محمدتقی بهار
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بهار، محمدتقی، ملقب به ملک الشعرا،
شاعر،
نویسنده،
روزنامه نگار و
محقق معاصر است.
بهار، محمدتقی، ملقب به ملک الشعرا،
شاعر،
نویسنده،
روزنامه نگار و
محقق معاصر. در دوازدهم ربیع الاول ۱۳۰۴ در مشهد زاده شد.
پدرش محمد کاظم، ملک الشعرای
آستان قدس رضوی بود؛ مقامی که پس از درگذشت پدر، به فرمان
مظفرالدین شاه، به بهار رسید.
خاندان پدری بهار خود را از
نسل میرزا احمد صبور کاشانی (متوفی ۱۲۲۹)، قصیده سرای سرشناس
عهد فتحعلی شاه، میدانند و به همین جهت
پدر بهار
تخلص صبوری را برگزید.
بهار در چهارسالگی به مکتب رفت و در شش سالگی
فارسی و
قرآن را به خوبی میخواند.از هفت سالگی نزد پدر
شاهنامه را آموخت و اولین
شعر خود را در همین دوره سرود.
اصول
ادبیات را نزد پدر فراگرفت و سپس تحصیلات خود را نزد
میرزا عبدالجواد معروف به
ادیب نیشابوری (متوفی ۱۳۰۵ ش) تکمیل کرد.
در بیست سالگی به صف
مشروطه طلبان
خراسان پیوست و اولین آثار ادبی ـ سیاسی او در
روزنامه خراسان (۲۵ صفر ۱۳۲۷ ـ ۲۵ رجب ۱۳۲۷) به طریق پنهانی و بدون
امضا به چاپ میرسید که مشهورترین آنها مستزادی است خطاب به محمدعلیشاه
بهار در ۱۳۲۸،
روزنامه نوبهار را که ناشر افکار
حزب دموکرات بود، منتشر ساخت و به عضویت کمیته ایالتی این حزب درآمد.
در همین ایام،
قصیده «
پیام به
وزیر خارجه
انگلستان» را که در
اعتراض به قرارداد ۱۳۲۵/۱۹۰۷ بود در
روزنامه حبل المتین منتشر کرد.
این روزنامه پس از چندی به دلیل مخالفت با حضور قوای
روسیه در ایران و
مخاصمه با سیاست آن دولت، به امر کنسول روس
تعطیل شد.او بلافاصله روزنامه تازه بهار را
تأسیس کرد.
این روزنامه در
محرم ۱۳۳۰ به امر
وثوق الدوله، وزیر خارجه، تعطیل و بهار نیز دستگیر و به
تهران تبعید شد
در ۱۳۳۲، به نمایندگی
مجلس سوم شورای ملی انتخاب شد. یک سال بعد دوره سوم نوبهار را در تهران منتشر کرد و در ۱۳۳۴ انجمن ادبی دانشکده و نیز مجله دانشکده را بنیان گذاشت که به
اعتقاد او مکتب تازهای در
نظم و
نثر پدید آورد.
انتشار نوبهار بارها ممنوع و دوباره آزاد شد.
یکی از معروفترین قصیدههای بهار، «بث الشکوی»، در ۱۳۳۷ به مناسبت
توقیف نوبهار
سروده شده است.
کودتای ۱۲۹۹ ش، بهار را برای سه ماه خانه نشین کرد و در همین مدت، یکی از به یادماندنی ترین قصیدههای خود، «هیجان روح»، را سرود.
چندی بعد که زندانیان رژیم
کودتا آزاد شدند، و
قوام السلطنه نخست وزیر شد، بهار به نمایندگی مجلس چهارم انتخاب شد.
از این دوره با
سیدحسن مدرس، روحانی نامدار و رهبر فراکسیون اقلیت، همراهی میکرد.هدف این فراکسیون مبارزه برای حفظ اصول
مشروطه و ایستادگی در برابر خودکامگی سردار سپه بود.
بهار در این دوره در محضر
هرتسفلد،
دانشمند آلمانی، زبان پهلوی میآموخت.
در ۱۳۰۱ ش، تاریخچه اکثریت در مجلس چهارم را نوشت و بخشی از آن را در نوبهار به چاپ رساند.
