سلب آزادی (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در این مقاله آیات مرتبط با سلب
آزادی معرفی میشوند.
افرادی که آزادی از آنها سلب شده است عبارتند از:
حكومت
دقیانوس، سلب كننده آزادى
اصحاب کهف:
۱. «أم حسبت أنّ أصحب
الكهف والرّقيم كانوا من ءايتنا عجبا؛
آيا گمان کردي اصحاب
کهف و
رقيم از آيات عجيب ما بودند؟! »
۲. «إذ أوى الفتية إلى
الكهف فقالوا ربّنآ ءاتنا من لّدنك رحمة وهيّئ لنا من أمرنا رشدا؛
زماني را به خاطر بياور که آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: پروردگار! ما را از سوي خودت رحمتي عطا کن، و راهِ نجاتي براي ما فراهم ساز!»
۳. «هؤلاء قومنا اتّخذوا من دونه ءالهة لّولا يأتون عليهم بسلطن بيّن فمن أظلم ممّن افترى على اللّه كذبا؛
اين قوم ما هستند که معبودهايي جز خدا انتخاب کرده اند؛ چرا دليل آشکاري (بر اين کار) نمي آورند؟! و چه کسي ظالمتر است از آن کس که بر خدا دروغ ببندد؟!»
۴.«إنّهم إن يظهروا عليكم يرجموكم أو يعيدوكم فى ملّتهم ولن تفلحوا إذا أبدا؛
چرا كه اگر آنها از وضع شما آگاه شوند سنگسارتان ميكنند، يا به آئين خويش شما را باز ميگردانند، و در آن صورت هرگز روي
رستگاری را نخواهيد ديد!»
یکی از افرادی که آزادی از آنها سلب شده است انبیا هستند.
تهدید انبيا به سلب آزادى از سوى كافران:
«و قال الّذين كفروا لرسلهم لنخرجنّكم من أرضنا ...؛
كساني كه كافر شدند به پيامبران خود گفتند ما قطعا شما را از سرزمين خود اخراج خواهيم كرد....»
سلب آزادى تبليغات دينى انبياى
انطاکیه از سوى قوم آنان:
«و قال الّذين كفروا لرسلهم لنخرجنّكم من أرضنا او لتعودن فى ملّتنا ...؛
كساني كه كافر شدند به پيامبران خود گفتند ما قطعا شما را از سرزمين خود اخراج خواهيم كرد، مگر اينكه به آئين ما بازگرديد....»
آزاد نبودن
پیامبران ميان اقوام خود:
«ألم يأتكم نبؤا الّذين من قبلكم قوم نوح و عاد و ثمود و الّذين من بعدهم لايعلمهم الّا اللَّه جاءتهم رسلهم بالبيّنت فردّوا أيديهم فى أفوههم و قالوا انّا كفرنا بما أرسلتم به ...• و قال الّذين كفروا لرسلهم لنخرجنّكم من أرضنا أو لتعودنّ فى ملّتنا ...؛
آيا خبر آنها كه پيش از شما بودند به شما نرسيده: قوم نوح و عاد و ثمود و آنها كه پس از ايشان بودند، همانها كه جز خداوند از آنان آگاه نيست، پيامبرانشان با دلائل روشن به سوي آنها آمدند، ولي آنها (از روي
تعجب و استهزا) دست بر دهان گرفتند و گفتند كه ما به آنچه شما مامور آن هستيد كافريم... كساني كه كافر شدند به پيامبران خود گفتند ما قطعا شما را از سرزمين خود اخراج خواهيم كرد، مگر اينكه به آئين ما بازگرديد....»
تهدید شدن
لوط علیهالسلام از سوى قومش به اخراج از
وطن در صورت ادامه تبليغات دينى:
«اذ قال لهم اخوهم لوطٌ ألا تتقون• انّى لكم رسولٌ امين• قالوا لئن لم تنته يلوط لتكوننّ من المخرجين؛
هنگامي كه برادرشان لوط به آنها گفت آيا تقوي پيشه نميكنيد؟ من براي شما رسول اميني هستم. گفتند: اي لوط اگر از اين سخنان خودداري نكني از اخراج شوندگان خواهي بود.»
توطئه مشركان براى سلب آزادى از
محمّد صلیاللهعلیهوآله:
«و اذ يمكر بك الّذين كفروا ليثبتوك أو يقتلوك أو يخرجوك ...؛
(به خاطر بياور) هنگامي را كه كافران نقشه ميكشيدند كه تو را به زندان بيفكنند، يا به قتل برسانند، و يا (از مكه) خارج سازند....»
تهديد شدن
شعیب علیهالسلام از سوى قومش در صورت ادامه تبليغات دينى:
«قالوا يشعيب أصلوتك تأمرك أن نترك ما يعبد ءاباؤنا ...• قال يقوم أرأيتم ان كنت على بيّنة من ربّى ... و ما أريد أن أخالفكم الى ما أنهيكم عنه ان أريد الأ الأصلح ما استطعت ...• قالوا يشعيب ما نفقه كثيرا ممّا تقول و انّا لنريك فينا ضعيفا و لولا رهطك لرجمنك ...؛
گفتند: اي شعيب آيا نمازت تو را دستور ميدهد كه ما آنچه را پدرانمان ميپرستيدند ترك گوئيم ؟... گفت: اي قوم من! هر گاه من دليل آشكاري از پروردگارم داشته باشم ... من هرگز نميخواهم چيزي كه شما را از آن باز ميدارم خودم مرتكب شوم، من جز اصلاح تا آنجا كه توانائي دارم نميخواهم... گفتند اي شعيب! بسياري از آنچه را ميگوئي ما نميفهميم، و ما تو را در ميان خود ضعيف مييابيم، و اگر بخاطر احترام قبيله كوچكت نبود تو را سنگسار ميكرديم ....»
