• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

موسی (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





موسی از واژگان قرآن کریم لفظ عبری به معنی از آب گرفته شده و نام یکی از پیامبران اولواالعزم است. داستان موسی (علیه‌السّلام) در قرآن مجید بیشتر از دیگر پیامبران ذکر شده و شاید یکی از علت‌های آن لجاجات و عناد یهود در مقابل قرآن بوده است. معجزات زیادی از حضرت موسی در قرآن ذکر شده است از جمله: ید بیضاء، طوفان، ملخ و....
حضرت در شرایطی به دنیا آمدند که فرعون پسران تازه متولد را سر می‌برید، زیرا کاهنان به فرعون گفته بودند: فرزندی در بنیاسرائیل متولّد می‌شود که سلطنت تو را تهدید خواهد کرد و بنیاسرائیل قوت می‌گیرد و زیاد می‌شود؛ لذا وقتی موسی متولد شد مادرش با الهام خداوندی او را شیر داد و در صندوقی گذاشته در آب رها کرد. غلامان فرعون صندوق را از آب گرفتند و چون باز کردند تازه مولودی در آن یافتند نظر فرعون آن بود این بچه نیز مشمول قتل شود، ولی زن فرعون در اثر علاقه شدید از کشتن وی ممانعت کرد و بالاخره فرعون تسلیم شد که او را نکشد و برای خود نگه دارد. تقدیر خدا بر این صورت گرفت که هر زنی که آوردند برای شیر دادن، موسی پستانش را نگرفت و طبق اراده خدا موسی به مادرش بازگشت و از او شیر خورد.
در دوران جوانی بین قبطی و موسی نزاعی درگرفت که به فرار وی از مصر به سمت مدین منجر شد. در آنجا با قوم شعیب روبه رو شده و با یکی از دختران ایشان ازدواج کرد و حدود هشت تا ده سال به چوپانی پرداخت. سپس قصد مصر کرد؛ و بین راه در صحرای طور سینا وحی الهی را دریافت کرد و به پیامبری مبعوث شد و مامور شد به همراهی برادرش هارون، نزد فرعون برود تا او و قومش را هدایت کند؛ اما فرعون که نخوت سلطنت‌ وجودش را فرا گرفته بود در مقابل موسی و‌ هارون تسلیم نشد، نبوّت آنها را تکذیب کرد و از پذیرش امتناع نمود. فرعون درخواست کرد تا موسی با ساحران یکجا جمع شوند و سحر خود را آشکار کنند و با جادوگران مبارزه کند. موسی با معجزات الهی سحر آنها را باطل کرد و جادوگران به او ایمان آوردند. با این معجزه یاران حضرت زیاد شد و قوت گرفت. به همین علت فرعون بر شدت خفقان افزود و پیروان موسی را مورد اذیّت و اهانت قرار داد. به فرمان الهی موسی قوم خود را شبانه از مصر خارج کرد. فرعون از این خبر مطلع شد و به تعقیب آنها رفت. هر دو گروه به دریای سرخ رسیدند و قوم حضرت از دریا عبور کرده و فرعونیان در آن غرق شدند. بعد از آن موسی (علیه‌السّلام) در سینا ماموریّت یافت که مدتی دور از قوم خود در محلّی به مناجات خدا پرداخته و از خداوند قانونی برای اداره بنیاسرائیل دریافت کند؛ اما برگشتن موسی (علیه‌السّلام) به طول انجامید و مردم توسط سامری به گوساله‌پرستی روی آورند و گمراه شدند. بعد از برگشتن حضرت، گوساله‌پرستان توبه کردند و فتنه به پایان رسید. نام حضرت ۱۳۶ بار در کلام اللّه مجید به کار رفته است.



موسی‌ علی‌نبیناوآله‌وعلیه‌السّلام لفظ عبری است به معنی از آب گرفته شده، ظاهرا از آن جهت است که ماموران فرعون او را در بچگی از آب گرفتند.


حالات موسی (علیه‌السّلام) در قرآن مجید بیشتر از حالات دیگر پیغمبران ذکر شده و ظاهرا وجه آن اصطکاک بیشتر مسلمین با یهود و عناد و لجاجت یهود در مقابل قرآن بوده و یا علل دیگری هم داشته است.


ولادت موسی در روزگاری بود که فرعون پسران تازه مولود بنیاسرائیل را سر می‌برید و دخترانشان را زنده نگه می‌داشت. مشهور است که کاهنان به فرعون گفته بودند: فرزندی در بنیاسرائیل متولّد می‌شود که سلطنت تو را تهدید خواهد کرد. فرعون برای جلوگیری از تولّد چنین پسری به آن جنایت وحشتناک دست زده بود. می‌شود گفت: علت آن کشتار دلخراش و بی‌رحمانه آن بود که فرعون نمی‌خواست بنیاسرائیل در اثر کثرت مردان تقویت شده و خطری برای مصریان و فرعون باشند چون در صورت کشتار پسران، زنان هر قدر زیاد می‌شدند باز همه به صورت بردگان در مصر بودند و کاری نمی‌توانستند کرد.
آیه‌: (وَنُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ‌هامانَ وَجُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ‌) (و به فرعون و هامان و لشكريانشان، آنچه را از سوى آنها (بنىاسرائيل‌) بيم داشتند نشان دهيم.) نشان می‌دهد که خوف از کثرت و قوّت بنیاسرائیل بوده است نه از ولادت یک پسر، و در قرآن مجید آمده: چون موسی‌ (علیه‌السّلام) به فرعون و ساحران غالب گردید، مصریان به فرعون گفتند: آیا از موسی و قومش دست می‌کشی که در زمین فساد کنند و تو و خدایانت را ترک کنند!؟ فرعون در جواب گفت:
(سَنُقَتِّلُ اَبْناءَهُمْ وَنَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ وَاِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ‌) (و اشراف قوم فرعون به او گفتند: «آيا موسى و قومش را رها مى‌كنى كه در زمين فساد كنند، و تو و خدايانت را رها سازد؟!» گفت: «به زودى پسرانشان را مى‌كشيم، و زنانشان را براى خدمت كارى زنده نگه مى‌داريم؛ وما بر آنها كاملًا مسلّطيم.») اگر کشتن بچه‌ها برای جلوگیری از ولادت موسی بود دیگر تهدید فرعون جای نداشت که موسی به دنیا آمده بود، ظاهرا نظر فرعون آن بوده که باز پسرانشان را می‌کشم و نمی‌گذارم تقویت شده و خطری ایجاد کنند.
و اگر شبهه را قوی گرفتیم باید بگوئیم: جریان ولادت موسی (علیه‌السّلام) توسط انبیاء در بنیاسرائیل شهرت یافته و از آنها به سمع فرعون رسیده بود نه به وسیله ساحران که راهی به غیب ندارند و اگر وجه دوّم صحیح باشد خدا خواسته با تربیت موسی در آغوش فرعون بفهماند که فرعون‌ها از تغییر تقدیر خداوندی عاجزند بلکه پسری را که برای او همه را می‌کشت باید خودش در آغوش خودش تربیت کند.
به هر حال چون موسی متولد شد مادرش با الهام خداوندی او را شیر داد و در صندوقی گذاشته در آب رها کرد و با الهام خدائی می‌دانست که به وی باز خواهد گشت، غلامان فرعون صندوق را از آب گرفتند و چون باز کردند تازه مولودی در آن یافتند نظر فرعون آن بود روی قانون کلّی این بچه نیز مشمول قتل شود که وضع نشان می‌دهد از بنیاسرائیل است، ولی زن فرعون شیفته تازه مولود شد (وَاَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی) (و من محبّتى از خودم بر تو افكندم.) زن در اثر علاقه شدید از کشتن وی مانع شد و گفت: (قُرَّتُ عَیْنٍ لِی وَلَکَ لا تَقْتُلُوهُ عَسی‌ اَنْ یَنْفَعَنا اَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً) («او مايه روشنايى چشم من و توست! او را نكشيد شايد براى ما مفيد باشد، يا او را به فرزندى برگزينيم.») بالاخره فرعون تسلیم شد که او را نکشد و برای خود نگه دارد، مساله اوّل و فوری آن بود که زن شیردهی باشد و او را شیر دهد، تقدیر خدا کار خود را کرد هر زنی که آوردند موسی پستانش را نگرفت، (وَحَرَّمْنا عَلَیْهِ الْمَراضِعَ مِنْ‌ قَبْلُ) (ما همه زنان شيرده را از پيش بر او حرام كرده بوديم.) حاضرین در این کار فرو ماندند.
خواهر موسی که وارد آن مجمع شده و به توصیه مادرش ناظر جریان بود گفت: مادری می‌شناسم که او را کفالت کند و شیر بدهد، به گفته او موسی را پیش مادرش آوردند آنگاه به فرعون بشارت دادند که مساله حل شد و پستان فلان زن را گرفت، (پس حقوقی و ماهیانه‌ای برای این زن مقرر کنید که پسر پادشاه را شیر می‌دهد) (فَرَدَدْناهُ اِلی‌ اُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ اَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لکِنَّ اَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ‌) (ما از داستان موسى و فرعون به درستى بر تو مى‌خوانيم، براى گروهى كه ایمان مى‌آورند.)
قصّه روی اراده خدا جریان داشت، دشمن فرعون و مایه‌ اندوه فرعون در خانه فرعون تربیت می‌شد (وَاللَّهُ غالِبٌ عَلی‌ اَمْرِهِ) (خداوند بر كارش توانا و پيروز است.)


