راوی ولادت امام زمان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تولد
حضرت مهدی (علیهالسّلام) از دیدگاه
شیعه و
اهل سنت یک امر قطعی و بدیهی است و در نهایت عقیده مهدویت نیز یک عقیده فرا شیعی است. از جمله شبهاتی که
وهابیت (از جمله
ناصر قفاری از نظریهپردازان معاصر
وهابی) در مورد ولادت حضرت مهدی (علیه
السّلام) وارد کردهاند این است که میگویند: در منابع شیعه، ولادت آن حضرت تنها از طریق
حکیمه نقل شده است و این خانم هم که
معصوم نیست پس نمیتوانند گفته شخصی را که معصوم نیست در مورد امر مهمی همانند اثبات ولادت حضرت مهدی (علیه
السّلام) که از اصول مذهب آنها به شمار میرود، بپذیرند.
در این مقاله به بررسی شاهدان و راویان ولایت ان حضرت پرداخته میشود.
ناصر قفاری از نظریهپرداز معاصر
وهابی در اینباره مینویسد:
«فمسالة المهدی وغیبته تسربت عن طریق حکیمة وما ادری کیف یقبلون قول امراة غیر معصومة فی اصل المذهب؛
مساله
[
ولادت
]
مهدی و غیبت او، از طریق
حکمیه نقل شده است، و من نمیدانیم
شیعیان گفته یک زن غیر معصوم را درباره مسالهای که مربوط به اصل مذهبشان است چگونه میپذیرند.»
قبل از پرداختن به پاسخ، لازم است به دو مطلب مهم که اصل بحث را روشن میکند، اشاره شود:
قفاری در این متن، کبری و صغری چیده و بعد از راه
مغالطه تلاش کرده است که عقیده
شیعه را زیر سؤال ببرد.
صغرای استدلال: شهادت حکیمه برای ولادت حضرت مهدی،
شهادت یک زن غیر معصومه است؛
کبری: با شهادت یک زن غیر معصوم نمیتوان امر مهمی مثل اصل مهدویت را به اثبات رساند؛
نتیجه: شیعیان نمیتوانند اصل مساله مهدویت را ثابت کنند.
این استدلال قفاری دارای اشکالات متعددی است که به اختصار به آن اشاره میشود:
برای اثبات وجود یک شخص، دیدن او در هنگام تولد و یا حتی اثبات تولد او هم لازم نیست؛ زیرا کسی که وجود خارجی دارد و یا وقتی عدهای گفتهاند ما او را دیدهایم و اقرار به وجود او داریم خود به خود تولد او ثابت میشود! درباره حضرت مهدی (علیه
السّلام) نیز قضیه از همین قرار است که روایاتش را مفصل خواهیم آورد.
گذشته از این روایات، که تعداد قابل توجهی از یاران و شیعیان
امام عسکری (علیهالسّلام) اعتراف به رؤیت آن حضرت کردهاند، بزرگان
اهل سنت نیز به ولادت آن حضرت معترفاند که در پایان این مقاله به کلام آنها اشاره خواهد شد.
حالا از قفاری و امثال ایشان میپرسیم: آیا این اعترافها، برای اثبات ولادت و پذیرش مساله مهدویت کافی نیست که شما شهادت حکیمه را بهانه برای انکار مهدویت قرار دادهاید؟
اصل اشکال قفاری غلط است و با توجه به عقیده
شیعه و سنی اساس و مبنایی ندارد؛ زیرا هیچ یکی از علمای شیعه نگفتهاند و یا در کتابهایشان ننوشتهاند که برای اثبات تولد یک شخص، حتماً فرد معصوم شهادت بدهد چنانچه علمای اهل سنت هم این سخن را نگفتهاند. آیا برای اثبات
خلیفه اول و
دوم و
سوم و
عائشه و
حفصه و
ابوهریره و
معاویه و حتی خود قفاری، جماعتی از مردم جمع شده و شهادت دادهاند؟!
ظاهراً قفاری و امثال او، تا آن اندازه در مورد مهدویت تعصب به خرج دادهاند که از قانون بینالمللی و عرفی هم به کلی غافل شدهاند و هیچ قانونی را در پیش چشم خودشان ندیدهاند.
در نتیجه، اشکال او تنها و تنها مغالطهای است که ناشی از چشمپوشی از حقایق به خاطر انکار عقاید شیعه است که نه مبنایی در مکتب فریقین دارد و نه عقل
سلیم و عرف انسانی آن را میپذیرد.
حتی اگر فرض بگیریم که این مساله از مسائلی باشد که نیاز به شاهد داشته باشد (یعنی فرض بگیریم که اصل ولادت از مادر نیازمند شهادت باشد)؛ اما این مساله قطعاً از مسائلی نیست که شهادت یک زن در آن کفایت نکند. به همین جهت علمای شما در این مساله، شهادت یک زن را نیز (حتی غیر معصومه) کافی میدانند. برای اثبات مطلب فتوای چند تن از علمای شما را نقل میکنیم:
عبدالرزاق صنعانی فتوای
شعبی و
حسن بصری را اینگونه نقل کرده است:
«عبد الرزاق عن الثوری قال اخبرنی اشعث عن الشعبی والحسن قالا: تجوز شهادة المراة الواحدة فیما لا یطلع علیه الرجال؛
از شعبی و حسن بصری گفتهاند: شهادت یک زن، در مسائلی که مردان از آن آگاهی پیدا نمیکنند (مثل ولادت و
رضاع و
حیض و...) کفایت میکند!»
ابن قدامه یکی از علمای
حنبلی درباره شهادت یک زن میگوید:
«ولا نعلم بین اهل العلم خلافا فی قبول شهادة النساء المنفردات فی الجملة، قال القاضی والذی تقبل فیه شهادتهن منفردات خمسة اشیاء الولادة والاستهلال والرضاع والعیوب تحت الثیاب کالرتق والقرن والبکارة والثیابة والبرص وانقضاء العدة؛
در میان اهل علم در پذیرش شهادت یک زن فیالجمله اختلافی نیست. قاضی گفته است: شهادت یک زن در پنج جا مورد قبول است: ولادت،
استهلال، رضاع، عیوب موجب فسخ نکاح و سپری شدن عده.»
شمسالدین دمشقی از علمای اهل سنت فتوای
احمد بن حنبل در کافی دانستن شهادت یک زن را در مورد ولادت از
اسحاق بن منصور اینگونه آورده است:
«وقال اِسْحَاقُ
بن مَنْصُورٍ: قُلْت
لِاَحْمَدَ: هل تَجُوزُ شَهَادَةُ الْمَرْاَةِ؟ قال: شَهَادَةُ الْمَرْاَةِ فی الرَّضَاعِ وَالْوِلَادَةِ فِیمَا لَا یَطَّلِعُ علیه الرِّجَالُ. قال: وَاُجَوِّزُ شَهَادَةَ امْرَاَةٍ وَاحِدَةٍ اذَا کانت ثِقَةً فَاِنْ کان اَکْثَرَ فَهُوَ اَحَبُّ الَیَّ؛
اسحاق
بن منصور میگوید: برای
احمد بن حنبل گفتم: آیا شهادت یک زن کافی است؟ گفت: شهادت یک زن درباره رضاع، و ولادت و اموری که مردان بر آنها اطلاع ندارند. اسحاق
بن منصور میگوید: من شهادت یک زن را در صورتی که موثق باشد، کافی میدانم، اما اگر بیشتر باشد در نزد من محبوبتر است.»
و حتی اگر این روایات و فتاوا نیز نبود، عقل حکم میکرد که در مسائلی مانند ولادت، شهادت زنان کفایت کند! در همه مکاتب و مذاهب رسم بر این است که هنگام تولد، زنان شاهد این ماجرا هستند و نه مردان. بنابراین، شهادت زنان همانند قابله و کمککار آن و بقیه زنانی که احیاناً در امر تولد همکاری دارند، کافی است و هنگامی که زنان دستاندر کار در امر ولادت، بر تولد فرزندی شهادت بدهند کسی دیگر حق اعتراض ندارند.
اما قفاری برای زیر سوال بردن اصل عقیده مهدویت، شهادت زنان را در امور مختص به آنها نیز منکر میشود!
همگان میدانند که ولادت
حضرت موسی (علیهالسّلام) از دید همگان مخفی بود، جز مادر آن حضرت کسی دیگری در هنگام تولد او نبود که شهادت دهد به چشم خود دیده است که حضرت موسی از مادرش به دنیا آمده باشد؛ اما کسی در اینباره از مادر موسی شاهدی نخواست. اگر ادله نقلی را دلیل بر این مطلب بگیریم، همان ادله نقلی
ولادت حضرت مهدی (عجّلاللهتعالیفرجهالشریف) را به اثبات میرساند. ضمن اینکه شخصی همانند حکیمه شاهد ولادت بوده و بر آن شهادت داده است.
قفاری در اینجا بین دو مساله کاملا مجزا خلط کرده است:
الف: اصل عقیده مهدویت؛
ب: اثبات ولادت شخصی که مصداق مهدی است.
روشن است که این دو مساله با یکدیگر تفاوت اساسی دارند و با عدم اثبات ولادت مصداق مهدی، نمیتوان اصل عقیده مهدویت را زیر سؤال برد.
قفاری نمیتواند با این سخن که حکیمه یک زن غیر معصوم است، اصل عقیده مهدویت را زیر سؤال ببرد؛ بلکه نهایتا در فرض اثبات شبهه، ادعای حکیمه برای ولادت حضرت زیر سوال میرود و نه عقیده مهدویت؛ زیرا عقیده مهدویت یک مساله اساسی و ریشهداری است که هیچ ربطی به شهادت حکیمه بر تولد حضرت مهدی ندارد؛ و چه حکیمه شهادت بدهد یا شهادت ندهد، اصل این عقیده سرجای خود ثابت و پا برجا است؛ زیرا اصل عقیده مهدویت با
آیات قرآن، روایات صحیحالسند فریقین به راحتی قابل اثبات است و تقریبا جمهور مسلمانان؛ جزه عده اندکی که دیدگاه آنها در اصل مهدویت خللی ایجاد نخواهد کرد، اعتقاد دارند که در آخرالزمان یکی از فرزندان
حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) قیام و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد. این عقیده ثابت است؛ چه شهادت حکیمه بر ولادت مصداق مهدی قابل قبول باشد یا خیر.
نکته دیگری که باید مد نظر قرار بگیرد، این است که بر این فرض که ادعای حکیمه مورد قبول قرار نگیرد، اما این به معنی نفی اصل تولد فرزندی برای امام حسن عسکری (علیه
السّلام) نیست!
زیرا صدها روایت در منابع شیعه با سندهای صحیح وجود دارد که حضرت مهدی (عجّلاللهتعالیفرجهالشریف) فرزند امام عسکری (علیه
السّلام) است و آن حضرت بعد از غیبت طولانی قیام و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد؛ همانطوری که پر از جور و
ظلم بوده است.
حال چه شهادت حضرت حکیمه پذیرفته شود یا نشود، مصداق مهدی از دیدگاه شیعه فرد مشخصی است و روایات متواتر و
اجماع تمام علمای شیعه آن را به اثبات میرساند.
آیا اینکه برای
ابوهریره نام دقیقی مشخص نشده است و نام پدر او نیز به درستی معلوم نیست، یعنی ابوهریرهای وجود ندارد؟
ابن حجر عسقلانی از علمای رجال اهل سنت، اسامی ابوهریره را این گونه شرح میدهد:
ابوهریرة الدوسی الصحابی الجلیل حافظ الصحابة اختلف فی اسمه واسم ابیه قیل عبد الرحمن
بن صخر وقیل
بن غنم وقیل عبدالله
بن عائذ وقیل
بن عامر وقیل
بن عمرو وقیل سکین
بن ودمة
بنهانئ وقیل
بن مل وقیل
بن صخر وقیل عامر
بن عبد شمس وقیل
بن عمیر وقیل یزید
بن عشرقة وقیل عبد نهم وقیل عبد شمس وقیل غنم وقیل عبید
بن غنم وقیل عمرو
بن غنم وقیل
بن عامر وقیل سعید
بن الحارث هذا الذی وقفنا علیه من الاختلاف فی ذلک...
در باره نام ابوهریره و نام پدرش اختلاف شده است: ۱. عبد الرحمن
بن صخر؛ ۲. عبد الرحمن
بن غنم؛ ۳. عبدالله
بن عائذ؛ ۴. عبدالله
بن عامر؛ ۵. عبدالله
بن عمر؛ ۶. سکین
بن ودمة
بنهانی؛ ۷. سکین
بن مل؛ ۸. سکین
بن صخر؛ ۹. عامر
بن عبد الشمس؛ ۱۰. عامر
بن عمیر؛ ۱۱. یزید عشرقة؛ ۱۲. یزید
بن عبد نهم؛ ۱۳. یزید
بن عبد شمس؛ ۱۴. یزید
بن غنم؛ ۱۵. عبید
بن غنم؛ ۱۶ عمرو
بن غنم؛ ۱۷. عمرو
بن عامر؛ ۱۸. سعید
بن الحارث.
اینها اسمهایی بودند که بنده توانستم به آن دسترسی پیدا کنم.
یعنی ثابت نشدن یک مطلب، با دلیلی، به این معنی نیست که هیچ دلیل صحیح دیگری برای آن مطلب وجود نداشته باشد!
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از آمدن مهدی موعود خبر داده، طبق روایات صحیح و متواتر شیعه (و گروهی از علمای اهل سنت) فرزند امام حسن عسکری است؛ اما اینکه اسم مادرش چه باشد، مهم نیست. و حتی اگر مساله تولد از
حضرت نرجس هم ثابت نشود، باز وجود مهدی زیر سؤال نمیرود؛ زیرا ممکن است از همسری دیگر متولد شده باشد. بنابراین، مهم در تعیین مصداق در عقیده شیعه، پدر آن حضرت است نه مادر.
برای چه مسالهای شهادت مادر امام زمان (عجّلاللهتعالیفرجهالشریف) را احتیاج دارید؟ اگر شخصی غریبه بیاید و بگوید من در نسب فلانی شک دارم! که آیا او از این مادر متولد شده است یا از مادری دیگر، یا اصلا فرزند این شخص هست یا خیر، آیا اصل این ادعای او شبههای ایجاد میکند که نیازمند شاهد و
قضاوت باشد؟ در رابطه با تولد حضرت مهدی (علیه
السلام)، نه اتهامی مطرح است و نه خود پدرش (امام حسن عسکری) آن را انکار کرده است؛ پس برای اثبات چه چیزی نیازمند به شهادت دادن باشد؟
ماوردی شافعی میگوید: اگر کسی بگوید من پدر فلانی هستم حکم نسب ثابت میشود و نیاز به شاهد ندارد:
«دعوی النسب الخاص وهو الواحد یدعی ابا فیقول: انا ابن فلان، فان اعترف له بالابوة ثبت نسبه او یدعی الواحد ابناً فیقول: هذا ابنی، فان اعترف له بالبنوة ثبت نسبه وصار جمیع من ناسبهما عواقل لکل واحد منهما...
دعوی النسب العام: وهو ان یدعی الرجل انه من قریش وقریش تسمع دعواه ولا تنکره، او یدعی انه من بنیهاشم وبنوهاشم یسمعون ولا ینکرونه فیحکم بنسبه فیهم باقرارهم علی دعوی نسبهم وبمثل هذا تثبت اکثر الانساب العامة، فان تجرد من انکر نسبه ونفاه عنهم، وقال: لست منهم لم یقبل نفیه له، ولو شهد انه لیس منهم؛ لان الشهادة علی مجرد النفی لا تصح.»
ادعای نسب خاص، یعنی شخصی بگوید من پسر فلانی هستم، اگر آن پدر نیز اعتراف کند، نسب ثابت میشود؛ یا شخصی بگوید من پدر فلانی هستم، اگر او نیز قبول کند نسب ثابت است و تمام کسانی که به این دو ارتباط دارند، حکم نسب را پیدا میکنند...