آزاد نبودن
نوح علیهالسلام جهت ترويج
دین ميان قوم خود:
«اذ قال لهم اخوهم نوحٌ ألا تتقون• انّى لكم رسولٌ امين• قالوا لئنلمتنته ينوح لتكوننّ من المرجومين؛
هنگامي كه برادرشان نوح به آنها گفت، آيا تقوي پيشه نميكنيد؟ من براي شما رسول اميني هستم.گفتند آيا ما به تو ايمان بياوريم در حالي كه افراد پست و بيارزش از تو پيروي كرده اند؟!»
تهديد شدن
ابراهیم علیهالسلام از سوى
آزر به دليل تبليغ دين:
«قال أراغب أنت عن ءالهتى يإبرهيم لئن لم تنته لأرجمنّك واهجرنى مليّا؛
گفت اي ابراهيم آيا تو از خدايان من روي گرداني ؟ اگر (از اين كار) دست برنداري تو را سنگسار ميكنم، از من براي مدتي طولاني دور شو!»
تهديد
فرعون به جلوگيرى از فعّاليّت
موسی علیهالسلام در صورت عدم پذيرش
ربوبیّت وى:
«قال لئن اتّخذت إلها غيرى لأجعلنّك من المسجونين؛
فرعون خشمگين شد و گفت: اگر معبودي غير از من برگزيني تو را از زندانيان قرار خواهم داد.»
سلب شدن آزادى فعّاليّت پيامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله از سوى كافران
مکّه:
«إلّا تنصروه فقد نصره اللَّه إذ أخرجه الَّذين كفروا ثانى اثنين إذ هما فى الغار إذ يقول لصحبه لاتحزن إنّ اللّه معنا فأنزل اللّه سكينته عليه وأيّده بجنود لّم تروها وجعل كلمة الّذين كفروا السّفلى وكلمة اللّه هى العليا واللّه عزيز حكيم؛
اگر او را ياري نكنيد خداوند (او را ياري خواهد كرد همانگونه كه در مشكلترين ساعات او را تنها نگذارد) آن هنگام كه كافران او را (از مكه) بيرون كردند در حالي كه دومين نفر بود (و يكنفر همراه او بيش نبود) در آن هنگام كه آندو در غار بودند و او به همسفر خود ميگفت غم مخور خدا با ماست! در اين موقع خداوند
سکینه (و
آرامش) خود را بر او فرستاد و با لشكرهائي كه مشاهده نميكرديد او را تقويت نمود و گفتار (و هدف) كافران را پائين قرار داد (و آنها را با شكست مواجه ساخت) و سخن خدا (و آئين او) بالا (و پيروز) است و خداوند عزيز و حكيم است.»
نبودن آزادى براى
مؤمنان به
موسی علیهالسلام و
ترس آنان از فرعون:
«فمآ ءامن لموسى إلّاذرّيَّة مّن قومه على خوف مّن فرعون وملإيهم أن يفتنهم وإنّ فرعون لعال فى الأر ض وإنّه لمن المسرفين؛
(در آغاز) هيچكس به موسي ايمان نياورد مگر گروهي از فرزندان قوم او، (آن هم) با ترس از فرعون و اطرافيانش مبادا آنها را (با فشار و يا تبليغات گمراه كننده) از آئينشان منحرف سازند، فرعون برتري جوئي (و طغيان) در زمين داشت، و او از اسرافكاران بود.»
سلب آزادى دينى از
جادوگران به
وسیله فرعونیان:
۱. «و ألقى السحرة سجدين• قال فرعون ءامنتم به قبل أن ءاذن لكم انّ هذا لمكر مكرتموه فى المدينة لتخرجوا منها أهلها فسوف تعلمون• لأقطّعنّ أيديكم و أرجلكم من خلف ثمّ لأصلّبنّكم أجمعين• قالوا انّا الى ربّنا منقلبون؛
و ساحران (همگي) به
سجده افتادند.فرعون گفت آيا به او ايمان آورديد پيش از آنكه به شما اجازه دهم، حتما اين توطئهاي است كه در اين شهر (و ديار) چيده ايد تا اهلش را از آن بيرون كنيد ولي به زودي خواهيد دانست!سوگند ميخورم كه دستها و پاهاي شما را به طور مخالف (دست
راست با پاي
چپ يا
دست چپ با
پای راست) قطع ميكنم سپس همگي شما را به دار ميآويزم.(ساحران) گفتند (مهم نيست) ما به سوي پروردگارمان باز ميگرديم.»
۲. «فألقى السحرة سجّدا قالوا ءامنّا بربّ هرون و موسى• قال ءامنتم له قبل أن ءاذن لكمانّه لكبيركم الذى علّمكم السحر فلأقطّعنّ أيديكم و أرجلكم من خلف و لأصلّبنّكم فى جذوع النخل و لتعلمنّ أيّنا أشدّ عذابا و أبقى• انّا ءامنّا بربّنا ليغفرلنا خطينا و ما أكرهتنا عليه من السحر ...؛
(موسي) عصاي خود را افكند، و آنچه را كه آنها ساخته بودند بلعيد) ساحران همگي به سجده افتادند و گفتند: ما به پروردگار موسي و
هارون ايمان آورديم!! (فرعون) گفت آيا پيش از آنكه به شما اذن دهم به او ايمان آورديد؟! مسلما او بزرگ شماست كه
سحر به شما آموخته، بيقين دست و پاهاي شما را بطور مختلف قطع ميكنم و بر فراز شاخه هاي نخل به دار ميآويزم، و خواهيد دانست كداميك از ما مجازاتش دردناكتر و پايدارتر است! ما به پروردگارمان ايمان آورديم تا گناهان ما و آنچه را از سحر بر ما تحميل كردي ببخشد....»