در همین
سال قصیده معروف «دماوندیه»
و «سکوت شب»
را سرود.
در مجلس پنجم نیز در صف مخالفان جمهوری رضاخانی جای گزید و معتقد بود که موافقت سردار سپه با
جمهوری، اسباب
تردید مردم شده است و مردم نتیجه چنین جمهوری را
دیکتاتوری رضاخان میبینند.
بهار پس از
تشنج در
مجلس و
اهانت فراکسیون تجدد به مدرس، به دلیل بدبینی از اوضاع کشور، تصمیم به کناره گیری از سیاست گرفت و از نمایندگی استعفا کرد اما مشیرالدوله پیرنیا مانع شد.
پس از آن، واکنش مردم در اعتراض به بی احترامی به مدرس او را دلگرم کرد
پس از قتل عشقی در تیر ۱۳۰۳، فراکسیون اقلیت کوشید تا با فضای رعب و وحشتی که بر تهران حاکم شده بود، مقابله کند و مذاکرات شدیداللحنی در مجلس صورت گرفت.
بهار در این دوره خطر مخالفت با سردار سپه را دریافت و اشعاری ظاهراً در تحسین جمهوری ولی در معنای مخالف آن سرود.
پس از ناکامی غوغای
جمهوری خواهی، هواداران
رضاخان پیشنهاد
تغییر سلطنت را به
مجلس بردند.
هنگامی که بهار به عنوان نماینده اقلیت
نطق تندی در
اعتراض به این مسئله ایراد کرد، عوامل
نظمیه که قصد
ترور او را داشتند، روزنامه نگاری به نام
واعظ قزوینی را به جای وی به
قتل رساندند.
بهار در
قصیده «یک شب شوم» تأثّر خود را از این ماجرا بازگو کرده است.
راپرت
پلیس مخفی
تهران نشان میدهد که از ۱۳۰۱ ش، بهار تحت نظر بوده و از نظر نظمیه تهران انگلیسی پرست تلقی میشده است.
در
مهر ۱۳۰۳، حکومت نظامی از رضاخان رئیس الوزرا، خواستار سلب
مصونیت سیاسی بهار شد.
در ۱۳۰۸ ش، به
اتهام مخالفتهای پنهان با
رضاشاه، برای مدتی به
زندان افتاد و تا ۱۳۱۲ ش چند بار به
حبس و
تبعید محکوم شد.
در ۱۳۱۲ ش، از
زندان آزاد و به
اصفهان تبعید شد و در ۱۳۱۳ ش، با وساطت فروغی برای شرکت در جشنهای هزاره
فردوسی به
تهران فراخوانده شد.
از آن به بعد، سرشارترین دوران کار علمی بهار که با
انزوای او در ۱۳۰۷ ش پس از پایان مجلس ششم و کناره گیری از مجلس آغاز شده بود، غنیتر شد.
در ۱۳۰۷ ش، بهار به
تدریس تاریخ ادبیات پیش از
اسلام در دارالمعلمین
تهران پرداخته بود که
زندان و
تبعید آن را متوقف ساخت و بعد از ۱۳۱۳ ش دوباره ادامه پیدا کرد.
دستاورد ادبی و علمی او در این دوره، تصحیح متون، ترجمه آثاری از
پهلوی به
فارسی،
تألیف سبک شناسی و نگارش احوال فردوسی بر مبنای
شاهنامه بود.
«کارنامه زندان» را نیز در ۱۳۱۲ـ۱۳۱۳ ش سرود.
در ۱۳۱۶ ش،
تدریس در دوره دکتری
ادبیات فارسی را به
عهده گرفت.
با سقوط رضاشاه در
شهریور ۱۳۲۰، بهار مجدداً به فعالیت سیاسی و اجتماعی روی آورد و قصیده «حب الوطن» را در اندرز به شاه جدید سرود
روزنامه
نوبهار را دوباره منتشر کرد و تاریخ مختصر احزاب سیاسی و «شرح حال مدرس» را در ۱۳۲۲ ش نگاشت.
از ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۶ ش، رئیس کمیسیون ادبی انجمن روابط فرهنگی
ایران و
شوروی بود و اولین کنگره نویسندگان
ایران در ۱۳۲۴ ش از طرف این انجمن به ریاست او تشکیل شد.
در همین زمان، وزارت
فرهنگ در
دولت قوام السلطنه را نیز به
عهده گرفت
و چند ماه بعد، به دلیل اختلاف با قوام بر سر مسئله
آذربایجان،
استعفا کرد.
در ۱۳۲۶ ش، به عنوان نماینده
تهران در مجلس پانزدهم انتخاب شد و ریاست
فراکسیون حزب دموکرات را به
عهده گرفت.
اما
بیماری سل، که از مدتها پیش بدان مبتلا بود، به او مجال نداد و وی ناچار برای
معالجه به شهر لوزان
سویس رفت.
بهار
قصیده «به یاد وطن» معروف به «لُزَنیه» را در همین
شهر سرود.
نامههای او در این زمان شرح خاطرات و دلتنگیهای
شاعر است.
در ۱۳۲۹ ش، «جمعیت ایرانی هواداران صلح» به ریاست بهار تشکیل شد.
بهار به اقتضای
طبیعت انساندوستانه خود، این مسئولیت اجتماعی را که از نظر او فعالیت سیاسی نبود، پذیرفت و معتقد بود که هواداران
صلح به هر گروهی وابسته باشند، فریاد صلح خواهی اصیل و قابل
احترام است.
در تابستان این سال، آخرین
قصیده بلند خود «جغد جنگ» را سرود که از بهترین آثار اوست.
بهار در روز اول
اردیبهشت ۱۳۳۰، در خانه مسکونی خود زندگی را بدرود گفت و در شمیران در
آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.
برخی را عقیده بر آن است که بعد از جامی، در انسجام
کلام و روانی طبع و جامعیت، شاعری هم پایه بهار نداشتهایم.
بهار تحصیلات خود را به شیوه امروزی فرا نگرفته بود، اما با مطالعه عمیق در آثار گذشتگان به مدد حافظه پر بار و سرشار خود، این نقیصه را
جبران کرد و در فنون ادبی و تحقیقی به پایهای از جامعیت رسید که بزرگترین محققان زمان به گفتهها و نوشتههای او استناد میکردند.
به زبان عربی تا آن حد که بتواند از مسیر
تحقیق و
تتبع به آسانی بگذرد آشنا بود و با زبانهای فرانسه و انگلیسی تا حدودی آشنایی داشت.
محمدتقی بهار، دیوانهای شاعران
سلف را به دقت خوانده بود و این خود به حضور ذهن او در یافتن و به کار بردن لغات در ترکیبات شعری یاری میرساند.
بهار در بدیهه گویی و
ارتجال، طبعی فراخ اندیش و زودیاب داشت و به آسانی از مضایق وزن و تنگنای
قافیه بیرون میآمد.
پایه و مقام شاعری او در عنفوان جوانی در حدی بود که بعضی از حاسدان سرودههای او را به پدرش یا به بهار شروانی نسبت میدادند.
حاسدان او را در معرض آزمایش نیز قرار دادند و لغاتی
ناهنجار را بارها در
اختیار او قرار دادند تا آنها را در یک
بیت یا یک رباعی جای دهد و او در همه موارد خوب از
عهده برمیآمد، و اعجاب و تحسین حاضران را برمیانگیخت.
بهار در شاعری، اصالت کلام را در مضمون و محتوای آن میدانست نه در
لفظ و
قالب؛ او به ضوابط و موازین اشعار کهن فارسی به تمام و
کمال پایبند بود، و اگر هم گاه در اوزان و قالبهای کهن تصرفات و دستکاریهایی میکرد همواره موسیقی شعر و «افاعیل عروضی» را در نظر داشت و از آن عدول نمیکرد.
بهار از انواع مختلف
شعر، بیشتر به «قصیده سرایی» توجه داشت.
قصاید او معمولاً به
سبک خراسانی بود، هر چند در آن به مدد طبع روان و قریحه خلاق خود تصرفاتی نیز میکرد. قصاید او بیشتر ساخته و پرداخته طبع خود اوست.
