مفهوم آزادی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
لغویان برای آزادی معانی متعدّدی گفتهاند؛ از جمله، آن را به قدرت انتخاب، رهایی، ضدّ بندگی،
و استقلال در
عمل و از آمیختگی رها شدن
معنا کردهاند.
در اصطلاح نیز معانی بسیاری برای آزادی بیان شده؛
مانند: فقدان موانع در راه تحقّق آرزوهای انسان،
سلب مانع ترقّی
و تکامل،
داشتن
حق انجام هر عملی تا حدّی که
حقّ دیگران مورد تجاوز قرار نگیرد. مصون ماندن از اراده مستبدانه دیگران
و... می باشد.
تفسیر درست آزادی، به انسانشناسی بستگی دارد
و آن نیز به
جهانشناسی وابسته است
و با تفاوت این دو،
تفسیر آزادی نیز متعدّد
و متفاوت میشود.
مفهوم آزادی بهطور مطلق، بدیهی
و آشکاراست؛ امّا دستیابی به معانی دقیق انواع آن، باتوجّه به قید، متعلّق
و مبنای معرفتشناسی انسانی، امکانپذیر خواهد بود
و در غیر این صورت، ارائه معنایی دقیق
و فراگیر امری ناشدنیاست.
آزادی، از امانتها
و موهبتهای الهی است که خدای متعالی در انسان به ودیعه نهاده
تا بهواسطه آن، به
حیات اصیل در حوزه انسان گامنهد؛
خود را از قیدهای درونی
و بیرونی خلاص کند
و از بردگی
نفس ، به بندگی
حق نایل شود؛
پس خداوند، آفریدگار انسان
و همه شؤون او از جمله آزادی است
و انسان در برابرش، نه تکوینی
و نه تشریعی آزاد نیست.
ولی انسان در عین حال به اراده خداوند، از دو نوع آزادی برخوردار است:
بدین معنا که در نظام آفرینش، برای انتخابِ راه
و عقیده مجبور نیست
و در صدور یا ترک فعل
و رجحان یکی برای رسیدن به غرض خاص آزاد است؛ بدون اینکه عوامل یا موانع طبیعی یا ماورای طبیعی او را مجبور سازند
و این، همان اختیار فلسفی است که انسان از آن برخوردار است؛ ولی در مباحث حقوقی، این نوع آزادی مورد نظر نیست، وفقط به صورت مبنا
و منشأ آزادی مورد توجّه است.
بدین معنا که او میتواند از حقوق فطری خویش بدون دخالت قدرت قاهرهای از خارج، بهرهمند شود وخودراانتخابگر
اصلی بداند. این آزادی که درباره جامعه وازنوع آزادی حقوقی واجتماعیکه افراداجتماع ازآن جهتکه عضویکجامعه هستند
و میخواهند با یکدیگر زندگی کنند باید اختیاراتی را در اعمال یکدیگر قائل باشند
و بدان احترام گذارند، شمرده میشود
و همان امکان بهرهوری معقول از مواهبِ اختیار تکوینی
و فلسفی است، یکی از اساسیترین
و زیباترین حقوق برایآدمیاندانسته شدهکهخداوندحراست آن را به واسطه
شرع و دین
و اعتقاد به خدا
و معاد بر عهده انسان گذاشته است تا از این طریق خود را به حیات معقول
و هدفمند برساند
معادل عربی آزادی، «حرّیّت» است که در
قرآن نیامده
و واژههای «
حرّ »،
«تحریر» آزاد ساختن،
«محرّراً» آزاد شده از امور دنیا
و خالص شده برای
عبادت که با حرّیّت از یک ریشهاند آمده است، واز یک دیدگاه به بحث آزادی حقوقی
مربوط میشوند. در بحث آزادی، از مشتقّات «نجاة» به معنای رها شدن
و خلاص شدن،
(اخراج) خارج کردن،
آیاتی که
ربوبیت غیر خدا،
اکراه ،
اجبار
و سیطره
و... را نفی میکنند، استفاده شده است.
