ضرورت معاد
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
از موضوعات بسیار مهم و سرنوشتساز انسان،
معاد است. مهمترین منبع ایمان به معاد،
وحی الهی است که به وسیله
پیامبران به بشر ابلاغ شده است.
انسان پس از آنکه
خدا را شناخت و به صدق گفتار پیامبران ایمان آورد، به روز
قیامت که همه پیامبران ایمان به آن را سرلوحه
تبلیغ و
دعوت خود قرار داده اند،
ایمان پیدا میکند. این خود نوعی برهان بر
اثبات معاد است، ولی از آنجا که معرفت تفصیلی، در تقویت و تحکیم ایمان مؤثر است و نیز از سوی دیگر،
قرآن کریم با دلایل روشن عقلی، قطعی بودن جهان پس از
مرگ و برانگیخته شدن انسانها را در روز قیامت اثبات نموده است، در این مقاله ضرورت معاد را از نگاه قرآن و متکلمان بررسی میکنیم.
حکما و متکلمان دلائل زیادی بر ضرورت
معاد اقامه کردهاند که منبع و منشأ همه این دلائل را میتوان در
آیات قرآن جستجو کرد. در این فصل به برخی از دلایل قرآنی اشاره میکنیم:
دلیل اول این که
خداوند حق است و به همین خاطر فعل او نیز حق بوده، منزّه از هر
لغو و
باطلی است. خلق انسان بدون وجود
حیات جاودان در حقیقت امری لغو و بیهوده است. چنانکه خدا میفرماید:
«افحسبتم انما خلقناکم عبثاً و انکم الینا لاترجعون»
«آیا گمان بردید که شما را بیهوده خلق کردیم و به سوی ما باز نمیگردید.»
دلیل دوم اینکه
عدل الهی ایجاب میکند که با نیکوکاران و گنهکاران در مقام
جزا یکسان معامله نشود.
به عبارت دیگر تحقق اجرای
عدالت کامل و اعطای
ثواب و
عقاب در این حیات دنیوی ممکن نیست. از طرف دیگر، برای بعضی از
اعمال خوب و بد، جزایی مقرر است که در وسع این عالم نمیگنجد، لذا ناگزیر از وجود عالمی دیگر است که در آن عدل الهی به طور کامل محقق شود؛ خداوند به این دلیل چنین اشاره میفرماید:
«ام نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فی الارض ام نجعل المتقین کالفجار»
آیا کسانی که
ایمان آوردند و
عمل صالح انجام دادند را با مفسدین فی الارض یکسان قرار میدهیم ؟ آیا
متقین را مانند
فجار و گناهکاران قرار میدهیم؟
با این توضیحات اگر معاد نباشد، تکلیف هم به عنوان عملی که خداوند برای آن پاداش در نظر گرفته، بیهوده و لغو خواهد بود و همین هم مقتضای عدل الهی است که پاداش آنانکه به
تکلیف او عمل کردند را در روز قیامت بدهد. فاضل مقداد در شرح باب حادی عشر به همین نکته اشاره کرده میفرماید:اگر معاد در کار نباشد، تکلیف
قبیح خواهد بود و فرض دوم باطل است پس مقدم هم مانند آن باطل است.
همچنین
علامه حلی میفرماید:هرکس حقی بر گردن اوست یا برگردن دیگران حقی دارد، برانگیختن او عقلاً
واجب است و اما غیر ایشان (یعنی کسانی که هیچ حقی نه بدهکار و نه طلبکارند) هم واجب است که برانگیخته شوند، به دلیل نقل.
"دلیل سوم اینکه خداوند ابتدا بشر را در این عالم، از ذره کوچکی آفرید، سپس
جسم او را ذره ذره کامل فرمود تا به مرحلهای رسید که
روح در او دمیده شد که در اینجا خداوند با این
آفرینش ، از خود، با تعبیر احسن الخالقین یاد میکند. آنگاه او را با مرگ از منزل دنیوی به عالم دیگر منتقل میکند، تا این راه، کمالی باشد برای مرحله متقدم مذکور، بنابراین اگر عالم دیگری در کار نباشد این سیر کمالی ناقص مانده و هدف از
خلقت انسان محقق نمیشود. خداوند در قرآن نیز این مراحل را متوالی و پشت سر هم ذکر نموده، پس از مراحل آفرینش انسان میفرماید:
«ثم انشأناه خلقاً آخر فتبارک الله احسن الخالقین ثم انکم بعد ذلک لمیتون ثم انکم یوم القیامه تبعثون»
پس از آن (به دمیدن روح پاک مجرد) خلقتی دیگرش انشا نمودیم آفرین بر (قدرت کامل) خدای که بهترین آفرینندگان است. سپس شما آدمیان همه خواهید مرد. و آن گاه روز قیامت مبعوث خواهید شد.