موسی چون به رشد و جوانی رسید خداوند به وی حکمت و درک و علم عنایت فرمود (تربیت شده اشراف ضدّ اشرافیت را در سر پروراند و آن خانه و حکومت آن را محکوم کرد) روزی وقت ظهر که مردم نوعا در خانه‌ها مشغول استراحت بودند از قصر بیرون آمد و در شهر گردش می‌کرد، اتفاقا دو نفر مصری و اسرائیلی مشغول مقاتله و نزاع بودند (گوئی قبطی را نظر آن بود که سبطی را بکشد او نیز می‌خواست از خود دفاع کند ولو به مرگ مصری تمام شود) لذا فرموده‌: (فَوَجَدَ فِیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ) (ناگهان دو مرد را ديد كه به جنگ و نزاع مشغولند.) به هر حال اسرائیلی موسی را به یاری طلبید موسی با یک مشت کار مصری را تمام کرد ولی از اینکه این مداخله به مرگ مصری انجامید ناراحت شد و گفت: این منازعه که می‌کردند کار شیطان است، خدایا من خویش را به زحمت‌ انداختم، مصریان از این کار اغماض نخواهند کرد مرا فرجی پیش‌آور.
دیگر به کاخ فرعون برنگشت فردای آن روز گوش به زنگ بود که قتل قبطی چه عکس العملی به بار خواهد آورد، از قضا دید، اسرائیلی دیروز با شخص دیگری گلاویز شده باز موسی‌ را به یاری طلبید، موسی گفت تو در ضلالت آشکاری که با این وضع و تسلط مصریان هر روز نغمه‌ای ساز می‌کنی این بگفت و باز خواست از او دفاع کند، سبطی به خیال آنکه این دفعه موسی قصد وی را دارد و می‌خواهد کارش را تمام کند فریاد کشید: (یا مُوسی‌ اَتُرِیدُ اَنْ تَقْتُلَنِی کَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْاَمْسِ اِنْ تُرِیدُ اِلَّا اَنْ تَکُونَ جَبَّاراً فِی الْاَرْضِ...) (اى موسى! مى‌خواهى مرا بكشى همان گونه كه ديروز انسانى را كُشتى؟! تو فقط مى‌خواهى ستمگرى در روى زمين باشى.) در همین وقت بود که مردی رسید و گفت: موسی اشراف دربار فرعون رای‌گیری می‌کنند که تو را بکشند هر چه زودتر خودت را نجات ده، موسی چاره‌ای جز فرار نداشت لذا پا به فرار گذاشت و از مصر خارج شد.
(فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ‌) (و هنگامى كه موسى به رشد و كمال رسيد، حكمت و دانش به او داديم؛ و اين‌گونه نیکوکاران را پاداش مى‌دهيم.)


موسای جوان از مصر خارج شده راه «مدین» را در پیش گرفت و گفت: (عَسی‌ رَبِّی اَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ) (اميد است پروردگارم مرا به راه راست هدایت كند.) چون به چاه مدین رسید دید گروهی به گوسفندان خویش آب می‌دهند ولی دو نفر زن چند راس گوسفند را از آب خوردن باز می‌دارند، گفت چرا چنین می‌کنید دختران گفتند: ما پس از برگشتن چوپان‌ها به گوسفندان آب می‌دهیم، پدر ما پیر مرد است نمی‌تواند خودش گوسفندان را آب دهد، موسی به آن گوسفندان آب داد و در سایه‌ای استراحت کرد، پس از رفتن دختران یکی از آن دو بازگشت و به موسی گفت: پدرم تو را می‌خواهد تا مزد این کار را که کردی بدهد. موسی پیش شعیب (علیه‌السّلام) آمد و ماجرای خویش را باز گفت، شعیب پس از شنیدن سر گذشت او گفت:
(لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ) (نترس، از قوم ستمكار نجات يافتى.) یکی از دختران گفت: پدر جان این جوان را اجیر کن که هم نیرومند است و هم درستکار. شعیب گفت: می‌خواهم یکی از دخترانم را به عقد نکاح تو در آورم که هشت سال به من اجیر باشی و اگر ده سال‌ کارکردی به اختیار تو است و من نمی‌خواهم تو را به زحمت‌ اندازم و کار زیاد رجوع کنم خواهی دید که از نیکوکارانم‌ (سَتَجِدُنِی اِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ) (واگر خدا بخواهد مرا از صالحان خواهى يافت.) موسی گفت: این کار میان من و تو باشد هر کدام از هشت سال یا ده سال را کار کردم به من تحمیل نخواهی کرد: (وَاللَّهُ عَلی‌ ما نَقُولُ وَکِیلٌ‌) (و خدا بر آنچه ما مى‌گوييم گواه است.)


موسی چون مدت خدمتش را در نزد شعیب تمام کرد خواست به وطنش مصر باز گردد با خانواده‌اش از مدین به راه افتاد چون به صحرای سینا رسید ظاهرا راه را گم کرد و از سرما تا حدّی ناراحت بودند، موسی از دور آتشی دید:
(فَلَمَّا قَضی‌ مُوسَی‌ الْاَجَلَ وَ سارَ بِاَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً) (هنگامى كه موسى مدّت قرار داد را به پايان رسانيد و همراه خانواده‌اش از مدين به سوى مصر حركت كرد، از جانب طور آتشى ديد.) به خانواده‌اش گفت: اینجا باشید من آتشی به نظرم آمد شاید در کنار آن جمعی باشند راه را از آنها بپرسم و یا مقداری آتش بیاورم تا گرم شوید، موسی به سوی آتش به راه افتاد چون به نزدیک آتش رسید ناگاه از ناحیه راست وادی از جانب درختی که در آنجا بود ندائی بلند شد: (اَنْ یا مُوسی‌ اِنِّی اَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ)(وَ اَنْ اَلْقِ عَصاکَ..) ‌ «ای موسی منم خدا، پرورش دهنده همه مخلوقات‌. ای موسی عصایت را بینداز.» (سر تا پای موسی را لرزشی فرا گرفت و با آرامشی از جانب خدا خویشتن را باز یافت و آرام گردید) سپس در پیروی از همان ندا عصا را به زمین‌ انداخت دید عصا به صورت مار در آمد و همچون مار حرکت می‌کند، موسی از دیدن آن پا به فرار گذاشت و به پشت سرش نگاه نکرد. بار دیگر ندا بلند شد: (یا مُوسی‌ اَقْبِلْ وَ لا تَخَفْ اِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ‌) «موسی برگرد و نترس تو ایمنی.» چون بازگشت ندا چنین ادامه یافت: دستت را به گریبانت فرو بر چون بیرون آوری خواهی دید سفید و نورانی شده بی‌آنکه صدمه‌ای ببیند... عصا و ید بیضاء دو معجزه‌اند با این دو معجزه پیش فرعون و قومش برو و هدایتشان کن که گروهی فاسقند. گفت خدایا من یک نفر از آنها را کشته‌ام می‌ترسم مرا بکشند، برادرم‌ هارون از من فصیح‌تر است او را با من بفرست که تصدیقم کند می‌ترسم تکذیبم نمایند، خطاب رسید:
(سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِاَخِیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً فَلا یَصِلُونَ اِلَیْکُما بِآیاتِنا...) (فرمود: «به زودى بازوان تو را به وسيله برادرت محكم و نيرومند مى‌كنيم، و براى شما سلطه و برترى قرار مى‌دهيم؛ و آنها به بركت معجزات ما، بر شما دست نمى‌يابند.)