خداوند گرایش به آزادی را همانند سایر خصایص طبیعی در انسان به ودیعه گذاشته است
که زمینهساز بهرهمندی از آزادیهای فردی، اجتماعی
و سیاسی است؛ البتّه برخورداری از این آزادی در جامعه اسلامیدر صورتی است که شخص یکی از شرایط ذیل را دارا باشد:
پذیرش اسلام:
«ضُرِبَت عَلَیهِمُ الذِّلَّةُ أَینَ ما ثُقِفوا إِلاَّ بِحَبل مِنَ اللّهِ»
اسلام افراد، در صورت اظهار قبول اسلام، پذیرفته میشود
و هیچکس
حق ردّ اظهارات
و کنجکاوی در صحّت
و سقم آن را ندارد: «لاَتَقولوا لِمَن أَلقَی إِلَیکُمُ السَّلـمَ لَستَ مُؤمِناً.»
.
تابعیت وپذیرش قوانینحاکمبرجامعه اسلامی
و پیمان با مسلمانان:
«ضُرِبَت عَلَیهِمُ الذِّلَّةُ أَینَ مَا ثُقِفواإِلاَّ بِحَبل... مِنَ النَّاسِ...» (آلعمران۱۱۲) زیرا سلطه عملی که با پذیرش رسمیدین یااظهار تسلیم
و دادن جزیه محقّق میشود،
حق نظام دینی در برابر تحمّل مسؤولیّتها است
و تن ندادن به یکی از آن دو، تمرّد، واز بین بردن تمرّد، مجاز است؛
لذا مشارکت در توطئه
و ورود به دشمنی با خدا
و رسول از سوی یهودیان بنینضیر، باعث فرمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بر اخراج آنان از وطنشان
و سلب آزادیهای آنان شد: «ذلِکَ بِأَنَّهُم شَاقُّوا اللَّهَ
و رَسولَهُ... .»
آزادی، امری طبیعی
و انسان آن را دارا است
و دیگران موظّفند آن را رعایت کنند
و به زمان
و مکان خاصّی بستگی ندارد
و با توجّه به
تلازم حقّ و تکلیف،
هم برخورداری از آزادی،
حقّ و عطیّهای الهی است
و هم
تکلیف وتضییع آن، موجب از بین رفتن انسانیّت،
تغییر خلقت، تبدیل
سنّت و تخلّف از مشیّت الهی است
و همه انسانها برای حفظ آزادی
و دستیابی به آن مسؤولند
افزون بر این، در مقابل آزادسازی دیگران نیز مسؤولیّت مهمّی برعهده دارند
و موظّفند برای رهایی مظلومان
و کسانی که تحت سلطه ستمگران قرار گرفتهاند، در صورت
لزوم بجنگند: «
ومَا لَکُم لاتُقتِلونَ فِی سَبیلِ اللّهِ
و المُستَضعَفینَ مِنَ الرِّجَالِ والنِّسَاءِ
و الوِلدنِ الَّذینَ یَـقولُونَ رَبَّنا أَخرِجنَا مِن هـذِهِ القَریَةِ الظَّالِمِ أَهلُها
و اجعَل لَنَا مِن لَدُنکَ وَلیّاً
و اجعَل لَنَا مِن لَدُنکَ نَصِیراً.»
از سوی دیگر، قرآن کریم آزادی را نعمتی الهی
میداند که مسؤولیّت
حمد و ستایش خدا را در پی دارد
و آزادی نیز مانند هر نعمتی، وسیلهای برای آزمایش انسانها قرار گرفته: «
وإِذ نَجَّینـکُم مِن ءَالِفرعونَ یَسومونَکُم سوءَ العَذابِ یُذَبِّحونَ أَبنَاءَکُم ویَستَحیونَ نِساءَکُم
و فِی ذلِکُم بَلاَءٌ مِن رَبِّکُم عَظِیم.»
