قانونمندی جامعه و تاریخ
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قانونمندی جامعه و تاریخ، یکی از مسائلی است که
آیات و
روایات به اشکال مختلف از آن سخن گفتهاند. دانشمندان از دیرباز به مسئله قانونمندی
جامعه و پدیدههای اجتماعی توجه داشته و دیدگاههای متفاوت و احیاناً متضادی در این باب ارائه کردهاند. اگرچه برخی جامعهشناسان، مباحثی از این قبیل را از مسائل نادرست قرن نوزدهم دانسته و مدعی شدهاند که امروزه در صحنه علمی، اثری از اینگونه مسائل بر جای نمانده است، ولی دانشمندان بعدی، بر ضرورت و نقش مهم این مسئله، تاکید کردهاند.
آیین
اسلام به مسائل اجتماعی، از جمله قانونمندی
جامعه، عنایت خاصی دارد.
آیات کریمه و
روایات شریفه به شکلهای مختلف، از قانونمندی جامعه و پدیدههای اجتماعی سخن گفتهاند
مقاله حاضر، درصدد بررسی آیاتی است که به نوعی بر قانونمندی جامعه و پدیدههای اجتماعی دلالت دارند. شایان توجه است که اثبات قانونمندی جامعه، آثار مهم و قابل توجهی دارد که در این نوشتار به آنها نیز پرداختهایم.
بررسی قانونمندی جامعه و پدیدههای اجتماعی، از دیرباز مورد توجه دانشمندان بوده و دیدگاههای متفاوت و احیاناً متضادی در این باب ارائه شده است. اگر چه برخی از جامعهشناسان، مباحثی از این قبیل را از مسائل نادرست قرن نوزدهم دانسته و مدعی شدهاند که امروزه در صحنه علمی، اثری از اینگونه مسائل برجای نمانده است،
ولی این تصور گورویچ همانند برخی دیگر از اندیشههایش با
مرگ وی مدفون شد و دانشمندان بعدی، از جمله جامعهشناسان بر ضرورت و نقش مهّم این مبحث تاکید کردند.
الوین گولدنر، جامعهشناس معروف معاصر در کتاب بحران جامعهشناسی
غرب پس از طرح اثرپذیری رشتههای علمی از سه نوع مفروضات قبلی با نامهای مفروضات مسلّم، مفروضات زمینهای و مفروضات حوزهای، مینویسد:
در هر حال، چه بخواهیم بپذیریم یا نخواهیم و چه آگاه باشیم یا نباشیم، جامعهشناسان تحقیقات خود را بر مبنای مفروضات از پیش تعیین شده، سازمان میدهند، و خصوصیات جامعهشناسی هم بستگی به همین مفروضات دارد و با تغییر آنها تغییر میکند.
گولدنر برای مفروضاتِ حوزهای جامعهشناسی، منطقی یا غیر منطقی بودن
انسان، و پیشبینیپذیری و عدم پیشبینیپذیری رفتار اجتماعی را مطرح میسازد. اندکی توجه کافی استکه به این نکته متفطن شویم که این دو موضوع، بستگی تام به قانونمندی جامعه و پدیدههای اجتماعی دارد.
به هر حال، به نظر ما قانونمندی جامعه و چگونگی قانون حاکم بر آن، یکی از مسائل اصلی و بنیادین بررسی پدیدههای اجتماعی است که در کلیه مراحل تحقیق در باب پدیدههای اجتماعی، نقش اساسی دارد و چنانکه الوین گولدنر نیز متذکر شده است،
حتی انتخاب روش تحقیق، وابستگی تام به حل اینگونه مسائل دارد.
ادیان آسمانی که رسالتشان تامین
سعادت دنیوی بشر در راستای سعادت اخروی است و
اسلام که به تعبیر
علامه طباطبائی (قدس سره) در همه شئوونش اجتماعی است،
به مسائل اجتماعی، از جمله قانونمندی جامعه، عنایت خاصی دارد. آیات کریمه و روایات شریفه به شکلهای مختلف از قانونمندی جامعه و پدیدههای اجتماعی سخن گفتهاند. علاوه بر مفسران، دیگر پژوهشگران اسلامی نیز کمابیش به بررسی برخی از مسائل اجتماعی
قرآن پرداختهاند.
پس از پیروزی
انقلاب اسلامی ایران و وارد شدن اسلام به صحنه سیاسی و اجتماعی، ضرورت بررسی مسائل اجتماعی، از جمله مباحث اجتماعیِ قرآن، بیش از پیش خود را نشان داد و برخی از محققان حوزوی و دانشگاهی تا حدی به بررسی آن همت گماردند، اما در عین حال، به جرات میتوان گفت که در زمینه مسائل اجتماعیِ قرآن، فقط قدمهای نخستین برداشته شده است و باید گنجینههای گران بهای مباحث اجتماعی قرآن به دست توانای پژوهشگران علوم اسلامی، با توجه به ابعاد مختلف آن، که در علوم اجتماعی مطرح شده است، کشف و ارائه شود.
مسائل اجتماعی قرآن را از یک دیدگاه میتوان به دو دسته کلی با عنوانهای مباحث مبنایی یا بنیادین و مباحث بنایی تقسیم کرد
مقصود از مباحث بنیادین، آن دسته از بررسیهای اجتماعی قرآنی است که سایر تحقیقات اجتماعی قرآن، غالباً بر آنها مبتنی است و هرگونه موضعگیری نسبت به این مباحث در بررسی سایر مسائل اجتماعی قرآن مؤثر واقع میشود و بدون حل این مباحث، تصمیمگیری نسبت به سایر مسائل، میسر نیست. بر این اساس، مبحث قانونمندی جامعه از مباحث بنیادین به شمار میآید.
اما مقصود از مباحث بنایی، مسائل درون علمیِ علوم اجتماعی است که از چنین ویژگیای برخوردار نیستند.
پیش از ورود در محور اصلی بحث (قانونمندی جامعه) ذکر سه مقدمه ضرورت دارد:
این عنوان ممکن است معانی مختلفی را در ذهن تداعی کند، که معلول ابهام در دو واژه قانونمندی و جامعه یا کاربردهای متعدد آن است. از این رو، اشاره به مقصود از دو واژه یاد شده در این مقاله، خالی از فایده نیست.
اگر چه ممکن است از
قانون و قانونمندی، روابط قطعی و استثناناپذیر برداشت شود، اما باید میان دو بُعد هر قانون که در اینجا از آن با عناوین شکل یا صورت و محتوا یا نوع یاد میشود، تفکیک نمود. قانون در بُعد شکل، همواره قطعی و استثناناپذیر است و قانون بودنِ قانون، به همین ویژگی بستگی دارد، اما در بُعد محتوا، گاه در متن قانون به استثناپذیری آن، تصریح یا اشاره میشود. به عبارت دیگر، قوانین در قضایای کلیهای که رابطه بین
علت تامه و منحصره و معلولش را بیان میکند، خلاصه نمیشود، بلکه شامل قضایایی که رابطه شرط، مقتضی، سبب و نیز علل جانشین پذیر با معلولهایشان را بیان میکنند نیز میشود. روشن است که در قوانین نوع دوم، رابطه بیان شده، رابطهای استثناناپذیر و غیر قابل تخلّف از جهت محتوا و نوع آن نیست؛ به این معنا که هرگاه شرط، مقتضی و یا سبب حاصل شود، لزوماً معلول را به دنبال نخواهد داشت، ولی در عین حال، شرط، مقتضی یا سبب بودن آن ـ حتی اگر جانشینپذیر هم باشند غیر قابل استثناست؛ یعنی به میزان شرط یا مقتضی یا سبب بودن، تاثیر آن در کلیه موارد پذیرفته میشود.
نکته یاد شده، در علوم اجتماعی، به ویژه
جامعهشناسی حائز اهمیت است، و آن نوع بحث از قانونمندی که گورویچ آن را از مسائل نادرست قرن نوزدهم میدانست، در واقع، کشف قوانینی از سنخ علل تامه و منحصره است، همانطور که از دیرباز، در روششناسی و شناختشناسی اسلامی صریحاً بیان شده است که دستیابی به آن نوع قوانین، در توان
علوم تجربی، اعم از انسانی و غیر انسانی نیست، اما دانشمندان علوم تجربی در آغاز با
غفلت از این نکته، درصدد کشف آنها برآمدند و دانشمندان
علوم اجتماعی نیز در آغاز گرفتار چنین وضعیتی شدند. اما امروزه با پیشرفت علم و کشف موارد نقض در قوانین، به این نتیجه رسیدهاند که ادعای کشف چنین قوانینی از طریق روش تجربی، بیاساس است و مسائلی، از قبیل گرایش، نظم و یا قوانین آماری و احیاناً نتیجه بخشی عملی را، خصیصه قوانین علمی دانستهاند.
به هر حال، موضوع یاد شده در باب قانونمندی جامعه از دیدگاه قرآن، زمینه را برای بررسی و طرح این مسئله فراهم میسازد که آیات قرآن کریم درصدد بیان کدامیک از دو نوع قانون یاد شده میباشد و در صورت بیان هر دو نوع، با چه معیاری میتوان دو نوع قانون را در آیات شریفه بازشناخت؟
آنچه در این مقال در باب قانونمندی جامعه مدنظر است، شامل هر نوع قانون و قانونمندی بوده و اصل ضابطهمند بودن جامعه، و پدیدههای اجتماعی، مطمح نظر است.
واژه جامعه نیز معمولا زندگی اجتماعی به صورت یک کل را تداعی میکند و غالباً توجه به ساخت کلی جامعه و
فرهنگ را به معنای عام آن به صورت یک کل (اعم از صورت و محتوا) به ذهن میآورد، در حالیکه علاوه بر ساخت و محتوا به صورت یک کل، باید حالت ایستایی و پویایی جامعه، یعنی ابعاد ساکن و متحول آن و نیز به جامعه در بستر زمان و با صرف نظر از بستر زمان نگریسته شود. افزون بر این، نباید توجه به جامعه صرفاً به عنوان یک کل معطوف گردد، بلکه باید پدیدهها یا امور اجتماعی به عنوان اجزا، بخشها و عناصر
جامعه نیز در قلمرو مباحث اجتماعی قرار گیرند. این توضیح نیز زمینه ساز طرح این مسئله است که قرآن مجید به کدام یک از ابعاد یاد شده پرداخته و در صورت پرداختن به همه، برای کدام یک اولویت قائل شده است. در این مقاله، آیاتی که بر قانونمندی جامعه در کلیه ابعاد یاد شده دلالت میکنند مورد نظر هستند و بر این اساس، فلسفه تاریخ که به بُعد پویاشناسی جامعه نظر دارد نیز در قلمرو
دین قرار میگیرد.
بررسی قانونمندی جامعه را در قرآن میتوان با راههای مختلفی انجام داد:
راه اول، آن استکه در جستوجوی آیاتی باشیم که مستقیماً از قانونمندی جامعه و پدیدههای اجتماعی سخن به میان آوردهاند.
