معتزله بغداد و معتزله بصره
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
معتزله گروهی عقلگرا بودند که در جامعه آن زمان تحولی فکری را به وجود آوردند. آنها در عین
وحدت در اصول پنجگانه، دارای اختلافاتی نیز بودند. معتزله بغداد و معتزله بصره از جمله مهمترین تقسیمات برای معتزله بصریها و بغدادیها میباشد. این تقسیم اشاره به دو مدرسه در دو شهر
بغداد و
بصره دارد.
پیدایش گروه
معتزله در قرون اوّلیه
اسلام و عقلگرایی افراطی آنان، حادثه مهمی در تاریخ اندیشههای اسلامی به شمار میرود. این گروه در ابعاد مختلف فرهنگی، اعتقادی و حتی سیاسی نقش به سزایی در تاریخ
اسلام داشتهاند.
هرچند که گروه معتزله در میان خود به فرقههای گوناگونی منشعب شدند و هر کدام از متفکران بزرگ آنها برای خود مکتب خاصی بنیاد نهاد، امّا همگی به اصول پنجگانه (اصول پنجگانه معتزلیان عبارت است از: ۱.
توحید؛ ۲.
عدل؛ ۳.
منزلة بین المنزلتین؛ ۴.
وعد و
وعید؛ ۵.
امر به معروف و نهی از منکر.) خود وفادار ماندند. آنچه هم اکنون در صدد بیان آن هستیم این است که دانشمندان و بزرگان معتزله در عین حال که میان خود اختلافات فکری فراوانی داشتند امّا همه آنها پیروان یکی از دو مکتب یا به اصطلاح دو مدرسه (تعبیر «مدرسه بصره» و «مدرسه بغداد» تنها یک اصطلاح است و به خاستگاه این دو خط فکری مربوط میشود. وگرنه پیروان مدرسه بصره نیز بعدها به بغداد آمدند و هر دو مدرسه در بغداد و در کنار یکدیگر بودند.) بودند:
الف: مدرسه بصره.
ب: مدرسه بغداد.
البته میدانیم که خاستگاه اعتزال بصره بود و بنیانگذاران
مکتب اعتزال (
واصل بن عطا و
عمرو بن عبید) در بصره زندگی میکردند. پس از آنها، متفکرانی چون
ابراهیم نظّام و جاحظ که در تقویت مبانی اعتزال کوشیدند نیز در بصره بودند ولی بعدها بعضی از بزرگان و سران آنها در بغداد رحل اقامت انداختند و بهطوری که خواهیم دید مکتب یا مدرسه بغداد را به وجود آوردند.
موسس مدرسه بغداد «
بشر بن معتمر» بود و تا زمان او اصطلاح دو مدرسه در میان نبود؛ ولی او با مخالفت با اسلاف خود در مسائل مهم و اصولی، مکتب جدیدی بنا نهاد که در عین وفاداری به اصول پنجگانه اعتزال و مبانی اساسی آن، حرفهای جدیدی را ارائه داد که او و پیروانش را از دیگران متمایز میکرد. از همین زمان بود که معتزله دو گروه شدند: معتزلیان بصره که نماینده اعتزال سنتی و وفادار به اسلاف؛ و معتزلیان بغداد که نماینده خطّ فکری جدید و تجدید نظر در برخی از مسائل کلامی، بودند.
معتزله بغداد در مقام مخالفت با پیشینیان خود، از لحاظ فکری دارای ویژگیهایی بودند که ما اکنون مهمترین آنها را مطرح میکنیم و سپس به بعضی از اختلافات غیر مهم نیز اشاره خواهیم کرد.
معتزله گروهی فکری بودند که به ذهنیات علاقه فراوانی داشتند، و تلاش خود را صرف جمع بین
عقل و
دین کردند. آنها برای اینکه محدوده این گروه را مشخص کنند اصولی را وضع کردند و کسانی را که به این اصول پایبند نبودند، جزو معتزله نمیشمردند. به همین جهت تمام معتزلیان با هر گرایش و فکری که بودند، خود را پایبند به این اصول میدانستند. این اصول عبارتند از:
۱. توحید
۲. عدل
۳. وعد و وعید
۴. منزلی میان دو منزل
۵. امر به معروف و نهی از منکر.
