سَبْت (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سَبْت (فتح سین و سکون باء) از
واژگان قرآن کریم به معنای
قطع و
بریدن است. سبت
یهود عبارت از قطع عمل در شريعت موسى است و آن مطابق روز شنبه است.
اصحاب سَبْت قومى از يهود بودند، در كنار دريا سكنى داشتند و روز شنبه را محترم نشمرده و در آن دست از كار نكشيدند و نصيحت نيكوكاران را وقعى ننهادند تا به عذاب خداوند گرفتار گشتند.
سَبْت به معنای قطع و بريدن است.
«
سَبَتَ الشَّيْءَ: قَطَعَهُ»
در
صحاح از جمله معانى سبت گفته «
السَّبْتُ الرَّاحَةُ ... و السُّبَاتُ النَّوْمُ وَ أَصْلُهُ الرَّاحَةُ.»
به مواردی از
سَبْت که در قرآن به کار رفته است، اشاره میشود:
(وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُبَاتَاً) (و خواب شما را مايه آرامشتان قرار داديم)
راغب گويد يعنى خواب را بريدن عمل قرار داديم.
ناگفته نماند سبات در آيه
آرامش و
استراحت است و آن نوعى قطع عمل است يعنى خوابتان را براى شما آرامش قرار داديم چنانكه فرموده
(جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ ...) (خداوند كسى است كه
شب را براى شما آفريد تا در آن بياسايي. ...)
سكون و آرامش در شب همان
خواب و يا خواب قسمتى از آن است.
در
نهج البلاغه خطبه ۲۲۰ آمده :
«فَكَأَنَّهُمْ فِي ارْتِجَالِ الصِّفَةِ صَرْعَى سُبَاتٍ.» (و در ديد نخست، پندارى كه افتاده و به خواب رفتهاند.)
و در
خطبه ۲۲۳ فرموده :
«نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ.» (از به خواب رفتن عقل به خدا پناه مىبريم.)
در اين دو جمله ظاهرا مراد از سبات خواب است و آن مغاير با معناى اوّلى نيست كه خواب قطع فعّاليت ظاهرى است ولى در آيه شريفه بايد راحتى و آرامش معنى كرد.
سبت يهود
عبارت از قطع عمل در شريعت
موسی است و آن مطابق
روز شنبه است، شش بار در قرآن كريم ذكر شده و يكبار فعل «
يَسْبِتُونَ»
آمده است.
(وَ قُلْنا لَهُمْ لَا تَعْدُوا فِي السَّبْتِ ...) (و به آنان گفتيم: در روز شنبه تعدّى نكنيد. ...)
(أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ ...) (يا آنها را از رحمت خود دور سازيم، همانگونه كه اصحاب سبت (گروهى از تبهكاران
بنیاسرائیل) را از رحمت خود دور ساختيم. ...)
در قاموس
کتاب مقدس درباره سبت به تفصيل سخن گفته از جمله گويد: سبت اسم آن روزى است كه قوم يهود از تمامى اعمال خود دست كشيده استراحت میكردند و اين لفظ از
عبرانى معرّب گشته و معنى استراحت میدهد.
حكم چهارم از احكام عشره كه امر به حفظ روز سبت مىنمايد ... مبنى بر اين است كه خداوند آن روز را تقديس فرمود آنگاه احكام يهود را درباره آن روز تذكّر میدهد.
ناگفته نماند: در
تورات فعلى سفر خروج باب ۲۰ بند ۸ گويد: «روز سبت را ياد كن تا آن را تقديس نمائى «شش روز مشغول باش و همه كارهاى خود را بجا آور، اما روز هفتمين سبت يهود خداى تو است در آن هيچ كار مكن. تو و پسرت و دخترت و غلامت و كنيزت و بهيمهات ... زيرا كه در شش روز خداوند
آسمان و
زمین و
دریا و آنچه را كه در آنهاست به ساخت و در روز هفتم آرام فرمود.»
از اين روشن میشود كه سبت روز تعطيل يهود است ولى آفريدن آسمان و غيره در شش روز و استراحت روز هفتم افسانه است وقت
آفرینش روزهاى هفته نبود و اينكه در قرآن كريم آمده «
فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ» منظور شش دوران است كه شايد ميليونها سال باشد ولى تورات روز ۲۴ ساعته میگويد.
