• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ضعف (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





ضَعْف (به فتح ضاد و سکون عین) یا ضُعْف (به ضم ضاد و سکون عین) از واژگان قرآن کریم به معنای ناتوانی است. این واژه دارای مشتقاتی است که در آیات قرآن به کار رفته است؛ مانند: ضَعیف (به فتح ضاد) به معنای ناتوان، اَضعف (به فتح الف) به معنای ناتوان‌تر، اِستضعاف (به کسر الف و تاء) به معنای ضعیف شمردن و ناتوان دیدن، مُسْتَضْعَفِین (به ضم میم و فتح تاء و عین) به معنای ضعیف شمردگان و زبونان می‌باشد.



ضَعْف یا ضُعْف به معنای ناتوانی است.
به عقیده شیخ طبرسی و جوهری و فیروزآبادی و اقرب الموارد ضعف با ضم و فتح ضاد هر دو به یک معنی است.
[۶] شرتونی، سعید، اقرب الوارد، ماده ضعف.
راغب اصفهانی نسبت آن‌را به قول می‌دهد و گوید: به قول خلیل ضعف به ضم ناتوانی بدن، و به فتح ناتوانی عقل و رای است. این قول در قاموس المحیط و اقرب الموارد نیز نقل شده است.
[۱۰] شرتونی، سعید، اقرب الوارد، ماده ضعف.



(ضَعُفَ‌ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ) «خواهنده و خواسته شده هر دو ناتوان و عاجزاند.» معنی مشروح آیه، در «ذباب» گذشت.
(وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ) «ناتوان نشدند، به دشمنان خاضع نگشتند، خدا صابران را دوست دارد.»
(اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ‌ ضَعْفٍ‌ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ‌ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَةً..) (خدا همان كسى است كه شما را آفريد در حالى‌كه ضعيف بوديد؛ سپس بعد از ناتوانى، قوّت بخشيد و باز بعد از قوّت، ضعف و پيرى قرار داد...)
ضعف در این آیه و در آیه‌ (وَ عَلِمَ اَنَّ فِیکُمْ‌ ضَعْفاً) (...و دانست كه در شما نوعى ضعف است...) با ضم و فتح ضاد خوانده شده است. در آیه اول ضعف اولی ضعف نطفه، دومی ضعف جنینی و طفولیت، سومی ضعف پیری است که هر سه ضعف نکرده‌اند و آن دلیل غیرهم بودن است، چنانکه قوّه اول راجع به طفولیت و قبل از بلوغ و ثانی راجع به بعد از بلوغ است.

۲.۱ - ضعیف

ضَعیف به معنای ناتوان است. جمع آن ضعفاء و ضعاف است:
(فَقالَ‌ الضُّعَفاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا اِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً) (...در اين هنگام، ضعفا و پيروان نادان به مستكبران و پيشوايان گمراه مى‌گويند: «ما پيروان شما بوديم...)
(وَ لْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ) (كسانى كه اگر فرزندان ناتوانى از خود به يادگار بگذارند از ستم ديگران بر آنان مى‌ترسند...)

۲.۲ - اضعف

اَضعف به معنای ناتوان‌تر است. (فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ‌ اَضْعَفُ‌ ناصِراً وَ اَقَلُّ عَدَداً) (...آنگاه مى‌دانند چه كسى ياورش ضعيف‌تر و جمعيّتش كمتر است!)

۲.۳ - استضعاف

اِستضعاف به معنای ضعیف شمردن و ناتوان دیدن است. در مجمع البیان فرماید: «الِاسْتِضْعَافُ‌: وِجْدَانُ الشَّی‌ءِ ضَعِیفاً» راغب اصفهانی در مفردات گوید: «اسْتَضْعَفْتُهُ‌» یعنی او را ضعیف یافتم. در قاموس المحیط و الصحاح گفته «اسْتَضْعَفَهُ‌» او را ضعیف شمرد. در اقرب الموارد آمده: «اسْتَضْعَفَهُ‌: رَآهُ‌ ضَعِیفاً».
[۳۶] شرتونی، سعید، اقرب الوارد، ماده ضعف.

در مقدمه المنجد تصریح شده: یکی از معانی استفعال یافتن مفعول بر وصفی است، مثل «استحسنه» یعنی او را نیکو یافت «استعظمه» او را بزرگ یافت.
[۳۷] لویس معلوف، المنجد، مقدمه.