ادعای نسب عام، یعنی شخصی ادعا کند که از
قریش است و قریش نیز این ادعا را بشنود و رد نکند، یا ادعا کند که از
بنیهاشم است و بنیهاشم این ادعا را بشنود و رد نکند، به همین سبب حکم به انتساب این شخص، به آن قبیله خواهد شد، به خاطر اقرار بر دعوای نسب او، و به همین طریق است که بیشتر انساب عامه ثابت میشود. بنابراین اگر کسی که از آن قبیله بیرون است، بگوید که نسب تو به فلان قبیله صحیح نیست، ادعای او قبول نیست، حتی اگر شاهد بیاورد که او از آنها نیست، زیرا شهادت بر مجرد نفی این ادعا صحیح نیست!»
بنابراین، اگر اشکال در اثبات نسب حضرت مهدی (عجّلاللهتعالیفرجهالشریف) باشد (و نه در اصل مهدویت) باز هم اشکال وارد نیست و صغرای کلام او اشکال دارد، زیرا این مطلب حتی نیاز به شاهد هم ندارد! و حتی به گفته علمای اهل سنت، حتی اگر شاهد بر ضد آن از بیرون این نسب آورده شود، شاهد بیرونی مقبول نیست! و کسی که ادعای نسب کرده است، به شاهد نیاز نخواهد داشت!
از آنجائی که سخن فقاری حول و محور شهادت حضرت حکیمه بر تولد حضرت مهدی (عجّلاللهتعالیفرجهالشریف) دور میزند، لازم است قبل از پاسخ، روایاتی که بیانگر شهادت این خانم بزرگوار بر ولادت حضرت مهدی (علیه
السّلام) است در این قسمت نقل کنیم:
مرحوم
کلینی در
کافی و
شیخ مفید در
ارشاد روایت حکیمه را که امام زمان (علیه
السّلام) را در شب ولادت و بعد از آن دیده اینگونه نقل کردهاند:
«
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنِ الْحُسَیْنِ
بْنِ رِزْقِ اللَّهِ اَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنِی مُوسَی
بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ
بْنِ حَمْزَةَ
بْنِ مُوسَی
بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: حَدَّثَتْنِی حَکِیمَةُ ابْنَةُ
مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَهِیَ عَمَّةُ اَبِیهِ اَنَّهَارَاَتْهُ لَیْلَةَ مَوْلِدِهِ وَبَعْدَ ذَلِک؛
موسی
بن محمد میگوید: حکیمه دختر
محمد بن علی
(امام جواد) (علیهماالسّلام) که عمه پدر آن حضرت است به من گفت که خود او آن حضرت را در شب ولادتش و هم بعد از آن دیده است.»
شیخ صدوق به سندش از حکیمه دختر امام جواد (علیه
السّلام) روایت طولانیتری در این مورد نقل میکند که حکمیه فرمود:
«بَعَثَ اِلَیَّ اَبُو
مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ
بْنُ عَلِیٍّ (علیه
السّلام) فَقَالَ: یَا عَمَّةُ اجْعَلِی اِفْطَارَکِ هَذِهِ اللَّیْلَةَ عِنْدَنَا فَاِنَّهَا لَیْلَةُ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ فَاِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی سَیُظْهِرُ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ الْحُجَّةَ وَهُوَ حُجَّتُهُ فِی اَرْضِهِ قَالَتْ: فَقُلْتُ لَهُ وَمَنْ اُمُّهُ؟ قَالَ: لِی نَرْجِسُ قُلْتُ لَهُ: جَعَلَنِی اللَّهُ فِدَاکَ مَا بِهَا اَثَرٌ؟ فَقَالَ: هُوَ مَا اَقُولُ لَکِ قَالَتْ: فَجِئْتُ فَلَمَّا
سَلَّمْتُ وَجَلَسْتُ جَاءَتْ تَنْزِعُ خُفِّی وَقَالَتْ لِی: یَا سَیِّدَتِی وَسَیِّدَةَ اَهْلِی کَیْفَ اَمْسَیْتِ؟
فَقُلْتُ: بَلْ اَنْتِ سَیِّدَتِی وَسَیِّدَةُ اَهْلِی قَالَتْ: فَاَنْکَرَتْ قَوْلِی وَقَالَتْ: مَا هَذَا یَا عَمَّةُ؟
قَالَتْ فَقُلْتُ لَهَا: یَا بُنَیَّةُ اِنَّ اللَّهَ تَعَالَی سَیَهَبُ لَکِ فِی لَیْلَتِکِ هَذِهِ غُلَاماً سَیِّداً فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ قَالَتْ: فَخَجِلَتْ وَاسْتَحْیَتْ فَلَمَّا اَنْ فَرَغْتُ مِنْ صَلَاةِ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ اَفْطَرْتُ وَاَخَذْتُ مَضْجَعِی فَرَقَدْتُ فَلَمَّا اَنْ کَانَ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ قُمْتُ اِلَی الصَّلَاةِ فَفَرَغْتُ مِنْ صَلَاتِی وَهِیَ نَائِمَةٌ لَیْسَ بِهَا حَادِثٌ ثُمَّ جَلَسْتُ مُعَقِّبَةً ثُمَّ اضْطَجَعْتُ ثُمَّ انْتَبَهْتُ فَزِعَةً وَهِیَ رَاقِدَةٌ ثُمَّ قَامَتْ فَصَلَّتْ وَنَامَتْ- قَالَتْ حَکِیمَةُ: وَخَرَجْتُ اَتَفَقَّدُ الْفَجْرَ فَاِذَا اَنَا بِالْفَجْرِ الْاَوَّلِ کَذَنَبِ السِّرْحَانِ وَهِیَ نَائِمَةٌ فَدَخَلَنِی الشُّکُوکُ فَصَاحَ بِی اَبُو
مُحَمَّدٍ (علیه
السّلام) مِنَ الْمَجْلِسِ فَقَالَ: لَا تَعْجَلِی یَا عَمَّةُ فَهَاکِ الْاَمْرُ قَدْ قَرُبَ قَالَتْ فَجَلَسْتُ وَقَرَاْتُ الم السَّجْدَةَ وَیس فَبَیْنَمَا اَنَا کَذَلِکَ اِذِ انْتَبَهَتْ فَزِعَةً فَوَثَبْتُ اِلَیْهَا فَقُلْتُ: اسْمُ اللَّهِ عَلَیْکِ ثُمَّ قُلْتُ لَهَا: اَ تَحِسِّینَ شَیْئاً؟
قَالَتْ: نَعَمْ یَا عَمَّةُ فَقُلْتُ لَهَا: اجْمَعِی نَفْسَکِ وَاجْمَعِی قَلْبَکِ فَهُوَ مَا قُلْتُ لَکِ قَالَتْ: فَاَخَذَتْنِی فَتْرَةٌ وَاَخَذَتْهَا فَتْرَةٌ فَانْتَبَهْتُ بِحِسِّ سَیِّدِی فَکَشَفْتُ الثَّوْبَعَنْهُ فَاِذَا اَنَا بِهِ (علیه
السّلام) سَاجِداً یَتَلَقَّی الْاَرْضَ بِمَسَاجِدِهِفَضَمَمْتُهُ اِلَیَّ فَاِذَا اَنَا بِهِ نَظِیفٌ مُتَنَظِّفٌفَصَاحَ بِی اَبُو
مُحَمَّدٍ (علیه
السّلام) هَلُمِّی اِلَیَّ ابْنِی یَا عَمَّةُ فَجِئْتُ بِهِ اِلَیْهِ فَوَضَعَ یَدَیْهِ تَحْتَ اَلْیَتَیْهِ وَظَهْرِهِوَوَضَعَ قَدَمَیْهِ عَلَی صَدْرِهِ ثُمَّ اَدْلَی لِسَانَهُ فِی فِیهِ وَاَمَرَّ یَدَهُ عَلَی عَیْنَیْهِ وَسَمْعِهِ وَمَفَاصِلِهِ ثُمَّ قَالَ تَکَلَّمْ یَا بُنَیَّ فَقَالَ اَشْهَدُ اَنْ لَا اِلَهَ اِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ
مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) ثُمَّ صَلَّی عَلَی اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَعَلَی الْاَئِمَّةِ (علیهم
السّلام) اِلَی اَنْ وَقَفَ عَلَی اَبِیهِ...»
حکیمه (خواهر امام دهم) میگوید حسن
بن علی، دنبال من فرستاد و من نزد او رفتم، فرمود: عمه جان امشب که
نیمه شعبان است در منزل ما
افطار کن؛ زیرا خدای تبارک و تعالی امشب حجت خود را آشکار میکند، او حجت وی در زمین باشد. عرض کردم: مادرش کیست؟ فرمود: نرجس. عرض کردم: فدایت شوم، به خدا در او اثری نیست، فرمود: همین است که به تو میگویم، حکیمه میگوید: آمدم و چون
سلام کردم و نشستم نرجس آمد کفش مرا در آورد و گفت: ای سیده من و سیده خاندانم شب خوبی داشته باشی.
گفتم: تو سیده من و سیده خاندان منی، گفتار مرا ناستوده شمرد و گفت: این چه فرمایشی است عمه جان به او گفتم: دختر جانم خدای تعالی امشب پسری به تو کرامت کند که در
دنیا و
آخرت آقا است؛ اما او خجالت کشید و
حیا کرد و چون
نماز عشا را خواندم افطار کردم و در بستر خوابیدم و خوابم برد چون نیمه شب شد برخاستم نماز خواندم و فارغ شدم و نرجس در خواب راحت بود و پیشامدی نداشت سپس نشستم تعقیب خواندم و دراز کشیدم و هراسان بیدار شدم و او باز هم خواب بود برخاست نماز خواند و خوابید. حکیمه میگوید: من در
شک افتادم
ابومحمد از محل خود فریاد زد عمه جان شتاب مکن این امر نزدیک است.
حکیمه میگوید: نشستم و مشغول قرائت
سوره سجده و
یس شدم، در این میان بود که هراسان بیدار شد بالین او جستم و گفتم: بسماللَّه علیک چیزی را احساس میکنی؟ گفت آری ای عمه به او گفتم: خود را جمع کن دل آسوده دار امر همان است که به تو گفتم. حکیمه میگوید: من و او را یک لحظه از خود رفتگی عارض شد و به آواز مولای خود به خود آمدم و جامه را از روی نرجس عقب زدم و مولای خود را دیدم که در حال
سجده است و مواضع سجودش بر زمین است او را برگرفتم دیدم پاک و نظیف است
ابومحمد فریاد زد پسرم را نزدم بیاور عمه جان او را نزد وی بردم دستش را زیر دوران و پشتش گذاشت و دو پایش را روی سینه خود جا داد و زبانش را در دهان او نهاد و دو دستش را بر دو چشم و دو گوش و بندهای او کشید. سپس فرمود: ای پسر جانم سخن بگو. نوزاد لب به سخن گشود و فرمود: اشهد ان لا اله الا اللَّه وحده لا شریک له و ان
محمدا رسول اللَّه سپس بر
امیرمؤمنان و هر یکی از امامان تا پدرش درود فرستاد...
قضیه ولادت حضرت مهدی را
قندوذی حنفی نیز در
ینابیع المودة از قول حکیمه نقل کرده است:
«فلما کانت لیلة النصف من شعبان سنة خامس وخمسین ومائتین، دخلت حکیمة عند الحسن فقال لها: یا عمتی کونی اللیلة عندنا لامر، فاقامت. فلما کان وقت الفجر اضطربت نرجس، فقامت الیها حکیمة، فوضعت المولود المبارک، فلما راته حکیمة اتت به الحسن (رضی الله عنهم) وهو مختون، فاخذه ومسح بیده علی ظهره وعینیه، وادخل لسانه فی فیه، واذن فی اذنه الیمنی واقام فی الاخری، ثم قال: یا عمة اذهبی به الی امه، فردته الی امه.
قالت حکیمة: ثم جئت من بیتی الی ابی
محمد الحسن فاذا المولود بین یدیه فی ثیاب صفر، وعلیه من البهاء والنور، اخذ حبه مجامع قلبی، فقلت: یا سیدی هل عندک من علم فی هذا المولود المبارک؟ فقال: یا عمة هذا المنتظر الذی بشرنا به...»
هنگامی که شب نیمه ماه شعبان سال دویست و پنجاه و پنج فرا رسید، حکیمه نزد حسن عکسری آمد، به حکیمه گفت: ای عمه به خاطر پیشامد امری امشب در نزد ما باش. حکیمه آن شب را نزد او ماند، هنگام
طلوع فجر نرجس ناآرام شد، حکیمه نزد او ایستاد و نرجس مولود مبارکی را به دنیا آورد، هنگامی که حکیمه آن را دید او را نزد حسن عسکری آورد و این مولود ختنه شده بود. حسن عسکری او را گرفت و دستش را بر پیشت و چشمانش مالید و زبانش را در دهان گذاشت و در گوش راستش
اذان و در گوش چپش
اقامه گفت. سپس فرمود: ای عمه! این بچه را به مادرش بر گردان. حکیمه میگوید: او را پیش مادرش بردم.
حکیمه میگوید: (روزی دیگر) به خانه ابو
محمد حسن عسکری آمدم در این هنگام آن مولود نورانی را که در میان پارچه زرد پیچیده بود، در مقابل او دیدم، محبت او دلم را گرفت گفتم: ای آقای من! آیا به تولد این مولود خجسته علم داشتی؟ حسن عسکری فرمود: ای عمه این همان منتظری است که بشارت آمدنش را دادهاند....»
همانطوری که از این روایات به دست میآید، حضرت حکیمه هم در شب ولادت و هم بعد از آن، حضرت مهدی (علیه
السّلام) را دیده و مشاهداتش را برای دیگران گزارش کرده است.
از آنجائی که قفاری میگوید: حضرت حکیمه یک شخص غیر معصوم است، چگونه شیعیان شهادت او را در مورد تولد امام زمان (علیه
السّلام) قبول دارند، ناگزیر باید نسب و شخصیت این بانوی فاضله را بررسی کرد تا شبهه ای در این زمینه باقی نماند.
حضرت حکیمه همانند راویان دیگر یک فرد ناشناختهای نیست که به راحتی بتوان در مورد او
شک و تردید به خود راه داد؛ بلکه او در اسم و نسب، وابسته به
اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم
السّلام) و فرزند
امام معصوم است.
طبرسی میگوید: حضرت حکیمه از جمله فرزندان امام جواد (علیه
السّلام) است:
«وَخَلَّفَ مِنَ الْوَلَدِ عَلِیّاً (علیه
السّلام) ابْنَهُ الْاِمَامَ وَمُوسَی وَمِنَ الْبَنَاتِ حَکِیمَةَوَخَدِیجَةَ وَاُمَّ کُلْثُوم؛
مام جواد (
سلاماللَّهعلیه) دو پسر و سه دختر از خود به جای گذارد که یکی از آنان حضرت هادی (
سلاماللَّهعلیه) است و دومی هم به نام موسی میباشد و دختران آن جناب هم حکیمه، خدیجه و امکلثوم نام داشتهاند.»
علامه مجلسی نیز مینویسد:
«سم المعتصم
محمد بن علی (علیهما
السّلام) واولاده علی الامام وموسیوحکیمةوخدیجة وام کلثوم؛
معتصم عباسی، امام جواد (علیه
السّلام) را مسموم کرد و فرزندان امام جواد، علی
(امامهادی (علیهالسلام))،
موسی،
حکیمه،
خدیجه و
امکلثوم هستند.»
جلالت شان و وثاقت این بانوی عالی مقام از نسبت او به خانواده امام جواد (علیه
السّلام) آشکار و روشن است. در فضلیت و علم و تقوای این بانو همین بس که ایشان محرم اسرار ائمه از جمله امام حسن عسکری (علیه
السّلام) است که با توجه به روایات گذشته، حضرت او را از ولادت فرزندش خبر داد و به خانه خودش فراخواند.
