• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

قبیله برهویی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



بَراهویی‌، یا برَهویی نام قبیله‌ای که بیش‌تر در بلوچستان پاکستان زندگی می‌کنند و نام (شعبه‌ای از) زبان دراویدی که بیش‌تر مردم قبیله برهویی به آن سخن می‌گویند. یا می‌توان گفت اتحاديه‌ای از طايفه‌های براهويى‌ زبان‌ِ پراكنده‌ در استان‌ سیستان‌ و بلوچستان و برخى‌ نقاط همجوار در كشورهای پاكستان‌ و افغانستان‌ هستند.



اصل‌ و ریشه این‌ نام‌ نامعلوم‌ است‌ و وجوهی‌ که‌ آورده‌اند، مانند برگرفته‌ شدن‌ آن‌ از ابراهیم‌، مورد یقین‌ نیست‌
[۱] EI، ج۲، ص۶۳۰.
در سند، براهویی‌ را عموماً به‌ مردم‌ کوهستان‌های‌ کلات‌ اطلاق‌ می‌کنند.
[۲] تیت‌، ج‌ ب‌، سیستان‌، ج۱، ص۳۳۶، ترجمه غلامعلی‌ رئیس‌ الذاکرین‌، زاهدان‌، ۱۳۶۲ش‌.
و احتمال‌ می‌دهند که‌ از براهو مشتق‌ شده‌ است‌ و صورت‌ سیرائیکی‌ (جطکی‌) ابراهیم‌ است‌ که‌ بر مسلمان‌ بودن‌ آنها در برابر همسایگان‌ جط هندو اشاره‌ دارد.
[۳] Iranica، ج۴، ص۴۳۶..

زبان‌ براهویی‌ منشأ دراویدی‌ دارد که‌ ممکن‌ است‌ زبان‌ اقوام‌ بومی‌ ارتفاعات‌ کلات‌، قبل‌ از ورود ایلات‌ و طوایف‌ براهویی‌ و بلوچ‌ به‌ این‌ سرزمین‌، بوده‌ باشد،
[۴] EI، ج۲، ص۶۳۰.
(ه د، براهویی‌، زبان‌). براهوییها مسلمان‌ و سنی‌ مذهبند و برخی‌ از آن‌ها نیز به‌ فرقه ذکری‌ منتسب‌ هستند.
[۵] EI، ج۲، ص۶۳۲.



براهوییها را بازمانده اقوام‌ اولیه ساکن‌ ایران‌ و هند، قبل‌ از هجوم‌ آریاییها دانسته‌اند که‌ در هندوستان‌ به‌ دراویدیان‌ شهرت‌ یافتند و طبقه پاریا یا نجس‌ از این‌ دسته‌اند.
[۶] علی‌اصغر حکمت‌، نه‌ گفتار در تاریخ‌ ادیان‌، ج۱، ص۵۵ -۵۶، شیراز، ۱۳۳۹ش‌.
تقریباً همه محققان‌، بنابر ویژگیهای‌ ظاهری‌ و اندامی‌ براهوییها، آنها را غیر بلوچ‌ می‌دانند.
[۷] فیروزان‌، ت‌، «درباره ترکیب‌ و سازمان‌ ایلات‌ و عشایر ایران‌»، ایلات‌ و عشایر، ج۱، ص۳۳، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌.
براهوییها قامتی‌ کوتاه‌ و صورتی‌ گرد و فربه‌ دارند، در صورتی‌ که‌ بلوچها بلند و لاغر اندام‌ و باریک‌ صورتند،
[۸] پاتینجر، هنری‌، مسافرت‌ سند و بلوچستان‌، ج۱، ص۷۴، ترجمه شاهپور گودرزی‌، لندن‌، ۱۸۱۶م‌.
[۹] تیت‌، ج‌ ب‌، ج۱، ص۳۲۴، سیستان‌، ترجمه غلامعلی‌ رئیس‌ الذاکرین‌، زاهدان‌، ۱۳۶۲ش‌.
[۱۰] Sykes، P M، ج۱، ص۹۴-۹۵، Ten Thousand Miles in Persia or Eight Years in Iran، New York، ۱۹۰۲.
موی‌ و ریش‌ عده‌ای‌ از براهوییها خرمایی‌،
[۱۱] پاتینجر، هنری‌، مسافرت‌ سند و بلوچستان‌، ج۱، ص۷۴، ترجمه شاهپور گودرزی‌، لندن‌، ۱۸۱۶م‌.
و برخی‌ دیگر سیاه‌ و مجعد است‌.
[۱۲] محمدحسن‌ اعتمادالسلطنه‌، مرآه‌البلدان‌، ج۱، ص۴۳۸، به‌ کوشش‌ عبدالحسین‌ نوایی‌ و هاشم‌ محدث‌، تهران‌، ۱۳۶۷ش‌.



مطابق‌ قدیمی‌ترین‌ برآورد جمعیتی‌، مردان‌ جنگی‌ قبایل‌ عمده براهویی‌ حدود ۱۰۳ هزار نفر تخمین‌ زده‌ می‌شدند.
[۱۳] پاتینجر، هنری‌، مسافرت‌ سند و بلوچستان‌، ج۱، ص۷۸-۸۰، ترجمه شاهپور گودرزی‌، لندن‌، ۱۸۱۶م‌.
در سرشماری‌ ۱۳۱۹ق‌/۱۹۰۱م‌ جمعیت‌ براهوییهای‌ قلمرو امارت‌ کلات‌ ۳۰۰ هزار نفر ذکر شده‌ است‌.
[۱۴] حسن‌ تقی‌زاده‌، «بلوچستان‌»، ج۱، ص۱۷۴، مقالات‌، به‌ کوشش‌ ایرج‌ افشار، تهران‌، ۱۳۴۹ش‌، ج‌ ۱.
در منابع‌ به‌ ۸۶۱ هزار تن‌ براهویی‌ زبان‌ در کلات‌ و ۱۸ هزار تن‌ در افغانستان‌ اشاره‌ شده‌ است‌.
[۱۵] Muslim Peoples، ed R V Weeks، ج۱، ص۱۷۷.، Greenwood Press، Connecticut.
در ۱۳۷۷ش‌ جمعیت‌ عشایری‌ کوچنده براهویی‌ در ایران‌ - که‌ عمدتاً در محدوده شهرستانهای‌ زابل‌، زاهدان‌ و بیرجند به‌ سر می‌برند - ۹۱۷، ۳ نفر (۵۸۳ خانوار) بوده‌ است‌.
[۱۶] سرشماری‌ اجتماعی‌ ، اقتصادی‌ عشایر کوچنده‌ (۱۳۷۷ش‌)، نتایج‌ تفصیلی‌، ج۱، ص۲۵-۲۶، کل‌ کشور، مرکز آمار ایران‌، تهران‌، ۱۳۷۸ش‌.



بنابر نظر تیت‌
[۱۷] تیت‌، ج‌ ب‌، سیستان‌، ج۱، ص‌ ۳۲۳، ترجمه غلامعلی‌ رئیس‌ الذاکرین‌، زاهدان‌، ۱۳۶۲ش‌.
براهویی‌ها در اصل‌ قسمتی‌ از ایل‌ ماماسنی‌ (یا مَمَسنی‌) بودند که‌ در جنوب‌شرقی‌ پنجگور در جبیری‌ تمرکز و استقرار داشتند. ماماسنیها که‌ اصلاً لُر هستند، در بلوچستان‌ به‌ «محمد حسنی‌» معروفند.
[۱۸] تیت‌، ج‌ ب‌، سیستان‌، ج۱، ص‌ ۳۲۵، ترجمه غلامعلی‌ رئیس‌ الذاکرین‌، زاهدان‌، ۱۳۶۲ش‌.
از تشابه‌ نام‌ براهویی‌ با بعضی‌ طایفه‌های‌ کُرد ساکن‌ در کلات‌ (محل‌ استقرار اولیه براهویی‌) مانند برادوست‌ یا براخوی‌، برخی‌ احتمال‌ داده‌اند که‌ براهوییها اصلاً کرد نژادند. تا چندی‌ پیش‌ قریب‌ ۳۰۰ هزار نفر از طایفه براخوی‌ در اطراف‌ کلات‌ زندگی‌ می‌کردند و حکومت‌ مرکزی‌ بلوچستان‌ در دست‌ یکی‌ از تیره‌های‌ آن‌ به‌ نام‌ کمبرانی‌ (قنبرانی‌) قرار داشت‌.
[۱۹] محمد مردوخ‌ کردستانی‌، تاریخ‌، ج۱، ص۸۰، تهران‌، چاپخانه ارتش‌.
به‌ هنگام‌ تحقیقات‌ دایمز در بلوچستان‌، یک‌ طایفه مهم‌ از کردها در میان‌ براهویی‌ها می‌زیستند. از این‌ رو، براهوییهای‌ لس‌بیله‌ را «کُرد - گالی‌» و زبانشان‌ را کُرد - گال‌ می‌نامیدند،
[۲۰] EI، ج۲، ص۶۳۰.
برخی‌ از محققان‌ براهویی‌ها را در اصل‌ همان‌ طایفه کوفچ‌ یا قُفْص‌ ساکن‌ کوههای‌ کرمان‌ دانسته‌اند که‌ به‌ قول‌ مقدسی‌، زبانشان‌ نامفهوم‌ و شبیه‌ زبان‌ اهل‌ سِند بوده‌ است‌.
[۲۲] Minorski، V، ج۱، ص۳۷۴، introd V ud = d al - q P lam، London، ۱۹۳۷.
[۲۳] لغت‌نامه‌ دهخدا، ذیل‌ کوفچ‌.
[۲۴] منصور سیدسجادی‌، «تاریخ‌ قوم‌ کوچ‌»، ج۱، ص۱۰۹، فصلنامه ذخایر انقلاب‌، تهران‌، ۱۳۶۸ش‌، شم ۷.
برخی‌ هم‌ آنها را بازمانده دراویدیهای‌ کهنی‌ دانسته‌اند که‌ در ۳۰۰۰ ق‌م‌ از شمال‌غربی‌ به‌ هند هجوم‌ بردند؛ و بعضی‌ بر آن‌ رفته‌اند که‌ اینان‌ از مهاجران‌ نواحی‌ مرکزی‌ هند به‌ سوی‌ کلات‌ بوده‌اند. نظر اخیر بسیار سست‌ و نامعقول‌ می‌نماید.
[۲۵] Elfenbein، J، ج۱، ص۱-۲.، X The Brahui Problem Again n، Texte destin E au colloque international du CNRS، Le Fait ethnique en Iran et en Afghanistan pertinence، formes، gen I se et enjeux، Paris، October ۱۹۸۵.