(قالَ ابْنَ اُمَّ اِنَّ الْقَوْمَ‌ اسْتَضْعَفُونِی‌ وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی) «پسر مادرم قوم مرا ناتوان دیدند، خواستند بکشند مرا.»
(وَ جَعَلَ اَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ‌ طائِفَةً مِنْهُمْ) «اهل زمین را فرقه‌ها کرد، گروهی را ضعیف و حقیر می‌شمرد.»
(وَ قالَ الَّذِینَ‌ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ) (و مستضعفان به مستكبران مى‌گويند: «مکر و نيرنگ شما در شب و روز مايه گمراهی ما شد...)

۲.۴ - مستضعفین‌

مُسْتَضْعَفِین به صیغه مفعول، به معنای ضعیف شمردگان و زبونان است. این کلمه به صورت جمع پنج بار در قرآن مجید آمده است. از میان همه، دو آیه را لازم است بررسی کنیم.

۲.۴.۱ - آیات درباره مستضعفین‌

(اِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی اَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ؟ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ‌ فِی الْاَرْضِ قالُوا اَ لَمْ تَکُنْ اَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها فَاُولئِکَ مَاْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً. اِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ‌ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا. فَاُولئِکَ عَسَی اللَّهُ اَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً) (كسانى كه فرشتگان قبض روح، جان آنها را گرفتند در حالى‌كه به خويشتن ستم كرده بودند، به آنها گفتند: «شما در چه حالى بوديد؟» گفتند: «ما در سرزمين خود، تحت فشار و مستضعف بوديم.» آنها [فرشتگان‌] گفتند: «مگر زمين خدا، پهناور نبود كه مهاجرت كنيد؟!» آنها عذرى نداشتند، و جايگاهشان دوزخ است، و فرجام بدى دارند • جز آن دسته از مردان و زنان و كودكانى كه به راستى تحت فشار قرار گرفته‌اند؛ نه توان چاره‌جويى دارند، و نه راهى براى نجات از آن محيط آلوده مى‌يابند. • اميد است خداوند، آنها را مورد عفو قرار دهد؛ و خداوند، بخشنده و آمرزنده است.)
مورد نزول آیات کسانی از مسلمین بودند که در صدر اسلام بعد از هجرت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در مکّه مانده بودند و بر آنانکه قدرت داشتند هجرت به مدینه واجب بود، لذا فرموده: در وقت مرگ ملائکه به ایشان گویند: در چه کار بودید از امر دینتان؟ گویند: ما زبونان و بیچارگان بودیم، دشمنان دین، ما را ضعیف شمرده و از اعمال دینی باز داشتند (این عذری‌ است که از عدم اعمال دینی می‌آورند) ملائکه گویند: مگر زمین خدا وسیع نبود که مهاجرت نموده و در جای مناسبی زندگی کرده و به دین خود عمل نمائید؟! چنین اشخاصی جایشان آتش می‌باشد. مگر آن بیچارگان از مردان و زنان و کودکان که کفّار از اعمال دینی بازشان می‌داشت و آنها نه علاجی داشتند که از شر کفّار در امان باشند و نه راهی داشتند که از دست آنها نجات یابند. اینگونه اشخاص با آنکه ظالم بر نفس‌اند و اعمال دینی انجام نداده‌اند مورد عفو خدا هستند که واقعا قدرت نداشته‌اند زیرا «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً اِلَّا وُسْعَها».
این آیات یک قاعده کلی به دست می‌دهند و آن این است: کسانی‌که قدرت دارند در زمین وسیع خدا جایی و محلی برای خود انتخاب کنند و مسلمان زندگی نمایند و آزادانه اعمال دینی خویش را انجام دهند، چنین کسان اگر در بلاد کفر و یا در محل دیگر که قادر به انجام اعمال دینی نیستند بمانند و مانند کفّار زندگی کنند، در پیش خدا معذور نبوده و اهل عذاب‌اند، ولی آنانکه فاقد هرگونه وسیله و مضطر واقعی‌اند گرچه در زیّ کفّار زندگی کرده‌اند پیش خدا معذوراند.
در اینجا مسئله‌ای هست و آن اینکه کسانی‌که از روی قصور، جاهل به معارف دین و احکام آن هستند و قصور و ضعف آنها به وسیله عوامل خارجی است، آیا چنین کسانی پیش خدا در عدم اعتقاد حق و عدم اعمال دینی معذوراند و از مصادیق مستضعفند یا نه، اعمّ از آنکه از اهل اسلام باشند یا غیر آن؟.
جمله‌ «لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا» و آیه‌ (لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً اِلَّا وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ) (خداوند هيچ كس را، جز به اندازه تواناييش، تكليف نمى‌كند. انسان، هر كار نيكى را انجام دهد، به سود خود انجام داده؛ و هر كار بدى كند، به زيان خود كرده است...) و آیه‌ (وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا) (...و ما هرگز قومى را مجازات نخواهيم كرد، مگر آن‌كه پيامبرى مبعوث كنيم...) نشان می‌دهد که چنین اشخاصی مستضعفند و مورد عفو خدا هستند. جمله‌ «عَسَی اللَّهُ اَنْ‌ یَعْفُوَ عَنْهُمْ» گرچه فقط مفید رجاء و امید است، ولی جمله‌ «وَ کانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً» جانب عفو را تقویت کرده و به تایید آیه‌ «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً اِلَّا وُسْعَها» یقین به عفو حاصل می‌شود. در «رجو» ذیل آیه‌ «مُرْجَوْنَ لِاَمْرِ اللَّهِ» گفته شد: آنها غیر از مستضعفین‌اند. در این‌باره روایات بسیاری هست که مؤید مضمون آیه‌اند، و بعدا ذکر خواهیم کرد. به نظر می‌آید: ذکر کودکان در ردیف مردان و زنان با آنکه آنها اهل تکلیف نیستند برای مجسّم کردن استضعفاف است یعنی: چنانکه کودکان قدرت حیله و اهتداء سبیل ندارند. تفسیر المنار از الکشاف نقل کرده: شاید اطفال مراهق منظور باشند.

