محمدتقی فلسفی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
محمدتقی
فلسفی برجستهترین واعظ و سخنور مذهبی
ایران در
قرن چهاردهم هجری بود. وی فرزند
آیتالله شیخ محمدرضا تنکابنی ـ از علما و مدرسان برجسته و معروف
تهران ـ بود و در ۱۰
ربیع الاول ۱۳۲۶ در تهران به
دنیا آمد.
پدرش،
آیة الله شیخ محمد رضا تنکابنی (متولد ۱۲۸۲ هـ . ق) از مجتهدان و مدرسان زبردست بود که سال ها در مدرسه «
فیلسوف الدوله»
تهران تدریس می کرد. وی یکی از شاگردان آیة الله تنکابنی،
آیة الله آخوند ملا علی همدانی و
آیة الله آقا میرزا هاشم آملی بود. عموم مردم و حتی قضات دادگستری در باب
مسائل فقهی به ایشان مراجعه می کردند و حتی عالمان بزرگ نیز به دیدن او می رفتند. سرانجام بعد از عمری طولانی و پربرکت در ۱۰۳ سالگی (سال ۱۳۸۵ هـ . ق؛ ۱۳۴۵ ش) از دنیا رفت.
مادر آقای
فلسفی، طوبی خانم (فرزند آقا ابوالحسن تاجر اصفهانی مقیم تهران) بسیار متدین و با عاطفه بود و در دوره
کشف حجاب، هرگز از خانه اش خارج نشد. وی برای
تربیت فرزندانش تلاش بسیاری کرد. این بانوی محترمه سرانجام در ۱۲
شعبان سال ۱۳۶۰ هـ . ق بر اثر سکته
قلبی رحلت کرد.
دوره کودکی محمد تقی، با نظارت مستقیم مادر بزرگوارش سپری شد. محمد تقی و برادرانش معمولا در کوچه بازی نمی کردند؛ زیرا مادرشان به آن ها گفته بود که شما روحانی زاده هستید و باید خویشتن دار باشید، بنابر این آنان در خانه بازی می کردند.
بعد از پایان شش سالگی به دبستان توفیق وارد شد. این دبستان توسط مدیری با ایمان، با سواد و اهل فضیلت به نام شیخ محمد رضا توفیق اداره می شد. او در آن جا شش سال تحصیل کرد و خواندن و نوشتن و نظم و انضباط و برخی از
آیات قرآن را آموخت و موفق به دریافت گواهینامه اتمام تحصیلات ابتدایی گردید.
بعد از پایان تحصیلات ابتدایی شروع به تحصیل مقدمات
علوم اسلامی در مدرسه حاج ابوالفتح کرد و نزد شیخ محمد رشتی؛
صرف و
نحو آموخت و
علم معانی و
بیان را بر اساس
کتاب مطول از
میرزا یونس قزوینی فرا گرفت. در علم
فقه و
اصول از محمد علی کاشانی|شیخ محمد علی کاشانی در مدرسه عبدالله خان و از شیخ مهدی در مدرسه محمدیه بهره مند شد و از پدرش (آیة الله تنکابنی)،
قوانین و
شرح لمعه را آموخت.
محمد تقی به تحصیل
فلسفه نیز پرداخت و از محضر
میرزا مهدی آشتیانی (۱۳۰۶ ـ ۱۳۷۲ هـ . ق) و
شیخ ابراهیم امامزاده زیدی (متوفای حدود ۱۳۵۸ هـ . ق) و
سید کاظم عصار (در گذشته ۱۳۵۳ هـ . ق) و
میرزا طاهر تنکابنی (در گذشته ۱۳۲۰ ش) استفاده کرد.
محمد تقی در ابتدای تحصیل رسما به سلک روحانیت در آمد و به دست پدرش معمم شد.
مادرش
عشق و علاقه بسیاری به حضرت
امام حسین (علیهالسلام) داشت و آرزو می کرد که فرزندش سخنران شود و با بیان جذاب، حماسه حسینی را در جان ها زنده کند، اما پدرش می گفت: او باید تحصیلاتش را تکمیل کند. سرانجام توافق شد که محمد تقی از
شنبه تا غروب
چهارشنبه تحصیل کند و پنجشنبه ها و جمعه ها به
منبر و
خطابه بپردازد. آیة الله تنکابنی شرط کرد که محمد تقی در وسط هفته نباید منبر برود و هر شب باید در حضور من مطالعه کند تا بدانم جایی منبر نرفته است!