راه دوم، تلاش برای یافتن آیاتی است که موارد و مصادیق قانونهای حاکم بر جامعه و پدیدههای اجتماعی را ذکر کردهاند. روشن است که ذکر قانون ویژه برای مورد و مصداقی خاص، هم اصل قانونمندی جامعه را اثبات میکند و هم نمونهای از آن را ارائه میکند. به عبارت دقیقتر، ذکر قانون برای مورد خاص، به معنای مفروغ عنه دانستن اصل قانونمندی جامعه است. در این نوع بررسی اگر صرفاً به قوانین محدودی در باب برخی از پدیدههای اجتماعی دست یابیم، نتیجه آن خواهد بود که پدیدههای اجتماعی فیالجمله قانونمندند، ولی اگر در هر یک از انواع مختلف پدیدههای اجتماعی، قانون ویژهای مطرح شده بود یا با
تنقیح مناط توانستیم خصوصیت موارد یادشده را ملغا سازیم، قانونمندی تمام پدیدههای اجتماعی را میتوان نتیجه گرفت.
راه سوم، آن است که به بررسی آیاتی بپردازیم که گرچه در باب اصل قانونمندی جامعه یا قوانین خاص مربوط به پدیدههای اجتماعی سخنی ندارند، ولی یکی از شرایط
صدق موضوعی که در
آیه مطرح شده، قانونمندی جامعه است. در اینجا نیز با توجه به
حکیم بودن خداوند متعال و فصیح و بلیغ بودن کلامالله، قانونمندی جامعه را کشف میکنیم. شایان توجه است که عبارت «شرایط صدق»، در اینجا، لوازم و ملزومها و متلازمهای موضوع را شامل میشود. توضیح یاد شده این
بصیرت را در اختیار قرار میدهد که آیات قرآن مجید، اصل قانونمندی جامعه را مفروغعنه دانسته است و به ذکر موارد خاص میپردازد یا آنکه اصل قانونمندی را مطرح ساخته و تشخیص مصادیق را بر عهده بشر گذارده است و یا آنکه اصولا تاکید خاصی در این دو باب نداشته و صرفاً به عنوان «شرایط صدق» میتوانیم به این نکته پی بریم که خداوند جامعه را قانونمند میداند، یا مسئله به گونهای دیگر مطرح است.
در این مقاله به بررسی قانونمندی جامعه از طریق اول، میپردازیم. بررسی مسئله از دیدگاه دوم، نیازمند فرصتی مستقل است. در این زمینه، تحقیقی در حد فیشبرداری موضوعی، در «مؤسسه پژوهشی حوزه و دانشگاه» و نیز «مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدس سره)» صورت گرفته است، و در کتابی که در گروه جامعهشناسی مؤسسه پژوهشی حوزه و دانشگاه در دست تالیف است، تحت عنوان سنتهای اجتماعی در قرآن، به نمونههایی از آنها پرداخته شده است. بررسی مسئله با روش سوم، مجال وسیعی را میطلبد که در این مقاله، به نمونهای از آن اشاره خواهد شد.
قانونمندی جامعه، پیامدهای مهم و شایان توجهی به دنبال دارد که به برخی از آنها اشاره میشود:
اگر در دیدگاه
قرآن، جوامع و پدیدههای اجتماعی نظاممند و قانونمند باشند، آنگاه میتوان با بررسی و تحقیق، در صدد کشف قوانین و نظام حاکم بر آنها برآمد و با شناخت آن رابطهها و تطبیق آن قوانین کلی بر جوامع و پدیدههای اجتماعی موجود، روند رخداد پدیدههای اجتماعی را پیشبینی کرد. البته روشن است که برای چنین نتیجهگیریای علاوه بر اثبات قانونمندی، امکان کشف قوانین اجتماعی نیز باید اثبات شود، ولی بر فرض نفی قانونمندی، پیشبینی جریانهای اجتماعی و سیرجوامع، امکانپذیر نیست. به بیان دیگر، قانونمندی، شرط لازم (ونه کافی) پیشبینیپذیری و نیزقدرت برپیش بینی پدیدههای اجتماعی و تاریخی است.
همانگونه که
قدرت پیشبینی حوادث آینده، به قانونمند بودن جامعه منوط است، اگر قانونمندی جامعه به اثبات برسد و زمینه برای کشف قوانین فراهم آید و با دردست داشتن قوانین اجتماعی به بررسی جوامع پیشین بپردازیم، یقیناً تحلیلی دقیقتر و صحیحتر از آنچه صرفاً در کتابهای تاریخ آمده است، در اختیار خواهیم داشت و حتی با در دست داشتن قوانین میتوانیم برخی نقلهای تاریخی را تصحیح کنیم. این نکته، یکی از انگیزههای
ابن خلدون برای نگاشتن مقدمه و تاسیس علم جدید (علم العمران) است که خود نیز در برخی موارد، از آن سود جسته است. نظیر این نوع بهرهبرداری درگاه شماری نیز کاربرد دارد
بسیاری از حوادثی را که غیر منتظره مینامیم، قابل پیشبینی هستند و وصف غیر منتظره را بیجهت یدک میکشند. اگر از طریق قانونمندی جوامع و کشف قوانینِ آن، قدرت پیشبینی برایمان حاصل شود، با تطبیق آن بر جریانات موجود، میتوانیم آینده را تا حد زیادی پیشبینی کنیم و در انتظار حوادثی باشیم که دیگران از آن غافلاند و یا آنرا غیرمنتظره میپندارند. البته این سخن به معنای نفی حوادث غیرمنتظره به طور کلی، نیست و مسئله
بداء در
معارف اسلامی بیانگر وجود چنین حوادث غیر مترقبهای، حتی برای
انبیا و اولیای الهی است. به هرحال، فایده دوم، تبدیل کردن بسیاری از حوادث غیر منتظره به رخدادهای مورد انتظار و در نتیجه، آمادگی برای بهرهگیری یا مقابله با آنهاست. در این صورت است که پژوهشگر، از روند جریانات، شگفتزده نمیشود، چنانکه در
روایت شریف علوی آمده است: «اعرف الناس بالزمان من لم یتعجب من احداثه».
شگفتزدگی همواره در برابر حوادث غیرمنتظره است، و غیرمنتظره بودن حوادث، ناشی از عدم پیشبینی آنها از قبل است، و عدم پیشبینی، معلول نشناختن «مکانیسم رخداد پدیده و قوانین حاکم بر آن» استکه در این روایت با عبارت آگاهی از زمان از آن نام برده شده است.
بر اساس قدرت بر پیشبینی که بر قانونمندی، شناخت قوانین و تطبیق موارد مبتنی است، مصلحان و مسئولان نظام اسلامی میتوانند آسیبها و انحرافات اجتماعی و نیز عوامل بهوجود آورنده آنرا شناسایی کرده و در جهت چارهاندیشی و اصلاح وضع موجود اقدام کنند. همچنین با توجه به آرمانها و در راستای
سعادت واقعی جامعه، با شناخت مکانیسم تحول از وضع موجود به وضع ایدهآل، برای حرکت جامعه بدان سو برنامهریزی نمایند. از سوی دیگر، با شناخت عوامل پدید آورنده و نهادینه کننده ارزشها، ارزشهای مثبت را ابقا کنند و در پرتو این برنامه ریزیها مصونیت جامعه را در برابر آسیبهای اجتماعی تامین نمایند و در برابر تهاجم فرهنگهای بیگانه ـ به تعبیر
رهبر معظم انقلاب شبیخون فرهنگی دشمن ـ جامعه را واکسینه کنند، چنانکه ضمن روایت شریف حضرت
علی (علیهالسّلام) آمده است: «انّ من عرف الایام لم یغفل عن الاستعداد؛ هر کس دورانها و زمانها را بشناسد، از آمادگی نسبت به جریانها و حوادث آن غافل نمیماند.» (گرچه این حدیث میتواند به عوالم پس از مرگ ناظر باشد، ولی ظاهر آن با دورانها و ایام آینده این جهانی بیشتر تناسب دارد.)
فقط در این صورت است که مصلحان اجتماعی و مسئولان نظام اسلامی، مورد تهاجم رویدادهای غیر منتظره اجتماعی و جریانات ناشناخته اجتماعی قرار نمیگیرند و غافلگیر نمیشوند، چنانکه در روایت شریف
امام صادق (علیهالسّلام) آمده است: «العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس؛
کسیکه از جریانات زمان خویش آگاه است مورد هجوم جریانات و رخدادهای مشتبه قرار نمیگیرد.»
در بررسی مسئله قانونمندی جامعه از طریق نخست (یعنی بیانات مستقیم قرآن مجید در این باب) میتوان آیات شریفه دال بر موضوع را در هشت دسته قرار داد. البته از آنجا که در بین این هشت دسته، آیات دال بر سنّة الله بیش از سایر دستهها صراحت و دلالت روشن تری بر مطلب دارد، در بیانی کوتاه، این واژه و ویژگیهای آن را معرفی میکنیم تا
بصیرت در باب مفاد سایر آیات نیز حاصل آید و پس از آن، به بررسی آیات دیگر خواهیم پرداخت.
در یازده آیه از آیات شریف قرآن کریم، تعابیر «سنّة الله»، «سنّة الاولین»، «سنّة الله فی الذین خلوا من قبل»، «سنّتنا»، «سنّة الله التی قد خلت من قبل»، «سنّة من ارسلنا قبلک من رسلنا»، «سنن الذین من قبلکم» و «قد خلت من قبلکم سنن» به کار رفته است.
هرچند درباره برخی از این آیات نسبت به اینکه بیانگر رابطه تکوینی بین پدیدههای اجتماعی هستند یا آنکه مقصود از
سنت، الگوی اعتباری رفتار اجتماعی است، اختلاف نظر وجود دارد، ولی در اکثر آیات، اتفاقنظر وجود دارد که مقصود از سنت، روابط عینی و تکوینی بین پدیدههای اجتماعی، یعنی قانونمندی جامعه و پدیدههای اجتماعی است.
واژه سنت در لغت، معانی یا کاربردهای متفاوتی دارد، نظیر راه و روش، رسم، قانون، فریضه،
احکام (امر و نهی خداوند)،
شریعت، عادت، طبیعت، روی و رخساره. (فرهنگهای لغت از جمله
اقربالموارد و
لغتنامه دهخدا.)
این واژه در متون اسلامی، علاوه بر استعمال در معنای عام راه و روش (نمونه کاربرد در معنای لغوی «راه و روش» این روایت شریف است:
عن ابی جعفر (علیهالسّلام) قال: «ایّما عبد من عبادالله سنّ سنة هدی کان له اجر مثل اجر من عمل بذلک، من غیر ان ینقص من اجورهم شیء و ایّما عبد من عبادالله سنّ سنة ضلالة کان علیه مثل وزر من فعل ذلک من غیر ان ینقص من اوزارهم شیء؛ هر یک از بندگان خدا که راه و روش
هدایت بنیان نهد، برای او پاداشی همانند پاداش کسانی استکه بدان عمل کنند بدون آنکه از پاداش عاملان به آن سنت کاسته شود، و نیز هر یک از بندگان خدا که رو به
ضلالت نهد همانند بار
گناه کسانیکه مرتکب آن شوند بر دوش اوست، بدون آنکه از گناه مرتکبان آن کم شود» )
بر چند مصداق ویژه آن نیز اطلاق شده است، از جمله در متون فقهی و اصولی که به
قول،
فعل و
تقریر معصومین (علیهمالسّلام) (منظور از تقریر معصومان (علیهمالسّلام) آن است که در محضر
معصوم (علیهالسّلام) عملی صورت گیرد و معصوم (علیهالسّلام) با آنکه میتوانسته از آن جلوگیری کند یا از آن نهی فرماید، سکوت اختیار کرده و با سکوت خویش،
جایز بودن آن را تایید کرده باشد.) سنت گفته میشود، بدان جهت که بخش مهمی از آن، بیانگر و مشخصکننده روش ایشان است.