۲.۴.۲ - تفسیر آیات در المیزان

تفسیر المیزان در تفسیر آیات ما نحن فیه ذیل عنوان «کلام فی المستضعف» بطور خلاصه چنین فرموده:
از آیه روشن می‌شود که: جهل به معارف دین هرگاه از روی قصور و ضعف بوده باشد، آن در نزد خدا عذر است بدین بیان: خداوند سبحان جهل به دین و هر ممنوعیت از اقامه شعائر دین را ظلم می‌شمارد که مشمول عفو خدائی نیست، آنگاه مستضعفان را استثنا کرده و عذرشان را می‌پذیرد و آنها را با وصفی که آنها و غیر آنها را شامل است تعریف می‌کند و آن عدم امکان دفع محذور است‌ «لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا» این معنی درباره شخصی صادق است که در محلی گرفتار شده و راهی به دانستن معارف دین و یا امکان عمل به آنها را ندارد که در صورت عمل شکنجه ما فوق طاقت به او وارد می‌کنند و راهی به خروج از آنجا را هم ندارد.
هکذا درباره شخصی که فکرش به حق ثابت و معارف دینی منتقل نشده و فهمش به آن راه نیافته با آنکه معاند حق نبوده و اگر حق به او روشن می‌شد، ایمان می‌آورد، لیکن عوامل مختلف سبب اخفاء حق شده‌اند، چنین کسان مستضعف‌اند که عوامل موجب غفلت آنها شده و با غفلت قدرتی نیست.
مقتضی اطلاق آیه چنین است و آن‌ در معنی عموم العله می‌باشد، آیات دیگر از قبیل‌ (لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً اِلَّا وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ) (خداوند هيچ كس را، جز به اندازه تواناييش، تكليف نمى‌كند. انسان، هر كار نيكى را انجام دهد، به سود خود انجام داده و هر كار بدى كند، به زيان خود كرده است...) نیز چنان است. امر مغفول عنه در قدرت انسان نیست چنانکه امر ممنوع عنه در وسع انسان نمی‌باشد.
از آیه بقره یک ضابط کلی به دست می‌آید و آن اینکه فعل مستند به کسب انسان نشود و در کاری‌که بر او ممتنع شده دخالتی نداشته باشد، پس جهل به دین اگر مستند به تقصیر انسان شد، گناه است ولی اگر مستند به عوامل دیگر شد که موجب جهل و غفلت و ترک عمل شده‌اند، مستند به اختیار شخص نیست و گناهکار شمرده نمی‌شود، آری ما کسب بر له او و ما اکتسب بر علیه او است، ولی آنگاه که کسبی نکرد نه بر له او است و نه بر علیه او. از اینجا ظاهر می‌شود که مستضعف دست خالی است نه چیزی بر له او است و نه بر علیه او...