علامه مجلسی و
سید محسن امین دو تن از بزرگان شیعه، این بانو را با القابی همانند: نجیبه، کریمه، عالمه، فاضله، تقیه، رضیه و صالحه و عابده ستودهاند.
علامه مجلسی مینویسد:
«ثمّ اعلم انّ فی القبّة الشریفة قبراً منسوباً الیالنجیبة الکریمة العالمة الفاضلة التقیة الرضیة حکیمةبنت ابی جعفر الجواد (علیه
السّلام) ولا ادری لِمَ لم یتعرضوا لزیارتها مع ظهور فضلها وجلالتهاوانّها کانت مخصوصة بالائمّة علیهم
السلام، ومودعة اسرارهم، وکانت اُمّ القائم عندها، وکانت حاضرة عند ولادته علیه
السلام، وکانت تراه حیناً بعد حین فی حیاة ابی
محمّد العسکری علیه
السلام، وکانت من السفراء والابواب بعد وفاته، فینبغی زیارتها بما اجری الله علی اللسان ممّا یناسب فضلها وشانها.»
بدان در زیر این قبه شریفه قبری به بانوی نجیبه، کریمه، دانا، فاضله، پرهیزگار و رضیه حکیمه دختر ابوجعفر امام جواد (علیه
السّلام) است و من نمیدانم با اینکه فضیلت و جلالت این بانو روشن است چرا زیارت او را متعرض نشدهاند و این بانو محرم اسرار ائمه بود و مادر حضرت مهدی (علیه
السّلام) در نزد او بود و در هنگام ولادت آن حضرت حاضر بود و او را در هر زمانی در زمان حیات امام عسکری میدید و بعد از وفاتش از سفیران او بود، پس سزاوار این است که آن بانو را همانگونه که مناسب شان و فضلیت او است، زیارت کرد.»
سید محسن امین نیز بعد از اینکه ایشان را از نظر نسب معرفی کرده، او را از زنان عابده و پرهیزگار توصیف کرده است:
«حکیمة بنت الامام
محمد الجواد
بن علی الرضا
بن موسی الکاظم
بن جعفر الصادق
بن محمد الباقر
بن علی
بن الحسین
بن علی
بن ابی طالب علیهم
السلام. مدفونة بسامراء هی ونرجسام المهدی مع الامامین العسکری والهادی علیهما
السلام... کانتمن الصالحات العابدات القانتات؛
حکیمه دختر امام جواد فرزند
امام هشتم، فرزند
موسی کاظم، فرزند
جعفر صادق، فرزند
محمد باقر، فرزند
امام زین العابدین، فرزند
حسین، فرزند
علی بن ابیطالب (علیهم
السلام)، در
سامرا همراه نرجس مادر حضرت مهدی و امام هادی و عسکری (علیهما
السّلام) دفن شده است، او از زنان صالح، عابد پرهیزگار بود.»
بنابراین، حضرت حکیمه، فرزند امام معصوم، محرم اسرار امام، و مورد اطمینان امام و شیعیان است و خبر او در مورد تولد حضرت مهدی (علیه
السّلام) برای شیعیان مورد قبول است.
حال بعد از اینکه روایت گزارش حکیمه از تولد حضرت مهدی ذکر شد، به پاسخ تفصیلی میپردازیم:
دکتر ناصر قفاری، عقیده شیعه را در مورد ولادت حضرت مهدی (علیه
السّلام) و غیبت آن حضرت، گاهی از مخترعات
عثمان بن سعید عمری و همفکرانش میداند و گاهی میگوید: این عقیده از طریق حکیمه که یک زن غیر معصوم است به عقائد شیعه راه پیدا کرده و در حقیقت او در این مورد، دچار تناقضگویی آشکاری شده است؛ لذا مخاطب کلام او سرگردان میشود که کدام سخنش را بپذیرد.
علت تناقضگویی او این است که تفکر مهدویت نه تنها ریشه در عقیده شیعه دارد؛ بلکه یک تفکر و عقیده
اسلامی است. ایشان برای اینکه این عقیده را باطل جلوه دهد، از هر راهی که میرود، به
بنبست گیر میکند و خودش را در قعر چاهی میبیند که برای خود کنده است.
پاسخ نخست در جواب این شبهه این است که اگر چه حضرت حکیمه یکی از کسانی است که ولادت حضرت مهدی (علیه
السّلام) را مشاهده کرده و برای دیگران نقل کرده است؛ اما شهادت ایشان و دیگران، باعث ایجاد عقیده مهدویت در میان شیعیان نشده است؛ بلکه این عقیده، همانند
توحید،
نبوت،
امامت و
معاد، از جمله عقائد ثابت شیعه در متن امامت بوده که
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ائمه معصومین (علیهم
السّلام) مهدی موعود را با تمام مشخصات نسبی و اسمی برای شیعیان معرفی کرده و از ولادت وغیبت آن حضرت خبر دادهاند.
بنابراین، مساله مهدویت یک مساله تازهای نیست که با شهادت آنها در عقائد شیعه راه یافته باشد؛ بلکه تنها با این شهادت، مصداق خارجی وجود امام زمان (علیه
السّلام) ثابت میشود، نه آنچه را قفاری و همفکرانش ادعا میکنند.
بزرگترین اشتباه قفاری این است که مساله مهدویت را ریشهیابی نکرده است؛ زیرا این عقیده با همه برنامههای که در عصر مهدوی محقق خواهد شد، در کتابهای بزرگان اهل سنت از جمله
احمد حنبل،
ترمذی،
طبرانی و... در روایات صحیح از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) بیان شده که برخی از روایات برای اثبات مطلب آورده میشود:
ترمذی از محدثان پر آوزه اهل سنت، در کتاب
سنن خود، ابتدا روایت
عبدالله بن مسعود را آورده و در پایان، روایت
ابوهریره را نقل کرده و تصریح کرده است که این روایت حسن و صحیح است:
«حدثنا عبد الْجَبَّارِ
بن الْعَلَاءِ
بن عبد الْجَبَّارِ الْعَطَّارُ حدثنا سُفْیَانُ
بن عُیَیْنَةَ عن عَاصِمٍ عن زِرٍّ عن عبد اللَّهِ عن النبی صلی الله علیه
وسلم قال: یَلِی رَجُلٌ من اَهْلِ بَیْتِییُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِیقال عَاصِمٌ وانا ابو صَالِحٍ عن ابی هُرَیْرَةَ قال: لو لم یَبْقَ من الدُّنْیَا الا یَوْمٌ لَطَوَّلَ الله ذلک الْیَوْمَ حتی یَلِیَ...
قال ابو عِیسَی: هذا حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ؛
ابن مسعود میگوید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فرمود: مردی از اهل بیت من که هم اسم من است میآید. به نقل ابوهریره نیز رسول خدا فرموده است: اگر از عمر دینا تنها یک روز باقی مانده باشد، خداوند آن را آنقدر طولانی کند تا اینکه مردی از اهل بیت من که هم اسم من است بیاید.»
ابوعیسی گفته است: این رویت حسن و صحیح است.
سجستانی در
سنن خود از
امسلمه با سند موثق آورده است که مهدی از نسل
حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) است:
«حدثنا
اَحْمَدُ بن ابراهیم ثنا عبد اللَّهِ
بن جَعْفَرٍ الرَّقِّیُّ ثنا ابو الْمَلِیحِ الْحَسَنُ
بن عُمَرَ عن زِیَادِ
بن بَیَانٍ عن عَلِیِّ
بن نُفَیْلٍ عن سَعِیدِ
بن الْمُسَیِّبِ عن اُمِّ
سَلَمَةَ قالت: سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه
وسلم یقول: الْمَهْدِیُّ من عِتْرَتِی من وَلَدِ فَاطِمَةَ؛
از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) شنیدم که فرمود: مهدی از خاندان من از فرزندان فاطمه است.»
احمد حنبل پیشوای مذهب
حنابله در مسندش پنج روایت را، از طریق
عاصم و
زر بن حبیش آورده که یکی از روایات این است:
«حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی ابی ثنا سُفْیَانُ
بن عُیَیْنَةَ ثنا عَاصِمٌ عن ذر عن عبد اللَّهِ عَنِ النبی صلی الله علیه
وسلم: لاَ تَقُومُ السَّاعَةُ حتی یلی رَجُلٌ من اَهْلِ بیتییواطی اسْمُهُ اسمی؛
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فرمود:
قیامت بر پا نمیشود تا اینکه مردی از اهل بیتم که هم اسم من است زمام امر را به دست بگیرد.»
طبرانی در
المعجم الکبیر، بیش از سیزده روایت با تعبیرات مختلف و طرق متعدد که همگی سندش به
عاصم بن بهدله و زر
بن حبیش (از راویان صحیح
بخاری) و عبدالله
بن مسعود میرسد، نقل کرده و یکی از روایات این است:
«حدثنا مُوسَی
بن هَارُونَ ثنا عبد اللَّهِ
بن دَاهِرٍ الرَّازِیُّ ثنا عبد اللَّهِ
بن عبد الْقُدُّوسِ عَنِ الاَعْمَشِ عن عَاصِمِ
بن ابی النَّجُودِ عن زِرِّ
بن حُبَیْشٍ عن عبد اللَّهِ
بن مَسْعُودٍ رضی اللَّهُ عنه قال: قال رسول اللَّهِ صلی اللَّهُ علیه
وسلم: لا تَقُومُ السَّاعَةُ حتی یَمْلِکَ رَجُلٌ من اَهْلِ بَیْتِی یواطیءاسْمُهُ اسْمِییَمْلاُ الاَرْضَ عَدْلًا وَقِسْطًا کما مُلِئَتْ ظُلْمًا وَجَوْرًا.»
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فرمود: قیامت بر پا نمیشود، تا اینکه مردی از اهل بیت من که نام او همنام من است، حاکم شود، که زمین را پر از عدل و داد میکند همانطور که پر از ظلم و جور شده است.»
مقاله جداگانه در اثبات اینکه حضرت مهدی از نسل حضرت امام حسن عسکری است تحت عنوان «آیا نام پدر حضرت مهدی عبدالله است؟» تدوین شده و بر روی نیز سایت قرار گرفته است، در این مقاله این قسمت از بحث روشن شده است:
آیا نام پدر حضرت مهدی (عجّلاللهفرجهالشریف)، عبدالله بوده است؟
بنابراین شهادت حضرت حکیمه، تنها ثابت میکند که حضرت مهدی (علیه
السلام)، کسی که روایات بسیار آمدن او را بشارت دادهاند، به دنیا آمده است؛ نه اینکه عقیده مهدویت را در مکتب شیعه ایجاد کرده باشد؛ زیرا این عقیده، یک عقیده ریشهداری است که نه تنها در مکتب تشیع، بلکه در مکتب اهل سنت نیز پذیرفته شده است و در این مورد روایات صحیحی از منابع معتبر آنان را متذکر شدیم.
اگر اشکال قفاری و همفکرانش بر شهادت حضرت حکیمه است باید گفت: با جستجو در منابع شیعه به دست میآید که ولادت آن حضرت را جز حکیمه، چهار زن دیگر نیز مشاهده نموده و گزارش کردهاند که با حضرت حکیمه، پنج تن میشود. ماجرای تولد امام زمان (علیه
السّلام) در هر محکمهای اگر ارائه شود، شهادت این پنج نفر کافی خواهد بود. اینک اسامی زنانی که شاهد تولد حضرت مهدی (علیه
السّلام) بودهاند از این قرار است:
شهادت زن قابله را بر تولد امام زمان (علیه
السلام)،
احمد بن بلال
بن داود کاتب که تربیت شده همان زن قابله بوده از قول این زن، برای دوستش به نام
حنظله نقل کرده است.
شیخ طوسی این روایت را که مفصل است در
کتاب الغیبة آورده و ما همان محل شاهد را در اینجا میآوریم:
زن قابله میگوید: خادم امام حسن عسکری (علیه
السّلام) به در خانه ما آمد و گفت:
احمد بن علی الرازی، عن
محمد بن علی، عن حنظلة
بن زکریا قال: حدثنی
احمد بن بلال
بن داود الکاتب...
«فَقَالَ: یَحْتَاجُ اِلَیْکِ بَعْضُ الْجِیرَانِ لِحَاجَةٍ مُهِمَّةٍ فَادْخُلِی وَلَفَّ رَاْسِی بِالْمُلَاءَةِ وَاَدْخَلَنِی الدَّارَ وَاَنَا اَعْرِفُهَا فَاِذَا بِشِقَاقٍ مَشْدُودَةٍ وَسَطَ الدَّارِ وَرَجُلٌ قَاعِدٌ بِجَنْبِ الشِّقَاقِ فَرَفَعَ الْخَادِمُ طَرَفَهُ فَدَخَلْتُ وَاِذَا امْرَاَةٌ قَدْ اَخَذَهَا الطَّلْقُ وَامْرَاَةٌ قَاعِدَةٌ خَلْفَهَا کَاَنَّهَا تَقْبَلُهَا فَقَالَتِ الْمَرْاَةُ تُعِینُنَا فِیمَا نَحْنُ فِیهِ فَعَالَجْتُهَا بِمَا یُعَالَجُ بِهِ مِثْلُهَا فَمَا کَانَ اِلَّا قَلِیلًا حَتَّیسَقَطَ غُلَامٌ فَاَخَذْتُهُ عَلَی کَفِّیوَصِحْتُ غُلَامٌ غُلَامٌ وَاَخْرَجْتُ رَاْسِی مِنْ طَرَفِ الشِّقَاقِ اُبَشِّرُ الرَّجُلَ الْقَاعِدَ فَقِیلَ لِی: لَا تَصِیحِی فَلَمَّا رَدَدْتُ وَجْهِی اِلَی الْغُلَامِ قَدْ کُنْتُ فَقَدْتُهُ مِنْ کَفِّی فَقَالَتْ لِیَ الْمَرْاَةُ الْقَاعِدَةُ: لَا تَصِیحِی وَاَخَذَ الْخَادِمُ بِیَدِی وَاَخْرَجَنِی مِنَ الدَّارِ وَرَدَّنِی اِلَی دَارِی...»
یکی از همسایهها برای حاجت مهمی تو را میخواند به خانه آنها بیا، روسری به سر کردم و او مرا به خانهای آورد که نمیشناختم. دیدم پرده درازی در وسط خانه آویختهاند و مردی کنار پرده ایستاده است.
خادم گوشه پرده را بالا زد و من داخل شدم. دیدم زنی در حال وضع حمل است و زنی دیگر مانند قابله پشت سر او نشسته است. آن زن به من گفت در این کار به ما کمک میکنی؟ پس به او کمک کردم و چیزی نگذشت که پسری متولد گردید. من او را روی دست گرفتم و صدا زدم پسر! پسر! آنگاه سر از پرده بیرون آوردم که به آن مرد نشسته مژده دهم، کسی گفت سر و صدا مکن! چون متوجه بچه شدم او را روی دست خود ندیدم و همان زن گفت: صدا مکن! در این موقع خادم مرا به خانهام برگردانید.
این زن بعد نقل ماجرای تولد امام زمان به
احمد بن بلال میگوید:
«اِنَّ لِهَؤُلَاءِ الْقَوْمِ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ شَاْناً وَمَنْزِلَةً وَکُلُّ مَا یَدَّعُونَهُ حَقٌّ.»
این جریان را برای تو نقل کردم تا بدانی که این قوم (خانواده پیامبر) نزد خداوند دارای شان و مقام بزرگی هستند و آنچه ادعا میکنند درست است.
