دروس مدارس علمیه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
به طور کلی، عمده دانشها و موضوعات درسی در مدارس و مراکز آموزشی بدین قرار بوده است:
ضرورت آشنایی مسلمانانِ غیرعرب با
زبان عربی و نگرانی از درک نادرست
قرآن و
حدیث موجب تدوین قواعد دستوری زبانِ عربی شد.
سیبویه (متوفی نیمه دوم قرن دوم) نخستین اثر در این زمینه را به نام الکتاب تألیف کرد. الکتاب سیبویه تا چند قرن از اصلیترین کتاب
های درسی در این موضوع بوده است.
کتاب
های درسی
صرف و
نحو و لغت در بیشتر مدارس قدیم جهان اسلام، علاوه بر الکتاب سیبویه، عبارت بوده است از: الایضاح فی النحو اثر
ابوعلی فارسی (متوفی ۳۷۷) و الجمل فی النحو اثر
عبدالقاهر جرجانی (متوفی ۴۷۴) که به جرجانیه معروف است.
از قرن هفتم به بعد هم تدریس این کتابها متداول شد: الفیه اثر ابن معطی مغربی (متوفی ۶۲۸)؛ الکافیه و الشافیه اثر ابن حاجب نحوی (متوفی ۶۴۶) و شرح رضی الدین استرآبادی بر آن؛ العزّی فی التصریف اثر ابراهیم زنجانی (متوفی پس از ۶۵۵) و شرح تفتازانی بر آن؛ کتاب مشهور و بسیار متداول الفیه اثر ابن مالک اندلسی (متوفی ۶۷۲) و شروح فراوان آن مثل شرح ابن ناظم، ابن عقیل و سیوطی؛ کتاب اجتهادی مغنی اللبیب در نحو اثر ابن هشام انصاری مصری (متوفی ۶۷۱)؛ مقدمه الا´جرومیه اثر محمد بن محمد بن داود صنهاجی معروف به ابن اجروم (متوفی ۷۲۳)؛ الهدایه اثر مؤلفی نامعلوم؛ صمدیه (الفوائد الصمدیّـه) اثر بهاءالدین عاملی (متوفی ۱۰۳۰) و کتاب
های دیگری که برخی از آنها تاکنون نیز در
مدارس علمیه و دانشگاه
های جهاناسلام، کتاب درسی است.
(برای کتاب
های صرف و نحو در قرن اخیر در حوزه
های علمیه
ایران و مدارس شیعی به این منابع رجوع کنید.
)
برای درک درست معانی قرآن و به ویژه برای اثبات
اعجاز قرآن علم
بلاغت ، که شامل
معانی و
بیان و
بدیع است، بنیاد نهاده شد.
دانشمندان
مسلمان ابتدا در ضمن کتاب
های نحوی و تفسیری به این مباحث توجه نشان دادند و بزودی از قرن چهارم به بعد به تألیف کتاب
های مستقل، در باره شاخه
های مختلف
علوم بلاغی پرداختند.
یکی از مهمترین دانشها در برنامه تحصیلی،
تفسیر و
قرائت قرآن بود. به دلیل ارتباط قرآن با مباحث لغوی و فقهی و کلامی و جز آن، از یک سو مفسران میبایست توانایی
های علمی معتنابهی میداشتند و از سوی دیگر دانشمندان سایر رشته
های علوم دینی نیز میبایست با تفسیر آشنا میبودند.
علم قرائت با مطالعات معانی واژهها و اِعراب کلمات و ترکیبات قرآن و قرائت
های گوناگون آن پیوند داشت.
صحابه و
تابعین از همان آغاز به تعلیم دانسته
های خود از قرآن و قرائات مختلف
اهتمام تمام میورزیدند، گرچه فراگیری همه قرائتها برای شاگردان الزامی نبود.
فراهم آمدن و تدوین برخی از کتاب
های مطالعات قرآنی حاصل تدریس استادان بوده است، چنانکه
تفسیرِ طبری معروف به
جامعالبیان از جلسات املای او بر برخی از شاگردانش حاصل آمده است.
در علم قرائات، تدریس این کتابها بیشتر رایج بوده است: التیسیر فی القراءات السبع، اثرِ ابوعمرو عثمان بن سعید دانی (متوفی ۴۴۴)؛ الکنز فی القراءات العشر، اثر نجمالدین عبداللّه واسطی (متوفی ۵۲۱)؛ ارشاد المبتدی و تذکره المنتهی فی القراءات العشر، اثر ابوالعزّ قلانسی واسطی (متوفی ۵۲۱)؛ کتاب ایضاح الرموز و مفتاح الکنوز (نام دیگر آن: مجمعالسرور)، اثر شمسالدین قباقبی حلبی (متوفی ۸۴۹)؛ منظومه شاطبیه موسوم به قصیده حرز الامانی و وجه التهانی، اثر ابومحمد قاسم بن فیره شاطبی (متوفی۵۹۰)؛ تحریرالتیسیر فی القراءات السبع و نیز المقدمه الجزریه فی علم التجوید، اثر شمسالدین ابن جزری (متوفی ۸۳۳
).
علاوه بر فراگیری علم قرائات و
تجوید ،
علم تفسیر نیز در مدارس تدریس میشد. از جمله مهمترین تفاسیری که کتاب درسی شد، این آثار بوده است:
معالم التنزیل یا
تفسیر بغوی ، اثر
حسین بن مسعود بَغَوی فَرّاء (متوفی ۵۱۶)؛ الکشّاف عن حقائق التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل، اثر
جاراللّه زمخشری (متوفی ۵۳۸)؛
مفاتیح الغیب معروف به
تفسیر کبیر ، اثر
فخر رازی (متوفی ۶۰۶)؛
مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، اثر
فضل بن حسن طبرسی (متوفی ۵۶۰) و
انوار التنزیل و اسرار التأویل ، اثر
بیضاوی (متوفی ۶۸۵
) که بر هر یک از آنها به ویژه تفسیر زمخشری و بیضاوی شروح و حواشی بسیاری نوشته شده است.
واحدی نیشابوری نیز سه تفسیر بسیط، وسیط و وجیز داشته که مدرّسان در درسشان از آنها بهره فراوان میبردهاند.
به دلیل حجیت و اعتبار مطلق گفتار و کردار
پیامبر در نزد مسلمانان، پس از قرآن و علوم وابسته به آن،
حدیث از قدیمترین و پراهمیتترین دانشها و حفظ و نقل آن از صدراسلام به بعد محل اهتمام صحابه و همه مسلمانان بوده است؛ با اینهمه، بیش از ۱۵۰ سال
طول کشید تا حدیث به صورت شاخهای از دانش اسلامی تکامل یافت.
شش کتابِ رسمیِ حدیثِ
اهل سنّت (
صحاح ستّه )، از نیمه دوم سده دوم به بعد به نگارش در آمد.
محدّثان علاوه بر روایت و قرائت احادیث بر شاگردان، برخی از کتاب
های مهم را نیز تدریس میکردهاند، از جمله:
صحیح بخاری ،
صحیح مسلم ،
سنن ابی داود ،
صحیح ترمذی ،
سنن نسائی ،
سنن ابن ماجه که در میان اهل سنّت و
جماعت تدریس میشده و این سنّت تاکنون نیز در مدارس و مساجد، به ویژه تدریس صحیح بخاری و مسلم، ادامه یافته است.
تدریس کتاب
های دیگری چون مصابیحالسنه اثر حسین بن مسعود بغوی، مشارقالانوار النبویه من صحاح الاخبارالمصطفویه اثر
رضی الدین حسن صاغانی نیز در برخی مدارس و مساجد جامع معمول بود.
در میان
شیعیان نیز از همان عصر
امامان ، سنّت روایتِ حدیث رواج یافت و شاگردان امامان، نوشته
های خود را بر دیگران قرائت میکردند و به آنان
تعلیم میدادند.
اولین حلقه
های درس را امامان تشکیل دادند و به شاگردانشان توصیه کردند که آموخته
های خود را به دیگران بیاموزند.
گذشته از شمار زیادی حدیث، که در ارزش و ضرورت تعلیم و نشر دانش روایت شده،
گزارشهایی از حلقه
های درس
امامان شیعه و شاگردانشان در روزگاری که تضییقات و دشواریها کاهش یافته بود، در دست است.
از رهگذر همین فرآیند و جهتگیری تعلیمی، مجموعه آثار حدیثی شیعه در
طول ۲۵۰ سال، به ویژه در دوره
امامت
حضرت باقر و
صادق علیهماالسلام، تدوین شد، که در میان محققان به «
اصول اربعمأه » شهرت دارد.