۳. «قال ءامنتم له قبل أن ءاذن لكم انّه لكبيركم الذى علّمكم السحر فلسوف تعلمون لأقطّعنّ أيديكم و أرجلكم من خلف و لأصلّبنّكم أجمعين؛
(فرعون) گفت: آيا به او ايمان آورديد پيش از آن كه به شما اجازه دهم؟! مسلما او بزرگ و استاد شما است كه به شما سحر آموخته، اما به زودي خواهيد دانست كه دستها و پاهاي شما را به طور مختلف قطع ميكنم، و همه شما را به دار ميآويزم.»
سلب آزادى
صالح علیهالسلام از سوى قومش:
۱. «ألم يأتكم نبؤا الّذين من قبلكم قوم نوح وعاد وثمود والّذين من بعدهم لايعلمهم إلّااللَّه جآءتهم رسلهم بالبيّنت فردّوا أيديهم فى أفوههم وقالوا إنّا كفرنا بمآ أرسلتم به وإنّا لفى شكّ مّمّا تدعوننآ إليه مريب؛
آيا خبر آنها كه پيش از شما بودند به شما نرسيده: قوم نوح و عاد و ثمود و آنها كه پس از ايشان بودند، همانها كه جز خداوند از آنان آگاه نيست، پيامبرانشان با دلائل روشن به سوي آنها آمدند، ولي آنها (از روي تعجب و استهزا) دست بر دهان گرفتند و گفتند كه ما به آنچه شما مامور آن هستيد كافريم، و نسبت به آنچه ما را به سوي آن ميخوانيد
تردید داريم!»
۲. «وقال الَّذين كفروا لرسلهم لنخرجنّكم مّن أرضنآ أو لتعودنّ فى ملّتنا فأوحى إليهم ربّهم لنهلكنّ الظَّلمين؛
كساني كه كافر شدند به پيامبران خود گفتند ما قطعا شما را از
سرزمین خود اخراج خواهيم كرد، مگر اينكه به آئين ما بازگرديد، در اينحال پروردگارشان به آنها وحي فرستاد كه من ظالمان را هلاك ميكنم.»
قوم لوط سلب كننده آزادى آل
لوط علیهالسلام:
۱. «ولوطا إذ قال لقومه أتأتون الفحشة ما سبقكم بها من أحد مّن العلمين؛
و (به خاطر بياوريد) لوط را هنگامي كه به قوم خود گفت آيا عمل شنيعي انجام ميدهيد كه احدي از جهانيان پيش از شما انجام نداده است؟!»
۲. «وما كان جواب قومه إلّاأن قالوا أخرجوهم مّن قريتكم إنَّهم أناس يتطهَّرون؛
ولي پاسخ قومش چيزي جز اين نبود كه گفتند اينها را از شهر و آبادي خود بيرون كنيد كه اينها افراد متظاهري هستند!»
۳. «ولوطا إذ قال لقومه أتأتون الفحشة وأنتم تبصرون؛
و لوط را به ياد آور هنگامي كه به قومش گفت آيا شما به سراغ كار بسيار
قبیح ميرويد در حالي كه (زشتي و نتايج شوم آنرا) ميبينيد؟»
۴. «فما كان جواب قومه إلّاأن قالوا أخرجوا ءال لوط مّن قريتكم إنّهم أناس يتطهّرون؛
آنها پاسخي جز اين نداشتند كه به يكديگر گفتند: خاندان لوط را از
شهر و ديار خود بيرون كنيد كه اينها افرادي
پاکدامن هستند! »
لزوم حفظ آزادى مردم و جايز نبودن سلب آن از سوى
انبیا:
«ما كان لبشر أن يؤتيه اللَّه الكتب و الحكم و النبّوة ثمّ يقول للناس كونوا عبادا لى من دون اللَّه ...؛
براي هيچ بشري سزاوار نيست كه خداوند،
کتاب آسمانی و
حکم و
نبوت به او دهد سپس او به مردم بگويد: غير از خدا، مرا
پرستش كنيد!....»
سلب آزادى از
مسلمانان صدر
اسلام در مكّه:
۱. «... و المسجد الحرام و اخراج أهله منه أكبر عنداللَّه ...؛
... و هتك احترام
مسجد الحرام، و اخراج ساكنان آن، نزد خداوند مهمتر از آن است....»
۲. «... فالذين هاجروا و أخرجوا من ديرهم ...؛
... آنها كه در راه خدا هجرت كردند، و از خانه هاي خود بيرون رانده شدند....» مقصود از «من ديارهم» شهر مكه است.
۳. «... الّذين يقولون ربّنا أخرجنا من هذه القرية الظالم أهلها ...؛
... همان افراد (ستمديده اي) كه ميگويند خدايا ما را از اين شهر (مكه) كه اهلش ستمگرند بيرون ببر....» مقصود از «هذه القريه» شهر مكّه است.
۴. «الّذين أخرجوا من ديرهم بغير حقّ ...؛
همانها كه به ناحق از خانه و لانه خود بدون هيچ دليلي اخراج شدند....»منظور از فراز «اخرجوا من ديارهم» مسلمانان صدر اسلام هستند كه بر اثر ستم كافران مجبور به
هجرت و ترك خانه و كاشانه خود شدند.
سلب آزادى مؤمنان از سوى
اصحاب اخدود:
«قتل أصحب الأخدود• النّار ذات الوقود• إذ هم عليها قعود• وهم على ما يفعلون بالمؤمنين شهود• وما نقموا منهم إلّاأن يؤمنوا باللّه العزيز الحميد؛
مرگ و
عذاب بر
شکنجه گران صاحب گودال (آتش) باد. گودالهايي پر از
آتش شعله ور. هنگامي كه در كنار آن نشسته بودند. و آنچه را نسبت به مؤمنان انجام ميدادند (با خونسردي) تماشا ميكردند! هيچ ايرادي بر آنها (مؤ منان) نداشتند جز اينكه به خداوند
عزیز و
حمید ايمان آورده بودند.»