نسیم و
ماریه از خادمان خانه امام حسن عسکری (علیه
السّلام) است که وجود مقدس امام زمان (علیه
السّلام) را هنگام تولد دیده و این قضیه را اینگونه نقل کردهاند:
«حَدَّثَنَا
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ
وَاَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْعَطَّارُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: حَدَّثَنَا
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی الْعَطَّارُ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ
بْنُ عَلِیٍّ النَّیْسَابُورِیُّ عَنْ اِبْرَاهِیمَ
بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ
بْنِ مُوسَی
بْنِ جَعْفَرٍ (علیه
السّلام) عَنِ السَّیَّارِیِّ قَالَ: حَدَّثَتْنِینَسِیمٌ وَمَارِیَةُقَالَتَا: اِنَّهُلَمَّا سَقَطَ صَاحِبُ الزَّمَانِ (علیه
السّلام) مِنْ بَطْنِ اُمِّهِ جَاثِیاً عَلَی رُکْبَتَیْهِرَافِعاً سَبَّابَتَیْهِ اِلَی السَّمَاءِ ثُمَّ عَطَسَ فَقَالَ:
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلَی
مُحَمَّدٍ وَآلِهِ زَعَمَتِ الظَّلَمَةُ اَنَّ حُجَّةَ اللَّهِ دَاحِضَةٌ لَوْ اُذِنَ لَنَا فِی الْکَلَامِ لَزَالَ الشَّک.»
نسیم و ماریه میگویند: هنگامی که صاحبالزّمان (علیه
السّلام) از مادر متولد شد، دو زانو را بر زمین نهاد و دو انگشت سبّابه را به جانب آسمان بالا برد، آنگاه عطسه کرد و فرمود: سپاس ویژه خداوندی است که پرودگار جهانیان است و درود خدا بر پیامبر و آل او باد، ستمکاران پنداشتهاند که حجّت خدا از میان رفته است اگر برای ما اذن در کلام بود شکّ زایل میگردید.
کنیز دیگری از امام حسن عسکری (علیه
السّلام) که بعد از غارت خانه امام توسط
جعفر کذاب با شخصی به نام
ابوعلی خیزرانی ازدواج کرد، بر تولد حضرت مهدی (علیه
السّلام) شهادت داده است:
«حَدَّثَنَا
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی الْعَطَّارُ قَالَ: حَدَّثَنِی اَبُو عَلِیٍّ الْخَیْزَرَانِیُّ عَنْ جارِیََةٍ لَهُ کَانَ اَهْدَاهَا لِاَبِی
مُحَمَّدٍ (علیه
السّلام) فَلَمَّا اَغَارَ جَعْفَرٌ الْکَذَّابُ عَلَی الدَّارِ جَاءَتْهُ فَارَّةً مِنْ جَعْفَرٍ فَتَزَوَّجَ بِهَا قَالَ اَبُو عَلِیٍّ: فَحَدَّثَتْنِیاَنَّهَا حَضَرَتْ وِلَادَةَالسَّیِّدِ (علیه
السّلام) وَاَنَّ اسْمَ اُمِّ السَّیِّدِ صَقِیلُ....
قَالَ اَبُو عَلِیٍّ: وَسَمِعْتُ هَذِهِ الْجَارِیَةَ تَذْکُرُ اَنَّهُلَمَّا وُلِدَ السَّیِّدُ (علیه
السّلام) رَاَتْ لَهَا نُوراً سَاطِعاًقَدْ ظَهَرَ مِنْهُ وَبَلَغَ اُفُقَ السَّمَاءِ وَرَاَتْ طُیُوراً بَیْضَاءَ تَهْبِطُ مِنَ السَّمَاءِ وَتَمْسَحُ اَجْنِحَتَهَا عَلَی رَاْسِهِ وَوَجْهِهِ وَسَائِرِ جَسَدِهِ ثُمَّ تَطِیرُ فَاَخْبَرْنَا اَبَا
مُحَمَّدٍ (علیه
السّلام) بِذَلِکَ فَضَحِکَ ثُمَّ قَالَ: تِلْکَ مَلَائِکَةٌ نَزَلَتْ لِلتَّبَرُّکِ بِهَذَا الْمَوْلُودِ وَهِیَ اَنْصَارُهُ اِذَا خَرَج.»
ابوعلی خیزرانی کنیزی داشت که او را به امام حسن عسکریّ (علیه
السّلام) اهدا کرد و چون جعفر کذّاب خانه امام را غارت کرد وی از دست جعفر گریخت و با ابوعلیّ ازدواج نمود. ابوعلیّ میگوید که او گفته است در ولادت سیّد (امام زمان (علیه
السّلام)) حاضر بود و مادر سیّد، صقیل نام داشت...
ابوعلیّ گوید: از همین کنیز شنیدم که میگفت: چون سیّد (امام زمان (علیه
السّلام)) متولّد شد، نور درخشان وی را دیده است که از او ظاهر گردیده و به افق آسمانها رسیده است و پرندگان سپیدی دیده که از آسمان فرود میآیند و پرهای خود را به سر و صورت و سایر اعضای وی میکشند و سپس پرواز میکنند، این مطلب را به امام حسن عسکریّ (علیه
السّلام) خبر دادیم، خندید و فرمود: آنها ملائکهای هستند که برای تبرّک جستن به این مولود فرود آمدهاند و چون ظهور کند یاوران وی خواهند بود.
علاوه بر این پنج نفر فوق که بر تولد حضرت مهدی (علیه
السّلام) شهادت دادهاند (که در میان آنها حضرت حکیمه در نزد شیعه از منزلت خاصی برخوردار است که بعداً درباره آن توضیح داده میشود)، تعدادی از ارادتمندان و اصحاب امام عسکری (علیه
السّلام)، نیز در مدت پنج سال آخر حیات آن حضرت، فرزندش حضرت مهدی (علیه
السّلام) را دیدهاند. در این جا به اسامی عدهای که در آن مقطع خاص تاریخی محضر مبارک آن حضرت شرفیاب شدهاند، اشاره میکنیم:
یکی از کسانی که به دیدار حضرت مهدی (علیه
السّلام) راه یافته، نائب و سفیر او
عثمان بن سعید عمری است، او در جواب سؤال
عبدالله بن جعفر حمیری که از راویان موثق است تصریح میکند که امام زمان (علیه
السّلام) را دیده است. مرحوم کلینی این روایت را با سند صحیح اینگونه نقل کرده است:
«
مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ
وَمُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی جَمِیعاً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ
بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ قَالَ: اجْتَمَعْتُ اَنَا وَالشَّیْخُ اَبُو عَمْرٍو رَحِمَهُ اللَّهُ عِنْدَ
اَحْمَدَ بْنِ اِسْحَاقَ فَغَمَزَنِی
اَحْمَدُ بْنُ اِسْحَاقَ اَنْ اَسْاَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ فَقُلْتُ لَهُ: یَا اَبَا عَمْرٍو اِنِّی اُرِیدُ اَنْ اَسْاَلَکَ عَنْ شَیْ ءٍ وَمَا اَنَا بِشَاکٍّ فِیمَا اُرِیدُ اَنْ اَسْاَلَکَ عَنْهُ فَاِنَّ اعْتِقَادِی وَدِینِی اَنَّ الْاَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ اِلَّا اِذَا کَانَ قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ بِاَرْبَعِینَ یَوْماً فَاِذَا کَانَ ذَلِکَ رُفِعَتِ الْحُجَّةُ وَاُغْلِقَ بَابُ التَّوْبَةِ فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُ نَفْساً اِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ اَوْ کَسَبَتْ فِی اِیمَانِهَا خَیْراً فَاُولَئِکَ اَشْرَارٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَهُمُ الَّذِینَ تَقُومُ عَلَیْهِمُ الْقِیَامَةُ وَلَکِنِّی اَحْبَبْتُ اَنْ اَزْدَادَ یَقِیناً وَاِنَّ اِبْرَاهِیمَ (علیه
السّلام) سَاَلَ رَبَّهُ عَزَّ وَجَلَّ اَنْ یُرِیَهُ «کَیْفَ یُحْیِی الْمَوْتَی قَالَ اَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَی وَ لَکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی». ...
ثُمَّ قَالَ: سَلْ حَاجَتَکَ فَقُلْتُ لَهُ: اَنْتَ رَاَیْتَ الْخَلَفَ مِنْ بَعْدِ اَبِی
مُحَمَّدٍ علیه
السلام؟ فَقَالَ: اِی وَاللَّهِوَرَقَبَتُهُ مِثْلُ ذَا وَاَوْمَاَ بِیَدِهِ....»
عبدالله
بن جعفر حمیری میگوید: من با عثمان
بن سعید عمروی سفیر امام زمان (علیه
السّلام) در خانه
احمد بن اسحاق، وکیل امام بودیم.
احمد بن اسحاق به من اشاره کرد تا از جانشین امام عسکری بپرسم، من به سفیر امام زمان عثمان
بن سعید گفتم:
میخواهم سؤالی مطرح کنم. سؤال من در اثر
شک و تردید نیست، زیرا کیش و آئین من بر این است که زمین از حجت خالی نمیماند، مگر چهل روز قبل از قیامت که در آن روز
حجت خدا به آسمان پر میکشد. در آن روز راه
توبه و بازگشت به ایمان مسدود میشود آنسان که بعد از آن نه ایمان کسی پذیرفته شود که تا آن روز
کافر بوده است، و نه کردار شایسته مردمان مورد قبول میافتد که پاداشی بر آن مترتب گردد.
مردمی که در آن چهل روز بر روی زمین باشند بدکارههای خلق خدا هستند و عالم هستی بر سر همانان خراب میشود. با این اعتقاد و یقین، دوست دارم بر یقین خود بیفزایم. همانا
ابراهیم خلیل از خدا مسالت کرد تا به او نشان دهد که چگونه مردگان را زنده میکند. و خدا به او گفت: مگر این را باور نداری؟ ابراهیم گفت: «چرا باور دارم. اما میخواهم اطمینان و آرامش دل بیابم». من نیز به شما که سفیر امام زمانی وثوق کامل دارم....
عثمان
بن سعید گفت: سؤال خود را مطرح کن و آنچه حاجت داری بپرس. من گفتم: «تو خودت جانشین امام حسن عسکری را دیدهای؟». گفت: آری به خدا. موقعی که او را دیدم گردن او تا این حد رشد کرده بود و به دست خود اشاره کرد...
مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ:
نجاشی دربار او مینویسد:
محمد بن عبدالله
بن جعفر
بن الحسین
بن جامع
بن مالک الحمیری ابو جعفر القمی، کان ثقة، وجها، کاتب صاحب الامر علیه
السلام.
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی العطار:
محمد بن یحیی ابو جعفر العطار القمی، شیخ اصحابنا فی زمانه، ثقة، عین، کثیر الحدیث.
عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ:
عبدالله
بن جعفر
بن الحسین
بن مالک
بن جامع الحمیری ابو العباس القمی. شیخ القمیین و وجههم.
احمد بن اسحاق القمی:
احمد بن اسحاق
بن عبدالله
بن سعد
بن مالک
بن الاحوص الاشعری، ابو علی القمی، وکان وافد القمیین، وروی عن ابی جعفر الثانی وابی الحسن علیهما
السلام، وکان خاصة ابی
محمد علیه
السلام.
عثمان بن سعید العمری:
۲۲ - عثمان
بن سعید العمری الزیات، ویقال له: السمان، یکنی ابا عمرو، جلیل القدر ثقة، وکیله علیه
السلام.
سند این روایت صحیح اعلائی است و تمام روات آن از برترین راویان تاریخ شیعه هستند.
از جمله کسانی که بعد از تولد حضرت مهدی، آن حضرت را دیدهاند، چهل نفر از محبان و شیعیان امام حسن عسکری است که در منزل آن حضرت بودند و امام عسکری فرزندش را به آنها نشان داد و در مورد اطاعت از آن بزرگوار سفارش کرد. این روایت موثق را شیخ صدوق در
کمالالدین با سندی که همه راویانش موثق هستند، نقل کرده است:
«حَدَّثَنَا
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی الْعَطَّارُ قَالَ: حَدَّثَنِی جَعْفَرُ
بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ الْفَزَارِیُّ قَالَ: حَدَّثَنِی مُعَاوِیَةُ
بْنُ حُکَیْمٍ
وَمُحَمَّدُ بْنُ اَیُّوبَ
بْنِ نُوحٍ
وَمُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْعَمْرِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالُوا عَرَضَ عَلَیْنَا اَبُو
مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ
بْنُ عَلِیٍّ (علیه
السّلام) وَنَحْنُ فِی مَنْزِلِهِ وَکُنَّا اَرْبَعِینَ رَجُلًا فَقَالَ: هَذَا اِمَامُکُمْ مِنْ بَعْدِی وَخَلِیفَتِی عَلَیْکُمْ اَطِیعُوهُوَلَا تَتَفَرَّقُوا مِنْ بَعْدِی فِی اَدْیَانِکُمْ فَتَهْلِکُوا اَمَا اِنَّکُمْ لَا تَرَوْنَهُ بَعْدَ یَوْمِکُمْ هَذَا قَالُوا فَخَرَجْنَا مِنْ عِنْدِهِ فَمَا مَضَتْ اِلَّا اَیَّامٌ قَلَائِلُ حَتَّی مَضَی اَبُو
مُحَمَّدٍ علیه
السلام.»
معاویة بن حکیم و
محمد بن ایوب بن نوح و
محمد بن عثمان عمری میگویند:
ابومحمد حسن
بن علی (علیه
السّلام) پسرش را در منزل خودش با حضور چهل نفر از ماها به ما نشان داد و فرمود: این امام شما بعد از من و خلیفه من بر شما است، او را اطاعت کنید و بعد از من در دین خود اختلاف نکنید تا هلاک نشوید. آگاه باشید که بعد از امروز او را نخواهید دید. آنها میگویند: ما از حضورش بیرون آمدیم چند روزی نگذشت که
ابومحمد در گذشت.
در روایت دیگر آمده است که
محمد بن عثمان عمری میگوید: من امام زمان را دیدهام:
«حَدَّثَنَا
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ
بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ قَالَ: قُلْتُ
لِمُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الْعَمْرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: اِنِّی اَسْاَلُکَ سُؤَالَ اِبْرَاهِیمَ رَبَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ حِینَ قَالَ لَهُ «رَبِّ اَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی قالَ اَ وَلَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلی وَلکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی» فَاَخْبِرْنِی عَنْ صَاحِبِ هَذَا الْاَمْرِهَلْ رَاَیْتَهُ قَالَ: نَعَمْوَلَهُ رَقَبَةٌ مِثْلُ ذِی وَاَشَارَ بِیَدِهِ اِلَی عُنُقِه؛
عبد اللَّه
بن جعفر حمیری میگوید: به
محمد بن عثمان عمری گفتم من از تو همان سؤالی را میکنم که ابراهیم (علیه
السّلام) از پروردگارش پرسد وقتی گفت: «پروردگارا به من نشان بده چگونه مردهها را زنده میکنی گفت: مگر ایمان نداری؟ عرض کرد: چرا ولی میخواهم دلم مطمئن شود» به من خبرده از صاحبالامر که او را دیدی؟ فرمود: آری، گردنی دارد مانند این و با دست خود اشاره بگردن خود نمود.»
در سند روایت نخست، افرادی: ۱.
محمد بن علی بن ماجیلویه؛ ۲.
محمد بن یحی العطار؛ ۳.
جعفر بن محمد مالک فزاری؛ ۴. معاویة
بن حکیم؛ ۵.
محمد بن ایوب
بن نوح؛ ۶.
محمد بن عثمان عمری قرار دارند که اینک همه آنها را از نظر رجالشناسان شیعه بررسی میکنیم:
«
محمد بن علی
بن ماجیلویه: ثقة علی الاقوی. هو واخوه
احمد ممن یکثر الصدوق من الروایة عنهما مترضیا علیهما. وتقدم جدهما
محمد بن ابی القاسم الملقب بما جیلویه. وعد من تلامذة الکلینی؛
محمد بن علی
بن ماجیلوی، بنا قول قوی
ثقه است، او برادرش
احمد از جمله کسانی است که شیخ صدوق فراوان از آنها روایت نقل کرده و از آنها راضی است و جد آنها
محمد بن ابی القاسم ملقب به ماجیلویه بوده و از شاگردان کلینی است.»
«
ومحمد بن علی ماجیلویه الذی یروی الصدوق عنه ممنعد العلامة خبره صحیحا؛
محمد بن علی ماجیلویه کسی است که شیخ صدوق از او روایت کرده و علامه روایت او را صحیح دانسته است.»