پس از تألیف کتاب
های چهارگانه حدیثیِ شیعه (
کافی ،
من لایحضره الفقیه ،
استبصار و
تهذیب الاحکام ) نیز این سنّت استمرار یافت، همچنانکه محدّثان بزرگ نیز با برگزاری مجالس روایت حدیث، به انتقال دانسته
های خود اقدام کردند؛ مثلاً
ابن بابویه ، در
سفر خود به
خراسان ، در
نیشابور و
مشهد مجلس حدیث داشت که کتاب
امالی حاصل آن مجالس است.
برای فراگیری علوم مرتبط با حدیث، کتابهایی چون مقدمه
ابن صلاح شهرزوری و تدریبالراوی
سیوطی و نخبه الفِکَر فی مصطلح اهلالأثر
ابن حجر عسقلانی تدریس میشده است.
در میان
علوم اسلامی ، مجالس درس
فقه بسیار پر رونق بود، شاید بدین علت که فقیه در نزد مردم از جایگاه والاتری نسبت به دیگر عالمان دینی برخوردار بود و از سوی دیگر برخی از مناصب حکومتی از جمله
قضا نصیب فقیهان میشد. نقش فقه در جوانب مختلف زندگی فرد مسلمان نیز قطعاً بر این رواج و رونق افزوده است. در مجلس درس
ابوحامد اسفراینی (متوفی ۴۰۶)، پیشوای مذهب
شافعی ، در مسجد عبداللّه بن مبارک در
بغداد بین سیصد تا هفتصد تن حاضر میشدند.
تدریس فقه را گاه قاضیان بر عهده داشتند. بر پایه بعضی از گزارشها تدریس در برخی از مدارس شام به قاضی شمسالدین حامد بن ابی العمید قزوینی (متوفی ۶۳۶) و تدریس در
مدرسه مستنصریه و
نظامیه بغداد به قاضی القضاه محیی الدین محمد بن یحیی بن فضلان (متوفی ۶۳۱) واگذار شده بود.
تدریس
قاضی در مدرسه، کار رسیدگی او را به موقوفه
های آن آسان میکرد.
در عین حال نمونههایی از منع تدریس قضات در مدارس و مراکز علمی نیز در دست است. واقف
خانقاه شیخو تصریح کرده است که مدرّس نباید قاضی باشد.
احتمالاً علتِ این منع آن بوده که قاضیانِ مدرّس، فرصت کافی برای تدریس نداشتهاند یا اینکه واقفان نمیخواستهاند قاضیان از نزدیک بر امر
موقوفات مدارس و مراکز علمی نظارت و اشراف داشته باشند.
پیروان هر مذهب فقهی معمولاً کتاب
های فقهی مذهب خویش را تدریس میکردند.
کتاب
های درسی فقه
شافعی عبارت بود از: مختصرالمُزَنی، اثر اسماعیل بن یحیی مزنی|اسماعیل بن یحیی مُزَنی (متوفی ۲۶۴) شاگرد
محمد بن ادریس شافعی ؛ کتاب التنبیه فی فروعالشافعیه، و المهذّب فی فقهالامام الشافعی، هر دو اثر ابواسحاق شیرازی(متوفی ۴۷۶)؛ الوسیط از
ابوحامد غزالی (متوفی ۵۰۵)؛ الحاوی الصغیر فی الفروع، از نجمالدین عبدالغفار بن عبدالکریم قزوینی (متوفی ۶۶۵)؛ روضه الطالبین و عمده المتقین، و منهاجالطالبین، هر دو از یحیی بن شرف نَوَوی (متوفی ۶۷۶). در اصول فقه علاوه بر المستصفی' و المنخولِ ابوحامد غزالی و المحصولِ فخرالدین رازی، کتاب جمع الجوامع فی اصولالفقه اثر تاجالدین سُبْکی (متوفی ۷۷۱) نیز تدریس میشده است.
در فقه
حنفی این کتابها تدریس میشده است: الجامع الکبیرِ محمد بن حسن شیبانی (متوفی ۱۸۹)؛ المختصر قدوری بغدادی (متوفی ۴۲۸) و الهدایه برهانالدین بخاری مرغینانی (متوفی ۵۹۳) که شروح و حواشی بسیاری بر آنها نوشتهاند؛ کنزالدقائقِ ابوالبرکات نَسَفی (متوفی ۷۱۰) و دُرَرالبحار اثر شمسالدین یوسف بن الیاس قونْیَوی دمشقی (متوفی ۷۸۸
).
کتاب
های درسی فقه
حنبلی نیز عبارت بوده است از: مختصرالخِرَقی اثر ابوالقاسم عمر بن حسین حنبلی (متوفی ۳۳۴) و المغنی فی شرح مختصر الخرقی و المقنع هر دو نوشته ابن قدامه جَماعیلی مَقدسی حنبلی (متوفی ۶۲۰
).
مالکیان نیز از جمله این کتابها را میآموختند: المدوّنه الکبری، حاوی فتاوی مالک بن انس به روایت سحنون (متوفی ۱۸۱)؛
(متوفی ۲۵۵) و شرح آن از ابوالولید ابن رشدِ جَد (متوفی ۵۲۰) با نام البیان و التحصیل و الشرح و التوجیه و التعلیل فی مسائل المستخرجه؛ کتاب الرّساله، اثر ابومحمد عبداللّه بن ابی زید مالکی قَیْروانی (متوفی ۳۸۶) که شرح
های متعددی بر آن نوشتهاند.
در مدارس و حوزه
های علمی شیعی طلاب پس از گذراندن دروس ادبیات و
منطق به فراگیری کتابی در
اصول فقه روی میآوردند. برای تعلم اصول فقه این کتابها در قرون مختلف تدریس میشده است:
الذریعه الی اصول الشریعه ، اثر
سیدمرتضی علمالهدی (متوفی ۴۳۶)؛
عُدّه الاصول شیخ طوسی (متوفی ۴۶۰)؛
معارج الاصول محقق حلّی (متوفی ۶۷۶)،
مبادی الوصول الی علم الاصول ، و
تهذیب الاصول هر دو از
علامه حلّی (متوفی ۷۲۶)؛ بخش اصول
معالم الدین
شیخ حسن بن شیخ زین الدین فرزند
شهید ثانی (متوفی ۱۰۱۱)؛ وافیه از
عبداللّه محمد تونی (متوفی ۱۰۷۱) که شروحی نیز بر آن نوشته شده است؛
زبده الاصول شیخ بهائی (متوفی ۱۰۹۸)؛
قوانین الاصول میرزای قمی (متوفی ۱۲۳۱)؛
الفصول فی علم الاصول از
شیخ محمدحسین اصفهانی (متوفی ۱۲۴۸).
فرائد الاصول شیخ مرتضی انصاری (متوفی ۱۲۸۱) و
کفایه الاصول آخوند ملامحمد کاظم خراسانی (متوفی ۱۳۲۹) که شروح و حواشی بسیاری بر آن دو نوشته شده، نیز به عنوان دو متن اصول فقه استدلالی از زمان تألیف تاکنون تدریس میشود.
در دهه
های اخیر دو کتاب
اصول الفقه (اثر
محمدرضا مظفر ) و
دروس فی علم الاصول
جایگزین برخی از کتاب
های اصولی قدیم شده است.
کتاب
های فقهی که پس از دوره آثار حدیثی ـ فقهی، در حوزهها و مدارس علمی شیعی تعلیم آنها، معمول بوده عبارتاند از:
المقنعه
شیخ مفید ، کتاب
النهایه فی مجرد الفقه و الفتاوی ، و
المبسوط هر سه از
شیخ طوسی ؛
شرایع الاسلام و
المختصر النافع محقق حلّی و بعضی شروح آن دو؛
ارشاد الاذهان الی احکام الایمان ، و
قواعد الاحکام و
تبصره المتعلمین ، هر سه از علامه حلّی و شروح متعدد آنها.
علاوه بر این، کتاب
اللمعه الدمشقیه تألیف
شهید اول (مقتول در ۷۸۶) و به ویژه شرح آن از
شهید ثانی (مقتول در ۹۶۶) به نام الروضه البهیّه از زمان تألیف تاکنون به عنوان متن درسی استدلالی در سطوح مقدماتی و متوسط تدریس میشده است. کتاب مهم فقهی
شیخ انصاری به نام
مکاسب نیز مهمترین متن درسی استدلالی در سطح عالی است.
گفتنی است که برخی از این کتابها، در دوره
های اخیر، مبنای مباحث دروس اجتهادی فقها (اصطلاحاً درس خارج) بوده و به همین سبب شروح و حواشی بسیار بر آنها نوشته شده است؛ مثلاً شرایع الاسلام، المختصر النافع، مکاسب، فرائد الاصول، کفایه الاصول.