موسی با برادرش‌ هارون پیش فرعون آمده و رسالت خویش را بیان داشتند و گفتند: ما دو فرستاده پروردگار تو هستیم بنیاسرائیل را به ما واگذار و عذابشان نکن بر تو معجزه‌ای از خدایت آورده‌ایم سلام بر آنکه تابع راه هدایت است، خداوند فرموده هر که ما را تکذیب کند و از حق روی گرداند عذاب خدا در کمین اوست. فرعون گفت: (فَمَنْ رَبُّکُما یا مُوسی‌؟) «موسی پروردگار شما دو برادر کیست؟» گفت: (رَبُّنَا الَّذِی اَعْطی‌ کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی‌) «پروردگار ما آن است که هر چیز را آفریده و به راه‌های ادامه زندگی هدایت فرموده است.»
فرعون گفت: (فَما بالُ الْقُرُونِ الْاُولی‌) «حال مردمان گذشته (که به خدا ایمان نیاوردند) چیست؟» موسی گفت: (فِی کِتابٍ لا یَضِلُّ رَبِّی وَ لا یَنْسی‌) «ماجرای آنها در کتابی موجود است خدایم نه یکی را جای دیگری می‌گیرد و نه فراموش می‌کند.» همان خدائی که زمین را برای زندگی آماده کرد و در آن راه‌ها قرار داد و از آسمان آب بارانید و اصناف مختلف نباتات را به وسیله آن به وجود آورد، بخورید و چهارپایانتان را بچرانید و در آنها خردمندان را دلایلی است بر وجود و تربیت پروردگار، شما را از این زمین آفریده‌ایم و در آن باز می‌گردانیم و بار دیگر از آن بیرون می‌آوریم‌: (مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً اُخْری‌) (ما شما را از آن (زمين‌) آفريديم؛ و به آن باز مى‌گردانيم؛ و بار ديگر در قیامت شما را از آن بيرون مى‌آوريم.) فرعون که نخوت سلطنت‌ وجودش را فرا گرفته بود در مقابل موسی و‌ هارون تسلیم نشد نبوّت آنها را تکذیب کرد و از پذیرش امتناع نمود و با کمال غرور گفت: (اَجِئْتَنا لِتُخْرِجَنا مِنْ اَرْضِنا بِسِحْرِکَ یا مُوسی‌) «موسی آمده‌ای تا با جادوی خودت ما را از دیارمان بیرون کنی؟!!» ما هم سحری در مقابل سحر تو می‌آوریم روزی را معیّن کن که بدون عذر در آن روز گرد آییم و با جادوگران ما مبارزه کن تا جواب جادوی تو را بدهند. موسی فرمود: روز عید و آنگاه که مردم در وقت چاشت جمع گردند روز ملاقات ما باشد.


فرعون مامورانی به اطراف فرستاد تا عدّه زیادی ساحر از هر طرف جمع کرده به پایتخت آوردند فرعون قول داد که در صورت غلبه به موسی از مقرّبین درگاهش خواهند بود. موسی به ساحران فرمود: (وَیْلَکُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ کَذِباً فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذابٍ وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَری‌) «وای بر شما به خدا نسبت دروغ ندهید و با این آمادگی خود مرا مانند خودتان جادوگر قلمداد نکنید من ماموری از جانب آفریدگارم، خدا شما را با عذابی در این صورت خواهد کوبید هر که به خدا دروغ بندد زیانکار است...»
عده‌ای گفتند: این دو برادر دو جادوگراند، می‌خواهند شما را به وسیله جادو از دیارتان برانند و طریقه شریفتان را از بین ببرند و شما را به خود برده کنند، حیله خود را یکجا کنید و در برابرشان صف آرایی نمائید هر که امروز پیروز گردید نجات یافته است. ساحران گفتند: موسی تو اوّل سحر خودت را به کار می‌بندی یا ما اوّل به کار بندیم؟ موسی گفت: نه شما اوّل بیندازید، جادوگران سحر خویش را به کار بردند، مردم از سحر آنها چنان خیال کردند که ریسمان‌ها و عصاهایی که به زمین‌ انداخته‌اند به مارها مبدّل شده و حرکت می‌کنند و حتی خود موسی‌ نیز چنان خیال کرد، (فَاِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ اِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ اَنَّها تَسْعی‌) (پس در آن هنگام طناب‌ها و عصاهاى آنان بر اثر سحرشان چنان به نظر مى‌رسيد كه حركت مى‌كنند!)
موسی با دیدن آن منظره ترسید (از اینکه مردم گمان کنند اینها واقعیّات است) خطاب رسید: نترس تو پیروزی، عصایت را بینداز آنچه به باطل کرده‌اند خواهد بلعید کار اینان کار ساحر است و رستگاری از ساحر به دور. عصا در دم اژدها شد و همه آن ابزار را به کام خویش فرو برد جادوگران از دیدن آن دانستند که موسی ساحر نیست و مبعوث از طرف خدا و کارش معجزه است لذا به موسی ایمان آوردند. فرعون در کارش فرو ماند و به تهدید و ارعاب دست زد و به ساحران فریاد کشید: آیا بی‌آنکه من اجازه دهم به موسی ایمان آوردید او استاد شما است که تعلیمتان داده، بدانید که دست و پاهاتان را به عکس می‌برم و در درختان خرما به دارتان می‌آویزم و خواهید دانست که عذاب کدام یک ما سخت‌تر است شاخ و شانه کشیدن فرعون مؤمنان را ارعاب نکرد و در جواب فرعون گفتند: (لَنْ نُؤْثِرَکَ عَلی‌ ماجاءَنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الَّذِی فَطَرَنا فَاقْضِ ما اَنْتَ قاضٍ...) (گفتند: «سوگند به آن كسى كه ما را آفريده، هرگز تو را بر دلايل روشنى كه براى ما آمده، ترجيح نخواهيم داد؛ هر حكمى مى‌خواهى بكن؛ تو تنها در اين زندگى دنيا مى‌توانى حكم كنى.)


موسی پس از آن غلبه عملا دارای دار و دسته شد و جمعیّتی مخالف دولت فرعون در مصر به وجود آمد فرعون بر شدت خفقان افزود و پیروان موسی را مورد اذیّت و اهانت قرار داد (فَاَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ)(اِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِیلُونَ)(وَ اِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ)(وَ اِنَّا لَجَمِیعٌ حاذِرُونَ‌) (فرعون از اين ماجرا آگاه شد و مأموران گردآورى نيرو را به شهرها فرستاد، و گفت: به يقين اينها گروهى اندكند؛ و اينها ما را به خشم آورده‌اند؛ و ما همگى آماده پيكاريم.) فرعون مامورانی برای جمع لشگریان در شهرها فرستاد و به مردم پیغام داد که موسی و پیروان او گروه‌ اندکی هستند و دولت را خشمگین کرده‌اند ولی دولت بر اوضاع مسلط و مراقب کارها است.
گروهی از درباریان به فرعون گفتند: این فتنه را هر چه زودتر به خوابان‌ و نگذار موسی و قومش از حکومت تو و تقدیس خدایانت دست برداشته و در مملکت افساد کنند. فرعون در جواب گفت: (سَنُقَتِّلُ اَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ وَ اِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ‌) «همچنان پسرانشان را سر بریده و زنانشان را زنده نگاه خواهم داشت ما برتریم، حکومت و قهر در دست ما است.»
موسی در جواب این تهدید گفت: قوم من از خدا یاری جویید و خویشتن‌دار باشید زمین و مملکت مال خدا است به هرکس از بندگان که خواهد می‌دهد و عاقبت مال پرهیزکاران است. گفتند: ‌ای موسی پیش از آنکه تو آیی در اذیّت بودیم و اکنون که تو آمده‌ای باز در اذیت و ناراحت هستیم. موسی گفت: امید است که خدا دشمنتان را هلاک کند و شما را جانشین گرداند و ببیند چطور کار می‌کنید.در آن دوران بود که معجزات موسی (علیه‌السّلام) از قبیل طوفان، ملخ و غیره به ۹ واحد رسید چنانکه در «تسع» گذشت. هر وقت یکی از آن بلاها و معجزه‌ها ظاهر می‌شد در مقام عجز از موسی می‌خواستند که از خدا بخواهد تا بلا را از بین ببرد و در آن صورت ایمان خواهند آورد ولی پس از کشف بلا به قول خود عمل نمی‌کردند جریان به این منوال بود که موسی مامور شد بنیاسرائیل را از مصر بیرون برد.