دومین شخص در این سند،
محمد بن یحیی ابوجعفر عطار است. نجاشی ایشان را موثق دانسته است:
«
محمد بن یحیی ابو جعفر العطار القمی، شیخ اصحابنا فی زمانه، ثقة، عین، کثیر الحدیث؛
محمد بن یحیی ابوجعفر عطار از اهل
قم، بزرگ اصحاب امامیه در زمان خود، موثق و مورد اطمینان و روایات فراوان نقل کرده است.»
شیخ طوسی نیز ایشان را از مشایخ مرحوم کلینی ذکر کرده است:
محمد بن یحیی العطار، روی عنه الکلینی، قمی، کثیر الروایة.
اما در رابطه با جعفربن
محمد بن مالک باید گفت که درباره او بین علمای رجال اختلاف وجود دارد، نجاشی و
ابن غضائری وی را تضعیف کردهاند؛ اما شیخ طوسی درباره او مینویسد:
جعفر
بن محمد بن مالک، کوفی، ثقة.
و نیز ابوالقاسم کوفی متوفای ۳۵۲ هـ در کتاب
الاستغاثه، وی را اینگونه توثیق میکند:
حدثنا جماعة من مشایخنا الثقاة منهم جعفر
بن محمد بن مالک الکوفی...
البته تضعیف نجاشی و
ابنغضائری در مقابل توثیق
شیخ طوسی ارزشی ندارد؛ زیرا تضعیفات این دو بزرگوار به خاطر نقل روایاتی بوده است که در آن زمان از دیدگاه آنها غلو محسوب میشده؛ در حالی که امروزه همه آنها از ضروریات مذهب شیعه به حساب میآید.
مرحوم علامه جلیلالقدر، حاج شیخ
عبدالله مامقانی در
تنقیحالمقال بعد از نقل تضعیفات نجاشی و ابنغضائری مینویسد:
«واقول قد نبهنا فی المقدمة فوائد عشر علی انّ جملة ممّا هو من ضروریات مذهبنا الیوم قد کان یعد فی السلف الزّمان غلوّا و علیه فرّعوا تضعیف جمع من الثقات و ظنّی انّ ما صدر فی المقام فی حقّه من الغمز و التضعیف ناش من روایته جملة من معجزات الائمة سیما معجزات ولادة القائم... و تحقیق المقال انّ الاقوی کون الرجل ثقة اعتماداً علی توثیق الشیخ....»
در فوائد دهگانه در مقدمه کتابمان گفتیم که برخی از مسائل که امروز از ضروریات مذهب شمرده میشود در گذشته آن را
غلو میدانستهاند که بر همین اساس هم جمعی از راویان مورد ثقه را تضعیف میکردهاند و من فکر میکنم آنچه که در مورد جعفر
بن محمد مالک از ضعف و غیر آن گفته شده است ناشی از نقل او از معجزات ائمه مخصوصا داستان ولادت حضرت مهدی (علیه
السّلام) باشد.... . نتیجه این تحقیق آن است که وی بنابر سخن شیخ طوسی ثقه است.
علامه محقق
نمازی شاهرودی مینویسد:
«والتحقیق ان الاقوی کون الرجل من الثقات المعتمدین اعتمادا علی توثیق الشیخ، وابی القاسم الکوفی فی کتاب الاستغاثة، والعلامة المامقانی فی رجاله؛
رای محکمتر درباره جعفر
بن محمد مالک کوفی این است که بگوئیم: بنابر توثیق شیخ و
ابوالقاسم کوفی در کتاب
استغاثه و مامقانی در کتاب
رجالش، ثقه و مورد اعتماد است.»
نخستین فرد از آن سه تن که این روایت را نقل کرده و در یک طبقه هستند، معاویة
بن حکیم است که رجال شناسان شیعه او را موثق دانستهاند:
نجاشی در رجالش درباره او مینویسد:
«معاویة
بن حکیم
بن معاویة
بن عمار الدهنی ثقة، جلیل، فی اصحاب الرضا علیه
السلام. قال ابو عبدالله الحسین
بن عبید الله: سمعت شیوخنا یقولون: روی معاویة
بن حکیم اربعة وعشرین اصلا لم یرو غیرها؛
معاویة
بن حکیم
بن معاویة
بن عمار دهنی، ثقه و شخص جلیلالقدر از اصحاب
امام هشتم (علیهالسّلام) است. ابوعبدالله حسین
بن عبید الله میگوید: از بزرگان شنیدم که میگفتند: معاویه
بن حکیم بیست و چهار اصل را که دیگران روایت نکرده او روایت کرده است.»
این دو بزرگوار از
نواب خاص امام زمان (علیه
السّلام) بودند که نیاز به بررسی شرح حال آنها نیست و در نزد شیعه موثق هستند، ضمن اینکه با معاویة
بن حکیم در یک طبقه هستند و وقتی وثاقت یک نفر از آنها ثابت شود، راویان هم طبقه آنها نیازی به بررسی ندارند.
ابوغانم یکی از خدمتگزاران خانه امام حسن عسکری (علیه
السّلام) بود، طبق گزارش او، در روز سوم ولادت حضرت مهدی (علیه
السلام)، امام حسن عسکری فرزندش را برای اصحاب نشان داد و او را به عنوان جانشین بعد از خود معرفی کرد.
شیخ صدوق مینویسد:
«ابْنُ الْمُتَوَکِّلِ عَنِ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ
مُحَمَّدِ بْنِ اَحْمَدَ الْعَلَوِیِّ عَنْ اَبِی غَانِمٍ الْخَادِمِ قَالَ: وُلِدَ لِاَبِی
مُحَمَّدٍ (علیه
السّلام) وَلَدٌ فَسَمَّاهُ مُحَمَّداًفَعَرَضَهُ عَلَی اَصْحَابِهِ یَوْمَ الثَّالِثِ وَقَالَ: هَذَا صَاحِبُکُمْ مِنْ بَعْدِی وَخَلِیفَتِی عَلَیْکُمْوَهُوَ الْقَائِمُ الَّذِی تَمْتَدُّ اِلَیْهِ الْاَعْنَاقُ بِالانْتِظَارِ فَاِذَا امْتَلَاَتِ الْاَرْضُ جَوْراً وَظُلْماً خَرَجَ فَمَلَاَهَا قِسْطاً وَعَدْلا.»
ابوغانم خادم روایت نموده که چون امام زمان (علیه
السّلام) متولد گردید، پدر بزرگوارش نام او را «
محمد» گذارد و در روز سوم او را به اصحاب خود نشان داد و فرمود: بعد از من این کودک امام شما و جانشین من خواهد بود. این همان قائم است که مردم برای ظهور او انتظارها میکشند و هنگامی که دنیا پر از ظلم و بیعدالتی شود، با ظهورش جهان را پر از عدل و داد کند.
شیخ صدوق در کمالالدین، قضیه رؤیت امام زمان (علیه
السّلام) را در زمان امام حسن عسکری (علیه
السّلام) از زبان
احمد بن اسحاق قمی نقل میکند:
«حَدَّثَنَا عَلِیُّ
بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدُ
بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ
اَحْمَدَ بْنِ اِسْحَاقَ
بْنِ سَعْدٍ الْاَشْعَرِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی اَبِی
مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ
بْنِ عَلِیٍّ (علیه
السّلام) وَاَنَا اُرِیدُ اَنْ اَسْاَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ فَقَالَ لِی مُبْتَدِئاً: یَا
اَحْمَدَ بْنَ اِسْحَاقَ اِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی لَمْ یُخَلِّ الْاَرْضَ مُنْذُ خَلَقَ آدَمَ (علیه
السّلام) وَلَا یُخَلِّیهَا اِلَی اَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَی خَلْقِهِ بِهِ یَدْفَعُ الْبَلَاءَ عَنْ اَهْلِ الْاَرْضِ وَبِهِ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَبِهِ یُخْرِجُ بَرَکَاتِ الْاَرْضِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَنِ الْاِمَامُ وَالْخَلِیفَةُ بَعْدَکَ فَنَهَضَ (علیه
السّلام) مُسْرِعاً فَدَخَلَ الْبَیْتَثُمَّ خَرَجَ وَعَلَی عَاتِقِهِ غُلَامٌ کَاَنَّ وَجْهَهُ الْقَمَرُ لَیْلَةَ الْبَدْرِ مِنْ اَبْنَاءِ الثَّلَاثِ سِنِینَفَقَالَ:
یَا
اَحْمَدَ بْنَ اِسْحَاقَ لَوْ لَا کَرَامَتُکَ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَعَلَی حُجَجِهِ مَا عَرَضْتُ عَلَیْکَ ابْنِی هَذَا اِنَّهُ سَمِیُّ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) وَکَنِیُّهُ الَّذِی یَمْلَاُ الْاَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً یَا
اَحْمَدَ بْنَ اِسْحَاقَ مَثَلُهُ فِی هَذِهِ الْاُمَّةِ مَثَلُ الْخَضِرِ (علیه
السّلام) وَمَثَلُهُ مَثَلُ ذِی الْقَرْنَیْنِ وَاللَّهِ لَیَغِیبَنَّ غَیْبَةً لَا یَنْجُو فِیهَا مِنَ الْهَلَکَةِ اِلَّا مَنْ ثَبَّتَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَی الْقَوْلِ بِاِمَامَتِهِ وَوَفَّقَهُ فِیهَا لِلدُّعَاءِ بِتَعْجِیلِ فَرَجِهِ.
فَقَالَ
اَحْمَدُ بْنُ اِسْحَاقَ فَقُلْتُ لَهُ: یَا مَوْلَایَ فَهَلْ مِنْ عَلَامَةٍ یَطْمَئِنُّ اِلَیْهَا قَلْبِی؟ فَنَطَقَ الْغُلَامُ (علیه
السّلام) بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ فَصِیحٍ فَقَالَ: اَنَا بَقِیَّةُ اللَّهِ فِی اَرْضِهِ وَالْمُنْتَقِمُ مِنْ اَعْدَائِهِ فَلَا تَطْلُبْ اَثَراً بَعْدَ عَیْنٍ یَا
اَحْمَدَ بْنَ اِسْحَاقَ....»
احمد بن اسحاق
بن سعد اشعری میگوید به محضر امام یازدهم
ابومحمد حسن
بن علی (علیه
السّلام) وارد شدم و میخواستم راجع به جانشین پس از او پرسش کنم، آن حضرت آغاز سخن کرد و فرمود: ای
احمد بن اسحاق به درستی که خدای تبارک و تعالی از هنگامی که
آدم را آفریده تا هنگامه قیامت زمین را از حجت خودش که به واسطه وجود او بلاء را از زمین دفع میکند و باران رحمتش را میفرستد و به برکات زمین را استخراج میکند، خالی نگذاشته و نخواهد گذاشت. گفتم یا ابن رسولاللَّه امام و خلیفه پس از شما کیست؟
آن حضرت شتابان برخاست و درون خانه رفت و سپس برگشت و بر شانه او بچه پسری بود که رویش چون ماه شب چهارده بود، کودک، سه سالی مینمود و فرمود: ای
احمد بن اسحاق اگر نزد خدای (عزّوجلّ) و نزد حجج او گرامی نبودی من این پسر خود را به تو نشان نمیدادم. به درستی او هم نام رسول خدا و هم کنیه او است، او آن کسی است که زمین را از عدل و داد آکنده سازد همچنان که از جور و ستم پر شده است. ای
احمد بن اسحاق! مثل او در این امت، مثل
خضر (علیهالسّلام) و مثل
ذوالقرنین است. به خدا یک غیبتی دارد که در آن کسی از هلاکت نجات نیابد جز آنکه خدای (عزّوجلّ) او را بر قول به امامت وی ثابت دارد و او را موفق سازد که برای تعجیل فرجش دعا کند. گفتم: ای مولای من آیا نشانهای دارد که دل من بدان مطمئن شود؟ آن کودک به زبان فصیح فرمود: منم ذخیره خدا در زمین و انتقامگیرنده از دشمنان او، ای
احمد بن اسحاق پس از مشاهده باچشم، دنبال اثر نگرد....
ابراهیم بن محمد فارس نیشابوری از اصحاب امام عسکری (علیه
السّلام) خود وجود مقدس امام زمان (علیه
السّلام) را در خانهاش دیده است.
میرزای نوری به نقل از کتاب
اثباة الهداة به نقل از کتاب
اثبات الرجعة فضل بن شاذان مینویسد:
«حَدَّثَنَا اِبْرَاهِیمُ
بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ فَارِسِیٍّ النَّیْسَابُورِیُّ قَالَ: لَمَّا هَمَّ الْوَالِی عَمْرُو
بْنُ عَوْفٍ بِقَتْلِی وَهُوَ رَجُلٌ شَدِیدٌ وَکَانَ مُولَعاً بِقَتْلِ الشِّیعَةِ فَاُخْبِرْتُ بِذَلِکَ وَغَلَبَ عَلَیَّ خَوْفٌ عَظِیمٌ فَوَدَّعْتُ اَهْلِی وَاَحِبَّائِی وَتَوَجَّهْتُ اِلَی دَارِ اَبِی
مُحَمَّدٍ (علیه
السّلام) لِاُوَدِّعَهُ وَکُنْتُ اَرَدْتُ الْهَرَبَ فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَیْهِرَاَیْتُ غُلَاماً جَالِساً فِی جَنْبِهِ کَانَ وَجْهُهُ مُضِیئاً کَالْقَمَرِ لَیْلَةَ الْبَدْرِفَتَحَیَّرْتُ مِنْ نُورِهِ وَضِیَائِهِ وَکَادَ اَنْ اَنْسَی مَا کُنْتُ فِیهِ مِنَ الْخَوْفِ وَالْهَرَبِ.
فَقَالَ: یَا اِبْرَاهِیمُ لَا تَهْرُبْ فَاِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی سَیَکْفِیکَ شَرَّهُ فَازْدَادَ تَحَیُّرِی فَقُلْتُ لِاَبِی
مُحَمَّدٍ علیه
السلام: یَا سَیِّدِی جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ مَنْ هُوَ وَقَدْ اَخْبَرَنِی بِمَا کَانَ فِی ضَمِیرِی؟
فَقَالَ: هُوَ ابْنِی وَخَلِیفَتِی مِنْ بَعْدِی وَهُوَ الَّذِی یَغِیبُ غَیْبَةً طَوِیلَةً وَیَظْهَرُ بَعْدَ امْتِلَاءِ الْاَرْضِ جَوْراً وَظُلْماً فَیَمْلَاُهَا قِسْطاً وَعَدْلًا فَسَاَلْتُهُ عَنِ اسْمِهِ فَقَالَ: هُوَ سَمِیُّ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) وَکَنِیُّهُ وَلَا یَحِلُّ لِاَحَدٍ اَنْ یُسَمِّیَهُ اَوْ یُکَنِّیَهُ بِکُنْیَتِهِ اِلَی اَنْ یُظْهِرَ اللَّهُ دَوْلَتَهُ وَسَلْطَنَتَهُ فَاکْتُمْ یَا اِبْرَاهِیمُ مَا رَاَیْتَ وَسَمِعْتَ مِنَّا الْیَوْمَ اِلَّا عَنْ اَهْلِهِ فَصَلَّیْتُ عَلَیْهِمَا وَآبَائِهِمَا وَخَرَجْتُ مُسْتَظْهِراً بِفَضْلِ اللَّهِ تَعَالَی وَاثِقاً بِمَا سَمِعْتُ مِنَ الصَّاحِبِ علیه
السلام.»