محمد تقی برای اولین منبر، به نزد خطیبی ماهر به نام شیخ علی اکبر عزمی (رشتی) رفت از او درخواست کرد برایش منبری بنویسد او پذیرفت، اما نخست از او دو قران گرفت تا قدر نوشته را بداند. نوشته آقای عزمی را چند بار خواند تا حفظ کرد و برای اولین بار در مسجد
فیلسوف ـ که آیة الله تنکابنی در آن جا
نماز جماعت اقامه می کرد ـ بعد از
نماز عشاء منبر رفت. مردم که محمد تقی ۱۵ ساله را در بالای منبر دیدند همگی بهت زده به او چشم دوختند. محمد تقی مطالبش را که حفظ کرده بود چنین آغاز کرد:
بسم الله الرحمن الرحیم
بی مهر علی به مقصد دل نرسی
تا تخم نیفشنی به حاصل نرسی
بی دوستی علی و اولاد علی
هرگز به خدا قسم، به منزل نرسی
کشتی نجاتت ز هلاک است علی
بنشین که به ورطه های قاتل نرسی
در این هنگام آقای شیخ محمد شمیرانی که از آشنایان آیة الله تنکابنی بود و در بین مردم حضور داشت با صدای بلند گفت: «آفرین!» این تشویق بجا تأثیری شگفت آور در محمد تقی گذارد و او بدون اشتباه و با اعتماد کامل بقیه منبر را از حفظ بیان کرد و مورد تحسین مردم قرار گرفت به طوری که بعضی از پدرش خواستند که اجازه دهد همین مطالب را در خانه و برای
مؤمنین دیگر بازگو کند.
هر چند منبر محمد تقی از همان آغاز مورد قبول و توجه واقع شد؛ اما او خود را نگه داشت و
مغرور نشد و به همین دلیل در اوایل، وقتی از او برای یک دهه دعوت می شد قبول نمی کرد زیرا ده تا منبر از حفظ نداشت! و فقط همان دو سه منبری را که شیخ علی اکبر عزمی برایش نوشته بود با اندک اضافه و تکمیلی، ایراد می کرد. مادر محمد تقی در جلسات سخنرانی فرزندش حاضر می شد و با این کار او را تشویق می کرد. آیة الله تنکابنی نیز در بسیاری از منبر های محمد تقی شرکت می کرد و وی را ترغیب می نمود و با این حال مراقب بود که منبر و خطابه، مانع تحصیل و دانش اندوزی نشود.
تجربه
سخنرانی برای اقشار گوناگون مردم به تدریج به محمد تقی فهمانید که حفظ مطالب کافی نیست. در نتیجه او کم کم خود، مطالب را تکمیل و منظم می کرد و نکته هایی به آن ها می افزود و این کار نیازمند زحمت و تمرین فراوان بود.
مردم به منبرهای محمد تقی اندک اندک علاقمند تر شدند و به این جهت در اوایل، برای هر منبر یک قران و بعد ها دو قران می پرداختند، در حالی که به بعضی از واعظان قدیمی همان یک قران را می دادند.
برای آگاهی کامل از شؤون دینی و
اسلامی و
حلال و
حرام الهی و ادامه تحصیل به همراه شیخ ابوالقاسم ربیعی (اهل رودسر) که از دوستان
آیة الله تنکابنی بود ـ در سال ۱۳۰۱ یا ۱۳۰۲ ش به شهر
قم سفر کرد. این سفر بیش از چند ماه به طول نیانجامید زیرا آب و هوای
قم با مزاج محمد تقی نساخت و او به ناچار به
تهران بازگشت.
در آستانه حدود ۲۴ سالگی با دختر عمویش خانم خدیجه تنکابنی ـ فرزند
آیة الله شیخ محمد حسین تنکابنی ـ
ازدواج کرد. خدیجه خانم
قرآن و
کتب ادعیه را به خوبی می خواند و با تعلیمات
اسلامی و
احکام شرعی آشنایی کامل داشت به طوری که بانوان به او مراجعه می کردند و سؤالات دینی خود را از او می پرسیدند.
