شومی اصحاب القریه (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شومی و بدبختی اصحاب قریه، از عواملی همچون
اسرافکاری و شومی خودشان، و نیز
تکذیب رسولان الهی سرچشمه میگرفت.
شومى (بدبختى و حوادث ناگوار)
اصحاب قریه، به سبب تكذيب
رسولان الهی بود:
• «وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ؛ و براى آنها، اصحاب قريه (انطاکيه) را مثال بزن هنگامى که فرستادگان خدا به سوى آنان آمدند».
• «إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُم مُّرْسَلُونَ؛ هنگامى که دو نفر از رسولان را بهسوى آنها فرستاديم، اما آنان رسولان (ما) را تکذيب کردند؛ پس براى تقويت آن دو، شخص سومى فرستاديم، آنها همگى گفتند: «ما فرستادگان (خدا) به سوى شما هستيم!».
• «قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمنُ مِن شَيْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ تَكْذِبُونَ؛ اما آنان (در جواب) گفتند: «شما جز بشرى همانند ما نيستيد، و خداوند رحمان چيزى نازل نکرده، شما فقط
دروغ مىگوييد!».
و جمله (ان انتم الا تکذبون) به منزله نتیجه است براى صدر
آیه، و حاصل کلامشان این مىشود که: شما هم بشرى هستید مثل ما، و ما با اینکه مثل شما بشر هستیم در نفس خود چیزى از
وحی که ادعا مىکنید به شما نازل شده نمىیابیم، و چون شما هم مثل مایید، پس رحمان هیچ وحیى نازل نکرده، و شما
دروغ مىگویید، و چون غیر از این ادعا ادعاى دیگرى ندارید پس غیر از دروغ چیز دیگرى ندارید.
و بااین بیان نکته
حصر در جمله (ان انتم الا تکذبون) روشن شد، و همچنین وجه اینکه چرا فعل را
نفی کرد (و گفت : شما دروغ مىگویید ولى
اسم فاعل را نفى نکرد) و نفرمود: (شما نیستید مگر دروغگو) براى اینکه مراد،
تکذیب و نفى فعل در حال گفتوگو بوده، نه مستمرا و در آینده (چون
اسم فاعل زمان
حال و آینده را به طور
استمرار شامل مىشود، به خلاف فعل، که تنها شامل حال و آینده میشود).
• «قَالُوا طَائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَئِن ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ؛ (رسولان) گفتند: «شومى شما از خودتان است اگر درست بينديشيد؛ بلکه شما گروهى اسرافکاريد!».
شومى (بدبختى) خود اصحاب قريه، به سبب شوم دانستن رسولان الهى بود:
• «وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ؛ و براى آنها، اصحاب قريه (
انطاکیه) را مثال بزن هنگامى که فرستادگان خدا به سوى آنان آمدند».
• «قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ؛ آنان گفتند: «ما شما را به فال بد گرفتهايم (و وجود شما را شوم مىدانيم)، و اگر (از اين سخنان) دست برنداريد شما را
سنگسار خواهيم کرد و
شکنجه دردناکى از ما به شما خواهد رسيد!».
ممکن است مقارن آمدن این
پیامبران الهی بعضى مشکلات در زندگى مردم آن دیار بر اثر گناهانشان و یا به عنوان هشدار الهى حاصل شده باشد؛ چنانکه بعضى از
مفسران نیز نقل کردهاند که مدتى نزول
باران قطع شد؛ ولى آنها نه تنها عبرتى نگرفتند، بلکه این حادثه را به دعوت رسولان پیوند دادند.
باز به این هم
قناعت نکردند؛ بلکه با تهدیدى صریح و
آشکار نیات شوم و زشت خود را ظاهر ساختند، و گفتند: (اگر از این سخنان دست برندارید مسلما شما را سنگسار خواهیم کرد، و مجازات دردناکى از ما به شما خواهد رسید)!
آیا
مجازات دردناک (عذاب الیم) تأکیدى است بر مسئله سنگسار کردن (رجم) و یا مجازاتى افزون بر آن است؟ دو احتمال وجود دارد:
احتمال دوم نزدیکتر به نظر مىرسد؛ چراکه سنگسار کردن که یکى از بدترین انواع
عذاب و شکنجههاست که گاهى منتهى به
مرگ میشود، ممکن است ذکر
عذاب الیم اشاره به این باشد که سنگسار نمودن شما را آنقدر ادامه مىدهیم تا مایه مرگ شما شود، یا اینکه علاوه بر سنگسار کردن انواع دیگرى از شکنجهها (مانند میلههاى داغ در
چشم فرو کردن یا فلز گداخته در حلق ریختن و امثال اینها) را که جنایتکاران پیشین انجام مىدادند، درباره شما انجام خواهیم داد.