ابراهیم
بن محمد فارسی نیشابوری میگوید: هنگامی والی حکومت عباسی،
عمرو بن عوف که مرد سختدل و بر کشتن شیعیان
حریص بود، میخواست مرا بکشد. از این تصمیم آگاه شدم و ترس بر من غالب شد، با اهلبیت و دوستانم خداحافظی کردم به خانه امام عسکری آمدم تا با آن حضرت هم خداحافظی کنم و اراده فرار کردم. هنگامی که بر آن حضرت وارد شدم، در کنارش پسر بچهای که رویش همانند ماه شب چهارده نورانی بود، دیدم و از این نور و روشنائی متحیر شدم و نزدیک بود که آن خوف و فراری را که در دل داشتم فراموش کنم.
آن بچه به من فرمود: ای ابراهیم فرار نکن، زیرا خداوند بلند مرتبه شر آنها را کفایت میکند. در این هنگام تحیر من زیادتر شد، به امام عسکری (علیه
السّلام) عرض کردم ای آقای من خداوند مرا فدایت گرداند این بچه کسیت که از اسرار درونم خبر داد؟ حضرت فرمود: او پسرم، جانشین من بعد از من است او آن کسی است که به مدت طولانی غایب میشود و بعد از اینکه زمین از جور و ظلم پر شود، او زمین را از
قسط و
عدالت آکنده میسازد.
از نام او پرسیدم حضرت فرمود: او همنام و همکنیه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) است برای هیچ کسی جایز نیست که به نام و کنیه او اسم ببرد تا اینکه خداوند دولت و حکومت او را ظاهر سازد. پس ای ابراهیم! آنچه را امروز دیدی و شنیدی جز از اهلش، مخفی نگهدار. من به آن دو حضرت و پدرانشان درود فرستادم و از محضرشان به تکیه به فضل خدا و اطمینان به گفتههای حضرت مهدی (علیه
السّلام) خارج شدم.
شیخ صدوق در کتاب کمالالدین مینویسد:
«حَدَّثَنَا عَلِیُّ
بْنُ الْحَسَنِ
بْنِ الْفَرَجِ الْمُؤَذِّنُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْکَرْخِیُّ قَالَ: سَمِعْتُ اَبَا هَارُونَ رَجُلًا مِنْ اَصْحَابِنَا یَقُولُ: رَاَیْتُ صَاحِبَ الزَّمَانِ (علیه
السّلام) وَوَجْهُهُ یُضِی ءُ کَاَنَّهُ الْقَمَرُ لَیْلَةَ الْبَدْرِوَرَاَیْتُ عَلَی سُرَّتِهِ شَعْراً یَجْرِی کَالْخَطِّ وَکَشَفْتُ الثَّوْبَ عَنْهُ فَوَجَدْتُهُ مَخْتُوناً فَسَاَلْتُ اَبَا
مُحَمَّدٍ (علیه
السّلام) عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ: هَکَذَا وُلِدَ وَهَکَذَا وُلِدْنَا وَلَکِنَّا سَنُمِرُّ الْمُوسَی عَلَیْهِ لِاِصَابَةِ السُّن.»
محمد بن حسن کرخی میگوید: از
ابوهارون که یکی از اصحاب ما بود شنیدم میگفت: من صاحبالزمان را دیدم رویش مانند ماه شب چهارده میدرخشید و بر نافش موئی چون خط روئیده بود، جامه را از او برداشتم ختنه شده بود درباره آن از امام یازدهم پرسیدم فرمود: چنین متولد شده است و ما هم چنین متولد شدیم ولی تیغ بر آن میکشیم برای مراعات سنة
اسلام.
شیخ صدوق روایت
یعقوب بن منقوش (از اصحاب امام حسن عسکری) را که امام زمان (علیه
السّلام) را دیده اینگونه نقل کرده است:
«حَدَّثَنَا اَبُو طَالِبٍ الْمُظَفَّرُ
بْنُ جَعْفَرِ
بْنِ الْمُظَفَّرِ الْعَلَوِیُّ السَّمَرْقَنْدِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ
بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ اَبِیهِ
مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ الْعَیَّاشِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا آدَمُ
بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَلْخِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ
بْنُ الْحَسَنِ
بْنِ هَارُونَ الدَّقَّاقُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ
بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ
بْنِ الْقَاسِمِ
بْنِ اِبْرَاهِیمَ
بْنِ الْاَشْتَرِ قَالَ حَدَّثَنَا یَعْقُوبُ
بْنُ مَنْقُوشٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی اَبِی
مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ
بْنِ عَلِیٍّ (علیه
السّلام) وَهُوَ جَالِسٌ عَلَی دُکَّانٍ فِی الدَّارِ وَعَنْ یَمِینِهِ بَیْتٌ وَعَلَیْهِ سَتْرٌ مُسْبَلٌ.
فَقُلْتُ لَهُ: یَا سَیِّدِیمَنْ صَاحِبُ هَذَا الْاَمْرِ فَقَالَ ارْفَعِ السِّتْرَ فَرَفَعْتُهُ فَخَرَجَ اِلَیْنَا غُلَامٌ خُمَاسِیٌّ لَهُ عَشْرٌ اَوْ ثَمَانٌ اَوْ نَحْوُ ذَلِکَ وَاضِحُ الْجَبِینِ اَبْیَضُ الْوَجْهِ دُرِّیُّ الْمُقْلَتَیْنِ شَثْنُ الْکَفَّیْنِ مَعْطُوفُ الرُّکْبَتَیْنِ فِی خَدِّهِ الْاَیْمَنِ خَالٌ وَفِی رَاْسِهِ ذُؤَابَةٌ فَجَلَسَ عَلَی فَخِذِ اَبِی
مُحَمَّدٍ (علیه
السّلام) ثُمَّ قَالَ لِی: هَذَا هُوَ صَاحِبُکُمْثُمَّ وَثَبَ فَقَالَ لَهُ: یَا بُنَیَّ ادْخُلْ اِلَی الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ فَدَخَلَ الْبَیْتَ وَاَنَا اَنْظُرُ اِلَیْهِ ثُمَّ قَالَ لِی: یَا یَعْقُوبُ انْظُرْ اِلَی مَنْ فِی الْبَیْتِ فَدَخَلْتُ فَمَا رَاَیْتُ اَحَدا.»
یعقوب
بن منقوش میگوید: بر امام حسن عسکریّ (علیه
السّلام) وارد شدم و او بر سکّویی در سرا نشسته بود و سمت راست او اتاقی بود که پردههای آن آویخته بود، گفتم: ای آقای من صاحبالامر کیست؟ فرمود: پرده را بردار، و پرده را بالا زدم و پسر بچهای به قامت پنج وجب که حدود هشت یا ده سال داشت بیرون آمد با پیشانی درخشان و رویی سفید و چشمانی در افشان و دو کف ستبر و دو زانوی برگشته و خالی بر گونه راستش و گیسوانی بر سرش بود، آمد و بر زانوی پدرش
ابومحمّد (علیه
السّلام) نشست، آنگاه به من فرمود: این صاحب شماست، سپس برخواست و امام بدو گفت: پسرم! تا وقت معلوم داخل شو و او داخل خانه شد و من بدو مینگریستم، سپس به من فرمود: ای یعقوب! به داخل بیت برو و ببین آنجا کیست؟ و من داخل شدم امّا کسی را ندیدم.
یکی از افرادی که امام زمان (علیه
السّلام) را دیده،
عمرو اهوازی است. مرحوم کلینی و
شیخ مفید روایت او را نقل کردهاند:
«عَلِیُّ
بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ
بْنِ مُحَمَّدٍ الْکُوفِیِّ عَنْ جَعْفَرِ
بْنِ مُحَمَّدٍ الْمَکْفُوفِ عَنْ عَمْرٍو الْاَهْوَازِیِّ قَالَ: اَرَانِیهِ اَبُو مُحَمَّدٍعلیه
السلام وَقَالَ: هَذَا صَاحِبُکُم؛
عمرو اهوازی گوید: امام حسن عسکری (علیه
السّلام) آن حضرت را به من نشان داد و فرمود: این صاحب شما است.»
محمد بن اسماعیل که از فرزندان
موسی بن جعفر (علیهالسّلام) است امام زمان را دیده است:
«عَلِیُّ
بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ
مُحَمَّدِ بْنِ اِسْمَاعِیلَ بْنِ مُوسَی
بْنِ جَعْفَرٍ وَکَانَ اَسَنَّ شَیْخٍ مِنْ وُلْدِ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) بِالْعِرَاقِ فَقَالَ: رَاَیْتُهُ بَیْنَ الْمَسْجِدَیْنِ وَهُوَ غُلَامٌعلیه
السلام؛
محمد بن اسماعیل بن موسی
بن جعفر که پیرمردترین اولاد پیغمبر (صلّیاللَّهعلیهوآله) در
عراق بود، گفت آن حضرت را میان دو مسجد (
مکه و
مدینه یا
مسجد کوفه و
سهله یا مسجد سهله و
صعصعه) دیدم و او هنوز کودکی نابالغ بود.»
ابونصر طریف، از خادمان امام حسن عسکری است، او میگوید: من حضرت مهدی را دیدم و به من فرمود: من خاتم جانشینان رسول خدا هستم:
«عَنْ اِبْرَاهِیمَ
بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیِّ قَالَ: حَدَّثَنِی طَرِیفٌ اَبُو نَصْرٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی صَاحِبِ الزَّمَانِ علیه السلامفَقَالَ: عَلَیَّ بِالصَّنْدَلِ الْاَحْمَرِ فَاَتَیْتُهُ بِهِ ثُمَّ قَالَ: اَ تَعْرِفُنِی قُلْتُ: نَعَمْ فَقَالَ: مَنْ اَنَا فَقُلْتُ: اَنْتَ سَیِّدِی وَابْنُ سَیِّدِی فَقَالَ: لَیْسَ عَنْ هَذَا سَاَلْتُکَ قَالَ: طَرِیفٌ فَقُلْتُ: جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ فَبَیِّنْ لِی قَالَ: اَنَا خَاتَمُ الْاَوْصِیَاءِ وَبِی یَدْفَعُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ الْبَلَاءَ عَنْ اَهْلِی وَشِیعَتِی.»
طریف ابونصر میگوید خدمت صاحبالزمان (علیه
السّلام) رسیدم فرمود: صندل سرخ برایم بیاور، برایش آوردم سپس فرمود: مرا میشناسی گفتم: آری فرمود: من کیستم؟ گفتم آقای من و زاده آقایم، فرمود: از این نپرسیدم، طریف گوید عرض کردم خدا مرا فدایت کند پس شما بیان کنید برایم فرمود: من خاتم اوصایم و خدای (عزّوجلّ) به وسیله من از خاندانم و شیعیانم دفع بلا کند.
ابوعلی بن مطهر نیز از جمله کسانی است که حضرت را دیده و کلینی روایت او را در این مورد نقل کرده است:
«عَلِیُّ
بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ فَتْحٍ مَوْلَی الزُّرَارِیِّ قَالَ سَمِعْتُ اَبَا عَلِیِّ
بْنَ مُطَهَّرٍ یَذْکُرُ اَنَّهُ قَدْ رَآهُ وَوَصَفَ لَهُ قَدَّه؛
فتح گوید: از اباعلی
بن مطهر شنیدم نقل میکرد که خود او آن حضرت را دیده و قامتش را برای او وصف کرده است.»
نسیم از خادمان امام حسن عسکری، حضرت مهدی را در شب تولدش دیده است.
شیخ صدوق و
حر عاملی روایت او را نقل کردهاند:
«حدَّثَنَا اَبُو طَالِبٍ الْمُظَفَّرُ
بْنُ جَعْفَرِ
بْنِ الْمُظَفَّرِ
بْنِ جَعْفَرِ
بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ
بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ
بْنِ عَلِیِّ
بْنِ اَبِی طَالِبٍ (علیه
السّلام) قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ
بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: حَدَّثَنَا اَبُو النَّضْرِ
مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ قَالَ: حَدَّثَنَا آدَمُ
بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَلْخِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ
بْنُ الْحَسَنِ الدَّقَّاقُ قَالَ: حَدَّثَنِی اِبْرَاهِیمُ
بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیُّ قَالَ: حَدَّثَتْنِی نَسِیمُ خَادِمَةُ اَبِی
مُحَمَّدٍ (علیه
السّلام) قَالَتْ: دَخَلْتُ عَلَی صَاحِبِ هَذَا الْاَمْرِ (علیه
السّلام) بَعْدَ مَوْلِدِهِبِلَیْلَةٍ فَعَطَسْتُ عِنْدَهُ قَالَ لِی: یَرْحَمُکِ اللَّهُ قَالَتْ نَسِیمُ: فَفَرِحْتُ بِذَلِکَ فَقَالَ لِی علیه
السلام: اَ لَا اُبَشِّرُکِ فِی الْعُطَاسِ قُلْتُ: بَلَی قَالَ: هُوَ اَمَانٌ مِنَ الْمَوْتِ ثَلَاثَةَ اَیَّام.»
نسیم خادمه امام حسن (علیه
السّلام) میگوید: بر صاحبالامر (علیه
السّلام) یک شب پس از تولّدش وارد شدم و نزد او عطسه زدم، فرمود: یرحمکاللَّه، نسیم گوید: بدان خوشحال شدم، فرمود: آیا تو را در باب عطسه زدن مژده بدهم؟ گفتم: آری، فرمود: کسی که عطسه میزند تا سه روز از مرگ در امان است.»
مردی از اهل
فارس که از ارادتمندان امام حسن عسکری است هنگامی که خدمتگزار آن حضرت بوده، حضرت مهدی (علیه
السّلام) را دیده و حضرت امام عسکری فرزندش را به او معرفی کرده است.
مرحوم کلینی روایت او را در کافی نقل کرده است:
«عَنْ ضَوْءِ
بْنِ عَلِیٍّ الْعِجْلِیِّ عَنْ رَجُلٍ مِنْ اَهْلِ فَارِسَ سَمَّاهُ قَالَ: اَتَیْتُ سُرَّ مَنْ رَاَی فَلَزِمْتُ بَابَ اَبِی
مُحَمَّدٍ (علیه
السّلام) فَدَعَانِی مِنْ غَیْرِ اَنْ اَسْتَاْذِنَ فَلَمَّا دَخَلْتُ
وَسَلَّمْتُ قَالَ لِی: یَا اَبَا فُلَانٍ کَیْفَ حَالُکَ؟ ثُمَّ قَالَ لِی: اقْعُدْ یَا فُلَانُ ثُمَّ سَاَلَنِی عَنْ رِجَالٍ وَنِسَاءٍ مِنْ اَهْلِی ثُمَّ قَالَ لِی: مَا الَّذِی اَقْدَمَکَ عَلَیَّ؟
قُلْتُ: رَغْبَةً فِی خِدْمَتِکَ قَالَ لِی فَقَالَ: الْزَمِ الدَّارَ قَالَ: فَکُنْتُ فِی الدَّارِ مَعَ الْخَدَمِ ثُمَّ صِرْتُ اَشْتَرِی لَهُمُ الْحَوَائِجَ مِنَ السُّوقِ وَکُنْتُ اَدْخُلُ عَلَیْهِ مِنْ غَیْرِ اِذْنٍ اِذَا کَانَ فِی دَارِ الرِّجَالِ فَدَخَلْتُ عَلَیْهِ یَوْماً وَهُوَ فِی دَارِ الرِّجَالِ فَسَمِعْتُ حَرَکَةً فِی الْبَیْتِ فَنَادَانِی مَکَانَکَ لَا تَبْرَحْ، فَلَمْ اَجْسُرْ اَخْرُجُ وَلَا اَدْخُلُ، فَخَرَجَتْ عَلَیَّ جَارِیَةٌ وَمَعَهَا شَیْ ءٌ مُغَطًّی، ثُمَّ نَادَانِی ادْخُلْ فَدَخَلْتُ وَنَادَی الْجَارِیَةَ فَرَجَعَتْ فَقَالَ لَهَا: اکْشِفِی عَمَّا مَعَکِفَکَشَفَتْ عَنْ غُلَامٍ اَبْیَضَ حَسَنِ الْوَجْهِوَکَشَفَتْ عَنْ بَطْنِهِ فَاِذَا شَعْرٌ نَابِتٌ مِنْ لَبَّتِهِ اِلَی سُرَّتِهِ اَخْضَرُ لَیْسَ بِاَسْوَدَ فَقَالَ: هَذَا صَاحِبُکُمْثُمَّ اَمَرَهَا فَحَمَلَتْهُ فَمَا رَاَیْتُهُ بَعْدَ ذَلِکَ حَتَّی مَضَی اَبُو
مُحَمَّدٍ علیه
السلام.»
