طُهْر (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
طُهْر (به ضم طاء و سکون هاء) از
واژگان قرآن کریم به معنای پاکی و ضد
نجس است.
مشتقات
طُهْر که در
آیات قرآن آمده عبارتند از:
طَهُور (به فتح طاء و ضم هاء) مصدر به معنای پاکی، وصف به معنای پاک، پاک کننده و اسم به معنای آبی است که با آن تطهیر میشود؛
تَطَهُّر (به فتح تاء و طاء و ضم هاء) از باب تفعل به معنی پاک شدن؛
تَطْهیر (به فتح تاء و سکون طاء) به معنی پاک کردن است.
طُهْر (بر وزن قفل) به معنای پاکی است.
ارباب لغت گفتهاند: «
طَهُرَ طُهْراً و طُهُوراً و طَهَارَةً: ضد نجس.»
به مواردی از
طُهْر که در
قرآن به کار رفته است، اشاره میشود:
(فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحِیضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّی یَطْهُرْنَ) «از زنان در حال
حیض دوری کنید و با آنها
مقاربت نکنید تا از
خون پاک شوند یا
غسل کنند.»
مراد از
طهر انقطاع خون حیض است و از آیه به دست میآید که مقاربت بعد از انقطاع و قبل از غسل جایز است. اهل
کوفه به جز
حفص («یطّهّرن») را با تشدید طاء و هاء خواندهاند که به معنی اغتسال است.
بعضی آنرا
وضو معنی کردهاند.
در
مفردات گفته:
طهارت دو قسم است:
طهارت جسم،
طهارت نفس و عامّه آیات
قرآن به
طهارت نفس حمل شده است.
(وَ اَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً) (و از
آسمان آبى پاک كننده نازل كرديم.)
طَهُور یک دفعه مصدر است به معنی پاکی، چنانکه نقل شد و اهل لغت تصریح کردهاند و یک دفعه وصف است.
طهور را در این آیه پاک و پاک کننده گفتهاند چون شیء یک دفعه پاک است، ولی پاک نمیکند مثل آب انار و غیره و یک دفعه پاک است و پاک میکند، مثل
آب که پاک است و نجاسات را نیز پاک میکند. شاید افاده این معنی از صیغه مبالغه بودن آن باشد چنانکه در
النهایه و
شیخ طوسی در
الخلاف گفته است.
دفعه سوّم اسم است و آن آبی است که با آن
تطهیر میشود، مثل فطور به آنچه با آن افطار میشود، و وقود به آنچه با آن آتش افروخته میشود.
«مَا عِنْدِی طَهُورٌ اَتَطَهَّرُ بِهِ» در نزدم آبی نیست تا
تطهیر کنم.
(فَاِذا تَطَهَّرْنَ فَاْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ اَمَرَکُمُ اللَّهُ) «چون به وسیله غسل و یا به وسیله شستن
فرج، پاک شدند از محلی که
خدا دستور داده (فرج)
آمیزش کنید.»
تَطَهُّر از باب تفعل به معنی پاک شدن است، فعل آن اطهر (با تشدید) نیز آید که در اصل تطهر بوده تاء در طاء ادغام شده و برای رفع محذور ابتدا به سکون همزه به اولش آمده است.
(وَ اِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا) «اگر
جنب شدید پاک شوید و تحصیل
طهارت کنید، البته با غسل.»
ناگفته نماند معنای اولی در هر دو پاک شدن است، ولی سبب پاک شدن اغتسال است، پس غسل موجب طهارت باطنی است.
(اِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً) «ای
اهل بیت، خدا اراده فرموده که شما را از هر آلودگی پاک گرداند (و اراده خدا از مراد جدا نمیشود)»
تَطْهیر به معنای پاک کردن است.این کلام توام با پاک گرداندن اهل بیت (علیهمالسّلام) است.