از خدا دستور صریح رسید که بنیاسرائیل را شبان‌گاه از مصر خارج کند، به دستور موسی مردم آماده کوچ شدند و شب هنگام از مصر حرکت کردند. فرعون از رفتن موسی و یارانش مطلع گردید و در تعقیب آنها به راه افتاد، بنیاسرائیل به کنار دریای سرخ نزدیک شده بودند که لشکریان فرعون از دور دیده شدند، بنیاسرائیل در مخمصه عجیبی قرار گرفتند از جلو امواج خروشان دریا و از عقب دشمن بی‌امان که به سرعت نزدیک می‌شد، (فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ اَصْحابُ‌ مُوسی‌ اِنَّا لَمُدْرَکُونَ)(قالَ کَلَّا اِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ‌) (هنگامى كه دو گروه يكديگر را ديدند، يارانِ موسى گفتند: «ما در چنگال فرعونيان گرفتار شديم!» موسى گفت: «چنين نيست! به يقين پروردگارم با من است، به زودى مرا هدايت خواهد كرد.»)
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل‌
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها.

چون دو گروه همدیگر را دیدند یاران موسی گفتند: ما حتما گرفتار خواهیم شد این دریا و این دشمن. (ای بسا که زبان‌های ملامت به سوی موسی (علیه‌السّلام) گشوده شد). موسی گفت: نه خدایم با من و یار من و من با طرح نقشه خدائی بیرون شده‌ام در همین هنگام عصا کار خودش را برای چندمین بار کرد.
(فَاَوْحَیْنا اِلی‌ مُوسی‌ اَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ‌) (و به دنبال آن به موسى وحى كرديم: «عصايت را به دريا بزن.» او چنين كرد و دريا از هم شكافته شد، و هر بخشى همچون كوه عظيمى شد!) به محض رسیدن عصا به دریا، آب‌های دریا بشکافت و متحجّر گردید و راهی باز شد و در دو طرف آن راه آب‌ها مانند کوه بزرگی جامد و بی‌حرکت ماندند خالق کاینات صفت میعان و جریان را از آب برداشت همچنان که سوزاندن را از آتش در قصّه ابراهیم (علیه‌السّلام)، بنیاسرائیل به سرعت وارد آن راه شده و به طرف صحرای سینا رفتند در این وقت فرعون با لشگریانش رسیدند و راه را باز دیده وارد شدند تا بنیاسرائیل را تعقیب نمایند پس از ورود آنها آب‌های دریا به هم آمد فرعونیان شروع بدست و پا زدن نمودند.
فرعون چون مرگ را معاینه دید گفت: (آمَنْتُ اَنَّهُ لا اِلهَ اِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُو اِسْرائِیلَ وَ اَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ‌) (گفت: «ايمان آوردم كه هيچ معبودى، جز كسى كه بنىاسرائيل به او ايمان آورده‌اند، وجود ندارد؛ و من از مسلمین هستم.») ولی خداوند توبه او را قبول نکرده و در جوابش (که فرعون نشنید) فرمود: اکنون ایمان می‌آوری حال آنکه پیشتر عصیان کردی و از مفسدان بودی، امروز فقط جسد تو را بیرون‌ انداخته و در دسترس مردمان قرار خواهیم داد تا به آیندگان عبرتی باشی و بدانند عاقبت دشمنان حق و عاقبت جبّاران چنین است.


(وَلَقَدْ بَوَّاْنا بَنِی اِسْرائِیلَ مُبَوَّاَ صِدْقٍ وَرَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّی جاءَهُمُ الْعِلْمُ...) (سپس بنىاسرائيل را در جايگاه خوبى منزل داديم؛ و از روزي‌هاى پاكيزه به آنها عطا كرديم؛ امّا آنها به نزاع برخاستند و اختلاف نكردند، مگر بعد از آن‌كه علم و آگاهى به سراغشان آمد.) بنیاسرائیل چون به صحرای سینا وارد شدند زندگی نوینی آغاز کردند از اسارت فرعونیان رستند ولی روی جهالتی که داشتند قدر آن همه نعمت را ندانسته مرتبا خدا را عصیان کردند و موسی و‌ هارون (علیهما‌السّلام) را به زحمت‌ انداختند، خداوند برای آنها منّ و سلوی نازل فرمود مدّت‌ها از آن دو ارتزاق کردند رجوع شود به «منّ» و «سلوی» با این همه معجزات چون در آبادی‌های سینا به گروهی بت‌پرست برخوردند گفتند: (یا مُوسَی‌ اجْعَلْ لَنا اِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ) (ای موسی تو هم براى ما معبودى قرار ده، همان گونه كه آنها معبودان و خدايانى دارند.)
موسی برای ما نیز خدایانی بساز. از لحاظ آب در مضیقه شدند به دستور خدا موسی عصا را به سنگ زد، دوازده چشمه از آن جاری گردید بنا شد هر یک از دوازده گروه از چشمه‌ای آب گیرند. (وَاِذِ اسْتَسْقی‌ مُوسی‌ لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ اُناسٍ مَشْرَبَهُمْ‌) (و به ياد آوريد زمانى را كه موسى براى قوم خويش، آب طلبيد؛ به او گفتيم: «عصاى خود را بر آن سنگ مخصوص بزن!» ناگاه دوازده چشمه آب از آن جوشيد؛ آن گونه كه هر طايفه از طوايف دوازدهگانه بنىاسرائيل، چشمه خود را مى‌شناختند.) از جمله وقایع صحرای سینا داستان گاوکشی است که بنیاسرائیل در مورد پیدا کردن قاتلی انجام دادند، آن ماجرا کاری بس مهمّ بود که در «بقر» ذیل عنوان بقره بنیاسرائیل مشروحا گفته شده است.


موسی (علیه‌السّلام) در سینا ماموریّت یافت که مدتی دور از قوم خود در محلّی به مناجات با خدا پرداخته و از خداوند قانونی برای اداره بنیاسرائیل دریافته بیاورد یعنی الواح تورات را. در آیه‌ای می‌خوانیم که مدّت خدا چهل روز بوده و در آیه دیگر سی روز ولی ده روز بر آن افزوده شد.
(وَاِذْ واعَدْنا مُوسی‌ اَرْبَعِینَ لَیْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَاَنْتُمْ ظالِمُونَ‌) (و به ياد آوريد هنگامى را كه با موسى چهل شب وعده گذارديم؛ و او، براى گرفتن فرمان‌هاى الهى، به ميعادگاه آمد؛ سپس شما گوساله را بعد از او براى پرستش انتخاب نموديد؛ در حالى كه ستمکار بوديد.) این آیه در چهل بودن صریح است؛ ولی آیه‌: (وَواعَدْنا مُوسی‌ ثَلاثِینَ لَیْلَةً وَ اَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ اَرْبَعِینَ لَیْلَةً) (و ما با موسى، سى شب وعده گذاشتيم؛ سپس آن را با ده شب ديگر تكميل نموديم؛ به اين ترتيب، ميعاد پروردگارش با او، چهل شبِ تمام شد.) وعده ملاقات را سی روز ذکر می‌کند که ده روز دیگر بر آن افزوده شده. به نظرم وعده از اوّل چهل شب بوده ولی ذکر سی شب و افزودن ده شب برای امتحان بوده است یعنی بنیاسرائیل اوّل بدانند که موسی پس از ۳۰ روز مراجعت خواهد کرد و چون بنا شد ده روز دیگر بماند آیا در این ده روز استقامت خواهند ورزید یا نه و چون سی روز گذشت و موسی نیامد سامری فورا جریان گوساله را پیش آورد و با یاران خویش مردم را به عبادت آن خواند.
به هر حال چون برگشتن موسی (علیه‌السّلام) به طول انجامید سامری مقداری زیور آلات از مردم و مقداری از خویش جمع کرده و آنها را ذوب نموده به صورت گوساله‌ای در آورد و آن صدای گاو داشت (به نظر می‌آید که در جوف آن دستگاه‌هایی گذاشته بود باد که از عقب آن وارد می‌شد در اصطکاک با آن دستگاه به صورت صدای گاو از دهانش خارج می‌شد که فرموده‌: (فَاَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ) (و براى آنان مجسّمه گوساله‌اى كه صدايى همچون صداى گوساله داشت پديد آورد.) سامری چون از ساختن گوساله فارغ شد با عده‌ای از هم‌دستان خویش مردم را به عبادت گوساله خواندند و گفتند: «هذا اِلهُکُمْ وَ اِلهُ‌ مُوسی‌» این معبود شما و معبود موسی است، موسی معبود خویش را که در اینجا است از یاد برد و در طلب آن به طور رفت.
هارون که جانشین موسی بود با این امر به مخالفت برخاست و گفت: مردم پروردگار شما خدای رحمان است نه این گوساله از من پیروی کنید و از عبادت آن دست بردارید گفتند: تا برگشتن موسی به آن عبادت خواهیم کرد. خداوند در طور به موسی از ماجرای سامری خبر داد، موسی به عجله و‌ اندوهناک و خشمگین به میان بنیاسرائیل باز گشت و آنها را به باد ملامت گرفت و گفت: (یا قَوْمِ اَ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً اَ فَطالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ اَمْ اَرَدْتُمْ اَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَاَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِی؟!) (اى قوم من! مگر پروردگارتان وعده نيكويى به شما نداد؟! آيا مدّت جدايى من از شما به طول انجاميد، يا مى‌خواستيد غضب پروردگارتان بر شما نازل شود كه از وعده من تخلف كرديد؟!) مردم تقصیر را به گردن سامری‌ انداخته و گفتند او این کار را کرد.
موسی آنگاه به برادرش‌ هارون پرخاش کرد: چرا گذاشتی این کار کنند و سر‌ هارون را گرفت و پیش خود کشید.‌ هارون گفت: پسر مادرم سر و ریش مرا مگیر مردم مرا بیچاره کردند و خواستند بکشندم، ترسیدم بگویی میان بنیاسرائیل نفاق افکندی و فرمانم را مراعات نکردی. موسی (علیه‌السّلام) آنگاه به سراغ سامری آمد: این چه وضعی است پیش آوردی؟! سامری گفت: آنچه این مردم ندانستند من دانستم مقداری از دین تو را اخذ کرده سپس رها کردم و نفس من این چنین وادارم کرد رجوع شود به «اثر».
موسی گفت: برو حق نداری با کسی افت و خیز و گفتگو و معاشرت کنی و باید تنها زندگی نمائی و این معبودی که به آن عبادت کردی ریز ریز کرده و به دست باد در دریا پراکنده خواهم کرد، عبادت کنندگان گوساله توبه کردند، فتنه فرو نشست.