گاه نیز قصاید شعرای
سلف را مانند
رودکی،
فرخی،
جمال الدین عبدالرزاق،
منوچهری و
سنایی در
وزن و
قافیه تقلید کرده و به اصطلاح جواب گفته است.
او در این شیوه تقلید نیز نوآوریهایی دارد.
در قصیدهای که به تقلید از منوچهری سروده، توانسته است الفاظ بیگانه را در مضامین نو چنان جای دهد که در بافت کلام ناهمگون و
ناهنجار به نظر نرسد.
مضمون قصاید او:
انتقادی،
یا در منقبت و رثای
پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم و اهل بیت علیهمالسلام،
وصفی،
پند و
اندرز،
یا شکوائیه
وعرفانی
است،
گاه نیز به اقتضای زمان یا برای رهایی از بند، مدایحی سروده و در این گونه موارد نیز گاه به شیوه
فرخی تشبیبات و تغزلاتی شیوا در آغاز قصیده میآورد که به نسبت، موارد آن چندان زیاد نیست.
او به موضوعات متنوع دیگری در وصف حال و
مطایبه و نظایر آن نیز میپردازد. قصاید بهار از حیث سبک سخن بسیار ساده و روان و یک دست و زود فهم است.
هنر شاعری او را بعد از قصیده، باید در مثنویهای او دید
مثنویهای کوتاه و بلندی که شمار آنها به بیش از هشتاد میرسد.
در این میان مثنویهایی که در
بحر حدیقه سنایی یا
شاهنامه فردوسی و یا
سبحه الابرار جامی سروده است بسیار جلب نظر میکند و در آنها از لحاظ شیوه گفتار به سبک این سه شاعر بسیار نزدیک شده است.
در «مثنوی سرایی» نیز مانند قصیده سرایی ـ اگر نه در سبک ـ در قالب شعر گاه نوآوریهایی دارد که در
زبان فارسی بی سابقه است و از آن جمله است مثنویهای
مستزاد او.
مثنویهای بهار بیشتر در موضوعات دینی،
پند و
اندرز، موضوعات وطنی، تاریخی، انتقادی،
مطایبه و
مناظره،
مدح و قدح،
شکوائیه و داستانهای کوتاه سروده شده و در آنها ترجمه بعضی از اشعار خارجی نیز یافت میشود.
مثنویهای «ساقی نامه»
«اندرز به شاه»
«گفتگو»
و «کلبه بینوای بهار»
بسیار معروف است.
بهار شاعری غزلسرا نبود و خود نیز چنین ادعایی نداشت. قصاید خود را به اقتضای طبع و غزلیات را بر سبیل
تفنن میسرود. در میان غزلهای او نمونههایی که بتوان آنها را از حیث مضمون با سرودههای غزلسرایان معروف
مقایسه کرد اندک است، هرچند از جنبه لفظی و
فخامت و
انسجام کلام بدان ایرادی نمیتوان گرفت، جز آنکه در
غزل نیز بر خلاف رسم متعارف، گاه به تصریح و گاه به
کنایه، مضامین
انتقاد آمیز و
شکوائیه و وطنی و سیاسی را نیز گنجانیده است
در پارهای از ابیات، لغات و اصطلاحات نوپرداخته را در بافت کلام خود جای داده که در
غزل، رسمی متعارف و
معهود نیست، چنانکه در بیت اول غزلی انتقادی که آن را درباره مجلس شورا سروده دو کلمه «مخالف» و «تصویب» را با مهارت در معنای اصطلاحی امروزی آن به کار برده است.
دیگر آنکه بر خلاف رسم
معهود در غزلسرایی، گاه غزلیات خود را با ردیفهای جملهای که مخصوص قصاید است میسراید.
به طور کلی هر چند در غزلهای او مضامینی نو و
لطیف مییابیم، لیکن ـ اگر هم نه تمام ـ بیشتر غزلیاتش با الهام از اوضاع زمان و انتقاد از آن سروده شده و روی هم ۹۳
غزل در محمدتقی بهار، دیوان او آمده است که نسبت به قصایدش چندان زیاد نیست.