آیات ۱۴۱ اعراف
و ۶ ابراهیم
نیز به این حقیقت اشاره دارد؛ بنابراین، مسؤولیّت عدم شکرگزاری در برابر این نعمت بزرگ
و عدم استفاده درست
و بجا از آزادی
و عواقب ناخوشایند آن نیز متوجّه خود انسان است.
آزادی اندیشهمبانی آزادیقرآن، در جهت
تکریم انسان
و احترام به اراده، اندیشه
و شعور او،
و با عنایت به اینکه تحصیل کمال، فقط در سایه پذیرش آزادانه
حق میسّر است
و با توجّه به اینکه اگر
اصول و مبادی دین برای کسی حاصل نشود، دین نیز به قلمرو جانش پای نمینهد،
ضمن دعوت به پذیرش
دین حق وکامل، بر نهی
و نفی هرگونه تحمیل عقیده
و اجبار در انتخاب
دین ،
تأکید فرموده: «لاَ إِکرَاهَ فِیالّدِینِ قَد تَبَیّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَیِّ = در دین هیچ اجباری نیست
و راه از بیراهه (به خوبی) آشکار شده است».
به گفته علاّمه
طباطبایی ، دلیلی که در آیه پیشین، پس از نفی اکراه ذکر شده، مؤیّد است که اکراه
و اجبار در دین جایز نیست.
این آیه، زمانی فرود آمد که برخی از انصار میخواستند فرزندان خود را که در کودکی یهودی
و نصرانی شده بودند، به پذیرش اسلام وادارند
و خداوند، فرمان داد که فرزندانشان را آزاد بگذارند.
اگر «لااکراه» قضیه خبری باشد، از تکوین
و نتیجه خبر میدهد که دین، اکراه برنمیدارد؛ زیرا اعتقاد
و ایمان، امری قلبی است
و امر قلبی، اکراه برنمیدارد
و اگر انشایی تشریعی باشد ـ چنانکه جمله بعدی آیه هم شاهد آن است ـ نتیجه میدهد که کسی
حق ندارد در صدد اکراه
و اجبار دیگران برآید
و این نهی، بر یک حقیقت تکوینی متّکی است.
نگارنده المیزان،
توحید را
اصل،
روح ، غرض یگانه
و اساس همه نوامیس اسلامی
و زیربنای معارف، اخلاق
و قوانین
و مبنای تشریع
دین میداند؛ براین اساس، آزادی دینی
و نهی از اکراه بر پذیرش دین را فقط در دایره پیروان ادیان توحیدی، یعنی
اسلام ،
یهود ،
نصارا و مجوس میپذیرد.
بر خود فرد بهطور تشریعی
لازم است که دین
حق و کامل را بپذیرد؛ امّا دیگران
حق اکراه او را ندارند
و علاّمه طباطبایی، آزادی دینی به معنای آزادی دعوت
و تبلیغ دینی غیر از ادیانِ دارای کتاب آسمانی را متناقض
و مخالف قانون اسلام
و موجب نابودی
اصل دین میشمرد.
آرای بعضی مفسّران
و تعدادی از روایات، این نظریّه را تأیید میکند؛ زیرا اسلام،
الحاد و شرک را نقیض خود، ضدّ مصالح بشر
و غیرقابل احترام میداند
و آزادی معتقدان به آنها را نفی میکند، مگر اینکه عناوین برتر
و مصالح مهمتری آن را ایجاب کند.
خداوند در جهت نفی تحمیل دین پس از اقامه دلیل بر حقّانیّت رسولان
و کتابهای آسمانی، از انسان درخواست تدبّر، اندیشه
و اقامه برهان کرده است؛
بر این مبنا، خداوند
حقّ تحمیل عقیده را از همگان سلب فرموده است.