حال به بررسی نکاتی درباره حضرت موسی می‌پردازیم:

۱۳.۱ - قتل قبطی‌

در گذشته خواندیم که موسی (علیه‌السّلام) در دفاع از اسرائیل یک نفر مصری را کشت باید دید این چه قتلی بوده است اگر قضیّه را از نظر اسلام پی‌جویی کنیم باید گفت: قتل قبطی اشکالی نداشت زیرا مصریان نسبت به بنیاسرائیل کافر حربی بودند، پسران آنها را سر بریده و دخترانشان زنده نگه داشته و برده خویش به حساب می‌آوردند موسی (علیه‌السّلام) به فرعون گفت‌: (عَبَّدْتَ بَنِی اِسْرائِیلَ) (آيا اين كه بنىاسرائيل را برده خود ساخته‌اى...) یعنی بنیاسرائیل را برده گرفته‌ای و نیز به فرعون می‌گفت‌: (فَاَرْسِلْ مَعَنا بَنِی اِسْرائِیلَ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ‌) «بنیاسرائیل را با ما بفرست و عذابشان نکن» قبطیان راجع به موسی و‌ هارون می‌گفتند: (اَنُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنا وَقَوْمُهُما لَنا عابِدُونَ‌) «آیا به دو بشر مثل خودمان ایمان بیاوریم حال آنکه قوم اینها بردگان ما هستند.»
علی هذا شکی در کافر حربی بودن آنها نمی‌ماند. وانگهی آیه‌: (فَوَجَدَ فِیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ‌) (او به هنگامى كه اهل شهر در غفلت بودند وارد شهر شد؛ ناگهان دو مرد را ديد كه به جنگ و نزاع مشغولند.) ظهورش آن است که هر دو می‌خواستند همدیگر را بکشند، به نظرم قبطی می‌خواسته اسرائیلی را بکشد او هم می‌خواسته از خود دفاع کند هر چند به قتل مصری تمام شود، در این صورت قتل مصری برای دفاع از اسرائیلی اشکال نداشته در صورتی که دفاع بدون قتل مقدور نبود. این دو وجه در صورتی است که قتل را عمدی بگیریم. ولی قتل مصری غیر عمدی بود و موسی نمی‌دانست که مشت کار قبطی را تمام خواهد کرد ظهور: (فَوَکَزَهُ‌ مُوسی‌ فَقَضی‌ عَلَیْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ‌) (موسى مشت محكمى بر سينه او زد و كار او را ساخت و بر زمين افتاد و مُرد)؛ موسى گفت: «اين نزاع شما از عمل شيطان بود.) در آن است که موسی از این اتّفاق دلخوش نبوده است لفظ «هذا» ظاهرا اشاره به منازعه آن دو نفر است یعنی این کاری که می‌کردند کار شیطانی است مرا نیز به زحمت‌ انداخت و اینکه موسی پس از آن واقعه گفت: (رَبِّ اِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ‌) (پروردگارا! من به خويشتن ستم كردم؛ مرا بيامرز. خداوند او را آمرزيد.) مرادش آن نیست که خدایا من گناه کردم و مستحقّ عذاب شدم بلکه ظاهرا نظرش به وضع روز بود که خدایا من خودم را به زحمت‌ انداختم فرعون این کار را نادیده نخواهد گرفت برای من چاره‌ای پیش آور.
بنابراین‌ «فَغَفَرَ لَهُ» همان بود که به توفیق خدا از مصر فرار کرد و نجات یافت، در جای دیگر می‌خوانیم که خدا این کار را به موسی منّت نهاده و می‌فرماید: (وَقَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْناکَ مِنَ الْغَمِ‌) (و تو كسى از فرعونيان را كُشتى؛ امّا ما تو را از اندوه تعقيب فرعونيان نجات داديم.) اگر قتل مصری گناه بود می‌بایست بفرماید: نفسی را کشتی و مستحق عقوبت شدی و باز می‌بینیم که موسی در موقع مناجات می‌گوید: آنها مرا درباره قتل مصری گناهکار می‌دانند نه اینکه بگوید: من گناهکار شده‌ام‌.
(رَبِّ اِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَاَخافُ اَنْ یَقْتُلُونِ‌) (پروردگارا! من يك تن از آنان را كُشته‌ام؛ مى‌ترسم مرا به قتل برسانند.) در جای دیگر گفته: (وَلَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ‌ فَاَخافُ اَنْ یَقْتُلُونِ‌) (و آنان به اعتقاد خودشان بر گردن من گناهى دارند؛ مى‌ترسم مرا بكشند.) در هیچ یک از این آیات مسئولیتی از جانب خدا بر موسی ذکر نشده است.