از سوی دیگر، در آیات و روایات بر آن قسمت از تدبیر و سازماندهی خداوند که تداوم و تکرار داشته باشد و رویه خدا را نشان میدهد، واژه سنةالله اطلاق شده است. آنچه در محور اصلی این مبحث قرار دارد، همین کاربرد اخیر است، از اینرو توضیحی کوتاه در مورد واژه ترکیبی سنةالله ضرورت مییابد.
بر اساس جهانبینی توحیدی، علاوه بر آفرینش موجودات، تدبیر و سازماندهی آنها نیز از سوی خدا و به دست خداست. بر این اساس، پیدایش موجودات، تامین نیازها، تحوّل و دگرگونی آنها و روابط نظاممندی که بینشان برقرار است، همه به
تقدیر، اذن و اراده خداوند متعال مستند است و او مالک و
مدبّر جهان، و در یک کلمه
ربالعالمین است. واژه ترکیبی سنةالله به قوانین عام حاکم بر امور یاد شده اشاره دارد و بنابراین در برگیرنده همه موجودات، از جمله انسان و همه شئون وی، به ویژه زندگی اجتماعی اوست.
سنتهای الهی انواع و اقسام گوناگونی دارد:
سنتهای جهان شمول و غیر جهان شمول، سنتهای این جهانی و آن جهانی، سنتهای مربوط به انسان و مرتبط با دیگر موجودات، سنتهای فردی و اجتماعی و نیز سنتهای اجتماعی خاص و اجتماعی عام. آن چه در این بخش، مطمح نظر است سنتهای اجتماعی مربوط به انسان، بهویژه سنتهای عام اجتماعی است، خواه به بُعد پویایی جامعه ناظر باشد یا ایستاشناسی جامعه را مد نظر داشته باشد.
قرآن مجید در موارد متعدد و به دنبال ذکر برخی مسائل تاریخی و سرگذشت اقوام و ملل که محور آن، سرگذشت امتهای پیامبران گذشته (علیهمالسّلام) است، واژههای ترکیبی سنةالله و سنةالاولین و سننالذین من قبلکم (در مورد دو تعبیر اخیر «سنة الاولین» و «سنن الذین من قبلکم» دو احتمال وجود دارد: نخست، آن که سنت و رویه خدا درباره امتهای پیشین و اولین مراد باشد که در این صورت، مفاد این آیات با آیاتی که تعبیر «سنة الله» در آنها به کار رفته یکی خواهد بود. دوم، آنکه مقصود، روش و شیوه عملی و فرهنگی امتهای گذشته و اولیه باشد که در این صورت، آداب و رسوم اجتماعی ایشان مورد نظر است و ارتباطی به «سنةالله» ندارد، ولی احتمال اول قویتر است و در واقع، چون «سنت» دارای دو طرف و محور است؛ یعنی «خدا» و «جوامع پیشین»، به یک جهت میتوان آنرا به خدا نسبت داد و سنت رابه
فاعل آن (
خدا) اضافه کرد، به جهت دیگر میتوان آن را به جوامع نسبت داد و به مفعول (امتهای گذشته) اضافه کرد، چنانکه در این آیات آمده است.) را به کار برده و به صورت صریح یا ضمنی برای آن ویژگیهایی را ذکر نموده است که میتوان آن را در امور زیر خلاصه کرد:
نخستین نکتهای که از ترکیب اضافی سنّةالله به دست میآید، استناد آن به الله است. این امر، حاکمیت
بینش توحیدی را نشان میدهد که حتی روابط حاکم بر طبیعت، انسان، جامعه و تاریخ، به عنوان تجلی اراده الهی و نشانه ربوبیت و تدبیر او در نظر گرفته میشود؛ این بدان معناست که وجود روابط حاکم، به معنای کنار زدن خدا در این زمینهها نیست و پدیدههای یاد شده در عین حاکمیت روابط ویژه بر آنها، وابسته به خدایند و بهرهگیری از سنن حاکم بر عرصههای مختلف هستی نیز در سایه مشیّت الهی و قدرت و
حکمت و
تدبیر او صورت میپذیرد. در واقع، سنتها خود جلوههای مختلف اراده خدا هستند. البته الهی بودن سنتها را نباید با گرایش لاهوتی تاریخ که از سوی کسانی نظیر سنت اگوستین مطرح شده است یا با گرایش جبرگرایانه اشاعره یکی دانست، زیرا ایندو گرایش، حوادث تاریخ و پدیدههای انسانی را فقط به الله مرتبط دانسته و کلیه پیوندهای حوادث را با یکدیگر نفی میکنند. به تعبیر دیگر، ارتباط با الله را به جای ارتباط پدیدهها با یکدیگر مینشانند، ولی در بینش قرآنی، روابط موجود بین پدیدهها پذیرفته میشود و بر پیوند علّی و معلولی بین آنها تاکید میگردد و در عین حال، همین پیوندها و روابط را مظاهر تدبیر، حکمت، قدرت و حاکمیت اراده الهی میداند.
تبدیل به معنای جایگزین ساختن
است و مقصود از تبدیلناپذیری سنن الهی این استکه آن دسته از پیامدهای رفتارهای گروهی و اجتماعی که در آیات و روایات به عنوان
سنت الهی مطرح شده است، جانشینپذیر نیستند. نه خود خداوند، سنت خویش را مبدل خواهد نمود و پیامد دیگری را جایگزین آن میسازد و نه موجود دیگری را یارای آن است که سنت خدا را دگرگون سازد، نظیر آنچه در قوانین واقعی کشف شده به مدد روشهای علمی، مشاهده میشود که پیامدهای ویژه هر پدیده در همه موارد، برای آن ضرورت دارد.
تحویل نیز معانی متعدد و مختلفی دارد، از جمله: دگرگونی، زیر و رو ساختن و انتقال شیئی از مکانی به مکان دیگر. مقصود از تحویلناپذیری سنن الهی آن است که پیامدهای رفتارهای گروهی (که در مورد جوامع و امتهای گذشته تحقق یافته) تغییر و دگرگونی نیافته و جابهجایی نسبت به مورد آن، رخ نخواهد داد.
توضیح آنکه، قرآن مجید در آیات مختلف، عواقب ناگواری را که دامنگیر امتهای ناصالح (
کافر و
مجرم) گذشته شده یا پیامدهای خوشایندی را که اجتماعات صالح گذشته از آن بهرهمند شدهاند، بیان کرده است، و در پایان آیات، از این مطلب سخن گفته شده که آن پیامدها متحول نخواهد شد و از دوام و کلیّت برخوردارند و از مورد واقعی آن (ملتی که مستحق چنین پیامدی هستند) به موردی دیگر (قومی دیگر که زمینه آن پیامد را فراهم نساختهاند) منتقل نخواهد شد یا از مکانی که آن ملل دچار آن عواقب شدهاند (
دنیا) به مکانی دیگر (
آخرت) منتقل نمیگردد و در یک جمله، سنتها مو به مو و به تعبیر روایات «ذراعاً بذراع و شبراً بشبر و باعاً بباع» درباره ملل دیگر جریان مییابد.
دو ویژگی یاد شده، تقریباً در برگیرنده همان شرایطی استکه با واژههای دوام، ضرورت و کلیت به عنوان ویژگیهای قوانین علمی از سوی دانشمندان ذکر شده است.
البته تحویل و تبدیل ناپذیری سنن الهی را نباید با بیقید و شرط بودن آن و عدم تلاقی، تزاحم و کسر و انکسار سنتهای مختلف خلط کرد. سنن الهی در عین تحویل و تبدیلناپذیری، دارای شرایط، تزاحم و کسر و انکسار هستند و چه بسا سنتی پیامد سنت دیگری را بکاهد یا زمینه جریان آنرا به کلی از بین ببرد یا از بروز و ظهور پیامد خاص آن جلوگیری کند و این، امری است که در قوانین علمی نیز شاهد آنیم و ضربهای به قانون بودن آن وارد نمیسازد.
بنابراین، ممکن است گروهها و جوامع بشری، آگاهانه (و با شناخت سنتهای مختلف که تلاقی و کسر و انکسار دارند) و ناآگاهانه (از طریق عمل کردن به برخی سنتها) از جریان برخی سنتهای دیگر جلوگیری نمایند یا از شدت آن بکاهند یا به آن شدت بخشند و از پیامد ناگواری که در اثر رفتارهای جمعی در انتظارشان هست خود را مصون بدارند و یا خود را از پیامد مطلوبی که باید در اثر رفتارهای جمعی خود و عمل به یک سنت از آن بهرهمند شوند محروم سازند، چنانکه در روایات اسلامی به آن تصریح شده و آیات شریفه قرآن مجید نیز مؤید آن است. این امر، در قوانین علمی نیز جریان دارد و امروزه یکی از انگیزههای اساسی اکتشافات بشری، در همین نکته نهفته است.
سنتهای اجتماعی از آنجا که با انسان و پدیدههای انسانی ارتباط دارد، در عین قطعیّت، کلیّت و تبدیل ناپذیری، با اختیار و
اراده آزاد
انسان منافات ندارد و به معنای جبری بودن حوزه عمل آنها نیست. بر خلاف این توهم «که یا باید قانونِ ضروری و قطعی و سنت تحویل و تبدیل ناپذیری الهی را پذیرفت و یا باید به اختیار و آزادی اراده، (از جمله میتوان از جریان
قوم یونس نام برد که هم در قرآن (
سوره یونس آیه ۹۸)
و هم در روایات (در باب بداء از کتب روایی
شیعه) از آن یاد شده که در عین حتمیت یافتن سنت
عذاب و نابودی، با استفاده از سنت
استغفار و
توبه، خود را از پیامد کفر و تکذیب پیامبر و آیات الهی مصون داشتند.) پایبند بود؛ و پذیرفتن هر یک مستلزم نفی دیگری است.» قرآن مجید از عدم منافات و بلکه پیوند مستحکم این دو، سخن گفته است و صریحاً اعلام میدارد که این انسانها هستند که با اختیار و اراده خویش، زمینه اجرای سنتهای الهی را فراهم و با انتخاب خویش خود را مشمول این یا آن سنت میسازند. (از جمله میتوان به آیه شریفه «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم»
توجه نمود.) به تعبیر شیوای آیتالله شهید
سید محمدباقر صدر (رحمةالله) سنتهای اجتماعی و تاریخی خداوند، از زیردست انسانها جریان مییابند.