اما آنها دارای منشهای متفاوتی نیز بودند و از استدلالات عقلی که خود بدان میرسیدند، پیروی میکردند، و این موجب بروز عقاید متفاوت و حتی گاهی متضاد میشد. این اختلافات، شروعی برای به وجود آمدن گروههای مختلف در درون خود معتزله شد.
از جمله مهم ترین گروهها در معتزله تقسیمی است که آنان را به دو مدرسه به نام مدرسه بصره و مدرسه بغداد تقسیم میکند. بصره مکانی است که معتزله در آنجا در اوائل
قرن دوم هجری تاسیس شد.
موسس این مدرسه را میتوان موسس معتزله نامید، که غالبا آنرا واصل
بن عطاء میدانند. معتزله در این شهر جان گرفت و حتی شاید بتوان گفت که دوران بلوغ و شکوفا شدن معتزله در این شهر بوده است.
مدرسه بغداد نیز در اواخر قرن دوم هجری به وجود آمد. این مدرسه توسط
بشر بن معتمر تاسیس شد. او در بصره در نزد
بشر بن سعید و
ابوعثمان زعفرانی که از دوستان واصل بودند، اعتزال را آموخت.
سپس به بغداد
مهاجرت کرده و مدرسه بغداد را تاسیس کرد و مردم را به این مکتب خواند. درباره او نقل کردهاند که در
شعر یک استاد مسلم بود.
اما اینکه چه چیزی باعث جدا شدن این دو گروه شده است، و باعث شد عدهای از معتزلیان، بصره را به مقصد بغداد ترک کنند، منابع چندانی در کار نیست. بلکه باید از لابهلای متون به این علل پی برد. اما بهطور قطع یکی از مهمترین علل برای این جدایی، اختلافات سیاسی بوده که تاثیر بسیاری در عقاید دو گروه داشته است. غالب معتزلیان علاوه بر نظریات اعتقادی که داشتند در مسائل سیاسی نیز دارای آرائی بودند. اصل امر به معروف و نهی از منکر آنها را مجبور میکرد که در مسائل سیاسی سکوت را ترک کرده و اعتقاد خود را بیان دارند. به عنوان مثال واصل
بن عطاء درباره
جنگ جمل و
صفین که میان دو گروه از
مسلمانان در گرفته بود معتقد بود که یکی از طرفین لابعینه (بدون اینکه ما آن را بدانیم) خطا کرده است.
این نظریه و نظریات این چنینی برای شیعههای معتزلی که خطاکار بودن
علی (علیهالسّلام) را نمیتوانستند بپذیرند، گران آمد و باعث اختلافاتی شد که سهم بهسزایی در جدا شدن دو گروه داشته است.
در کل میتوان اینگونه
استنباط کرد که گرایش شیعی در میان معتزله بغداد به مراتب بیشتر از معتزله بصره بوده است تا حدی که نقل شده جعفرین و اسکافی
زیدیمذهب بودهاند.
اما این ادعا که اختلاف دو گروه را تنها در مسائل سیاسی و آنچه مرتبط با آن است بدانیم، ادعای نابجایی است بلکه این تنها یکی از دلایلی است که سبب جدایی دو گروه شد، بعدها دو گروه در مسائل مورد استنباط خود اختلافات زیادی پیدا کردند.
مهمترین ویژگیهای مدرسه بغداد عبارت است از:
از دیر باز یکی از مسائل مهم و اساسی در باب
امامت این بود که پس از
رسول خدا، افضل مردم در میان
صحابه چه کسی بوده است؟
شیعه معتقد بود که
امیرالمومنین علی (علیهالسّلام) از همه افضل و برتر است ولی مخالفان آنها،
ابوبکر را افضل مردم و پس از او
عمر و پس از او
عثمان و سپس علی را افضل میدانستند و هر دو گروه
عقیده خود را درباره اینکه
امام و
خلیفه پس از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کیست به این مساله مبتنی کرده بودند. در این میان، معتزلیان تا زمان پیدایش مدرسه بغداد به افضل بودن ابوبکر معتقد بودند ولی معتزله بغداد در این مساله با اسلاف خود مخالفت کرده، علی را افضل از ابوبکر دانستند. (هرچند که برای توجیه خلافت ابوبکر، تقدیم مفضول بر فاضل را جایز شمردند.)
ابن ابیالحدید که خود از پیروان مدرسه بغداد است در این زمینه میگوید:
معتزله بغداد، علی را افضل و اولی به امامت میدانند.