طوایف‌ براهویی‌ در این‌ مناطق‌ سکنی‌ داشتند و برخی‌ هنوز هم‌ سکنی‌ دارند:
۱. پاکستان‌: مراکز عمده آن‌ها در بلوچستان‌ و سند، اطراف‌ کویته‌، کلات‌، خاران‌، حوض‌دار، نوک‌ کندی‌، دالبندی‌، پنجگور، تربت‌ و لس‌بیله‌ است‌.
[۲۶] Iranica، ج۴، ص۴۳۳..

۲. افغانستان‌: گروهی‌ از براهوییهای‌ نیمه‌ ساکن‌ در مسیر رود هلمند (هیرمند) از چهار برجک‌ به‌ طرف‌ مشرق‌ تا شُراوَک‌ و نُوشْکی‌ مسکن‌گزیده‌اند. اینان‌ طول‌ سال‌ را در شراوک‌ زندگی‌ می‌کنند و شماری‌ از آن‌ها زمستان‌ را در رودبار و هلمند سفلی‌ می‌گذرانند.
[۲۷] Iranica، ج۴، ص۴۳۴..

۳. ترکمنستان‌: اجداد آن‌ها در سده ۱۳ و اوایل‌ سده ۱۴ق‌ به‌ همراه‌ بلوچها و افغانها به‌ این‌ منطقه‌ مهاجرت‌ کرده‌اند و اکنون‌ بیشتر در واحه مرو زندگی‌ می‌کنند.
[۲۸] Iranica، ج۴، ص۴۳۴..

۴. ایران‌: براهوییهای‌ ایران‌ از حوزه بلوچستان‌ به‌ ندرت‌ بیرون‌ رفته‌اند و بیش‌تر در نواحی‌ سراوان‌، خاش‌ و سیستان‌ پراکنده‌ بوده‌اند. شهر سراوان‌ در قدیم‌ اردوگاه‌ تابستانی‌ براهویی‌ بوده‌ است‌.
[۲۹] Iranica، ج۴، ص۴۳۴..

بنابه‌ روایات‌ شفاهی‌، در زمان‌ مددخان‌ کُرد در خاش‌ میان‌ او و گروهی‌ از براهوییها جنگ‌ در گرفت‌ و با آنکه‌ براهوییها شکست‌ خوردند، ولی‌ گروهی‌ از آن‌ها در همان‌جا اقامت‌ گزیدند و جمعی‌ نیز به‌ همراه‌ شریف‌خان‌ به‌ سیستان‌ رفتند.
[۳۰] تحقیقات‌ میدانی‌، محمدسعید جانب‌اللهی‌.
ملاّ رگام‌ از شعرای‌ محلی‌ خاش‌ که‌ شاعر معاصر و مخصوص‌ مددخان‌ بود، در اشعار خود به‌ این‌ جنگ‌ اشاره‌ کرده‌ است‌.
[۳۱] محمود زندمقدم‌، حکایت‌ بلوچ‌، ج۲، ص۵۰۱ -۵۰۲، تهران‌، ۱۳۷۰ش‌.

گزارشهای‌ مکتوبی‌ درباره اقامت‌ براهوییها در سیستان‌ در دست‌ نیست‌ و حتی‌ مؤلف‌ جغرافیای‌ نیمروز که‌ کتاب‌ خود را در ۱۲۸۸ق‌ تألیف‌ کرده‌، و شمار طوایف‌ سیستان‌ را ذکر کرده‌، از براهویی‌ نام‌ نبرده‌ است‌.
[۳۲] ذوالفقار کرمانی‌، جغرافیای‌ نیمروز، ج۱، ص۶۲ - ۶۵.، به‌ کوشش‌ عزیزالله‌ عطاردی‌، تهران‌، ۱۳۷۴ش‌.
(فهرست‌، ۲۰۹-۲۱۲). اما ۳ دهه‌ بعد، تیت‌ از حضور دو هزار براهویی‌ در سیستان‌ خبر می‌دهد.
[۳۳] Iranica، ج۴، ص۴۳۴..
براهوییها پس‌ از مهاجرت‌ به‌ سیستان‌ با طایفه قدرتمند سَرْبَندی‌ (در محل‌ به‌ سرابندی‌ شهرت‌ دارند) که‌ خود را با براهوییها از یک‌ تبار می‌دانستند، متحد شدند. این‌ دو گروه‌ قنبر، بنیان‌گذار حکومت‌ کلات‌ را اولین‌ رئیس‌ خود می‌دانند.
[۳۴] محمدسعید جانب‌اللهی‌، مقدمه‌ای‌ بر شناخت‌ طوایف‌ سیستان‌، ج۱، ص۱۳۹، مجموعه‌ مقالات‌ مردم‌شناسی‌، دفتر دوم‌، ایلات‌ و عشایر، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌.
[۳۵] محمدسعید جانب‌اللهی‌، مقدمه‌ای‌ بر شناخت‌ طوایف‌ سیستان‌، ج۱، ص۱۴۷-۱۴۹، مجموعه‌ مقالات‌ مردم‌شناسی‌، دفتر دوم‌، ایلات‌ و عشایر، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌.
براهوییهای‌ نیمه‌ چادرنشین‌ ایران‌ تا چندی‌ پیش‌ تقریباً همگی‌ در سیستان‌ زندگی‌ می‌کردند و تنها معدودی‌ از آن‌ها نزدیک‌ خاش‌ اقامت‌ داشتند.
[۳۶] Iranica، ج۴، ص۴۳۴..



در میان‌ براهوییها، کوچک‌ترین‌ واحد اجتماعی‌ «شَلْوار» است‌. اعضای‌ یک‌ شلوار پدرتبار هستند و نیای‌ مشترک‌ دارند.
[۳۷] محمدسعید جانب‌اللهی‌، مقدمه‌ای‌ بر شناخت‌ طوایف‌ سیستان‌، ج۱، ص۱۲۵، مجموعه‌ مقالات‌ مردم‌شناسی‌، دفتر دوم‌، ایلات‌ و عشایر، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌.
از مجموع‌ چند شلوار، تیره‌، و از مجموع‌ تیره‌ها، طایفه‌ شکل‌ می‌گیرد. در این‌ جامعه عشایری‌ واحد دیگری‌ به‌ نام‌ «خیل‌» وجود دارد که‌ معمولاً از چند شلوار از یک‌ تیره‌ یا طایفه هم‌تبار یا تیره‌ها و طایفه‌های‌ غیرهم‌ تبار شکل‌ می‌یابد. اعضای‌ خیل‌ با یکدیگر رابطه اقتصادی‌ دارند و نه‌ نَسَبی‌. خیل‌ فقط به‌ هنگام‌ کوچ‌ فصلی‌ و در عرصه کوچ‌ موجودیت‌ خارجی‌ پیدا می‌کند. شمار اعضای‌ خیل‌ در کوچهای‌ مختلف‌ معمولاً متفاوت‌ است‌.
[۳۸] تحقیقات‌ میدانی‌، محمدسعید جانب‌اللهی‌.
یک‌ طایفه‌ به‌ هنگام‌ کوچ‌ ممکن‌ است‌ به‌ چند خیل‌ تقسیم‌ شود. پاتینجر به‌ ۶ طایفه براهویی‌ اشاره‌ می‌کند که‌ هر یک‌ به‌ ۲۰ تا ۳۰ خیل‌ تقسیم‌ می‌شدند.
[۳۹] تحقیقات‌ میدانی‌، محمدسعید جانب‌اللهی‌، ج۱، ص‌ ۶۳ -۶۴.

هر یک‌ از واحدهای‌ اجتماعی‌ براهویی‌ رئیس‌ یا رهبری‌ دارند که‌ در رده «شلوار» و تیره‌ «ریش‌سفید» یا «کُماش‌»، و در رده طایفه‌ «کدخدا» یا «سردار» نامیده‌ می‌شوند. هر خیل‌ نیز تحت‌ رهبری‌ «سرخیل‌» اداره‌ می‌شود. رؤسای‌ طایفه‌های‌ براهویی‌ سیستان‌ اعم‌ از اسکان‌ یافته‌ یا کوچنده‌ عنوان‌ کدخدا داشته‌اند که‌ یک‌ درجه‌ پایین‌تر از سردار و عامل‌ ارتباط سردار و طایفه‌ محسوب‌ می‌شده‌اند.
[۴۰] متحقیقات‌ میدانی‌، محمدسعید جانب‌اللهی‌.