بهار در دیگر اقسام شعر نیز طبع آزمایی کرده و آثار ارزنده ای از خود به جا گذاشته است که در شمار آن باید از مسمّطها و ترجیع بندها و ترکیب بندها و چهارپارهها و قطعات و دوبیتیهای او نام برد که در قسمتی از آنها در قالب و مضمون اندکی از شیوه شعرای پیشین دوری گرفته و به نوآوریهایی پرداخته که سابقه نداشته است؛ از جمله میتوان به مسمّطهایی که به طریق مستزاد سروده است
اشاره کرد.
مسمّطِ موشّحی نیز دارد در دو معنای متضاد مدح و قدح
که در آن شاعر به ظاهر رضاشاه را مدح گفته اما اگر مجموع کلمات اول سه مصراع از هر بند را با تمام مصراع چهارم بند به هم بپیوندیم، به صورت بیتی از غزلی درمیآید که در مذمت رضاشاه است.
این شیوه را بعضی از شعرای دیگر همزمان او نیز پی گرفتهاند ولی انصاف باید داد که هیچیک از آنها نتوانستهاند در این حدّ از سلاست و روانی از
عهده برآیند.
تضمین، یکی دیگر از هنرهای شاعری بهار است.
وی در تضمینهایش مصراعهای اول را چنان
ابداع کرده که در معنی و شیوه گفتار با روانی و رسایی به ابیات غزل میپیوندد و ابیات غزل بی هیچگونه قطع و انحرافی معنای مصاریع پیشین را پی میگیرد و آن را به اتمام میرساند ـ شیوهای که دیگر شاعران نتوانستهاند به این سلاست و انسجام خود را از تنگنای آن برهانند.
چهارپارههایی
بدیع و تصنیفهایی مشهور، مانند «مرغ سحر»
نیز سروده است.
قصیدهای هم به نام «بهشت» به لهجه خراسانی دارد
که از شاهکارهای اوست.
مستزادهای بهار از شاهکارهای اوست. بهار در این نوع از شعر نیز گاه تصرفاتی کرده و به جای یک ترکیب، دو ترکیب در پایان هر
مصراع آورده است، مانند مستزادِای شهنشاه جهان شیران
جنگ آور نگر/ در نگر، عالمی دیگر نگر، که به
بحر رمل مثمن است.
شاعر در این مستزاد دو ترکیب در پی هر مصراع آورده است که در ترکیب نخست رکنی مقصور یا محذوف در همان وزن و در ترکیب دوم دو رکن یکی تام و یکی مقصور یا محذوف جای نهاده است ـ شیوهای که در مستزادهای دیگر دیده نشده است.
به طور خلاصه، بهار در انواع مختلف شعر فارسی تفنن و طبع آزمایی کرده است و در عین حال نواندیشیها و نوآوریهایی هم دارد.
با این مقدمه و برداشت، میتوان او را در انواع مختلف شعر، در میان شاعران پارسی گوی به جامعیت و کمال
ستود و حتی در مرتبت و مقامی برتر نیز جای داد.
ساده سخنی و روانگویی بهار، در شیوه گفتار، به گونهای است که بسیاری از ابیات او را اگر خواسته باشیم به زبان
نثر برگردانیم، عبارتی تمامتر و رساتر از همان بیت نخواهیم یافت، و این درست همان صنعت سهلِ ممتنعی است که قدما آن را از دلایل رونق کلام شمردهاند.
بهار در قوالب دشوار شعری، با روانی طبع، کمتر به پیش و پس کردن کلمات و عدول از قواعد دستوری زبان فارسی یا بهره گیری از اختیاراتی که در
تلفیق کلام در
شعر مجاز شناخته شده، نیاز داشته است.
در مواردی، با روانی و رسایی، به شیوه نثر معنای مصراع اول را در دوم پی میگیرد و کمتر دیده میشود که به سبک شاعران لفظ پرداز مصراع دوم را به صورت برگردانی از مصراع اول با کلمات
متجانس در برابر آن قرار دهد.
گاه نیز از این فراتر میرود و مانند نثرنویسی، هر موضوعی را در یک قصیده تمام، به شیوه نثر دنبال میکند که این در شاعری کاری آسان نیست
در انتخاب وزن، بیشتر اوزان متداول و متعارف را برمیگزیند و جز بر
سبیل تفنن یا طبع آزمایی یا
تقلید از شعرای سلف به انتخاب بحور به اصطلاح نامطبوع، یا اوزانی که در زبان فارسی کمتر بدان شعر سرودهاند، نمیگراید.