"دلیل چهارم اینکه معاد مقتضای
ربوبیت است. ربوبیت حاکی از مالک بودن
ربّ و مملوک بودن مربوب است. رابطه ربوبیت مقتضی آن است که مربوب در برابر رب مسئول باشد و نیز رب او را مهمل نگذارد و به حساب اعمال او برسد و او را در برابر کارهایش جزا دهد و چون
محاسبه اعمال در این جهان تحقق نمییابد باید جهان دیگری وجود داشته باشد که لوازم ربوبیت در آن تحقق یابد. حاصل آنکه ربّ بدون مربوب بیمعناست و از طرفی کسی که مهمل و رهاست و اعمال و کردارش مورد محاسبه قرار نمیگیرد، مربوب نخواهد بود. شاید از همین روست که قرآن کریم روی کلمه ربّ تکیه میکند و میفرماید:
یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیه
ای انسان! تو با تلاش و رنج به سوی پروردگارت میروی و او را ملاقات خواهی کرد.
و نیز میفرماید:
وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَ إِذا کُنَّا تُراباً أَ إِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِم
و اگر میخواهی (از چیزی) تعجب کنی عجیب گفتار آنها است که میگویند آیا هنگامی که
خاک شدیم (بار دیگر زنده میشویم و) به خلقت جدیدی باز میگردیم؟! آنها کسانی هستند که به پروردگارشان
کافر شدهاند.
دلالت آیه دوم بر مطلوب روشن تر است زیرا بیانگر آن است که
کفر آنها نسبت به پروردگارشان، آنان را منکر معاد شاخت و اگر حقیقت ربوبیت را میدانستند و پروردگارشان را میشناختند اذعان میکردند که مستلزم تحقق روزی است که در آن کردار مردم مورد حسابرسی قرار میگیرد."
دلیل پنج اینکه معاد جایگاه تحقق
وعد و
وعیدهای الهی است.( برخی میگویند:برهان وفای به وعده تنها لزوم معاد را در مورد
موحدان و صالحان یعنی آنانکه وعده پاداش داده شدهاند اثبات میکند. در اینجا برهان عقلی دیگری وجود دارد که مدلول آن اعم از این برهان است و تقریر آن چنین است که خداوند از وقوع قیامت خبر داده است، خبرهای الهی صادق و مطابق با واقع است. پس وقوع قیامت امری یقینی و حتمی است.
) این دلیل از دو مقدمه تشکیل شده که یکی شرعی و دیگری عقلی است. مقدمه شرعی اینکه خداوند صالحان را وعده
پاداش و گنهکاران را وعده
کیفر داده است و مقدمه عقلی اینکه عمل به وعده نیکو و تخلف از آن ناپسند است. آیات پیرامون این دلیل بر دو دستهاند، در یک دسته اصل وعده خداوند به برپا شدن بساط قیامت و پاداش و کیفر مطرح میشود
و در دسته دیگر اینکه خداوند به وعده اش عمل مینماید؛ مانند اینکه میفرماید:«انک لا تخلف المیعاد.»
محقق طوسی استدلال خود بر ضرورت معاد را بر همین اساس پی میریزد و میگوید:"لزوم
وفای به عهد ، دلیل بر ضرورت رستاخیز است."
دلیل ششم اینکه بنا به فرموده خداوند در برخی از آیات قرآن، معاد هدف نهایی آفرینش و آخرین مرحله تکامل عمومی است.
طبق این آیات،فرا رسیدن قیامت در نظام کلی عالم، امری طبیعی است و کاروان هستی در سیر تکاملی خود ناگزیر باید به یک کمال مطلق منتهی شود. بنابراین وجود معاد باید ضرورت داشته باشد.