تقسیم‌بندی‌ ایلی‌ در سازمان‌ سیاسی‌ براهوییهای‌ ساکن‌ در خارج‌ از ایران‌ با براهوییهای‌ ایران‌ تفاوت‌ دارد. مثلاً در پاکستان‌ کوچک‌ترین‌ واحد اجتماعی‌ هم‌تبار در قبیله براهویی‌ «پِرا» نام‌ دارد. پس‌ از آن‌ «شلوار» است‌ و از مجموعه چند شلوار «تهکر۱» شکل‌ می‌گیرد که‌ سرپرست‌ آن‌ از بین‌ کماشها (ریش‌سفیدان‌ شلوارها) انتخاب‌ و «تهکری‌» یا «میر» نامیده‌ می‌شود. از مجموع‌ چند «تهکر» قبیله‌ شکل‌ می‌گیرد و رئیس‌ آن‌ از بین‌ شایسته‌ترین‌ «تهکریها» به‌ عنوان‌ «سردار» انتخاب‌ می‌شود.
[۴۱] اردو دائره معارف‌ اسلامیه‌، لاهور، ج۴، ص۲۸۸-۲۸۹، ۱۳۸۹ق‌/۱۹۶۹م‌.



براهوییهای‌ کنونی‌ ایران‌ یک‌ طایفه بزرگ‌ متشکل‌ از چند تیره‌ را تشکیل‌ می‌دهند که‌ عمدتاً در سیستان‌ زندگی‌ می‌کنند. مهم‌ترین‌ و پرجمعیت‌ترین‌ تیره‌های‌ براهویی‌ ایران‌ زرکاری‌ یا زیرکاری‌ است‌ که‌ بیشتر دامدارند و در منطقه لوتک‌ زندگی‌ می‌کنند. شاخه‌های‌ رهبری‌ بزرگ‌ْ طایفه براهویی‌ نیز از این‌ تیره‌ برمی‌خاستند.
[۴۲] تحقیقات‌ میدانی‌، محمدسعید جانب‌اللهی‌.
تیره‌های‌ یاگی‌زیی‌ (یاغی‌زیی‌)، موسی‌زیی‌، جنگی‌ زیی‌، عیسی‌ زیی‌، مستان‌ زیی‌ و شاهی‌ زیی‌ نیز از تیره‌های‌ دیگر براهویی‌ هستند.
[۴۳] محمدسعید جانب‌اللهی‌، مقدمه‌ای‌ بر شناخت‌ طوایف‌ سیستان‌، ج۱، ص۱۴۷، مجموعه‌ مقالات‌ مردم‌شناسی‌، دفتر دوم‌، ایلات‌ و عشایر، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌.
الفنباین‌ این‌ تیره‌ها را با عنوان‌ طایفه‌ در فهرست‌ طوایف‌ براهویی‌ آورده‌ است‌.
[۴۴] Iranica، ج۴، ص۴۳۷.
این‌ تیره‌ها معمولاً پدر تبار هستند و پسوند «زَیی‌» (به‌ صورت‌ زهی‌ و زایی‌ هم‌ تلفظ می‌شود) نشان‌ از هم‌تباری‌ اعضای‌ هر تیره‌ دارد. این‌ پسوند معمولاً از نسل‌ سوم‌ به‌ دنباله نام‌ افرادی‌ که‌ تیره‌ به‌ او منسوب‌ می‌گردد، افزوده‌ می‌شود.
[۴۵] تحقیقات‌ میدانی‌، محمدسعید جانب‌اللهی‌.
پرسن‌ (ص‌ در شرح‌ طایفه ماری‌ِ (ماریها به‌ هنگام‌ اقتدار براهوییهای‌ کلات‌ از بلوچها جدا شدند و به‌ آنها پیوستند) پاکستان‌ از پسوند اِنی‌ و اَنی‌ به‌ عنوان‌ نسل‌ و فرزندان‌ هم‌ نام‌ می‌برد که‌ پیش‌ از تداول‌ پسوند زیی‌ به‌ دنبال‌ نام‌ افراد افزوده‌ می‌شده‌ است‌
[۴۶] Iranica، ج۴، ص۱۷.

به‌ گفته پاستنر طوایف‌ براهویی‌ مکران‌ نام‌ و هویت‌ خود را از نام‌ جد خود که‌ غالباً با پسوند زیی‌ همراه‌ است‌، می‌گیرند، مانند عمر زیی‌ یا محمود زیی‌؛ برخی‌ نیز مانند محمود حسنی‌ برآنند که‌ نام‌ خود را از نام‌ محل‌ اقامت‌ یا سردار بزرگ‌ طایفه‌شان‌ گرفته‌اند
[۴۷] Pastner، S and C Mc C Pastner، ج۱، ص‌۱۳۲.، X Agriculture، Kinship and Politics in Southern Baluchistan n، Man، ۱۹۷۲، vol VII، no ۱.
با این‌ حال‌ تیره‌هایی‌ هستند که‌ خود را براهویی‌ می‌دانند، ولی‌ با براهویی‌ از یک‌تبار نیستند و در حقیقت‌ وابسته‌ به‌ آنها محسوب‌ می‌شوند، مثل‌ لوارزیی‌ که‌ منسوب‌ به‌ براهوییند.
[۴۸] اسدالله‌ اکبری‌، براهوییهای‌ امروز، ج۱، ص۱۸-۱۹، گزارش‌ داخلی‌، آرشیو سازمان‌ برنامه‌ و بودجه‌، زاهدان‌، ۱۳۶۷ش‌.
در پاکستان‌ به‌ چنین‌ طوایف‌ وابسته‌ای‌ «پلّو شریک‌» یا «پلّوی‌» می‌گویند. اگر رؤسای‌ این‌ طوایف‌ در یک‌ منطقه‌ می‌زیستند، «هم‌ پلّه‌» محسوب‌ می‌شدند که‌ در غم‌ و شادی‌ هم‌ شریک‌ بودند.
[۴۹] اردو دائره معارف‌ اسلامیه‌، لاهور، ج۴، ص۲۹۰، ۱۳۸۹ق‌/۱۹۶۹م‌.
در سیستان‌ به‌ چنین‌ رابطه‌ای‌ اصطلاحاً «مرگ‌ و زِند» می‌گویند، مثلاً بارانیها با براهوییها «مرگ‌ و زند» دارند، یعنی‌ در مراسم‌ غم‌ و شادی‌ یکدیگر شرکت‌ می‌کنند.
[۵۰] تحقیقات‌ میدانی‌، محمدسعید جانب‌اللهی‌.

به‌ نظر الفنباین‌ (اصطلاح‌ «طایفه براهویی‌» بیشتر مفهوم‌ یک‌ موجودیت‌ سیاسی‌ را به‌ ذهن‌ می‌آورد، تا موجودیت‌ قومی‌. طایفه براهویی‌ ترکیب‌ شکننده‌ای‌ از گروه‌بندی‌ خانواده‌هایی‌ است‌ که‌ به‌ سبب‌ منافع‌ متقابل‌ مانند حقوق‌ چرا، مالکیت‌ گله‌ و گاو و بستگیهای‌ خونی‌ (که‌ کمتر از موارد دیگر اهمیت‌ دارد) به‌ یکدیگر می‌پیوندند. به‌ طور کلی‌ ضوابط بنیادی‌ در پیوستگی‌ طایفه‌ای‌ براهویی‌ بر نسب‌ پدر تباری‌ و پیمان‌ سیاسی‌ نهاده‌ شده‌ است‌.
[۵۱] Iranica، ج۴، ص۱۷.
)
بنابر تحقیقات‌ الفنباین‌، براهوییهای‌ ایران‌، افغانستان‌ و پاکستان‌ از ۲۷ طایفه‌ ترکیب‌ یافته‌ است‌ که‌ ۸ طایفه آن‌ اصلی‌، و بقیه‌ طوایف‌ وابسته‌ هستند. بزرگ‌ترین‌ طایفه‌ از طوایف‌ وابسته‌، مِنْگل‌ بوده‌ است‌ که‌ با طایفه‌های‌بِنْگلزیی‌، بیزَنْجو و مَهْمَسانی‌ (محمدحسنی‌، احتمالاًممسنی‌) بیش‌ از ۸۰% جمعیت‌ این‌ گروه‌ را تشکیل‌ می‌دهند
[۵۲] Iranica، ج۴، ص۴۳۷-۴۳۸.
تقریباً ۸۰% از جمعیت‌ طوایف‌ اصلی‌ به‌ طایفه‌های‌ قلندرانی‌، میرواری‌، قنبرانی‌ و سومالانی‌ متعلق‌ بوده‌اند. الفنباین‌ فهرستی‌ از ۲۷ طایفه براهویی‌ را همراه‌ با محل‌ سکنای‌ آنها در کشورهای‌ مختلف‌ و زبان‌ هر طایفه‌ براساس‌ صورت‌ رسمی‌ متعلق‌ به‌ میراحمدیار، آخرین‌ خان‌ کلات‌ به‌ دست‌ داده‌ است‌.
[۵۳] Iranica، ج۴، ص۴۳۷، حاشیه.



