مهاتما گاندی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مهاتما گاندی (۱۲۴۸-۱۳۲۶ش/ ۱۸۶۹-۱۹۴۸م)، رهبر سیاسی و معنوی هندیها بود که توانست با استفاده از شیوهٔ ضدخشونت نافرمانی مدنی،
استقلال هند را از بریتانیا بگیرد و در نهایت سلطه امپراتوری بریتانیا را از هند از بین ببرد. فلسفهٔ بیخشونتی گاندی روی بسیاری از جنبشهای مقاومت بدون
خشونت در سراسر جهان تا امروز تاثیر گذاشته است. همچنین وی از لژهای
فراماسونری نیز بود.
از زمانی که وی مسئولیت رهبری نبرد برای آزادی و کنگره ملی هند در سال ۱۹۱۸ را بهعهده گرفت، بهعنوان نمادی ملی شناخته شد و میلیونها نفر از مردم او را با لقب ماهاتما یا روح بزرگ یاد میکردند.
مهانداس کارامچاند گاندی زاده ۲ اکتبر ۱۸۶۹ درگذشت ۳۰ ژانویه رهبر سیاسی و معنوی هندیها بود که ملت
هند را در راه آزادی از
استعمار امپراتوری بریتانیا رهبری کرد. او در طول زندگیش استفاده از هر نوع
ترور و
خشونت برای رسیدن به مقاصد را رد میکرد. فلسفهٔ بیخشونتی گاندی روی بسیاری از جنبشهای مقاومت بدون خشونت در سراسر جهان و تا امروز تاثیر گذارد. همچنین وی از لژهای
فراماسونری نیز بود.
از زمانی که وی مسئولیت رهبری نبرد برای آزادی و کنگره ملی هند در سال ۱۹۱۸ را بهعهده گرفت، بهعنوان نمادی ملی شناخته شد و میلیونها نفر از مردم او را با لقب ماهاتما یا روح بزرگ یاد میکردند. هرچند که او از القاب افتخارآمیز بیزار بود ولی امروز هم همگی او را با نام ماهاتما گاندی میشناسند. سوای اینکه بسیاری او را بهعنوان یکی از بزرگترین رهبران تاریخ تلقی میکنند، مردم هند از او با عنوان «پدر ملت» یا باپو (در هندی به معنای پدر) یاد میکنند. زادروز وی در هند بهعنوان یک روز تعطیل ملی است و گاندی جایانتی نام دارد.
گاندی توانست با استفاده از شیوهٔ ضدخشونت نافرمانی مدنی استقلال هند را از بریتانیا بگیرد و در نهایت دست امپراتوری بریتانیا را از هند کوتاه کند. شیوهٔ مقاومت آرام وی به مستعمرات دیگر هم نفوذ کرده و آنها را در راه استقلال میهن خود تشویق میکرد. اصل ساتیاگراهای گاندی روی بسیاری از فعالان آزادیخواه نظیر دکتر مارتین لوترکینگ، تنزین گیاتسو، لخ والسا، استفان بیکو، آنگ سان سو کی و نلسون ماندلا تاثیر گذاشت. البته همهٔ این رهبران نتوانستند کاملاً به اصل سخت ضدخشونت و ضدمقاومت وی وفادار بمانند.
گاندی همیشه میگفت که اصول او ساده هستند و از باورهای سنتی
هندو به نامهای ساتیا (حقیقت) و آهیمسا (ضدخشونت) گرفته شدهاند. او میگفت «من چیز جدیدی ندارم که به دنیا یاد بدهم. حقیقت و ضدخشونت بودن همسن کوهها هستند».
«مهانداس کارامچاند گاندی» در سال ۱۸۶۹ در یک خانواده
هندو در گجرات هند متولد گردید. گاندی در آغوش مادری فداکار رشد میکرد و از تاثیرات جائین گجرات، رنگ و شکل میگرفت. او از همان سنین کودکی با مرام آسیب نرساندن به موجودات زنده خو گرفت و به گیاهخواری، روزهداری برای خودسازی و خالص نمودن خویش و زندگی توام با گذشت اعضای فرق و مذاهب مختلف کوشش ورزید. خانواده او از طبقه «وایشا» یا تجار هندی بودند.
در ماه می۱۸۸۳ در حالیکه ۱۳ سال داشت با دختری هم سن خود ازدواج کرد؛ والدینش هر دو آنها را اداره میکردند همسرش کاستوربا یا کاستوربای نام داشت که وی را «با» صدا میزدند.
