طریقت نعمتاللهی (پژوهشکدهباقرالعلوم)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
فرقه نعمت اللهیه از معروفترین سلسلههای
تصوف در
ایران است که توسط
شاه نعمت الله تاسیس شده که بعد از او به چند شاخه تقسیم شدند.
منابع درباره محل و تاریخ ولادت
شاه نعمت الله گزارشهای متناقض ارائه کردهاند. آنچه مسلم است پدرش، سید عبدالله، از
شام به
ایران آمد و در کوه بنان
کرمان مسکن گزید.
این دودمان از سادات حسینی بودند. شاه نعمت الله از سن بیست و چند سالگی سفرهای دور و دراز خود را آغاز کرد که تا اواخر
عمر ادامه داشت. در سفر
مصر بود که با شیخ عبدالله یافعی، عالم بزرگ شافعی، برخورد کرد و از مریدان او شد و هفت سال ملازم و شاگرد او بود. شیخ مذکور در بستر احتضار خلافت خویش را بدو سپرد.
شاه نعمت الله سپس به ایران آمد و به
ماوراءالنهر رفت و مریدان زیادی یافت. تیمور که در آن زمان میرفت تا قدرت برتر منطقه شود، از کثرت مریدان شاه نعمت الله به
وحشت افتاد و به او پیام فرستاد: «مخدوم زاده! در یک
شهر دو
پادشاه نتوانند بودن، یا شما باشید یا من.»
این پیغام باعث شد که نعمت الله به
هرات رفته و با
دختر سید حمزهی دستاربند هروی
ازدواج کند و هفت سال در آنجا بماند. بعد از آن شاه نعمت الله
سفر خویش را به کرمان آغاز نمود و در حوالی سال ۷۷۵ه. ق به
یزد و از آنجا به تفت (۲۰ کیلومتری یزد) رفت و
خانقاه با شکوهی ساخت.
او در حدود پانزده سال بین یزد و کوه بنان در تردد بود، تا اینکه عاقبت رحل اقامت به ماهان افکند و بیست و پنج سال آخر عمر را در آن جا گذراند و در خانقاهی که احداث کرد، مریدانش را در تحت
تربیت و
ارشاد خویش گرفت. طی این دوره شهرت و اعتبار او فراگیر شد و حتی از مرزهای ایران گذشت. سلطان احمدشاه بهمنی (۸۳۷ـ۸۲۵ه. ق) و پسرش سلطان علاءالدین شاه از زمرهی ارادت مندان سخاوتمند این پیر طریقت شدند. متاسفانه منابع در مورد چگونگی آغاز روابط و شناخت پادشاهان دکن با شیخ نعمت الله اطلاعی به دست نمیدهند.
گزارشهای حاکم کرمان مبنی بر فزونی روزافزون مریدان باعث شد که شاهرخ تیموری به واهمه بیفتد؛ برای همین وی شاه نعمت الله را به هرات فراخواند، ولی عاقبت او را به حال خود گذاشت.
اما از دیگر سو، مناسبات سلطان احمد بهمنی بدان پایه رسید که وی از شیخ درخواست کرد که یکی از فرزندانش را به
هند فرستد. شیخ نوهی خویش، میرزا نورالله،
فرزند خلیل الله را روانهی هند کرد. چون وی «... به حوالی دارالخلافه رسید، با جمیع شاهزادهها و امرا به پیشوازی او رفته، قرین اعزاز و اکرام به شهر احمدآباد بیدر در آورده و در جای ملاقات قریه و
مسجد ساخته، موسوم به نعمت آباد گردانید و میر نورالله را ملک المشایخ خطاب فرموده، بر جمیع مشایخ مقدم نشانید و دختر به وی داده به دامادی خویش معزز و مقرب گردانید.»
زمانی که روابط حاکم کرمان (امیر ادکو) با حاکم
شیراز و یزد (امیرزاده اسکندر) تیره بود، از طرف حاکم کرمان به شاه نعمت الله ماموریت داده شد که واسطه دوستی آنان شود. وی به خوبی این ماموریت را انجام داد. منابع ذکر ننمودهاند که در چه زمانی شاه نعمت الله به شیراز رفته است. شیخ روابط خوبی با میرزا اسکندر داشته است و او را، مقدم بر تمام علما و عرفای شیراز، نزد خود مینشاند.
شاید زمانی که شاهزادهی مذکور علیه عمویش، شاهرخ شورید، شیخ را جهت مقاصد سیاسی به شیراز فراخوانده باشد؛ زیرا شاهرخ به شیخ آزار رسانده بود. رساله سؤال و جواب شیخ که مریدانش منسوب به او میکنند، در واقع استفتاءآتی است که میرزا اسکندر در توجیه سرکشی خود از شاه نعمت الله سؤال مینماید و جواب میگیرد.
شاه نعمت الله ولی در ۲۲
رجب سال ۸۳۴ه. ق در ماهان درگذشت. زمانی که این خبر به گوش سلطان احمد شاه بهمنی رسید، به همراه هیئتی، مبالغ زیادی فرستاد تا بر سر مزار او بارگاه بلندی بسازند. بنای مذکور اکنون یکی از اماکن دیدنی در ماهان است.