ضوء بن علی عجلی از مرد فارسی که نام او را برد روایت کرده است که گفت رفتم سر من- رای و ملازم آستان خانه امام یازدهم شدم بیآنکه اجازه خواهم مرا خواست، چون وارد شدم و
سلام کردم و احوال مرا پرسید، سپس فرمود: بنشین، از حال مردان و زنانی از خاندانم پرسید و فرمود: برای چه آمدی؟ عرض کردم: برای اشتیاق خدمت شما. فرمود: در خانه باش، گوید با خادمان در خانه او بودم و به بازار میرفتم و ما یحتاج آنها را میخریدم و در اطاق مردان بدون اجازه به محضر آن حضرت میرفتم.
یک روز که آن حضرت تنها در اطاق مردان نشسته بود وارد شدم؛ اما حرکتی از درون اطاق شنیدم. حضرت به من فرمود: در جای خود باش و قدم بر مدار. من جرات نکردم نه بیرون آیم و نه درون اطاق بروم. دیدم کنیزی از نزد آن حضرت بیرون آمد و با او چیز سرپوشیدهای بود، سپس به من فرمود: وارد شو من وارد شدم. حضرت آن کنیز را صدا زد و او برگشت حضرت به او فرمود: از آنچه با تو است پرده بردار، او پرده را از یک بچه سفید زیباروئی کنار زد و شکمش را گشود و بر آن موئی روئیده بود از زیر گلو تا ناف سبز رنگ بود و سیاه نبود حضرت فرمود: این صاحب الامر شما است سپس به او دستور داد او را برد و من دیگر تا وفات
ابومحمد او را ندیدم.
کامل بن ابراهیم در خانه امام عسکری برای گرفتن پاسخ سؤالی آمده بود که جوابش را از محضر حضرت مهدی (علیه
السّلام) دریافت کرده است.
«جَعْفَرُ
بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ عَنْ
مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ
بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ
مُحَمَّدِ بْنِ اَحْمَدَ الْاَنْصَارِیِّ قَالَ وَجَّهَ قَوْمٌ مِنَ الْمُفَوِّضَةِ وَالْمُقَصِّرَةِ کَامِلَ
بْنَ اِبْرَاهِیمَ الْمَدَنِیَّ اِلَی اَبِی
مُحَمَّدٍ (علیه
السّلام) قَالَ کَامِلٌ: فَقُلْتُ فِی نَفْسِی اَسْاَلُهُ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ اِلَّا مَنْ عَرَفَ مَعْرِفَتِی وَقَالَ بِمَقَالَتِی قَالَ: فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَی سَیِّدِی اَبِی
مُحَمَّدٍ (علیه
السّلام) نَظَرْتُ
فَسَلَّمْتُ وَجَلَسْتُ اِلَی بَابٍ عَلَیْهِ سِتْرٌ مُرْخًی فَجَاءَتِ الرِّیحُ فَکَشَفَتْ طَرَفَهُفَاِذَا اَنَا بِفَتًی کَاَنَّهُ فِلْقَةُ قَمَرٍ مِنْ اَبْنَاءِ اَرْبَعِ سِنِینَ اَوْ مِثْلِهَافَقَالَ لِی: یَا کَامِلَ
بْنَ اِبْرَاهِیمَ فَاقْشَعْرَرْتُ مِنْ ذَلِکَ وَاُلْهِمْتُ اَنْ قُلْتُ لَبَّیْکَ یَا سَیِّدِی فَقَالَ: جِئْتَ اِلَی وَلِیِّ اللَّهِ وَحُجَّتِهِ وَبَابِهِ تَسْاَلُهُ هَلْ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ اِلَّا مَنْ عَرَفَ مَعْرِفَتَکَ وَقَالَ بِمَقَالَتِکَ فَقُلْتُ اِی وَاللَّهِ قَالَ اِذَنْ وَاللَّهِ یَقِلَّ دَاخِلُهَا وَاللَّهِ اِنَّهُ لَیَدْخُلُهَا قَوْمٌ یُقَالُ لَهُمُ الْحَقِّیَّةُ قُلْتُ: یَا سَیِّدِی وَمَنْ هُمْ؟
قَال: َ قَوْمٌ مِنْ حُبِّهِمْ لِعَلِیٍّ یَحْلِفُونَ بِحَقِّهِ وَلَا یَدْرُونَ مَا حَقُّهُ وَفَضْلُهُ ثُمَّ سَکَتَ (علیه
السّلام) عَنِّی سَاعَةً ثُمَّ قَالَ: وَجِئْتَ تَسْاَلُهُ عَنْ مَقَالَةِ الْمُفَوِّضَةِ کَذَبُوا بَلْ قُلُوبُنَا اَوْعِیَةٌ لِمَشِیَّةِ اللَّهِ فَاِذَا شَاءَ شِئْنَا وَاللَّهُ یَقُولُ وَما تَشاؤُنَ اِلَّا اَنْ یَشاءَ اللَّهُ ثُمَّ رَجَعَ السِّتْرُ اِلَی حَالَتِهِ فَلَمْ اَسْتَطِعْ کَشْفَهُ فَنَظَرَ اِلَیَّ اَبُو
مُحَمَّدٍ (علیه
السّلام) مُتَبَسِّماً فَقَالَ: یَا کَامِلُ مَا جُلُوسُکَ وَقَدْ اَنْبَاَکَ بِحَاجَتِکَ الْحُجَّةُ مِنْ بَعْدِی؟ فَقُمْتُ وَخَرَجْتُ وَلَمْ اُعَایِنْهُ بَعْدَ ذَلِکَ.»
جعفر
بن محمد بن مالک از
محمد بن عبد اللَّه
بن جعفر از
محمد بن احمد انصاری روایت میکند که گفت: گروهی از
مفوضه و
مقصره، کامل
بن ابراهیم مدنی را نزد امام حسن عسکری (علیه
السّلام) فرستادند. کامل میگوید: من پیش خود گفتم: به امام خواهم گفت: هیچ کس داخل
بهشت نمیشود، مگر اینکه آنچه را من شناختهام او بشناسد و اعتقاد به چیزی داشته باشد که من معتقدم.
وقتی به خدمتش رسیدم دیدم لباس سفید و نرمی پوشیده است پیش خود گفتم: ولیاللَّه و حجت خدا لباسهای نرم و لطیف میپوشد ولی به ما امر میکند که در فکر برادران دینی خود باشیم و ما را از پوشیدن اینگونه لباسها منع میکند در آن موقع که در این اندیشه بودم، حضرت تبسمی نمود و آستینهای مبارک را بالا زد، و لباس سیاه زبری که در زیر لباس سفید به تن کرده بود، نشان داد و فرمود: ای کامل! این لباس را برای خدا پوشیدهام و آن را برای شما! من
سلام کردم و کنار دری که پردهای از آن آویزان بود، نشستم ناگاه باد گوشه پرده را بالا زد، و من بچه ماه پارهای که تقریبا چهار ساله بنظر میآمد، دیدم که فرمود: ای کامل
بن ابراهیم! از این حرف چنان تعجب نمودم که مو بر بدنم راست گردید، و مثل اینکه به من الهام شد که بگویم: بله آقای من! فرمود: آمدهای از ولیاللَّه و حجت خدا سؤال کنی، کسی داخل بهشت میشود که آنچه را تو شناختهای او هم بشناسد و هر چه را تو معتقدی او هم معتقد باشد.
گفتم: آری به خدا قسم برای پرسیدن این مطلب آمدهام. فرمود: به خدا قسم آنها که داخل بهشت میشوند تقلیل مییابند: به خدا قسم مردمی داخل بهشت میشوند که آنها را «
حقیه» میگویند. گفتم: آقا آنها کیستند؟ فرمود: آنها کسانی هستند که از بس
علی (علیهالسّلام) را دوست دارند؛ به حق او قسم میخورند ولی حق او و فضل او را نمیدانند. آنگاه لحظهای ساکت شد و سپس فرمود: آمدهای که از عقائد مفوضه سؤال کنی؟ مفوضه در عقیده خود دروغ گفتند. (نه! خداوند امور عالم را بما تفویض نکرده) بلکه دلهای ما ظرفهائی برای تعلق مشیت خداوند است. پس هر وقت خدا چیزی را بخواهد ما نیز میخواهیم چنانکه خود فرموده: وَ ما تَشاؤُنَ اِلَّا اَنْ یَشاءَ اللَّهُ یعنی: نمیخواهند چیزی مگر اینکه خداوند بخواهد. آنگاه پرده مانند اول پائین آمد و من نتوانستم آن را بالا بزنم.
در این هنگام امام حسن عسکری (علیه
السّلام) نظری به من نمود و تبسمی فرمود و گفت: ای کامل! دیگر برای چه نشستهای؟ شنیدی که امام بعد از من آنچه را میخواستی به تو گفت؟ من برخاستم و بیرون آمدم و دیگر آن حضرت (امام زمان) را ندیدم.
با توجه به آنچه ذکر شد، تعدادی از افراد حضرت مهدی (علیه
السّلام) را در زمان حیات پدر بزرگوارش یا بعد از آن دیدهاند، در نتیجه غیر از حضرت حکیمه که خود موثقترین فرد در این مورد است روایان موثقی دیگری نیز ولادت آن حضرت را گزارش کردهاند و بعد از تولد نیز عدهای به محضرش تشرف یافتهاند.
علاوه بر اینکه امام حسن عسکری (علیه
السّلام) به تعدادی از اصحاب و شیعیانش فرزندش مهدی را نشان دادند، به افرادی مورد اطمینان دیگر نیز از وجود حضرت مهدی (علیه
السّلام) خبر داده است.
در این قسمت، دو روایت صحیح و موثق را ذکر مینماییم:
ابوهاشم جعفری از جمله راویان موثقی است که امام عسکری (علیه
السّلام) از وجود فرزندش حضرت مهدی به او خبر داده است. مرحوم کلینی این روایت را به سند صحیح آورده است:
«
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ
اَحْمَدَ بْنِ اِسْحَاقَ عَنْ اَبِی هَاشِمٍ الْجَعْفَرِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِاَبِی
مُحَمَّدٍ علیه
السلام: جَلَالَتُکَ تَمْنَعُنِی مِنْ مَسْاَلَتِکَ فَتَاْذَنُ لِی اَنْ اَسْاَلَکَ فَقَالَ: سَلْ قُلْتُ: یَا سَیِّدِیهَلْ لَکَ وَلَدٌ؟ فَقَالَ: نَعَمْفَقُلْتُ: فَاِنْ حَدَثَ بِکَ حَدَثٌ فَاَیْنَ اَسْاَلُ عَنْهُ؟ قَالَ: بِالْمَدِینَةِ؛
ابوهاشم جعفری میگوید: به امام حسن عسکری (علیه
السّلام) عرض کردم: جلالت و بزرگی شما مرا از پرسش باز میدارد، اجازه میفرمائید از شما سؤالی کنم؟ فرمود، بپرس، عرض کردم: آقای من! آیا شما فرزندی دارید؟ فرمود: آری، عرض کردم: اگر برای شما پیش آمدی کند، در کجا از او بپرسم؟ فرمود: در مدینه.»
در سند این روایت سه نفر از راویان: ۱.
محمد بن یحییالعطار؛ ۲.
احمد بن اسحاق؛ ۳. ابوهاشم جعفری واقع شدهاند که باید هر یک از آنان را بررسی کرد.
۱ـ
محمد بن یحییالعطار:
راوی نخست این روایت،
محمد بن یحیای عطار است. این شخص از دیدگاه رجالشناسان شیعه، ثقه است. نجاشی از بزرگان رجالیون درباره او میگوید:
«
محمد بن یحیی ابو جعفر العطار القمی، شیخ اصحابنا فی زمانه، ثقة، عین، کثیر الحدیث؛
محمد بن یحیی ابوجعفر عطار قمی، از بزرگان اصحاب امامیه در زمان خودش، موثق، بزرگ قوم است و روایات بسیاری را نقل کرده است.»
۲ـ
احمد بن اسحاق:
دومین راوی در این روایت،
احمد بن اسحاق قمی است. نجاشی درباره او مینویسد:
«
احمد بن اسحاق
بن عبدالله
بن سعد
بن مالک
بن الاحوص الاشعری، ابو علی القمی، وکان وافد القمیین، وروی عن ابی جعفر الثانی وابی الحسن علیهما
السلام، وکان خاصة ابی
محمد علیه
السلام؛
احمد بن اسحاق
بن عبدالله
بن سعد
بن مالک
بن احوص اشعری، ابوعلی قمی است، او نماینده مردم قم بود و از ابیجعفر و امام علی النقی (علیهما
السّلام) روایت کرده است و از یاران ویژهای امام حسن عسکری (علیه
السّلام) بود.»
شیخ طوسی نیز در
فهرست او را به همان عبارت نجاشی ستوده و اضافه میکند که او امام زمان (علیه
السّلام) را دیده است:
الاشعری، ابو علی، کبیر القدر، وکان من خواص ابی
محمد علیه
السلام، ورای صاحب الزمان علیه
السلام، وهو شیخ القمیین ووافدهم.
و در رجال خود او را ثقه دانسته است:
احمد بن اسحاق
بن سعد الاشعری، قمی، ثقة.
۳ـ ابوهاشم الجعفری:
اسم ابوهاشم، داود، فرزند قاسم و کنیهاش ابوهاشم است. او شخصی بزرگوار و مورد وثوق است.
نجاشی درباره او مینویسد:
«داود
بن القاسم
بن اسحاق
بن عبدالله
بن جعفر
بن ابی طالب، ابوهاشم الجعفری رحمه الله کان عظیم المنزلة عند الائمة علیهم
السلام، شریف القدر، ثقة، روی ابوه عن ابی عبدالله علیه
السلام؛
داود
بن قاسم
بن اسحاق
بن عبدالله
بن جعفر
بن ابی طالب،
ابوهاشم جعفری در نزد ائمه (علیهم
السّلام) دارای منزلت بزرگ بود، او یک انسان با شرافت و ثقه است. و پدرش از
امام صادق (علیهالسّلام) روایت کرده است.»
شیخ طوسی نیز او را موثق و جلیلالقدر تعریف کرده است:
«داود
بن القاسم الجعفری، یکنی اباهاشم، من ولد جعفر
بن ابی طالب علیه
السلام، ثقة جلیل القدر؛
داود
بن قاسم جعفری کنیهاش ابوهاشم از فرزندان
جعفر بن ابیطالب (علیه
السّلام) است، او فرد موثق و جلیلالقدر است.»
حال با توجه به تصریحات رجالیون در مورد راویان فوق؛ سند روایت در نهایت اتقان است. روایت، از نظر دلالت نیز روشن و صریح در این است که امام حسن عسکری (علیه
السّلام) فرزند دارد که ابوهاشم را به او راهنمائی میکند.
محمد بن علی
بن بلال میگوید: دوبار امام عسکری از وجود فرزندش به من خبر داد، این روایت موثق را نیز مرحوم کلنیی و شیخ مفید روایت کردهاند:
«عَلِیُّ
بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ
مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ
بْنِ بِلَالٍ قَالَ: خَرَجَ اِلَیَّ مِنْ اَبِی
مُحَمَّدٍ قَبْلَ مُضِیِّهِ بِسَنَتَیْنِیُخْبِرُنِی بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِثُمَّ خَرَجَ اِلَیَّ مِنْ قَبْلِ مُضِیِّهِ بِثَلَاثَةِ اَیَّامٍ یُخْبِرُنِی بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِه؛
محمد بن علی
بن بلال میگوید: از جانب امام حسن عسکری (علیه
السلام)، دو سال پیش از وفاتش پیامی به من رسید که از جانشین بعد از خود به من خبر داد، بار دیگر سه روز پیش از وفاتش پیامی رسید و از جانشین بعد از خود به من خبر داد.»