بیان نوح، بنیانگذار قدیمترین شریعت به قومش مبنی بر عدم جواز اکراه حتّی در صورت داشتن حجّت روشن الهی: «قَالَ یـقَومِ أَرَءَیتُم إِن کُنتُ عَلی بَیِّنَة مِن رَبِّی
و ءَاتَلـنِی رَحمَةً مِن عِندِهِ فَعُمِّیَت عَلَیکُم أَنُلزِمُکُموها
و أَنتُم لَها کـرِهون»
و خطاب الهی به آخرین پیامبرش در زمان قدرت بر اکراه:
«ولَو شَاءَ رَبُّکَ لاََمَنَ مَن فِی الأَرضِ کُلُّهُم جَمیعاً أَفأَنتَ تُکرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکونوا مُؤمِنین»
بر عدم جواز اکراه انسانها به پذیرش دین دلالت میکند
و امروز هم به قوّت خود باقی است؛
بدین جهت براساس آیه «قُل أَطِیعُوا اللّهَ
و أَطِیعُوا الرَّسولَ فَإِن تَولَّوا فَإِنَّما عَلیهِ ما حُمِّلَ
و عَلیکُم ما حُمِّلتُم
وَ إِن تُطِیعوهُ تَهتَدوا
و ما عَلیَ الرَّسولِ إِلاَّ البَلـغُ المُبِین»
همچنین بر اساس آیاتی دیگر
۹۲
وظیفه پیامبران الهی، ابلاغ، وبراساس آیات «... إِنَّما أَنتَ نَذِیر...»
انذار انسانهابوده است.
از سوی دیگر، پیامبران الهی طبق آیه «...
ومَا أَنتَ عَلَیهِم بِجَـبَّار...»
و آیه ۹۹ یونس
حقّ اجبار
و اکراه، وبراساس «...
و مَن تَولَّی فَما أَرسَلنـکَ عَلیهِم حَفِیظاً»
حقّ مراقبت قهرآمیز،
و طبق «فَذکِّر إِنَّما أَنتَ مُذکِّرٌ لَستَ عَلیهِم بِمُصَیطِر» (غاشیه/:۲۲)
حقّ سیطره بر مردم را ندارند، ومطابق آیه «قُل یـَأَیُّها النَّاسُ قَد جَاءَکُم الحَقُّ مِن رَبِّکُم فَمَنِ اهتَدی فَإِنَّما یَهتَدِی لِنَفسهِ
و مَن ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیها
و ما أَنَا عَلیکُم بِوَکِیل»
و نیز آیات ۶۶
و ۱۰۷ انعام
۴۳ فرقان
۴۱ زمر
و ۶ شوری
حقّ اجبار مردم را ندارند.
مؤلّف المنار با ردّ توهّم ترویج اسلام با
جنگ ، وتصریح به اینکه اکراه بر دین به
نصّ قرآن نفی شده، میگوید: پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) با هیچیک از اعراب
و غیر آنان برای واداشتن ایشان به پذیرش اسلام نجنگیده
و تمام جنگهای پیامبر، جنبه دفاعی داشته
و در جهت کسب آزادی دین
و جلوگیری از آزار
و شکنجه مؤمنان بوده است؛
به همین جهت، معنای آیه «
وقـتِلوهُم حَتَّی لاَتَکونَ فِتنَةٌ»
را نیز آزادی انتخاب دین
و عدم جواز اجبار بر پذیرش یا ترک آن میداند.
او پس از استناد به آیات قرآن تصریح میکند که قوام دعوت دین به برهان
و استدلال است، نه اکراه
و اجبار؛
زیرا نتیجه پذیرش
حق با آزادی
و عدم پذیرش آن با سوءِ اختیار، متوجّه خود فرد است؛
البتّه ترویج عقیده باطل
و اموری که مخالف قوانین حاکم باشد، در جامعه اسلامی ممنوع است
و نیز برای حفظ نظام اسلامی
و خنثی کردن توطئه دشمنان
به کسانی که پس از روشن شدن
حق، از روی عناد
و لجاجت با
حق پرستان،
مرتد شوند
و کفر ورزند
و بر ضدّ نظام حاکم اسلامی قیام کنند، لعنت خدا
و عذاب بزرگ الهی وعده داده شده است.
