رَقیب (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
رَقیب (به فتح راء) از
واژگان قرآن کریم و از
اسماء حسنای الهی به معنای
حافظ و
عالم به
اعمال است.
رقيب در
قرآن کریم فقط در سه محل درباره
خداوند سبحان به كار رفته كه نقل میشود.
مشتقات
رَقیب که در
آیات قرآن آمده عبارتند از:
رَقِيباً (به فتح راء و کسر قاف) به معنای مراقبت کردن،
الرَّقِيبَ (به فتح راء و کسر قاف) به معنای مراقبت کردن است.
رَقیب از اسماء حسناى خداوندى است و به معنى حافظ اعمال است.
طبرسی گويد: حافظى كه هيچ چيز از او پوشيده نيست.
صدوق در
توحید خود گفته: رقيب يعنى حافظ و فعيل به معنى فاعل است.
به مواردی از
رَقیب که در قرآن به کار رفته است، اشاره میشود:
ناگفته نماند: رقيب در قرآن فقط در سه محل درباره خداوند سبحان به كار رفته كه نقل میشود.
(وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً) (و از خدايى بپرهيزيد كه هرگاه چيزى از يكديگر مىخواهيد، نام او را مىبريد و نيز از قطع رابطه با خويشاوندان پرهيز كنيد زيرا
خداوند، مراقب شما است.)
(لا يَحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ ... وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ رَقِيباً) (بعد از اين زنان ديگر بر تو حلال نيستند، ... و خداوند مراقب هر چيز است.)
(فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ ...) (ولى هنگامىكه مرا از ميانشان برگرفتى، تو خود مراقب آنها بودى....)
دقّت در هر سه آيه روشن میكند كه رقيب به معنى حافظ و عالم به اعمال است نه مطلق حافظ. در
مجمع از ابن زيد نقل شده كه رقيب به معنى عالم است و گفته حافظ با عالم متقارباند.
در دعاى ۴۷
صحیفه سجادیه آمده :
«لَا يَعْزُبُ عَنْهُ عِلْمُ شَيْءٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ رَقِيبٌ.» «و علم چيزى از تو پنهان نمىباشد، بلكه بر هر چيز احاطهدارى، و نسبتبه هر چيز نگهبانى.» اين كلام نيز مؤيد مطلب فوق است. پس خداوند رقيب است يعنى حافظ تمام اعمال است و چيزى از او پوشيده نيست.
(ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ) (
انسان هيچ سخنى را بر زبان نمىآورد مگر اينكه، فرشتهاى مراقب و آماده براى ضبط آن نزد او حاضر است!)
مراد از رقيب حافظ و ضابط اعمال و كلمات است.
رقيب در قرآن فقط در سه محل درباره خداوند سبحان به كار رفته كه نقل میشود.
•
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «رقب»، ج۳، ص۱۱۳.