کوشش برخی عالمان دینی برای دفاع عقلانی از
اسلام موجب پیدایی
علم کلام شد. رونق علم کلام را همچنین میتوان از نتایج و نیز از علل گسترش فرقهگرایی مذهبی دانست.
ظاهراً قدیمترین گزارش از آموزش مطالب و مباحثی که بعدها عنوان کلام یافت، به حلقه
های درس
حسن بصری (متوفی ۱۱۰) در
مسجد بصره تعلق دارد که پایه شکلگیری مکتب
اعتزال توسط دو تن از شاگردان وی یعنی
واصل بن عطا و
عَمرو بن عُبَید شد.
تعلیم کلام در بصره در سده
های بعد هم ادامه یافت؛ چنانکه در قرن سوم ابوالهذیل علاّف به تعلیم کلام
معتزله در بصره اشتغال داشت.
علاوه بر بصره در برخی از مساجد و مدارسِ شهرهایی چون
بغداد ،
ری و
نیشابور نیز کلام تدریس میشده است
با گذشت زمان، پیروان هر مذهب، آثار کلامیِ متناسب با دیدگاههای آن مذهب را پدید آوردند که در نظام تعلیم کلام مورد توجه قرار گرفت و مدرّسان، غالباً به حسب گرایش مذهبی خود یکی از این آثار کلامی را بر میگزیدند. برای نمونه کتاب العقائد ابوحفص نَسَفی (متوفی ۵۳۷) معروف به عقائد النسفی و شروح فراوان آن و مواقف عضدالدین ایجی (متوفی ۷۵۶) و شرح آن از میر سیدشریف جرجانی (متوفی ۸۱۶) در حوزه
های علمی اهل سنّت تدریس میشده است.
تجریدالاعتقاد نصیرالدین طوسی (متوفی ۶۷۲) نیز از کتابهایی است که تدریس آن در مدارس
اهل سنّت و
شیعه مخصوصاً در
ایران بسیار متداول بوده است. علاوه بر متن کتاب، شروح فراوان آن در مدارس و مجامع علمی شیعی تدریس میشده است، از جمله کشفِ المراد علامه حلّی، شاگرد نصیرالدین طوسی؛ شرح فاضل قوشچی (متوفی ۸۷۹) که به شرح جدید شهرت یافته و بر خود آن نیز حواشی بسیاری نوشته شده است؛ و کتاب شوارقالالهام ملا عبدالرزاق لاهیجی (متوفی ۱۰۵۱)،.
در کنار دانشهای نام برده، شاخه
های دیگری از علوم، که پیوند مستقیم با علوم دینی ندارند، نیز در تاریخ
تعلیم و
تربیت اسلامی کمابیش مورد توجه بوده است. منشأ پرداختن به این علوم، غالباً نیازهای اجتماعی، مدنی، زیستی یا نقش آنها در تقویت زیرساختهای فکری بوده است. علومی چون
منطق ،
فلسفه ، پزشکی،
نجوم و
ریاضیات را باید در این ردیف آورد.
چون منطق علمی است آلی و در اصل برای ایمنی از لغزش ذهن در مراحل تفکر وضع شده و برخی از اصطلاحات آن چون کلی و جزئی و تناقض و جز اینها در علوم نظری مخصوصاً فلسفه و
اصول فقه و کلام به کار میآید، دانشمندان مسلمان به ویژه فیلسوفان و نیز متکلمان و فقیهان برای کسب توانایی و ورزیدگی در تحصیل و تعلیم علوم نظری حاجت و عنایت بسیاری به منطق داشتند.
سابقه آشنایی مسلمانان با علم منطق به عصر نهضت ترجمه و انتقال منطقیات
ارسطو و دیگر فلاسفه یونانی به
زبان عربی بر میگردد.
تدریس منطق ابتدا در بغداد که مرکز نهضت
ترجمه بود، معمول شد، چنانکه یکی از مترجمان، ابوبشر مَتّی'بن یونس نسطوری، در بغداد به تدریس و املای کتاب منطق ارسطو اشتغال یافت و در حلقه درس او کسانی چون
ابونصر فارابی حاضر میشدند.
از آن پس منطق در بسیاری از مراکز آموزشی در شمار درس
های رسمی درآمد و کتاب
های مهمی در اینباره تألیف و تدریس شد.
البته آموختن منطق، به دور از پارهای مخالفتها نبود؛ چنانکه جمله «مَنْ تَمَنْطَقَ تَزَنْدَقَ» (هرکه منطق بیاموزد، گرفتار زندقه میشود) شهرت بسیار یافت و دانشمندانی چون
ابن تیمیّه آثاری در ضدیّت با منطق فراهم کردند.
در حوزهها و مدارس علمیه ایران و برخی حوزه
های دیگر برای فراگیری منطق، ابتدا رساله مختصرِ الکبری تألیف میرسید شریف جرجانی (متوفی ۸۱۶) و سپس، حاشیه ملاعبداللّه یزدی (متوفی ۹۸۱) بر
تهذیب المنطق تفتازانی (متوفی ۷۹۱/۷۹۷) تدریس میشده است.
همچنین قسم منطق کتاب شرحمطالعالانوار از قاضی سراجالدین ارموی (متوفی ۶۸۹) و شرح قطبالدین رازی (متوفی ۷۶۶ یا ۷۷۶) بر شمسیه نجمالدین عمر بن علی قزوینی (متوفی ۶۷۵)، از دیگر کتابهایی بوده که تدریس آن در مدارس رواج داشته و حواشی و شروح زیادی بر آن نوشته شده است. نیز تدریس قسمت منطق کتاب اشارات و تنبیهات و منطق شفای
ابنسینا (متوفی ۴۲۸)، البصائرالنصیریه اثر قاضی زینالدین عمر بن سهلان ساوجی (متوفی ح۴۵۰)، بخش منطق کتاب حکمه الاشراق
شهابالدین سهروردی (مقتول در ۵۷۸) و شروح و حواشی آن، جوهرالنضید علامه حلّی (متوفی ۷۲۶) در شرح قسمت منطق کتاب تجرید خواجه نصیرالدین طوسی در این مدارس معمول بوده است.
در آسیای صغیر نیز شرح شمسالدین محمد بن حمزه فنّاری (متوفی ۸۳۴) بر قسمت منطق هدایه اثیرالدین ابهری (متوفی ح۶۰۶) تدریس میشده است.
قسم منطق و حکمت شرح منظومه سبزواری (متوفی ۱۲۹۵
) نیز از همان دوره حیات مؤلف آن مورد توجه طلاب و دانشجویان ایرانی و غیر ایرانی قرار گرفته است.
تعلیم فلسفه نیز مانند منطق از قرن سوم به بعد و در پی ترجمه آثار فلسفی یونانی به عربی به میان مسلمانان راه پیدا کرد.
سنّت تدریس فلسفه را نخستین فیلسوف مسلمان
ابویعقوب کندی (متوفی بین ۲۵۲ـ ۲۶۰) پایهگذاری کرد.
پس از کِندی، فارابی (متوفی ۳۳۹) که پایه
های فلسفه مشاء را محکم کرد، به تدریس فلسفه اهتمام ورزید.
تعالیم فلسفی
اخوانالصفا و جمع فلسفی
ابوسلیمان سجستانی بر گستره و عمق مباحث فلسفی، بویژه فلسفه نوافلاطونی، افزود. ابنسینا نیز که فلسفه مشاء را به اوج پیشرفت خود رساند، با وجود اشتغالات حکومتی به تدریس کتاب
های فلسفی خود میپرداخت.
آثار فلسفی ابنسینا در قرن
های بعد نیز، که آثار و آرای
صدرالدین شیرازی بویژه اسفار و شرح الهدایه او در ایران و
هندوستان رواج فراوانی یافت، همچنان در شمار اصلیترین کتاب
های درسی بوده است.
تدریس فلسفه هم مخالفت برخی از محدّثان و فقیهان را بر میانگیخته است. ابن صلاح شهرزوری در استفتایی که از او در باره تعلیم و تعلم فلسفه و منطق کردهاند فلسفه را ریشه و اساس گمراهی دانسته و اخراج مدرّسان و متعلمان فلسفه را از مدارس و
تبعید و
شمشیر کشیدن بر آنان را از وظایف سلطان دانسته است.
ابن تیمیّه نیز با فیلسوفان مخالف بود و به انتقاد از آنان میپرداخت. او نیز فلاسفه، از جمله کندی و ابنسینا، را در شمار مسلمانان نمیآورد.