ابوالقاسم بلخی (یکی از سرانِ مدرسه بغداد) و شاگردان او گفتهاند: اگر
علیبنابیطالب بلافاصله پس از وفات
پیامبر قیام میکرد، ما او را
حق و مخالفانش را
باطل میدانستیم همانگونه که چون خود را (پس از قتل عثمان) آشکار کرد، ما به حقانیّت او و هلاکت و بطلان مخالفانش حکم کردیم امّا چون پس از وفات پیامبر در مقابل خلفا قیام نکرد، ما آنها را امام دانستیم و در اخبار صحیحه آمده است که: قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و سلم: «علیّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ یدور حیثما دار»، علی با حق و حق با علی است و هر کجا که او میل کند حق در آنجاست.
و همو میگوید:
بشر بن معتمر (بنیانگذار مدرسه بغداد) از قدمای شیوخ ما به تفضیل علی
بنابیطالب قائل بود و میگفت: او شجاعترین و سخیترین مردم بود. و این عقیده از
بشر بن معتمر به همه
بغدادیون و بعضی از
بصریون سرایت کرد.
و در جای دیگر میگوید: قول به تفضیل علی
بنابیطالب، قول عام و شایع میان بغدادیون از اصحاب ماست ولی
ابوجعفر اسکافی در این قول شدیدتر و با اخلاصتر است.
در تایید گفته ابن ابیالحدید خاطر نشان میکنیم که ابوجعفر اسکافی کتاب مستقلی درباره افضلیت حضرت علی (علیهالسّلام) نوشته که تحت عنوان «
المعیار و الموازنه» چاپ شده است. وی در این کتاب با استدلالهای زیاد اثبات میکند که علت افضل دانستن دیگران از علی (علیهالسّلام)
حقد و
کینه و
حسد نسبت به آن بزرگوار است.
ظاهراً کتاب المعیار و الموازنه غیر از کتابی است که مسعودی به ابوجعفر اسکافی نسبت داده و گفته که او کتابی در نقض عثمانیه جاحظ نوشت و در آن به تفضیل علی و قول به امامت مفضول پرداخت
زیرا بررسی کتاب المعیار والموازنه نشان میدهد که این کتاب در نقض کسی نوشته نشده بلکه کتاب مستقلی میباشد.
همچنین ابن ابیالحدید در مقام بیان محبت و ارادت معتزله بغداد نسبت به امیرمومنان (علیهالسّلام) نقل میکند که بغدادیون وقتی نام علی را ذکر میکردند «صلیاللهعلیه» نمیگفتند ولی «صلواتاللهعلیه» میگفتند؛ اوّلی را مخصوص پیامبر و دوّمی را مشترک میان آن دو میدانستند و جز پیامبر و علی بر هیچ کس صلوات نمیفرستادند.
و نیز مینویسد:
معتزله بغداد مانند: ابوالقاسم بلخی،
ابوالحسین خیاط،
بشر بن معتمر و
جعفر بن مبشر، علی را افضل مردم پس از پیامبر میدانند و من (ابن ابیالحدید) در اینباره چنین سرودهام:
و خیر خلق الله بعد المصطفی •••• اعظمهم یوم الفخار شرفا
السید المعظم الوصی •••• بعل البتول المرتضی علی
و این چنین بود که معتزله بغداد نسبت به امام علی (علیهالسّلام) محبت و ارادت داشتند و این در حالی است که معتزله بصره نه تنها علی (علیهالسّلام) را افضل نمیدانستند بلکه از او عیبجویی هم میکردند.
بغدادی گفته است:
واصل
بن عطا (از سران معتزله بصره) درباره علی و
اصحاب جمل معتقد بود که یکی از دو طرف
فاسق است ولی بعینه مشخص نیست و میگفت: اگر پیش من علی و
طلحه و یا علی و
زبیر و یا مردی از اصحاب علی و مردی از اصحاب جمل به چیزی
شهادت بدهند، شهادت آنها را رد میکنم؛ چون میدانم که یکی از دو شاهد فاسق است.
همچنین
ابراهیم نظّام یکی دیگر از سران معتزله بصره انتقادهایی نسبت به امیرمومنان کرده که مرحوم
شیخ مفید آنها را با پاسخهای متقن آورده است.