قرآن در تبیین معاد و حیات اخروی صرفاً به بیان امکان آن بسنده نکرده است. بلکه پارهای آیات قرآنی در مقام ارائه نوعی
استدلال بر وقوع ضروری و حتمی معادند. اندیشمندان اسلامی، با الهام از این آیات ادله مختلفی را بر وقوع
معاد ذکر کردهاند که به سه مورد از مهمترین آنها اشاره میکنیم:
مقدمات اصلی برهان حکمت را میتوان به شرح زیر تقریر کرد:
۱) خداوند
حکیم است، به این معنا که صدور فعل بیهوده و
لغو از سوی او ممکن نیست؛ خداوند بینیاز مطلق است و هیچ غایت و هدفی برای ذات متعالی او قابل تصور نیست. با این حال فعل او حکیمانه و غایتمند است و غایت آن، نیل همه موجودات به کمال مطلوبشان میباشد.
۲) آفرینش انسان، فعلی از افعال الهی است و بر اساس
حکمت الهی، دارای غایت خاصی است.
۳) غایت نهایی
خلقت انسان آن است که به کمال ابدی و جاودان دست یابد و تحقق این غایت، در گرو وجود حیات اخروی جاویدان است؛ زیرا اگر حیات آدمی با توجه به پیچیدگی و عظمت وجود او، در زندگی چند روزه دنیا محدود گردد و با مرگ، هستی او نابود شود و به جهان جاودانهای انتقال نیابد
خلقت او لغو و بیهوده خواهد بود.
به عبارت دیگر، با توجه به اینکه
انسان دارای
روح قابل بقاست و میتواند واجد کمالات ابدی و جاودانی گردد، آن هم کمالاتی که از نظر مرتبه و ارزش وجودی،قابل مقایسه با کمالات مادی نیست، اگر
حیات او منحصر به همین حیات دنیوی محدود باشد با حکمت الهی سازگار نخواهد بود.
بنابراین حکمت الهی وجود سرای جاویدانی را اقتضا میکند که آدمی سرانجام به آنجا منتقل شود و تا ابد در آن به سر برد.
یکی از صفات کمال خداوند، صفت
رحمت است و مفاد آن این است که خداوند نیاز موجودات را برآورده و هر یک را به سوی کمالی که شایسته آن است
هدایت کرده و نایل میسازد. آفرینش انسان با ویژگیهایی که دارد، به روشنی بر اینکه او شایستگی حیات ابدی را داراست دلالت دارد زیرا:
اولاً:اندیشه حیات جاودانی را داراست.
ثانیاً:خواهان حیات ابدی بوده و آن را
آرزو میکند.
ثالثاً:انسان بر پایه نظام
ایمان و
عمل صالح ، در سطحی فراتر از حیات طبیعی و حیوانی قرار گرفته و استعداد حیاتی برتر و سعادتی جاودانه را کسب میکند، چنانکه بر پایه نظام
کفر و
فسق نیز
استحقاق حیاتی فروتر از حیات حیوانی را به دست میآورد، که آن نیز در قالب حیات دنیوی نمیگنجد. بنابراین اگر پس از این حیات موقت، حیاتی پایدار و ابدی نباشد، شایستگی و استحقاق یاد شده در انسان، هیچگاه به فعلیت نخواهد رسید و این با عنایت و رحمت الهی سازگار نیست. در واقع منتهی نشدن حیات دنیوی به حیات اخروی، مانند این است که هیچ
جنینی با وجود اینکه به یک سلسله تجهیزات متناسب با حیات بیرون از
رحم آفریده شده است، و
استعداد آن را دارد به آن دست نیابد و حیات او پس از پایان یافتن زندگی موّقت در رحم، به کلی پایان پذیرد و این بر خلاف رحمت الهی است. قرآن کریم در این باره میفرماید:
قُلْ لِمَنْ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلْ لِلَّهِ کَتَبَ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فِیه
بگو از آن کیست، آنچه در
آسمانها و
زمین است؟ بگو برای خدا است، رحمت (و بخشش) را بر خود حتم کرده (و به همین دلیل) همه شما را بطور قطع در
روز قیامت که در آن شک و تردیدی نیست مجتمع خواهد کرد.