۲.۴.۳ - روایات درباره مستضعفان

روایاتی که در این زمینه نقل شده سه قسمت‌ هستند.
۱- مستضعفان قاصران و ابلهان‌ هستند.
۲- اهل سنت‌ هستند که حجت بر آنها تمام نشده. این دو گروه مصداق‌ «لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا» می‌باشند.
۳- هر که اختلاف مردم را بداند مستضعف نیست.
اینک بعضی از روایات سه گروه را به‌ترتیب نقل می‌کنیم.

۲.۴.۳.۱ - روایات گروه اول

۱- در تفسیر عیاشی نقل شده: سلیمان بن خالد گوید از امام باقر (علیه‌السّلام) از مستضعفین پرسیدم فرموده:
«الْبَلْهَاءُ فی خِدْرِهَا وَ الْخَادِمُ تَقُولُ لَهَا صَلِّ فَتُصَلِّی لَا تَدْرِی اِلَّا مَا قُلْتَ لَهَا وَ الْجَلِیبُ الَّذِی لَا یَدْرِی اِلَّا مَا قُلْتَ لَهُ، وَ الْکَبِیرُ الْفَانِی وَ الصَّبِیُّ وَ الصَّغِیرُ، هَؤُلَاءِ الْمُسْتَضْعَفُونَ‌....»
یعنی: «مستضعفان عبارتند از زنان ابله و کم عقل در پرده‌ها و منازل خویش و زن خدمتکاری که می‌گوئی نماز بخوان، نماز می‌خواند و جز آنچه گفتی نمی‌فهمد، و آنکه از بلاد دیگر آورده شده جز آنچه بگوئی نمی‌فهمد، و پیر از کار افتاده، و کودک، و صغیر، مستضعف اینان‌اند...» این روایت در معانی الاخبار نیز نقل شده است.
۲- ایضا در تفسیر عیاشی نقل شده: زراره گوید: از امام باقر (علیه‌السّلام) از قول خداوند «اِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ‌ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ» پرسیدم فرمود:
«هُوَ الَّذِی لَا یَسْتَطِیعُ الْکُفْرَ فَیَکْفُرَ وَ لَا یَهْتَدِی سَبِیلَ الْاِیمَانِ، وَ لَا یَسْتَطِیعُ اَنْ یُؤْمِنَ وَ لَا یَسْتَطِیعُ ان یَکْفُرَ. الصِّبْیَانُ وَ مَنْ کَانَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ عَلَی مِثْلِ عُقُولِ الصِّبْیَانِ مَرْفُوعٌ عَنْهُمُ الْقَلَمُ.»
این روایت در اصول کافی باب المستضعف و در معانی الاخبار نیز نقل شده است، و آن نظیر روایت سابق می‌باشد به اضافه اینکه: قلم از آنها برداشته شده است.
۳- باز در همان تفسیر از زراره از امام باقر (علیه‌السّلام) درباره «المستضعفین... لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا» نقل شده که فرمود: «لَا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةَ الْاِیمَانِ وَ لَا یَکْفُرُونَ. الصِّبْیَانُ وَ اَشْبَاهُ عُقُولِ الصِّبْیَانِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الرِّجَالِ.»
این حدیث با کمی تفاوت لفظی در اصول کافی باب فوق الذکر نیز آمده است.
این روایات چنانکه گفته شد مصداق مستضعف را قاصران و ابلهان و کم رشدان معرفی می‌کنند.