سلب آزادى
هود علیهالسلام از سوى قومش:
۱. «ألم يأتكم نبؤا الّذين من قبلكم قوم نوح وعاد وثمود والّذين من بعدهم لايعلمهم إلّااللَّه جآءتهم رسلهم بالبيّنت فردّوا أيديهم فى أفوههم وقالوا إنّا كفرنا بمآ أرسلتم به وإنّا لفى شكّ مّمّا تدعوننآ إليه مريب؛
آيا خبر آنها كه پيش از شما بودند به شما نرسيده: قوم نوح و عاد و ثمود و آنها كه پس از ايشان بودند، همانها كه جز خداوند از آنان آگاه نيست، پيامبرانشان با دلائل روشن به سوي آنها آمدند، ولي آنها (از روي تعجب و استهزا) دست بر دهان گرفتند و گفتند كه ما به آنچه شما مامور آن هستيد كافريم، و نسبت به آنچه ما را به سوي آن ميخوانيد ترديد داريم!»
۲.«وقال الَّذين كفروا لرسلهم لنخرجنّكم مّن أرضنآ أو لتعودنّ فى ملّتنا فأوحى إليهم ربّهم لنهلكنّ الظَّلمين؛
كساني كه كافر شدند به پيامبران خود گفتند ما قطعا شما را از سرزمين خود اخراج خواهيم كرد، مگر اينكه به آئين ما بازگرديد، در اينحال پروردگارشان به آنها وحي فرستاد كه من ظالمان را هلاك ميكنم.»
قرآن به تهدید شدن برخی افرادی به سلب آزداییشان اشاره کرده است.
تهديد شدن ابراهيم علیهالسلام از سوى آزر به دليل
تبلیغ دين:
«قال أراغب أنت عن ءالهتى يإبرهيم لئن لّم تنته لأرجمنّك واهجرنى مليًّا؛
گفت اي ابراهيم آيا تو از خدايان من روي گرداني ؟ اگر (از اين كار) دست برنداري تو را
سنگسار ميكنم، از من براي مدتي طولاني دور شو!»
تهدید شدن شعيب علیهالسلام از سوى قومش در صورت ادامه تبليغات دينى:
«قالوا يشعيب أصلوتك تأمرك أن نّترك ما يعبد ءابآؤنآ أو أن نّفعل فى أمولنا ما نشؤا إنّك لأنت الحليم الرّشيد• قال يقوم أرءيتم إن كنت على بيّنة مّن رّبّى ورزقنى منه رزقا حسنا ومآ أريد أن أخالفكم إلى مآ أنهيكم عنه إن أريد إلّاالإصلح ما استطعت وما توفيقى إلّاباللَّه عليه توكَّلت وإليه أنيب• قالوا يشعيب ما نفقه كثيرا مّمّا تقول وإنّا لنريك فينا ضعيفا ولولا رهطك لرجمنك ومآ أنت علينا بعزيز؛
گفتند: اي شعيب آيا نمازت تو را دستور ميدهد كه ما آنچه را پدرانمان ميپرستيدند ترك گوئيم ؟ و آنچه را ميخواهيم در اموالمان انجام ندهيم ؟ تو مرد بردبار و رشيدي هستي ؟گفت: اي قوم من! هر گاه من دليل آشكاري از پروردگارم داشته باشم و رزق خوبي بمن داده باشد (آيا ميتوانم بر خلاف فرمان او رفتار كنم ؟) من هرگز نميخواهم چيزي كه شما را از آن باز ميدارم خودم مرتكب شوم، من جز اصلاح تا آنجا كه توانائي دارم نميخواهم، و توفيق من جز به خدا نيست، بر او
توکل كردم و به سوي او باز گشتم. گفتند اي شعيب! بسياري از آنچه را ميگوئي ما نميفهميم، و ما تو را در ميان خود ضعيف مييابيم، و اگر بخاطر احترام
قبیله كوچكت نبود تو را سنگسار ميكرديم و تو در برابر ما قدرتي نداري.»
تهديد
فرعون به جلوگيرى از فعّاليّت موسى علیهالسلام در صورت عدم پذيرش الوهيّت وى:
«قال لئن اتّخذت إلها غيرى لأجعلنّك من المسجونين؛
فرعون خشمگين شد و گفت: اگر معبودي غير از من برگزيني تو را از زندانيان قرار خواهم داد.»
تهديد شدن لوط علیهالسلام از سوى قومش به
اخراج از وطن در صورت ادامه تبليغات دينى:
«إذ قال لهم أخوهم لوط ألاتتّقون• إنّى لكم رسول أمين• قالوا لئن لّم تنته يلوط لتكوننّ من المخرجين؛
هنگامي كه برادرشان لوط به آنها گفت آيا تقوي پيشه نميكنيد؟ من براي شما رسول اميني هستم.گفتند: اي لوط اگر از اين سخنان خودداري نكني از اخراج شوندگان خواهي بود.»
سلبكنندگان آزادى عبارتند از:
اصحاب اخدود، سلب كننده آزادى دينى براى مؤمنان:
«قتل أصحب الأخدود• النّار ذات الوقود• إذ هم عليها قعود• وهم على ما يفعلون بالمؤمنين شهود• وما نقموا منهم إلّاأن يؤمنوا باللّه العزيز الحميد؛
مرگ و عذاب بر شكنجه گران صاحب گودال (آتش) باد. گودالهايي پر از آتش شعله ور. هنگامي كه در كنار آن نشسته بودند. و آنچه را نسبت به مؤ منان انجام ميدادند (با خونسردي) تماشا ميكردند! هيچ ايرادي بر آنها (مؤمنان) نداشتند جز اينكه به خداوند عزيز و حميد ايمان آورده بودند.»