۱۳.۲ - لَنْ تَرانِی‌

آیا موسی در اثر اصرار آن هفتاد نفر که با خود به کوه طور برده بود گفت: «رَبِّ اَرِنِی اَنْظُرْ اِلَیْکَ» یا خودش این تقاضا را کرد؟ آیا موسی دو بار با خدا میقات داشته و به طور رفته یا فقط یکبار؟ معنی‌ «رَبِّ اَرِنِی» چه بود آیا در صورت دوم از موسی بعید نبود که چنان تقاضائی از خدا بکند؟! در سوره اعراف از آیه ۱۴۲ جریان میقات چنین شروع می‌شود: (وَ واعَدْنا مُوسی‌ ثَلاثِینَ لَیْلَةً وَ اَتْمَمْناها بِعَشْرٍ..) (و ما با موسى، سى شب وعده گذاشتيم؛ سپس آن را با ده شب ديگر تكميل نموديم...)
و در آیه مابعد آمده‌: (وَلَمَّا جاءَ مُوسی‌ لِمِیقاتِنا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ اَرِنِی اَنْظُرْ اِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانِی وَلکِنِ انْظُرْ اِلَی الْجَبَلِ فَاِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانِی..) (و هنگامى كه موسى به ميعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: «پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببينم.» گفت: «هرگز مرا نخواهى ديد. ولى به كوه بنگر، اگر تاب بياورد كه در جاى خود ثابت بماند، مرا خواهى ديد.») ظهور آیه در تنهایی موسی است که خودش این تقاضا را از خدا کرده و گفته: «خدایا خودت را به من بنمایان تا تو را ببینم» خدا فرموده تو هرگز مرا نتوانی دید ولی به کوه بنگر و در اثر تجلّی خدا کوه ریز ریز شد و موسی بی‌هوش افتاد و چون بیدار شد و به حال آمد گفت: (سُبْحانَکَ تُبْتُ اِلَیْکَ وَ اَنَا اَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ‌) (خداوندا منزّهى تو از اين‌كه با چشم تو را ببينم! من به سوى تو بازگشتم و من نخستين مؤمنانم.)
در آیات بعدی سخن از آمدن تورات است و آنگاه خدا جریان سامری را به موسی خبر می‌دهد، موسی خشمگین به سوی قوم بر می‌گردد و مردم را ملامت می‌کند و به‌ هارون پرخاش می‌نماید و الواح تورات را به کناری می‌اندازد و آنگاه می‌گوید: (وَ لَمَّا سَکَتَ عَنْ‌ مُوسَی‌ الْغَضَبُ اَخَذَ الْاَلْواحَ..) (هنگامى كه خشم موسى فرو نشست؛ الواح تورات را بر گرفت.)
پس از همه این ماجری‌ها می‌رسیم به این آیه‌: (وَ اخْتارَ مُوسی‌ قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا فَلَمَّا اَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ اَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ اِیَّایَ اَ تُهْلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا..) (موسى از قوم خود، هفتاد تن از مردان را براى ميعادگاه ما برگزيد؛ و هنگامى كه زمين لرزه آنها را فرا گرفت و هلاك شدند، گفت: «پروردگارا! اگر مى‌خواستى، آنها و مرا پيش از اين هلاك مى‌كردى. آيا ما را به آنچه بى خردان ما انجام داده‌اند...) از آیه اخیر هم روشن می‌شود که موسی (علیه‌السّلام) بار دیگر با آن هفتاد نفر به طور رفته و آنها را لرزه گرفته است‌ مگر آنکه بگوئیم مراد از «میقاتنا» در این آیه همان میقات اوّل است و بردن آن هفتاد نفر بعدا به طور مستقل ذکر شده است.
علّت اینکه آنها را لرزه گرفته و مرده‌اند ظاهرا همان است که به موسی (علیه‌السّلام) گفتند: خدا را آشکارا به ما نشان بده‌: (وَإِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی‌ لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً فَاَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَاَنْتُمْ تَنْظُرُونَ)(ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ...) (و نيز به ياد آوريد هنگامى را كه گفتيد: «اى موسى! ما هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد؛ مگر اين‌كه خدا را آشكارا با چشم خود ببينيم؛» پس صاعقه شما را گرفت؛ درحالى كه تماشا مى‌كرديد.سپس شما را پس از مرگتان، حيات بخشيديم...) ایضا آیه‌: (فَقالُوا اَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَاَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ..) (و گفتند: «خدا را آشكارا به ما نشان ده!» و به خاطر ظلم و ستمشان، صاعقه آنها را فرا گرفت. سپس گوساله سامرى را، پس از آن همه دلايل روشن كه براى آنها آمد، به خدايى انتخاب كردند.) چون علّت رجفه آن هفتاد نفر در آیه‌ وَ اخْتارَ مُوسی‌... ذکر نشده به نظر می‌آید که گویندگان‌ «اَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً» همان هفتاد نفر بوده‌اند وانگهی در دو آیه اخیر که اخذ صاعقه به دنبال آن درخواست، آمده مسلّما برای همه بنی اسرائیل نبوده است.
به نظر می‌آید چنانکه بعضی از بزرگان نیز احتمال داده‌اند حضور در میقات فقط یکبار بوده برای نزول تورات و آن هم با حضور آن هفتاد نفر، آن وقت باید دید چرا در سئوال‌ «اَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً» آنها را صاعقه گرفته و مرده و سپس زنده شدند ولی در جواب‌ «اَرِنِی اَنْظُرْ اِلَیْکَ» که از جانب موسی بود فقط «لَنْ تَرانِی» و ریز ریز شدن کوه به وقوع پیوسته است. به نظر بعضی: (موسی علیه السّلام) این درخواست را در اثر اصرار آن هفتاد نفر کرده است، ولی ظهور «اَرِنِی اَنْظُرْ اِلَیْکَ» مفید آن است که موسی این درخواست را بالاستقلال برای خود کرده است و گرنه می‌گفت: خدایا اینها چنین درخواست می‌کنند. جای گفتگو است که پس از درخواست موسی کوه ریز ریز شده و موسی بی‌هوش افتاده است ولی آن هفتاد نفر پس از درخواست از شدت صاعقه مرده‌اند آیا این دو واقعه در یک وقت و در یک میقات اتفاق افتاده است یا در دو بار اللّه اعلم.
در خاتمه باید گفت: مقصود بنیاسرائیل از «اَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً» دیدن خدا به صورت جسم و مادّه بود (نعوذ باللّه) ولی غرض موسی از «اَرِنِی اَنْظُرْ اِلَیْکَ» رؤیت قلبی بود چنانکه گفته‌اند و چون رؤیت قلبی را به صورت علم ضروری می‌خواست که خدا آنی از نظرش دور نباشد لذا خدا در جوابش‌ «لَنْ تَرانِی» گفت یعنی وجود تو آن قدرت را ندارد. ناگفته نماند: در حالات حضرت رسول (صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله) نقل شده چون توجّه به ملکوت اعلی می‌کرد طوری وضعش منقلب می‌شد که دست به پای عایشه زده می‌فرمود: «کَلِّمِینِی یَا حُمَیْرَاءُ؛ ای عایشه با من حرف بزن» گویا منظور موسی (علیه‌السّلام) آن بود که در مقام توجّه به خدا همیشه در چنین حالی باشد، پیداست که وجود بشر طاقت آن را ندارد.

۱۳.۳ - توبه و کشتار

درباره توبه بنیاسرائیل از گوساله‌پرستی چنین می‌خوانیم: (وَإِذْ قالَ‌ مُوسی‌ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ اِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ اَنْفُسَکُمْ بِاتِّخاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا اِلی‌ بارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا اَنْفُسَکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بارِئِکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ اِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ‌) (و زمانى را كه موسى به قوم خود گفت: «اى قوم من! شما با انتخاب گوساله براى پرستش به خود ستم كرديد؛ توبه كنيد؛ و به سوى آفريننده خود بازگرديد؛ و خود را (يكديگر را) به قتل برسانيد؛ اين كار، براى شما در پيشگاه آفريدگارتان بهتر است.» سپس خداوند توبه شما را پذيرفت؛ زيرا اوست توبه‌پذير مهربان.)
«ظَلَمْتُمْ اَنْفُسَکُمْ» نشان می‌دهد که طرف خطاب فقط پرستش کنندگان گوساله‌اند نه همه بنیاسرائیل‌ «فَتُوبُوا اِلی‌ بارِئِکُمْ» دلالت بر وجوب توبه و ندامت از عمل را دارد «فَاقْتُلُوا اَنْفُسَکُمْ» که با فاء آمده مبیّن آن است که این توبه در اوّل ندامت و پس از آن کشتن یکدیگر است و نیز معنی‌اش آن است که بعضی بعضی را بکشند مثل‌: (فَاِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلی‌ اَنْفُسِکُمْ‌) (و هنگامى كه داخل خانه‌اى شديد، بر خويشتن سلام كنيد.) یعنی بعضی بر بعضی سلام کنید و چون از نظر قرآن ملّت و جامعه به حکم یک تن است لذا «اَنْفُسِکُمْ» فرموده چنانکه گفته‌اند. عملی شدن آیه آن بود که گوساله‌پرستان پس از ندامت به جان هم افتاده یکدیگر را بکشند تا وقتی که موسی (علیه‌السّلام) بفرماید دیگر بس است و یا عده‌ای از آنانکه عبادت نکرده بودند به جان عبادت کنندگان بیفتند و آنها را بکشند تا آنگاه که موسی بفرماید کافی است صدق توبه شما معلوم شد.
در تورات سفر خروج باب ۳۲ نقل شده که موسی گفت هرکس خواستار خداست پیش من آید، بنی‌لاوی پیش او جمع شدند، موسی گفت: خدا می‌گوید: هر کس برادر، دوست و همسایه خود را بکشد بنی‌لاوی موافق سخن موسی عمل کردند در آن روز قریب به سه هزار تن کشته شدند. درباره آیه فوق فقط دو روایت در تفسیر صافی و برهان نقل شده که قابل اعتماد نیستند و متن هر دو مشوش است و در یکی از آن دو عدد کشتگان ده هزار نقل شده و بعضی‌ها که عدد آنها را هفتاد هزار کشته ذکر کرده‌اند معلوم است که اغراق می‌باشد.
المیزان ظهور آیه را پذیرفته و المنار آنچه را که از تورات نقل کردیم نقل نموده و قضیّه را حتمی دانسته است و احتمال داده مراد از: «فَاقْتُلُوا اَنْفُسَکُمْ» انتحار باشد. به نظر بعضی مراد غصّه مرگ شدن و یا قتل شهوات نفسانی است ولی ظهور آیه مخالف این احتمالات است.