در واقع، انتخاب آگاهانه، اختیار و آزادی انسان خود یکی از سنتهای عام الهی در مورد انسان است و اکثر قریب به اتفاق سایر سنتهای خداوند در زمینه پیامدهای رفتار فردی و اجتماعی وی، تحتالشعاع این سنت قرار دارند و نسبت به آنها، یک پیش شرط محسوب میشوند. هم از این روست که قرآن مجید در آیات متعدد، به امتها و جوامع، دستور هشدارآمیز داده است تا با سیر در
زمین، به عینیت و تحقق سنن الهی پی برده، با دریافت و مشاهده آنها
عبرت گرفته و خود را در مسیر
رستگاری و رشد و شکوفایی قرار دهند و از عواقب ناگواری که امم گذشته به آن دچار شدهاند، برهانند. (الفـ قانونمند بودن پدیدههای اجتماعی؛ بـ عدم منافات آن با اختیار و آزادی انسان؛جـ قابل کشف بودن قانونمندیهای پدیدههای اجتماعی؛ دـ روش کشف و پی بردن به آنها (مشاهده مستقیم و غیر مستقیم) و تعقل؛ هـ ـ شناخت قانونمندیها باید به منظور عبرت گرفتن و استفاده عملی از آنها صورت پذیرد، وـ علت عدم پذیرش و درسآموزی از قانونمندیهای پدیدههای اجتماعی، ویژگیهای شخصی اکتسابی انسانها و آلودگی و پلیدی درون آنهاست، زـ مشاهده و تعقل، یکی از عوامل زمینهساز پالودگی روحی و ایجاد تغییرات فردی اجتماعی است.) مسئول دانستن انسان در قرآن و روایات نسبت به رفتارهای فردی و گروهی نیز نشان دیگر عدم منافات قطعیّت سنتهای الهی با اختیار و اراده آزاد انسان به شمار میآید. در یک تحلیل عقلی نیز اعتقاد و آگاهی از سنتهای الهی و قطعیّت و کلیّت آنها، نه تنها دایره اختیار انسان را محدود نمیسازد یا موجب سلب آزادی از انسان نمیشود، بلکه خود یکی از ارکان اختیار و مکمل و توسعهدهنده دایره آن است که در جای خود در کتابهای فلسفی، بررسی و اثبات شده است.
این سنتها در مواردی جریان دارد که افراد بسیاری از جامعه یا گروه، زمینه جریان آن سنت را فراهم سازند و به عملی متناسب با آن پیامد ـ به صورت مستقیم و غیر مستقیم ـ اقدام کنند که بتوان انجام آن عمل را به تمام
جامعه نسبت داد. در چنین شرایطی است که پیامد مقرر، همه افراد جامعه (حتی کسانیکه مرتکب آن عمل نشدهاند) را در بر میگیرد. به عنوان مثال، از آیه شریفه «و لو ان اهل القری آمنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکات من السّماء و الارض»
این سنت اجتماعی استفاده میشود که چنانچه از افراد هر جامعهای آنقدر ایمان آورده و
تقوا پیشه کنند که جمله «اهل این جامعه ایمان و تقوا دارند» در مورد آنان
صادق باشد، خداوند نعمتهای مادی و معنویش را شامل حال همه ایشان، حتی افراد کافر و بیتقوا مینماید و همه از رفاه مادی،
آرامش،
امنیت و... برخوردار میشوند. در این آیه، هم در جهت زمینهسازی جریان سنت و هم در بُعد پیامدهای آن، زندگی اجتماعی و رفتار گروهی به عنوان دو محور اصلیِ سنتهای اجتماعی خداوند در نظر گرفته شده است. در مورد پیامدهای نامطلوب نیز قرآن مجید با صراحت اعلام میفرماید: «و اتقوا فتنة لا تصیبنّ الذین ظلموا منکم خاصة»
در واقع، بین تحقق و صدق عنوان اجتماعی زمینه و پیامدهای فراگیر، پیوندی تکوینی برقرار است، نه آنکه بین رفتار هر فرد و پیامد ویژه آن، رابطه برقرار باشد، هر چند ممکن است در آن مورد علاوه بر پیامدهای اجتماعی، پیامدهای فردی هم وجود داشته باشد، ولی آن پیامدهای جمعی را نمیتوان به این پیامدهای فردی تقلیل داد و تحویل برد، و این نیز همانند عدم تحویل پدیدههای اجتماعی و قوانین اجتماعی و جامعهشناختی، به پدیدهها و قوانین فردیوروان شناختی است که جامعهشناسان بر آن تاکید دارند.
هر چند سنتهای الهی ـ چنانکه اشاره شد ـ به سنتهای دنیایی اختصاص ندارد، و به بیان دیگر، در میان سنتها، سنتهای ویژه نظام
آخرت و نیز سنتهای جهانشمول که هر دو نظام را شامل میشود وجود دارد، اما محدوده سنتهای اجتماعی از زندگی دنیا فراتر نمیرود و طبق بیان قرآن و روایات، نظام اخروی، سراسر فردی است; (از جمله آیات دالّ بر فردی بودن نظام اخروی، دو آیه شریفه «لا تزر وازرةٌ وزر اخری»
و «و ان لیس الانسان الاّ ما سعی»
است.) چنان که در دنیا نیز سنتهای فردی، حتی نسبت به جوامع و در کنار سنتهای اجتماعی وجود دارد. (از جمله سنتهای فردی در زمینه امور اجتماعی، مسئله عذاب استیصال است که
مؤمنان از آن
عذاب، نجات مییابند، هر چند اکثریت قریب به اتفاق افراد جامعه،
شرک ورزند و مستحق عذاب شوند.)
دسته دوم: پدیدههای اجتماعی، مصداقی از «کلمة الله»
قرآن مجید در چهار آیه، از جمله آیه «و تمّت کلمة ربک صدقاً و عدلا لا مبدّل لکماته»، از تبدیلناپذیری کلمة الله و تمامیت و حق بودن (تثبیت و تحقق قطعی و عینی) آن سخن به میان آورده است.
از سوی دیگر، در آیات دیگری پدیدههای اجتماعی و سرنوشت جوامع، مصداق و موردی از کلمة الله قلمداد شده است. مفاد این دو دسته آیات نیز قانونمندی جامعه است، چه آنکه قانون عبارت از نوعی رابطه غیر قابل تبدیل و تحول است که بین دو پدیده وجود دارد، و این تعریف بر مفاد تبدیل ناپذیری کلمة الله صادق است. شمول قانونمندی کلمة الله نسبت به پدیدههای اجتماعی، از آیات دیگر نیز استفاده میشود و به این طریق، هم صغرای برهان (پدیدههای اجتماعی مصداق «کلمة الله»اند) و هم کبرای برهان («کلمة الله» تبدیل ناپذیر و قانون مند است) به اثبات میرسد.
با توجه به آنچه گذشت، بحث از مفاد کلمة الله و کلیّت مصادیق آن برای بحث کنونی ضرورت ندارد، زیرا این استدلال به دو نکته متکی بود: نخست، تبدیل ناپذیری کلمة الله و دوم، شمول آن نسبت به پدیدههای اجتماعی، و این دو را از ظاهر آیات و کاربرد آنها در پدیدههای اجتماعی میتوان نتیجه گرفت، گرچه مفاد کلمه الله کاملا روشن نشده باشد یا کلیه مصادیق آن را نشناخته باشیم. بر این اساس، فقط به سه مورد از آیات شریفه که بر شمول کلمة الله نسبت به پدیدههای اجتماعی دلالت دارد، اشاره میشود:
۱. «قد نعلم انّه لیحزنک الذی یقولون فانهم لا یکذّبونک و لکن الظالمین بآیات الله یجحدون• و لقد کُذّبت رسلٌ من قبلک فصبروا علی ما کُذبوا و اوذوا حتی اتاهم نصرنا و لا مبدّل لکلماته و لقد جائک من نبا المرسلین».
در این دو آیه شریفه، جریان اندوهگین شدن
پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر اثر تکذیب ایشان از سوی مشرکان، مطرح شده و سپس از این که تکذیب پیامبران امری با سابقه است و یادآوری استقامت
پیامبران الهی (علیهمالسّلام) به هنگام
اذیت و آزار ایشان و سرانجام
نصرت خداوند نسبت به ایشان سخن به میان آمده است، و در ذیل آیه دوم، تکذیب و آزار مشرکان و نصرت و یاری خداوند، مصداق کلمات الله دانسته شده است: «لا مبدّل لکلماته و لقد جائک من نبا المرسلین.» یاری خداوند نسبت به پیامبران گذشته، در آیات دیگر به روشنی بیان شده است. در این آیات آمده است که این اقوام دچار عذاب و هلاکت شدهاند.
هلاکت اقوام و پیروزی
حق بر
باطل در عرصه زندگی اجتماعی، مصداق بارز پدیدههای اجتماعی است که در این آیه، مصداق کلمة الله دانسته شده است. بنابراین، آیات تبدیلناپذیری کلمة الله بر قانونمندی جامعه دلالت دارد.
۲. «و لقد اورثنا القوم الذین کانوا یُستضعفون مشارق الارض و مغاربها التی بارکنا فیها و تمّت کلمة ربک الحسنی علی بنی اسرائیل بما صبروا و دمّرنا ما کان یصنع فرعون و قومه و ما کانوا یعرشون».
هر چند این آیه شریفه در خصوص قوم
بنی اسرائیل است، ولی علت اتمام کلمه حسنی را برای ایشان،
صبر و استقامتشان میداند، و با توجه به اینکه هدف از بیان قصص انبیا و اقوام در قرآن، پندآموزی است، میتوان عمومیت آن را نسبت به سایر امم و جوامع استفاده کرد. این آیه شریفه، سقوط یک حکومت و برپایی حکومت جدید و پیروزی مستضعفان را بر مستکبران در پرتو صبر، یک مصداق از کلمةاللهالحسنی میداند و به خوبی بر قانونمندی جامعه دلالت دارد.
۳. «و لقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین• انّهم لهم المنصورون• و انّ جندنا لهم الغالبون».
این مورد نیز همانند دو مورد پیشین ولی با بیان صریح و کلی، از نصرت خداوند نسبت به
انبیا (علیهمالسّلام) و پیروزی و غلبه لشکریان الهی بر قوای کفر و شرک، سخن به میان آورده و آن را مصداق کلمةالله دانسته است.
ذکر این نکته ضروری است که از مجموع آیات مشتمل بر کلمةالله استفاده میشود که مقصود از تمت، حقّت و سبقت و تبدیلناپذیری کلمةالله، قضای مختوم و رابطهای تخلف ناپذیر و استثناناپذیر است که متعلّق
اراده تکوینی حضرت حق است و مصادیق آن به طور کلی یکی از چهار امر زیر است:
الف) امور اخروی، مانند حتمیت عذاب اخروی کفار که در
سوره زمر آیه ۷۱ آمده است.
ب) امور فردی دنیوی، مانند ایمان نیاوردن انسان
فاسق که در
سوره یونس آیه ۳۳ آمده است.
ج) امور دنیوی مربوط به جامعهای خاص، نظیر پیروزی بنی اسرائیل بر
فرعونیان که در
سوره اعراف آیه ۱۳۷ آمده است.
د) امور دنیوی مربوط به کلیه جوامع، مانند پیروزی لشکریان خداوند بر باطل که در
سوره صافات آیههای ۱۷۱ـ۱۷۳ آمده است.