در دوره حکومت رضا شاه پهلوی، در ۴ دی ۱۳۰۷ ش. (۱۲
رجب ۱۳۴۷ ق) قانونی به تصویب رسید که بر اساس آن همه مردم باید لباس متحد الشکل (کت و شلوار و کلاه پهلوی) بپوشند. از این قانون چند گروه استثناء شدند از جمله مجتهدان و منبری ها (محدثان) کسانی که مستثنا بودند باید از شهربانی جواز
عمامه بگیرند. هدف از این قانون، علاوه بر ترویج فرهنگ غربی، تضعیف روحانیت و کنترل آنان بود و مأموران شهربانی با شدت و
خشونت این قانون را اجرا می کردند و حتی دارندگان جواز نیز از آزار و اذیت و
توهین مأمورین در امان نبودند.
در این اوضاع، محمد تقی
فلسفی به توصیه پدرش نزد یکی از مجتهدان و شاگردان برجسته
میرزای شیرازی به نام
شیخ حسین یزدی رفت تا از وی «اجازه عمامه» بگیرد، آن
مجتهد خبره، بدون تأیید قانون دولتی، خود به طور مستقل به محمد تقی اجازه نقل حدیث و
موعظه داد. بر اساس همین اجازه، «ورقه تصدیق» برای او صادر شد تا بتواند لباس روحانیت بپوشد.
در سال ۱۳۱۶ش محمد تقی
فلسفی در خطابه اش در مسجد میرزا موسی ـ معروف به مسجد بزاز ها ـ گفت: در
اسلام،
مسجد محل
صلح و صفا و
تعاون است.
فحش و بدگویی و آزار و آدم کشی متعلق به فرهنگ مسجد نیست. در پی این سخنان؛ محمد تقی احضار شد و به او گفتند که گزارش شده شما به حادثه قتل مردم در
مسجد گوهرشاد کنایه زده اید به همین دلیل
منبر شما ممنوع است و حق پوشیدن لباس روحانیت را نیز ندارید! آقای
فلسفی به ناچار از منبر علنی، دست کشید اما به صورت پنهانی گاه گاهی برای فامیل و آشنایان به ایراد سخنرانی می پرداخت.
حجة
الاسلام فلسفی در برابر
حزب توده ـ که صریحاً الحادی و ضد
اسلامی بود ـ قاطعانه ایستاد و در سخنرانی هایش به مبارزه با آن پرداخت. دولت آن زمان هم که تأثیر گسترده خطابه های او را می دانست، از آغاز
رمضان سال ۱۳۲۷ ش مباحث ایشان را به طور مستقیم از رادیو پخش می کرد. این سخنرانی ها تا پایان رمضان آن سال ادامه یافت. بعد از پخش این مطالب؛ آقای
فلسفی هر روز با دهها نامه تهدید آمیز مواجه شد که طرفداران حزب توده نوشته بودند؛ اما او اعتنایی نکرد.
هواداران حزب توده تصمیم گرفتند که مجلس سخنرانی آقای
فلسفی را به هم بزنند که با حمایت مردم و تدبیر ایشان و حضور به موقع جوانان
مسلمان و ورزشکار، نقشه آنان نقش بر آب شد.
آیة الله بروجردی با اصرار علمای حوزه ـ از جمله
امام خمینی ـ در سال ۱۳۲۳ ش. به
قم آمد و در آن جا اقامت گزید. بعد از رحلت
آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی در آبان ماه ۱۳۲۵ و درگذشت
آیة الله حاج آقا حسین قمی در سال ۱۳۲۶ ش|آیة الله بروجردی مرجع بزرگ
شیعیان شد. آقای
فلسفی در همان زمان به حضور آیة الله بروجردی فراخوانده شد و بعد از طرح مسائلی که بیشتر برای امتحان او بود از ایشان خواست که نمایندگی او را برای رساندن پیام های
مرجعیت شیعه به مقامات دولتی و شاه بپذیرد. وی پذیرفت به شرط آن که از مسائل مهم و مربوط به امور دینی و مذهبی باشد. پیام های آیة الله بروجردی یا به طور مستقیم و به صورت شفاهی و یا به وسیله حاج احمد خادمی ـ خادم آیة الله بروجردی ـ و یا از طریق نامه (با مهر و امضاء) به آقای
فلسفی می رسید.