از قرآن مجيد نيز روشن میشود كه روز سبت در يهود روز محترمى بوده است
(قُلْنا لَهُمْ لَا تَعْدُوا فِي السَّبْتِ ...) (و به آنان گفتيم: در روز شنبه تعدّى نكنيد. ...)
و در
تهدید ديگران
عذاب اهل سبت را پيش كشيده و فرمايد
(أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ ...) (يا آنها را از رحمت خود دور سازيم، همانگونه كه اصحاب سبت (گروهى از تبهكاران بنىاسرائيل) را از رحمت خود دور ساختيم. ...)
و يهود را مخاطب قرار داده و فرمايد
(وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ ...) (به طور قطع از حال كسانى از شما، كه در روز شنبه نافرمانى و گناه كردند، آگاه شدهايد. ...)
(إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ إِنَّ رَبَّكَ لَيَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ) (تحريمهاى روز شنبه براى يهود يک مجازات بود، كه در آن هم اختلاف كردند؛ و پروردگارت
روز قیامت، در آنچه اختلاف داشتند. (ميان آنها داورى مىكند.)
ظاهرا مراد از سبت در آيه معناى مصدرى است چنانكه راغب آن را ترک عمل در سبت گفته است
و «
عَلَى الَّذِينَ» چنانكه
المیزان گفته دلالت بر عليه و ضرر دارد يعنى ترک عمل در روز سبت بر كسانى قرار داده شد كه در آن اختلاف كردند. به نظر میآيد كه ترک عمل در روز سبت ابتدا حكم وجوبى نبوده و در اثر مراعات نكردن و اختلاف در محترم شمردن و نشمردن آن حكمش تشديد شده است. چنانكه از آيه
(وَ عَلَى الَّذِينَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ) (چيزهايى را كه پيش از اين براى تو شرح دادهايم، بر يهود
حرام كرديم؛ ما به آنها
ستم نكرديم، امّا آنها بودند كه به خودشان ستم مىكردند.)
نيز روشن میشود كه تحريم بعضى از حلالها در اثر
طغیان و ستمشان بوده است و لفظ «
إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ» دلالت دارد كه آن جوابى است از سؤالى مقدّر و چون آيه قبلى
(ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً) (سپس به تو
وحی فرستاديم كه از آيين
ابراهیم- كه ايمانى خالص داشت و از
مشرکان نبود- پيروى كن.)
است.
ممكن است كسى بگويد: پس چرا اسلام سبت ندارد؟ جواب اين است كه: سبت بر عليه يهود وضع شد و گرنه از اول نبود.
آنها قومى از يهود بودند، در كنار دريا سكنى داشتند و روز شنبه را محترم نشمرده و در آن دست از كار نكشيدند و نصيحت
نیکوکاران را وقعى ننهادند تا به عذاب خداوند گرفتار گشتند قرآن مجيد در
سوره اعراف آیه ۱۶۳ به بعد وضع آنها را چنين نقل میكند: «بپرس از يهود از شهری كه در كنار دريا و مشرف به آن بود آنگاه كه در سبت تجاوز میكردند ماهیهايشان در روز سبت و تعطيل به روى آب میآمدند و آشكار میشدند و روزی كه تعطيل نكرده بودند چنين نمیآمدند ما بدين وسيله آنها را در اثر فسقشان امتحان میكرديم مردمی كه در مقابل ترک احترام سبت ساكت بودند به مردمی كه
نهی از منکر میكردند گفتند: قومى را كه خدا هلاكشان خواهد كرد و يا به عذاب سختى دچارشان خواهد نمود چرا
موعظه میكنيد؟
گفتند:
اعتذاری است پيش خدا و شايد هم از اين عمل پرهيز كنند.
بالاخره نصيحت ناصحان قبول نيافتاد تا آنها را كه نهى از منكر میكردند نجات داديم و ستمگران را به عذاب سختى گرفتار نموديم و چون در كار حرام تجاوز كردند گفتيم
بوزینگان شويد و از رحمت خدا مطرود گرديد.»