۲.۴.۳.۲ - روایات گروه دوم

روایاتی‌که راجع به گروه دوم می‌باشد بعضی از آنها را ذیلا نقل می‌کنیم:
۱- «عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ‌ اَنَّهُ ذَکَرَ اَنَ‌ الْمُسْتَضْعَفِینَ‌ ضُرُوبٌ یُخَالِفُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ مِنْ اَهْلِ الْقِبْلَةِ نَاصِباً فَهُوَ مُسْتَضْعَفٌ‌.»
یعنی: مستضعف‌ها چند قسم‌اند مخالف همدیگر. هر که از اهل اسلام ناصبی نباشد مستضعف است.
۲- در تفسیر عیاشی و اصول کافی و معانی الاخبار از امام صادق (علیه‌السّلام) منقول است: ... آنها کسانی‌اند که قدرت به راه اهل حق ندارند تا به حق داخل شوند و قدرت به تدبیر ناصبی‌ها ندارند تا ناصبی گردند، اینان در اثر اعمال خیر و اجتناب از محارمی که خدا از آنها نهی کرده داخل بهشت می‌شوند، ولی به مقام ابرار نمی‌رسند. جمله اخیر این حدیث در اصول کافی نیز نقل شده و در حدیث نهم امام (علیه‌السّلام) فرماید: نه به خدا قسم خدا ابدا با شما چنان نمی‌کند، یعنی با مستضعفان در یک منزل و مقام نخواهید بود.
۳- در اصول کافی از زراره نقل کرده که گوید: من و برادرم حمران یا من با بکیر وارد محضر امام باقر (علیه‌السّلام) شدیم، به حضرتش عرض کردم: ما با نخ بنائی‌ اندازه می‌گیریم (برای دوست داشتن مردم و برائت از آنها میزانی داریم) هر که با ما موافق شد و به ولایت عقیده پیدا کرد خواه علوی باشد یا نه دوستش داریم و هر که مخالف باشد خواه از خاندان شما باشد یا نه از او بیزاری می‌جوئیم. فرمود: ‌ای زراره قول خدا از قول تو راست‌تر است که فرموده: «اِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ‌ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ‌ الّذین‌ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا...»
مقصود امام (علیه‌السّلام) آن است که: نمی‌توانید از هر که در عقیده شما نباشد بیزاری جوئید چون شاید آنها مستضعف باشند که پیش خدا معذوراند. و از حدیث دوم معلوم شد که اینگونه اشخاص در اثر اعمال حسنه و اجتناب از محارم وارد بهشت می‌شوند.

۲.۴.۳.۳ - روایات گروه سوم

شیخ صدوق (علیه‌الرحمه) در الخصال از امام صادق (علیه‌السّلام) از پدرش از جدش نقل کرده که فرمود:
بهشت هشت در دارد، دری که از آن پیامبران و صدّیقان داخل می‌شوند، دری که از آن شهیدان و صالحان وارد گردند، از پنج در شیعیان و دوستان ما داخل می‌شوند... و دری که از آن سایر مسلمین از اهل شهادت لا اله الا اللّه داخل می‌شوند. بشرط آنکه به قدر ذرّه‌ای از بغض ما اهل بیت در قلبشان نباشد. این حدیث در تفسیر صافی ذیل آیه ۷۳ سوره زمر و در تفسیر المیزان از خصال صدوق منقول است، ما آن‌را از خصال ترجمه کردیم.
در اصول کافی باب الضلال حدیث اول، مباحثه‌ هاشم صاحب البرید، محمد بن مسلم و ابوالخطاب‌ نقل شده که‌ هاشم غیر امامی را کافر دانسته و ابوالخطاب گفته کفر او در صورت قیام حجت و دلیل است، و محمد بن مسلم گفته: اگر ولایت را نداند و انکار نکند کافر نمی‌شود، بالاخره مطلب را پیش امام صادق (علیه‌السّلام) آورده‌اند و‌ هاشم متوجه شده که امام (علیه‌السّلام) می‌خواهد در عقیده محمد بن مسلم باشند، یعنی اگر کسی امامت نداند و انکار نکند کافر نمی‌شود.
اما اینکه اگر کسی اختلاف مردم را بداند مستضعف نیست. در اصول کافی باب مستضعف و معانی الاخبار و غیره احادیثی در این‌باره نقل شده از آن جمله در کافی باب فوق الذکر از ابن مسکان از ابی بصیر از حضرت صادق (علیه‌السّلام) منقول است: «مَنْ عَرَفَ اخْتِلَافَ النَّاسِ فَلَیْسَ‌ بِمُسْتَضْعَفٍ‌.»
در نهج البلاغه خطبه ۱۸۹ فرموده: «وَ لَا یَقَعُ اسْمُ‌ الِاسْتِضْعَافِ‌ عَلَی مَنْ بَلَغَتْهُ الْحُجَّةُ فَسَمِعَتْهَا اُذُنُهُ وَ وَعَاهَا قَلْبُهُ.»