قابل ذکر است که در میان پیروان مدرسه بصره به خصوص متاخران آنها نیز کسانی بودند که مانند معتزله بغداد به تفضیل علی (علیهالسّلام) معتقد بودند مانند
ابوعلی جبّائی که در اواخر عمر به این موضوع معتقد شد و مانند
ابوعبیدالله بصری و
قاضی عبدالجبار معتزلی که به تفضیل علی (علیهالسّلام) عقیده داشتند.
ویژگی دیگر معتزله بغداد این است که آنها تمایل خاصی به شیعه داشتند و این شاید ناشی از مساله قبلی باشد و تفضیل علی (علیهالسّلام) بر دیگران میتواند وجه مشترکی میان آنان و شیعه باشد.
میل معتزله بغداد به
تشیّع به حدّی بود که
بشر بن معتمر بنیانگذار مدرسه بغداد را به جرم تشیّع زندانی کردند. بدون شک
بشر بن معتمر شیعه نبود ولی از شیعیان به خصوص از قیام
علویان در مقابل
هارون الرشید دفاع میکرد.
گاهی از پیروان مدرسه بغداد به «متشیعة المعتزله» نام برده میشد تا از معتزله بصره متمایز شوند. مثلاً
خیّاط در کتاب خود، ابوجعفر اسکافی را از «متشیعه معتزله» میشمارد.
شاید بتوان گفت که میل به تشیّع در میان معتزله بغداد از یک تاثیر اقلیمی برخوردار بود؛ زیرا
بشر بن معتمر موسس مدرسه بغداد در
کوفه که مهد تشیّع بود به دنیا آمد و بزرگ شد و سپس به بغداد رفت و میدانیم که میان بصره و کوفه رقابتها و درگیریهای فکری عمیقی وجود داشت که حتی در
ادبیات و
علم نحو نیز تاثیر گذاشته بود. حوزههای ادبی کوفه و
بصره هرکدام رجال قدرتمند و فحول علم و ادب داشتند. از ادبای مکتب بصره میتوان از
خلیل بن احمد و
سیبویه و
اخفش نام برد و از ادبای مکتب کوفه میتوان از
کسائی و
فرّا یاد کرد. اختلاف میان این دو حوزه ادبی، جوهری بود
و این اختلاف به مسائل فکری و عقیدتی نیز کشیده شد و
بشر بن معتمر که از یک اصل کوفی بود با اسلاف خود که در بصره بودند مخالفت کرد و مدرسهای را در اعتزال بنیاد نهاد که به اصول و مبانی شیعه نزدیک بود.
البته پیش از
بشر بن معتمر، کوفه به تشیّع معروف بود و بصره به عثمانیه شهرت داشت. بنابراین، میتوان میل به تشیّع را که یکی از ویژگیهای مدرسه بغداد است ناشی از همین مساله دانست.
در مقابل مدرسه بغداد، معتزله مدرسه بصره با شیعه خصومت داشتند. عقیده ناروای واصل
بن عطا و نظّام را در مورد امام علی (علیهالسّلام) پیش از این نقل کردیم. همچنین
جاحظ که یکی از سران مدرسه بصره است با شیعه دشمنی خاصی داشت. او کتاب عثمانیه را نوشت و شیعه را محکوم کرد. جاحظ
خوارج را بهتر از شیعه میدانست
و حتی شیعه را مخالف
اسلام قلمداد میکرد.
خصومت معتزله بصره با شیعه به حدّی بود که آنها حتی با
زیدیه از شیعه که اصول خود را از معتزله گرفته بودند و از لحاظ اعتقاد با آنها هماهنگیهایی داشتند، مخالفت میکردند. مثلاً زیدیه با
منصور عباسی در ستیز بودند و همو بود که
نفس زکیّه و برادرش را کشت و این در حالی بود که ائمّه معتزله بصره (واصل
بن عطا و عمرو
بن عبید) با منصور میانه خوبی داشتند و حتی پیش از آن، معتزله بصره
یزید بن ولید اموی را یاری کردند تا او بر مخالفانش پیروز شد و خلافت را به دست گرفت
در حالی که شیعه هیچگاه با
بنیامیه کنار نیامد.