بر این اساس، کافران مسلماننما با اظهار کفر
و دعوتبه آن،
حق آشوب در جامعه اسلامی را ندارند؛
زیرا آزادیِ عقاید دینی آنان، محدود به عدم تجاوز به حریم عقاید دیگران (مسلمانان) است؛ به ویژه اعتقادات حکومتی که در زیر سایه آن زندگی میکنند
و این غیر از تحمیل اعتقادات، مهر زدن بر قلبها، نابودی فکر
و اندیشه در انسانها با توسّل به شلاق
و شمشیر، مجازات، تبعید، منزوی کردن آدمیان
و قطع رابطه انسان با دیگران است که ساحت اسلام از تشریع یا رضایت به آن مبرّااست.
آزادی اقلّیّتهای دینی: جامعه اسلامی، نمونه کاملی ازهمزیستی مسالمتآمیز پیروان ادیان الهی است؛ زیرا اقلّیّتهای دینی (گروههایی از اهل کتاب که در داخل کشور اسلامی زندگی میکنند
و شرایط «ذمّه» را مراعات میکنند) از آزادی عقیده، بیان، مناظرههای کلامی
و غیر آن برخوردارند.
قرآن کریم در اینباره، برای انسجام جامعه، اهل کتاب را به وحدت بر مبنای
اصول مشترک فراخوانده
و با دعوت آنان به توحید
و نفی شرک
و پرهیز از سلطه گروهی بر گروهی دیگر میفرماید: «قُل یأَهلَ الکِتبِ تَعالَوا إَلی کَلِمة سَواء بَینَنَا
و بَینَکُم أَلاَّ نَعبُدَ إِلاَّ اللّهَ
و لاَنُشرِکَ بِهِ شَیئَاً
و لاَیَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضاً أَربَاباً مِن دُونِ اللّهِ فَإِن تَولّوا فَقُولوا اشهَدوا بِأَنَّا مُسلِمون».
اهلکتاب، با آزادی کامل در محضر پیامبر در مدینه حاضر میشدند
و به بیان عقاید
و افکارشان میپرداختند
و حتّی
عبادت خودشان را در مرکز اسلام، در
مسجد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) انجام میدادند
و مأموریت پیامبر فقط رساندن پیام الهی بود. از سوی دیگر، وقتی آنان مناظره کردند، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از آنان برهان طلبید
و چون قانع نشدند
و تقاضای مباهله کردند، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) با اطمینان
و به دور از هرگونه استبداد،
با آنان به مباهله برخاست.
باید توجّه داشت که
لزوم پرداخت جزیه از سوی اهلکتاب
با آزادی اقلّیّتهای دینی در تعارض نیست؛ زیرا جزیه در مقابل حمایتهایمدنیوخدماتامنیّتیحکومتاسلامی برایآناناست.
واز سوی دیگر، از مسؤولیّتهای گوناگون، چون شرکت در جهاد
و پرداخت حقوق واجب مالی اسلامی معاف هستند.
آزادی بیان
و ابراز عقیده مخالف که موجب رشد جامعه، وسلب آن موجب رکود
و مختل شدن حرکت تکاملی آن میشود، به صورت قانون الهی
و سفارش اولیای او،
در قرآن به شکلهای گوناگونی نشان داده شده است: ۱. قرآن، برخورداری از هدایت را گوش دادن به بیانهای مختلف
و برگزیدن نیکوترین دانسته است
و بدون وجود آزادیِ بیان، امکان رسیدن به چنین هدایتی میسّر نمیشود؛ به این جهت، دوری از حاکمان ستمگر که بر سر راه آزادیِ بیان، مانع پدید میآورند، امری
لازم است: «
والَّذِینَ اجتَنَبُوا الطَّـغوتَ أَن یَعبُدوها
و أَنَابوا إِلَی اللّهِ لَهمُ البُشری فَبشِّر عِبادِ الَّذینَ یَستَمِعونَ القَولَ فَیتَّبِعونَ أَحسَنهُ أُولـئِکَ الَّذینَ هَدَلـهُمُ اللّهُ
و أُولـئِکَ هُم أُولُوا الأَلبـب».