بنا به دعوت آیة الله بروجردی، آقای
فلسفی در دهه آخر
صفر در منزل ایشان
منبر می رفت و نیز به دعوت آستانه مقدسه
حضرت فاطمه معصومه (علیهاالسلام) شبها در صحن بزرگ به ایراد خطابه می پرداخت. این منبر ها، تأثیر ژرف و مهمی بر طلاب حوزه گذاشت و الگویی برای آنان شد و حتی بر سایر جوانان و نوجوانان آن عصر بسیار تأثیر گذارد. برخی از نویسندگان به آثار مثبت منبرهای آقای
فلسفی برخود و نسل جوان آن روز اشاره کرده و او را مورد ستایش قرار داده اند. از جمله بنگرید به «از چشم برادر» شمس آل احمد،
آقای
فلسفی با تشویق و درخواست آیة الله بروجردی، در
تهران جلسه
تفسیر قرآن برگزار کرد و سال های متمادی هر هفته صبح
جمعه در منزل خود فاضلان حوزه و واعظان آن جا را با آموزه های وحیانی آشنا می کرد و به مناسبت نیز فنون سخنوری و اداره منبر و خطابه را به آنان تعلیم می داد.
آیة الله بروجردی در اواخر سال ۱۳۲۵ ش از طریق آقای
فلسفی به شاه پیام داد که باید تعالیم دینی نیز مثل خواندن و نوشتن جزء تعلیمات ابتدایی قرار گیرد. آقای
فلسفی این پیام را رساند و جواب مساعد گرفت. به دنبال این امر کمیسیونی تشکیل شد تا در برنامه درسی مدارس تجدید نظر شود و تعلیمات دینی نیز در آن لحاظ گردد. این کمیسیون مرکب بود از آقایان:
فلسفی، راشد، شهابی، مشکوه، شعرانی، دکتر سحابی، محمد تقی سبزواری و مهندس بازرگان، که در ۳۰/۴/۲۷ تشکیل شد.
فرقه ضاله
بهائیت در آن دوران، در دربار و مراکز حکومتی نفوذ کرده و ایادی آنان در سراسر
ایران به
ظلم و تعدی به حقوق مردم مشغول بودند. مردم از شهر های مختلف به آیة الله بروجردی نامه می نوشتند و ازا عمال بهائیان شکایت می کردند. این امر سبب ناراحتی مرجع عظیم الشأن شد به طوری که نامه ای به آقای
فلسفی نوشت تا او شاه را ملاقات کند و اعتراض مرجع بزرگ را به او برساند. اما آقای
فلسفی مصلحت را در آن دانست که این قضیه را در سخنرانی های مسجد شاه که به طور مستقیم از رادیو پخش می شد مطرح کند. با تأیید آیة الله بروجردی، این کار انجام شد و موجی بزرگ در سراسر کشور بر ضد بهائیت پدید آمد. آقای
فلسفی تصریح کرد که هدفش آشکار ساختن گمراهی بهایی هاست و نباید هیچ
مسلمانی خود سرانه دست به
قتل و خونریزی بزند. هیجان و احساسات مذهبی مردم در تمام کشور بر ضد بهائیان تحریک شد به طوری که شاه را واداشت تا دستور تعطیلی حظیره القدس را صادر کند. البته در عمل، حظیره القدس به طور کامل تخریب نشد و تنها گنبد آن را خراب کردند.
بعد از رحلت
آیة الله بروجردی، حجة
الاسلام فلسفی حدود بیست بار در مجالس
ترحیم و فاتحه در
تهران و
قم به ایراد خطابه پرداخت و خدمات دینی و فرهنگی آن مرجع بزرگ را تشریح کرد. این سخنرانی ها در آشنایی مردم با آثار و برکات وجودی روحانیت و مرجعیت و آیة الله بروجردی تأثیری به سزا داشت.
دولت علم در
پاییز ۱۳۴۱ ش لایحه ای از تصویب گذراند که هدف آن مسلط کردن بهایی ها بر حکومت بود و در قانون انجمن ایالتی و ولایتی، قید
اسلام و ذکوریت را حذف کرد. لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی و در اعتراض عالمان دین از جمله
امام خمینی و سایر روحانیون قرار گرفت و کم کم اعتراض عمومی مردم نیز شروع شد. آقای
فلسفی نیز بالای منبر در سخنرانی های متعدد روشن و آشکار بیان کرد که مسأله رأی دادن زنها نیست بلکه خطر در آن است که قید
اسلام حذف شده است. متعاقب آن مخالفت عمومی با این لایحه روز به روز بیشتر گردید و رژیم شاه احساس کرد که دیگر مقاومت بیش از این در برابر مردم ممکن است عواقب خطرناکی در بر داشته باشد؛ بنابر این هیأت دولت در جلسه چهار شنبه ۷ آذر آن لایحه را لغو کرد. در زمستان ۱۳۴۱ ش آقای
فلسفی توسط
ساواک دستگیر شد تا به این وسیله ثابت کند که بزرگترین پشتیبان او (آیة الله بروجردی) از میان رفته است و باید به شدت مراقب اعمال و رفتار خود باشد ... .