در آن زمان در لندن پایتخت یک کشور امپریالیستی زندگی سختی را میگذراند، چرا که برای مادرش سوگند یاد کرده بود از خوردن گوشت، الکل و لاقیدی جنسی احتراز نماید. اگرچه تلاش میکرد آداب و سنن «انگلیسی» را بیاموزد (و مثلاً به کلاس آموزش رقص برود) ولی هرگز خود را بهخوردن گوشت راضی نکرد اما سیر کردن خود با کلم و گیاهان دیگر هم در آن کشور ساده نبود. زن صاحبخانه او را به یک رستوران خامخواری راهنمایی کرد.
به انجمن خام خواران پیوست و حتی بهعنوان عضو کمیته آن در آمد و یک مقر محلی نیز برای آن انجمن دایر نمود. بعدها این تجربیات گرانبهای خود را در امر سازماندهی موسسات بهکار گرفت. برخی از همقطاران گیاهخوار و خامخوار او عضو انجمن فلاسفه الهیات بودند که در سال ۱۸۷۵ تاسیس شده بود و هدف ترویج برادری جهانی را دنبال میکرد و به مطالعه بوداگرایی و ادبیات
هندو برهمنی میپرداخت. آنان گاندی را تشویق کردند تا به مطالعه «باگاوادگیتا» بپردازد. وقتی به هند بازگشت، در امر وکالت در بمبئی موفقیت چندانی نداشت و لذا به شغل پاره وقت تدریس در یک دبیرستان روی آورد. پس از مدتی به راجکوت بازگشت و به عریضهنویسی برای شاکیان مشغول شد. ولی مجوز اینکار را به او ندادند و مجبور شد کارش را تعطیل نماید.
گاندی برای
وحدت میان
مسلمانان و
هندوهای کشورش یک ماه
روزه گرفت و در رژهٔ نمک از ۱۲ مارس تا ۶ آوریل ۱۹۳۰ به همراه چند صد هزار نفر هندی ۴۰۰ کیلومتر از احمد آباد تا ساحل داندی راه پیمود تا از آب دریا نمک بگیرد و با این عمل قانون
مالیات نمک را بیاعتبار کرد. این مبارزه با دعوت هندیها برای تحریم کالاهای انگلیسی بود و با بازتاب جهانی روبرو شد و نهایتاً" انگلیسیها مجبور به مذاکره شدند. هندیها با کمک روح بزرگ (ماهاتما) در سال ۱۹۴۷ توانستند استقلال کشورشان را بهدست آورند.
گاندی زندگی خویش را وقف آشکار ساختن حقیقت یا ساتیا کرد. او تلاش میکرد با یادگیری و درس گرفتن از اشتباهات خود و عملکرد خود به حقیقت دست یابد. وی شرححال زندگی خویش را تحت عنوان «ماجرای تجربیات من با کشف حقیقت» نوشته است.
گاندی اعلام کرد که مهمترین نبرد او تلاشی بود که برای شکست شیاطین درونی ترسها و ناامنیهای خود بهعمل آورده است. گاندی خلاصهای از اعتقادات خویش را در قالب «خداوند حقیقت است» مطرح نمود و بعدها دیدگاههای خویش را اصلاح کرد و بیان داشت که «حقیقت خداوند است». اولین بیان ممکن است مخاطب را با این شبهه مواجه کند که گاندی از حقیقت برای شرح دیدگاه خویش نسبت به خداوند و نه تعریف شالوده وی استفاده کرده است. ساتیا یا حقیقت در فلسفه گاندی همان خداوند وی تمام ویژگیهای مفهوم
هندویی خدا را در فلسفه خویش آورده است (برهمن).
مفهوم عدم خشونت (آهیما) و عدم مقاومت در تفکر مذهبی هندی تاریخی کهن دارد و در مضامین مذهبی
هندو بودائیت، جین،
یهود و
مسیحی به کرات دیده میشود. گاندی در شرح فلسفه و شیوه زندگی خود در خود بیوگرافی نویسیاش چنین آورده:
«وقتی ناامید میشوم بخاطر میآورم که در طول تاریخ راه حق و عشق همواره پیروز بوده است حکمرانان و قاتلان در برههای شکست ناپذیر جلوه میکنند ولی در نهایت همه آنها سقوط کردهاند، همیشه به این واقعیت فکر کنید.»
«چه فرقی میکند که
مرگ و بیخانمانی و بیسرپرستی ریشه در حکومتهای استبدادی داشته باشد یا با نام مقدس آزادی و
دموکراسی ایجاد گردد؟»
«ضربه در برابر ضربه و چشم در برابر چشم دنیا را کور میسازد.»