نام مبارکش ۱۳۶ بار در کلام اللّه مجید به کار رفته است.


۱. قرشی بنایی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۶، ص۳۰۴.    
۲. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ط دار القلم، ص۸۷۲.    
۳. شرتونی، سعید، اقرب الموارد، ج۵، ص۷۷۰.    
۴. قصص/سوره۲۸، آیه۶.    
۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۸۶.    
۶. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۶، ص۹.    
۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۹.    
۸. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۴۱۴.    
۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۵۹-۱۶۰.    
۱۰. اعراف/سوره۷، آیه۱۲۷.    
۱۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۶۵.    
۱۲. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۸، ص۲۲۴.    
۱۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۸، ص۲۸۷.    
۱۴. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۴، ص۳۳۴.    
۱۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۹، ص۲۱۷-۲۱۸.    
۱۶. طه/سوره۲۰، آیه۳۹.    
۱۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۱۴.    
۱۸. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۴، ص۱۵۰.    
۱۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۲۰۸.    
۲۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۲۱.    
۲۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۲۷.    
۲۲. قصص/سوره۲۸، آیه۹.    
۲۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۸۶.    
۲۴. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۶، ص۱۱.    
۲۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۱۲.    
۲۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۴۱۸.    
۲۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۶۳.    
۲۸. قصص/سوره۲۸، آیه۱۲.    
۲۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۸۶.    
۳۰. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۶، ص۱۳.    
۳۱. سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۱۵.    
۳۲. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۴۲۰.    
۳۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۶۸.    
۳۴. قصص/سوره۲۸، آیه۱۳.    
۳۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۸۶.    
۳۶. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۶، ص۱۳-۱۴.    
۳۷. سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۱۶.    
۳۸. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۴۲۰.    
۳۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۶۹.    
۴۰. یوسف/سوره۱۲، آیه۲۱.    
۴۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۳۷.    
۴۲. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۱، ص۱۱۱.    
۴۳. سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۱، ص۱۵۰.    
۴۴. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۵، ص۳۸۱.    
۴۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۲، ص۱۸۷.    
۴۶. قصص/سوره۲۸، آیه۱۵.    
۴۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۸۷.    
۴۸. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۶، ص۱۷.    
۴۹. سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۲۲.    
۵۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۴۲۱.    
۵۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۷۰.    
۵۲. قصص/سوره۲۸، آیه۱۹.    
۵۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۸۷.    
۵۴. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۶، ص۲۱.    
۵۵. سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۲۷.    
۵۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۴۲۴.    
۵۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۷۶.    
۵۸. قصص/سوره۲۸، آیه۲۱.    
۵۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۸۷.    
۶۰. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۶، ص۲۲.    
۶۱. سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۲۸.    
۶۲. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۴۲۷.    
۶۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۸۰.    
۶۴. قصص/سوره۲۸، آیه۲۲.    
۶۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۸۸.    
۶۶. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۶، ص۲۴.    
۶۷. سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۳۲.    
۶۸. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۴۲۷.    
۶۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۸۰.    
۷۰. قصص/سوره۲۸، آیه۲۵.    
۷۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۸۸.    
۷۲. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۶، ص۲۶.    
۷۳. سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۳۵.    
۷۴. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۴۲۹.    
۷۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۸۰.    
۷۶. قصص/سوره۲۸، آیه۲۷.    
۷۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۸۸.    
۷۸. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۶، ص۲۷.    
۷۹. سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۳۷.    
۸۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۴۳۱.    
۸۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۸۷.    
۸۲. قصص/سوره۲۸، آیه۲۸.    
۸۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۸۸.    
۸۴. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۶، ص۲۷.    
۸۵. سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۳۷.    
۸۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۴۳۲.    
۸۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۸۷.    
۸۸. قصص/سوره۲۸، آیه۲۹.    
۸۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۸۹.    
۹۰. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۶، ص۳۱.    
۹۱. سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۴۳.    
۹۲. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۴۳۲.    
۹۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۸۸.    
۹۴. قصص/سوره۲۸، آیه۳۰-۳۱.    
۹۵. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۶، ص۳۳.    
۹۶. سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۴۵-۴۶.    
۹۷. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۴۳۳-۴۳۴.    
۹۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۹۰-۱۹۳.    
۹۹. قصص/سوره۲۸، آیه۳۱.    
۱۰۰. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۶، ص۳۳.    
۱۰۱. سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۴۵.    
۱۰۲. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۴۳۵.    
۱۰۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۹۳.    
۱۰۴. قصص/سوره۲۸، آیه۳۵.    
۱۰۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۸۹.    
۱۰۶. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۶، ص۳۵.    
۱۰۷. سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۴۸.    
۱۰۸. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۴۳۵.    
۱۰۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۹۵.    
۱۱۰. طه/سوره۲۰، آیه۴۹.    
۱۱۱. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۴، ص۱۶۴.    
۱۱۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۲۲۸.    
۱۱۳. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۲۶.    
۱۱۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۳۵.    
۱۱۵. طه/سوره۲۰، آیه۵۰.    
۱۱۶. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۴، ص۱۶۶-۱۶۸.    
۱۱۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۲۳۱-۲۳۴.    
۱۱۸. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۲۶-۲۷.    
۱۱۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۳۵-۳۶.    
۱۲۰. طه/سوره۲۰، آیه۵۱.    
۱۲۱. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۴، ص۱۶۸-۱۶۹.    
۱۲۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۲۳۴-۲۳۵.    
۱۲۳. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۲۷.    
۱۲۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۳۶.    
۱۲۵. طه/سوره۲۰، آیه۵۲.    
۱۲۶. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۴، ص۱۶۹-۱۷۰.    
۱۲۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۲۳۵-۲۳۷.    
۱۲۸. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۲۷.    
۱۲۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۳۶.    
۱۳۰. طه/سوره۲۰، آیه۵۵.    
۱۳۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۱۵.    
۱۳۲. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۴، ص۱۷۲.    
۱۳۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۲۳۹.    
۱۳۴. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۲۸.    
۱۳۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۳۷.    
۱۳۶. طه/سوره۲۰، آیه۵۷.    
۱۳۷. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۴، ص۱۷۲.    
۱۳۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۲۴۰.    
۱۳۹. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۳۴.    
۱۴۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۴۰.    
۱۴۱. طه/سوره۲۰، آیه۶۱.    
۱۴۲. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۴، ص۱۷۳-۱۷۴.    
۱۴۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۲۴۱-۲۴۲.    
۱۴۴. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۳۵.    
۱۴۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۴۱.    
۱۴۶. طه/سوره۲۰، آیه۶۶.    
۱۴۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۳۶.    
۱۴۸. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۴، ص۱۷۷.    
۱۴۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۲۴۶.    
۱۵۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۳۶.    
۱۵۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۴۳.    
۱۵۲. طه/سوره۲۰، آیه۷۲.    
۱۵۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۱۶.    
۱۵۴. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۴، ص۱۸۰-۱۸۲.    
۱۵۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۲۵۱-۲۵۳.    
۱۵۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۴۰.    
۱۵۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۴۸-۴۹.    
۱۵۸. شعراء/سوره۲۶، آیه۵۳-۵۶.    
۱۵۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۶۹.    
۱۶۰. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۵، ص۲۷۶-۲۷۷.    
۱۶۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۳۸۶-۳۸۷.    
۱۶۲. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۳۳۲.    
۱۶۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۲۳-۲۴.    
۱۶۴. اعراف/سوره۷، آیه۱۲۷.    
۱۶۵. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۸، ص۲۲۴.    
۱۶۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۸، ص۲۸۷.    
۱۶۷. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۴، ص۳۳۴-۳۳۵.    
۱۶۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۹، ص۲۱۷-۲۱۸.    
۱۶۹. شعراء/سوره۲۶، آیه۶۱-۶۲.    
۱۷۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۷۰.    
۱۷۱. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۵، ص۲۷۷.    
۱۷۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۳۸۷.    