این قبیل مخالفتها گاهی در مردم و حکام نیز تأثیر میگذاشت، چنانکه به نوشته مقّری
در
اندلس فقط خواص به فراگیری فلسفه و نجوم میپرداختند زیرا خوف داشتند که عوام آنان را
زندیق بنامند و حاکمان خونشان را بریزند.
با اینهمه، سنّت آموزش علوم فلسفی، ولو با اُفت و خیز، در این سرزمین دنبال شد و عالمان بزرگی چون ابن حزم(متوفی ۴۵۶)، ابن رشد(متوفی ۵۹۵) و ابن سبعین (متوفی ۶۶۹) در علوم عقلانی نامبردار شدند.
علاوه بر کتاب
های ابن سینا مثل شفا و اشارات و تنبیهات و شروح آنها، شماری از کتاب
های درسی رایج فلسفه در مدارس اسلامی اینها بودهاند: حکمه الاشراق سهروردی، حکمه العین کاتبی قزوینی (متوفی ۶۷۵)، الهدایه اثیرالدین ابهری و شروح آن از جمله شرح صدرالدین شیرازی، اسفار اربعه یا
الحکمة المتعالیه فی الاسفار العقلیة الاربعه از دانشمند اخیر و برخی شروح و حواشی آن که خود کتاب درسی بودند، و شرح منظومه
ملاهادی سبزواری .
به طور کلی،
صوفیه تعالیم سلوکی را از
شیخ و مراد خود اخذ میکردهاند. این تعالیم بیشتر در
خانقاه (مترادفات آن:
تکیه ،
زاویه ،
رباط
) به شاگردان منتقل میشده است.
صوفیه علاوه بر آموزش
های عملی معمولاً برخی کتابها را نیز که راهنمای عمل آنها بوده نزد استادان خویش میخواندهاند، از جمله: الاربعین الصوفیه اثر ابونُعَیم اصفهانی (متوفی ۴۳۰)، منازل السائرینِ خواجه عبداللّه انصاری (متوفی ۴۸۱)، احیاءعلومالدینِ غزالی، آداب المریدین اثر ابوالنجیب عبدالقاهر سهروردی (متوفی ۵۶۳)، شمسالمعارف و لطائفالعوارف اثر احمد بن علی بن یوسف بونی (متوفی ۶۲۲)، عوارفالمعارف سهروردی (متوفی ۶۳۲) که به ویژه در شبه قاره هند رواج فراوان داشت،
و برخی کتاب
های محیی الدین ابن عربی (متوفی ۶۳۸.
)
در عرفان نظری هم تعلیم برخی کتابها معمول بوده که برخی از آنها هنوز در مدارس علمی تدریس میشود، از جمله: فصوصالحِکَم اثر محیی الدین ابن عربی و شروح مختلف آن مخصوصاً شرح عبدالرزاق کاشانی (متوفی ۷۳۰ یا ۷۳۶)، شرح داود بن محمود قیصری (متوفی ۷۵۱)، شرح
عبدالرحمان جامی (متوفی ۸۹۸) و شرح عبدالغنی نابلسی؛
التمهید فی شرح قواعدالتوحید از صائنالدین علی بن ترکه اصفهانی (متوفی ۸۳۵)؛ قصاید ابن فارِض (متوفی ۶۳۲) و شروح آن؛ فکوک و مفتاحالغیب از صدرالدین قونیوی (متوفی ۶۷۳) و شرح آن از شمسالدین محمد بن حمزه فنّاری، لَمَعات فخرالدین عراقی (متوفی ۶۸۸.
با آنکه در روایات، «علمالابدان» همتراز «علمالادیان» قرار گرفته و پزشکی در جهان اسلام رشد و کمال جدّی داشته است، تعلیم و تعلم این دانش در میان مسلمانان به هیچ رو به پای آموزش
های دینی نرسیده است؛ با اینهمه، نیاز پیوستهای که آدمیان به درمان بیماری
های خود داشتهاند، آنان را وا داشت گامهایی در تعلیم و تعلم پزشکی بردارند و کتاب
های مهمی در پزشکی تألیف کنند.
یک راه، تعلیم فرزندان به دست پدرانِ آشنا به
طبابت بوده است. راه دیگر خودآموزی بوده که چه بسا خطرها و مشکلاتی را در پی میآورده است. در این شیوه، دانشجو متون طبی را چندان مطالعه میکرد که درمییافت در این شاخه از علم از تسلط کافی برخوردار شده است. ابن سینا از این دسته پزشکان بود.
راه سوم هم شرکت در جلسات درس پزشکی بود.(برای نمونههایی از این درسها که در برخی از بیمارستانها، مساجد، مدارس و خانهها تشکیل میشد به این منابع رجوع کنید.
).
از جمله کتاب
های درسیِ پزشکی اینها بود: کتاب فصول از
بقراط که چندین شرح و حاشیه نیز بر آن نوشته شده است
برخی از آثار
جالینوس ؛ مسائل حنین بن اسحاق؛ المرشد و الحاوی اثر
محمد بن زکریای رازی (متوفی ۲۱۳؛
شرح نفیس بن عوض کرمانی (متوفی بعد از ۸۳۵)، معروف به شرح نفیسی، بر کتاب الموجز فی القانون علاءالدین ابننفیس قرشی (متوفی ۶۸۷) که خود شرحی فشرده بر قانون ابنسیناست؛ نیز شرحِ همو بر کتاب اسباب و علامات نجیبالدین سمرقندی.
ارتباط بعضی از احکام و موضوعات شرعی (مانند
اوقات نماز و شناخت
قبله و آغاز ماه) با مسائل نجومی، و توصیه قرآن به تدبر در اجرام آسمانی و حرکات آنها سبب اقبال و توجه مسمانان به شناسایی حرکات و اوضاع
ستارگان شد.
بدین جهت گروههایی از مسلمانان به علم نجوم روی آوردند و دانش نجوم از علوم رایج در مدارس و مراکز علمی شد و تدریس آن تا دوران معاصر نیز همچنان به عنوان یکی از مواد درسیِ جانبی در حوزه
های علمی ادامه یافته است.
از جمله کتاب
های درسی این علم در مدارس قدیم، که برخی از آنها مقدماتی و برخی در سطوح عالیاند، میتوان از این آثار نام برد: الملخَّص فیالهیئه از محمود چَغمینی (متوفی احتمالاً در ۷۴۵)؛ شرحهایی که بر این کتاب نوشته شده، به ویژه شرح قاضی زاده رومی معروف به شرح چغمینی؛ تذکره نصیریه خواجه نصیرالدین طوسی و شروح آن؛ تحریر مجسطی خواجه
نصیرالدین طوسی و رساله فارسی هیئت از ملاعلی قوشچی (متوفی ۸۷۹).
اسطرلاب نیز در سطوح بالاتر برای آشنایان به نجوم تدریس میشد. برخی از کتاب
های درسی اسطرلاب عبارت بودند از: کتاب اسطرلابِ عبدالرحمان صوفی، دانشمند معاصر عضدالدوله دیلمی؛ استیعاب الوجوه الممکنه فی صنعه الاسطرلابِ
ابوریحان بیرونی ؛ رساله بیست باب در معرفت اسطرلاب، به فارسی تصنیف خواجه نصیرالدین طوسی و شرح آن از عبدالعلی بیرجندی؛ و نیز دو کتاب از
بهاءالدین عاملی یکی به عربی به نام الصفیحه یا الصفحه و دیگری به فارسی با نام تحفه حاتمیه و معروف به هفتاد باب اسطرلاب.
ابتنای شماری از احکام اسلامی بر محاسبات عددی، مانند کیل و وزن، تقسیم میراث (
ارث و
فرائض )،
وصایا ، حساب دیوان،
زکات و
خراج ، موجب شد تا مسلمانان به فراگیری حساب روی آورند
و به تبع آن، علوم ریاضی شامل حساب و هندسه و نجوم و موسیقی و علم مناظر و برخی موضوعات فرعی دیگر
به صورت درس رسمی در مدارس و حتی حوزه
های علوم دینی در آید که تا زمان حاضر نیز استمرار یافته است. نمونه
های زیادی از تدریس ریاضیات، به ویژه در مراکز تدریس فقه، در منابع قدیم گزارش شده است. (برای نمونههایی از تدریس علوم ریاضی به این منابع رجوع کنید (
)
کتاب
های درسی حساب و سایر مباحث ریاضی نیز در سه سطح مقدماتی و متوسط و عالی نوشته شده بود که به ترتیب خوانده میشد. از جمله کتب درسی ریاضی اینها بوده است: تحریر اصول
اقلیدس ، بازنوشته نصیرالدین طوسی در ۶۴۶، شمسیه الحساب نظام اعرج، مفتاح الحساب غیاث الدین جمشید کاشانی (متوفی ۸۳۲) و در دوره متأخر خلاصه الحساب
شیخ بهائی (متوفی ۱۰۳۱) و شرح آن از شاگردش جواد بن سعداللّه یا سعید کاظمینی بغدادی با عنوان شرح جواد و نیز شرح و ترجمه فارسی آن از فرهادمیرزا معتمدالدوله (متوفی ۱۳۰۵) به نام کنزالحساب.