عين آيات چنين است
(وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتِيهِمْ كَذلِكَ نَبْلُوهُمْ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ • وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً قالُوا مَعْذِرَةً إِلى رَبِّكُمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ • فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئِيسٍ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ • فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئِينَ) از اين آيات به دست میآيد كه: آنها در روز سبت تجاوز كرده و دست از كار نكشيدهاند. و نيز فقط آنها كه نهى از منكر میكردند نجات يافتهاند متجاوزين و تاركين نهى از منكر همه هلاک شدهاند. و ايضا در آيات دو جور عذاب ذكر شده يكى «
أَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئِيسٍ» و دوّمى ميمون شدن. به نظر میآيد اوّلى راجع به تاركين نهى از منكر و دوّمى به صيدكنندگان است.
در
مجمع گويد: هر دو فرقه هلاک شدند و فرقه نهى از منكر نجات يافتند اين از
ابا عبداللّه (علیهالسّلام) نقل شده است.
عیاشی نظير آن را از
حضرت باقر (علیهالسّلام) نقل كرده است
و نيز از عكرمه نقل میكند كه به محضر ابن عباس وارد شدم مقابلش قرآنى بود اين آيه را «
فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ» میخواند و میگريست آنگاه گفت: میدانم كه خدا صيادان
ماهی را هلاک كرد و فرقه نهى از منكر را نجات داد ولى نميدانم با آنها كه نهى نكردند و خود نيز مرتكب نشدند چه كرد.
الميزان از عكرمه روايت كرده كه به ابن عباس گفتم فدايت شوم نمیبينى كه فرقه ساكت فعل صيادان را
مکروه داشته و به فرقه ديگر گفتند: چرا اينها را موعظه میكنيد خدا هلاكشان خواهد كرد. ابن عباس گفت به من دو تا لباس ضخيم دادند. يعنى قول مرا درباره نجات آن دسته پذيرفت و به من دو خلعت داد.
آنگاه الميزان گويد عكرمه اشتباه كرده ساكتان هر چند صيد نكردهاند ليكن به گناه بزرگتر كه ترک نهى از منكر باشد مرتكب شدهاند و فرقه ناهيه با قول «
مَعْذِرَةً إِلى رَبِّكُمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ» آنها را هشدار دادهاند و اين میرساند كه يأس از تأثير موعظه نبوده تا نهى از منكر ساقط شود ... ايضا فرموده «
أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ» نجات را فقط به فرقه ناهيه منحصر كرده هيچ مانعى نيست كه «
الَّذِينَ ظَلَمُوا» به فرقه ساكت هم شامل باشد.
ايراد الميزان به ابن عباس نيز وارد است وانگهى به نظر ما «
الَّذِينَ ظَلَمُوا» فقط فرقه ساكت است و يا لا اقل شامل آنها نيز میباشد زيرا كه «
كُونُوا قِرَدَةً» قطعا مال صيادان است الميزان از
کافی از
حضرت صادق علیهالسّلام نقل كرده آنها سه صنفاند صنفى نجات يافتند و صنفى مسخ و صنفى هلاک شدند.
عياشى در تفسير خود از امام باقر (عليهالسّلام) قصه اصحاب سبت را كه اهل ايله بودند از
قوم ثمود نقل كرده و در آن هست كه آنها واقعا
مسخ شده و به صورت ميمونها در آمدند و مثل ميمون صدا میكردند.
الميزان نيز آنرا از
تفسیر قمی و عياشى نقل میكند.
بعضى از مفسران
شیعه و
اهل سنت خود را به فشار میاندازند كه اينگونه آيات را طور ديگر تفسير نمايند مثلا در شكافتن دريا براى موسى جزر و مدّ را عنوان كرده و در اينجا گفتهاند كه باطن آنها مثل بوزينه شد و اخلاقشان يكپارچه تقليد و بىارادگى شد و استقلال فكر را از دست دادند. چنانكه بوزينهها چنيناند.
ولى خوب نيست آيه را از ظاهر آن بر گردانيم جائی كه قرآن از تكلّم
عیسی در حين
ولادت و تولد او بدون
پدر و خنک شدن
آتش بر ابراهيم
و اژدها شدن
عصای موسی و آمدن تخت
ملکه سباء از مسافت دور
و ... خبر میدهد چرا آيه را به ظاهر آن حمل نكنيم و از قدرت خدا چه بعدى دارد؟
قرشی بنایی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «سبت»، ج۳، ص۲۰۷.