۱۷۳. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۳۳۳.    
۱۷۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۲۴.    
۱۷۵. شعراء/سوره۲۶، آیه۶۳.    
۱۷۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۷۰.    
۱۷۷. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۵، ص۲۷۷-۲۷۸.    
۱۷۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۳۸۷.    
۱۷۹. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۳۳۳.    
۱۸۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۲۵.    
۱۸۱. یونس/سوره۱۰، آیه۹۰.    
۱۸۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۱۹.    
۱۸۳. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۰، ص۱۱۷.    
۱۸۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۰، ص۱۷۳.    
۱۸۵. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۵، ص۲۲۳.    
۱۸۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۳۵۱.    
۱۸۷. یونس/سوره۱۰، آیه۹۰-۹۲.    
۱۸۸. یونس/سوره۱۰، آیه۹۳.    
۱۸۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۱۹.    
۱۹۰. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱، ص۱۲۰-۱۲۱.    
۱۹۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۰، ص۱۷۶-۱۷۷.    
۱۹۲. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۵، ص۲۲۴.    
۱۹۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۳۵۳.    
۱۹۴. اعراف/سوره۷، آیه۱۳۸.    
۱۹۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۶۷.    
۱۹۶. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۸، ص۲۳۳.    
۱۹۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۸، ص۳۰۰.    
۱۹۸. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۴، ص۳۴۷.    
۱۹۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۰، ص۳۷.    
۲۰۰. بقره/سوره۲، آیه۶۰.    
۲۰۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۹.    
۲۰۲. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص۲۳۲.    
۲۰۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۱۹۰.    
۲۰۴. بقره/سوره۲، آیه۵۱.    
۲۰۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۸.    
۲۰۶. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱، ص۱۸۸-۱۸۹.    
۲۰۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱، ص۲۸۶.    
۲۰۸. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص۲۱۲.    
۲۰۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۱۷۲-۱۷۳.    
۲۱۰. اعراف/سوره۷، آیه۱۴۲.    
۲۱۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۶۷.    
۲۱۲. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۸، ص۲۳۵.    
۲۱۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۸، ص۳۰۲-۳۰۲.    
۲۱۴. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۴، ص۳۴۹.    
۲۱۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۰، ص۴۱-۴۲.    
۲۱۶. طه/سوره۲۰، آیه۸۸.    
۲۱۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۱۸.    
۲۱۸. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۴، ص۱۹۲.    
۲۱۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۲۶۸.    
۲۲۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۴۹.    
۲۲۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۶۱.    
۲۲۲. طه/سوره۲۰، آیه۸۶.    
۲۲۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۱۷.    
۲۲۴. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۴، ص۱۹۱.    
۲۲۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۲۶۷.    
۲۲۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۴۶.    
۲۲۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۵۶-۵۷.    
۲۲۸. شعراء/سوره۲۶، آیه۲۲.    
۲۲۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۶۸.    
۲۳۰. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۵، ص۲۶۵.    
۲۳۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۳۷۰.    
۲۳۲. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۳۲۵.    
۲۳۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۱۳.    
۲۳۴. طه/سوره۲۰، آیه۴۷.    
۲۳۵. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۴، ص۱۵۷.    
۲۳۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۲۱۸.    
۲۳۷. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۲۶.    
۲۳۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۳۵.    
۲۳۹. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۴۷.    
۲۴۰. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۵، ص۳۴.    
۲۴۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۴۶.    
۲۴۲. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۱۹۲.    
۲۴۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۷، ص۵۳-۵۴.    
۲۴۴. قصص/سوره۲۸، آیه۱۵.    
۲۴۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۸۷.    
۲۴۶. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۶، ص۱۷.    
۲۴۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۲۲.    
۲۴۸. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۴۲۱.    
۲۴۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۷۰.    
۲۵۰. قصص/سوره۲۸، آیه۱۵.    
۲۵۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۸۷.    
۲۵۲. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۶، ص۱۷.    
۲۵۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۲۲.    
۲۵۴. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۴۲۲.    
۲۵۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۷۱.    
۲۵۶. قصص/سوره۲۸، آیه۱۶.    
۲۵۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۸۷.    
۲۵۸. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۶، ص۱۹.    
۲۵۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۲۴.    
۲۶۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۴۲۳.    
۲۶۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۷۴.    
۲۶۲. طه/سوره۲۰، آیه۴۰.    
۲۶۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۱۴.    
۲۶۴. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۴، ص۱۵۱.    
۲۶۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۴، ص۲۰۹.    
۲۶۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۲۲.    
۲۶۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۶، ص۲۸.    
۲۶۸. قصص/سوره۲۸، آیه۳۳.    
۲۶۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۸۹.    
۲۷۰. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۶، ص۳۴.    
۲۷۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۴۷.    
۲۷۲. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۴۳۶.    
۲۷۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۹۶.    
۲۷۴. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۴.    
۲۷۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۶۷.    
۲۷۶. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۵، ص۲۵۹.    
۲۷۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۳۶۱.    
۲۷۸. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۳۲۳.    
۲۷۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۸، ص۱۱.    
۲۸۰. اعراف/سوره۷، آیه۱۴۲.    
۲۸۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۶۷.    
۲۸۲. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۸، ص۲۳۵.    
۲۸۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۸، ص۳۰۲-۳۰۳.    
۲۸۴. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۴، ص۳۴۹.    
۲۸۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۰، ص۴۱-۴۲.    
۲۸۶. اعراف/سوره۷، آیه۱۴۳.    
۲۸۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۶۷.    
۲۸۸. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۸، ص۲۳۶-۲۴۳.    
۲۸۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۸، ص۳۰۴-۳۱۲.    
۲۹۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۴، ص۳۵۱.    
۲۹۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۰، ص۴۴-۴۵.    
۲۹۲. اعراف/سوره۷، آیه۱۴۳.    
۲۹۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۶۷.    
۲۹۴. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۸، ص۲۴۳.    
۲۹۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۸، ص۳۱۲-۳۱۳.    
۲۹۶. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۴، ص۳۵۳.    
۲۹۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۰، ص۴۷-۴۸.    
۲۹۸. اعراف/سوره۷، آیه۱۵۴.    
۲۹۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۶۹.    
۳۰۰. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۸، ص۲۵۳.    
۳۰۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۸، ص۳۲۶.    
۳۰۲. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۴، ص۳۶۶.    
۳۰۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۰، ص۶۸.    
۳۰۴. اعراف/سوره۷، آیه۱۵۵.    
۳۰۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۶۹.    
۳۰۶. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۸، ص۲۶۹.    
۳۰۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۸، ص۳۵۰.    
۳۰۸. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۴، ص۳۶۸.    
۳۰۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۰، ص۷۰.    
۳۱۰. بقره/سوره۲، آیه۵۵-۵۶.    
۳۱۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۸.    
۳۱۲. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص۲۲۱-۲۲۲.    
۳۱۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۱۸۱-۱۸۲.    
۳۱۴. نساء/سوره۴، آیه۱۵۳.    
۳۱۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۰۲.    
۳۱۶. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۵، ص۱۳۰.    
۳۱۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۵، ص۲۱۳.    
۳۱۸. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۳، ص۲۲۹.    
۳۱۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۶، ص۱۲۶.    
۳۲۰. مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق اسلامی در نهج البلاغه( خطبه متقین)، ج۱، ص۳۴۷.    
۳۲۱. بقره/سوره۲، آیه۵۴.    
۳۲۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۸.    
۳۲۳. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱، ص۱۸۹.    
۳۲۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱، ص۲۸۶.    
۳۲۵. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص۲۱۸.    
۳۲۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۱۷۶-۱۷۷.    
۳۲۷. نور/سوره۲۴، آیه۶۱.    
۳۲۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۵۸.    
۳۲۹. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱۵، ص۱۶۵.    
۳۳۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۵، ص۲۲۹.    
۳۳۱. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۷، ص۲۷۴.    
۳۳۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۷، ص۱۷۳-۱۷۴.    
۳۳۳. فیض کاشانی، ملامحسن، التفسیر الصافی، ج۱، ص۱۳۳.    
۳۳۴. بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۱۸-۲۱۹.    
۳۳۵. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۱، ص۱۸۹.    
۳۳۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱، ص۲۸۷.    
۳۳۷. رشیدرضا، محمد، تفسیر المنار، ج۵، ص۳۶-۳۷.    



قرشی بنایی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «موسی»، ج۶، ص۳۰۴-۳۲۱.    






جعبه ابزار