تدریس جبر و مقابله نیز که در شکلگیری و تحول آن محمد بن موسی خوارزمی و عمر بن ابراهیم خیام نیشابوری سهم عمدهای داشتند،
جزو سنّت تعلیم ریاضی بود. برخی از مدرّسان بر اساس آموخته
های خود و برخی دیگر بر پایه متون معیّنی به تدریس این دانش میپرداختند؛ مثلاً در بعضی مناطق، ارجوزه ابوعبداللّه بن حجاج ابن یاسمین (متوفی ۶۰۱) موسوم به الارجوزه الیاسمینیه تدریس میشده است.
در کنار علوم آشکار و در دسترس همگان (علوم جَلیّه) که به طور معمول، تحصیل و تدریس میشدند، علوم اسلامی مشتمل بر گروهی از دانشها نیز بوده که آنها را علوم نهانی (خَفیّه) یا شگفت (
غریبه ) میخواندند.
پنهان نگاه داشتن این دانشها بدان نیت بود که اجتماع را از شرّ سوءاستفاده از آنها حفظ کنند.
دانندگان این علوم، آنها را تنها به افراد مورد اعتماد خود میآموختند و برای حفظ اسرار از دسترس نااهلان، آثار خود را با بیانی بسیار مُغلق و گاه با خطوطِ رمزی مینگاشتند.
مهمترین و گستردهترین این دانشها
کیمیا و معروفترین دانشمند مسلمانِ کیمیاشناس
جابر بن حیان (قرن دوم) بود. او در این زمینه کتابهایی چون الاسرار، سر الاسرار و المدخل التعلیمی را نگاشت.
پساز او،
محمد بن زکریای رازی (متوفی۳۱۳)، ابن وحشیه (قرن چهارم)، ابن
اُمیل (قرن چهارم)، ابوالحکیم محمد کاثی (قرن پنجم)، مَجریطی (متوفی ۳۹۵) و بسیاری دیگر آثار مهم و معتبری در این علم پدید آوردند.
دانش
های مختلف دیگر، از جمله علومی که به اِخبار از
غیب مربوط بودهاند، نیز جزو علوم خفیّه به شمار میرفتهاند. در میان این علوم، جَفر که به امام علی علیهالسلام منسوب است، بعد از کیمیا رواج بیشتری داشته است.
همچنین،
طلسمات ،
علمالرّمل ،
قیافه شناسی (فراسه) و جز آنها در جهان اسلام رواج داشته
و برخی علمای مسلمان در یک یا چند علم غریبه مهارت و گاه تألیفاتی داشتهاند
گفتنی است تعلیم علوم خفیّه، محدود و تا حدی پنهانی بوده و بیشتر به عواملی چون علاقه و
انگیزه دانشجو و وجودِ استادِ قابل، بستگی داشته است.
پیدایش یا تحول یا جابجایی روش
های تعلیمی و تربیتی، از برخی تحولات فرهنگی و علمی حاصل میآید. این روشها در جامعه اسلامی، به ویژه پساز گسترش علوم، تنوع بیشتری پیدا کرد. برخی از این روشها بیشتر در دانش
های خاصی کاربرد داشته و برخی دیگر شامل همه علوم میشدهاند.
اصلیترین روش
های رایج در تعلیم و تربیت اسلامی عبارت بودند از
سماع ،
املا ،
قرائت و
مکاتبه . به کارگیری برخی از این روش
های تعلیمی بیوجود متن مکتوب یا کتاب تقریباً ناممکن و بی معنا مینماید، اما در عین حال وجود چنین متنهایی موجب محدود شدن مباحث درسی به آنچه در این کتابها آمده نشده است، بلکه تقریباً در تدریس غالب دانشها، استاد از معلومات شخصی خود نیز کمک میگرفت و در حقیقت به سنّت نقل شفاهی پایبند میماند. توضیحات افزون بر کتابِ استاد موجب درک عمیقتر متن و حتی گاه مایه ایجاد نگاه انتقادی به کتاب
های درسی میشده است.
در روش سماع ــ که عمدتاً در
حدیث معمول بوده است ــ مدرّس، حدیث را از روی کتاب یا از حفظ به شاگردان القا میکرده
و قصد نویساندن گفتهها بهشاگردان در میان نبوده است. علاوه بر حدیث، گزارشهایی از کاربرد این شیوه در تعلیم سایر علوم مثل
تفسیر ،
پزشکی و کلام وجود دارد.
در روش
املا ــ که علاوه بر حدیث، در شاخه
های دیگر علوم چون تفسیر و
فقه و
لغت و حتی پزشکی نیز متداول بوده ــ مدرّس به دلیل دشوار بودن مطلب یا مضیقه تهیه کتاب و ملاحظات دیگر، بخشی از درس خود را از روی نوشته یا از حافظه با تأنی بر شاگردان میخوانده و آنها آن را مینوشتهاند. در این روش، گاه دستیارِ استاد که به او مستملی گفته میشد، با صدای بلند و شمرده گفته
های استادِ «مُملی» (املاکننده) را بازگو میکرد. مستملی در صورت لزوم به ساکت کردن مجلس درس نیز میپرداخت.
در روش قرائت ــ که غالباً بدان «عرض» هم گفتهاند ــ شاگرد کتابی را نزد استاد میخواند یا در مجلس قرائت شخص دیگر بر استاد، حاضر بود و میشنید.
قرائت، علاوه بر حدیث و فقه و لغت و تفسیر در دانش
های پزشکی و ریاضیات نیز رواج داشته است.
کتابت یا مکاتبه از دیگر شیوه
های آموزشی بوده است، بدین قرار که استاد احادیث یا شنیده
های خود را برای شاگردان مینوشته است.
آموزش به شیوه مکاتبه نیز در بیشتر علوم رواج داشته و علاوه بر سنّت تعلیمی، گاه به شکل مکاتبه علمی میان دو دانشمند در میآمده است. از مکاتبات علمی میتوان به مکاتبه ابن سینا و ابوریحان بیرونی در مباحث علمی و فلسفی اشاره کرد. ابوحیّان توحیدی و ابوعلی مسکویه نیز با یکدیگر مکاتبه داشتند، ابوحیّان سؤالاتی برای ابوعلی مسکویه فرستاد و او به آنها پاسخ گفت. مجموعه این سؤال و جوابها را ابوحیّان در کتاب الهوامل و الشوامل گرد آورده است. گزارشی از مکاتبه کمالالدین ابن یونس و ابن مستوفی نیز در دست است.
رشیدالدین فضلاللّه همدانی نیز پرسشهایی را به صورت مکتوب در تفسیر و
کلام و
هیئت و
طب برای عالمان عصر خویش مطرح میکرده و آنان جواب سؤالها را برای او نوشته و ارسال کردهاند. در سده گذشته نیز بدیع الملک میرزا، شاهزاده قاجاریِ اهل حکمت، سؤالاتی برگرفته از آرای حکمای جدید مغرب زمین را برای شماری از حکیمان معاصر خود فرستاد و از آنان طلب پاسخ کرد. کتاب بدایعالحکم آقا علی مدرس زنوزی در پاسخ به این سؤالات تألیف شده است.
مباحثه و مذاکره علم، از دیگر شیوه
های انتقال و گسترش دانش در مدارس و محافل علمی بوده است. مباحثات علمی گاه میان دو عالم همسطح در باره موضوعی مشخص صورت میگرفت.
گزارشهایی از مجالس مباحثه علمی در منابع آمده است، از جمله مجلس علمی
ابوسلیمان سجستانی . گاه نیز طلاب قبل یا بعد از درس، مباحث استاد را برای هم تکرار میکردند که در تعمیق
تعلم و پی بردن به ضعف
های فراگیری یا نارسایی
های تعلیم ، و از همه مهمتر بروز و ظهور قوه فهم و درک و میزان تلاش متعلمان نقش جدّی داشت. گاهی نیز طلاب، درس جدید را قبل از تدریس استاد به روش پیش مطالعه مباحثه میکردند. در این مباحثهها طلاب معمولاً در دسته
های دو تا چهار نفره به گفتگوی علمی میپرداختند. مباحثه طلاب، گاهی برای سال
های طولانی تا بالاترین سطوح علمی استمرار مییافت و به مجلس مذاکره علمای بزرگ تبدیل میشد
.
