طبع (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
طَبْع (به فتح طاء و سکون باء) از
واژگان قرآن کریم به معنای مهر زدن است. گفته شده طبع، شیء را به صورتی و شکلی درآوردن است و اعمّ از
ختم و اخصّ از
نقش است. از این جهت به سجیّه و خلق انسان، طبع و طبیعت گفتهاند، که
سجیّه نقش بستن صورت و شکلی است در نفس انسان، خواه از حیث عادت باشد و یا از جهت
خلقت، ولی استعمال آن در خلقت بیشتر است.
طَبْع به معنای مهر زدن است.
در
قاموس المحیط گوید: «طَبَعَ عَلَیْهِ: خَتَمَ».
راغب اصفهانی گفته: طبع آن است که شیء را به صورتی و شکلی درآوری مثل طبع
سکّه و
درهم. آن از ختم اعمّ و از نقش اخصّ است، از این جهت به سجیّه و خلق انسان، طبع و طبیعت گفتهاند، که سجیّه نقش بستن صورت و شکلی است در نفس انسان، خواه از حیث عادت باشد و یا از جهت خلقت، ولی استعمال آن در خلقت بیشتر است. طبیعت آتش و دوا همان است که
خدا در آنها گذاشته است. اینکه گوید: طبع از ختم اعم است، بدان علت است که ختم فقط مهر زدن میباشد، ولی طبع در آن و نیز در تصویر و منقّش کردن بکار میرود. نقش از طبع اعمّ است که حتی به رنگآمیزی و اثری که در زمین میماند اطلاق میشود.
(بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ اِلَّا قَلِیلًا) (...آرى، خداوند به سبب كفرشان، بر دلهاى آنها مهر زده؛ كه جز عدّه كمى كه راه حق مىپويند
ایمان نمىآورند.)
مراد از طبع و مهر زدن به
قلب آن است که شخص حاضر به قبول
حق نشود و زیر بار آن نرود، هر چند به آن یقین داشته باشد مثل
(وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها اَنْفُسُهُمْ) (و آنرا از روى
ظلم و
تکبر انكار كردند، در حالىكه در دل به آن يقين داشتند...)
و آن یک نوع محو قابلیت ایمان است، و علت این مهر زدن
کفر و تجاوز و ستمکاری است. آیات زیر مطلب فوق را روشن میکنند:
(وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی قُلُوبِ الْکافِرِینَ) (...پيامبرانشان دلايل روشن براى آنان آوردند؛ ولى آنها چنان لجوج بودند كه به آنچه قبلًا تكذيب كرده بودند، ايمان نمىآوردند. اينگونه خداوند بر دلهاى
کافران مهر مىنهد و بر اثر
لجاجت و ادامه
گناه، توان تشخيص را از آنها سلب مىكند.)
(فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ کَذلِکَ نَطْبَعُ عَلی قُلُوبِ الْمُعْتَدِینَ) (سپس بعد از او [
نوح
] پيامبرانى به سوى قومشان فرستاديم؛ آنان دلايل روشن برايشان آوردند؛ امّا آنها، بر اثر لجاجت به چيزى كه پيش از آن تكذيب كرده بودند، ايمان نياوردند. اينچنين بر دلهاى تجاوزكاران مهر مىنهيم تا چيزى را درک نكنند.)
(الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ اَتاهُمْ... کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ) (همان كسانى كه در آيات خدا بى آنكه دليلى بر ايشان آمده باشد به مجادله مىپردازند؛ ... اينگونه خداوند بر دل هر متكبّر گردنكشى مُهر مىنهد.)
(لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا اِنْ اَنْتُمْ اِلَّا مُبْطِلُونَ • کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ) (...كافران مىگويند: «شما اهل باطليد و اينها
سحر است» • اينگونه خداوند بر دلهاى آنان كه آگاهى ندارند مُهر مىنهد.)
ملاحظه آیات شریفه نشان میدهد که مهر زدن از جانب خداست و اوست که به قلوب مهر میزند و چون کار به آنجا رسید دیگر صاحب چنین قلب ایمان نمیآورد و به حق تسلیم نمیشود، ولی علت این کار همان کفر و تعدّی و ظلم است، چون کسی در این کارها پیوسته باشد متعاقب آن خداوند دلش را
مهر میزند و از رحمت خداوندی دور میشود.
•
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «طبع»، ج۴، ص۲۰۵.