دسته دیگر از آیات دال بر قانونمندی جامعه را میتوان آیات سیر و نظر نامید. در سیزده آیه شریفه یاد شده در زیر، گاه به سیر و نظر در سرنوشت امم گذشته دستور میدهد، نظیر آیه شریفه: «قل سیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبة الذین من قبل کان اکثرهم مشرکین»
و نیز آیات کریمه
آل عمران آیه ۱۳۷
،
سوره انعام آیه ۱۱
،
سوره نحل آیه ۳۹
،
سوره نمل آیه ۶۹
و
سوره عنکبوت آیه ۲۰.
و گاه با استفهامی توبیخی انسان را بر
غفلت از سیر و نظر و در نتیجه محروم ماندن از فواید آن سرزنش میکند، مانند «افلم یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبة الذین من قبلهم و لدار الاخرة خیر للذین اتقوا افلا تعقلون»
یا نظیر «افلم یسیروا فی الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها او آذان یسمعون بها فانّها لا تعمی
الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور».
و نیز آیات
سوره روم آیه ۹
،
سوره فاطر آیه ۴۴،
سوره غافر آیههای ۲۱ و ۸۲
و
سوره محمد آیه ۱۰.
علاوه بر آیات یاد شده، قرآن در ده آیه دیگر، به نظر در سرنوشت اقوام مجرم و
مفسد گذشته دستور میدهد که عبارتاند از:
سوره اعراف آیههای ۸۴، ۸۶ و ۱۰۳
، سوره یونس آیههای ۳۹و ۷۳
، سوره نمل آیههای ۱۴و ۵۱
،
سوره قصص آیه ۴۰
،
سوره صافات آیه ۷۳
و
سوره زخرف آیه ۲۵.
این دسته آیات نیز به خوبی بر قانونمندی جامعه دلالت دارد، زیرا در صورتی که بر جامعه و پدیدههای اجتماعی،
قانونی حکمفرما نباشد از سیر و نظر در آنها کشف قاعده و ضابطه، امکان نخواهد داشت و دراین صورت،
بصیرتی که قرآن مجید مدنظر دارد، حاصل نمیشود و انتخاب طریق صحیح زندگی میسر نخواهد بود. آیات سیر و نظر مستقیماً بر اشتراک جوامع در قانونمندی و دست کم در پارهای از قوانین اجتماعی دلالت دارد و با توجه به اینکه در این آیات به عامل یا عواملی که منشا چنین سرنوشتی شده است، از قبیل
فساد، جرم و شرک پرداخته شده، نه تنها بر قانونمندی پدیدههای اجتماعی دلالت دارد، بلکه نوع خاص قانون حاکم بر آن جوامع و جوامع مشابه ایشان را نیز بیان میکند.
این آیات، علاوه بر نکات یاد شده به سه نکته دیگر نیز اشاره دارد:
نخست، قابل کشف بودن قوانین اجتماعی است، زیرا اگر قوانین اجتماعی قابل کشف نباشند امر به سیر و نظر، لغو میباشد و سرزنش بر ترک آن، بیوجه خواهد بود، علاوه بر این، نتیجهای که در
آیه شریفه حج بر سیر و نظر حمل شده است، یعنی
بصیرت درونی و درسآموزی از جریانات تاریخی، محقق نمیشود. (بر این اساس، پیچیدگی پدیدههای اجتماعی، تعدد عناصر به وجود آورنده آن و وجود عنصر آگاهی و اراده در پدیدههای اجتماعی و سایر موانعی که در کتب جامعهشناسی به عنوان موانع کشف قوانین اجتماعی مطرح شده، کشف قوانین اجتماعی را دشوار میسازد، ولی غیر ممکن نخواهد ساخت.)
دوم، راه و روش کشف قوانین اجتماعی است که قرآن مجید علاوه بر
وحی و دست کم برای تایید حقایق وحیانی در این باب، سیر و نظر را راه مناسب میداند؛ امری که به فرموده
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) اگر به صورت دقیق و کامل صورت پذیرد به منزله آن خواهد بود که فرد با تک تک آن اقوام زیسته باشد و زندگیشان را مشاهده کرده باشد. آن حضرت، خطاب به فرزند ارجمندش میفرماید: «ای بنیّ انّی و ان لم اکن عمرّت عُمر من کان قبلی فقد نظرت فی اعمالهم و فکّرت فی اخبارهم و سرت فی آثارهم حتی عدت کاحدهم بل کانّی بما انتهی الیّ من امورهم قد عُمِّرت مع اوّلهم الی آخرهم فعرفت صفو ذلک من کدره و نفعه من ضرّه».
سوم، موانع تاثیرپذیری و احیاناً فهم دقیق و صحیح جریانات تاریخی و قوانین اجتماعیِ حاکم بر پدیدههای اجتماعی و جوامع انسانی که آیه شریفه «فانّها لا تعمی
الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور»
بدان اشاره دارد. طبق مفاد این آیه اگر کسانی با سیر و نظر در سرنوشت جوامع، تسلیم حقایق نمیشوند یا حتی اگر آمادگی سیر و نظر در سرنوشت امتها و درس گرفتن از آن را ندارند، ریشه در کورباطنیشان دارد و گرنه دیده سر و ظاهرشان نابینا نیست تا نتوانند سرگذشت اقوام گذشته را مشاهده کنند.
مسئله مهم دیگری که در اینجا قابل بحث و بررسی است این است که مقصود از سیر و نظر چیست و آیا سیر و نظر در آیه، با سیر و نظر در حدیث شریف
نهج البلاغه یکی است؟ و آیا طریق سیر و نظر به معنای عدم کفایت بیانات وحی در این باب است؟ و در هر صورت، چه رابطهای بین سیر و نظر و دیگر راههای شناخت حقایق و از جمله وحی و الهامات غیبی برقرار است؟ البته به لحاظ محدودیت حجم این مقاله و نیز استطرادی بودن این مسئله، نسبت به اصل بحث (قانونمندی جامعه) از آن صرف نظر میشود.
دسته دیگر از آیات دال بر قانونمندی جامعه، آیات عبرت و موعظه بودن قصصِ امم گذشته است. برخی آیات شریفه قرآن مجید به صراحت، دلالت دارد که ذکر سرگذشت امتهای پیشین برای عبرت گرفتن و پندآموزی است و هم از این روست که در گزینش داستانهای خاص، بخشهای ویژه هر داستان، چگونگی بیان و مقدمه چینی و نتیجهگیری از آن، این روح سریان دارد و همه داستانها با این صبغه و رنگ مطرح میشود.
این ویژگی، یکی از تفاوتهای مهم داستانسرایی قرآن با سایر کتابهاست. اگر بتوان واژه داستانسرایی را در مورد داستانهای قرآن به کار برد، پرداختن به داستانها همانند سایر موضوعات در متون دینی، بهویژه قرآن مجید جهتدار است و خود مقدمه برای هدفی دیگر (پندآموزی و انسانسازی) است.
عبرت گرفتن و پند آموختن به معنای شناخت قوانین حاکم بر موارد خاص از طریق بررسی و تامل در آنها، شمول آن قانونها نسبت به جوامع کنونی و آینده، و منافات نداشتن آن قانونها با اختیار و آزادی انسانهاست وگرنه اگر در مورد هر یک از امور یاد شده، تردید شود، عبرتآموزی میسر نخواهد بود. بر این اساس، آیاتی که به ذکر داستانهای گذشته پرداخته و به عبرتآموزی از آن توصیه میکند یا ذکر آنها را به منظور عبرتآموزی میداند، به خوبی بر قانونمند بودن پدیدههای اجتماعی دلالت دارد، گذشته از آن که امکان کشف آن قوانین، و عدم منافات آن با اختیار انسان را یادآور میشود.
این آیات با پنج تعبیر عبرت، نکال، مَثُلات، موعظه و آیه مطرح شده است که در اینجا به نمونههایی از هر یک اشاره میشود:
«قد کان لکم آیة فی فئتین التقتا فئة تقاتل فی سبیل الله و اخری کافرة یرونهم مثلیهم رای العین و الله یویّد بنصره من یشاء ان فی ذلک لعبرة لاولی
الابصار.»
در این آیه شریفه از
جنگ دو گروه (یکی
مؤمن و دیگری کافر) سخن به میان آمده است که طبق بیانات مفسران گرانقدر، مقصود پیکار مسلمانان با کفار در
جنگ بدر است.
هر چند صدر آیه، به یک جریان خاص اجتماعی در صدر اسلام ناظر است، ولی ذیل آن، که عبرت بودن آن را برای صاحبان
بصیرت مطرح میسازد دلالت دارد که
قانونی کلی و فراگیر نسبت به جوامع دیگر و پدیده اجتماعیِ جنگ در گروههای اجتماعی مشابه است، زیرا عبرت از ریشه عبور به معنای گذر و تجاوز است و به لحاظ آن که انسان از عمل یک فرد یا گروه و عقوبتی که در اثر آن دچارش شده عبور میکند و
[
با تعمیم آن
]
به اقوام و افراد دیگری که همان عمل را انجام دهند، میرسد و در باب آنان نیز به همان سرنوشت حکم میکند، بر پند گرفتن، عبرت اطلاق شده است.
مشابه این آیه، آیات شریفه ۱۰۹ـ۱۱۱
سوره یوسف است که ذیل آن میفرماید: «لقد کان فی قصصهم عبرة لاولی الالباب» (گرچه برخی احتمال دادهاند که ضمیر «فی قصصهم» به حضرت یوسف و برادرانش بر میگردد که در این صورت، جنبه فردی و احیاناً پدیدههای گروهی آن قویتر میشود و از قانونمندی جامعه در سطح کلان آن، دور میگردد، ولی ارجاع ضمیر به تمام جریانات یاد شده در آیات سوره یوسف که در برگیرنده سرگذشت دیگر انبیا نیز میشود با ظاهر آیات سازگارتر است.)
و نیز آیه شریفه ۲۶ نازعات که درباره هلاکت
فرعون میفرماید: «انّ فی ذلک لعبرة لمن یخشی».
«و لقد علمتم الذین اعتدوا منکم فی السبت فقلنا لهم کونوا قردة خاسئین• فجعلناها نکالا لما بین یدیها و ما خلفها و موعظة للمتقین».
واژه نکال از ریشه نکَّلَ به معنای مقید کردن و منع نمودن و بازداشتن است. و مقصود از آن، عقوبتی است که در مورد فرد
مجرم صورت میگیرد تا از انجام عمل ناشایستی که فرد مجرم انجام داده توسط دیگران جلوگیری شود و برای دیگران عبرت شود یا مانع انجام آن عمل توسط خود مجرم گردد.
آیه شریفه از تخلف
یهود که با سوء استفاده و حیله شرعی
صید ماهی را که برای ایشان
حرام شده بود مرتکب شدند و در نتیجه عصیان امر الهی، به بوزینگان خوار مبدّل شدند، سخن به میان آورده و عقوبت ایشان را نکال برای معاصران ایشان و اقوام و گروههای اجتماعی آینده میداند. البته روشن است که اگر جوامع، قانونمند نباشند، عقوبت
اصحاب سبت صرفاً یک جریان منحصر به فرد میشود و نمیتواند سبب خودداری دیگران از ارتکاب چنین اعمالی شود.
نظیر این آیه، آیات دیگری نیز در باب قانون مندی پدیدههای اجتماعی، بهویژه از دیدگاه روان شناسی اجتماعی در قرآن وجود دارد.