[
در اینجا لازم است چند آیه را بررسی کنیم
]
(فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِی الْمَحِیضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّی یَطْهُرْنَ فَاِذا تَطَهَّرْنَ فَاْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ اَمَرَکُمُ اللَّهُ)(در حال حيض، از زنان كنارهگيرى كنيد. و با آنها نزديكى ننماييد، تا پاک شوند، و هنگامى كه پاک شدند! آنگونه كه خدا به شما فرمان داده، با آنها آميزش كنيد!)
بنا بر آنکه
(«یَطْهُرْنَ») بی تشدید و به معنی انقطاع خون باشد آیا میشود از آیه جواز مقاربت بعد از انقطاع و قبل از اغتسال را استفاده کرد؟ اگر
(«فَاِذا تَطَهَّرْنَ») در ذیل آیه نبود، جواز آن بیشک بود، ولی ملاحظه دو جمله میفهماند که جواز در صورت انقطاع خون و اغتسال زن است، حتی اگر اغتسال بدون انقطاع باشد مقاربت جایز نیست، ولی این در صورتی است که مراد از
(«تَطَهَّرْنَ») غسل باشد نه شستن محل خون، وگرنه
(یَطْهُرْنَ و تَطَهَّرْنَ) هر دو به یک معنی است.
ناگفته نماند:
(«حَتَّی یَطْهُرْنَ») نشان میدهد که نهی با انقطاع خون از بین رفته است و دیگر در جواز آن احتیاج به غسل نیست، ولی پس از غسل دیگر کراهتی هم در بین نیست. فقهاء به کراهت مقاربت بعد از انقطاع و قبل از غسل
فتوی دادهاند و چنانکه گفته شد میشود آنرا از آیه استفاده کرد، ولی استناد عمده فقهاء به روایات است مثل روایت
محمد بن مسلم از
امام باقر (علیهالسّلام):
«فِی الْمَرْئَةِ یَنْقَطِعُ عَنْهَا الدَّمُ دَمُ الْحَیْضِ فِی آخِرِ اَیَّامِهَا قَالَ اِذَا اَصَابَ زَوْجَهَا شَبَقٌ فَلْیَاْمُرْهَا فَلْتَغْسِلْ فَرْجَهَا ثُمَّ یَمَسُّهَا اِنْ شَاءَ قَبْلَ اَنْ تَغْتَسِلَ.» «عَنْ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ قَالَ: سَئَلْتُهُ عَنِ الْحَائِضِ تَرَی الطُّهْرَ، اَ یَقَعُ فِیهَا زَوْجُهَا قَبْلَ اَنْ تَغْتَسِلَ؟ قَالَ: لَا بَاْسَ وَ بَعْدَ الْغُسْلِ اَحَبُّ اِلَیَّ.» (خُذْ مِنْ اَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها) «تو به واسطه
صدقه آنها را
تطهیر و تزکیه میکنی.»
ظاهرا هر دو خطاب به
حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. بعضی احتمال دادهاند که فاعل
(تُطَهِّرُهُمْ) صدقه باشد یعنی: صدقه آنها را پاک میکند.
ولی سیاق آیه مخصوصا ضمیر «بِها» دلیل قول اول است.
تطهیر به معنای پاک کردن و تزکیه نمو دادن است، مثل مریض که اول مرض را از بین میبرند سپس تقویتش میکنند. از آیه به دست میآید که ادای صدقه دو اثر دارد: یکی پاک شدن از گناهان مثل
(اِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ) (چرا كه حسنات، سيّئات و آثار آنها را از بين مىبرند.)
دومی آمدن
برکت و خیر و این هر دو به وسیله خداست، ولی چون اخذ صدقه به آن حضرت محوّل شده، دو فعل اخیر نیز به وی نسبت داده شده است. به نظر بعضی
(«تُزَکِّیهِمْ») نسبت دادن آن حضرت است آنها را به
زکات و تزکیه،
ولی این بعید است.
(وَ عَهِدْنا اِلی اِبْراهِیمَ وَ اِسْماعِیلَ اَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ) (و از
ابراهیم و
اسماعیل پيمان گرفتيم كه: خانه مرا براى طوافكنندگان و مجاوران و ركوعكنندگان سجدهگزار [
نماز گزاران
] پاكيزه سازيد.)