از
صفات خداوند ،
عدل است و آفرینش او نیز بر عدالت است. با این همه ما در جهان میبینیم که انسانهای با فضیلتی به پاداش اعمال خود نرسیدهاند و در مقابل، انسانهای
شروری نیز به کیفر اعمال خود نمیرسند؛ دلیلش هم این است که دنیا ظرفیت تحقق عدالت را ندارد. از طرفی دیگر، چون خدا عادل است و در حق هیچ انسانی
ظلم روا نمیدارد و در پیشگاه او ستمگران و بدکاران با نیکان برابر نیستند و پاداش و کیفر هر عملی را به تناسب میدهد، باید جهان دیگری باشد که عدالت خدا را برتابد و در آنجا پاداش و کیفر هرکس بنا بر عملش داده شود؛
بنابراین باید معاد وجود داشته باشد.
فطرت به معنای نوع آفرینش است؛ یعنی انسان به گونهای آفریده شده است که میل به زندگی بقا و
جاودان دارد و از نیستی و فنا بیزار است. دنیا شایستگی
ابدیت ندارد. بنابراین حیات جاودان یا سرای آخرت و معاد ضروری است؛ زیرا اگر معاد وجود نداشت، میل به بقا و جاودان طلبی و محبت ابدیت خواهی در نهاد انسان باطل و بیهوده بود و خداوند حکیم کار عبث و بیهوده انجام نمیدهد.
امام خمینی(ره) برهان فطرت را بر اثبات معاد اینگونه به کار میبرد:
بدان که یکی از فطرتهای الهیه که مفطور شدهاند جمیع عائله بشر و سلسله انسان بر آن، فطرت عشق به راحت است؛ که اگر در تمام دورههای تمدن و توحش و تدین مراجعه شود و از تمام افراد سوال شود که این تعلقات مختلفه برای چیست و این همه تحمل مشاق و زحمات در دوره زندگی برای چیست؟ همه متفق الکلمه با یک زبان صریح فطری جواب دهند که ما هر چه میخواهیم برای راحتی خود است... و چون چنین راحت غیر مشوب به زحمت، در این دنیا ممکن نیست، پس ناچار در دار تحقق و عالم وجود باید عالم باشد که راحتی او مشوب نباشد به رنج و تعب؛ استراحت مطلق بیآلایش به درد و زحمت داشته باشد و خوشی خالص بیشوب به
حزن و
اندوه در آنجا میسر باشد و آن دار نعیم حق و عالم کرامت ذات مقدس حق است و میتوان آن عالم را به فطرت حریّت و نفوذ اراده که در فطرت هر یک از سلسله بشر است اثبات کرد.
نفس ،
جوهری مستقل بالذات و محتاج به بدن، بالفعل است. از این رو دارای دو وجهه است. به یک وجهه جوهری است عقلانی روحانی و از عالم اعلی و اشرف از این عالم
جسمانی و به وجهه دیگر دارای انحطاط و تنزلی است به درجات و مراتب قوا و
آلات جسمانی بدون اینکه برای او نقصان و عیبی (نسبت به حالت تجردش) باشد. به عقیده
صدرالمتألهین نفس دارای دو نشئه عقلی و
جسمی و به عبارت دیگر
جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاست. منظور وی آن است که نفس همراه با خلق بدن خلق شده، همراه او در این
دنیا زندگی میکند و پس از
مرگ و مفارقت
روح از بدن، به
حیات خود ادامه میدهد.
بنا به مسلک و مرام صدرالدین علت
موت طبیعی، حرکت نفس به عالم خود و رجوع روح
مجرد به سمت کمال، برای رسیدن به مقامات و مراتب شایسته آن است. به این معنی که نفس در اول وجود عین مواد و صور حالّ در مواد است و بعد از رسیدن به مقام انسانی به تدریج تعلق آن رو به ضعف رفته تا آنکه ناگهان این قشر تن را رها مینماید. غرض از تعلق نفس به بدن نیل به درجات لایق آن است و بعد از حصول هدف، جهت تعلق از بین میرود. این وصول به کمال برای نفس روی نمیدهد مگر در دار
آخرت .
پس باید معادی باشد تا نفس به مرتبه کمال خود نائل شود. و این همان است که ما از آن تحت عنوان برهان تجرد نفس نام میبریم.
سایت اندیشه قم.