مناظره ، اگرچه در اصل به جهت غلبه اعتقادی بر
خصم و گاهی اظهار فضل و همچشمی با دانشمندان بوده است، و چه بسا از همین منظر، در تعالیم دینی بشدت نکوهیده و از آن نهی شده است،
تا اندازه زیادی
انگیزه آموزش را افزایش میداده است.
مناظرهها در علوم گوناگون و در مکان
های مختلف انجام میشد. یکی از مکان
های مناظره دربار خلفا و وزیران بود، مثلاً
هارون و
مأمون مجالس مناظره زیادی با حضور علما بر گزار میکردند.
در حضور ابن فراتِ وزیر میان متیبن یونس (فیلسوف) و ابوسعید سیرافی (لغوی) در باره دانش منطق مناظرهای رخ داد.
مناظرهای دیگر میان کسائی و سیبویه در حضور امین خلیفه عباسی منعقد شد و چند تن عرب فصیح را که بر خلیفه وارد شده بودند حَکَم قرار دادند.
در
الاحتجاج
طبرسی گزارشهایی از مناظرات
امام رضا علیهالسلام در مجلس مأمون، که معمولاً با پایمردی او تشکیل میشده، بر سرمسائل کلامی با دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان آورده شده است.
، طبرسی همچنین از مناظره
امام صادق علیهالسلام با سران
معتزله گزارشی در
مکه آورده است. مناظره
باقلانی در دربار
قسطنطنیه با یکی از کشیشان مسیحی نیز بسیار مشهور است.
در عین حال، با توجه به
نکوهش شدید حدیث از
مِراء و
جدال ،
علما بندرت و به ضرورت، گرایش به مناظره داشتند و نباید آن را از روش
های تعلیم دانست.
اهتمام بسیار مسلمانان به
تعلیم و تربیت مایه آن شد که آنان به آداب مخصوص آن توجه خاص نشان دهند؛ ازینرو، گذشته از احادیث فراوان و نیز کتاب
های حدیثی، اخلاقی، ادبی و فلسفی که در آنها به برخی از مسائل تعلیم و تربیت پرداخته شده است، مسلمانان از همان سده
های نخستین اسلامی کتاب
های مستقلی با احتوا بر عنوان ادب / آداب یا با عناوین دیگر پدید آوردند که در آنها از چگونگی تعلیم و تعلم و شیوه
های بحث و مناظره و سؤال و جواب و رفتارهای شایسته استاد و شاگرد، حتی جزئیترین رفتارها، گفتگو شده است.
از جمله این آثار میتوان به این کتابها اشاره کرد: آداب المُعَلّمین محمد بن سحنون مغربی (متوفی ۲۲۶) که نویسنده در آن، بر پایه قرآن و احادیث، به موضوع تعلیم و تربیت کودکان پرداخته است؛ الرّساله المفصّله لاحوال المعلمین و احکامالمعلمین و المتعلمین، از ابوالحسن علی قابسی (متوفی ۴۰۳)؛ جامع بیان العلم و فضله، نوشته ابن عبدالبرّ نمری اندلسی (متوفی ۴۶۳) که از ممتعترین کتاب
های این حوزه به شمار میآید؛ ادبالاملاء والاستملاء، از عبدالکریم سمعانی (متوفی ۵۶۲) که در واقع ویژه دانشجویان و استادان رشته حدیث و آداب استملا و املای آنان است؛ تذکره السامع و المتکلّم فی آدابالعالم و المتعلّم، اثر ابن جماعه (متوفی ۷۳۳)؛ آدابالمتعلّمین فی آدابالتعلّم و التعلیم، منسوب به نصیرالدین طوسی (متوفی ۳/۶۷۲)؛ منیه المرید فی ادب المفید والمستفید، از
زین الدین بن علی عاملی مشهور به
شهید ثانی (متوفی ۹۶۵) که در نوع خود جامعترین کتاب مستقل شیعی در این حوزه به شمار میآید. در بابهایی از این کتاب از رفتارهای شایسته معلم و شاگرد در مقام تدریس و بحث، هیئت ظاهری استاد و شاگرد و نیز از نوشتافزارها و چگونگی و نحوه کتابت، ضمن نقل حدیث، بتفصیل سخن به میان آمده است.
(۱) قرآن.
(۲) آذرتاش آذرنوش، راه
های نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی، تهران ۱۳۷۴ ش.
(۳) آقابزرگ طهرانی.
(۴) ابراهیم بن مراد، بحوث فی تاریخالطب والصید له عندالعرب، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۵) ابن ابی اصیبعه، عیونالانباء فی طبقاتالاطباء، چاپ نزار رضا، بیروت (۱۹۶۵).
(۶) ابن اثیر.
(۷) ابن اخوه، کتاب معالمالقربه فی احکامالحسبه، چاپ محمد محمود شعبان و صدیق احمد عیسی مطیعی، مصر ۱۹۷۶.
(۸) ابن ادریس حلّی، کتاب السرائر الحاوی لتحریر الفناوی، قم ۱۴۱۰ـ۱۴۱۱.
(۹) ابن انباری، نزهه الالباء فی طبقاتالادباء، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره (۱۳۸۶/۱۹۶۷).
(۱۰) ابن بابویه، امالی الصدوق، بیروت ۱۴۰۰/۱۹۸۰.
(۱۱) ابن بابویه، معانی الاخبار، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۱ ش.
(۱۲) ابن بابویه، من لایحضره الفقیه، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۴۰۴.
(۱۳) ابن بشکوال، کتاب الصله، قاهره ۱۹۶۶.
(۱۴) ابن بطوطه، رحله ابن بطوطه، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۱۵) ابن تغری بردی، النجومالزاهره فی ملوک مصر والقاهره، قاهره (۱۳۸۳/۱۹۶۳).
(۱۶) ابن تیمیّه، کتاب الرّدّ علی المنطقیین، چاپ عبدالصمد شرفالدین کتبی، بمبئی ۱۳۶۸/۱۹۴۹.
(۱۷) ابن جوزی، سیره و مناقب عمربن عبدالعزیز الخلیفه الزاهد، چاپ نعیم زرزور، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۱۸) ابن جوزی، المنتظم فی تاریخالملوک والامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۱۹) ابن حبّان، صحیحابن حبّان بترتیب ابنبلبان، ج ۱، چاپ شعیب ارنؤوط، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳.
(۲۰) ابن حبیب، کتابالمحبّر، چاپ ایلزه لیشتن شتتر، حیدرآباد دکن ۱۳۶۱/۱۹۴۲، چاپ افست بیروت.
(۲۱) ابن حنبل، مسند الامام احمدبن حنبل، بیروت: دارصادر.
(۲۲) ابن خطیب، الاحاطه فی اخبار غرناطه، چاپ محمد عبداللّه عنان، قاهره ۱۳۹۳ـ۱۳۹۷/ ۱۹۷۳ـ۱۹۷۷.
(۲۳) ابن خلدون.
(۲۴) ابن خلّکان.
(۲۵) ابن زبیر، کتاب صله الصله، قسم ۴، چاپ عبدالسلام هراس و سعید أعراب، (مراکش) ۱۴۱۴/۱۹۹۴.
(۲۶) ابن صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم: تاریخ جهانی علوم و دانشمندان تا قرن پنجم هجری، چاپ غلامرضا جمشیدنژاد اول، تهران ۱۳۷۶ ش.
(۲۷) ابن صلاح، فتاوی ابنالصلاح فی التفسیر والحدیث والاصول والعقائد، در مجموعه الرسائل المنیریه، ج ۳، (قاهره) : ادارهالطباعه المنیریه، ۱۳۴۶.
(۲۸) ابن صلاح، مقدمه ابنالصّلاح فی علومالحدیث، چاپ مصطفی دیبالبغا، دمشق ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۲۹) ابن طاووس، المجتنی من الدعاء المجتبی، چاپ صفاءالدین بصروی.
(۳۰) ابن عدیم، بغیهالطلب فیتاریخ حلب، چاپ سهیل زکار، بیروت (۱۴۰۸/۱۹۸۸).
(۳۱) ابن عساکر، تبیین کذبالمفتری فیما نسب الی الامام ابیالحسن الاشعری، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۳۲) ابن عماد.