امّا بهطوری که گفتیم معتزله بغداد تمایل خاصی به شیعه داشتند (شیخ مفید کتابی دارد تحت عنوان: (
الرسالة المقنعة فی وفاق البغدادیین من المعتزلة لما روی عن الائمّة علیهمالسلام) که ذکر آن در تعلیقات مرحوم چرندابی بر
اوائل المقالات، ص۱۶۰ (چاپ کنگره شیخ مفید) آمده است.) و نسبت به امیرمومنان علی (علیهالسّلام) اظهار ارادت و
محبت فراوانی کردند و در فضایل او کتابها نوشتند تا جاییکه ابن ابیالحدید از معتزله بغداد بود، قصاید بلند هفتگانهای در
مدح امیرمومنان (علیهالسّلام) سرود و کتاب
شرح نهجالبلاغه را نوشت و آنرا به
ابن العلقمی وزیر شیعی مذهب مستعصم
هدیه کرد.
بهطوری که میدانیم همه معتزله قائل به
حدوث و
خلق قرآن بودند و قول به قدیم بودن قرآن را که عقیده
اهلسنّت و
اهل حدیث بود، به شدت رد میکردند، ولی معتزله بصره، قائلان به قدم قرآن را تکفیر نمیکردند امّا معتزله بغداد آنها را
کافر دانسته، معتقد بودند که قول به قِدَم قرآن منجر به تعدد قدما و در نتیجه
شرک میشود.
قاضی عبدالجبار که خود از معتزله بصره است میگوید:
مشایخ ما
قرآن را
مخلوق میدانند امّا در کلام جعفرَیْن (مقصود از جعفَرَیْن،
جعفر بن حرب و
جعفر بن مبشر است.) چیزی است که اقتضا میکند تکفیر کسانی را که به خلق قرآن معتقد نشوند ولی از نظر ما تکفیر نمیشوند.
معتزله بغداد معتقد به
کفر قائلان به قِدم قرآن بودند و این عقیده منجر به پیدایش داستان غمانگیز «محنةالقرآن» شد.
محنت به معنای
آزمایش است و محنةالقرآن عبارت بود از آزمایش مردم که آیا به خلق و حدوث قرآن قائل هستند یا به قدیم بودن آن؟
معتزله بغداد به دربار
مامون الرشید نزدیک شدند و او را با خود هم عقیده کردند و مامون در سال ۲۱۸ه. ق فرمانی صادر کرد که باید تمام قضات و شهود و محدثان و مقامات دولتی مورد آزمایش قرار گیرند، هرکس معتقد به خلق قرآن شد در کار خود ابقا شود وگرنه از کار برکنار گردد.
متصدی محنةالقرآن دو تن از معتزله بغداد به نامهای
ثمامة بن اشرس و
احمد بن ابیداود بودند.
همچنین در زمان الواثق یکی دیگر از خلفای عباسی این کار دنبال شد و افرادی از جمله
علی بن جعد در محنةالقرآن کشته شدند.
و نیز افرادی از محدثان از جمله
احمد بن حنبل (امام حنابله) به
زندان افتادند.
یعقوبی در اینباره داستان عجیبی به این شرح نقل میکند:
پادشاه روم به واثق خلیفه عباسی نامه نوشت و به او خبر داد که اسیران بسیاری از مسلمانان را در اختیار دارد، اگر خلیفه در مقابل آنها
فدیه بدهد (آنان را بخرد) او حاضر است که اسیران مسلمان را آزاد کند. واثق این پیشنهاد را پذیرفت و نمایندگانی به مرز فرستاد. نمایندگان خلیفه در هنگام تحویل هر یک از اسیران، عقیده آنان را درباره مخلوق بودن قرآن میپرسیدند و تنها کسانی را که به این سوال جواب مثبت میدادند پذیرفته، لباس و پول در اختیار آنان قرار میدادند.
به هرحال، یکی دیگراز خصوصیات و ویژگیهای پیروان مدرسه بغداد همان تکفیر قائلان به قدم قرآن بود که موجب دردسرها و مزاحمتها و درگیریهای بسیاری شد و همین امر موجب گردید که معتزله میان مردم مورد نفرت قرار گیرد.
البته مسائل عمدهای که مورد اختلاف دو مدرسه بصره وبغداد بود همانها بودند که آوردیم ولی علاوه بر آن در مسائل دیگری نیز اختلاف نظر داشتند که چندان اهمیت ندارد. در عین حال ما به برخی از آن مسائل اشاره میکنیم:
۱ پیروان مدرسه بصره لطف را بر
خداوند واجب میدانند ولی پیروان مدرسه بغداد معتقدند که لطف بر خداوند واجب نیست.