؛ مزمّل: ۱۲؛
خداوند متعال در این آیه شریفه میفرماید: و «یستعجلونک بالسیئة قبل الحسنة و قد خلت من قبلهم المثلات»
.
مثلات، جمع مثله و از ریشه مثل گرفته شده و به معنای عقوبتهایی است که برای بازداشتن دیگران از اعمالی که در اثر آن عقوبت مورد نظر، متوجه مجرم شده است صورت میگیرد. گویا عقوبت مجرم، برای مرتکبان آن عمل ناشایست از جهت سرانجام، نمونه و الگو قرار میگیرد.
راغب در
مفردات مینویسد: «المثلة نقمة نزل بالانسان فیجعل مثالا یرتدع به غیره و ذلک کالنکال» و
طبرسی در
مجمع البیان میفرماید: «المثلات: العقوبات». بر این اساس، مفاد مثلات به مفهوم نکال، نزدیک میشود.
هنگامی که پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کفار را از عقوبتهای الهی نسبت به امم گذشته بیم داد برخی کفار از روی
استهزا به آن حضرت گفتند: از خداوند بخواه تا ما را عقوبت نماید. در چنین شرایطی آیه شریفه نازل شد و به ایشان هشدار داد که عقوبتهایی که موجب عبرت دیگران شد در مورد اقوام گذشته نازل شده است و از چنین درخواستی از سوی مشرکان به رغم آگاهی آنان از عقوبتهای پیشینیان با شگفتی یاد میکند.
و در هر صورت، دلالت دارد که چنین عقوبتهایی به منظور عبرت گرفتن است و سرنوشتی که امم گذشته دچار آن شدهاند برای این گروه از کفار نیز امکان وقوع دارد، زیرا جامعه و پدیدههای اجتماعی، قانونمند و در نتیجه، تکرارپذیر است.
«و کلا نقص علیک من انباء الرسل مانثبت به فؤادک و جائک فی هذه الحق و موعظة و ذکری للمؤمنین».
موعظه از وعظ به معنای تخویف
و یادآوری عواقب عملی، و نصیحت
یا منع و جلوگیری همراه با بیم دادن
گرفته شده است. و در هر صورت بر قانونمندی جامعه و پدیدهها دلالت دارد، زیرا نصیحت و ترساندن، به منظور هشدار دادن به خطرات نامطلوب یک عمل است و این امر در امور اجتماعی در صورتی امکانپذیر است که جامعه و پدیدههای اجتماعی قانونمند باشد.
شایان توجه است که آیات دیگری نظیر همین آیه، در قرآن وجود دارد.
ممکن است گفته شود که موعظه بودن سرنوشت مجرمان برای دیگران، با احتمال رخ دادن آنها نیز امکانپذیر است و در این صورت، قانونمندی جامعه را نمیتوان از این آیات نتیجه گرفت. به عبارت دیگر، امکان دارد این آیات در صدد بیان این نکته باشند که در گذشته، اقوامی چنین اعمال ناشایستی را انجام دادند و مجازات شدند، شما هم احتمال بدهید که شاید به سرنوشت ایشان دچار شوید و چنان سرنوشتی برایتان پیش آید پس، از سرنوشت گذشتگان پند گیرید. در این صورت، قانونمندی جامعه به مفهوم قانون قطعی و تخلف ناپذیر به اثبات نمیرسد.
اما باید دانست که گرچه احتمال وقوع نیز میتواند از انجام چنین خلافهایی جلوگیری کند و فی حد نفسه امکان دارد موعظه به لحاظ امکان وقوع عقوبت باشد، ولی لحن و ظاهر آیه آن است که مشابه چنین عقوبتی برای مرتکبان چنان اعمالی رخ خواهد داد. البته ضرورت ندارد که مشابهت کامل و همانندی تام بین عقوبت امتهای گذشته و امتهای آینده باشد، ولی عقوبتی که مانع و رادع فرد از انجام آن عمل شود باید مد نظر باشد و اگر صرف احتمال باشد با توجه به اینکه میزان احتمال هم مشخص نیست نقش موعظه بسیار ضعیف میشود.
قرآن در آیات متعددی یادآور میشود که در سرنوشت امتهای گذشته آیه یا آیاتی نهفته است و یا سرنوشت ایشان آیه است، نظیر آیه شریفه «و قوم نوح لما کذبوا الرسل اغرقناهم و جعلناهم آیة للناس...»
همچنین تعبیر آیه در آیه ۱۳ آل عمران نیز به کار رفته که در بحث عبرت گذشت.
کلمه آیه، سه کاربرد یا معنای متفاوت دارد، گرچه شاید بتوان هر سه را به یک معنا بازگرداند:
الف. ساختمان رفیع: «اتبنون بکل ریع آیة تعبثون».
ب. نشانه و علامت گویا: «و آیة لکم اللیل نسلخ منه النهار».
ج. مایه
پند و اندرز: «فالیوم ننجّیک ببدنک لتکون لمن خلفک آیة».
و مقصود از آیاتی که بر وجود آیه یا آیات در سرنوشت ناگوار امتهای گذشته دلالت دارد، معنا یا کاربرد سوم، یعنی مایه پند و عبرت است.
ممکن است گفته شود در این آیات، مقصود از آیه و آیات نشانه است؛ یعنی نشانه قدرت خداوند و حقانیت پیامبران یا امری دیگر، و در این صورت، ارتباط آیهها با مبحث قانونمندی جامعه از هم میگسلد. ولی باید توجه داشت که حتی اگر آیه به معنای نشانه باشد میتواند نشانه هلاکت اقوام گذشته در اثر اعمال ناشایست یا مخالفت با پیامبران و نادیده گرفتن فرامین الهی باشد و در این صورت نیز قانونمندی جامعه را افاده میکند، زیرا مفاد آیه چنین میشود که در سرنوشت پیشینیان آیه و آیاتی است و شما با بررسی آن آیات و تامل در سرنوشت ایشان به قانون حاکم بر سرنوشتشان پی برده و کشف آن قانون، موجب هدایت شما و بهرهگیری از آن در انتخاب مسیر صحیح زندگی میشود. از اینرو در سوره عنکبوت، آیه بودن را برای «قوم یعقلون» و در سوره ذاریات برای «الذین یخافون العذاب الالیم» میداند و در
سوره طه میفرماید: «افلم یهد لهم کم اهلکنا قبلهم من القرون یمشون من مساکنهم ان فی ذلک لایات لاولی النهی».
آیه بودن برای چنین کسانی ـ نه هر کس ـ و موجب هدایت بودن برای دیگران، معنایی جز این ندارد که فهم این جریانات در
سعادت انسان مؤثّر است، و مؤثر بودن در سعادت به آن است که جامعه، قانون مند باشد و اهل دل با تکیه بر آن، عبرت گیرند.
تبیین دیگری که برای آیه به معنای نشانه بودن قصص گذشته میتواند مطرح شود آن است که در این آثارِ به جای مانده، نشانههایی از وجود چنین جامعه و ملتی است. در این صورت نیز با توجه به اینکه صرف اِخبار از وجود چنین ملتی در بینش قرآنی چندان اهمیتی ندارد، بلکه اِخبار از ملتی که در زندگی خود اعمالی داشته و در اثر آن هلاک شدهاند و عبرت برای دیگرانند مهم است
چنانکه آیات با صراحت بر آن دلالت دارد ـ آیات یاد شده بر قانونمندی جامعه دلالت دارد. مشابه آیات یاد شده، آیات فراوان دیگری نیز وجود دارد.
این دسته از آیات قانونمندی جامعه، آیاتی است که سرنوشت امتهای پیشین را برای امت اسلام بازگو کرده و آن را ذکری و تذکره میداند، نظیر آیه شریفه: «و کم اهلکنا قبلهم من قرن هم اشدّ منهم بطشاً فنقبوا فی البلاد هل من محیص• ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب او القی السمع و هو شهید».
ذکری و تذکره از ریشه ذکر به معنای یادآوری است و نظیر واژه آیه، که به معنای عبرت میآمد، این واژه نیز بر پند گرفتن و متذکر شدن دلالت دارد.
مفاد آیات بر این اساس، آن است که یادآوری قصص امم گذشته برای تامل درباره ایشان و توجه به قانونمندی حاکم بر آنها و درس آموختن و عبرت گرفتن از آنهاست و اگر جامعه، قانونمند نباشد چنین امری امکانناپذیر است. مشابه این آیه نیز آیات دیگری وجود دارد
و به طور کلی میتوان تمام آیاتی که داستان انبیای سلف را بیان میکند و با کلمه اذ یا اذا آغاز میشود، از این مجموعه دانست، زیرا چنانکه مفسران و عالمان ادب گفتهاند در این موارد، کلمه (اذکر= یاد کن و به خاطر آور) در تقدیر است. و با همان بیانی که گذشت به خاطر آوردن در این موارد، با قانونمندی جامعه ملازم است، زیرا هدف این آیات، صرف به خاطر آوردن آن اقوام و جریاناتشان نیست، بلکه توجه به اعمال، عواقب و رابطه اعمال و عواقب ایشان به منظور کشف رابطه و درس گرفتن از آن است.
این دسته، آیاتی است که بر تعقل و تامل نسبت به سرنوشت امم گذشته، تاکید و مردم را به آن تشویق میکند و یا بر ترک آن، مذمت و تحذیر مینماید، مانند آیات شریفه: «و ان لوطاً لمن المرسلین• اذ نجیناه و اهله اجمعین• .... و انکم لتمرون علیهم مصبحین• و بالیل افلا تعقلون».
به طور مسلم، تعقل در باب امم گذشته از منظر قرآن کریم، اصالت و استقلال ندارد، بلکه به عنوان مقدمه امر دیگری مطرح است. اگر تامل و تعقل درباره این امتها به منظور فراگیری شیوههای ناشایست و اعمال نادرست ایشان باشد، بدون شک از دیدگاه قرآن امری ناشایست و زشت است که نباید صورت گیرد. و هم چنین تامّل در زندگی و سرنوشت ایشان صرفاً برای فهم داستان یک قوم خاص بدون هرگونه نتیجهگیری نیز مدنظر قرآن نیست، زیرا قرآن در بیان داستان ایشان دست به گزینش خاصی میزند و معمولا اعمال نادرست، عقاید خرافی و سرنوشتی را که در اثر چنین عقاید و اعمالی گریبان گیرشان شد، مطرح میسازد. اینها نشانگر آن است که تعقل، به منظور پی بردن به قانونمندیهای حاکم بر ایشان و استفاده بهینه از این قانونمندیها در جهت سعادت خود و دیگران است و این امر، بالملازمه بر قانونمند بودن پدیدهها و امکان کشف و به کارگیری آنها دلالت دارد.
آیات دیگری نیز در قرآن وجود دارد که با همین بیان، قانونمندی جامعه را مطرح میسازند.
این دسته، آیاتی است که امت اسلام را به
عذاب و عقوبتی همانند عقوبت و مجازات امتهای پیشین
تهدید میکند، مانند آیه شریفه: «و لمّا جائت رسلنا لوطاً سییء بهم و ضاق بهم ذرعا. • فلما جاء امرنا جعلنا عالیها سافلها و امطرنا علیها حجارة من سجیل منضود• مسوّمة عند ربک و ما هی من الظالمین ببعید.»