(۳۳) ابن قاضی شهبه، طبقاتالشافعیه، چاپ حافظ عبدالعلیمخان، بیروت: عامالکتب، ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۳۴) ابن قتیبه، المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره ۱۹۶۰.
(۳۵) ابن قُنفُذ، انسالفقیر و عزالحقیر، چاپ محمد فاسی و ادولففور، رباط ۱۹۶۵.
(۳۶) ابن ماجه، سنن ابنماجه، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۳۷) ابن معتز، طبقاتالشعراء، چاپ عبدالستار احمد خراج، (قاهره ۱۳۷۵/۱۹۵۶).
(۳۸) ابن منظور.
(۳۹) ابن ندیم.
(۴۰) ابوالفتوح رازی، روضالجنان و روحالجنان فی تفسیرالقرآن، چاپ محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، مشهد ۱۳۶۵ـ۱۳۷۶ ش.
(۴۱) ابوالفرج اصفهانی.
(۴۲) ابوحیان توحیدی، کتابالامتاع والمؤانسه، چاپ احمدامین و احمد زین، بیروت.
(۴۳) ابوسلیمان سجستانی، صوانالحکمه و ثلات رسائل، چاپ عبدالرحمان بدوی، تهران ۱۹۷۴.
(۴۴) احمد بن عبداللّه ابونعیم، حلیه الاولیاء و طبقاتالاصفیاء، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
(۴۵) الاختصاص، منسوب به محمد بن محمد مفید، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۴۱۳.
(۴۶) عبداللّه بن عیسی افندی اصفهانی، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، چاپ احمد حسینی، قم۱۴۰۱ـ۱۴۱۵.
(۴۷) احمدامین، ضحیالاسلام، بیروت: دارالکتاب العربی.
(۴۸) حسین امین، المدرسه المستنصریه، عراق ۱۹۶۰.
(۴۹) احمد فؤاد اهوانی، التربیه فیالاسلام، او، التعلیم فی رأی القاسبی، قاهره ۱۹۵۵.
(۵۰) بلاذری.
(۵۱) تیتوس بورکهارت، هنر اسلامی: زبان و بیان، ترجمه مسعود رجبنیا، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۵۲) احمد بن حسین بیهقی، شعبالایمان، چاپ محمد سعید بسیونی زغلول، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰.
(۵۳) علی بن زید بیهقی، کتاب تتمه صوانالحکمه، لاهور ۱۳۵۱.
(۵۴) محمد بن حسین بیهقی.
(۵۵) محمدطاهربن فرجاللّه تنکابنی، «کتب درسی قدیم»، چاپ ایرج افشار، فرهنگ ایران زمین، ج ۲۰ (۱۳۵۳ ش).
(۵۶) محسن بن علی تنوخی، نشوارالمحاضره و اخبارالمذاکره، چاپ عبود شالجی، بیروت ۱۳۹۱ـ۱۳۹۳/ ۱۹۷۱ـ۱۹۷۳.
(۵۷) عبدالملک بن محمد ثعالبی، ثمارالقلوب فی المضاف والمنسوب، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره (۱۹۸۵).
(۵۸) عمروبن بحر جاحظ، البیان والتبیین، چاپ عبدالسلام محمدهارون، قاهره ۱۳۸۰ـ۱۳۸۱/۱۹۶۰ـ۱۹۶۱.
(۵۹) عبدالرحمان بن احمد جامی، بهارستان و رسائلجامی، چاپ اعلاخان افصحزاد، محمدجان عمراف، و ابوبکر ظهورالدین، تهران ۱۳۷۹ ش.
(۶۰) نوری جعفر، «مؤدِّبون أفذاد فی التراثالعربی والاسلامی»، التراثالشعبی، ش ۱ (۱۹۸۵).
(۶۱) احمد نصیف جنابی، «مساهمهالعرب والمسلمین فی تطویر علمالجبر»، المورد، ج ۶، ش ۴ (۱۳۹۸/۱۹۷۷).
(۶۲) جنید بن محمود جنید شیرازی، شدّالاِزارفی حطّ الاوزارعن زوّارالمزار، چاپ محمد قزوینی و عباس اقبال، تهران ۱۳۲۸ ش، چاپ مجدد تهران ۱۳۶۶ ش.
(۶۳) حاجی خلیفه.
(۶۴) محمد بن حسن حرّعاملی،
املالا´مل، چاپ احمد حسینی، قسم ۱، بغداد (۱۳۸۵).
(۶۵) محمد بن حسن حرّعاملی، تفصیل وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، قم ۱۴۰۹ـ۱۴۱۲.
(۶۶) احمد بن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت: دارالکتبالعلمیّه.
(۶۷) احمد بن علی خطیب بغدادی، الرّحله فی طلبالحدیث، چاپ نورالدین عتر، بیروت ۱۳۹۵/۱۹۷۵.
(۶۸) خوانساری.
(۶۹) بایارد داج، دانشگاهالازهر: تاریخ هزارساله تعلیمات عالی اسلامی، ترجمه آذر میدخت مشایخ فریدنی، تهران ۱۳۶۷ ش.
(۷۰) احمد بن علی دلجی، الفلاکه والمفلوکون، (قاهره) ۱۳۲۲.
(۷۱) حسین بن محمد دیاربکری، تاریخالخمیس فی احوال انفس نفیس، (قاهره) ۱۲۸۳، چاپ افست بیروت.
(۷۲) محمد بن احمد ذهبی، سیراعلامالنبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۱ـ ۱۹۸۸.
(۷۳) محمد بن احمد ذهبی، العبر فی خبر من غبر، ج ۳، چاپ فؤاد سیّد، کویت ۱۹۶۱.
(۷۴) عبدالکریم بن محمد رافعی قزوینی، التدوین فی اخبار قزوین، چاپ عزیزاللّه عطاردی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۷.
(۷۵) رشیدالدین فضلاللّه، اسئله و اجوبه رشیدی، چاپ رضا شعبانی، اسلامآباد ۱۳۷۱ ش.
(۷۶) محمد بن حسن زبیدی، طبقات النحویّین و اللغویّین، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره (۱۹۸۴).
(۷۷) محمد بن بهادر زرکشی، اعلامالساجد باحکامالمساجد، چاپ ابوالوفا مصطفی مراغی، قاهره ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۷۸) عبد الحسین زرینکوب، ارزش میراث صوفیه، تهران ۱۳۷۳ ش.
(۷۹) محمدحسین ساکت، «رهیافتی به دیدگاه
های آموزشی خطیب بغدادی»، نشریه دانشکده الهیات و معارف اسلامی مشهد، ش ۲۹ (بهار ۱۳۷۳).
(۸۰) جعفر سبحانی، کلیات فی علمالرجال، (قم) ۱۴۲۱.
(۸۱) عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعیه الکبری، چاپ عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمد طناحی، جیزه ۱۹۹۲.
(۸۲) عبدالوهاب بن علی سبکی، معیدالنعم و مبیدالنقم: الاصلاحالسیاسی و الاداری فی الدوله العربیه الاسلامیه، بیروت ۱۹۸۵.
(۸۳) محمد بن عبدالرحمان سخاوی، الضوء اللامع لاهلالقرنالتاسع، قاهره (۱۳۵۴ـ۱۳۵۵).
(۸۴) فؤاد سزگین، تاریخ نگارش
های عربی، ترجمه، تدوین و آمادهسازی: مؤسسهی نشر فهرستگان، تهران ۱۳۸۰ ش ـ.
(۸۵) عبدالکریم بن محمد سمعانی، الانساب، چاپ عبداللّه عمر بارودی، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸.
(۸۶) عبدالکریم بن محمد سمعانی، التحبیر فی المعجم الکبیر، چاپ منیره ناجی سالم، بغداد ۱۳۹۵/۱۹۷۵.
(۸۷) محمدامین سویدی، سبائک الذّهب فی معرفه قبائلالعرب، بیروت: دار احیاءالعلوم.
(۸۸) عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی، بغیهالوعاه فی طبقات اللغویین والنحاه، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۴.
(۸۹) عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی، تدریبالراوی فی شرح تقریبالنواوی، چاپ عزت علی عطیه و موسی محمدعلی، قاهره (۱۹۸۰ـ ۱۹۸۵).
(۹۰) عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی، حسنالمحاضره فی تاریخ مصر والقاهره، چاپ محمد ابوالفضلابراهیم، (قاهره) ۱۳۸۷.
(۹۱) عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی، صونالمنطق و الکلام عن فنالمنطق والکلام، چاپ علی سامی نشار، (قاهره ۱۳۶۶/۱۹۴۷).