۲. قرآن، با به رسمیّت شناختن آزادیبیان
و اظهارنظر در جامعه اسلامی،
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را به مشورت بامردم فراخوانده
و امور مردم را شورایی
و زمینهای برای اظهار بیانهای گوناگون قرار داده است: «وأَمرُهُم شُورَی بَینهُم...».
۳. قرآن، امر به معروف
و نهی از منکر را بر همه واجب کرده
و راه را برای اظهار نظر
و بیان حقایق در همه سطوح جامعه گشوده است: «
والمُؤمِنونَ
و المُؤمِنـتُ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض یَأمُرونَ بِالمَعروفِ
و یَنهَون عَنِالمُنکَرِ...».
۴. خدا، از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میخواهد که در برخورد با مخالفان، ضمن دعوت آنان با حکمت
و موعظه حسنه، زمینه را برای آزادی بیان
و انتخاب آزادانه آنان فراهم آورد: «اُدعُ إِلی سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَةِ
و المَوعِظَةِ الحَسَنةِ
و جـدِلهُم بِالَّتِی هِیَ أَحسَن.»
۵. به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میگوید: در صورت پافشاری مخالفان بر اعتقاداتشان
و محاجّه آنان،
حقّ اجبار آنان را ندارد. فقط وظیفه ابلاغ حقایق برعهده او است: «فَإِن حَاجُّوکَ فَقُل أَسلمتُ وَجهِیَ لِلّهِ
و مَنِ اتَّبعَنِ
و قُل لِلَّذینَ أُوتُوا الکِتبَ
و الاُمّیِّینَ ءَأَسلَمتُم فَإِن أَسلَموا فَقدِ اهتَدَوا
و إِن تَوَلَّوا فَإِنَّما عَلیکَ البَلـغُ
و اللّهُ بَصِیرٌ بِالعِباد».
۶. در صورت اصرار بر عدم پذیرش
حق پس از آگاهی بر آن، پیامبر موظف است بدون هیچگونه تهدید
و ارعابی با آنان به مباهله برخیزد
و آنان با آزادی به بیان افکار
و عقاید خود میپردازند
و این عمل، بزرگترین سند بر وجود آزادی بیان در جامعه اسلامی است.
این آزادی به امور ذیل محدود است:
۱. عدم مخالفت با حکم خدا
و پیامبرانش (علیهمالسلام) حتّی در امور مربوط به خودشان: «
وما کانَ لِمُؤمِن
و لاَمُؤمِنَة إِذا قَضَی اللّهُ
و رَسولُهُ أَمراً أَن یَکونَ لَهمُ الخِیَرةُ مِن أَمرِهِم
و مَن یَعصِ اللّهَ
و رسولَهُ فَقَد ضَلَّ ضَللاً مُبِیناً.»
و حکم کسانی که خدا به آنان ولایت داده، چنین است.
۲
و ۳. نیامیختن
حق با باطل
و عدم کتمان حقایق دینی: «
ولاَتَلبِسُوا الحَقَّ بِالبطِلِ
و تَکتُموا الحَقَّ
و أَنتُم تَعلَمون.»
۴. عدم بدعتگذاری در دین
و اظهار نظرهای خلاف واقع: «ولاَ تَقولوا لِمَا تَصِفُ أَلسِنَتکُم الکَذِبَ هـذا حَللٌ
و هـذا حَرامٌ لِتَفتَروا عَلَی اللّهِ الکَذِبَ إِنَّ الَّذِینَ یَفتَرونَ عَلَی اللّهِ الکَذِبَ لاَیُفلِحون.»
۵. عدم غلّو در دین
و پرهیز از گفتار باطل: «یأَهلَ الکِتبِ لاَتَغلوا فِی دِینِکُم
و لاَتَقولوا عَلَی اللّهِ إِلاَّ الحَقّ.»
۶. پرهیز از اهانت به مقدّسات اقوام
و ملّتها: «
ولاَتَسبُّوا الَّذینَ یَدعونَ مِن دُونِ اللَّه»
به جهت مفاسدی که در پی دارد.
