عوامل ترک استغاثه امتها (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
امتهای پیشین، استغاثه به درگاه
خداوند متعال را هنگام سختی
ها ترک کردند که این از دو عاملِ
قساوت قلب و تزئین
اعمال توسط
شیطان سرچشمه میگرفت.
یکی از عوامل ترک
استغاثه امتهای پیشین به درگاه خداوند هنگام سختی
ها، تزئین اعمالشان به دست
شیطان بود:
•• «وَلَقَدْ أَرْسَلنَآ إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ؛ ما به سوى
امتهايى که پيش از تو بودند، (پيامبرانى) فرستاديم؛ (
و هنگامى که با اين
پیامبران به مخالفت برخاستند،) آنها را با شدت
و رنج
و ناراحتى مواجه ساختيم؛ شايد (بيدار شوند
و در برابر
حق) خضوع کنند
و تسلیم گردند!».
در این
آیات نیز گفتوگو با گمراهان
و مشرکان ادامه مىیابد
و قرآن از راه دیگر براى بیدار ساختن آنها موضوع را تعقیب مىکند؛ یعنى دست آنها را گرفته
و به قرون
و زمانهاى گذشته مىبرد
و چگونگى حالات
امتهاى گمراه
و ستمگر
و مشرک را شرح مىدهد که چگونه تمام عوامل
تربیت و بیداری در مورد آنها به کار گرفته شد؛ اما جمعى از آنها به هیچیک از اینها توجه نکردند
و سرانجام چنان عاقبت شومى دامانشان را گرفت که عبرتى براى آیندگان شدند. نخست میگوید ما پیامبرانى بهسوى امم پیشین فرستادیم
و چون اعتنا نکردند، آنها را به منظور بیدارى
و تربیت با
مشکلات و حوادث سخت: با فقر
و خشکسالى
و قحطى با بیمارى
و درد
و رنج
و باساء
و ضراء مواجه ساختیم شاید متوجه شوند
و بهسوى خدا باز گردند (
و لقد ارسلنا الى امم من قبلک فاخذناهم بالباساء
و الضراء لعلهم یتضرعون).
•• «فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ؛ چرا هنگامى که مجازات ما به آنان رسيد، (خضوع نکردند
و)
تسلیم نشدند؟! بلکه دلهاى آنها
قساوت پيدا کرد؛
و شيطان، هر کارى را که مىکردند، در نظرشان زينت داد!».
در این
آیه میگوید چرا آنها از این عوامل دردناک
و بیدارکننده
پند و اندرز نگرفتند
و بیدار نشدند
و بهسوى
خدا باز نگشتند (فلو لا اذ جائهم باسنا تضرعوا).
در
حقیقت علت عدم بیدارى آنها دو چیز بود: نخست اینکه بر اثر زیادى
گناه و لجاجت در
شرک، قلبهاى آنها تیره
و سخت
و روح آنها انعطافناپذیر شده بود (
و لکن قست قلوبهم).
دیگر اینکه
شیطان (با استفاده از
روح هواپرستى آنها) اعمالشان را در نظرشان زینت داده بود،
و هر
عمل زشتى را انجام مىدادند، زیبا
و هر کار خلافى را صواب مىپنداشتند (وزین لهم الشیطان ما کانوا یعملون).
در آیه بعد اضافه مىکند هنگامى که سختگیری
ها و گوشمالی
ها در آنها مؤثر نیفتاد، از راه لطف
و محبت وارد شدیم
و به هنگامى که درسهاى نخست را
فراموش کردند، درس دوم را براى آنها آغاز کردیم
و درهاى انواع نعمت
ها را بر آنها گشودیم، شاید بیدار شوند
و به آفریننده
و بخشنده آن نعمت
ها توجه کنند،
و راه راست را باز یابند (فلما نسوا ما ذکروا به فتحنا علیهم ابواب کل شى ء).
ولى این همه
نعمت در واقع خاصیت دو جانبه داشت؛ هم ابراز محبتى براى بیدارى بود
و هم مقدمهاى براى
عذاب دردناک؛ درصورتىکه بیدار نشوند؛ زیرا میدانیم هنگامى که
انسان در ناز
و نعمت فرو رود،
و ناگهان آنهمه نعمت از او گرفته شود، سخت بر او دردناک خواهد بود؛ برخلاف اینکه تدریجاً از او گرفته شود که زیاد در او مؤثر نخواهد گشت.