۲ بغدادیها میگفتند: دادن
ثواب در مقابل فعل
طاعت بر خداوند واجب نیست چون طاعت شکر نعمت است و لذا موجب ثواب نیست امّا بصریها این عقیده را نداشتند و میگفتند دادن ثواب بر طاعت، بر حکیم تعالی واجب است؛ چون او ما را به کارهای با مشقت تکلیف کرده و باید عوض داشته باشد.
۳ بغدادیها میگفتند: خداوند مدرک نیست زیرا لازم میآید که او مدرک لذّات وآلام بوده باشد، ولی بصریها میگفتند: خداوند مدرک است و درک الَم و لذّت از جانب خداوند مانند درک ما نیست؛ زیرا
شهوت ونفار بر او محال است.
۴ بغدادیها میگفتند:
اراده باید مقدّم بر فعل باشد؛ ولی بصریها میگفتند: اراده میتواند مقدّم و یا مقارن فعل باشد و مجبره آن را مقارن میدانستند.
۵ بغدادیها، طریق وجوب
امامت را عقل میدانستند؛ ولی بصریها آن را
شرع میانگاشتند.
۶ بغدادیها میگفتند:
ابوطالب پدر علی (علیهالسّلام)
مسلمان از دنیا رفت؛ ولی بصریها میگفتند: او بر دین قوم خود و با
شرک از دنیا رفت.
۷ بغدادیها معتقدند که نمیتوان در مورد بندگان وصف
خالق را به کار برد هرچند کارهایی انجام میدهند؛ ولی بصریها گفتهاند اطلاق خالق بر بندگان جایز است.
۸ بغدادیها معتقدند که شناخت
خدا کسبی است؛ ولی بصریها آن را ضروری میدانند.
این بود نمونههایی از اختلافات معتزله در مدرسه بغداد و بصره. البته با مراجعه به کتب کلامی میتوان اختلافات بسیاری به دست آورد؛ ما فقط نمونههایی را ذکر کردیم.
هرکدام از دو مکتب تلاش برای پیشبرد اهداف خود کردند و این موجب رشد و شکوفایی دو مدرسه شد. هر کدام از اینها دارای علمای به نامی شدند که به اختصار بدان میپردازیم:
بصره به عنوان خاستگاه معتزله بالتبع دارای علمای بیشتری بوده است. واصل
بن عطاء به عنوان موسس این گروه در صدر معتزلیان بصره میباشد. ابوهذیل و نظام جزو بزرگان معتزله بصره میباشند که مباحث جدید بسیاری را وارد مباحث کلامی اسلامی کردند.
عباد بن سلیمان نیز از بزرگان معتزله به شمار میرود. ابوعلی جبایی و پسرش ابوهاشم، معروف به شیخین، جزو علمای دوره متاخر میباشند. آنها روح تازهای را به مباحث کلامی بخشیدند.
از بزرگان و مشایخ معتزله که پیرو مدرسه بصره بودند، میتوان افراد زیر را نام برد:
عمرو بن عبید،
ابراهیم بن یسار معروف به نظّام،
ابوالهذیل علاّف،
معمر بن عباد السلمی،
هشام الفوطی، عمرو
بن بحر معروف به جاحظ، ابوعبدالله بصری و قاضی عبدالجبّار.
مدرسه بغداد نیز دارای علمایی بوده است.
بشر بن معتمر که موسس این مدرسه است دو هزار بیت
شعر گفت و در آن تمام مخالفین را رد کرده است. ابوموسی مردار نیز از بزرگانی است که شهره به
عبادت بود و بخاطر عبادت بسیارش او را راهب معتزله نامیدند. و شاگردان مردار به نامهای جعفر
بن حرب و جعفر
بن مبشر که از آنها به عنوان جعفرین یاد میشود و همچنین عالم برجستهای به نام ابوجعفر اسکافی که نقل شده حدود نود تالیف در
علم کلام داشته است.
از متفکران و مشاهیر معتزله که پیرو مدرسه بغداد بودند، میتوان از افراد زیر یاد کرد:
ثمامة
بن الاشرس، احمد
بن ابیداود، ابوالحسین
خیاط و ابوالقاسم بلخی.
