• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

طبع (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



دیگر کاربردها: طبع (ابهام‌زدایی).


طَبْع (به فتح طاء و سکون باء) از واژگان قرآن کریم به معنای‌ مهر زدن است.
مشتقات طَبْع که در آیات قرآن آمده عبارتند از:
یَطْبَعُ‌ (به فتح ياء و سکون طاء) به معنای مهر می‌نهد،
نَطْبَعُ‌ (به فتح نون و سکون طاء) به معنای مهر می‌نهیم، است.


طَبْع به معنای‌ مهر زدن است.
در قاموس المحیط گوید:«طَبَعَ‌ عَلَیْهِ: خَتَمَ»
راغب اصفهانی گفته: طبع آن است که شی‌ء را به صورتی و شکلی درآوری مثل طبع سکّه و درهم. آن از ختم اعمّ و از نقش اخصّ است.
از این جهت به سجیّه و خلق انسان، طبع و طبیعت گفته‌اند، که سجیّه نقش بستن صورت و شکلی است در نفس انسان، خواه از حیث عادت باشد و یا از جهت خلقت، ولی استعمال آن در خلقت بیشتر است.
طبیعت آتش و دوا همان است که خدا در آنها گذاشته است.
این‌که گوید: طبع از ختم اعم است، به آن علت است که ختم فقط مهر زدن می‌باشد، ولی طبع در آن و نیز در تصویر و منقّش کردن به کار می‌رود.
نقش از طبع اعمّ است که حتی به رنگ‌آمیزی و اثری که در زمین می‌ماند اطلاق می‌شود.


به مواردی از طَبْع که در قرآن به‌ کار رفته است، اشاره می‌شود:

۲.۱ - طَبْع (آیه ۱۵۵ سوره نساء)

(فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ وَكُفْرِهِمْ بِآيَاتِ اللَّهِ وَ قَتْلِهِمُ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ ۚ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْهَا بِكُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا)
(به خاطر پيمان شكنى آن‌ها، و انكار آيات خدا، و كشتن پيامبران به ناحق، و اين‌كه از روى استهزا مى‌گفتند: «دل‌هاى ما، در غلاف است و سخنان پيامبر را درک نمى‌كنيم.» رانده درگاه خدا شدند. آرى، خداوند به سبب كفرشان، بر دل‌هاى آنها مهر زده؛ كه جز عدّه كمى كه راه حق مى‌پويند ایمان نمى‌آورند.)
مراد از طبع و مهر زدن به قلب آن است که شخص حاضر به قبول حق نشود و زیر بار آن نرود، هر چند به آن یقین داشته باشد مثل‌: (وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها اَنْفُسُهُمْ)
(و آن‌را از روى ظلم و تکبر انكار كردند، در حالى‌كه در دل به آن یقین داشتند.)
و آن یک نوع محو قابلیت ایمان است، و علت این مهر زدن کفر و تجاوز و ستمکاری است.


۲.۲ - یَطْبَعُ‌ (آیه ۱۰۱ سوره اعراف)

(وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ کَذلِکَ‌ یَطْبَعُ‌ اللَّهُ عَلی‌ قُلُوبِ الْکافِرِینَ)
(پيامبرانشان دلايل روشن براى آنان آوردند؛ ولى آن‌ها چنان لجوج بودند كه به آن‌چه قبلًا تكذيب كرده بودند، ايمان نمى‌آوردند. اين‌گونه خداوند بر دل‌هاى کافران مهر مى‌نهد و بر اثر لجاجت و ادامه گناه، توان تشخيص را از آنها سلب مى‌كند.)


۲.۳ - نَطْبَعُ‌ (آیه ۷۴ سوره یونس)

(ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلًا إِلَىٰ قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ کَذلِکَ‌ نَطْبَعُ‌ عَلی‌ قُلُوبِ الْمُعْتَدِینَ)
(سپس بعد از او (نوح) پيامبرانى به سوى قومشان فرستاديم؛ آنان دلايل روشن برايشان آوردند؛ امّا آن‌ها، بر اثر لجاجت به چيزى كه پيش از آن تكذيب كرده بودند، ايمان نياوردند. اينچنين بر دل‌هاى تجاوزكاران مهر مى‌نهيم تا چيزى را درک نكنند.)


۲.۴ - يَطْبَعُ (آیه ۳۵ سوره غافر)

(الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللهِ بِغَيْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللهِ وَعِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذلِكَ يَطْبَعُ اللهُ عَلى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ)
(همان كسانى كه در آيات خدا بى‌آن‌كه دليلى بر ايشان آمده باشد به مجادله مى‌پردازند؛ ... اين‌گونه خداوند بر دل هر متكبّر گردنكشى مُهر مى‌نهد.)


۲.۵ - یَطْبَعُ‌ (آیه ۵۹ سوره روم)

(کَذلِکَ‌ یَطْبَعُ‌ اللَّهُ عَلی‌ قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ)
(اين‌گونه خداوند بر دل‌هاى آنان كه آگاهى ندارند مُهر مى‌نهد.) )
ملاحظه آیات شریفه نشان می‌دهد که مهر زدن از جانب خداست و اوست که به قلوب مهر می‌زند و چون کار به آنجا رسید دیگر صاحب چنین قلب ایمان نمی‌آورد و به حق تسلیم نمی‌شود، ولی علت این کار همان کفر و تعدّی و ظلم است، چون کسی در این کارها پیوسته باشد متعاقب آن خداوند دلش را مهر می‌زند و از رحمت خداوندی دور می‌شود.

۱. قرشی بنایی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۴، ص۲۰۵.    
۲. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۵۱۵.    
۳. طریحی نجفی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت الحسینی، ج۴، ص۳۶۷.    
۴. فیروزآبادی، مجدالدین، قاموس المحیط، ج۱، ص۷۴۳.    
۵. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۵۱۵.    
۶. نساء/سوره۴، آیه۱۵۵.    
۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۰۳.    
۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۵، ص۲۱۵.    
۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۱۳۲.    
۱۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۶، ص۱۳۰.    
۱۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ص۱۳۰.    
۱۲. نمل/سوره۲۷، آیه۱۴.    
۱۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۳۷۸.    
۱۴. اعراف/سوره۷، آیه۱۰۱.    
۱۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۶۳.    
۱۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۸، ص۲۵۸.    
۱۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۸، ص۲۰۴.    
۱۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۹، ص۱۹۴.    
۱۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۷۰۰.    
۲۰. یونس/سوره۱۰، آیه۷۴.    
۲۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۱۷.    
۲۲. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۸، ص۲۵۹.    
۲۳. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۸، ص۲۰۵.    
۲۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۳۳۵.    
۲۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۱۸۹.    
۲۶. غافر/سوره۴۰، آیه۳۵.    
۲۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۷۱.    
۲۸. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۷، ص۵۰۲.    
۲۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۳۳۱.    
۳۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۱، ص۲۶۶.    
۳۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۸۱۴.    
۳۲. روم/سوره۳۰، آیه۵۹.    
۳۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۱۰.    
۳۴. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۶، ص۳۱۰.    
۳۵. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۲۰۷.    
۳۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۹، ص۱۵۶.    
۳۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۴۸۷.    



قرشی بنایی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «طبع»، ج۴، ص۲۰۵.    






جعبه ابزار