سَعْد (مفرداتنهجالبلاغه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سَعْد (به فتح سین و سکون عین) و
سَعادت (به فتح سین و عین) از
واژگان نهج البلاغه به معنای خوشبختی است. این واژه دارای مشتقاتی است که در
نهج البلاغه بهکار رفته است، مانند:
اِسعاد (به کسر الف) به معنای یاری کردن و خوشبخت کردن و
مُساعِدت (به ضم میم و کسر عین) به معنای یاری کردن و
سُعود (به ضم سین و عین) در مقابل نحوست است، یعنی خوش و بد بودن است. موارد زیادی از این واژه در نهج البلاغه آمده است.
سَعْد و
سَعادت به معنای خوشبختی آمده است، چنانکه شقوه و
شقاوت به معنی بدبختی است،
راغب گوید:
سعادت آنست که کارهای الهی
انسان را در رسیدن به خیر یاری کند؛
ضدّ آن شقاوت است.
امام علی (علیهالسلام) در
حکمت ۵۱ فرموده:
«عَيْبُكَ مَسْتورٌ مَا أَسْعَدَكَ جَدُّكَ» «تا بختت تو را یاری کند عیبت پوشیده است.»
(شرحهای حکمت:
)
درباره
موعظه فرموده:
«اللهِ، اللهَ اللهَ في أَعَزِّ الاَْنْفُسِ عَلَيْكُم ... فَشِقْوَةٌ لاَزِمَةٌ، أَوْ سَعادَةٌ دائِمَةٌ» «
خدا را در نظر آورید درباره عزیزترین نفس بر شما که خودتان باشید، زیرا آخرت شقاوت ملازم یا
سعادت دائمی است.»
(شرحهای خطبه:
)
«
اسعاد» به معنی یاری کردن و خوشبخت کردن هر دو آمده است.
«فَلا يُسْعِدُهُ الْقَوْلُ» یعنی «سخن گفتن او را یاری نمیکند.»
(شرحهای خطبه:
)
«
مساعدت» یاری کردن در
حکمت ۴۳۰ فرموده:
«رَجُلٌ أَخْلَقَ بَدَنَهُ في طَلَبِ آمَالِهِ، وَلَمْ تُساعِدْهُ الْمَقاديرُ عَلَى إِرَادَتِهِ...» «زیانکارترین مردم در
معامله و ناامیدترین مردم در تلاش، مردی است که بدن خویش را در طلب مال فرسوده کند، و
قضا و قدر او را یاری نکند از دنیا با
حسرت برود.»
(شرحهای حکمت:
)
«
سعود» در مقابل نحوست است یعنی خوش و بد بودن و آن فقط یکبار در «نهج» یافته است که در وصف
ستارگان فرموده:
«وَأَجْراها عَلَى أَذْلالِ تَسْخيرِها مِنْ .... وهُبوطِها وَصُعودِها، وَنُحوسِها وَسُعودِها.» «ستارگان را در مسیرهای آشکار خود جاری کرد، از پائین آمدن و بالا رفتن و از نحسی و خوشی.»
(شرحهای خطبه:
)
محمد عبده نحس و
سعد را در خود
ستارگان دانسته گوید: نحس بودن خالی بودن (و مرده و بینور بودن) آن و
سعد بودن آباد و نورانی بودن آنست،
ابن ابیالحدید گوید: اگر گوئی آن حضرت مؤثّر بودن نجوم را در امور جزئیّه انکار کرده و به آن کس گفت در فلان روز جنگ نکند فرمود: «المنجّم کالکاهن و الکاهن کالساحر و الساحر کالکافر و الکافر فی النار»
گویم: آن حضرت تاثیر نجوم را در امور جزئیّه انکار کرده ولی در امور کلیّه مثل اینکه دلالت به گرما و سرما کنند و یا بر مرض عام و قحط و باران دائم که مخصوص به یک انسان نیستند، انکار نکرده است. میبینیم که ابن ابیالحدید
سعد و نحس را نسبت به دیگران دانسته است نه در خود ستارگان ولی ظاهرا قول محمد عبده اقرب به صواب باشد و یا بگوئیم تشعشعات ستارگان و حرکت آنها گاهی اثر بد و گاهی اثر خوب در زمین ما دارند.
موارد زیادی از واژه
سعد در نهج البلاغه آمده است.
•
قرشی بنابی، علیاکبر، مفردات نهج البلاغه، برگرفته از مقاله «سَعْد»، ج۱، ص۵۳۱.