قَتَل (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قَتَل: (أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ) از مادّه «
قتل»
به معنی
«کشتن» است.
به موردی از کاربرد
قَتَل در
قرآن، اشاره میشود:
(مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنا عَلَى بَنی إِسْرائيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فی الأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَميعًا وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيا النّاسَ جَميعًا وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالبَيِّناتِ ثُمَّ إِنَّ كَثيرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِكَ فی الأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ) (به همين جهت، بر
بنیاسرائیل مقرّر داشتيم كه هركس، انسانى را بدون ارتكاب
قتل يا
فساد در روى زمين بكشد، چنان است كه گويى همه انسانها را كشته؛ و هركس انسانى را از
مرگ رهايى بخشد، چنان است كه گويى به همه مردم حيات بخشيده است. و
پیامبران ما دلايل روشن براى آنان (بنىاسرائيل) آوردند، اما بسيارى از آنها پس از آن در روى زمين، تعدّى و
زیادهروی كردند.)
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید:
اينكه فرمود:
(أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً) با جمله
(بِغَيْرِ نَفْسٍ) دو نوع
قتل نفس را استثناء كرد، يكى
قتل به عنوان
قصاص است كه در آيه شريفه:
(كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلى)، حكم به لزوم چنان
قتلى نموده و فرموده
قتل به عنوان قصاص و هر نوع قصاصى ديگر نه تنها به منزله
قتل همه مردم نيست بلكه مايه حيات جامعه است ، و دوم
قتل به جرم فساد در زمين است كه در آيه بعدى درباره آن سخن گفته، و فرموده:
(إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً...) و اما اينكه فرمود كشتن يك انسان به منزله كشتن همه انسانها است بيانش قبلا گذشت كه چگونه اين به منزله آن است و گفتيم كه يك فرد از انسان از حيث آن حقيقتى كه با خود حمل مىكند و با آن زنده است و با آن مىميرد، حقيقتى است كه در همه افراد يكى است، و فرقى بين بعضى از افراد و كل افراد نيست و فرد واحد و افراد بسيار در آن حقيقت واحدند، و لازمه اين معنا اين است كه كشتن يك فرد به منزله كشتن نوع انسان باشد و به عكس زنده كردن يك فرد زنده كردن همه انسانها باشد، اين آن حقيقتى است كه
آیه مورد بحث آن را افاده مىكند.
در آیه مورد بحث پس از ذکر داستان فرزندان
آدم یک نتیجهگیری کلی و انسانی کرده است و درباره پیوند انسانها چنین میگوید: «... هرکس انسانی را بدون ارتکاب
قتل یا فساد در روی زمین بکشد چنان است که گویی همه انسانها را کشته و هرکس انسانی را از مرگ رهایی بخشد چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است...»
در اینجا سؤال مهمّی پیش میآید که چگونه
قتل یک انسان مساوی است با
قتل همه انسانها و نجات یک نفر مساوی با نجات همه انسانها میباشد؟
مفسران در این جا پاسخهای زیادی دادهاند. در
تفسیر تبیان شش پاسخ
و در
مجمع البیان پنج پاسخ
و در
کنز العرفان چهار پاسخ
به آن داده شده است، ولی پارهای از آنها از معنی آیه بسیار دور است.
آنچه میتوان در پاسخ سؤال فوق گفت این است که:
قرآن در این آیه یک حقیقت اجتماعی و تربیتی را بازگو میکند زیرا:
• اولا کسی که دست به خون انسان بیگناهی میآلاید در حقیقت چنین آمادگی را دارد که انسانهای بیگناه دیگری را که با آن
مقتول از نظر انسانی و بیگناهی برابرند مورد حمله قرار دهد و به
قتل برساند. او در حقیقت یک
قاتل است و طعمه او انسان بیگناه، و میدانیم تفاوتی در میان انسانهای بیگناه از این نظر نیست، همچنین کسی که به خاطر نوعدوستی و عاطفه انسانی، دیگری را از مرگ نجات بخشد این آمادگی را دارد که این برنامه انسانی را در مورد هر بشر دیگری انجام دهد، او علاقهمند به نجات انسانهای بیگناه است و از این نظر برای او این انسان و آن انسان تفاوت نمیکند و با توجه به این که
قرآن میگوید «فکانَّما...» استفاده میشود که مرگ و حیات یک نفر اگرچه مساوی با مرگ و حیات اجتماع نیست امّا شباهتی به آن دارد.
• ثانیا جامعه انسانی در حقیقت یک واحد بیش نیست و افراد آن همانند اعضای یک پیکرند، هر لطمهای به عضوی از اعضای این پیکر برسد اثر آن کم و بیش در سایر اعضا آشکار میشود، زیرا یک جامعه بزرگ از افراد تشکیل شده و فقدان یک فرد خواه ناخواه ضربهای به همه جامعه بزرگ انسانی است. فقدان او سبب میشود که به تناسب شعاع تاثیر وجودش در اجتماع محلی خالی بماند و زیانی از این رهگذر دامن همه را بگیرد، همچنین احیای یک نفس سبب احیای سایر اعضای این پیکر است، زیرا هرکس به اندازه وجود خود در ساختمان مجتمع انسانی و رفع نیازمندیهای آن اثر دارد بعضی بیشتر و بعضی کمتر و اگر در بعضی از روایات میخوانیم که مجازات چنین انسانی در
قیامت مجازات کسی است که همه انسانها را کشته اشاره به همین است نه این که از هر جهت مساوی یکدیگر باشند و لذا در ذیل همین روایت میخوانیم اگر تعداد بیشتری را بکشد
مجازات او همان نسبت مضاعف شود.
از این آیه اهمیّت مرگ و حیات یک انسان از نظر
قرآن کاملا آشکار میشود و با توجه به این که این آیه در محیطی نازل شد که خون بشر مطلقا در آن ارزشی نداشت عظمت آن آشکارتر میشود.
قابل توجه این که در
روایات متعددی وارد شده است که آیه اگرچه مفهوم ظاهرش مرگ و حیات مادی است، امّا از آن مهمتر مرگ و حیات معنوی یعنی گمراه ساختن یک نفر یا نجات او از
گمراهی است. کسی از
امام صادق (علیهالسّلام) تفسیر این آیه را پرسید، امام فرمود:
«مِنْ حَرَقٍ أَوْ غَرَقٍ ثُمَّ سَكَتَ، ثُمَّ قَالَ : « تَأْوِيلُهَا الْأَعْظَمُ أَنْ دَعَاهَا فَاسْتَجَابَتْ لَهُ» یعنی: «منظور از «کشتن» و «نجات از مرگ» که در آیه آمده نجات از آتشسوزی یا غرقاب و مانند آن است، سپس امام سکوت کرد و بعد فرمود: تاویل اعظم و مفهوم بزرگتر آیه این است که دیگری را دعوت به سوی راه
حق یا
باطل کند و او دعوتش را بپذیرد.»
•
شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «قَتَل»، ج۳، ص۵۵۷-۵۵۸.