در سند این روایت نیز دو نفر: ۱. علی
بن محمد ۲.
محمد بن علی
بن بلال واقع شده است:
۱. علی
بن محمد:
علی
بن محمد بن ابراهیم
بن ابان الرازی الکلینی المعروف بعلان یکنی ابا الحسن. ثقة، عین. له کتاب اخبار القائم (علیه
السّلام).
۲ـ
محمد بن علی
بن بلال:
محمد بن علی
بن بلال، ثقة.
در ذیل پاسخ سوم، چهارده روایت بیان شد، همه آنها بیانگر این است که تعدادی از افراد مورد اطمینان که در میان آنها نائبان حضرت مهدی و اصحاب خاص امام عسکری (علیهما
السّلام) نیز وجود دارند، آن حضرت را پس از تولد دیدهاند و به جود حضرت اعتراف کردهاند.
طبق برخی از روایات نیز امام حسن عسکری (علیه
السلام)، به تعدادی از افراد مورد اطمینان، از وجود حضرت مهدی (علیه
السّلام) خبر داده است. که در این رابطه، دو روایت صحیحالسند بیان شد.
نکته مهم اینکه خود
امام معصوم حضرت امام حسن عسکری (علیه
السّلام) از وجود فرزند بزرگوار و جانشین خود خبر داده است که در اینباره دو روایت صحیح السند نقل شد.
با در نظر داشت این روایات، در پاسخ قفاری میگوییم: بر فرض اینکه از دیدگاه شیعه، اقوال راویان خبر تولد امام زمان (علیه
السّلام) مورد قبول نباشد، دیده شده آن حضرت توسط بزرگان شیعه که با روایات صحیحالسند ثابت شد و همچنین اعلام خبر تولد و وجود حضرت مهدی توسط پدرش که امام معصوم است کار را یکسره میکند و راه را برای شبهه افکنان میبندد.
همانطوریکه قبلاً متذکر شدیم، خیلی به جا بود که جناب قفاری قبل از ایراد این شبهه، به اقوال بزرگان
اهل سنت نظری میافکند و میدید که آنان چگونه بر ولادت حضرت مهدی (علیه
السّلام) اعتراف دارند و تصریح کردهاند که مهدی فرزند حسن عسکری و در سال ۲۵۵هجری متولد شده و نام مادرش نرجس است. از قفاری باید پرسید که این آقایان و بزرگان اهل سنت از چه راهی به ولادت حضرت مهدی (علیه
السّلام) یقین کردهاند که الان به این مساله اعتراف دارند؟
در اینجا به برخی از کلمات دانشمندان اهل سنت که بر ولادت حضرت اعتراف دارند، اشاره میکنیم و یک نمونه از داستان ملاقات آنان را با حضرت میآوریم:
عمادالدین اسماعیل ابوالفداء، تصریح میکند که امام حسن عسکری، پدر
محمد منتظر که به او قائم، مهدی و حجت میگویند میباشد:
«وکانت ولادة الحسن العسکری المذکور... هو والد
محمد المنتظر، صاحب السرداب،
ومحمد المنتظر المذکور هو ثانی عشر الائمة الاثنی عشر، علی رای الاِمامیة، ویقال له القائم، والمهدی، والحجة. وولد المنتظر المذکور، فی سنة خمس وخمسین ومائتین؛
حسن عسکری که در بالا ذکر شد، پدر
محمد منتظر، صاحب سرداب است.
محمد منتظر، دوازدهمین امام دوازدهگانه امامیه است که به او قائم، مهدی و حجت میگویند. این مهدی منتظر در سال ۲۵۵هجری به دنیا آمد.»
زینالدین ابنالوردی (متوفای۷۴۹هـ) نیز تصریح کرده است که
محمد منتظر فرزند حسن عسکری و در سال۲۵۵هجری متولد شده است:
«والحسن العسکری والد
محمد المنتظرصاحب السرداب، والمنتظر ثانی عشرهم ویلقب ایضا القائم والمهدی والحجة، ومولد المنتظر سنة خمس وخمسین ومائتین؛
حسن عسکری، پدر
محمد منتظر، صاحب سرداب است. این منتظر، دوازدهمین امام شیعیان است که به قائم، مهدی و حجت لقب گرفته است و زمان تولد منتظر، سال ۲۵۵هجری است.»
ابن حجر هیثمی (متوفای۹۷۳هـ) در کتاب
الصواعق المحرقه که آن را بر ضد شیعه نوشته است، اعتراف میکند که امام عسکری فرزندی به نام ابوالقاسم الحجة داشته است:
«ولم یخلف غیر ولده ابی القاسم
محمد الحجة، وعمره عند وفاة ابیه خمس سنین، لکن اتاه الله فیها الحکمة، ویسمی القائم المنتظر....
امام عسکری (علیه
السّلام) فرزندی غیر از ابوالقاسم م ح م د حجت نداشته است که عمر آن حضرت در زمان وفات پدرش پنج سال بوده است؛ ولی خداوند به او حکمت آموخت و قائم منتظر نامیده شده است.»
مناوی (متوفای۱۰۳۱هـ) از علمای به نام اهل سنت، میگوید:
بسطامی اعتراف کرده است که مادر مهدی (علیه
السّلام) نرجس است.
«قال العارف البسطامی فی الجفر... واما امه فاسمها نرجسمن اولاد الحواریین؛
عارف بسطامی در جفر گفته است: نام مادر مهدی، نرجس از فرزندان
حواریون است.»
عاصمی مکی (متوفای۱۱۱۱هـ) از دیگر علمای اهل سنت به صراحت میگوید: تنها فرزند امام حسن عسکری به نام م ح م د مهدی است و بر امامت آن حضرت نیز اعتراف میکند:
«الامام الحسن العسکری
بن علی الهادی
بن محمد الجواد
بن علی الرضا
بن موسی الکاظم وهو الامام بعد ابیه وحادی عشر الائمة...
کنیته ابو
محمد... خلف ولده
محمدا اوحدهوهو الامام محمدالمهدیبن الحسن العسکری
بن علی التقی
بن محمد الجواد ابن علی الرضا
بن موسی الکاظم
بن جعفر الصادق
بن محمد الباقر
بن علی زین العابدین
بن الحسین
بن علی
بن ابی طالب رضی الله تعالی عنهم اجمعین ولد یوم الجمعة منتصف شعبان سنة خمس وخمسین ومائتین وقیل سنة ست وهو الصحیح امهام ولد اسمها اصقیل وقیل سوسن وقیلنرجسکنیته ابو القاسم القابه الحجة والخلف الصالح والقائم والمنتظر وصاحب الزمان.»
امام حسن عسکری، فرزند امام هادی.... و امام بعد از پدرش و یازدهمین امام است... کنیه حسن عسکری،
ابومحمد است. او تنها فرزندش
محمد را از خود برجای گذاشت که او، امام
محمد، مهدی فرزند حسنالعسکری... است.
محمد، روز جمعه نیمه شعبان سال ۲۵۵ به دنیا آمد و برخی گفتهاند: در سال ۲۵۶ به دنیا آمده است و این قول صحیح است. مادر
محمد، ام ولد است و نام مادرش صقیل و برخی گفتهاند نرجس است. کنیه
محمد، ابوالقاسم و القاب او حجت، خلف الصالح، قائم، منتظر و صاحبالزمان است.
تعداد دیگری از بزرگان اهل سنت نیز همین مطالب را گفتهاند که در مقاله جداگانه مدارک آن نقل شده است.
موارد فوق، صراحت گفتار علمای اهل سنت بر ولادت حضرت حجت ارواحناه فداه بود و حال به نمونهای از اعتراف علمای اهل سنت در مورد ملاقات با آن حضرت اشاره میکنیم:
شعرانی یکی از علمای اهل سنت در کتاب
الطبقات الکبری که آن را به «لواقح الانوار فی طبقات الاخیار» نامگذاری کرده، و در آن سخن و سیره اولیاء و علماء و سرگذشت آنان را تا قرن دهم بازگو نموده است. از جمله به حکایت عجیبی از
حسن عراقی نیز اشاره کرده و داستان تشرف او را به محضر حضرت مهدی (علیه
السّلام) اینگونه آورده است:
«ومنهم الشیخ العارف بالله تعالی سیدی حسن العراقی رحمه الله تعالی المدفون بالکوم خارج باب الشعریة رضی الله عنه بالقرب من برکة الرطلی، وجامع البشیری ترددت الیه مع سیدی ابی العباس الحریثی، وقال ارید ان احکی لک حکایتی من مبتدا امری الی وقتی هذا کانک کنت رفیقی من الصغر، فقلت له: نعم فقال: کنت شاباً من دمشق، وکنت صانعاً، وکنا نجتمع یوماً فی الجمعة علی اللهو واللعب، والخمر، فجاءنی التنبیه من الله تعالی یوماً الهذا خلقت؟
فترکت ما فیهم فیه، وهربت منهم فتبعوا ورائی فلم یدرکونی، فدخلت جامع بنی امیة، فوجدت شخصاً یتکلم علی الکرسی فی شان المهدی علیه
السلام، فاشتقت الی لقائه فصرت لا اسجد سجدة الا وسالت الله تعالی ان یجمعنی علیه فبینما انا لیلة بعد صلاة المغرب اصلی صلاة السنة، واذا بشخص جلس خلفی، وحسس علی کتفی، وقال لی: قد استجاب الله تعالی دعاءک یا ولدی مالکانا المهدی
فقلت تذهب معی الی الدار، فقال نعم، فذهب معی، فقال: اخل لی مکاناً انفرد فیه فاخلیت له مکاناً فاقام عندی سبعة ایام بلیالیها، ولقننی الذکر، وقال اعلمک ورعی تدوم علیه ان شاء الله تعالی تصوم یوماً، وتفطر یوماً، وتصلی کل لیلة خمسمائة رکعة، فقلت: نعم فکنت اصلی خلفه کل لیلة خمسمائة رکعة وکنت شاباً امرد حسن الصورة فکان یقول: لا تجلس قط الا ورائی فکنت افعل، وکانت عمامته کعمامة العجم، وعلیه جبة من وبر الجمال فلما انقضت السبعة ایام خرج، فودعته، وقال لی: یا حسن ما وقع لی قط مع احد ما وقع معک فدم علی ورعک حتی تعجز، فانک ستعمر عمراً طویلا انتهی کلام المهدی.»
شیخ عارف به خدا حسن عراقی که دفن شده در کوم، بیرون باب شعریه نزدیک برکه رطلی و جامع بشیری. من با آقایم
ابیالعباس حریثی به نزد او رفتیم، حسن عراقی گفت: از اینکه تو از کودکی با من رفیق بودی میخواهم حکایت خودم را برایت بگویم گفتم: بگو. گفت: من جوانی از اهل
دمشق و صنعتگر بودم. روزهای
جمعه همراه رفقایم مشغول کار
لهو و لعب و نوشیدن
شراب بودیم، روزی پیام آگاهی و الهامگونهای از جانب خدا سراغم آمد که آیا تو را برای این کارها خلق کردهام؟
بعد از آن، از رفقا و کارهای که میکردیم صرف نظر کردم و از آنها جدا شدم، رفقایم مرا دنبال کردند اما نتوانستند مرا بیابند. آمدم در
مسجد جامع بنیامیه دیدم شخصی روی منبر درباره مهدی (علیه
السّلام) سخن میگوید. بعد از شنیدن سخنان او در دلم اشتیاق دیدار مهدی نمایان شد، هر سجدهای که انجام میدادم از خداوند درخواست میکردم که مرا به دیدار آن حضرت مشرف کند.
شبی بعد از
نماز مغرب،
نماز مستحب انجام میدادم که شخصی پشت سر من نشست و بازویم را گرفت و به من فرمود: فرزندم خداوند دعای تو را مستجاب کرد، ترا چه شده است، من مهدی هستم. گفتم: آیا به خانهام میروی؟ فرمود: بلی. همراه من به خانه رفت و فرمود: جای خلوت برایم آماده کن. من جای خلوتی آماده کردم آن حضرت هفت شبانه روز ماند و مرا ذکر خدا یاد داد و فرمود: به تو تقوایم را یاد میدهم تا انشاءالله بر آن مداومت کنی: یک روز
روزه بگیر و یک روز
افطار کن و هر شب پانصد رکعت
نماز بگذار. گفتم: بلی. من هر شب پشت سر او پانصد رکعت نماز میکردم و من جوان بیریش و نیکو صورت بودم. میفرمود: فقط پشت سر من بنشین و من همن کار را میکردم. عمامه او همانند مردم عجم بود و عبایش از کرک شتران بود. پس از گذشت هفت روز خداحافظی کرد و رفت و به من فرمود:
ای حسن، چیزی که بین من و تو اتفاق افتاده با کسی دیگر اتفاق نیفتاده، پس بر
ورع و
تقوا مستدام باش تا جائی که بتوانی؛ چرا که من عمر طولانی خواهم داشت.
یکی از علمای اهل سنت، نجمالدین
محمد بن محمد، حسن عراقی را اینگونه معرفی کرده است:
حسن العراقی: حسن العراقی نزیل مصر، الشیخ الصالح العابد الزاهد صاحب الاحوال العجیبة، والکشف الصحیح، کان عن طریقه اذا اتاه احد بشیء من الاثواب النفیسة ویقول هذا نذر لک یا شیخ حسن یقبلها ثم یاخذ السکین فیقطعه قطعاً ثم یخیطها بخیط ومسلة، ویقول: ان العبد اذا لبس الجدید تصیر النفس سارقة بالنظر الیه، وتعجب به، فاذا قطعناها تقطع خاطر النفس، وحکی عنه الشیخ عبد الوهاب الشعراوی حکایة عجیبة اخبر بها عن نفسه.
تولد حضرت مهدی (علیه
السّلام) از دیدگاه شیعه و اهل سنت یک امر قطعی و بدیهی است و در نهایت عقیده مهدویت نیز یک عقیده فرا شیعی است که با این شبهه پراکنیها زیر سؤال نخواهد رفت.
از مطالبی که بیان شد نتایج ذیل به دست میآید:
۱. از دیدگاه شیعه، مساله مهدویت، یک عقیده ریشهداری است که ابتدای آن به زمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) بر میگردد. آن حضرت در روایات متعدد از آمدن دوازده جانشین خود خبر داده و هریکی از آن بزرگواران را با تمام مشخصات و اسم برای ما معرفی کرده است.
۲. بر خلاف دیدگاه قفاری، شهادت حضرت حکیمه و افراد دیگری که قضیه تولد امام زمان گزارش کردهاند، فقط مصداق مهدی موعود (علیه
السّلام) را برای ما ثابت میکند؛ نه اینکه مساله مهدویت را در مکتب شیعه جدیداً واردکند.
۳. جز حضرت حکیمه، حداقل چهار تن دیگر از خادمان و کنیزان خانه امام عسکری (علیه
السّلام) نیز تولد حضرت را مشاهد نموده و آن را گزارش کردهاند. علاوه بر این پنج نفر، تعدادی زیادی از اصحاب امام عسکری (علیه
السّلام) در حضور آن حضرت، چهره مبارک حضرت مهدی را دیدهاند و طبق اخبار صحیح و موثق، برای برخی از افراد نیز خود حضرت از وجود فرزندش خبر داده است. اگر برفرض روایات کسانی دیگر هم نبود، تنها روایتی که بیانگر وجود حضرت مهدی توسط امام عسکری است برای ما کفایت میکند.
علاوه بر موارد فوق، خود علمای اهل سنت نیز اقرار دارند که با حضرت مهدی تشرفات و ملاقاتی داشتهاند که نمونه آن را از حسن عراقی نقل کردیم.
موسسه ولی عصر برگرفته از مقاله «آیا ولادت حضرت مهدی (ع) فقط از طریق حکیمه، نقل شده است؟»