فُؤاد (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
فُؤاد (به ضم فاء) از
واژگان قرآن کریم به معنای
قلب است.
جمع آن
اَفْئِده (به فتح الف و سکون فاء و کسر همزه) است و قلب را از آن فؤاد گويند كه در آن توقّد و
دلسوزی هست.
مشتقات
فُؤاد که در
آیات قرآن آمده عبارتند از:
الْفُؤادُ (به ضم فاء و دال) به معنای قلب،
أَفْئِدَةً (به فتح الف، سکون فاء و کسر همزه) به معنای دلهایى،
الأَفْئِدَةَ (به فتح الف، سکون فاء و کسر همزه) به معنای دلها است.
فُؤاد به معنای قلب است.
قلب را از آن فؤاد گويند كه در آن توقّد و
دلسوزی هست كه «فأد» به معنى بريان كردن آمده است؛ به قولى علّت اين تسميه تأثر و تحوّل قلب است، كه «فأد» در اصل به معنى
حرکت و تحريک است.
راغب وجه اول را گفته
و نيز قلب را به علّت تقلّب و تحوّل آن قلب گفتهاند.
به مواردی از
فُؤاد که در قرآن به کار رفته است، اشاره میشود:
(ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى) «آنچه
چشم ديد قلب تكذيب نكرد.»
جمع آن افئده است،
(فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ) «دلهایى از مردم را وادار كه به ايشان مايل باشند.»
(إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا) يعنى: «از آنچه نمیدانى پيروى مكن كه گوش و چشم و قلب همه مسؤولند.»
تقدير
آیه ظاهرا «مسؤلا عنه» است صدر
آيه چنين است:
(وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ ...)ظهور آيه در آن است كه چشم و گوش و قلب بايد بكوشند و
یقین بدست آورند و به آن ترتيب اثر به دهند كه
(إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً) (با آنكه گمان، هرگز
انسان را از
حق بىنياز نمىسازد (و به حق نمىرساند).)
و اگر
فقهاء در احكام جزیى عمل به
ظنّ میكنند روى دليل علمى است، كه ناچار بايد به ظنّ عمل كرد، احتمال دارد ضمير «عَنْهُ» راجع به «عِلْمٌ» باشد يعنى چشم و گوش و دل در تحصيل علم مسؤولند.
خلاصه
آيه اين است: آنچه را
علم ندارى معتقد مباش، آنچه را علم ندارى مگو، آنچه را علم ندارى مكن، در
روایات اهل بیت (علیهمالسّلام) به جمله
(إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ ...) مستقلا استناد شده، بدون اشاره به صدر
آيه، ولى با دقّت خواهيم ديد كه صدر آن نيز داخل در استناد است. يعنى دو جور میشود استفاده كرد و آنها (عليهمالسّلام) لمناسبة به يک جور آن اشاره فرمودهاند.
(وَ جَعَلَ لَكُمُ الْسَّمْعَ وَ الأَبْصَارَ وَ الأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ) (و براى شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شكر به جا آوريد.)
(ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَّا تَشْكُرُونَ) (سپس اندام او را نظام بخشيد و از روح خويش (روحى شريف و برجسته) در وى دميد و براى شما گوشها و چشمها و دلها (
عقل ها) قرار داد؛ امّا كمتر شكر نعمتهاى او را به جا مىآوريد.)
و غيره كه فؤاد و افئده، در رديف سمع و بصر آمده، مخصوصا
آيه (نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ • الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ) (
آتش برافروخته الهى است، كه از دلها سر مىزند.)
با ملاحظه در این آیات و غيره كه فؤاد و افئده، در رديف سمع و بصر آمده، مخصوصا
آيه (نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ. الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ) میتوان فهميد كه مراد از فؤاد قلب صنوبرى شكل معروف است. مشروح سخن در «قلب» ديده شود.
(وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسى فارِغاً إِنْ كادَتْ لَتُبْدِي بِهِ ...) (سرانجام قلب
مادر موسی از همه چيز جز ياد فرزندش تهى گشت؛ ... نزديک بود مطلب را فاش كند.)
در
اقرب الموارد گفته: «
الْفُؤَادُ الفارغ» دو معنى دارد يكى قلب بىغم و
اندوه، يعنى فارغ از هر دو، ديگرى قلب بد حال كه
امید و طمعى ندارد، (قلب مأيوس).
به نظرم مراد از فارغ پريشانحالى است گرچه به دل مادر موسى،
(لا تَخافِي وَ لا تَحْزَنِي) (نترس و غمگين مباش.)
الهام شده بود، ولى بالاخره
بشر و
مادر بود و
اضطراب داشت، كه مطلب به كجا خواهد انجاميد و آيا آنچه به نظرش آمده عملى خواهد شد يا نه؟ يعنى: «قلب مادر
موسی پريشان شد و حقّا كه نزديک بود سرّ را افشا كند، اگر دلش را محكم نكرده بوديم.»
بعضى از بزرگان به قرينه
(لا تَخافِي وَ لا تَحْزَنِي) فارغ را بىاندوه گفته اند،
ولى
(إِنْ كادَتْ لَتُبْدِي) خلاف آن را میرساند.
•
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «فؤاد»، ج۵، ص۱۴۲-۱۴۴.