امتهای پیشین استغاثه به درگاه
خداوند متعال را هنگام سختی
ها ترک کردند
و این نشانه
قساوت قلب آنها بود:
•• «وَلَقَدْ أَرْسَلنَآ إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ؛ ما به سوى
امتهايى که پيش از تو بودند، (پيامبرانى) فرستاديم؛ (
و هنگامى که با اين
پیامبران به مخالفت برخاستند،) آنها را با شدت
و رنج
و ناراحتى مواجه ساختيم؛ شايد (بيدار شوند
و در برابر
حق) خضوع کنند
و تسلیم گردند!».
(بأساء)
و (بؤس)
و (باءس) هر سه به معناى شدت گرفتارى است، الا اینکه (بؤس) بیشتر در
جنگ و امثال آن
استعمال مىشود،
و (باءس)
و (باءساء) بیشتر در غیر جنگ، از قبیل فقر
و قحطى
و امثال آن به کار مىرود.
و ضر
و ضراء به معناى بد حالى است، چه بد حالى روحى، مانند اندوه
و نادانى، یا بد حالى جسمى، مانند مرض
و نقصهاى بدنى،
و یا بدحالیهاى خارجى، مانند سقوط از ریاست
و جاه
و از بین رفتن مال
و امثال آن.
شاید مقصود از اینکه هم بأساء را
ذکر کرد
و هم ضراء را این بوده که دلالت کند بر شدایدى که در خارج واقع شده، نظیر قحطى
و سیل
و زلزله،
و همچنین خوف
و فقر
و بدحالى مردم.
ابتلای امم قبل از
امت اسلام به (باءساء)
و (ضراء)، تا شاید در برابر
خدا سر فرود آورند.
و (ضراعة) به معناى
ذلت و خوارى
و (تضرع) به معناى تذلل است
و مراد از آن در اینجا ذلیل شدن در برابر
خدای سبحان است، به این منظور که شاید گرفتاری
ها را رفع نماید.
در این آیه
و چهار آیه بعدیش خداى سبحان براى پیغمبر گرامیاش رفتار خود را با اممى که قبل از وى مىزیستهاند، ذکر مىکند
و بیان مىفرماید که آن امم، بعد از دیدن
معجزات، چه عکس العملى از خود نشان مىدادند،
و حاصل مضمون آن این است که: خداى تعالى انبیایى در آن امم مبعوث نمود،
و هر کدام از آنان،
امت خود را به
توحید خداى سبحان
و تضرع در درگاه او
و به توبه خالص متذکر مىساختند،
و خدا
امتهاى نامبرده را تا آنجا که پاى جبر در کار نیاید
و مجبور به تضرع
و التماس و اظهار مسکنت نشوند به انواع شدت
ها و محنت
ها امتحان مىنمود،
و به اقسام باساء
و ضراء مبتلا مىکرد، تا شاید که با حسن
اختیار به درگاه خدا سر فرود آورده
و دلهایشان نرم شده، از خوردن
فریب جلوههاى
شیطانى و از اتکاى به اسباب ظاهرى
اعراض نمایند. ولى زحمات
انبیا به جایى نرسید
و امت
ها در برابر پروردگار سر فرود نیاوردند؛ بلکه اشتغال به مال
دنیا، دلهایشان را سنگین نمود،
و شیطان هم
عمل زشتشان را در نظرشان جلوه داده
و یاد خداى را از دلهایشان برد.
وقتى کارشان به اینجا رسید خداى تعالى هم درهاى همه نعمت
ها را به رویشان گشود
و چنان به انواع نعمت
ها متنعمشان کرد که از شدت خوشحالى به آنچه که از نعمت
ها در اختیار داشتند مغرور شده
و خود را از احتیاج به پروردگار متعال بىنیاز
و مستقل دانستند، آن وقت بود که بهطور ناگهانى
و از جایى که احتمالش را نمىدادند،
عذاب را بر آنان نازل کرد، یک وقت به خود آمدند که دیگر کار از کار گذشته
و امیدى به نجات برایشان نمانده بود
و به
چشم خود دیدند که چگونه از جمیع وسایل زندگى ساقط مىشوند (فقطع دابر القوم الذین ظلموا
و الحمد لله رب العالمین).