«من بنا به دلایل زیادی آماده مردن شدهام و نه برای کشتن.»
گاندی در اجرای اصول مورد نظر خود هرگز از مسیر منطق خارج نشد. در سال ۱۹۴۰ که حمله آلمان نازی به جزایر بریتانیایی اجتنابناپذیر بهنظر میرسید گاندی خطاب به مردم بریتانیا پیامی تحت عنوان عدم خشونت در جنگ و صلح چنین گفت:
«دوست دارم اسلحه را زمین بگذارید چرا که کمکی برای حفظ جان و انسانیت شما نمیکند. با سلاح برداشتن و وارد جنگ شدن هیتلر و موسولینیها را دعوت میکنید تا وارد کشور شما شوند و داشتههایتان را به یغما ببرند. اگر این آقایان محترم تصمیم بگیرند کشورتان را اشغال نمایند آنها را پس میزنید. اگر شما را در بیطرفی خود رها نکردند آنگاه زن و مرد و کودک از خاک خود دفاع خواهید کرد و اجازه نخواهید داد به اهداف خود برسند.»
اما گاندی میدانست که عدم توسل به
خشونت مستلزم اعتقادی راسخ و شهامتی باورنکردنی است که البته میدانست در همگان وجود ندارد لذا سعی میکرد به همه تفهیم کند که لازم نیست همه دست از خشونت بردارند بهویژه اگر خشونت در مقابل ترس باشد:
«گاندی نمیخواست ایجاد ترس از سلاح برداشتن یا ترس از احساس ناتوانی مقابله و
مقاومت را در جنبش ساتیاگراها مشاهده کند. لذا در نوشتههایش آورده: قویا معتقدم هرجا بین خشونت و ترس گرفتار شدیم باید خشونت را بپذیریم.»
"در هر جلسهای تاکید میکنم که تا راه بدون خشونت سبب تسلیم افراد صاحب قدرت در مقابل قدرتمندتر از خود نشود باید این راه را برگزید اما اگر با خشونت بتوانند مقابل این وضعیت بایستند و تنها راه احقاق حق خشونت باشد بیهیچ تاملی باید سلاح برداشت من هرگز نمیپسندم که افراد شجاع بخاطر رعایت اصل عدم خشونت در برابر نفوذ نیروهای ترسوی بد شاه فان تسلیم شوند و از آنها بترسند که مبادا خشونت ایجاد گردد. شجاعت فقط در خوب تیراندازی کردن خلاصه نمیشود بلکه جلوگیری از مرگ و آماده سینه سپر کردن در برابر گلوله دشمن هر دو از ابعاد شجاعت هستند.
گاندی در دوران کودکی گوشت خوردن را تجربه کرد. چرا که اولاً فردی کنجکاو بود و ثانیا دوست صمیمی وی شیخ مهتاب او را بهخوردن گوشت ترغیب میکرد. ایده گیاهخواری و نخوردن گوشت ریشههای عمیقی در آداب و سنن
هندوها و جائینها در
هند و سرزمین مادری هند یعنی گجرات دارد بهطوری که بسیاری از
هندوها گوشت نمیخوردند و خامخوار بودند و خانواده گاندی هم مستثنی نبود. گاندی پیش از رفتن به لندن برای ادامه تحصیل به مادرش، پوتلی بایی، و عمویش، بچارجی سوامی، قول داد که در لندن لب بهگوشت نزند الکل مصرف نکند و درگیر بیبند و باری جنسی نشود. او به امساک خویش پایبند ماند و بجای تلاش برای تعیین نوع خوراک به ارائه فلسفهای همت گماشت که در طول زندگی آنرا مبنای امور خود قرار دهد. وقتی به سن میانسالی رسید یک خامخوار تمام عیار بود. وی مقالهای در این مورد نوشت که بخشهایی از آن در نشریه انجمن خامخواران لندن بنام گیاهخواری منتشر شد. در این ایام افراد صاحبنظر زیادی به او الهام دادند و حتی با رئیس انجمن خامخواران لندن دکتر ژوسیا اولد فیلد دوست شد.