حکومت دقيانوس، سلب كننده آزادى اصحاب
كهف:
«أم حسبت أنّ أصحب
الكهف والرّقيم كانوا من ءايتنا عجبا• إذ أوى الفتية إلى
الكهف فقالوا ربّنآ ءاتنا من لّدنك رحمة وهيّئ لنا من أمرنا رشدا• إنّهم إن يظهروا عليكم يرجموكم أو يعيدوكم فى ملّتهم ولن تفلحوا إذا أبدا؛
آيا گمان کردي اصحاب
کهف و
رقيم از آيات عجيب ما بودند؟! زماني را به خاطر بياور که آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: پروردگار! ما را از سوي خودت رحمتي عطا کن، و راهِ نجاتي براي ما فراهم ساز!چرا كه اگر آنها از وضع شما آگاه شوند سنگسارتان ميكنند، يا به آئين خويش شما را باز ميگردانند، و در آن صورت هرگز روي رستگاري را نخواهيد ديد!»
فرعون، سلب كننده آزادى بنىاسرائيل:
۱. «فمآ ءامن لموسى إلّاذرّيَّة مّن قومه على خوف مّن فرعون وملإيهم أن يفتنهم وإنّ فرعون لعال فى الأر ض وإنّه لمن المسرفين؛
(در آغاز) هيچكس به موسي ايمان نياورد مگر گروهي از فرزندان قوم او، (آن هم) با ترس از فرعون و اطرافيانش مبادا آنها را (با فشار و يا تبليغات گمراه كننده) از آئينشان منحرف سازند، فرعون برتري جوئي (و طغيان) در زمين داشت، و او از اسرافكاران بود.»
۲. «وتلك نعمة تمنّها علىّ أن عبّدتّ بنى إسرءيل• قال لئن اتّخذت إلها غيرى لأجعلنّك من المسجونين؛
آيا اين منتي است كه تو بر من ميگذاري كه بني اسرائيل را برده خود ساخته اي؟! فرعون خشمگين شد و گفت: اگر معبودي غير از من برگزيني تو را از زندانيان قرار خواهم داد.»
قوم ثمود، سلب كننده آزادى پيامبرشان:
«ألم يأتكم نبؤا الّذين من قبلكم قوم نوح وعاد وثمود والّذين من بعدهم لايعلمهم إلّااللَّه جآءتهم رسلهم بالبيّنت فردّوا أيديهم فى أفوههم وقالوا إنّا كفرنا بمآ أرسلتم به وإنّا لفى شكّ مّمّا تدعوننآ إليه مريب• وقال الَّذين كفروا لرسلهم لنخرجنّكم مّن أرضنآ أو لتعودنّ فى ملّتنا فأوحى إليهم ربّهم لنهلكنّ الظَّلمين؛
آيا خبر آنها كه پيش از شما بودند به شما نرسيده: قوم نوح و عاد و ثمود و آنها كه پس از ايشان بودند، همانها كه جز خداوند از آنان آگاه نيست، پيامبرانشان با دلائل روشن به سوي آنها آمدند، ولي آنها (از روي تعجب و استهزا) دست بر دهان گرفتند و گفتند كه ما به آنچه شما مامور آن هستيد كافريم، و نسبت به آنچه ما را به سوي آن ميخوانيد ترديد داريم! كساني كه كافر شدند به پيامبران خود گفتند ما قطعا شما را از سرزمين خود اخراج خواهيم كرد، مگر اينكه به آئين ما بازگرديد، در اينحال پروردگارشان به آنها وحي فرستاد كه من ظالمان را هلاك ميكنم.»
قوم شعیب، سلب كننده آزادى عمل شعيب در انجام
اصلاحات اجتماعى:
«قالوا يشعيب أصلوتك تأمرك أن نّترك ما يعبد ءابآؤنآ أو أن نّفعل فى أمولنا ما نشؤا إنّك لأنت الحليم الرّشيد• قال يقوم أرءيتم إن كنت على بيّنة مّن رّبّى ورزقنى منه رزقا حسنا ومآ أريد أن أخالفكم إلى مآ أنهيكم عنه إن أريد إلّاالإصلح ما استطعت ...• قالوا يشعيب ما نفقه كثيرا مّمّا تقول وإنّا لنريك فينا ضعيفا ولولا رهطك لرجمنك ومآ أنت علينا بعزيز؛
گفتند: اي شعيب آيا نمازت تو را دستور ميدهد كه ما آنچه را پدرانمان ميپرستيدند ترك گوئيم ؟ و آنچه را ميخواهيم در اموالمان انجام ندهيم ؟ تو مرد بردبار و رشيدي هستي ؟گفت: اي قوم من! هر گاه من دليل آشكاري از پروردگارم داشته باشم و رزق خوبي بمن داده باشد (آيا ميتوانم بر خلاف فرمان او رفتار كنم ؟) من هرگز نميخواهم چيزي كه شما را از آن باز ميدارم خودم مرتكب شوم، من جز اصلاح تا آنجا كه توانائي دارم نميخواهم، و توفيق من جز به خدا نيست، بر او توكل كردم و به سوي او باز گشتم. گفتند اي شعيب! بسياري از آنچه را ميگوئي ما نميفهميم، و ما تو را در ميان خود ضعيف مييابيم، و اگر بخاطر احترام قبيله كوچكت نبود تو را سنگسار ميكرديم و تو در برابر ما قدرتي نداري.»