براهوییهای‌ سیستان‌ به‌ دو گروه‌ یکجانشین‌ و کوچنده‌ تقسیم‌ شده‌اند. گروههای‌ یکجانشین‌ بیشتر در نواحی‌ دریاچه هامون‌، در روستاهای‌ حسین‌آباد، لوتک‌، ده‌امامی‌ (پشت‌ آب‌)، ده‌ حاج‌ علیم‌ خان‌ و در مشرق‌ پَلْگَک‌ زندگی‌ می‌کنند و به‌ کشاورزی‌ اشتغال‌ دارند. گروههای‌ دامدار و کوچنده‌ در همان‌ ناحیه‌ و در لوتک‌ دشت‌ کبوتران‌، ورمال‌، دشت‌ میرآخوری‌، پوزه‌ عدل‌ شاه‌، گینَکه‌، اسبی‌، اَسَک‌، ریگاوَک‌، چاه‌ لشکران‌، چاه‌ الله‌ داد و شیله‌ استقرار دارند. برخی‌ از براهوییها که‌ در مناطقی‌ مثل‌ ورمال‌ و سوردگال‌ (سوردغال‌) و اطراف‌ شیله‌ هستند، در تمام‌ فصول‌ در سیاه‌چادر به‌ سر می‌برند.
براهوییهای‌ دامدار نزدیک‌ به‌ ۳ ماه‌ از سال‌، معمولاً از نیمه اسفند به‌ مناطق‌ ییلاقی‌ می‌روند. یک‌ گروه‌ از آن‌ها به‌ خاش‌ و منطقه قطارخنجک‌ و جون‌آباد در دامنه کوه‌ تفتان‌، و گروه‌ دیگر از مسیر سفیدابه‌ به‌ نواحی‌ ییلاقی‌ بیرجند، مثل‌ حسین‌آباد و سربیشه‌ می‌روند. هر دو گروه‌ تا اواخر اردیبهشت‌ در ییلاق‌ توقف‌ دارند.
[۵۴] تحقیقات‌ میدانی‌، محمدسعید جانب‌اللهی‌.



نقشه‌ای که در کتاب (بررسی زبانشناختی هندوستان)، پراکندگی مردم قبیله برهویی را نشان می‌دهد هنوز هم تا حدود زیادی درباره پاکستان معتبر است.
منطقه اصلی اقامت آن‌ها در معبر باریکی قرار دارد که درست از جنوب کِتَّه (کویته) آغاز می‌شود، از نوشْکی، کلات و خُزدَر (قصدار) می‌گذرد، و تا لَس بیلا امتداد می‌یابد.
شهر کلات این منطقه را به بخش شمالی، یعنی سَراوان و بخش جنوبی، یعنی جَهْلاوان تقسیم می‌کند که در تقسیمات تیره‌های اصلی برهویی، یعنی قبیله سراوانی و قبیله جهلاوانی، نیز منعکس است. عرض این معبر کمی بیش‌تر از ۱۶۰ کیلومتر است (طول شرقی حدود ۶۵ تا ۶۷ درجه).
گروهی از برهویی‌های نیمه ساکن نیز در مسیر رود هیرمند در افغانستان، از چهار بُرجک به طرف مشرق تا شوراوَک و نوشکی، مسکن گزیده‌اند؛ برهویی‌های نیمه چادرنشین در ایران امروزه تقریباً همگی در سیستان زندگی می‌کنند، و تنها معدودی از آن‌ها بیش‌تر در طرف جنوب و نزدیک خاش اقامت گزیده‌اند.
تیت به حضور دو هزار برهویی در این منطقه اشاره می‌کند، اما اکنون تعداد آنها، بویژه به سبب جذب شدن به همسایگان بلوچ، بسیار کاهش یافته است. تعداد اندکی از برهویی‌ها در جمهوری ترکمنستان، و بیش‌تر در واحه مرو، زندگی می‌کنند. بیشتر اجداد آن‌ها در قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم همراهِ بلوچها و افغانها مهاجرت کرده‌اند.
از ابتدای این قرن، بسیاری از برهویی‌ها به‌طور نیمه دائم به عنوان کارگر عادی در کراچی و دیگر شهرهای بزرگ سند مانند حیدرآباد، شُکور، شکارپور و کرکَنه زندگی کرده‌اند.


در صد سال گذشته، بیشتر صورتهای سنّتی زندگی برهویی تغییرات بنیادی یافته است.
در ۱۲۹۰، حدود ۸۰% قبیله برهویی چادرنشین و کمی کمتر از ۲۰% آنها آبادی‌نشین بودند. در ۱۳۵۴ ش، این نسبت تقریباً به طور کامل معکوس بود، و سکونت برهویی‌ها در شهرهای بزرگ، بخصوص از ۱۳۲۶ ش، بسرعت فزونی می‌گرفت.
از نظر قومی، برهویی‌ها بیش‌تر تمایل داشته‌اند که با بلوچها هم‌نیا دانسته شوند، و این روند از قرن دهم و شاید پیش از آن آغاز شده و ادامه یافته است.
تمام گزارشهای آماری ۱۳۲۹/۱۲۹۰ ش (که سِر دنیس بری در ۱۳۳۲/۱۲۹۳ ش تجزیه و تحلیل کرده، و همچنین گزارشهای ۱۳۱۰ ش/ ۱۹۳۱) یک وجه مشترک دارند: اعضای قبیله برهویی و آنان که زبان برهویی را زبان مادری خود می‌شمرده‌اند خلط شده‌اند؛ و این موضوع باعث برآورد بیش از اندازه گروه دوم و برآورد کمتر از اندازه گروه اول در آمارهای بعدی پاکستان شده است (البته تا ۱۳۴۰ ش/ ۱۹۶۱، یعنی آخرین سالی که داده‌های آماری بر پایه زبان مادری تهیه می‌شده است).


قرنهای متمادی، رسم برهوییها بر آن بود که خود را، بویژه به خارجیان، بلوچ معرفی کنند بدون در نظر گرفتن زبانی که عادتاً به کار می‌بردند.
چون پیوستگیهای قبیله‌ای برهویی تقریباً همواره سست بوده است، به آسانی می‌توان دریافت که ارقام رسمی‌ تا چه‌ اندازه ممکن است گمراه‌کننده باشد.
بیشتر برهویی‌ها، به گفته درستِ امنو، «دو زبانه دوسویه»‌اند، زیرا تعداد کثیری از آنان دو زبان مادریِ برهویی و بلوچی دارند.
بنابر بعضی شواهد، چندین قبیله نیز زبان خود را گاه بیش از یک بار تغییر داده‌اند.
درباره تعداد برهویی زبانها، باید توجه داشت که اولاً دست کم ۳۰% افراد قبیله برهویی اساساً به زبان برهویی سخن نمی‌گویند و ثانیاً لااقل ۸۰% برهویی زبانان دو زبانه یا سه زبانه‌اند (چند زبانه چند سویه).


مسیر سنتی مهاجرت ۲۰% از برهویی‌هایی که هنوز چادرنشین‌اند از دیرباز یکسان بوده‌ است. در پاکستان، قبایل شمالی تابستان را در سراوان و زمستان را در کَچّی می‌گذرانند و قبایل جنوبی تابستان را در جهلاوان و زمستان را در سِنْد سپری می‌کنند. در طول تابستان، هنوز تعداد کثیری از برهویی‌ها در دهکده‌های اطراف کلات و کویته وجود دارند.
در افغانستان، برهوییها در طول سال اغلب در شوراوَک زندگی می‌کنند، اما بسیاری نیز به کچی مهاجرت می‌کنند؛ دیگران زمستان را در رودبار و کنار هیرمند سفلی می‌گذرانند.
هر قبیله هویت جداگانه خود را در طی مهاجرت حفظ می‌کند؛ مانند ترتیب اُتراق کردن که به شیوه سنتی است. هنگام حرکت، ساختار رهبری رسمی وجود ندارد و گروههای کوچک، مسئول مراقبت از خویش‌اند.
حتّی در زمستان، بخش اعظم سکونتگاه‌ها چادر یا کلبه‌ای از برگ درختان خرماست و تنها ثروتمندان در خانه سکنی می‌گزینند.
قبیله برهویی بافتی از چندین خانواده‌ است که فقط با علایق دو جانبه، مانند حق چرا و گله‌داری و پیوند خونی ـ که این یکی از همه کم اهمیت‌تر است ـ پیوند می‌یابند.


ضوابط بنیادی در پیوستگی قبیله‌ای برهویی، نسبت پدری و پیمان سیاسی است. چون هیچ‌ یک از قبایل کنونی برهویی شجره‌نامه متّصلی ندارند (در واقع، گذشته هیچکدام، حتی در افسانه‌ها، از قرن دهم عقب‌تر نمی‌رود)، احتمالاً بیشتر این قبایل، اگر نه تمام آنها، در دوران نسبتاً متأخر و در طی مراحل سنتی انشعاب قبیله‌ای و پیوستگی گروههای بیگانه، یعنی مرحله‌ای که هنوز نیز ادامه دارد، تشکیل یافته‌اند.
معروف است که هر قبیله را مردی که نیای نام دهنده آن است به وجود آورده است.
این فرد یا رهبری انشعاب قبیله را پس از یک درگیری بر عهده داشته یا رئیس «تیره»‌ای از قبیله بوده است. انشعاب تقریباً همیشه پس از نزاع بر سر مالکیت رمه، زن یا میراث روی می‌داده است.