این همان سنت
استدراج و مکرى است که خداى تعالى آن را در آیه (
و الذین کذبوا بآیاتنا سنستدرجهم من حیث لا یعلمون
و املى لهم ان کیدى متین) خلاصه کرده است.
تا زمانى که شدت باءسا
و ضراء باعث انقطاع از اسباب ظاهرى نشود، فطرت توحیدى انسان مشرک بروز نمىکند.
در آنچه که ما درباره معانى آیه بیان نمودیم
و همچنین در
سیاق خود آیه، اگر دقت شود، معلوم خواهد شد
که آیه مورد بحث منافاتى با سایر آیاتى که مىگویند:
فطرت آدمى بر توحید است
و به مقتضاى فطرتش مجبور به اقرار به
توحید است
و روزى که امیدش از همه سببهاى ظاهرى قطع گردید، خواه ناخواه متوجه خدا مىشود ندارد. مانند آیه (
و اذا غشیهم موج کالظلل دعوا الله مخلصین له الدین فلما نجیهم الى البر فمنهم مقتصد
و ما یجحد بایاتنا الا کل ختار کفور).
وجه منافات نداشتن، این است که باساء
و ضراء در آیه مورد بحث غیر از باساء در این قبیل
آیات است. باساء در این آیات بهقدرى ناگوار
و غیر قابل تحمل است که
توسل به اسباب ظاهرى را به کلى از یاد آدمى مىبرد
و اما باساء در آیه مورد بحث به این حد از شدت نیست، به شهادت جمله (لعلهم یتضرعون) زیرا (لعل) براى امیدوارى است،
و امیدوار تضرع بودن غیر
اجبار و اضطرار به تضرع است،
و نیز به
شهادت جمله (
و زین لهم الشیطان ما کانوا یعملون) براى اینکه ظاهر این جمله این است که مشرکین از اسباب ظاهرى غافل نشدند
و گرفتاریشان به حدى نبوده که بهکلى اسباب ظاهرى را فراموش کنند، بلکه از غرورى که در مغزشان پیدا شده بود، مىخواستند با نیرو
و تدابیرى که براى رفع موانع
و منافیات زندگى اندیشیده بودند، پریشانى خود را برطرف سازند،
و همین سرگرمى به اسباب طبیعى آنان را از
تضرع در درگاه خداى سبحان
و خود را به او سپردن باز داشت.
•• «فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ؛ چرا هنگامى که مجازات ما به آنان رسيد، (خضوع نکردند
و)
تسلیم نشدند؟! بلکه دلهاى آنها
قساوت پيدا کرد؛
و شيطان، هر کارى را که مىکردند، در نظرشان زينت داد!».
(لولا) در اینجا چه براى وادار کردن باشد
و چه براى نفى، به هر حال در این مقام افاده
نفی مىکند، به شهادت جمله (ولکن قست قلوبهم) قساوت قلب به معناى سنگدلى
و مقابل نرمدلى است
و آن این است که آدمى چنان سختدل شود که از مشاهده مناظر رقتآور
و از شنیدن سخنانى که معمولا شنونده را متأثر مىکند، متاثر نشود.
بنابراین معناى آیه این است که: اینان در مواقع برخورد با ناملایمات
و بلیات هم به سوى پروردگار خود رجوع نکرده، در برابرش
تذلل ننمودند،
و دلهایشان تحت تاثیر قرار نگرفته، همچنان سرگرم
اعمال شیطانى خود شدند، اعمالى که آنان را از یاد خداى سبحان باز مىداشت
و به اسباب ظاهرى
اعتماد نموده، خیال کردند که اصلاح امورشان همه بستگى به آن اسباب دارد،
و آن اسباب مستقل در تأثیرند.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳، ص۱۶۶، برگرفته از مقاله «عوامل ترک استغاثه».