آنگاه اشعار ديگرى در اين زمينه آورده است. و خلاصه آنكه اين استعمال معروف است. ۲.۲ - مراودهمراوده از رَود به معنى طلب است در مجمع گويد: مراوده خواستن چيزيست با نرمى و مدارا. راغب گويد: مراوده آن است كه با ديگرى در اراده نزاع كنى و قصد كنى آنچه را كه او قصد نمیكند و يا بطلبى چيزی را كه او نمیطلبد. در اقرب آن را آنگاه كه با «عن» يا «على» همراه باشد مخادعه و فريفتن معنى كرده است. [۱۲]
اقرب الموارد، ذیل واژه «رود».
اين هر سه قول كه نقل شد نزديک بهماند. (وَ راوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِها عَنْ نَفْسِهِ ...) (و آن زن كه يوسف در خانه او بود، از او تمنّاى كامجويى كرد.) ناگفته نماند مراوده كه در آيات ۲۳، ۲۶، ۳۲، ۵۱ سوره یوسف آمده است همه قيد «عَنْ نَفْسِهِ» دارند و در آیه ۳۷ قمر آمده «وَ لَقَدْ راوَدُوهُ عَنْ ضَيْفِهِ» و نيز آمده (قالُوا سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ) در اين دو آيه «عن» آمده ولى «نفسه» ندارد معلوم است كه مراوده در قسمت اولى درباره نفس يوسف و كام خواستن از او بوده است به خلاف دو آيه بعدى. بايد در اينجا سه نكته را ياد آورى كنيم: اوّل آنكه مفاعله در اين آيات براى مبالغه است نه بين الاثنين. دوم اينكه «عن» به معنى تعليل است. قاموس و اقرب و المنجد تصريح كردهاند كه تعليل يكى از معانى «عن» است. و آيه (وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ) (و استغفار ابراهيم براى پدرش (سرپرستش كه در آن زمان، عمويش آزر بود)، فقط بخاطر وعدهاى بود كه به او داده بود.) را شاهد آوردهاند. [۲۵]
المنجد، ذیل واژه «عن».
سوم اينكه لازم است مراوده را در آيات فوق به معنى قصد بگيريم كه از مصاديق طلب است مثلا آيه (وَ راوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِها عَنْ نَفْسِهِ) را اينطور معنى كنيم: «زنی كه یوسف در خانه او بود يوسف را به شدّت قصد كرد به جهت نفس او و كام گرفتن از او» (وَ لَقَدْ راوَدُوهُ عَنْ ضَيْفِهِ) يعنى «لوط را قصد كردند به علت ميهمانانش و میخواستند آنها را از او بگيرند.» (قالُوا سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ) يعنى: «به زودى براى آوردن او پدرش را قصد میكنيم و به پيش او میرويم.» اگر اينطور بگوئيم معنى آيات كاملا درست و مطابق معناى اوّلى كلمه خواهد بود و الحمد للّه. زمخشری و بیضاوی مراوده را رفت و آمد گفتهاند. و آن به تصريح صحاح و قاموس يكى از معانى «رود» است ولى آنچه ما گفتيم صحيحتر و مطابق معناى اوّلى است. و مثلا در آيه «وَ لَقَدْ راوَدُوهُ عَنْ ضَيْفِهِ» رفت و آمد درست نمیآيد مگر آنكه گفته شود بارها به او مراجعه كرده بودهاند. ۲.۳ - روید(فَمَهِّلِ الْكافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْداً) (حال كه چنين است کافران را فقط اندكى مهلت ده (تا سزاى اعمالشان را ببينند)!)رُوَيد به معنى قليل است چنانكه طبرسى، زمخشرى و بيضاوى و ديگران گفتهاند و آن در آيه صفت مفعول محذوف است يعنى «امهلهم امهالا رويدا» و آن به تصريح قاموس تصغیر «رود» است. ۲.۴ - معنای اراده خدااراده خدا يعنى چه؟ در بسيارى از آيات قرآن از اراده خدا سخن رفته نظير:(إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ) (زيرا وقتى چيزى را اراده مىكنيم، سخن ما اين است كه مىگوييم: «موجود باش!» بىدرنگ موجود مىشود.) (إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ) (فرمان او چنين است كه هرگاه چيزى را اراده كند، تنها به آن مىگويد: «موجود باش!»، آن نيز بىدرنگ موجود مىشود.) (ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا) (منظور خداوند از اين مثال چه بوده است؟!) (وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ) (و هنگامى كه خدا براى قومى به خاطر اعمالشان بدى و عذاب بخواهد، هيچ چيز مانع آن نخواهد شد.) و امثال اينها. ۲.۴.۱ - فرق اراده خدا و بشراراده در بشر چنانكه میدانيم توأم با انقلاب و شوق و تغيير فكر و غيره است ولى خداوند ثابت و لا يتغير است و حتما اراده خدا مثل اراده بشر نيست تعالى الله عن ذلك علوّا كبيرا. در اين صورت اينكه میگوئيم. خدا اراده فرمود. خدا مريد است يعنى چه؟ تدبر در آيات قرآن نشان میدهد كه اراده خدا به معنى حكم و دستور خداست و حكم و اراده هر دو يكى هستند مثلا (وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ) روشن میكند كه اراده همان دستور و حكم است كه توأم با وقوع خارجى است و اگر مثل اراده و فكر بشرى بود «فَلا مَرَدَّ» صحيح نبود بلكه لازم بود گفته شود «اذا اوصل اللّه سوءا بقوم فلا مردّ له» ايضا آيه (فَأَرادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ يَسْتَخْرِجا كَنزَهُما) (و پروردگار تو مىخواست آنها به حدّ بلوغ برسند و گنجشان را بيرون آوردند.) كه اراده خدا همان دستور به آن عالم بود كه ديوار را مرمّت كرد.۲.۴.۲ - نسبت اراده و قول و امر خدادو آيه زير (إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ) (سخن ما اين است كه مىگوييم: «موجود باش!» بىدرنگ موجود مىشود.)(إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ) (فرمان او چنين است كه هرگاه چيزى را اراده كند، تنها به آن مىگويد: «موجود باش!»، آن نيز بىدرنگ موجود مىشود.) نشان میدهد كه اراده خدا سابق بر امر خداست ولى بايد گفت: كه اين اعتبارى است و گرنه قول و امر و اراده هر سه يكى است. راغب در مفردات گفته: اراده در خدا به معنى حكم و امر است. در المیزان ذيل آیه ۴۰ نحل بعد از بررسى آيات فرموده: با اين روشن معلوم میشود كه اراده و حكم خدا هر دو يكى است و آن به حسب اعتبار بر قول و امر مقدم است. ۲.۴.۳ - نسبت اراده و علم خدامرحوم مجلسی در بحار ذيل حديث صفوان بن یحیی كه خواهد آمد فرموده: اكثر متكلمين امامیّه بر آنند كه اراده خدا همان علم اوست به خير و نفع و اصلح و متكلمين در خدا جز علم اثبات نمیكنند. علامه طباطبائی در پاورقى آن فرموده: اين تصوير اراده ذاتيّه است كه عين ذات میباشد (اگر تصويرشان صحيح باشد) و امّا ارادهای كه در اخبار است آن ارادهای است كه از صفات افعال است مثل رزق و خلق و آن عين موجود خارجى است مثل زيد و عمرو و زمين و آسمان چنانكه شیخ مفید (رحمهاللّه) گفته است.۲.۴.۴ - نسبت اراده و فعل خدادر نهج البلاغه خطبه ۱۷۹ فرموده : «مُتَكَلِّمٌ لَا بِرَوِّيَّةٍ. مُرِيدٌ لَا بِهِمَّةٍ. صَانِعٌ لَا بِجَارِحَةٍ» «سخن مىگويد امّا نه اين كه قبلًا نياز به انديشه باشد. اراده مىكند امّا نه اينكه پيش از آن نيازمند به فكر و تصميم باشد. صانع و سازنده است امّا نه با اعضا و جوارح.»در اصول کافی باب اراده از صفات فعل است ... چند حديث درباره اراده خدا نقل شده از جمله از صفوان بن يحيى نقل میكند كه به امام رضا (علیهالسّلام) گفتم: بفرمائيد اراده خدا چيست؟ و اراده خلق كدام است؟ فرمود: اراده از خلق تفكّر است و آنچه بعد از تفكر كرده میشود (قصد و فعل در اينجا مصداق ارادهاند) و امّا از خدا پس اراده خدا ايجاد خداست لا غير كه او تأمل و قصد و فكر نمیكند و اين صفات از او منتفى است و آنها صفات خلقاند پس اراده خدا فعل است لا غير به آن میگويد: كُنْ فَيَكُونُ• بدون لفظ و بدون تكلم با زبان ... عبارت عربى چنين است : «وَ أَمَّا مِنَ اللَّهِ فَإِرَادَتُهُ إِحْدَاثُهُ لَا غَيْرُ ذَلِكَ لِأَنَّهُ لَا يُرَوِّي وَ لَا يَهُمُّ وَ لَا يَتَفَكَّرُ وَ هَذِهِ الصِّفَاتُ مُنْتَفِيَةٌ عَنْهُ وَ هِيَ مِنْ صِفَاتِ الْخَلْقِ، فَإِرَادَةُ اللَّهِ الْفِعْلُ لَا غَيْرُ ذَلِكَ يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ• بِلَا لَفْظٍ وَ لَا نُطْقٍ بِلِسَانٍ وَ لَا هِمَّةٍ وَ لَا تَفَكُّرٍ وَ لَا كَيْفَ لِذَلِكَ، كَمَا أَنَّهُ لَا كَيْفَ لَهُ.» اين حديث و نظائر آن در كافى و بحار چنانكه قبلا گفته شد موجود است و نيز در توحید صدوق نقل شده است. اينكه امام (عليهالسّلام) فرموده اراده خدا با فعل خدا يكى است و آنكه گفته شد اراده خدا حكم خداست. تفاوت ندارد كه حكم خدا نيز فعل خداست و میتوان گفت كه فعل و ايجاد خدا راجع به اراده تكوينى و حكم و دستور راجع به اراده تشريعى است. ناگفته نماند: اراده تكوينى خدا تخلّف پذير نيست ولى اراده تشريعى تخلّف پذير است رجوع شود به «شىء». (ببینید: شیء (مفرداتقرآن)) قرشی بنایی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «رود»، ج۳، ص۱۴۴. ردههای این صفحه : مفردات قرآن | واژه شناسی واژگان سوره بقره | واژه شناسی واژگان سوره رعد | واژه شناسی واژگان سوره طارق | واژه شناسی واژگان سوره قمر | واژه شناسی واژگان سوره کهف | واژه شناسی واژگان سوره نحل | واژه شناسی واژگان سوره یس | واژه شناسی واژگان سوره یوسف | واژه شناسی واژگان کلامی قرآن
|