رژیم ستمگر پهلوی در روز های نخستین سال ۱۳۴۲ ش در سال روز
شهادت امام صادق (علیهالسلام) با کماندوهای مسلح به
مدرسه فیضیه قم حمله کرد و فضلا و طلاب بی گناه را به
خاک و
خون کشیدند و کتاب و وسایل روحانیان و حتی قرآن ها را به
آتش کشیدند ... آقای
فلسفی در این زمان ممنوع المنبر بود. منبر او از ۷ اردیبهشت ۱۳۴۲ آزاد شد. پس از آزادی، خطابه های آتشین
فلسفی بر ضد رژیم جبار پهلوی آغاز گردید. حجة
الاسلام فلسفی، این جنایت شاه را تشبیه به جنایت یزید بر ضد
امام حسین کرد ... امام خمینی با پیام های شفاهی و اعلامیه و نامه مردم و خطبا و علما را دعوت به مبارزه با حکومت ظالم کرد و بر به پا داشتن عزاداری ایام محترم و
عاشورا تأکید بسیاری نمود. امام خمینی دستور دادند که بازسازی مدرسه فیضیه باید به صورت مردمی باشد و همه مردم از اداری و روستایی و ... در آن شرکت کنند.
آقای
فلسفی در شب عاشورای ۱۳۴۲ ش در مسجد شیخ عبدالحسین تهران سخنان عاشورایی و تاریخی مهمی بیان کرد که تأثیر فراوانی در سراسر ایران گذارد. جمعیت حاضر در آن جا فوق العاده زیاد بود به طوری که آقای
فلسفی نتوانست از میان مردم و از اول بازار به
مسجد برود، بلکه از راه پشت بام بازار به طرف مسجد رفت و از بام مسجد پایین آمد. جوانی پرشور و
ایمان در بین آن همه جمعیت و با وجود مأموران ساواک توانست در فرصتی مناسب در زیر منبر به همراه ضبط صوت پنهان شود. او به سختی رشته سیمی از برق به آن جا آورد و سخنرانی آن روز را ضبط کرد و در این مدت به دلیل گرما و محدودیت مکان آن قدر عرق ریخت که نزدیک بود جان به جان آفرین
تسلیم کند و بدین گونه که سخنرانی ثبت شد و بعد به سرعت تکثیر گردید و در سراسر ایران توزیع شد.
بعدا این سخنرانی به صورت جزوه ای تحت عنوان «اولین استیضاح ملی در سال ۱۳۴۲ ش » منتشر شد. آقای
فلسفی در این سخنرانی تاریخی، بعد از آن که به
جامعیت اسلام اشاره کرد و توضیح داد که مسجد؛ هسته اصلی و مرکز تمام فعالیت ها و حرکت ها در صدر
اسلام بود، امام حسین (علیه
السلام) را الگو و سرمشق برای زندگی در همه زمان ها دانست و بعد به استیضاح دولت علم پرداخت.
آقای
فلسفی توضیح داد که
روحانیت نمی تواند از
سیاست دوری گزیند زیرا در
اسلام، سیاست عین دیانت است و
اسلام از سیاست جدا نیست.
دو روز بعد وی به همراه دهها نفر از وعاظ و روحانیون منتفذ تهران دستگیر و در زندان شهربانی تهران زندانی شدند. فردای آن روز (۱۵ خرداد)، کشتار وسیع عزاداران در تهران، قم و
ورامین به وقوع پیوست که طی آن تعداد زیادی کشته و مجروح شدند.
فلسفی در زندان و در جریان بازجوییها با جرات و جسارت، از مواضع خود دفاع کرد و به زندانیان دربند، روحیه و جسارت بخشید. او پس از گذشت چهل و پنج روز، از زندان آزاد شد که بلافاصله گروه زیادی از طبقات مختلف مردم به دیدار او شتافتند.