قصیده معروف «جغد جنگ»
را به تقلید از منوچهری به وزنی که در شعر پارسی متداول نیست سروده است و خوب از
عهده برآمده است.
در قصیده وصفیِ «غم مخور ای
دل که
جهان را قرار نیست»،
وزنی را که خود ابداع کرده به کار برده است.
در انتخاب
قافیه و
ردیف نیز همین ژرف نگری را در اشعار بهار میبینیم.او کلماتی را انتخاب نمیکند که مضمون را به دنبال خود بکشند یا سراینده را بر آن دارند که برای جادادن
قافیه و ردیف مضمونی نارسا و
سست یا بی محتوا بیافریند و از اصالت معنی بکاهد.
بهار در اشعار خود، بخصوص در قصاید، ردیفهای اسمی و جملهای زیاد دارد
که نارسایی آنها اندک است. او در واژه گزینی بسیار نیک برگزین و باریک بین است. در تمامی آثار او، اگر نیک بنگریم، بندرت میتوانیم کلمه یا ترکیبی بیابیم که در بافت کلام، جاافتاده نباشد چنانکه بتوان آن را با کلمه یا ترکیبی بهتر جایگزین کرد.
او با پشتوانه مطالعه کامل در آثار گذشتگان، واژههای لازم را به بدیهه طبع در
اختیار میگیرد و در جای خود میگذارد، به استعمال شواذّ و نوادر لغات عربی، حتی در قوافی، رغبتی ندارد. او در شاعری راهی هموار برگزیده است تا به دست انداز لغات ناهنجار درنیفتد.
لغات
مبتذل و عامیانه و بی ریشه را جز بر
سبیل تفنن به کار نمیبرد، و این هم بیشتر در اشعار طنزآمیز و انتقادی او دیده میشود و به کارگیری واژههایی مانند «قشنگ»
«جفنگ»
«کتک» و «کلک»
و نظایر اینها از مختصات
سبک اوست.
وی توانسته است این واژههای عامیانه و نیز بعضی از لغات بیگانه را به گونهای در سبک کهن شعر فارسی جای دهد که در کنار الفاظ اصیل و
فصیح پارسی در بافت کلام ناهنجار و ناهمگون به نظر نرسد؛ از جمله در قصیدههای «لزنیه»
و «سپیدرود»
و «جغدجنگ»
لغاتی نظیر
لزن،
سویس،
آلپ،
ترن،
تانک،
اتم و
ژاپن را چنان به کار برده است که در سبک کلام درست در جای خود قرار دارد و بیگانه به نظر نمیرسد.
همچنین لغات بیگانه دیگری نظیر وُ
لکان،
پمپئی،
ورشو،
وِزو
را بی هیچگونه تکلفی، به
سهولت، در قالب شعر کهن جای داده است.
بهار به شیوه برخی شعرای قدیم، مفهوم
آیه یا
حدیث یا موضوعی اساطیری و نجومی و جز اینها را با
ابهام و اشاره در بعضی اشعار خود گنجانیده است، اما این کار را تا آنجا روا میدانسته که به ابهام و دشوارسخنی و پیچیده گویی نگراید و
مفهوم شعر را به آسانی به
ذهن خواننده منتقل کند.
بهار در گفتار خود به استعمال صنایع لفظی در حدّی متعادل توجه دارد و به
تکلف نمیگراید، چنانکه خواننده جز با دقت و امعان نظر بدان پی نمیبرد.
به عبارت دیگر، کلماتی را که نمودار صنعتی از صنایع شعری است به گونهای برمیگزیند و در سیاق کلام جای میدهد که گویی همان کلماتی است که معنای آن را میطلبد، و این همان شیوهای است که
سعدی و
حافظ و برخی دیگر از شعرای
سلف آن را به کار بردهاند.