روشن است که اگر پدیدههای اجتماعی به صورت تصادفی رخ دهند و
قانونی کلی نداشته و قانونمند نباشند هر نوع تهدیدی در این قالب، امکان پذیر نیست یا لغو و بیهوده است.
در مورد جمله اخیرِ این آیات شریفه «و ما هی من الظالمین ببعید» چند وجه ذکر شده است:
نخست، آن که مراد، بُعد مکانی باشد؛ یعنی
قوم لوط که عِقاب شدند در سرزمین دور که دسترسی به آن امکان نداشته یا بسی مشکل باشد، قرار ندارند
و ظالمان امت اسلام میتوانند به آسانی به مکان ایشان سفر کرده و از نزدیک سرنوشت ایشان و هلاکتشان را مشاهده کنند که در این صورت گرچه امکان استفاده قانون مندی از آیات شریفه وجود دارد، ولی آیات یاد شده، در این دسته قرار نمیگیرد و از منظر کنونی نمیتوان از طریق این آیات به قانونمندی جامعه رسید. ولی این احتمال با سیاق آیات سازگار نیست، زیرا در این صورت، بهتر بود مانند این آیه شریفه بفرماید: «و ما قو لوط منکم ببعید»
و تکیه بر
ظلم در بیان نزدیکی مکان قوم لوط به کفارِ مکه با ضمیر مؤنّث، وجه چندان مناسبی ندارد.
دوم، آن که مقصود «دور نبودن عقوبت در صورت ارتکاب جرم از سوی امت اسلام» باشد
به این معنا که اگر شما هم ظلم کنید به زودی گرفتار عقوبتی مشابه عقوبت قوم لوط خواهید شد که طبق بیانی که گذشت بر قانونمندی جامعه دلالت خواهد داشت.
سوم، آن که مقصود، صدور اعمال قوم لوط از ظالمان امت اسلام باشد؛ به این معنا که ظالمان امت اسلام نیز اعمالی نظیر اعمال قوم لوط خواهند داشت و این امر، بعید نیست. این احتمال، در روایتی که
کلینی (رحمةالله) در کتاب شریف
کافی آورده، آمده است. متن روایت چنین است: عن ابی جعفر (علیهالسّلام) قال: «... فقال الله عزّ و جل لمحمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): «ما هی من الظالمین ببعید» من ظالمی امتک ان اعملوا ما عمل قوم لوط».
طبق این بیان نیز آیه شریفه بر قانونمندی جامعه دلالت دارد، زیرا تعلیق الحکم علی الوصف، مشعر بالعلیه و مفاد آیه چنین میشود که ظلم امت اسلام، زمینهساز آن است که ظالمان، مرتکب عمل قوم لوط شوند و این، یک رابطه کلی است که مفادش قانونمندی پدیدههای اجتماعی است. (احتمال ضعیف دیگری هست که مقصود از ظالمان، قوم لوط باشند که باز هم به همین بیان اخیر بر قانونمندی جامعه دلالت دارد.)
آیاتی که ذکر شد نمونههایی از آیات قرآن شریف است که از آنها به طور کلی قانونمندی جامعه و پدیدههای اجتماعی استفاده میشود، ولی چنانکه گفته شد از دو دسته دیگر از آیات نیز قانونمندی پدیدههای اجتماعی را میتوان نتیجه گرفت:
نخست، آیاتی که به بیان مصادیق و موارد قانونمندی جامعه میپردازد و قوانین خاص حاکم بر پدیدههای اجتماعی و جوامع را بیان میکند که بررسی کامل آنها نیازمند فرصتی دیگر و نوشتهای مفصلتر است.
دوم، آیاتی که هر چند قانون ویژهای را بیان نمیکند و از اصل قانونمندی سخن نمیگوید، ولی مطلبی که در آیه بیان شده است جز با پذیرش قانونمندی جامعه و پدیدههای اجتماعی نمیتواند صادق باشد.
در پایان این بحث از هر دو دسته آیات یاد شده، یک نمونه ذکر میکنیم.
نمونه آیات بیان گر قوانین خاص: در آیات قرآن به کارکرد منفی کشمکش اجتماعی، (social conflict.) کارکرد مثبت وفاق اجتماعی، (social consensus.) آثار مثبت همبستگی اجتماعی(social solidarity.) و یکپارچگی اجتماعی(social Integration.) توجه شده است. در یک تحلیل جامعه شناختی، گروهها و جوامعی که دچار اختلاف بینشها، ارزشها و اهداف هستند، در مرحله عمل به ستیزه و نزاع روی میآورند. اعضای چنین جامعهای نسبت به وظایفی که جامعه به دوش آنها گذارده و نقشی که از ایشان انتظار دارد، سست میشوند و نیروهای اجتماعی به جای آنکه صرف رشد و توسعه جامعه و پاسداری از ارزشهای آن در برابر تهاجمات خارجی شود، در مسیر واداشتن گروههای دیگر به پذیرش مدعیّات گروه خاص و درگیری و ستیزه با گروههای دیگر، ضربه زدن به آنها و از صحنه خارج ساختن رقبا میشود. در چنین وضعیتی، جامعه دچار وقفه و رکود و حتی بحرانهای اجتماعی میشود و راه برای متلاشی شدن جامعه از درون یا تسلط بیگانگان از برون، باز میشود و در واقع، پایان عمر آن جامعه فرا میرسد. از این روست که ایادی استعمار جهت پیاده کردن اهداف شوم خویش، از قانون معروف و مشهور «تفرقه بینداز و حکومت کن» سود میجویند. قرآن مجید در مقام بیان این سنت، خطاب به مسلمانان میفرماید: «و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم».
در این آیه شریفه از دو پیامد و اثر نامطلوب ستیزهجویی و کشمکش اجتماعی یاد شده است: نخست، اثر روانی آن، که سستی، بیرغبتی، عدم احساس مسئولیت نسبت به انجام وظایف اجتماعی و ایفای نقشهای اجتماعی است. و دوم، پیامد اجتماعی آن، که از بین رفتن اقتدار جامعه است. از بین رفتن وفاق اجتماعی (واژگان «کشمکش اجتماعی»، «وفاق اجتماعی»، «همبستگی اجتماعی» و «یکپارچگی اجتماعی» اصطلاحهای ویژهای در علوم اجتماعی است.)
موجب بیاعتباریِ ارزشهای مشترک شده و کنترلهای اجتماعی قوت خود را از دست میدهد. در چنین شرایطی، ساخت جامعه درهم فرو میریزد، حیات اجتماعی از هم میپاشد و جامعه دچار بیسازمانی میگردد، یکپارچگی و انتظام جامعه از بین میرود و جامعه از حالت اعتدال، خارج گشته و بحران زده میشود و بحران اجتماعی، زمینه زوال جامعه از درون یا اضمحلالِ آن توسط نیروهای برونی را به همراه خواهد داشت. قرآن مجید از این حقیقت دوم با تعبیر «تذهب ریحکم» یاد میکند.
در آیهای دیگر که از اختلاف و تفرقه نیروهای اجتماعی به عنوان یکی از عذابهای الهی سخن به میان آمده، خداوند این نکته را متذکر میشود که نتیجه اضمحلالِ وفاق اجتماعی آن است که گروههای اجتماعی به جان هم افتند و کمر به نابودی یکدیگر بندند. ممکن است گفته شود آیات یاد شده صرفاً بر امکان صدور چنین عملی یا تحقق چنین عقوبتی برای ظالمان دلالت دارد، در صورتی که قانونمندی جامعه ایجاب میکند که حتماً چنین عمل یا عقوبتی رخ دهد.
پاسخ آن است که اولا: ـ چنان که در آغاز بحث گذشت ـ قانونمندی جامعه با معدّ و مقتضی یا شرط بودن موضوع برای محمول، یا مقدم برای تالی هم سازگار است و حتماً نباید به دنبال علل تامه و منحصره بود و ثانیاً: معنای بعید نبودن، زود دچار عقوبت شدن است نه تردید در وقوع آن؛ به عبارت دیگر، زود نبودن وقوع آن است، مانند بعید نبودن وقوع
قیامت که در آیات شریفه به آن اشاره شده است، مانند: «قل ان ادری اقریبام بعید ماتوعدون»
، «انهم یرونه بعیداً و نراه قریباً فسوف یعلمون»
.
(کلمه «مثل» به معنای سخنی که درباره یک شیء گفته میشود، مشابه سخنی که درباره شیء دیگری گفته شده، شبیه یک چیز، توصیف یک چیز و عبرت برای دیگران آمده است.)
این دسته، آیاتی است که با به کار بردن واژه مثل به قانونمند بودن پدیدههای اجتماعی اشاره میکند.
این آیات را میتوان در سه دسته جای داد:
آیاتی که پس از بیان سرگذشت پیشینیان آن را مَثَل برای دیگران قلمداد میکند، مانند آیه شریفه: «و لقد ارسلنا موسی بآیاتنا الی فرعون و قومه... • فلما اسفونا انتقمنا منهم فاغرقناهم اجمعین• فجعلناهم سلفاً و مثلا للاخرین».
مَثَل را چه به معنای نمونه و چه به معنای توصیف لحاظ کنیم، آیه شریفه بر قانونمندی جامعه دلالت دارد، زیرا در صورت اول، مفاد آیه چنین است که جریان فرعون و هلاکت او یک نمونه و الگوی رفتار ناشایست با پیامبران و عواقب و پیامدهای ناگوار آن است، و نمونه و الگو همواره امری قابل تکرار، و قالب
قانونی دارد. و در صورتی که معنای توصیف بدانیم باز هم نتیجه این میشود که این جریان، توصیفی برای دیگران است؛ یعنی هدف از این داستان سرایی جلب توجه دیگران و عبرت و پند گرفتن ایشان است و چنانکه در تفسیر شریف
مجمع البیان آمده است «مثلا للاخرین» به معنای «عبرةً و موعظةً للاخرین» میشود.مشابه این آیه نیز در قرآن وجود دارد.
آیاتی که پس از بیان سرانجام زندگی امم گذشته میفرماید برای دیگران هم همانند آن عقوبتها وجود دارد، مانند: «افلم یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبة الذین من قبلهم دمّر الله علیهم و للکافرین امثالها»
.
این آیه شریفه، مانند برخی دیگر از آیات گذشته، صدر آن از جهتی و ذیل آن از جهت دیگر بر قانونمندی جامعه دلالت دارد. و موردنظر در این بحث، ذیل آیه میباشد که میفرماید: «برای کافران همانند عقوبت کفار پیشین خواهد بود».
آیاتی که میفرماید برای امت اسلام مثل زده شده است و بعد، آن مثل و نمونه یا توصیف راکه نمونهای از سرگذشت امم گذشته است بیان میکند، مانند آیه شریفه: «ضرب الله مثلا قریة کانت آمنة مطمئنة یاتیها رزقها رغداً من کل مکان فکفرت بانعم الله فاذاقها الله لباس الجوع و الخوف بما کانوا یصنعون و لقد جائهم رسول منهم فکذبوه فاخذهم العذاب و هم ظالمون».