۱. قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۴، ص۱۹۰-۱۸۳.    
۲. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۵۰۶.    
۳. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ت الحسینی، ج۵، ص۸۶.    
۴. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج۴، ص۴۹۰.    
۵. جوهری، الصحاح‌ تاج اللغة و صحاح العربیه، ج۴، ص۱۳۹۰.    
۶. شرتونی، سعید، اقرب الوارد، ماده ضعف.
۷. فیروزآبادی، مجدالدین، قاموس المحیط، ج۱، ص۸۲۹.    
۸. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۵۰۷.    
۹. فیروزآبادی، مجدالدین، قاموس المحیط، ج۱، ص۸۲۹.    
۱۰. شرتونی، سعید، اقرب الوارد، ماده ضعف.
۱۱. حج/سوره۲۲، آیه۷۳.    
۱۲. آل عمران/سوره۳، آیه۱۴۶.    
۱۳. روم/سوره۳۰، آیه۵۴.    
۱۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۱۰.    
۱۵. انفال/سوره۸، آیه۶۶.    
۱۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۸۵.    
۱۷. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۵۰۷.    
۱۸. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۲۱.    
۱۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۵۸.    
۲۰. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۴۴.    
۲۱. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۱۲، ص۶۰.    
۲۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۴۷۶.    
۲۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۳، ص۱۱۹.    
۲۴. نساء/سوره۴، آیه۹.    
۲۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۷۸.    
۲۶. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۴، ص۲۰۱.    
۲۷. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، ج۴، ص۳۱۷.    
۲۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۲۰.    
۲۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۵، ص۳۹.    
۳۰. جن/سوره۷۲، آیه۲۴.    
۳۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۷۳.    
۳۲. شیخ طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۱۶۹.    
۳۳. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دارالقلم، ص۵۰۷.    
۳۴. فیروزآبادی، مجدالدین، قاموس المحیط، ج۱، ص۸۳۰.    
۳۵. جوهری، الصحاح‌ تاج اللغة و صحاح العربیه، ج۴، ص۳۹۰.    
۳۶. شرتونی، سعید، اقرب الوارد، ماده ضعف.
۳۷. لویس معلوف، المنجد، مقدمه.
۳۸. اعراف/سوره۷، آیه۱۵۰.    
۳۹. قصص/سوره۲۸، آیه۴.    
۴۰. سبا/سوره۳۴، آیه۳۳.    
۴۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۳۲.    
۴۲. انفال/سوره۸، آیه۲۶.    
۴۳. نساء/سوره۴، آیه۷۵.    
۴۴. نساء/سوره۴، آیه۹۷ و ۹۸.    
۴۵. نساء/سوره۴، آیه۱۲۷.    
۴۶. نساء/سوره۴، آیه۹۷- ۹۹.    
۴۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۹۴.    
۴۸. بقره/سوره۲، آیه۲۸۶.    
۴۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۹.    
۵۰. اسراء/سوره۱۷، آیه۱۵.    
۵۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۸۳.    
۵۲. رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ج۵، ص۲۹۱.    
۵۳. بقره/سوره۲، آیه۲۸۶.    
۵۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۹.    
۵۵. علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۵، ص۵۱.    
۵۶. علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۵، ص۷۹.    
۵۷. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۷۰.    
۵۸. شیخ صدوق، معانی الاخبار، ج۱، ص۲۰۳.    
۵۹. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۶۹.    
۶۰. شیخ صدوق، معانی الاخبار، ج۱، ص۲۰۱.    
۶۱. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۴۰۴.    
۶۲. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۶۸.    
۶۳. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۴۰۴.    
۶۴. شیخ صدوق، معانی الاخبار، ج۱، ص۲۰۰.    
۶۵. شیخ صدوق، معانی الاخبار، ج۱، ص۲۰۱.    
۶۶. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۶۸.    
۶۷. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۴۰۶.    
۶۸. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۴۰۶.    
۶۹. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۳۸۲.    
۷۰. شیخ صدوق، الخصال، ج۲، ص۴۰۸.    
۷۱. فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج۴، ص۳۳۲.    
۷۲. علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۳۰۱.    
۷۳. علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۴۵۶.    
۷۴. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۴۰۱.    
۷۵. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۴۰۶.    
۷۶. نهج البلاغه، ت الحسون، خطبه ۱۸۹، ص۴۳۶.    



قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «ضعف»، ج۴، ص۱۹۰-۱۸۳.    






جعبه ابزار