با مراجعه به شرح حال این افراد و آرا و نظریات آنان که در کتب ملل و نحل آمده، میتوان تفصیل نظریات پیروان دو مدرسه را به دست آورد.
اما در مورد اعتقادات این دو گروه منابع کمی وجود دارد و غالبا عقاید آنان در کتابهای غیر معتزلی آمده است و از آنان نقل شده است و ما بهاندکی در اینباره بسنده میکنیم: ابو هذیل علاف از معتزلیان بزرگ بصره، صفات زائد بر ذات را رد میکند. این نظریه بعدها مورد توجه تقریبا تمام معتزله واقع شد. اگر چه در اتصاف ذات به این صفات اختلافاتی بین آنها است.
ابراهیم نظام نیز قائل است که:
خداوند نمیتواند خلاف آنچه که به مصلحت بندگان است انجام دهد.
انسان همان
روح است و روح جسم لطیفی است که داخل در این جسم کثیف شده است.
و اینکه تمام موجودات را در آن واحد خلق کرده و خلق آدم بر خلق اولادش مقدم نبوده است.
بشر بن معتمر به عنوان موسس معتزله بغداد نیز عقایدی داشت هر چند بعضی از این عقاید مورد قبول بسیاری از بصریها واقع نشد:
خداوند با
مومن در حال ایمانش
دوستی نمیکند و با
کافر در حال کفرش
دشمنی نمیکند.
خداوند اگر لطف خود را در مورد کافر انجام دهد، آنها
ایمان میآوردند.
بر عقلاء بهتر این بود که خداوند آنها را ابتداء در
بهشت قرار میداد و بر آنها بخاطر این، تفضل میکرد.
جعفر
بن مبشر از علمای معتزلی بغداد قائل است که:
عقل حکم میکند که گناهکار در آتش باشد (بخلاف کسانی که این حکم را به مقتضای شرع میدانستند نه عقل)
کسی که دانهای یا کمتر از دانه را بدزدد برای همیشه در آتش خواهد بود.
علمای معتزلی بغداد همچون جعفر
بن حرب و جعفر
بن مبشر و اسکافی تلاش کردند که مواضع معتزله را تا حدود بسیاری به عقاید مذهبی خود برگردانند. آنها قول به حقانیت علی (علیهالسّلام) و خطاکار بودن طلحه و زبیر و
عایشه دادند.
اینها همچنین قائل به این بودند که علی (علیهالسّلام) بعد از پیغمبر افضل است اگر چه ابو هذیل از معتزلیان بصره قائل به تساوی بین علی و ابوبکر بوده است.
لازم به ذکر است این تقسیم به بصری و بغدادی بعدها محدوده جغرافیایی خود را از دست داد و یک معنای اصطلاحی صرف پیدا کرد.
تقسیمات دیگری نیز برای معتزله وجود دارد که اشاره به آنها خالی از فائده نیست. معتزله به حسب طبقات، تقسیمی است که در معتزله متاخر انجام شده است. قاضی عبدالجبار معتزله را به ۱۰ طبقه تقسیم میکند: خلفاء طبقه اول میباشند،
حسن بن علی و
حسین بن علی (علیهمالسلام) و
محمد بن حنفیه طبقه دوم،
حسن بصری و... طبقه سوم، واصل
بن عطاء و عمرو
بن عبید طبقه چهارم و....
البته این تقسیمبندی بعدها دستخوش تغییراتی شد.
معترله همچنین به دو دوران متقدم و متاخر تقسیم میشود. دوران متقدم از زمان آغاز بکار این گروه تا زمان
متوکل عباسی در سال۲۳۴ق-۸۴۸م است.
متوکل بر خلاف حاکمان عباسی قبل از خود با معتزلیان نه تنها برخورد خوبی نداشت بلکه با اجبار و اصرار جلوی عقائد معتزله را گرفت و حتی معتزلیان را طرد کرد
تا اینکه چند دهه بعد، معتزله جان تازهای یافت که دوره معتزله متاخر از آن زمان آغاز میشود.
پایگاه اطلاعرسانی اسلام کوئیست، برگرفته از مقاله «معتزله بغداد و معتزله بصره»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۰۸/۲۴. پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، برگرفته از مقاله «معتزله بغداد و معتزله بصره»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۰۸/۲۴.