بعضى از مفسران این احتمال را نیز دادهاند که سنگسار کردن عذاب جسمانى بوده؛ اما عذاب الیم عذاب معنوى و روحى بوده است.
اما
تفسیر اول نزدیکتر به نظر مىرسد.
آرى طرفداران
باطل و حامیان
ظلم و
فساد چون منطق قابل عرضهاى ندارند، همیشه تکیه بر تهدید و فشار و
خشونت میکنند، غافل از آنکه رهروان راه الله هیچگاه در برابر این تهدیدها تسلیم نخواهند شد؛ بلکه بر استقامتشان خواهد افزود، آن روز که آنها پا به این میدان گذاشتند، جان خود را بر کف گرفتند و آماده ایثار گشتند.
اینجا بود که رسولان الهى با منطق گویاى خود به پاسخ هذیانهاى آنها پرداختند، و گفتند: شومى شما از خود شماست و اگر درست بیندیشید. به این
حقیقت واقف خواهید شد (قالوا طائرکم معکم اءئن ذکرتم).
• «قَالُوا طَائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَئِن ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ؛ (رسولان) گفتند: «شومى شما از خودتان است اگر درست بينديشيد؛ بلکه شما گروهى اسرافکاريد!».
شومى اصحاب قريه (بدبختى و گرفتارى به حوادث ناگوار)، از اسرافكارى خودشان سرچشمه میگرفت:
• «وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ؛ و براى آنها، اصحاب قريه (انطاکيه) را مثال بزن هنگامى که فرستادگان خدا به سوى آنان آمدند».
• «قَالُوا طَائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَئِن ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ؛ (رسولان) گفتند: «شومى شما از خودتان است اگر درست بينديشيد؛ بلکه شما گروهى اسرافکاريد!».
و کلمه (طائر) در جمله (طائرکم معکم) در اصل طیر (مرغى چون کلاغ) است که
عرب با دیدن آن فال بد مىزد، و سپس مورد استعمالش را توسعه دادند و به هر چیزى که با آن فال بد زده مىشود، طیر گفتند، و چهبسا که در حوادث آینده بشر نیز
استعمال مىکنند، و چهبسا بخت بد اشخاصى را طائر مىگویند، با اینکه اصلا بخت امرى است موهوم، ولى مردم خرافهپرست آن را مبدأ بدبختى
انسان و محرومیتش از هرچیز مىدانند.
و به هر حال اینکه فرمود: (طائرکم معکم) ظاهر معنایش این است که: آن چیزى که جا دارد با آن فال بد بزنید، آن چیزى است که با خودتان هست، و آن عبارت است از حالت اعراضى که از
حق دارید و نمىخواهید حق را که همان
توحید است بپذیرید، و اینکه به سوى
باطل یعنى
شرک تمایل و اقبال دارید.
استفهام در جمله (ائن ذکرتم) استفهامى است توبیخى و مراد از تذکیر
تذکر دادن ایشان است به حق؛ یعنى به وحدانیت خداى تعالى و اینکه بازگشت همه به سوى اوست، و حقایقى نظیر آنها؛ و در این جمله که جملهاى است شرطیه جزاى شرط حذف شده تا
اشاره کند به اینکه جزاى آن اینقدر شنیع و رسواست که نمىشود گفت، و بدان تفوه کرد، و تقدیر جمله چنین است: (اگر به حق تذکر داده شوید این تذکر را با انکار شنیع و تطیر و
تهدید رسوایتان
مقابله مىکنید).
(بل انتم قوم مسرفون)، یعنى شما مردمى هستید متجاوز که
معصیت را از حد گذراندهاید، و کلمه (بل) که به معناى
اعراض است اعراض از مطلب سابق را مىرساند، و معنایش این است که: (نه، بلکه علت اصلى در انکار حق، و تکذیبشان این است که آنان مردمى هستند که مستمر در
اسراف و متجاوز از حدند).
«بل أنتم قوم مسرفون» روى برتافتن از
کلام سابق است؛ به اين معنا كه
انبیا، عامل بدبختى و شومى نيستند؛ بلكه اسرافكارى خود آنان سبب بدبختىشان شده است.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳، ص۴۲۲، برگرفته از مقاله «شومی اصحاب القریه».