بدیهی است مثل بودن چنین جامعهای در صورتی رواست که پدیدههای اجتماعی، قانونمند بوده و از قوانین مشترکی برخوردار باشند، در غیر این صورت با اتفاقی دانستن پدیدههای اجتماعی یا منحصر به فرد بودن و غیر قابل تکرار بودن آنها، مثل و نمونه معنا ندارد.
هم از این روست که پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مسجدی را که گروهی از منافقان بنا کردند به عللی و از جمله آن که وفاق اجتماعی مسلمانان را از بین میبرد خراب نمود و قرآن مجید از آن با تعبیر: «مسجداً ضراراً و کفراً و تفریقاً بین المؤمنین و ارصاداً لمن حارب الله و رسوله;
مسجدی به منظور زیان زدن،
کفر، تفرقه بین مسلمانان و کمینگاه دشمنان خدا و رسول» یاد کرد.
از سوی دیگر، قرآن مجید از همبستگی اجتماعی بین مسلمانان به عنوان یک
نعمت الهی یاد کرده است. خاطرنشان میشود که فقدان همبستگی اجتماعی بین جامعه عرب پیش از اسلام، کانون آتشی بود که داشت آن جامعه را در کام خود فرو میبرد، اما جامعه عرب در پرتو اسلام و با دستیابی به وفاق اجتماعی از سقوط حتمی و نابودی قطعی، نجات یافت. در این آیات، نظارت عمومی و کنترل اجتماعی به منظور حفظ ارزشهای مشترک و تقویت آنها و پایبندی به محور اصلی وفاق اجتماعی مسلمانان ـ که از آن با واژه «حبل الله؛ ریسمان الهی» تعبیر میکندـ به همگان توصیه شده و نسبت به از دست دادن وفاق اجتماعی هشدار داده است: «واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا و اذکروا اذ کنتم اعداء فالّف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخواناً و کنتم علی شفا حفرة من النار فانقذکم منها کذلک یبین الله لکم آیاته لعلکم تهتدون• و لتکن منکم امة یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون• و لا تکونوا کالذین تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جائهم البینات و اولئک لهم عذاب عظیم; (در این آیه، جمله «و کنتم علی شفا حفرة من النار» اگر به بُعد معنوی و اخروی ناظر باشد، مقصود آن خواهد بود که شما در اثر کفر در لبه پرتگاه سقوط در
آتش جهنم بودید، ولی اگر بُعد این جهانی منظور باشد آن چه در متن آمده مراد میباشد و بعید نیست که هر دو اراده شده باشد. در هر حال، سیاق آیات، دلالت دارد که بُعد این جهانی حتماً مورد نظر است.)
و به ریسمان الهی چنگ زنید و پراکنده نشوید و بیاد آرید نعمت خدا را بر شما، آنگاه که با هم
دشمن بودید پس در بین دلهایتان الفت افکند و به نعمت وی برادر یکدیگر شدید و آنگاه که در پرتگاه آتش (سقوط و نابودی) بودید و شما را از آن نجات داد. خداوند آیاتش را چنین برایتان بیان میکند تا رهیافته شوید. • از شمایان باید گروهی باشند که به خیر دعوت کنند و
امر به معروف و نهی از منکر نمایند و ایشان رستگارانند. • و شما چونان کسانی نباشید که پراکنده شدند و اختلاف نمودند پس از آن که
[
به منظور هدایتشان
]
دلایل روشن بر ایشان آمد که آنان عذابی بزرگ دارند.»
نکته شایان کمال توجه در این باب آن است که قرآن مجید بر این باور است که وفاق اجتماعی تنها در صورتی به بهترین وجه و کاملترین شکل آن امکانپذیر است که بر محور خدا و
معارف و ارزشهای نشات گرفته از او بنیاد شود. در این صورت است که توزیع نقشها و کارکردها و شیوههای مشارکت به گونهای صورت میپذیرد که کلیه افراد با اعمال خویش در بطن وفاقی عام و فراگیر، یکپارچه میگردند و یکپارچگی (solidarityf) تام و کامل، همه افراد جامعه را فرا میگیرد، چنانکه در صدر اسلام شاهد آن بوده و در جامعه آرمانی
حضرت ولی عصر (عجّلاللهتعالیفرجهالشریف) نوید داده شده است. بر این اساس، سایر محورهای وفاق اجتماعی، به ویژه محورهایی که از پشتوانه حقیقی برخوردار نیستند به طور کلی نفی میشوند یا در این چارچوبه پذیرفته میشوند. نمونه آیاتی که قانونمندی از شرایط
صدق آن به شمار میرود فراوان است.
یکی از نمونههای این دسته آیات را آیات شریفه امر به معروف و نهی از منکر و نظارت عمومی میتوان دانست، نظیر آیه شریفه: «ولتکن منکم امة یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفحلون».
اگر چه مفاد این آیه شریفه، دستور یا تشویق به ایجاد یک تشکل ـ هر چند ساده ـ برای انجام امر به معروف و دعوت به خیرات است، ولی روشن است که این دستور یا تشویق از سنخ واجبهای تعبّدی نیست که صرف انجام آن به عنوان یک وظیفه فردی بدون در نظر داشتن ترتب آثار آن مدّنظر باشد، بلکه تاثیر مثبت بر دیگران، هدف اصلی این فریضه الهی است. و به همین جهت در روایات فقهی برای انجام آن شرایطی ذکر شده که نشانگر مطمح نظر بودن آثار اجتماعی آن است، نظیر احتمال تاثیر، رعایت مراتب و مراحل که به خوبی نشان میدهد این حکم بیش از هر چیز در راستای پیشگیری و اصلاح مفاسد و انحرافات اجتماعی تشریع شده است.
با توجه به آنچه گذشت اگر پدیدههای اجتماعی و از جمله صلاح و فساد یک جامعه و بروز و افول انحرافات اجتماعی قانونمند نباشند و از سوی
انفاق و
صدقه رخ دهند طبیعی است که قابل پیشبینی و پیشگیری یا درمان نخواهند بود و در این صورت، این دستور اجتماعی در چنین شرایطی نمیتواند معنا و مفهوم درستی پیدا کند و دستوری لغو و بیهوده خواهد بود. پس قانونمندی جامعه یکی از شرایط صدق این دستور و فریضه مهم الهی است و دستور یا تشویق به این فریضه و به طور کلی تشریع آن با پذیرش و اعتقاد به قانون مندی پدیدههای اجتماعی ملازم است. به بیان دیگر اگر خداوند متعال که به همه حقایق هستی و ربط و پیوندهای پدیدههای جهان و از جمله پدیدههای اجتماعی احاطه دارد، قانونمندی خاصی را بین پدیدههای اجتماعی قرار نداده باشد و قانونمندی جامعه از مصادیق «اتنبئون الله بما لا یعلم فی السموات و الارض» باشد و در عین حال فریضه امر به معروف و نهی از منکر را به منظور اصلاح جامعه و زمینهساز اجرای تمام حدود و
احکام الهی تشریع فرماید، آن بینش با این تشریع ناسازگار است، زیرا لازمه این تشریع، آن است که بین انجام این فریضه و اصلاح جامعه، رابطهای مثبت برقرار است و این یکی از مصادیق قانونمندی جامعه است، در صورتی که طبق بینش اول چنین رابطهای برقرار نیست. پس تشریع امر به معروف که یک امر انشایی است لازمهای دارد؛ یعنی امر به معروف سبب اصلاح جامعه است که همان پذیرش قانونمندی جامعه است و مقصود از شرایط صدق نیز همین است.
۱. آگ برن و نیم کوف؛ زمینه جامعه شناسی، ترجمه و اقتباس امیرحسین آریان پور، تهران، کتابهای جیبی، ۱۳۵۲.
۲. آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن و السبع المثانی، دارالفکر، بیروت ۱۴۰۸ هـ. ق
۳. آمدی، عبدالواحد، غررالحکم و درر الکلم، ترجمه و نگارش محمدعلی انصاری قمی، تهران،
نا ، ۱۳۳۷.
۴. ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، مؤسسة مطبوعاتی اسماعیلیان، قم ۱۳۶۷
۵. ابن درید، محمدبن حسن، جمهرة اللغه
۶. ابن منظور، لسان العرب
۷. ابن هشام، مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب
۸. انیس ابراهیم، معجم الوسیط،
۹. بیضاوی، عبداللّه بن عمر، انوار التنزیل و اسرار التاویل المعروف بتفسیر بیضاوی، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۰۸ هـ. ق.
۱۰. خوزی سرتونی، سعید، اقرب الموارد فی فصح العربیه و الشوارد
۱۱. درآمدی بر جامعه شناسی اسلامی، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، سمت
۱۲. دورکیم، امیل، قواعد روش جامعه شناسی، ترجمه علی محمد کاردان، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۵۵.
۱۳. رازی، فخرالدین محمد، التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب) داراحیاء التراث، بیروت، بی تا
۱۴. راغب اصفهانی، حسین، معجم مفردات القرآن، (مفردات راغب) مطبعة التقدم العربی، بیروت ۱۳۹۲ هـ. ق
۱۵. رشیدرضا، محمد، المنار فی تفسیر القرآن، دارالمعرفه، بیروت، بی تا
۱۶. روسک، جوزف و رولند وارن، مقدمهای بر جامعه شناسی، ترجمه بهروز نبوی و احمد کریمی، تهران، کتابخانه فروردین، ۱۳۶۹.
۱۷. ژرژ گورویچ، مسایل جامعه شناسی امروز، مسائل جامعه شناسی قرن نوزدهم
۱۸. ساروخانی، باقر، دایرة المعارف علوم اجتماعی، تهران، کیهان، ۱۳۷۰.
۱۹. ساروخانی، باقر، درآمدی بر دائرة المعارف علوم اجتماعی، انتشارات اطلاعات، چاپ سوم، ۱۳۷۵
۲۰. ساروخانی، باقر، فرهنگ علوم اجتماعی
۲۱. صدر، سیدمحمدباقر، المدرسة القرانیة، المؤتمرالعالمی للامام الشهید الصدر، قم
۲۲. طباطبائی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۶۳.
۲۳. طبرسی، ابوالفضل، مجمع البیان لعلوم القرآن، مکتبة العلمیة الاسلامیه، تهران، ۱۳۷۹
۲۴. فرهنگ جامعه شناسی، ابراهامز
۲۵. قاموس اللغه
۲۶. کلینی، محمد بن یعقوب، فروع کافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۸۸
۲۷. کوئن، بروس، مبانی جامعه شناسی، ترجمه غلامعلی توسلی و رضا فاضل، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها، ۱۳۷۲.
۲۸. گولدنر، الوین واروه، بحران جامعه شناسی غرب، ترجمه فریده ممتاز، تهران، انتشار، ۱۳۶۸.
۲۹. لغت نامه دهخدا
۳۰. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، المکتبة الاسلامیة، تهران، ۱۳۶۲ ش
۳۱. معجم مقاییس اللغه
۳۲. میشل، دونکن، معجم علم الاجتماع، ترجمه احسان محمد حسن، بغداد، دارالرشید، ۱۹۸۰م.
۳۳. نهج البلاغه
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «قانون مندی جامعه و تاریخ»، تاریخ بازیابی ۹۵/۱۱/۲۸.