در
تفسیر المیزان فرموده:
تطهیر بیت یا خالص و آماده کردن آن، برای
عبادت است و یا پاک کردن از کثافات میباشد که در اثر عدم مبالات مردم عارض میشود.
به نظر نگارنده احتمال اول صحیح است که آن دو بزرگوار بانی بیتاند و قبل از آن دو، بیتی وجود نداشت تا از کثافات پاکش کنند، مگر آنکه بگوئیم: بیت از بناهای انبیاء دیگر است درافتاده و کثیف شده بود که آن دو بزرگوار به تعمیر و تطهیرش مامور شدند، ولی آماده کردن بهتر است.
(وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ • وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ)(و
لباست را پاكيزهدار، • و از پليدى دورى كن.)
ظاهرا
تطهیر ثیاب
تطهیر معمولی است یعنی خدایت را بزرگ بدان،
لباسهایت را پاک کن و از
اضطراب و سستی به دور باش. از قتاده نقل شده که مراد از ثیاب،
نفس است یعنی باطنت را پاک گردان،ولی این بعید است و
تطهیر ثیاب و بهداشت از موضوعات اصیل اسلامی است، و قویا آیه اول راجع به
نماز و دومی راجع به
طهارت لباس در نماز باشد یعنی: «نماز بخوان،
لباست پاک گردان، اضطراب به دلت راه مده.»
(فِیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ اَنْ یَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ یُحِبُ الْمُطَّهِّرِینَ)(در آن، مردانى هستند كه دوست مىدارند پاكيزه باشند؛ و خداوند پاكيزگان را دوست دارد.)
گویی مراد
طهارت به وسیله آب است. در
مجمع البیان فرموده: روایت شده رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به مردم
قبا فرمودند: در پاک کردن خود چه میکنید، خداوند شما را نیکو ثنا فرموده، گفتند: اثر غائط را با آب میشوئیم، فرمود: خداوند درباره شما نازل کرده
(«وَ اللَّهُ یُحِبُ الْمُطَّهِّرِینَ») ایضا در مجمع البیان نقل کرده که دوست دارند
بول و غائط را با آب بشویند، این از
امام باقر و
امام صادق (علیهماالسّلام) منقول است.
در
تفسیر برهان نیز این روایات نقل شده است.
(اَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ اِنَّهُمْ اُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ) «آنها را از شهر خویش بیرون کنید که از کار و طریقه شما خودشان را پاک و منزه میدانند و کنار میکشند.»
به قولی مراد از (یَتَطَهَّرُونَ) یتنزّهون است.
(وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا)(و تو را از كسانى كه
کافر شدند، پاک و دور مىسازم)
مقصود کنار کشیدن و یا پاک نگاه داشتن است.
(وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً) (و پروردگارشان شراب
طهور به آنان مىنوشاند.)
شاید
طهور به معنی کاملا پاک باشد، یعنی در شراب بهشتی مطلقا کثافت و آلودگی نیست، و شاید پاک کننده باشد که گفتهاند: شراب بهشتی از ثقل خوراک پاک میکند و دوباره اشتها میآورد. در آیاتی که راجع به شراب بهشتند آیهای نیست که این وصف را روشن کند. در تفسیر برهان از حضرت باقر (علیهالسّلام) در ضمن حدیثی نقل شده که به وسیله خوردن آن شراب قلوبشان از
حسد پاک میشود و موی از چشمانشان میافتد.
در مجمع البیان از حضرت صادق (علیهالسّلام) روایت نقل کرده که شراب
طهور آنها را از هر چیز جز علاقه به خدا پاک میکند.
(ذلِکُمْ اَزْکی لَکُمْ وَ اَطْهَرُ) (براى رشد خانوادههاى شما و پاكيزگى جامعه مفيدتر است.)