۱۳.۱ - پیشینه برهویی‌ها

برهویی‌ها در دوره‌ای‌ نسبتاً طولانی‌ - از اواخر دوره صفوی‌ تا اواخر دوره قاجار - یکی‌ از قدرتمندترین‌ گروههای‌ حکومتگر بلوچستان‌ بوده‌اند. آنان‌ در زمان‌ نادرشاه‌ با تشکیل‌ اتحادیه‌ای‌ از طوایف‌ مختلف‌ حکومت‌ قسمت‌ عمده بلوچستان‌ را در دست‌ گرفتند و قدرت‌ بسیار یافتند.
[۵۵] محمدسعید جانب‌اللهی‌، مقدمه‌ای‌ بر شناخت‌ طوایف‌ سیستان‌، ج۱، ص۱۳۴، مجموعه‌ مقالات‌ مردم‌شناسی‌، دفتر دوم‌، ایلات‌ و عشایر، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌.
در زمان‌ سلطنت‌ شاه‌جهان‌تیموری‌ (۱۰۳۷- ۱۰۶۸ق‌/۱۶۲۸-۱۶۵۷م‌) حکومتی‌ منسجم‌ و قوی‌ با عنوان‌ خان‌نشین‌ کلات‌ ظهور کرد که‌ اقتدار آن‌ بر پایه نظام‌ پیچیده اتحادیه براهویی‌ (شامل‌ طایفه‌های‌ قمبرانی‌ یا قنبرانی‌، میرواری‌، ایلتازیی‌) و بلوچهای‌ رَند و لاشاری‌ و دهواریهای‌ کشاورز استوار بود. نخستین‌ رهبر این‌ حکومت‌ شخصی‌ به‌ نام‌ میرواری‌ میراحمدخان‌ یکم‌ (حک ۱۰۷۰-۱۱۰۷ق‌/۱۶۶۰- ۱۶۹۵م‌) بود که‌ قلمرو خود را گسترش‌ داد و به‌ خودمختاری‌ دست‌ یافت‌. جانشین‌ او میر عبدالله‌خان‌ (حک ۱۱۲۵-۱۱۴۷ق‌/۱۷۱۳-۱۷۳۴م‌) بر وسعت‌ قلمرو و تثبیت‌ نفوذ براهوییها افزود.
[۵۶] Iranica، ج۴، ص۴۳۶..
پاتینجر مؤسس‌ دولت‌ براهویی‌ را قنبر، نیای‌ طایفه‌ یا تیره قنبرانی‌ می‌داند،
[۵۷] پاتینجر، هنری‌، مسافرت‌ سند و بلوچستان‌، ج۱، ص‌ ۸۰، ترجمه شاهپور گودرزی‌، لندن‌، ۱۸۱۶م‌.
و سایکس‌ قنبر را سرکرده شبانان‌ براهویی‌ دانسته‌ که‌ در اواسط سده ۱۷م‌، به‌ دعوت‌ یکی‌ از راجه‌های‌ هندوستان‌ با افاغنه مهاجم‌ به‌ بلوچستان‌ جنگیدند و پس‌ از شکست‌ افغانها بر منطقه‌ تسلط یافتند و حتی‌ راجه‌ را از حکومت‌ برداشتند و خود مستقلاً زمام‌ امور را در دست‌ گرفتند.
[۵۸] محمدسعید جانب‌اللهی‌، مقدمه‌ای‌ بر شناخت‌ طوایف‌ سیستان‌، ج۱، ص۱۳۵، مجموعه‌ مقالات‌ مردم‌شناسی‌، دفتر دوم‌، ایلات‌ و عشایر، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌.

مقارن‌ لشکرکشیهای‌ نادرشاه‌، عبدالله‌خان‌ نواده قنبر در کلات‌ حکومت‌ داشت‌. نادر حکومت‌ او، و سپس‌ حکومت‌ پسر او نصیر یا ناصرخان‌ را تأیید کرد و به‌ او لقب‌ بیگلربیگی‌ داد. با اینهمه‌، او بعد از مرگ‌ نادر ادعای‌ استقلال‌ کرد و با احمدخان‌ درّانی‌ حاکم‌ افغانستان‌ به‌ جنگ‌ برخاست‌، ولی‌ توفیق‌ نیافت‌
[۵۹] Sykes، P M، ج۱، ص۲۳۵-۲۳۶.، Ten Thousand Miles in Persia or Eight Years in Iran، New York، ۱۹۰۲.
و بعد از او محمودخان‌ و سپس‌ مهراب‌ خان‌ حاکم‌ شدند. مهراب‌ خان‌ نخست‌ با نماینده انگلیس قرارداد همکاری‌ بست‌، ولی‌ پس‌ از مدتی‌ از تعهد شانه‌ خالی‌ کرد و از کسانی‌ بود که‌ با نیروهایش‌ در ۱۲۵۴ق‌/۱۸۳۹م‌ در گردنه بولان‌، همراه‌ با افغانان‌ از پیشروی‌ ارتش‌ انگلیس‌ جلوگیری‌ کرد. انگلیسیها اردویی‌ برای‌ تنبیه‌ او به‌ کلات‌ فرستادند و در جنگی‌ که‌ بین‌ آنها درگرفت‌، مهراب‌ خان‌ با اتباعش‌ کشته‌ شدند و کلات‌ به‌ تصرف‌ قوای‌ انگلیس‌ درآمد. انگلیسیها ناصرخان‌ دوم‌ را جانشین‌ او کردند و یک‌ نفر انگلیسی‌ را به‌ عنوان‌ مشاور او در نظر گرفتند. وقتی‌ در ۱۲۷۲ق‌/۱۸۵۶م‌ بین‌ دو کشور ایران‌ و انگلیس‌ جنگ‌ در گرفت‌، مشاور انگلیسی‌ او به‌ مأموریت‌ بوشهر رفت‌ و ناصرخان‌ توسط مخالفانش‌ مسموم‌ شد و خدادادخان‌ جای‌ او را گرفت‌.
[۶۰] Sykes، P M، ج۱، ص۲۳۷، Ten Thousand Miles in Persia or Eight Years in Iran، New York، ۱۹۰۲.
[۶۱] احمد احتسابیان‌، جغرافیای‌ کشورهای‌ آسیای‌ غربی‌ و همجوار ایران‌، ج۱، ص۲۰۶-۲۰۷، تهران‌، فردوسی‌.
[۶۲] محمود، محمود، ج۳، ص۹۳۹-۹۴۰، تاریخ‌ روابط سیاسی‌ ایران‌ و انگلیس‌، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌.
او نیز با انگلیس‌ پیمان‌ مودت‌ بست‌ و ۲۰ سال‌ بر ناحیه‌ای‌ که‌ تا بمپور امتداد داشت‌، فرمانروایی‌ کرد، تا آنکه‌ بلوچستان‌ تجزیه‌ شد و دولت‌ بریتانیا کلات‌ را جزو امپراتوری‌ هند درآورد و قسمتی‌ از بلوچستان‌ به‌ پاکستان‌ ملحق‌ شد.
[۶۳] Sykes، P M، ج۱، ص۲۳۷، Ten Thousand Miles in Persia or Eight Years in Iran، New York، ۱۹۰۲.
[۶۴] محمود، محمود، ج۳، ص۹۴۲، تاریخ‌ روابط سیاسی‌ ایران‌ و انگلیس‌، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌.
[۶۵] Iranica، ج۴، ص۴۳۶.
[۶۶] محمدسعید جانب‌اللهی‌، مقدمه‌ای‌ بر شناخت‌ طوایف‌ سیستان‌، ج۱، ص۱۳۶-۱۳۹، مجموعه‌ مقالات‌ مردم‌شناسی‌، دفتر دوم‌، ایلات‌ و عشایر، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌.

نخستین ظهور قطعی برهوییها در صحنه تاریخ را می‌توان در اشاره‌های مغولان هند در قرن یازدهم به خان‌نشین کلات یافت. تاریخ گذشته آنان باید کاملاً مطالعه شود؛ زیرا کوچکترین اثری نیز از سنت‌های اصیل برهویی در دست نیست. چند اثر سنتی شناخته شده کهن برهویی تنها پژواکی از تاریخ سنتی بلوچ است و هیچ‌یک به شکل قصیده یا به صورتی دیگر در زبان برهویی حفظ نشده است. برای اتحاد برهویی‌ها با بلوچها پیش از رویارویی آن‌ها در ارتفاعات کلات در قرن هفتم یا کمی قبل از آن شاهدی در دست نیست. سنت‌های برهویی که به قولی در قصیده‌های تاریخی بلوچ تا قبل از قرن سیزدهم حفظ شده‌اند، هیچ‌یک از برهویی یا قبیله شناخته شده‌ای از برهویی نام نمی‌برند.
بنابراین، بررسی تاریخ برهویی تنها باید بر اساس شواهد زبانشناختی ـ یعنی این واقعیت که برهویی یکی از زبانهای دراویدی است ـ صورت می‌گیرد.
معمولترین نظریه آن است که برهویی‌ها در حمله دراویدی‌های نخستین به هندوستان که از طرف شمال غربی و در هزاره سوم پیش از میلاد انجام گرفت شرکت داشته‌اند، لیکن از بخش اصلی جدا شده و در سراوان و جهلاوان باقی مانده‌اند و پیش از سال دو هزار قبل از میلاد، بدون تماس با خویشاوندان دراویدی خود، در آن‌جا زندگی کرده‌اند.
این تصور که آنان هزاران سال هویت خود را حفظ کرده باشند، ولی در مدت زمانی کمتر از هشتصد سال اخیر، ناگهان به دست بلوچهای مهاجم نابود شوند، قطعاً ناپذیرفتنی است و نیاز به بررسی دوباره دارد. از نظر جسمانی، برهویی‌ها از همسایگان جَطّ (جاط/ جت) و بلوچ خویش کاملاً نامتمایزند و همان تنوع قومی آنان را دارند.
بری در ۱۳۱۳ ش/ ۱۹۳۴ در «مسئله برهویی» این مطلب را بیان کرد. بحثهای متأخرتر را می‌توان در کارهای امنو (۱۹۶۲)، آندرونف (۱۹۶۴) و الفِنبین (a ۱۹۸۳) ملاحظه کرد. با پیدا شدن شواهد تازه، فرضیه‌ای که ابتدا ژول بلوش (۱۳۰۳ ش/ ۱۹۲۴) مطرح کرده بود مقبولتر به نظر می‌رسد: برهویی‌ها، به احتمال زیاد، اخیراً از دکن غربی به سرزمین کنونی خود در پاکستان مهاجرت کرده‌اند.
شاید در قرن اول گروههای پراکنده‌ای از چادرنشینان، از نزدیکترین همسایگان خویش، یعنی دراویدیهای کوروخ و مالتو در شمال غربی، جدا شده و به سوی شمال غرب مهاجرت کرده باشند (باید توجه داشت که تا قرن دوم، کوروخها و مالتوها در مکانهایی بسیار غربیتر از مکانهای امروزیشان زندگی می‌کرده‌اند).
مهاجرت برهوییها، به صورت انبوه نبوده بلکه در چند قرن بتدریج و در گروههای کوچک صورت گرفته است. این گروهها یا کاملاً ناهماهنگ یا دارای رهبری مرکزی بودند. گروههایی که مدّت چند قرن در امتداد گجرات، کَتیاوار و سند، یعنی در شمال سرگردان بودند و قبل از قرن چهارم به ناحیه حیدرآباد رسیدند، هرگز بیش از یک اجتماع ویژه چادرنشین نبودند و مناسبات آن‌ها بیش‌تر بر اساس علایق مشترک آن‌ها بود تا اصل مشترکشان، و گرویدن به اسلام ممکن است در حدود همان زمان، در سند انجام پذیرفته باشد.
برهویی‌ها پس از ۳ مهاجرت بیش‌تر به سوی غرب با جطّها که از قرن پنجم در سندحضور داشتند روبرو شدند و نام کنونی خود، یعنی برهویی، را از آنان گرفتند.