قوم عاد، سلب كننده آزادى پيامبرشان:
«ألم يأتكم نبؤا الّذين من قبلكم قوم نوح وعاد وثمود والّذين من بعدهم لايعلمهم إلّااللَّه جآءتهم رسلهم بالبيّنت فردّوا أيديهم فى أفوههم وقالوا إنّا كفرنا بمآ أرسلتم به وإنّا لفى شكّ مّمّا تدعوننآ إليه مريب• وقال الَّذين كفروا لرسلهم لنخرجنّكم مّن أرضنآ أو لتعودنّ فى ملّتنا فأوحى إليهم ربّهم لنهلكنّ الظَّلمين؛
آيا خبر آنها كه پيش از شما بودند به شما نرسيده: قوم نوح و عاد و ثمود و آنها كه پس از ايشان بودند، همانها كه جز خداوند از آنان آگاه نيست، پيامبرانشان با دلائل روشن به سوي آنها آمدند، ولي آنها (از روي تعجب و استهزا) دست بر دهان گرفتند و گفتند كه ما به آنچه شما مامور آن هستيد كافريم، و نسبت به آنچه ما را به سوي آن ميخوانيد ترديد داريم! كساني كه كافر شدند به پيامبران خود گفتند ما قطعا شما را از سرزمين خود اخراج خواهيم كرد، مگر اينكه به آئين ما بازگرديد، در اينحال پروردگارشان به آنها وحي فرستاد كه من ظالمان را هلاك ميكنم.»
آزاد نبودن لوط و خاندانش در تبليغ
پاکدامنی از سوى قوم خود:
«ولوطا إذ قال لقومه أتأتون الفحشة ما سبقكم بها من أحد مّن العلمين؛
و (به خاطر بياوريد) لوط را هنگامي كه به قوم خود گفت آيا عمل شنيعي انجام ميدهيد كه احدي از جهانيان پيش از شما انجام نداده است؟!»
سلب آزادى
نوح علیهالسلام از سوى قومش:
«إذ قال لهم أخوهم نوح ألاتتّقون• إنّى لكم رسول أمين• قالوا لئن لّم تنته ينوح لتكوننّ من المرجومين؛
هنگامي كه برادرشان نوح به آنها گفت، آيا تقوي پيشه نميكنيد؟ من براي شما رسول اميني هستم. گفتند آيا ما به تو ايمان بياوريم در حالي كه افراد پست و بيارزش از تو پيروي كرده اند؟!»
کافران، سلب كنندءه آزادى انبيا:
«وقال الَّذين كفروا لرسلهم لنخرجنّكم مّن أرضنآ أو لتعودنّ فى ملّتنا فأوحى إليهم ربّهم لنهلكنّ الظَّلمين؛
كساني كه كافر شدند به پيامبران خود گفتند ما قطعا شما را از سرزمين خود اخراج خواهيم كرد، مگر اينكه به آئين ما بازگرديد، در اينحال پروردگارشان به آنها وحي فرستاد كه من ظالمان را هلاك ميكنم.»
سلب آزادى مبلغان دينى از سوى مردم انطاكيه:
«واضرب لهم مّثلا أصحب القرية إذ جاءها المرسلون؛
براي آنها «اصحاب قريه» را مثال بزن، هنگامي كه فرستادگان خدا به سوي آنها آمدند.»
سلب آزادى مردم از سوى
مستکبران:
۱. «فمآ ءامن لموسى إلّاذرّيَّة مّن قومه على خوف مّن فرعون وملإيهم أن يفتنهم وإنّ فرعون لعال فى الأر ض وإنّه لمن المسرفين؛
(در آغاز) هيچكس به موسي ايمان نياورد مگر گروهي از فرزندان قوم او، (آن هم) با ترس از فرعون و اطرافيانش مبادا آنها را (با فشار و يا تبليغات گمراه كننده) از آئينشان منحرف سازند، فرعون برتري جوئي (و طغيان) در زمين داشت، و او از اسرافكاران بود. »
۲. «إنّ فرعون علا فى الأرض وجعل أهلها شيعا يستضعف طائِفة مّنهم يذبّح أبناءهم ويستحى نساءهم إنّه كان من المفسدين؛
فرعون برتريجوئي در زمين كرد و اهل آنرا به گروههاي مختلفي تقسيم نمود، گروهي را به ضعف و ناتواني ميكشاند، پسران آنها را سرمي بريد و زنان آنها را (براي كنيزي) زنده نگه ميداشت، او مسلما از مفسدان بود.»
مشرکان از سلبکنندگان آزادی هستند.
توطئه
مشرکان براى سلب آزادى محمّد صلیاللهعلیهوآله:
«وإذ يمكر بك الّذين كفروا ليثبتوك أو يقتلوك أو يخرجوك ويمكرون ويمكر اللّه واللّه خيرالمكرين؛
(به خاطر بياور) هنگامي را كه كافران نقشه ميكشيدند كه تو را به زندان بيفكنند، يا به قتل برسانند، و يا (از مكه) خارج سازند، آنها چاره ميانديشيدند (و تدبير ميكردند) و خداوند هم تدبير ميكرد و خدا بهترين چاره جويان (و مديران) است.»
مشرکان، سلب كنندگان آزادى مسلمانان در مكّه:
«يسلونك عن الشّهر الحرام قتال فيه قل قتال فيه كبير وصدٌّ عن سبيل اللّه وكفر به والمسجد الحرام وإخراج أهله منه أكبر عند اللّه والفتنة أكبر من القتل ولايزالون يقتلونكم حتّى يردّوكم عن دينكم إن استطعوا ومن يرتدد منكم عن دينه فيمت وهو كافر فأولئك حبطت أعملهم فى الدّنيا والأخرة وأولئك أصحب النّار همفيها خلدون؛
از تو، درباره جنگ كردن در ماه حرام، سؤ ال ميكنند، بگو: جنگ در آن، (گناهي) بزرگ است، ولي جلوگيري از راه خدا (و گرايش مردم به آيين حق) و كفر ورزيدن نسبت به او و هتك احترام مسجد الحرام، و اخراج ساكنان آن، نزد خداوند مهمتر از آن است، و ايجاد فتنه، (و محيط نامساعد، كه مردم را به كفر، تشويق و از ايمان باز ميدارد) حتي از قتل بالاتر است. و مشركان، پيوسته با شما ميجنگند، تا اگر بتوانند شما را از آيينتان برگردانند، ولي كسي كه از آيينش برگردد، و در حال كفر بميرد، تمام اعمال نيك (گذشته) او، در دنيا و آخرت، بر باد ميرود، و آنان اهل
دوزخ ند، و هميشه در آن خواهند بود.»
