابشرط قسمی مفهومی (الوجود المطلق)، مفهومی از وجود است که در آن هیچ خصوصیتی به جز خصوصیت اطلاق، لحاظ نشده است و چون اطلاق، قیدی ذهنی است، چنین وجودی نیز تنها مفهومی ذهنی خواهد بود. نزد فیلسوفانی که وجود عام را تنها مفهومی ذهنی تلقی می‌کنند، چنین وجود لابشرطی موضوع فلسفه محسوب می‌شود که این، یکی از اقسام وجود لابشرط مقسمی مفهومی است. اما در حکمت متعالیه که وجود عام دارای حقیقتی خارجی نیز هست، وجود لابشرط قسمی و مقسمی، معانی خارجی به خود می‌گیرد: وجود لابشرط مقسمی خارجی، وجودی خارجی است که دارای هیچ قید و محدودیت خارجی نیست و لذا در همه مراتب هستی، حاضر است و حتی این نامحدود بودن (که همان اطلاق و لابشرطیت خارجی است)، قید آن نیست و در نتیجه فراتر از این حضور همه جایی نیز هست. اما وجود لابشرط قسمی خارجی، وجودی خارجی است که دارای هیچ قید و محدودیت خارجی نیست ولذا در همه مراتب هستی، حاضر است ولی این نامحدود بودن (که همان اطلاق و لابشرطیت خارجی است)، قید آن است؛ پس فراتر از این حضور همه جایی نیست و تنها در این مراتب و به نحو سریانی تحقق دارد.
در حکمت متعالیه، موضوع فلسفه را همان حقیقت خارجی وجود عام می‌دانند که این وجود عام خارجی ـ که همان وجود سریانی است ـ همان وجود لابشرط قسمی خارجی می‌باشد.
[۱۳] الاسفارالاربعة، ملاصدرا، ج۲، ص۳۰۹.
اما وجود لابشرط مقسمی خارجی، طبق نظر مشهور، در هیچ یک از مکاتب فلسفه اسلامی جایگاهی در واقعیت جهان هستی ندارد و تنها یک توهم محسوب می‌گردد. اما بسیاری از صاحبنظران در حال حاضر عقیده دارند که دیدگاه نهایی حکمت متعالیه در باب وحدت یا کثرت نظام هستی، همان نظریه عرفانی وحدت شخصیه وجود است که اگر به چنین دیدگاهی قائل شویم باید بگوییم وجود لابشرط مقسمی خارجی، همان اصل تحقق اشیاء خارجی است
[۱۴] الاسفارالاربعة، ملاصدرا، ج۶، ص۱۱۶.
که همان وجود ذات خداوند می‌باشد که هم در همه مراتب هستی، سریان و حضور دارد و هم حائز مقامی فوق آن است.
[۱۵] الاسفارالاربعة، ملاصدرا، ج۲، ص۳۱۱.
در این فرض، همه موجودات، یک جلوه واحد (به معنای عرفانی آن) محسوب می‌شوند که این جلوه واحد آن وجود، همان وجود لابشرط قسمی خارجی یا وجود سریانی خواهد بود که در عرفان اسلامی ، نفس رحمانی و در حکمت متعالیه، هویت ساریه نامیده می‌شود.
[۱۶] شرح المنظومة، ملاهادی سبزواری، ج۳، ص۵۹۰.



۱. شرح المنظومة، سبزواری، ملا هادی، ج۲، ص۳۳۹، تهران، ناب، ۱۳۶۹ش، اول.
۲. نهایة الحکمة، طباطبایی، سید محمد حسین، ص۷۳، قم، مؤسسه نشر اسلامی، ۱۴۲۰ق.
۳. بدایة الحکمة، طباطبایی، سید محمد حسین، ص۱۱، قم، مؤسسه نشر اسلامی.
۴. شرح المنظومة، ملاهادی سبزاوری، ج۲، ص۳۴۴.
۵. شرح المنظومة، ملاهادی سبزواری، ج۲، ص۳۴۴.
۶. اسفار اربعه، شیرازی، صدرالدین، ج۲، ص۱۷، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۹۸۱م.
۷. شرح المنظومة، ملاهادی سبزواری، ج۲، ص۳۴۴.
۸. الشواهدالربوبیة، شیرازی، صدرالدین محمد بن ابراهیم، ج۱، ص۱۳۳، تصحیح سید جلال الدین آشتیانی، تهران، نشر دانشگاهی، ۱۳۶۰ش.
۹. الاسفارالاربعة، ملاصدرا، ج۱، ص۲۸۰.    
۱۰. شرح المنظومة، ملاهادی سبزواری، ج۴، ص۱۰۸.
۱۱. شرح المنظومة، ملاهادی سبزواری، ج۲، ص۱۷۱.
۱۲. شرح المنظومة، ملاهادی سبزواری، ج۲، ص۹۳.
۱۳. الاسفارالاربعة، ملاصدرا، ج۲، ص۳۰۹.
۱۴. الاسفارالاربعة، ملاصدرا، ج۶، ص۱۱۶.
۱۵. الاسفارالاربعة، ملاصدرا، ج۲، ص۳۱۱.
۱۶. شرح المنظومة، ملاهادی سبزواری، ج۳، ص۵۹۰.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «وجود مطلق».    




جعبه ابزار