براهویی (برهویی) اصل مشخصی ندارد اما‌ به‌طور قطع، نامی قدیمی نیست و بسیار نامحتمل است که دراویدی باشد. به احتمال زیاد، از «براهو» مشتق شده که صورت سیرائیکی (جَطکی) «ابراهیم» است، و خصلت اسلامی برهویی را در برابر همسایگان جطّ هندوی آنان مشخص می‌سازد.
براهویی فقط صفتی است که از براهو (شاید به وسیله بلوچها) ساخته شده، به معنای «مردم براهو»، و نامی سیاسی بر مجموعه گسسته‌ای از مسلمانان چادرنشین با نظام قبیله‌ای است که مرکز خاصی ندارند، و در غربِ سندِ مرکزی میان جطّها زندگی می‌کنند و‌ به‌طور عمده به یکی از صورتهای زبان دراویدی شمال غربی سخن می‌گویند.


نخستین منابع جغرافی‌دانان و مورخان مسلمان درباره زبانها و مردمان مَکران شرقی و سند را باید با کمال احتیاط به کار برد (برای مثال، اصطخری در ۳۴۰ و مَقْدِسی در ۳۷۵، و نیز حدود العالم در ۳۷۲، ترجمه مینورسکی).
منظور مقدسی از زبان قُفْص و بَلوص (کوچ و بلوچ شاهنامه) به عنوان زبان «غیرقابل فهم و شبیه زبان سندی»، تقریباً به طور یقین، زبان سیرائیکی (جطکی) است که زبانی است آمیخته و لااقل از قرن پنجم در مکران وجود داشته است.
وصف سکنه بَنَّجبور (شاید پَنجْگور امروزه نیز، که تنها مقدسی به شکل «قوم الغُطَم» آورده است احتمالاً اشاره به قوم و قبیله خاصّی نیست.
باید توجه داشت که «در نظر گرفتن
[۶۸] مقدسی، محمدبن احمد، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
به عنوان متخصص هر یک از زبانهای جنوب شرقی ایران، ورای آنچه محقّق عادی دو زبانه عربی ـ ایرانی به آن‌ها آشنایی دارد خطرناک است» و نیز مبانیش سست‌تر از آن است که بتوان بر پایه چنین اطلاعاتی به نتیجه رسید.


پیوستگی قُفص با برهویی ابداع جدیدی است که پایه آن بر پیوستگی نزدیک برهویی با بلوچ از قرن دهم، بنا شده است. برهوییها احتمالاً در قرن ششم یا کمی زودتر به ارتفاعات کلات رسیدند و از آن‌جا به سمت شمال و جنوب (و بعدها در افغانستان و ایران) پراکنده شدند و در همین حال، بسیاری از قبایل چادرنشین سر راه خود را جذب کردند و بقیه را از میان بر داشتند.
از زمان اکبر شاه گورکانی (۹۶۳ـ۱۰۱۴) توجّه مغول به غرب افزایش یافت و حکامی منصوب شدند تا بر قلمروهای نو یافته مغول حکومت کنند. حاکم قندهار، ایالت پهناوری زیر فرمان داشت که بیش‌تر قلمروهای جنوبی را در بر می‌گرفت.
در زمان سلطنت شاه‌جهان (۱۰۳۷ ـ ۱۰۶۸) وسعت سرزمین مغولان هند به بالاترین حدّ خود رسید و برای نخستین بار در تاریخ، سبب ظهور دولتی قوی و منظم یعنی «اتحادیه برهویی» یا خان‌نشین کلات شد.
با افزوده شدن حکومت و قوانین مغول، فشار بر رسوم سنتی برهویی خصوصاً راههای مهاجرتی و چراگاهها، که شاید از قرنها قبل و از هنگام ابتدایی‌ترین تهاجم بلوچها پدید آمده بود، برای برهویی‌ها و متحّدان بلوچ و دِهْوار آن‌ها تحمّل ناپذیر شد.
از ابتدا، قدرت خان نشین بر پایه نظام پیچیده اتحادها و حامیان قبایل اصلی برهویی (قَمْبَرانی، میرْواری، ایلتازِئی)، بلوچهای رِند و لاشاری، و دهواریهای کشاورز قرار داشت.


نخستین رهبر اتحادیه برهویی، یعنی میراحمدخان میرواری اول (ح ۱۰۷۰ـ۱۱۰۷؛ این تاریخها مبتنی بر اطلاعاتی است که از یوسف گیچْکی، وزیر سابق خانِ کلات، کسب شده است؛ این خان در ۱۳۵۴ ش/ ۱۹۷۵، تاریخ ۱۰۷۷ـ۱۱۰۷ را به دست می‌دهد که بنابر نظر گیچْکی، اشتباه چاپی است)، آن قدر قدرت داشت که مَسْتونْگ، کَتَّه (شال کُط) و پیشین را از حاکم مغولی افغانستان بگیرد، و این عمل خودمختاری واقعی را به دنبال آورد.
وسعت قلمرو و تحکیم نفوذ و تفوّق به رهبری میرعبدالله خان ادامه یافت (حک: ۱۱۲۵ـ۱۱۴۷؛ خان، ۱۹۷۵؛ بلوچ) و او توانست کچّی را در سند علیا و دره غازی‌خان و بیش‌تر سرزمین‌های غربی در طول مکران تا ایران را به قلمرو خود بیفزاید.
اولین کشمکشها با ایران هنگام سلطنت نادرشاه افشار و در ۱۱۵۲ آغاز شد. در آن هنگام تسلط ایران بر اتحادیه برهویی رسمیّت یافته و نصیرخان، وارث تخت خانی، به عنوان گروگان به اصفهان فرستاده شده بود.
پس از قتل نادرشاه و ظهور قلمرو مستقل افغان، به سلطنت احمدخان ابدالی (دُرّانی)، نصیر آزاد شد و با نام نصیرخان اول، که تاریخنگاران بعدی او را «کبیر» نامیده‌اند، حاکم جدید خان نشین کلات شد و در زمان فرمانروایی او (۱۱۶۲ـ۱۲۱۰؛ گیچکی) اتحادیه به نقطه اوج خود رسید و قلمرو خود را تا لس بیلا و کراچی، و نیز تا دزدآب (زاهدان کنونی)، خاش، بَمپور و قصر قند در بلوچستان ایران گسترش داد.
ایالت کلات اسماً وابسته به کابل ولی در واقع آزاد بود.


از ابتدای قرن سیزدهم و در زمان فرمانروایی محمودخان اول (حک: ۱۲۱۰ـ۱۲۳۶؛ گیچکی؛ خان، تاریخ ۱۱۶۲ـ۱۲۳۲ را به دست می‌دهد که نمی‌تواند صحیح باشد) بخش اعظم این قلمرو به دست قاجاریان ایران و شاه شجاع افغان افتاد.
پس از اولین جنگ انگلستان و افغانستان در ۱۲۵۴ـ ۱۲۵۸، آشوبهای داخلی خان‌نشین کلات فرمانروای آن‌جا را واداشت تا بستن معاهده‌ای با انگلستان را بپذیرد (در ۱۲۷۰/ ۱۸۵۴).
ضعف روزافزون و اغتشاش‌های داخلی که با گسترش «سیاست پیشرو» انگلستان دو چندان شد، در ۱۲۹۳/۱۸۷۶ به معاهده مستونگ انجامید و طبق آن کلات، از ایالتهای تحت‌الحمایه حکومت هند شد.
مرز کلات ـ ایران که ابتدا در ۱۲۸۸ـ۱۲۸۹ تعیین و در ۱۳۱۳ـ۱۳۱۴ (خان، ۱۹۷۵) در آن تجدیدنظر شده بود، مرز ایران و هندوستان شناخته شد، اما ایالت کلات موجودیت قضایی خود را تا ۱۳۲۷ ش/ ۱۹۴۸ حفظ کرد، و در این تاریخ با استفاده از قوای نظامی به پاکستان منضم شد و میریار، آخرین خان، عزل گردید.
این ایالت، اکنون با «بلوچستان انگلیس» سابق، استان بلوچستان پاکستان را تشکیل می‌دهد و قلمرو قبلی آن در ایران، پس از ۱۳۱۴ جزو استان بلوچستان و سیستان شده است.