مفسدان، سلب كنندءه آزادى ديگران:
«إنّ فرعون علا فى الأرض وجعل أهلها شيعا يستضعف طائِفة مّنهم يذبّح أبناءهم ويستحى نساءهم إنّه كان من المفسدين؛
فرعون برتريجوئي در زمين كرد و اهل آنرا به گروههاي مختلفي تقسيم نمود، گروهي را به ضعف و ناتواني ميكشاند، پسران آنها را سرمي بريد و زنان آنها را (براي كنيزي) زنده نگه ميداشت، او مسلما از مفسدان بود.»
موارد مجاز بودن سلب آزادی افراد عبارتند از:
محاربه با خدا و
رسول، سبب
تبعید و مشروعيّت سلب آزادى:
«انّما جزؤا الّذين يحاربون اللَّه و رسوله ... أو ينفوا من الأرض ...؛
كيفر آنها كه با خدا و پيامبر به جنگ بر ميخيزند... و يا از سرزمين خود تبعيد گردند....»
••• سلب شدن آزادى منافقان در صورت سرباز زدن از
هجرت و پيوستن به
جامعه اسلامى:
«ودّوا لو تكفرون كما كفروا فتكونون سواء فلاتتّخذوا منهم أوليآء حتّى يهاجروا فى سبيل اللّه فإن تولّوا فخذوهم واقتلوهم حيث وجدتّموهم ولاتتّخذوا منهم وليًّا ولا نصيرا؛
آنان دوست دارند كه شما هم مانند آنها كافر شويد و مساوي يكديگر گرديد، بنابراين از آنها دوستاني انتخاب نكنيد مگر اينكه (توبه كنند و) مهاجرت در راه خدا نمايند، اما آنها كه از كار سرباز زنند (و به اقدامات بر ضد شما ادامه دهند) آنها را هر كجا بيابيد
اسیر كنيد و (يا در صورت لزوم) به قتل برسانيد و از ميان آنها دوست و يار و ياوري اختيار نكنيد.»
••• جواز سلب آزادى از منافقان و
بیماردلان، در صورت تداوم
آزار و اذيّت مؤمنان:
«لئن لم ينته المنفقون و الّذين فى قلوبهم مرض و المرجفون فى المدينة لنغرينّك بهم ثمّ لا يجاورونك فيها الّا قليلا؛
اگر منافقين و آنها كه در دلهايشان بيماري است، و (همچنين) آنها كه اخبار دروغ و شايعات بياساس در
مدینه پخش ميكنند دست از كار خود بر ندارند تو را بر ضد آنان ميشورانيم سپس جز مدت كوتاهي نميتوانند در كنار تو در اين شهر بمانند.»
دشمنی با خدا و رسول، سبب تبعيد و مشروعيّت سلب آزادى از
یهود بنینضیر:
«هو الذى أخرج الّذين كفروا من اهل الكتب من ديرهم ...• و لولا أن كتب اللَّه عليهم الجلاء لعذّبهم فى الدّنيا ...• ذلك بأنهم شاقّوا اللَّه و رسوله ...؛
او كسي است كه كافران اهل كتاب را در اولين برخورد (با مسلمانان) از خانه هايشان بيرون راند... و اگر نه اين بود كه خداوند جلاي وطن را بر آنها مقرر داشته بود آنها را در همين دنيا مجازات ميكرد... اين به خاطر آن است كه آنها با خدا و رسولش دشمني كردند....»
جواز سلب آزادى از
شایعهپراکنان و بر هم زنندگان
آرامش جامعه:
«لئن لم ينته المنفقون و الّذين فى قلوبهم مرض و المرجفون فى المدينة لنغرينّك بهم ثمّ لا يجاورونك فيها الّا قليلا؛
اگر منافقين و آنها كه در دلهايشان بيماري است، و (همچنين) آنها كه اخبار دروغ و شايعات بياساس در مدينه پخش ميكنند دست از كار خود بر ندارند تو را بر ضد آنان ميشورانيم سپس جز مدت كوتاهي نميتوانند در كنار تو در اين شهر بمانند.»
«ارجاف» مصدر «مرجفون» در اصل به معناى ايجاد
اضطراب شديد يا گفتار يا رفتار است.
مقصود ار «ارجاف» ساختن اخبار كاذب و پخش آن ميان مردم است كه از آن به شايعه تعبير مىشود. شايعه از آن جهت كه ايجاد اضطراب مىكند، به «رجف» تعبير شده است.
عوامل سلب آزادی عبارتند از:
خودکامگی فرعون، عامل سلب آزادى از بنىاسرائيل و موسى علیهالسلام:
«وتلك نعمة تمنّها علىّ أن عبّدتّ بنى إسرءيل• قال لئن اتّخذت الها غيرى لأجعلنّك من المسجونين؛
آيا اين منتي است كه تو بر من ميگذاري كه بني اسرائيل را برده خود ساخته اي؟!فرعون خشمگين شد و گفت: اگر معبودي غير از من برگزيني تو را از زندانيان قرار خواهم داد.»
استبداد فرعون، زمينهساز محروم ساختن مردم از انتخاب دين:
۱. «وألقى السّحرة سجدين• قالوا ءامنّا بربّ العلمين• ربّ موسى وهرون• قال فرعون ءامنتم به قبل أن ءاذن لكم إنّ هذا لمكر مّكرتموه فى المدينة لتخرجوا منهآ أهلها فسوف تعلمون• لأقطّعنّ أيديكم وأرجلكم مّن خلف ثمّ لأصلّبنّكم أجمعين؛
و ساحران (همگي) به سجده افتادند. و گفتند ما به پروردگار جهانيان ايمان آورديم. پروردگار موسي و هارون. فرعون گفت آيا به او ايمان آورديد پيش از آنكه به شما اجازه دهم، حتما اين توطئهاي است كه در اين شهر (و ديار) چيده ايد تا اهلش را از آن بيرون كنيد ولي به زودي خواهيد دانست!سوگند ميخورم كه دستها و پاهاي شما را به طور مخالف (دست راست با پاي چپ يا دست چپ با پاي راست) قطع ميكنم سپس همگي شما را به دار ميآويزم.»