شواهد بسیاری دلالت بر سنی بودن شاه نعمت الله دارد. گذشته از این که در
قرن هشتم و نهم هجری؛ یعنی قبل از ظهور
صفویه مذهب تشیع در ایران چندان
رواجی نداشته است، با توجه به اینکه شاه نعمت الله ولی مرید و معتقد شیخ عبدالله یافعی (متوفی ۷۶۷ یا ۷۶۸ ه. ق) بوده و هفت سال خدمت او را کرده است،
بعید به نظر میرسد که این مرید صادق، در مذهب با مراد خویش که از بزرگان
اهل سنت و فرقهی شافعی در زمان خویش بوده، موافق نبوده یا لااقل او را تصدیق ننموده باشد.
از سوی دیگر سلسله مشایخ و نسبت خرقهی شاه ولی به تصریح خود او به شیخ
احمد غزالی و
حسن بصری میرسد که جایگاه آنان در میان علمای اهل سنت، بر کسی پوشیده نیست.
اما قراین و شواهدی که در آثار منظوم و منثور شاه نعمت الله به چشم میخورد فراوان است که به عنوان نمونه میتوان به این
شعر وی اشاره داشت:
ره سنی گزین که مذهب ماست ورنه گم گشتهای و در خللی
رافـضـی کیست
دشمن بوبکــر خارجی کیست دشمنان علی
هر که او چهــار یار دارد دوست امت پاک مذهب است و ولـی
دوست دار صـحابهام به تمــــام یــار سنی و خصـم معتزلــــی
برای تحقیق بیشتر در این مورد، محققان و خوانندگان را به کتابهای شاه نعمت الله، ارجاع میدهیم.
با این همه و با وجود شواهد فراوان مبنی بر سنی بودن شاه نعمت الله، نمیتوان ارادت وی به محضر
امیرمومنان علی (علیهالسّلام) و فرزندان بزرگوار و معصوم آن حضرت (علیهالسّلام) را منکر شد.
گرچه این امر را نیز میتوان مرامی صوفیانه دانست که در میان بیشتر فرقههای صوفیه قابل مشاهده است.
شایان ذکر است که شاه نعمت الله دارای تالیفات منظوم و منثور بسیاری است که برخی از آنها هم چون دیوان وی شهرت بسزایی دارد.
تنها
فرزند شاه نعمت الله، شاه خلیل الله است. شاهرخ تیموری احتمالا به منظور کنترل فرقهی نعمت اللهی، خلیل الله را به دارالسلطنهی هرات فراخواند و ظاهرا مراتب
احترام را به جا آورد، اما زمانی که اقبال عموم مردم را نسبت به شیخ مشاهده کرد (تا بدانجا که فرزندش، بای سنقر میرزا، با آفتابه
طلا دستهای شیخ را شست) دیگر نتوانست تحمل نماید و بنای بدرفتاری نهاد. شیخ با هر عذر و بهانهای بود، هرات را به سمت ماهان ترک کرد.
گویا در کرمان هم نتوانست آسوده باشد، لذا یکی از پسرانش، شاه شمس الدین محمد را به نیابت خود مسئول تولیت آستانه شاه ولی در ماهان گذاشت و خود به همراه بقیهی اعضای
خانواده به هند رفت. در آن جا مورد استقبال قرار گرفت و به ارشاد مریدان در دکن پرداخت. شاهزاده علاءالدین،
پسر احمدشاه بهمنی یکی از دختران خود را به عقد شاه حبیب الله، پسر سوم شاه خلیل الله درآورد.
حبیب الله در زمرهی امرای معروف احمدشاه و سپس علاالدین در آمد و فرماندهی جنگها را عهده دار شد و
لقب غازی (جنگجو) گرفت.
در سالهای بعد شاه محب الله به عنوان مرشد مریدان نعمت اللهی شناخته میشد. اعقاب شاه محب الله معتبرترین شاخهی دودمان شاه نعمت اللهی بودند که در مناسبات سیاسی سدههای نهم تا دوازدهم هجری قمری، چه در هند و چه در ایران، از جایگاه ویژهای برخوردار بودند. طی این چهار سده، تفت یزد و ماهان کرمان و احمدآباد هند از کانونهای اصلی فعالیت دودمان نعمت اللهی به شمار میرفت.
مشهورترین فرزندان شاه محب الله، شاهزاده عبدالله و شاهزاده صفی الله و شاهزاده ظهیرالدین علی و عطیة الله بودند. شاه کمال الدین عطیة الله بعد از وفات
پدر به مقام
ولایت رسید.
بنا به گفته مولانا صنع الله، دوتن از فرزندان شاه محب الله به نامهای عبدالله و صفی الله «از طرف هند به دارالعباده یزد آمده در بقعه مبارکه تفت به ارشاد اهالی آنجا مشغولی داشتند و هم چنین شاه ظهیرالدین علی بعد از مدتی از هند به خطه بهشت منزله یزد تشریف داده، دیده محبان آن سلسله علیه به جمالش روشنایی یافت.»