۱۸.۱ - اوضاع اتحادیه برهویی

در طی سالهای متمادی در کلات درگیریهای مداومی با تمام حکومتهای مرکزی ایران و پاکستان وجود داشته و دو بار در پاکستان (۱۳۳۷ ش/ ۱۹۵۸ و ۱۳۵۲ ش/ ۱۹۷۳) شورشهای گسترده‌ای را با زور فرو نشانده‌اند.
ساختار پیچیده حکومت در اتحادیه برهویی تا حدودی نشان دهنده ویژگی قبیله بلوچ یا برهویی است که در آن، خان حق هیچ اقدام مستقیمی درباره افراد فرمانبردارش را نداشت.
خان فقط از طریق سلسله مراتب پایین‌تر از خود و با نوعی نظام شورایی عمل می‌کرد که کاملاً قراردادی بود؛ او نمی‌توانست چیزی را تحمیل کند یا کسی را تحت فشار قرار دهد. جز گروه کوچکی از محافظان شخصی، ارتش او را جانبازانی تشکیل می‌دادند که به سرداران خود وفادار بودند نه به خان. قدرت نظام به کفایت و شخصیت خان و اطرافیان او بستگی داشت.
در زمان حکومت فرد توانایی چون نصیرخان اول، این نظام در واقع بسیار نیرومند بود، لیکن به‌ هنگام فرمانروایی جانشینان ناتوان‌تر، رو به گسستن نهاد و با ضعیف شدن مرکز در قرن سیزدهم، سرداران به تثبیت قدرتهای فردی خود پرداختند.
ظهور پاکستان و ایجاد نیروی مرکزی مقتدر در آن، نسبت به جایگاه و امتیازات سرداران تهدید محسوب می‌شد.
در یکی از رأی‌گیری‌های سرداران که در جرگه شاهی برگزار شد، پیوستن رسمی خان نشین به پاکستان درخواست شد، اما در چند جرگه که در ۱۳۲۵ـ ۱۳۲۶ ش/ ۱۹۴۶ـ۱۹۴۷ به این منظور تشکیل گردید، رأی عامه قویاً بر ضد الحاق به پاکستان صادر شد و در ۱۳۲۷ ش/ ۱۹۴۸ بر اثر فشار نظامی و بر خلاف تمایل قلبی خان، که محمّدعلی جناح مشاور حقوقی عمده و دوست قدیمی او بود، این امر به انجام رسید.
باید توجه داشت که اتحادیه برهویی از ابتدا تحت نفوذ بلوچ بود؛ خان (که همیشه از طایفه احمدزئی برهویی‌های قمبرانی بود) پیوسته خود را خان بلوچ می‌نامید و در خاندان او به زبان بلوچی سخن می‌گفتند، گرچه زبان نگارش فارسی بود.


قبایلی که امروزه «ملت برهویی» را تشکیل می‌دهند ۲۷۳ قبیله‌اند که هشت قبیله آن «هسته‌ای» و بقیه «محاطی»‌اند.
هنگام اوج اتحادیه در قرن دوازدهم، صورت رسمی فقط مشتمل بر پانزده قبیله بود (هشت قبیله هسته‌ای و هفت قبیله محاطی).
اکنون تمام قبایل اعضایی دارند که در شهرهای بزرگ به سر می‌برند. بزرگترین قبیله محاطی میْنگَل است. این قبیله و قبیله‌های بَنْگُلزئی، بیزَنجُو و مَهمَسانی
[۶۹] اصطخری، ابراهیم بن محمد، المسالک و الممالک، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
بیش از ۸۰% جمعیت این گروه را تشکیل می‌دهند.


(۱) احمد احتسابیان‌، جغرافیای‌ کشورهای‌ آسیای‌ غربی‌ و همجوار ایران‌، تهران‌، فردوسی‌.
(۲) اردو دائره معارف‌ اسلامیه‌، لاهور، ۱۳۸۹ق‌/۱۹۶۹م‌.
(۳) محمدحسن‌ اعتمادالسلطنه‌، مرآهالبلدان‌، به‌ کوشش‌ عبدالحسین‌ نوایی‌ و هاشم‌ محدث‌، تهران‌، ۱۳۶۷ش‌.
(۴) اسدالله‌ اکبری‌، براهوییهای‌ امروز، گزارش‌ داخلی‌، آرشیو سازمان‌ برنامه‌ و بودجه‌، زاهدان‌، ۱۳۶۷ش‌.
(۵) پاتینجر، هنری‌، مسافرت‌ سند و بلوچستان‌، ترجمه شاهپور گودرزی‌، لندن‌، ۱۸۱۶م‌.
(۶) حسن‌ تقی‌زاده‌، «بلوچستان‌»، مقالات‌، به‌ کوشش‌ ایرج‌ افشار، تهران‌، ۱۳۴۹ش‌، ج‌ ۱.
(۷) تیت‌، ج‌ ب‌، سیستان‌، ترجمه غلامعلی‌ رئیس‌ الذاکرین‌، زاهدان‌، ۱۳۶۲ش‌.
(۸) محمدسعید جانب‌اللهی‌، مقدمه‌ای‌ بر شناخت‌ طوایف‌ سیستان‌، مجموعه‌ مقالات‌ مردم‌شناسی‌، دفتر دوم‌، ایلات‌ و عشایر، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌.
(۹) علی‌اصغر حکمت‌، نه‌ گفتار در تاریخ‌ ادیان‌، شیراز، ۱۳۳۹ش‌.
(۱۰) محمود زندمقدم‌، حکایت‌ بلوچ‌، تهران‌، ۱۳۷۰ش‌.
(۱۱) سرشماری‌ اجتماعی‌ - اقتصادی‌ عشایر کوچنده‌ (۱۳۷۷ش‌)، نتایج‌ تفصیلی‌، کل‌ کشور، مرکز آمار ایران‌، تهران‌، ۱۳۷۸ش‌.
(۱۲) منصور سیدسجادی‌، «تاریخ‌ قوم‌ کوچ‌»، فصلنامه ذخایر انقلاب‌، تهران‌، ۱۳۶۸ش‌، شم ۷.
(۱۳) فیروزان‌، ت‌، «درباره ترکیب‌ و سازمان‌ ایلات‌ و عشایر ایران‌»، ایلات‌ و عشایر، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌.
(۱۴) ذوالفقار کرمانی‌، جغرافیای‌ نیمروز، به‌ کوشش‌ عزیزالله‌ عطاردی‌، تهران‌، ۱۳۷۴ش‌.
(۱۵) لغت‌نامه‌ دهخدا.
(۱۶) محمود، محمود، تاریخ‌ روابط سیاسی‌ ایران‌ و انگلیس‌، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌.
(۱۷) محمد مردوخ‌ کردستانی‌، تاریخ‌، تهران‌، چاپخانه ارتش‌.
(۱۸) محمد مقدسی‌، احسن‌ التقاسیم‌، به‌ کوشش‌ دخویه‌، لیدن‌، ۱۹۰۶م‌.
(۱۹) تحقیقات‌ میدانی‌، محمدسعید جانب‌اللهی‌.
(۲۰) ابراهیم بن محمد اصطخری، کتاب مسالک والممالک، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۲۱) Elfenbein، J، X The Brahui Problem Again n، Texte destin E au colloque international du CNRS، Le Fait ethnique en Iran et en Afghanistan pertinence، formes، gen I se et enjeux، Paris، October ۱۹۸۵.
(۲۲) Iranica.
(۲۳) Minorski، V، introd V ud = d al - q P lam، London، ۱۹۳۷.
(۲۴) Muslim Peoples، ed R V Weeks، Greenwood Press، Connecticut.
(۲۵) Pastner، S and C Mc C Pastner، X Agriculture، Kinship and Politics in Southern Baluchistan n، Man، ۱۹۷۲، vol VII، no ۱.
(۲۶) Pehrson، R N، The Social Organization of Marri Baluch، Chicago، ۱۹۶۶.
(۲۷) Sykes، P M، Ten Thousand Miles in Persia or Eight Years in Iran، New York، ۱۹۰۲؛