کوتاه سخن آنکه، بهار اصولاً به قصد رعایت صنعتی از صنایع شعری مضمون نمیآفریند و بیشتر آنچه او را در شیوه گفتار به دنبال خود میکشد، همان معنایی است که صنایع لفظی را اگر بدون تکلف بتواند به کار گیرد، از آن رویگردان نیست؛ به عنوان نمونه میتوان
صنعت تضاد را در این دو مورد: ای
مادر سر سپید بشنو/ این پند سیاه بخت فرزند
؛ بشکست گرم دست چه غم ؟ کار درست است
ملاحظه کرد. بهار در مضمون آفرینی نیک باریک بین، نوآفرین و
زودیاب است.
در
تشبیه سازی و
استعاره پردازی و
کنایه گویی جز در تشبیهات و
استعارات متداول که در آثار همه شاعران به کار میرود بیشتر به
قریحه خلاق خود متکی است، عاریت کس را نمیپذیرد و از گفتههای دیگران برداشت نمیکند.
در قصیده «دماوندیه» اول و دوم
کوه دماوند را به
مشت درشت روزگار «پس افکنده از گردش قرنها» مانند میکند و از او میخواهد که به آسمان برود و ضربتی چند بر ری بنوازد؛ یا به
قلب فسرده و
آماس کرده زمین
تشبیه میکند که برای فرونشستن آماس، آن را با
برف ضماد کردهاند؛ در قصیده «سپیدرود»
درختان جنگل را به مردانی
مبارز مانند میکند که همچون جنگیان پرهای سبز بر
کلاه خُودِ خویش زدهاند.
گلهای
سیب و
آبی و
آلو و
آمرود را بر شاخسار درختان به لوح آزمونهای
تشبیه میکند که نقاش چربدستی الوان مختلف را بر آن آزموده است.
درخش (آذرخش) را بر
ابر کبودفام به خطی کج مج مانند میکند که کودکی صغیر با خامهای طلا بر صفحهای کبود میکشد؛ رود خروشان را هنگام پیوستن به
دریا به
طفل ناشکیبی تشبیه میکند که از مام خود جدا مانده و اینک او را یافته و به آغوش او پناه میبرد و
مادر نیز به پذیره فرزند آغوش گشوده است تا به او
پناه دهد.
غریو و صیحه دریای موج زن را به بی قراری و زاری مادری مانند میکند که میداند آفتاب جگرگوشگان او را درربوده و
نثار زمین نموده است و او به
انتقام فرزندان خویش میخروشد و
سیلی به
خاک میزند.
در
قصیده «لزنیه»
شاعر به
کوه آلپ که خود بر زبر آن نشسته است مینگرد و آن را
وصف میکند و همچنین سیلی را که از درهای ژرف دررسیده و او از نشیب به فراز به آن مینگرد، به رشته وصف میکشد.
در قصیده «جغد جنگ»
که آن را در قالب شعری کهن و وزنی نادر سروده، میدان
جنگ را چنانکه امروز هست با همان لغات و اصطلاحات امروزی وصف میکند و مضامین و تشبیهات آن همه ساخته و پرداخته طبع خود اوست.
در قصیدهای در وصف برف
شاخه پر
برف را به ساعد سیم بری مانند میکند که به
طنازی آن را در
معرض دید نظربازان میگذارد، سرو را در لباس برف به دختری
تشبیه میکند که به رسم دخترکان پیراهنی سپید تا سر زانو در برکرده و از هر سو
دامان فروچیده است تا به
برف و گل آغشته نشود، و زاغی را که
منقار در برف فرو برده به هندوبچهای دهان به شیرآلوده مانند میکند؛ در قصیدهای دیگر
شب و ستارگان را به خرگهی مانند میکند که در آن آرمیده است و روز از برون خیمه سقف آن را جای جای میسوزاند؛ و در یکی دو
قصیده به
وصف هواپیما میپردازد
و این پدیده نو را در قالب سبکی کهن با مضامینی ذوق پسند همچون نگارگری چیره دست چنان وصف میکند که نظیر آن را در اشعار هیچیک از شاعران معاصر نمیتوانیم یافت.
