قضایای یقینی، یا اوّلی و بدیهی هستند یا ثانوی و نظری. هر قضیه یقینی نظری بایستی به یقینیات بدیهی منتهی شود. یقینیات بدیهی را بر ۶ قسم دانستهاند: اوّلیات؛ فطریات؛ مشاهدات (محسوسات)؛ حدسیات؛ متواترات و مجرّبات.
مجربات، قضایایی است که مفاد آنها از طریق مشاهده مکرّر امور محسوس همراه با قیاسی خفیّ که در ذهن شکل میگیرد، به دست میآید. مضمون قیاس خفیّ این است که چون چیزی پیوسته در پی چیز دیگر حاصل شود، و هرگز از آن منفک نشود، حتماً امری اتفاقی و تصادفی نیست، بلکه رابطهای علّی معلولی بین آنها حاکم است (الوقوع المتکرّر علی نهجٍ واحد لایکون اتّفاقیّاً، فاذَن هو انّما مستندٌ الی سببٍ). مثلاً مفاد قضایای: «آهنهادی حرارت است»، «آب در صد درجه به جوش میآید» و «هر آتشی گرم است» حاصل تجربه (مشاهده مکرّر همراه با قیاس خفیّ) است.
بنابراین، در تحقّق "مجربات" وجود دو امر زیر شرط است: ۱. تکرّر مشاهده؛ ۲. تحقق قیاس خفی. امر دوم، بعنی قیاس خفیّ، موجب تمایز استقراء و تجربه است. زیرا در استقراء، قیاس خفی شکل نمیگیرد و از همین رو، افاده حکم یقینی نمیکند.
محقق طوسی در اساس الاقتباس میگوید: علم به وجود سبب، از آن روی که سببْ سببِ مسبّبی معیّن باشد، و اگر چه ماهیت سبب معلوم نباشد در استلزام علم به وجود آن مسبّب کافی بُوَد… و لامحاله چنین حکمها یقینی دائمی باشد. و در استقراء نه چنین است… و استقراء اقتضاء ظنّی غالب بیش نکند.
البته قانون کلّی که از تجربه به دست میآید باید در حدود همان شرایط تجربه باشد. مثلاً اگر کسی در سودان باشد و ببیند هر کودکی که به دنیا میآید سیاه است، نمیتواند حکم کند که هر کودکی از هر انسانی سیاه است، بلکه تنها حق دارد بگوید هر نوزاد سودانی سیاه است. همچنین باید دانست که یک حکم کلّی واحد ممکن است برای کسی مجرَّبِ کلی باشد، و برای دیگری امری اکثری (یعنی امری که در اکثر اوقات واقع میشود) و برای دیگری غیر مجرّب. و اثبات امر مجرّب برای کسی که منکر تجربه باشد و خود عهدهدار تجربه نشده باشد، ممکن نیست. و اثبات این اصل که «آنچه همواره به صورت یکنواخت واقع میشود حتماً دارای علتی است» بر عهده فلسفه است نه منطق.
مشاهدات نیز مانند مجرّبات، احکامی هستند که عقل آنها را به کمک حسّ صادر میکند، ولی از چند جهت با مشاهدات اختلاف دارد: ۱. در تجربیات تکرّر احساس وجود دارد اما در مشاهدات نیازی به تکرّر مشاهده نیست. ۲. متعلق تجربه، محسوسات و مشاهدات به حواسّ ظاهری و خارجی است به خلاف محسوسات که متعلق آن، اعم از مشاهدات به حواسّ ظاهری و باطنی است. ۳. تجربه مبتنی بر کشف علت است و قیاس خفی میخواهد و حکمی که از تجربه به وسیله قیاس خفی حاصل میشود کلی بوده و قابل انطباق بر موارد بسیار است لکن مشاهدات اموری شخصی و جزئی (غیر قابل انطباق بر سایر موارد) هستند.