۷. دوری گزیدن از سخنان لغو
و گمراهکننده: «والَّذینَ هُم عَنِ اللَّغوِ مُعرِضون.» (مؤمنون:۳)
۸. عدم اشاعه زشتیها: «إِنَّ الَّذینَ یُحِبّونَ أَن تَشِیعَ الفـحِشَةُ فِیالَّذِینَ ءَامَنوا لَهُم عَذابٌ أَلِیم.»
نیز «لاَیُحِبُّ اللّهُ الجَهرَ بِالسّوءِ مِنَ القَول» (نساء:۱۴۸) زیرا به زندگی اجتماعی
و فردی
و همچنین کرامت انسانی آسیب میزند.
۹. پرهیزاز گفتار مبتنیبرگمان
و سوءظن به دیگران: «إِنَّ الَّذِینَ جَاءُ
و بِالإِفکِ عُصبَةٌ مِنکُم... لِکُلِّامرِی مِنهُم ما اکتَسَبَ مِنَ الإِثمِ
و الَّذِی تَوَلّی کِبرَهُ مِنهُم لَه عَذابٌ عَظِیمٌ لَولاَ إِذ سَمِعتُموهُ ظَنَّ المُؤمِنونَ والمُؤمِنتُ بِأَنفُسهِم خَیراً
و قَالوا هذاإِفکٌ مُبِین.»
۱۰. پرهیز از تمسخر
و عیبجویی دیگران: «یأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنوا لاَیَسخَر قَومٌ مِن قَوم...
و لاَ نِساءٌ مِن نِساء...
و لاَتَلمِزوا أَنُفسَکُم.»
۱۱. پرهیز از اهانت
و به کار بردن لقب ناشایست در مورد دیگران: «ولاَتَنابَزوا بِالأَلقـب.»
۱۲. پرهیز از تهمت به دیگران: «والَّذِینَ یَرمونَ المُحصَنتِثُمَّ لَم یَأتوا بِأَربَعةِ شُهَداءَ فَاجلِدوهُم ثَمـنِینَ جَلدَةً ولاَتَقبَلوا لَهُم شَهـدةً أَبداً»
و نیز آیات۱۲ ممتحنه
۹۴ و۱۵۶ نساء
۱۱
و ۱۵ و۲۳ نور.
۱۳. ترک غیبت
و بدگویی: «...
و لاَ یَغتَب بَعضُکُم بَعضاً.»
۱۴. پرهیز از تجسّس
و پرسشهای بیمورد: «
ولاَ تَجَسَّسوا... .»
۱۵. ضرورت رعایت عدل
و انصاف در اظهارنظرها: «...
وإِذا قُلتُم فَاعدِلوا.»
۱۶. گفتار درست
و نیکو با انسانها: «...
و قُولوا لِلنَّاسِ حُسناً.»
۱۷. پرهیز از هرگونه سخن ناآگاهانه:
«
ولاَتَقفُ مَا لَیسَ لَکَ بِه عِلم.»
(۱) لغتنامه دهخدا.
(۲) مفردات.
(۳) چهار مقاله آزادی.
(۴) یادداشتهای استاد مطهری.
(۵) فرهنگ علوم سیاسی.
(۶) ولایت فقیه.
(۷) المیزان.
(۸) فلسفه حقوق بشر.
(۹) طلب
و اراده.
(۱۰) کشفالغطاء عنمبهماتالشریعه.
(۱۱) علومسیاسی.
(۱۲) روحالمعانی.
(۱۳) من وحی القرآن.
(۱۴) راهنما.
(۱۵) مجمعالبیان.
(۱۶) نمونه.
(۱۷) جامعالبیان.
(۱۸) المنیر.
(۱۹) المنار.
(۲۰) الکاشف.
(۲۱) فی ظلال.
(۲۲) الفرقان.
(۲۵) قرآن کریم.
دائرة المعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله «آزادی»