مقولات عشر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بیشتر انسانها وقتی با موجود جدیدی رو به رو میشوند و یا مفهوم تازهای را درک میکنند، به طور طبیعی تلاش میکنند میان این موجود جدید و دادههای گذشته خود ارتباط بر قرار کرده و موضوع جدید را در دسته بندیهایی قبلی
ذهن خود جای دهند؛ مثلا وقتی "قارچها" برای اولین بار کشف شدند به دلیل شکل و رنگی که داشتند بیشتر دانشمندان تصور میکردند قارچها دستهای از
گیاهان هستند، اما به مرور زمان و با کشف نحوه
تولید مثل قارچها معلوم شد این موجودات نه جزء گیاهان هستند و نه جزء
حیوانات بلکه قارچها برای خود دستهای جداگانه در
جانوران تشکیل میدهند.
فلاسفه و
منطق دانان گذشته به دلیل اینکه چنین فرایندی را برای شناخت موجودات جدید و تعریف موضوعات تازه صحیح و قابل اعتنا مییافتند، تلاش بسیاری نمودند تا بتوانند تقسیم بندی صحیح و کاملی از تمامی موجودات عالم برای خود و دیگران ارائه کنند، تا به این وسیله انسانها زمانی که با یک موجود جدید روبه رو میشوند، به
سرعت و
دقت بتوانند آن را
مقایسه و شناسایی کرده و به خصوصیاتش پی ببرند. این تلاشهای فلاسفه و منطق دانان بحثی به نام "
مقولات عشر" را در منطق و
فلسفه بوجود آورد که در آن سعی شده همین تقسیم بندی کلی از عالم بیان شود.
رساله "
قاطیغوریاس " یا "
مقولات عشر" تا پیش از آنکه "
فرفوریوس " بخش "کلیات خمس" را به ابتدای "
ارغنون " اضافه کند، به عنوان اولین بخش کتاب ارغنون و یکی از مهمترین رسالههای منطقی
ارسطو شناخته میشد؛ البته بعضی از منطق دانان در انتساب "قاطیغوریاس" به ارسطو تردیدهایی کرده بودند اما بیشتر شارحان
آثار وی، این انتساب را پذیرفتند و شرحهای خود را با همین
کتاب آغاز کردند.
در دورهای از
قرون وسطی که
کلیسا تدریس منطق و فلسفه را ممنوع اعلام کرده بود، پس از
زمان کوتاهی تدریس
مقولات عشر را
جایز شمرد زیرا احساس میکرد مطالب این بخش با تعالیم کلیسا سازگاری دارد؛ بنابراین پس از مدتی عدهای تصور میکردند
مقولات عشر اصلیترین بخش منطق و شاید تمام آن است؛ به همین دلیل پس از اینکه "فرفوریوس" باب "ایساغوجی" یا "
کیات خمس " را به منطق اضافه کرد، تصور عدهای بر این شد که "کلیات خمس" مقدمهای برای باب
مقولات عشر است و نه کل منطق.
این توجه به
مقولات عشر و تاکید برآن درعلم منطق تا
زمان ورود منطق به عالم
اسلام ادامه داشت، اما طولی نکشید که منطق دانان
مسلمان مباحثی را در موضوع و محدوده
علم منطق بیان کردند و "
ابن سینا " که شاید بزرگترین منطق دان مسلمان به حساب میآمد، برای اولین بار ادعا کرد: "نیازی به "
مقولات عشر" در منطق نیست و دانشجوی منطق بدون دانستن
مقولات دهگانه نیز میتواند منطق بخواند"؛
این نظریه ابن سینا مورد پذیرش شارحان و منطق دانان قرار گرفت و استدلال او براین موضوع بعدها توسط
خواجه نصیرالدین طوسی بیشتر شرح و
تبین شد؛
بر همین اساس با اینکه خود ابن سینا
مقولات عشر را در کتابهای منطقی خود ذکر کرده بود، اما با گذشت زمان بحث
مقولات عشر
کم کم از کتب منطقی حذف شد و امروزه به طورکلی در فلسفه از
مقولات عشر بحث میشود و نه در منطق.