مهانداس جوان همچنین با مطالعه کتاب هنری استفن سالت با رهبر پیشگام گیاهخواری دیدار کرد و با او همراه شد. گاندی زمان زیادی از حضور خود در لندن را صرف ترویج گیاهخواری کرد. از نظر وی تغذیه گیاهی نهتنها نیازهای بدن را تامین میکرد بلکه در مقایسه با مصرف گوشت مقرون بهصرفه هم بود. کما اینکه امروزه نیز گوشت در مقایسه با میوه جات، حبوبات و سایر گیاهان گرانتر است. همچنین بسیاری از هندیهای وقت که با کمی درآمد دست به گریبان بودند خامخواری را نه یک سنت روحانی صرف بلکه یک رویه عملی و مناسب میانگاشتند. او در مدتهای طولانی روزه میگرفت و از آن بعنوان یک ابزار مبارزاتی استفاده میکرد. با
اعتصاب غذا آنقدر به مخالفان فشار میآورد تا خواستههای او را تامین کنند. در خود بیوگرافی وی اشاره کرده است، که خامخواری سرآغاز پایبندی جدی وی به
آیین برهمایی بوده بدون کنترل جامعی بر نوع خوراک، وی در گام برداشتن در مسیر آئین برهما بهشکست میرسید.
گاندی در سن ۳۶ سالگی از
روابط جنسی کلاً دست برداشت و در حالیکه زن داشت از
نزدیکی با وی
امساک کرد. این ایده بهشدت متاثر از فلسفه برهمایی و آیین روحی و عملی پاکسازی درونی بود که عمدتاً نیز با پرهیز جنسی همراه بود. گاندی آیین برهمایی را ابزاری برای نزدیکی به خداوند و شرط اولیه
خودشناسی میانگاشت در شرححال او اشاره شد که کوشش زیادی برای مبارزه با شهوات و
غیرت داشته که مورد اخیر از غیرت به عروس دوران کودکی (کاستوربا) در وی شکل گرفته بود. او امساک جنسی را یک الزام مشخص میانگاشت و آن را ابزاری برای عشق ورزیدن و نه
شهوترانی میدانست. از دید گاندی آیین برهما به منزله کنترل حواس از طریق تفکر، کلام و عمل بود.
گاندی مجدانه بر این باور پافشاری میکرد که فردی که به
جامعه خدمت میکند باید زندگی سادهای داشته باشد و این
سادهزیستی را در آیین برهمایی جاری میانگاشت. او با رد زندگی بهشیوه غربی به روند سادهزیستی را در آفریقای جنوبی در پیش گرفت و از آن بهعنوان تلاش برای رسیدن به نقطه صفر یاد میکرد و بدینترتیب هم در هزینههای غیر ضروری صرفهجویی مینمود و هم سادهزیستی را دنبال مینمود. او حتی لباسهایش را خودش میشست. در یک مورد او هدایایی را که بهخاطر خدماتش بهجامعه به وی اهدا شده بود، باز پس داد.
گاندی در هر هفته یک روز را
روزه سکوت سپری میکرد. امتناع از حرف زدن را مایه آرامش درونی میانگاشت این آموزه را هم از آیین برهما و اصل موناشافتی یعنی سکوت و آرامش داشت. در این ایام سکوت با نوشتن بر روی کاغذ با دیگران ارتباط برقرار میساخت. گاندی از سن ۳۷ سالگی بهمدت سه سال و نیم از خواندن روزنامهها خودداری نمود و اظهار میداشت وضعیت نابهنجار جهان و امور جهانی آرامش درونی او را بهم میریزد. او در بازگشت به
هند و اشتغال به شغل حقوقی از پوشش غربی دست برداشت اگرچه نشان از ثروت و موفقیت داشت. او لباسی بر تن کرد که مورد قبول فقیرترین افراد در هند بود و از پارچه تولیدی داخل موسوم به خادی استفاده مینمود. گاندی و پیروانش پارچه لباسهایشان را از نخی که خود میرشتند تهیه میکردند و دیگران را نیز به این کار تشویق مینمودند. در حالی که اکثر کارگران هندی بیکار بودند لباسهای مورد نیازشان را از تولیدیهای صنعتی تحت تملک انگلیسیها خریداری مینمودند.
گاندی معتقد بود چنانکه هندیها لباسهای خود را خودشان با چرخ نخریسی بدوزند بهتر از اینست که از پارچه فاستونی انگلیسی باشد و با اینکار ضربه اقتصادی سنگینی بر پیکره استعمارگران انگلیسی در هند وارد خواهند آورد. متعاقباً علامت چرخ نخ ریسی برروی پرچم کنگره ملی هند نقش بست. وی برای نشان دادن سادهزیستی در سراسر زندگی خود فقط یک دست هوتی میپوشید.