۱. EI، ج۲، ص۶۳۰.
۲. تیت‌، ج‌ ب‌، سیستان‌، ج۱، ص۳۳۶، ترجمه غلامعلی‌ رئیس‌ الذاکرین‌، زاهدان‌، ۱۳۶۲ش‌.
۳. Iranica، ج۴، ص۴۳۶..
۴. EI، ج۲، ص۶۳۰.
۵. EI، ج۲، ص۶۳۲.
۶. علی‌اصغر حکمت‌، نه‌ گفتار در تاریخ‌ ادیان‌، ج۱، ص۵۵ -۵۶، شیراز، ۱۳۳۹ش‌.
۷. فیروزان‌، ت‌، «درباره ترکیب‌ و سازمان‌ ایلات‌ و عشایر ایران‌»، ایلات‌ و عشایر، ج۱، ص۳۳، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌.
۸. پاتینجر، هنری‌، مسافرت‌ سند و بلوچستان‌، ج۱، ص۷۴، ترجمه شاهپور گودرزی‌، لندن‌، ۱۸۱۶م‌.
۹. تیت‌، ج‌ ب‌، ج۱، ص۳۲۴، سیستان‌، ترجمه غلامعلی‌ رئیس‌ الذاکرین‌، زاهدان‌، ۱۳۶۲ش‌.
۱۰. Sykes، P M، ج۱، ص۹۴-۹۵، Ten Thousand Miles in Persia or Eight Years in Iran، New York، ۱۹۰۲.
۱۱. پاتینجر، هنری‌، مسافرت‌ سند و بلوچستان‌، ج۱، ص۷۴، ترجمه شاهپور گودرزی‌، لندن‌، ۱۸۱۶م‌.
۱۲. محمدحسن‌ اعتمادالسلطنه‌، مرآه‌البلدان‌، ج۱، ص۴۳۸، به‌ کوشش‌ عبدالحسین‌ نوایی‌ و هاشم‌ محدث‌، تهران‌، ۱۳۶۷ش‌.
۱۳. پاتینجر، هنری‌، مسافرت‌ سند و بلوچستان‌، ج۱، ص۷۸-۸۰، ترجمه شاهپور گودرزی‌، لندن‌، ۱۸۱۶م‌.
۱۴. حسن‌ تقی‌زاده‌، «بلوچستان‌»، ج۱، ص۱۷۴، مقالات‌، به‌ کوشش‌ ایرج‌ افشار، تهران‌، ۱۳۴۹ش‌، ج‌ ۱.
۱۵. Muslim Peoples، ed R V Weeks، ج۱، ص۱۷۷.، Greenwood Press، Connecticut.
۱۶. سرشماری‌ اجتماعی‌ ، اقتصادی‌ عشایر کوچنده‌ (۱۳۷۷ش‌)، نتایج‌ تفصیلی‌، ج۱، ص۲۵-۲۶، کل‌ کشور، مرکز آمار ایران‌، تهران‌، ۱۳۷۸ش‌.
۱۷. تیت‌، ج‌ ب‌، سیستان‌، ج۱، ص‌ ۳۲۳، ترجمه غلامعلی‌ رئیس‌ الذاکرین‌، زاهدان‌، ۱۳۶۲ش‌.
۱۸. تیت‌، ج‌ ب‌، سیستان‌، ج۱، ص‌ ۳۲۵، ترجمه غلامعلی‌ رئیس‌ الذاکرین‌، زاهدان‌، ۱۳۶۲ش‌.
۱۹. محمد مردوخ‌ کردستانی‌، تاریخ‌، ج۱، ص۸۰، تهران‌، چاپخانه ارتش‌.
۲۰. EI، ج۲، ص۶۳۰.
۲۱. محمد مقدسی‌، احسن‌ التقاسیم‌، ج۱، ص‌ ۴۷۱، به‌ کوشش‌ دخویه‌، لیدن‌، ۱۹۰۶م‌.    
۲۲. Minorski، V، ج۱، ص۳۷۴، introd V ud = d al - q P lam، London، ۱۹۳۷.
۲۳. لغت‌نامه‌ دهخدا، ذیل‌ کوفچ‌.
۲۴. منصور سیدسجادی‌، «تاریخ‌ قوم‌ کوچ‌»، ج۱، ص۱۰۹، فصلنامه ذخایر انقلاب‌، تهران‌، ۱۳۶۸ش‌، شم ۷.
۲۵. Elfenbein، J، ج۱، ص۱-۲.، X The Brahui Problem Again n، Texte destin E au colloque international du CNRS، Le Fait ethnique en Iran et en Afghanistan pertinence، formes، gen I se et enjeux، Paris، October ۱۹۸۵.
۲۶. Iranica، ج۴، ص۴۳۳..
۲۷. Iranica، ج۴، ص۴۳۴..
۲۸. Iranica، ج۴، ص۴۳۴..
۲۹. Iranica، ج۴، ص۴۳۴..
۳۰. تحقیقات‌ میدانی‌، محمدسعید جانب‌اللهی‌.
۳۱. محمود زندمقدم‌، حکایت‌ بلوچ‌، ج۲، ص۵۰۱ -۵۰۲، تهران‌، ۱۳۷۰ش‌.
۳۲. ذوالفقار کرمانی‌، جغرافیای‌ نیمروز، ج۱، ص۶۲ - ۶۵.، به‌ کوشش‌ عزیزالله‌ عطاردی‌، تهران‌، ۱۳۷۴ش‌.
۳۳. Iranica، ج۴، ص۴۳۴..
۳۴. محمدسعید جانب‌اللهی‌، مقدمه‌ای‌ بر شناخت‌ طوایف‌ سیستان‌، ج۱، ص۱۳۹، مجموعه‌ مقالات‌ مردم‌شناسی‌، دفتر دوم‌، ایلات‌ و عشایر، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌.
۳۵. محمدسعید جانب‌اللهی‌، مقدمه‌ای‌ بر شناخت‌ طوایف‌ سیستان‌، ج۱، ص۱۴۷-۱۴۹، مجموعه‌ مقالات‌ مردم‌شناسی‌، دفتر دوم‌، ایلات‌ و عشایر، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌.
۳۶. Iranica، ج۴، ص۴۳۴..
۳۷. محمدسعید جانب‌اللهی‌، مقدمه‌ای‌ بر شناخت‌ طوایف‌ سیستان‌، ج۱، ص۱۲۵، مجموعه‌ مقالات‌ مردم‌شناسی‌، دفتر دوم‌، ایلات‌ و عشایر، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌.
۳۸. تحقیقات‌ میدانی‌، محمدسعید جانب‌اللهی‌.
۳۹. تحقیقات‌ میدانی‌، محمدسعید جانب‌اللهی‌، ج۱، ص‌ ۶۳ -۶۴.
۴۰. متحقیقات‌ میدانی‌، محمدسعید جانب‌اللهی‌.
۴۱. اردو دائره معارف‌ اسلامیه‌، لاهور، ج۴، ص۲۸۸-۲۸۹، ۱۳۸۹ق‌/۱۹۶۹م‌.
۴۲. تحقیقات‌ میدانی‌، محمدسعید جانب‌اللهی‌.
۴۳. محمدسعید جانب‌اللهی‌، مقدمه‌ای‌ بر شناخت‌ طوایف‌ سیستان‌، ج۱، ص۱۴۷، مجموعه‌ مقالات‌ مردم‌شناسی‌، دفتر دوم‌، ایلات‌ و عشایر، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌.
۴۴. Iranica، ج۴، ص۴۳۷.
۴۵. تحقیقات‌ میدانی‌، محمدسعید جانب‌اللهی‌.
۴۶. Iranica، ج۴، ص۱۷.
۴۷. Pastner، S and C Mc C Pastner، ج۱، ص‌۱۳۲.، X Agriculture، Kinship and Politics in Southern Baluchistan n، Man، ۱۹۷۲، vol VII، no ۱.
۴۸. اسدالله‌ اکبری‌، براهوییهای‌ امروز، ج۱، ص۱۸-۱۹، گزارش‌ داخلی‌، آرشیو سازمان‌ برنامه‌ و بودجه‌، زاهدان‌، ۱۳۶۷ش‌.
۴۹. اردو دائره معارف‌ اسلامیه‌، لاهور، ج۴، ص۲۹۰، ۱۳۸۹ق‌/۱۹۶۹م‌.
۵۰. تحقیقات‌ میدانی‌، محمدسعید جانب‌اللهی‌.
۵۱. Iranica، ج۴، ص۱۷.
۵۲. Iranica، ج۴، ص۴۳۷-۴۳۸.
۵۳. Iranica، ج۴، ص۴۳۷، حاشیه.
۵۴. تحقیقات‌ میدانی‌، محمدسعید جانب‌اللهی‌.
۵۵. محمدسعید جانب‌اللهی‌، مقدمه‌ای‌ بر شناخت‌ طوایف‌ سیستان‌، ج۱، ص۱۳۴، مجموعه‌ مقالات‌ مردم‌شناسی‌، دفتر دوم‌، ایلات‌ و عشایر، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌.
۵۶. Iranica، ج۴، ص۴۳۶..
۵۷. پاتینجر، هنری‌، مسافرت‌ سند و بلوچستان‌، ج۱، ص‌ ۸۰، ترجمه شاهپور گودرزی‌، لندن‌، ۱۸۱۶م‌.
۵۸. محمدسعید جانب‌اللهی‌، مقدمه‌ای‌ بر شناخت‌ طوایف‌ سیستان‌، ج۱، ص۱۳۵، مجموعه‌ مقالات‌ مردم‌شناسی‌، دفتر دوم‌، ایلات‌ و عشایر، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌.
۵۹. Sykes، P M، ج۱، ص۲۳۵-۲۳۶.، Ten Thousand Miles in Persia or Eight Years in Iran، New York، ۱۹۰۲.
۶۰. Sykes، P M، ج۱، ص۲۳۷، Ten Thousand Miles in Persia or Eight Years in Iran، New York، ۱۹۰۲.
۶۱. احمد احتسابیان‌، جغرافیای‌ کشورهای‌ آسیای‌ غربی‌ و همجوار ایران‌، ج۱، ص۲۰۶-۲۰۷، تهران‌، فردوسی‌.
۶۲. محمود، محمود، ج۳، ص۹۳۹-۹۴۰، تاریخ‌ روابط سیاسی‌ ایران‌ و انگلیس‌، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌.
۶۳. Sykes، P M، ج۱، ص۲۳۷، Ten Thousand Miles in Persia or Eight Years in Iran، New York، ۱۹۰۲.
۶۴. محمود، محمود، ج۳، ص۹۴۲، تاریخ‌ روابط سیاسی‌ ایران‌ و انگلیس‌، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌.
۶۵. Iranica، ج۴، ص۴۳۶.
۶۶. محمدسعید جانب‌اللهی‌، مقدمه‌ای‌ بر شناخت‌ طوایف‌ سیستان‌، ج۱، ص۱۳۶-۱۳۹، مجموعه‌ مقالات‌ مردم‌شناسی‌، دفتر دوم‌، ایلات‌ و عشایر، تهران‌، ۱۳۶۲ش‌.
۶۷. مقدسی، محمدبن احمد، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ج۱، ص۴۷۱، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.    
۶۸. مقدسی، محمدبن احمد، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
۶۹. اصطخری، ابراهیم بن محمد، المسالک و الممالک، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.



دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «برَهویی»، شماره۱۱۴۹.    
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «براهویی‌»، شماره۴۶۹۷.    






جعبه ابزار