(«ذلِکُمْ») اشاره است به عدم ممانعت زن مطلقه از اینکه با شوهر قبلی
ازدواج کند، ظاهرا مراد با برکتتر و پاکیزهتر بودن برای قلوب است.
(ذلِکُمْ اَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ) (اين كار براى پاكى دلهاى شما و آنها بهتر است.)
(اِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ • فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ • لا یَمَسُّهُ اِلَّا الْمُطَهَّرُونَ) (كه آن،
قرآن پر ارزشى است، • كه در كتاب محفوظى جاى دارد، • و جز پاكان نمىتوانند به آن دست زنند و دست يابند.)
(«لا یَمَسُّهُ») ظاهرا وصف
قرآن است نه وصف
(کِتابٍ مَکْنُونٍ)، مراد از
(کِتابٍ مَکْنُونٍ) لوح محفوظ است که فرموده:
(بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ • فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ) (اين آيات، سحر نيست، بلكه
قرآن با عظمت است، • كه در لوح محفوظ جاى دارد.)
نظیر این است آیه:
(وَ اِنَّهُ فِی اُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ) (و اين
قرآن در لوح محفوظ نزد ما والا و استوار است!)
ضمیر «اِنَّهُ» راجع به
قرآن است. معنی سه آیه فوق چنین میشود: «آن
قرآن محترمی است. در کتابی پوشیده و محفوظ، مسّ نمیکند و نمیداند حقائق
قرآن را جز پاکان.» این در صورتی است که لا در
(«لا یَمَسُّهُ») برای نفی باشد. مسّ را در آیه علم و دانستن گفتهاند. مفردات گوید: یعنی به حقائق معرفت
قرآن نمیرسد مگر آنکه نفس خویش را پاک کرده و از چرک فساد پاک شده.
بیضاوی («لا یَمَسُّهُ») را وصف کتاب مکنون گرفته و گوید: بر آن مطلع نمیشود مگر مطهرون.
تفسیر المیزان نیز آن را علم فرموده است، باز فرموده وجهی نیست که مطهّرون مخصوص
ملائکه باشد، چنانکه بیشتر مفسّران گفتهاند، بلکه مطهّرون از
بشر نیز که آیه
تطهیر بیان میکند در آن داخلاند.
علی هذا معنی آیه این است «حقائق قرآن را درک نمیکند و نمیداند مگر آنان که خداوند قلوبشان را از آلودگیهای گناهان و کثافات ذنوب پاک فرموده است خواه ملک باشند یا بشر.» وصف بودن («لا یَمَسُّهُ») برای (کِتابٍ مَکْنُونٍ) به نظر بعید است، بلکه تا («تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ»)برای قرآن چهار وصف آمده است.
قول دیگر آن است که لا در
(«لا یَمَسُّهُ») ناهیه است و مراد از
طهارت،
طهارت از
حدث و خبث است،
ولی مناسب آن قرائت
(«متطهّرون») است که به معنی وضو و غسل باشد یعنی: مس نکند
قرآن را و به آن دست نزند مگر آنانکه با
طهارتاند. ممکن است در اینصورت باز «لا» نافیه و مراد از خبر انشا باشد. در مجمع البیان فرموده: گفتهاند: جایز نیست بر جنب و حائض و محدث، مسّ
قرآن «و این از امام باقر (علیهالسّلام) نقل شده و مذهب مالک و شافعی است، در نزد ما ضمیر («لا یَمَسُّهُ») راجع به قرآن است و غیر طاهر را مسّ کتابت آن جایز نیست».
این قول به نظر نگارنده ضعیف است، زیرا آن با «مطهّرون» اصلا سازگار نیست و اینکه مسّ کتابت قرآن بر جنب و حائض جایز نیست مطلبی است که دلیلش روایات است نه این آیه.
در تفسیر المیزان از
الدر المنثور نقل کرده که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به
عمرو بن حزم فرمود:
«وَ لَا تَمَسَّ الْقُرْآنَ اِلَّا عَنْ طَهُورٍ.»
•
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «طهر»، ج۴، ص۲۴۱-۲۴۷.