گاندی یک
هندو بود و تمام
عمر بر این آیین استوار ماند و بسیاری از اصول خویش را از
هندو اقتباس نمود. بهعنوان یک
هندوی عامی معتقد بود همه ادیان برابرند و در برابر تلاشهایی که برای تغییر دین وی به عمل آمد مقاومت نشان داد. او شدیداً به خدا اعتقاد داشت و لذا به مطالعه تمام ادیان بزرگ کوشش ورزید. در مورد هندوئیسم چنین میگوید:
«تا آنجا که به من مربوط میشود هندوئیسم روح مرا ارضا میکند و وجود مرا سیراب مینماید. هرگاه تردید و ناامیدی در من قوت میگیرد و هیچ پرتو امیدی را در افق پیش روی خود مشاهده نمیکنم به باگاوادگیتا رجوع میکنم و سطری از آن را پیدا میکنم که به من آرامش دهد. بلافاصله لبخند بر لبانم نقش میبندد و
اندوه و غم را به فراموشی میسپارم. زندگی من مملو از تراژدی بود و اگر تعالیم این کتاب نبود شاید خیلی زود از پا میافتادم».
گاندی معتقد بود که اساس و شالوده هر
دین را
حقیقت و
عشق تشکیل میدهد (
محبت، عدم خشونت یا همان ترکیب حکم طلایی) او هرگونه
تعصب کور و گم بودن رفتارهای نادرست در هر دین و آیینی را زیر سوال میبرد و به طرز خستگی ناپذیری در پی اصلاح اجتماعی برمیآمد. برخی از اظهار نظرهای وی در مورد ادیان مختلف به شرح زیر مطرح شدهاند:
«لذا اگر میتوانستم
مسیحیت را بپذیرم و آنرا بزرگترین و کاملترین دین قبول کنم قطعاً هندوئیسم را آنطور که الان هستم قبول نمیداشتم. من اشکالات و نواقص
هندو را میشناسم. اگر
نجاست در
هندو بوده قطعاً به گوشت خام مربوط میشده نه گوشت پخته. نمیتوانم سرمنشا اختلاف ادیان را درک کنم معنی اینکه چنین چیزی در قالب وداس یا کلام خدا مطرح میشود چیست؟ اگر چیزی از جانب خداوند
الهام شود پس چرا در مورد
قرآن و
انجیل باید
تردید کرد؟ دوستان مسیحی من سعی کردند مرا به مسیحیت سوق دهند و همینطور دوستان مسلمان من. عبداله شیت به شدت مرا به مطالعه اسلام ترغیب میکرد البته همیشه در مورد زیبایی
دین اسلام حرفهایی برای گفتن داشت».
«به محض اینکه از مسیر اخلاق منحرف شویم دیگر شخصیت دینی نخواهیم داشت. در دین چیزی وجود ندارد که از چارچوب اخلاق خارج باشد. مثلاً انسان نمیتواند دروغگو و بیرحم باشد و در عینحال مدعی شود خدا را در درون خویش احساس میکند».
او بعدها که با سوال آیا یک
هندو بودی مواجه شد جواب داد: آری من یک
هندو هستم. همچنین یک مسیحی یک مسلمان و یک
بودایی و
یهودی میباشم.
گاندی برخلاف خود آنها که با یکدیگر در تضاد بودند دستورات این ادیان را همسو و یکسان میدانست. البته در مباحث مطروحه دو تفاوت بارز فلسفی بین دو گروه بزرگ هندی در آن عصر را شرح داده است. در ۱۵ ژانویه ۱۹۳۴
زلزله مهیبی بیمار را لرزانید و خسارات و تلفات سنگینی برجای گذاشت. گاندی این حادثهها را نتیجه
گناه افراد رده بالای
هندو میدانست چرا که معتقد بود خوراکیهای غیرمجاز
نجس را به معابدشان بردهاند. گاندی بهترویج پرهیز از نجاست گوشت کوشش زیادی داشت و افراد پایبند به این امساک را مردم کریشنا مینامید. اما تاگور با این موضع گاندی مخالف بود و میگفت زمین لرزه تنها منشا طبیعی دارد و نه اخلاقی اما سوء رفتار در معابد
هندو را نیز نفی میکرد.
گاندی چندینبار هدف سوءقصد قرار گرفت که آخرین مورد آن موفق بود. در ۹ بهمن ۱۳۲۶ ناتورام قادسی وی را، که در سن هفتاد و نه سالگی و میان جمعیت عازم محل عبادت بود، هدف گلوله قرار داد و از پای درآورد. قاتل از ناسیونالیستهای افراطی
هندو بود که معتقد بود روابط گسترده با
پاکستان به اقتدار
هندوستان لطمه زده است.
•
سایت مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «گاندی که بود و چه کرد؟»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۰۹/۰۵.