در
محرم سال ۱۳۴۴ ش جوانی بسیار قوی و با پنجه بوکس به حجة
الاسلام فلسفی حمله کرد اما به
لطف الهی و تلاش راننده و خدمتگزار منزل، شکست خورد و دستگیر شد و به کلانتری محل تحویل گردید. اما کلانتری بعداً گفت: دیوانه بود رهایش کردیم. بر اثر این حادثه، منبر حجة
الاسلام فلسفی تعطیل شد. حضرات آیات
خویی،
مرعشی نجفی، شریعتمداری،
میلانی و سید علی بهبهانی با ارسال تلگراف از این واقع ابراز تأسف کردند.
در دی ماه ۱۳۵۰ وی در مجلس دعایی که در مسجد سیدعزیزالله تهران، به مناسبت همدردی با رانده شدگان ایرانی از
عراق تشکیل شده بود، منبر رفت. در این منبر که گروه کثیری از طبقات گوناگون مردم و نیز سفرای کشورهای
اسلامی حضور داشتند،
فلسفی اقدام غیر انسانی رژیم بعث عراق را در آواره نمودن و راندن هزاران ایرانی ساکن آن کشور به شدت محکوم کرد. رژیم شاه که روابط تیره و خصوصیت آمیزی با رژیم عراق داشت، از این فرصت سوء استفاده نمود و این منبر مهم را با حذف قسمتهایی از آن، چند بار از رادیوی داخلی و برون مرزی پخش کرد. گرچه
فلسفی، به هیچ وجه از رژیم شاه در منازعه بین دو کشور سخنی به میان نیاورد، اما حمله وی به رژیم عراق و پخش سخنان چندبارة او در کشور، این
شبهه را در بسیاری از اذهان به وجود آورد که نوعی تفاهم قبلی میان رژیم و
فلسفی صورت گرفته است.
فلسفی که از این اقدام رژیم خشمگین بود، درصدد برآمد تا در فرصت مناسب، به این اقدام رژیم پاسخی کوبنده دهد.
در همان ماه، دو نفر از سناتورهای مجلس سنا ـ با برنامهای از پیش هماهنگ شده و به
دروغ ـ امام را به دلیل سکوتش در برابر اخراج ایرانیان از عراق تخطئه کردند. این سخنان موجی از
خشم و
نفرت در میان محافل و مجامع مذهبی به وجود آورد. چند روز بعد از این واقعه،
فلسفی در مجلس ختم یکی از علمای سرشناس تهران به منبر رفت و ضمن بیان مخالفت شدید امام با رژیم بعث در بیرون راندن ایرانیان از آن کشور، به شدت به دو سناتور مذکور حمله کرد و نام امام را چند بار با تجلیل فراوان یاد کرد که هر بار حضار با صدای بلند
صلوات فرستادند. وی همچنین اقدام رژیم شاه، در سرکوب روحانیون و دانشگاهیان و ایجاد جو اختناق و دیکتاتوری در کشور را به شدت محکوم نمود. این نخستین بار بود که پس از
تبعید امام،
فلسفی نام ایشان را در منابر بر زبان میآورد، زیرا با واکنش سخت رژیم مواجه میشد.
به هر روی این منبر، بازتاب وسیع وگستردهای در میان مردم داشت. صدها حلقه از این نوار کثیر و در اغلب شهرها توزیع شد. رژیم نیز که از این سخنرانی بیسار برآشفته بود، چند روز بعد و برای همیشه،
فلسفی را ممنوع المنبر کرد و با وجود آن که در ۱۳۵۶ و سال بعد از آن، از بسیاری از نویسندگان و گویندگان رفع ممنوعیت قلم و بیان شد، اما وی تا پایان رژیم شاه، همچنان ممنوع المنبر بود.
کار اصلی حجة
الاسلام فلسفی از زمانی که ممنوع المنبر شد ـ سال ۱۳۵۰ ش ـ تا پیروزی
انقلاب اسلامی، تألیف و نگارش کتاب بود، در این مدت به ترتیب کتاب های ذیل نوشته و منتشر شد:
۱. آیة الکرسی؛ پیام آسمانی توحید (یک جلد)
۲. بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات (دو جلد).
۳. اخلاق از نظر همزیستی و ارزش های انسانی (یک جلد)
۴. جوان از نظر عقل و احساس (دو جلد).
۵. کودک از نظر وراثت و تربیت (دو جلد).