آثار بهار عبارتاند از:
چهار خطابه، تهران (۱۳۰۵ ش)؛
زندگانی مانی، تهران (۱۳۱۳ ش)؛
احوال فردوسی، اصفهان (۱۳۱۳ ش)؛
سبک شناسی، تهران (ج ۱ و ۲، ۱۳۲۱، ج ۳، ۱۳۲۶ ش)؛
تاریخ مختصر احزاب سیاسی، تهران (ج ۱، ۱۳۲۱، ج ۲، ۱۳۶۳ ش)؛
دستور پنج استاد (به همراهی قریب، فروزانفر، رشید یاسمی، همائی)، تهران (۱۳۲۹ ش)؛
شعر در ایران، تهران (۱۳۳۳ ش)؛
تاریخ تطّور در شعر فارسی، مشهد (۱۳۳۴ ش)؛
دیوان اشعار، تهران (۱۳۳۵ ش)؛
.۱۳۴۵ ش)؛
رساله در احوال محمدبن جریر طبری.
کتابهایی نیز به تصحیح وی انتشار یافته است که اینهاست:
گلشن صبا، از فتحعلی خان صبا، تهران (۱۳۱۳ ش)؛
تاریخ سیستان، تهران (۱۳۱۴ ش)؛
رساله نفس ارسطو، ترجمه باباافضل مرقی (۱۳۱۶ ش)؛
مجمل التواریخ و القصص، تهران (۱۳۱۸ ش)؛
جوامع الحکایات ِ سدیدالدین عوفی، تهران (۱۳۲۴ ش)؛
تاریخ بلعمی، از ابوعلی محمدبن محمد بلعمی، به کوشش محمد پروین گنابادی، تهران (۱۳۴۱ ش).
همچنین، بهار در ۱۳۱۲ ش متن پهلوی
اندرزهای ماراسپندان را به
فارسی ترجمه و به نظم کشید و در ۱۳۱۳ ش یادگار زریران را از پهلوی به فارسی برگرداند.
مجموعه صد مقاله او نیز، به کوشش محمد گلبن، در کتابی به نام بهار و ادب فارسی چاپ شده است.
متنهایی که بهار تصحیح کرده، هنوز از نظر دقت درخور
ستایش است؛ از آن جمله
تاریخ سیستان، نسخه منحصر به فردی بوده که بهار بهطور اتفاقی به آن دست یافته و آن را معرفی کرده است.
کتاب سبک شناسی که از زمان وی تاکنون متن درسی است، برای اولین بار، مباحث جدیدی در بررسی تاریخ نثر طرح میکند.
در این اثر، بهار به شناخت ویژگیهای صرفی و نحوی
زبان هر دوره و واژگان و کیفیت
تعبیر هر صاحب اثر بیشتر از مضمون و محتوا و طرز ادراک، تکیه کرده است.
(۱) محمدتقی بهار، بهار و ادب فارسی ، چاپ محمد گلبن ، تهران ۱۳۵۱ ش ؛
(۲) محمدتقی بهار ، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران ، ج ۲، تهران ۱۳۶۳ ش ؛
(۳) محمدتقی بهار ، دیوان ، چاپ مهرداد بهار، تهران ۱۳۶۸ ش ؛
(۴) محمدتقی بهار ، «مکاتبات ادبی »، یغما ، سال ۲۳، ش ۱ (فروردین ۱۳۴۹)، ش ۳ (خرداد ۱۳۴۹)؛
(۵) سلیمان بهبودی ، «خاطرات سلیمان بهبودی : بیست سال با رضاشاه »، در رضاشاه : خاطرات سلیمان بهبودی ، شمس پهلوی ، علی ایزدی ، چاپ غلامحسین میرزا صالح ، تهران ۱۳۷۲ ش ؛
(۶) حسن مدرس ، مدرس در پنج دوره تقنینیه ، چاپ محمد ترکمان ، ج ۲، تهران ۱۳۷۴ ش ؛
(۷) حسین مکی ، تاریخ بیست ساله ایران ، ج ۳، تهران ۱۳۶۲ ش ؛
(۸) علی میرانصاری ، اسنادی از مشاهیر ادب معاصر ایران ، دفتر دوم : ملک الشعراء بهار ، تهران ۱۳۷۷ ش؛
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائره المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بهار، محمدتقی»، شماره۲۱۷۸.