برای تعریف "
مقولات عشر" اول باید دانست که "
مقولات" جمع "
مقوله" است که در
لغت به معنای "گفته شده" میباشد، اما در
اصطلاح منطقیین و فلاسفه به هر موضوعی که گفته بشود "
مقوله" نمیگویند، بلکه تنها به آنچه در جواب سؤال "ما هو" گفته میشود "
مقوله" میگویند؛
به عبارت ساده تر زمانی که ما از چیستی یک شئ میپرسیم درباره "
مقوله" آن شئ سوال کردهایم و پاسخی که میشنویم همان "
مقوله" آن شی است؛ برای مثال کسی که تا کنون " فنج " ندیده و از چیستی "فنج" میپرسد به او میگویند
فنج یک
پرنده است، یعنی پرنده
مقولهای است که فنج یکی از انواع آن است و به همین ترتیب همه اشیاء به نوبه خود دارای یک
مقوله هستند.
حال اگر همان شخص تا به حال پرنده نیز ندیده باشد و از چیستی پرنده بپرسد در جوابش میگویند پرنده یک جانور است که ویژگیهای خاصی مانند توانایی پریدن دارد؛ بنابراین پرنده نیز به نوبه خود "نوعی" از یک
مقوله بالاتر به نام "جانور" است و به همین ترتیب هر
مقوله "زیر مجموعه" یا یک "نوع" برای "
مقولهای" بالاتر است؛ این سلسله
مقولات همین طور بالا میرود تا آنجا که به
مقولهای برسیم که این
مقوله دیگر نوعی برای هیچ
مقوله بالاتر از خود نباشد، به تعبیر دیگر این
مقوله خود نقطه شروع
مقولهها باشد و بالاتر از آن دیگر
مقولهای نتوان یافت؛ به این
مقولات که دیگر بالاتر از آنها هیچ
مقولهای نیست "ماهیات اولیه" یا "اجناس عالیه" میگویند.
ارسطو برای اولین بار در رساله "قاطیغوریاس" ادعا کرد "ماهیات اولیه" یا "
مقولات اولیه"، ده
مقوله بیشتر نیستند و تمام
مقولات دیگر از همین ده
مقوله سرچشمه میگیرند. در زمان ترجمه رساله قاطیغوریاس به عربی، نام این
کتاب را به دلیل ده
مقوله بودن این ماهیات، از قاطیغوریاس به "
مقولات عشر" یا "
مقولههای دهگانه" تغییر دادند و این
مقولات در
زبان عربی به "
مقولات عشر" معروف شدند.
البته در تعداد واقعی
اجناس عالیه اختلافهای اساسی وجود دارد و عددهای بسیار متفاوتی برای این
مقولات بیان شده است بعضی تنها چهار
مقوله را پذیرفتهاند و بعضی دیگر تا بیست و چهار
مقوله پیش رفتهاند،
خود ارسطو نیز در دیگر رسالههای خود تعداد
مقولات را کمتر از ده
مقوله بیان کرده است، اما به هر حال تعداد ده
مقوله در بین اکثر منطق دانان مورد قبول واقع شد و
مقولات دهگانه به عنوان اجناس عالیه پذیرفته شد.
ارسطو
مقولات را در نگاه اول به دو دسته تقسیم بندی کرد؛ اول
مقولههایی که برای وجود داشتن متکی به چیز دیگری نیستند مانند تمام اجسام و حیوانات مثل
چوب ،
سنگ ،
پرنده و... اینها همه
مقولههایی هستند که به خودی خود قابل تصورند و نیاز به چیز دیگری ندارند، اما دسته دوم
مقولههایی هستند که حتما باید به وسیله شیء دیگر تصور شوند. به طور مثال رنگ از دسته دوم است یعنی رنگ به تنهایی نمیتواند وجود داشته باشد بلکه حتما یک شی لازم است تا رنگ برای آن شی مشخص شود واگر هیچ شیی وجود نداشته باشد رنگ بی معناست؛ اندازه، حجم و... نیز مانند رنگ از
مقولههای دسته دوم هستند.
در نظر ارسطو تمام
مقولههای دسته اول به یک
مقوله اساسی باز میگردند که ارسطو به این
مقوله "اوسیا" یا "
جوهر " میگوید
و
مقولات دسته دوم که
مقولههای غیر متکی به خود هستند به نام "
عرض " خوانده میشوند و در کل به نه
مقوله باقیمانده از
مقولات عشر باز میگردند، بنابراین
مقولات عشر عبارتند از جوهر و نه "عرض" که
مفهوم هر یک از آنها به صورت خلاصه و کوتاه بیان میشود.
همانطورکه گفته شد "جوهر" اولین
مقوله از
مقولات دهگانه است که
مقولههای تمام اشیاء و حیوانات به آن منتهی میگردد؛ بنابراین اگر سلسله
مقولههای هر یک از اجسام و جانداران را تا انتها پیش برویم در آخر به
مقوله "جوهر" میرسیم؛ یعنی "جوهر" آن چیزی است که درون مایه واصل تمام موجودات مستقل و جانداران است.