۲. «فألقى السحرة سجّدا قالوا ءامنّا بربّ هرون و موسى• قال ءامنتم له قبل أن ءاذن لكم إنّه لكبيركم الّذى علّمكم السّحر فلأقطّعنّ أيديكم وأرجلكم مّن خلف ولأصلّبنّكم فى جذوع النّخل ولتعلمنّ أيّنآ أشدّ عذابا و أبقى• قالوا لن نؤثرك على ما جاءنا من البيّنت و الذى فطرنا فاقض ما أنت قاض انّما تقضى هذه الحيوة الدّنيا• انّا ءامنّا بربّنا ليغفرلنا خطينا و ما أكرهتنا عليه من السحر ...؛
(موسي) عصاي خود را افكند، و آنچه را كه آنها ساخته بودند بلعيد) ساحران همگي به سجده افتادند و گفتند: ما به پروردگار موسي و هارون ايمان آورديم!! (فرعون) گفت آيا پيش از آنكه به شما اذن دهم به او ايمان آورديد؟! مسلما او بزرگ شماست كه سحر به شما آموخته، بيقين دست و پاهاي شما را بطور مختلف قطع ميكنم و بر فراز شاخه هاي نخل به دار ميآويزم، و خواهيد دانست كداميك از ما مجازاتش دردناكتر و پايدارتر است! گفتند به خدائي كه ما را آفريده ما تو را هرگز بر دلائل روشني كه به ما رسيده مقدم نخواهيم داشت، هر حكمي ميخواهي بكن كه تنها ميتواني در اين زندگي دنيا داوري كني. ما به پروردگارمان ايمان آورديم تا گناهان ما و آنچه را از سحر بر ما تحميل كردي ببخشد....»
۳. «فألقى السحرة سجدين• قالوا ءامنّا بربّ العلمين• ربّ موسى و هرون• قال ءامنتم له قبل أن ءاذن لكم انّه لكبيركم الذى علّمكم السحر فلسوف تعلمون لأقطّعنّ أيديكم و أرجلكم من خلف و لأصلّبنّكم أجمعين؛
ساحران همگي فورا به سجده افتادند. گفتند ما به پروردگار عالميان ايمان آورديم. پروردگار موسي و هارون. (فرعون) گفت: آيا به او ايمان آورديد پيش از آن كه به شما اجازه دهم؟! مسلما او بزرگ و استاد شما است كه به شما سحر آموخته، اما به زودي خواهيد دانست كه دستها و پاهاي شما را به طور مختلف قطع ميكنم، و همه شما را به دار ميآويزم.»
یکی از عوامل سلب آزادی استکبار است.
•••
استکبار فرعون، عامل به بند كشيدن قومش:
«انّ فرعون علا فى الأرض و جعل أهلها شيعا يستضعف طائفة منهم يذبّح أبناءهم و يستحيى نساءهم ...؛
فرعون برتريجوئي در زمين كرد و اهل آنرا به گروههاي مختلفي تقسيم نمود، گروهي را به ضعف و ناتواني ميكشاند، پسران آنها را سرمي بريد و زنان آنها را (براي كنيزي) زنده نگه ميداشت....»
••• استكبار فرعون، مانع انتخاب آزادانه دين از سوى مردم:
«فما ءامن لموسى الّا ذرّيّة من قومه على خوف من فرعون و ملأيهم أن يفتنهم و انّ فرعون لعال فى الأرض و انّه لمن المسرفين؛
(در آغاز) هيچكس به موسي ايمان نياورد مگر گروهي از فرزندان قوم او، (آن هم) با ترس از فرعون و اطرافيانش مبادا آنها را (با فشار و يا تبليغات گمراه كننده) از آئينشان منحرف سازند، فرعون برتري جوئي (و طغيان) در زمين داشت، و او از اسرافكاران بود.»
استكبار گروهى از قومشعيب، عامل تهديد
شعیب علیهالسلام، و يارانش به اخراج از وطن و سلب آزادى آنان:
«قال الملأ الّذين استكبروا من قومه لنخرجنّك يشعيب و الّذين ءامنوا معك من قريتنا أو لتعودنّ فى ملّتنا قال أولو كنّا كرهين؛
اشراف زورمند و متكبر از قوم او گفتند: اي شعيب سوگند ياد ميكنيم كه تو و كساني را كه به تو ايمان آورده اند از شهر و آبادي خود بيرون خواهيم كرد يا به آئين ما باز گرديد، گفتند: آيا (مي خواهيد ما را بازگردانيد) اگر چه مايل نباشيم؟!»
کفر كافران، سبب سلب آزادى انبيا:
«و قال الّذين كفروا لرسلهم لنخرجنّكم من أرضنا أو لتعودنّ فى ملّتنا ...؛
كساني كه كافر شدند به پيامبران خود گفتند ما قطعا شما را از سرزمين خود اخراج خواهيم كرد، مگر اينكه به آئين ما بازگرديد....»
كفر كافران مكّه، سلب كننده آزادى عمل از پيامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله:
«... اذ أخرجه الّذين كفروا ثانى اثنين ...؛
... آن هنگام كه كافران او را (از مكه) بيرون كردند در حالي كه دومين نفر بود (و يكنفر همراه او بيش نبود)....»
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۱، ص۲۹۱، برگرفته از مقاله «سلب آزادی».