بعد از پیروزی
انقلاب اسلامی حجة
الاسلام فلسفی تألیف کتاب را ادامه داد و کتاب های ذیل را منتشر کرد:
اخلاق از نظر همزیستی و ارزش های انسانی (جلد دوم) ـ معاد از نظر روح و جسم (سه جلد) ـ سخن و سخنوری از نظر بیان و فن خطابه (یک جلد) ـ شرح و تفسیر دعای مکارم الاخلاق صحیفه سجادیه (سه جلد).
روز بعد از حادثه ۱۷ شهریور ۵۷ (جمعه سیاه) و
شهادت عده بسیاری از
مسلمانان آگاه به دست رژیم شاه، در نیمه های شب مأموران ساواک به منزل حجة
الاسلام فلسفی حمله کردند و به بازرسی از منزل وی پرداختند و اعلامیه های
امام خمینی و نوشته های او آن را جمع آوری و حجة
الاسلام فلسفی را دستگیر کردند و به ساختمان حکومت نظامی بردند و بعد آزاد کردند.
این مراسم به دعوت
جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و در
مدرسه فیضیه و با حضور
امام خمینی و علماء و فضلاء و عده بسیاری از مردم برگزار شد. چون در آن زمان عده ای از غرب زده ها در صدد بودند که نقش
دین و
روحانیت در جامعه کم رنگ شود و یا اساساً
اسلام منهای روحانیت بر پا شود، حجة
الاسلام فلسفی بعد از شرح
نهضت تحریم تنباکو،
مشروطیت و ملی شدن نفت، افزود: مرحوم
آیة الله العظمی میرزای شیرازی قیام کرد و استعمال دخانیات را محاربه با
امام عصر (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) معرفی نمود، در نتیجه مردم
اطاعت کردند و قراردادی که با اجانب بسته شده بود، لغو شد ...
قیام امام که قبل از پانزده خرداد ۱۳۴۲ آغاز گردید، از اول به نام
خدا بود، از این رو تمام مردم
مسلمان اعم از روحانیون، دانشگاهیان و سایر اقشار شهری و روستایی با رهبر بزرگ
انقلاب همصدا شدند و توانستند سرانجام
انقلاب اسلامی را به پیروزی برسانند.
حجة
الاسلام فلسفی با آن که در زمان
طاغوت، از منتقدان مهم و برجسته مسائل اجتماعی بود اما بعد از پیروزی
انقلاب اسلامی در منبر و سخنرانی لب به انتقاد از
حکومت اسلامی نگشود زیرا این کار را به مصلحت نمی دانست. او خود در جواب عده ای از اهل فضل، چنین گفت:
«آقایان! بله من در زمان شاه انتقاد می کردم. انتقاد من به ضرر شاه و به نفع
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و
دین خدا بود اما الآن انتقاد نمی کنم برای این که
انقلاب ما
اسلامی است. اگر از سوء اعمال بعضی ها به نام «دولت» انتقاد کنم چیزی حاصل پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلم) نمی شود، ولی
آمریکا استفاده میکند و من نمیخواهم که به نفع آمریکا سخنرانی کنم. وظیفه ام را به طور خصوصی انجام می دهم. آن فردی که باید به واسطه سوء عملی که داشته مورد انتقاد قرار گیرد با تلفن به او می گویم که ... شما باید عمل خود را اصلاح کنید و تغییر روش دهید.»
حجة
الاسلام فلسفی این مطلب را با
امام خمینی نیز در میان گذاشت و ایشان هم نظر جناب
فلسفی را تأیید کردند و فرمودند شما انتقاد نکنید ... در حکومت پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلم) نیز برخی کارهای ناشایست را افرادی مرتکب می شدند که تک تک بد بود ولی دولت پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلم)بر اساس
اسلام بود، بنابر این شروع انتقاد در منابر مصلحت نیست.
حجة
الاسلام فلسفی بعد از حدود هفتاد و پنج سال خدمت خالصانه به
اسلام ناب محمدی (صلیاللهعلیهوآله
وسلم) در ۹۳ سالگی در روز
جمعه ۲۷/۹/۱۳۷۷ ش. برابر با ۱۸
شعبان سال ۱۴۱۹ درگذشت و در جوار حرم مطهر
حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه
السلام) آرمید.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «محمد تقی فلسفی»، تاریخ بازیابی، ۱۳۹۴/۱۲/۲۵ دانشنامه های انقلاب اسلامی و تاریخ اسلام، فرهنگنامه علمای مجاهد، برگرفته از مقاله «محمد تقی فلسفی».