منطق دانان برای جوهردر مرتبه اول پنج نوع مشخص کرده و سپس هر نوع را به انواع مختلف تقسیم بندی میکنند تا این تقسیم تمام
اجسام و جانداران را شامل شود و جایگاه هر موجود نسبت به جوهر و دیگر موجودات روشن شود.
اولین
مقوله از اعراض "
کم" است که معنای لغوی آن "
اندازه " و "مقدار" میباشد.
بنابراین هر
مقوله عرضی که دارای مقدار بوده یا قابل اندازه گیری باشد از جنس
مقوله "
کم" به حساب میآید، مانند اعداد، محیط،
وزن و.... که همگی قابل اندازه گیری و دارای مقدار هستند.
دومین
مقوله از اعراض "کیف" است که کلمه "کیفیت" در فارسی نیز از همین
ریشه گرفته شده است؛ "کیف" در لغت به معنای حالت و چگونگی است و هر
مقولهای که به حالت یا چگونگی باز گردد از
مقوله کیف خواهد بود؛ به عنوان نمونه سردی یا گرمی اشیاء و یا سفیدی و سیاهی آنها وحتی غمگینی و خوشحالی افراد همگی از
مقوله کیف هستند.
سومین
مقوله "
وضع " است که کلمه "وضعیت" در فارسی از همین لغت گرفته شده است و در
اصطلاح به معنای نسبت یک شئ با دیگر اشیاء و یا نسبت هر جزء با جزء دیگر است؛ برای نمونه از
مقوله وضع میتوان از راست بودن یا
خمیده بودن و یا تمام ویژگیهایی که دارای شدت و
ضعف هستند
نام برد.
این در زبان عربی به معنای کجا و کدام
مکان است اما در
اصطلاح مقولات عشر به معنای "در جا و مکان مشخصی قرار گرفتن" بکار میرود. بنابراین هر
مقولهای که به جا و مکان اشیاء باز گردد از
مقوله این به حساب میآید. به طور مثال بالا بودن یا درون چیزی بودن و یا زیر چیزی بودن و... همگی از
مقوله این هستند.
متی نیز مانند این یک
لغت پرسشی در زبان عربی است و به معنای کی و چه وقت به کار میرود اما در اصطلاح
مقولات عشر به معنای "در زمان خاصی بودن" به کار میرود پس
مقولههایی که مربوط به
زمان اشیاء میشود در انتها به
مقوله متی باز میگردند به عنوان مثال دیر بودن، زود بودن یا در
ساعت خاصی بودن، همگی از
مقوله "متی" هستند.
مقوله بعدی "ملک" است که کلمه "ملکیت" در فارسی از همین لغت گرفته شده و به معنای دارا بودن و همراه بودن است؛ به عنوان مثال دارای
لباس بودن، صاحب
خانه بودن و... که
حکایت از یک نسبت ملکیت بین دو موجود میکند همگی از
مقوله "ملک" هستند.
"فعل" یا "ان یفعل" یکی دیگر از
مقولات عشر است که به معنای تاثیر گذاری یک شئ بر شئ دیگر است یعنی هر اتفاقی که در
عالم رخ میدهد به لحاظ فاعلی از جنس
مقوله "فعل" است به عنوان نمونه فعل آتش زدن، دزدی کردن و....
انفعال یا ان ینفعل دقیقا مقابل فعل است و به معنای تاثیرپذیری است پس هرگاه
مقوله فعل وجود داشته باشد حتما
مقوله انفعال نیز هست، بنابراین تمام مثالهایی که برای فعل گفته شد در حالت مفعولی مثال برای انفعال است مانند
آتش گرفتن، دزدیده شدن و...
"اضافه" یا "مضاف" یکی دیگر از
مقولات عشر است که از اهمیت زیادی برخودار است ودرصورت لزوم میتواند تمام نه
مقوله دیگر را در بر بگیرد؛
مقوله "اضافه" یعنی موضوعی در نسبت با موضوع دیگر معنی و مفهوم پیدا کند، به طور مثال
پدر بودن تنها
زمان معنی میدهد که فرزندی وجود داشته باشد و گرنه پدر بودن بی معنی است بنابراین رابطه پدر و فرزندی یک رابطه "اضافی" است، یا پر رنگ بودن زمانی معنی میدهد که رنگی باشد و گرنه پر رنگی بی معنی است پس پر رنگی نیز یک
مقوله اضافی است.
سایت پژوهه برگرفته از مقاله «مقولات عشر».