مؤلف مذکور تاریخ ورود آنان را به یزد ذکر نمیکند، اما احمد کاتب، مؤلف محلی (تاریخ جدید یزد) در ضمن ذکر حوادث سال ۸۵۰ هـ ق از حضور شاه ظهیرالدین در یزد خبر میدهد.
از این پس خانقاه تفت رونق زیادی میگیرد تا جایی که
دانشمند برجستهی آن زمان، یعنی شرف الدین علی یزدی، صاحب ظفرنامه در خانقاه تفت مسکن میگزیند و با مرشدان نعمت اللهی روابط نزدیک برقرار میکند.
کاتب در ذکر حوادث سال ۸۵۵ ق آورده است که شرف الدین علی به همراه سادات نعمت اللهی، در استقبال از میرزا ابوالقاسم بابر، نمایندگان اهالی یزد بودند و در سال ۸۵۸ ق افراد مذکور در جریان محاصره شهر یزد توسط امیرزاده خلیل، دخترزاده شاهرخ تیموری و دفع آن توسط پیر بوداق میرزا، پسر جهانشاه، میانجی گری میکنند.
پس از
خشم شاه عباس صفوی بر صوفیان و قتل عام آنان باقی مانده نعمت اللهیها در ایران نیز فرار کرده و به هند رفتند و دیگر اثری از اینها در ایران نبود.
زمان نادر قلی افشار دو تن از صوفیان نعمت اللهی از سوی شاه علیرضا دکنی پادشاه وقت و قطب نعمت اللهی هند به ایران فرستاده شدند تا نعمت اللهیه را مجددا احیا کنند. این ماموریت بر دوش معصومعلی شاه و شاه طاهر دکنی افتاد و این دو به ایران آمدند. بعدها نیز علیرضا شاه دوازده صوفی دیگر را مامور کرد به ایران بیایند و این فرقه را احیا کنند.
در اوایل قرن سیزدهم با تشکیل
دولت قاجاریه، علی رغم آزار و
اذیت مخالفان، به تدریج بعضی از مشایخ این سلسله از
هندوستان راهی ایران شده و به
تبلیغ و
ارشاد پرداختند و از این رهگذر طریقهی مزبور که در شبه قاره هند پیشرفت شایان کرده بود، دوباره در ایران رونق یافت.
سلسله نعمت اللهی تا روزگار مجذوب علی شاه یک وحدت پر رنگ داشت؛ گو اینکه کوثرعلی شاه نیز کماکان بنا به دستوری که از طرف نورعلی شاه داشت به ارشاد فقرای سلسله مشغول بود و اختلافاتی میان این دو مرشد دیده نمیشد. اما بعد از درگذشت مجذوب علی شاه در
تبریز سلسلهی نعمت اللهیه رفته رفته به پنج شاخه زیر تقسیم شد که هریک مدعی قطبیت و ولایت بودند.
۱)
کوثریه که پیروان حاج ملا
محمدرضا همدانی ملقب به
کوثر علی شاه است.
۲)
گنابادیه که پیروان ملا سلطان محمد ملقب به
سلطانعلی شاه بودند که اقطاب این سلسله از اول تا امروز همه از خاندان وی هستند به این ترتیب: نورعلی شاه فرزند سلطانعلی شاه سپس صالح علی شاه سپس رضا علی شاه سپس محبوبعلی شاه و در حال حاضر مجذوب علی شاه.
۳)
شمسیه پیروان سید حسن استرآبادی که سلسله بنام جانشین وی شمس العرفا نام گرفت که حجت بلاغی قمی مدعی جانشینی این فرقه بود که امروز در فرقههای دیگر مستهلک شده است.
۴) سلسله
ذوالریاستین یا مونس علی شاهیه که اقطاب آن عبارتند از:
ا) حاج آقا محمد ملقب به منور علی شاه از مریدان و خلفای رحمت علی شاه.
ب) حاج علی آقا ملقب به وفاعلی شاه.
ج) سید اسماعیل اجاق کرمانشاهی که وی در زمان حیات خرقه ارشادش را به چهارمین قطب سلسله یعنی میرزا عبدالحسین ذوالریاستین فرزند وفا علیشاه واگذار کرد.
د) بعد از وی دکتر جواد نوربخش مدعی جانشینی شد که به دلیل پروندههای سنگینی که علیه وی در محاکم مختلف موجود بود از کشور خارج و در سال ۱۳۸۹ش درگذشت.
۵) سلسله صفی علی شاه یا انجمن اخوت.
پیروان میرزا محمد حسن اصفهانی ملقب به صفی علی شاه که وی از مریدان رحمت علی شاه بود. وی تالیفات و تصنیفات فراوانی دارد از جمله تفسیری منظوم بر
قرآن کریم. بعد از وی یکی از رجال پر شهرت قاجار به نام علی خان ظهیر الدوله که دست ارادت به وی داده بود، با لقب صفاعلی شاه به خلافت او رسید و در ترویج و جانشینی او کوشید.
فرقه؛
سلسله نعمتاللهی.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «فرقه ی نعمت اللهیه» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۱/۱۷.