(۹۲) محمد بن احمد شمسالائمه سرخسی، کتابالمبسوط، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۹۳) علی اکبر شهابی، «آموزش و پرورش در مکاتب و مدارس قدیم»، فرهنگ ایران زمین، ج ۲۹ (۱۳۷۵ ش).
(۹۴) محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل والنحل، چاپ محمد سیدکیلانی، بیروت ۱۴۰۴.
(۹۵) زینالدین بن علی شهید ثانی، منیه المرید فی ادب المفید و المستفید، چاپ رضا مختاری، قم ۱۳۶۸ ش.
(۹۶) عبدالرحمان بن نصرشیزری، کتاب نهایه الرتبه فی طلبالحسبه، چاپ سید بازعرینی، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۹۷) صالح احمد علی، «دراسه العلوم الریاضیه و مکانتها فی الحضاره الاسلامیه»، المورد، ج ۳، ش ۴ (۱۳۹۴/ ۱۹۷۴).
(۹۸) محمدعیسی صالحیه، «مؤدبوالخلفاء فی العصر الاموی»، المجله العربیه للعلوم الانسانیه، ج ۱، ش ۳ (۱۹۸۱).
(۹۹) حسن صدر، تکمله
املالآمل، چاپ احمد حسینی، قم ۱۴۰۶.
(۱۰۰) صدیق حسنخان، ابجدالعلوم، ج ۲، بیروت ۱۳۹۵، ج ۳، بیروت.
(۱۰۱) ذبیحاللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج ۳، بخش ۱، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۱۰۲) فضلعلی بن عبدالکریم صفای تبریزی، «معرفی کتابهای درسی قدیم»، فرهنگ ایران زمین، ج ۲۳ (۱۳۵۷ ش).
(۱۰۳) شوقی ضیف، تاریخ الادبالعربی، ج ۱: العصر الجاهلی، قاهره (۱۹۷۷) طباطبائی.
(۱۰۴) احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، چاپ محمدباقر موسوی خرسان، نجف ۱۳۸۶/۱۹۶۶، چاپ افست قم.
(۱۰۵) فضل بن حسن طبرسی، تفسیر جوامعالجامع، ج ۱، چاپ ابوالقاسم گرجی، تهران ۱۳۴۷ ش.
(۱۰۶) محمد بن حسن طوسی، رجال الطوسی، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم ۱۴۱۵.
(۱۰۷) محمد بن حسن طوسی، النهایه فی مجرد الفقه و الفتاوی، بیروت ۱۴۰۰/ ۱۹۸۰.
(۱۰۸) محمد بن یوسف عامری، السعاده والاسعاد فی السیره الانسانیه، چاپ مجتبی مینوی، تهران ۱۳۳۶ ش.
(۱۰۹) علی بن محمد عاملی، الدر المنثور من المأثور و غیرالمأثور، قم ۱۳۹۸.
(۱۱۰) عبدالجلیل قزوینی، نقض، چاپ جلالالدین محدث ارموی، تهران ۱۳۵۸ ش.
(۱۱۱) عبدالجیل حسن عبدالمهدی، المدارس فی بیتالمقدس فی العصرین الایّوبی و المملوکی، عمان ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۱۱۲) احمد بن عبداللّه عجلی، معرفه الثقات، چاپ عبدالعلیم عبدالعظیم بستوی، مدینه ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۱۱۳) یوسف عش، کتابخانه
های عمومی و نیمه عمومی عربی در قرون وسطی: بینالنهرین، سوریه و مصر، ترجمه اسداللّه علوی، مشهد ۱۳۷۲ ش.
(۱۱۴) حسن بن یوسف علامه حلّی، قواعدالاحکام، قم ۱۴۱۳ـ۱۴۱۹.
(۱۱۵) محمد بن مسعود عیاشی، کتابالتفسیر، چاپ هاشم رسولی محلاتی، قم ۱۳۸۰ـ۱۳۸۱، چاپ افست تهران.
(۱۱۶) محمد عبدالرحیم غنیمه، تاریخ دانشگاههای بزرگ اسلامی، ترجمه نوراللّه کسائی، تهران ۱۳۷۲ ش.
(۱۱۷) علی اصغر فقیهی، تاریخ مذهبی قم: بخش اول از تاریخ جامع قم، قم ۱۳۷۸ ش.
(۱۱۸) قاضی عبدالجباربن احمد، فرق و طبقات المعتزله، چاپ علی سامی نشار و عصامالدین محمدعلی، (اسکندریه) ۱۹۷۲.
(۱۱۹) عیاض بن موسی قاضی عیاض، الالماع الی معرفه اصولالروایه و تقییدالسماع، چاپ احمد صقر، قاهره ۱۹۷۷.
(۱۲۰) ابوالقاسم قربانی، زندگینامه ریاضیدانان دوره اسلامی: از سده سوم تا سده یازدهم هجری، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۱۲۱) زکریا بن محمد قزوینی، کتاب آثارالبلاد و اخبارالعباد، چاپ فردیناند ووستنفلد، گوتینگن ۱۸۴۸، چاپ افست ویسبادن ۱۹۶۷.
(۱۲۲) قلقشندی.
(۱۲۳) نجمالدین ابوالرجاء قمی، تاریخالوزراء، چاپ محمدتقی دانشپژوه، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۱۲۴) محمد عبدالحی بن عبدالکبیر کتانی، نظام الحکومه النبویه المسمی التراتیب الاداریه، بیروت: دارالکتابالعربی.
(۱۲۵) نوراللّه کسائی، مدارس نظامیه و تأثیرات علمی و اجتماعی آن، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۱۲۶) کلینی، اصول کافی.
(۱۲۷) محسن کیانی، تاریخ خانقاه در ایران، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۱۲۸) عبدالحی بن ضحاک گردیزی، تاریخ گردیزی، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۱۲۹) گریلیزر، «آموزش پزشکی در سرزمینهای اسلامی از قرن اول تا قرن هشتم هجری»، ترجمه هوشنگ اعلم، تحقیقات اسلامی، سال ۱، ش ۱ (بهار ـ تابستان ۱۳۶۵).
(۱۳۰) آدام متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، یا، رنسانس اسلامی، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۱۳۱) مجلسی، بحار الانوار.
(۱۳۲) محمد بن منوّر، اسرارالتوحید فی مقاماتالشیخ ابیسعید، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۱۳۳) مدرس تبریزی.
(۱۳۴) علیخان بن احمد مدنی، الدرجات الرفیعه فی طبقات الشیعه، قم ۱۳۹۷.
(۱۳۵) یوسف بن عبدالرحمان مِزّی، تهذیب الکمال فی اسماءالرجال، ج ۱۰، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
(۱۳۶) احمد بن محمد مسکویه، تهذیبالأخلاق و تطهیرالأعراق، چاپ حسن تمیم، بیروت (۱۳۹۸)، چاپ افست قم ۱۴۱۰.
(۱۳۷) ابوبکربن هدایه اللّه مصنف، طبقات الشافعیه، در ابراهیمبن علی ابواسحاق شیرازی،.
طبقات الفقهاء، چاپ خلیل میس، بیروت؛
(۱۳۸) احمد بن محمد مقّری، نفحالطیب، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۳۸۸/۱۹۶۸.
(۱۳۹) احمد بن علی مقریزی، کتابالمواعظ والاعتبار بذکرالخطط والا´ثار، المعروف بالخططالمقریزیه، بولاق ۱۲۷۰، چاپ افست بغداد (۱۹۷۰).
(۱۴۰) محمد ملکی، آشنایی با متون درسی حوزه
های علمیه ایران: شیعه، حنفی، شافعی، قم ۱۳۷۶ ش.
(۱۴۱) منیرالدین احمد، نهاد آموزش اسلامی: آموزش و پرورش اسلامی و پایگاه اجتماعی دانشمندان تا سده پنجم هجری در پرتو تاریخ بغداد خطیب بغدادی، ترجمه محمدحسین ساکت، مشهد ۱۳۶۸ ش.
(۱۴۲) میکلوش مورانی، دراسات فی مصادر الفقه المالکی، نقله عنالالمانیه، سعید بحیری، عمرصابر عبدالجلیل، و محمود رشاد حنفی، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۸.
(۱۴۳) کارلو آلفونسو نالینو، تاریخ نجوم اسلامی، ترجمه احمد آرام، تهران (۱۳۴۹ ش).
(۱۴۴) احمد بن علی نجاشی، فهرست اسماء مصنّفی الشیعه المشتهر ب رجالالنجاشی، چاپ موسی شبیری زنجانی، قم ۱۴۰۷.
(۱۴۵) احمد بن محمد نحاس، معانی القرآنالکریم، چاپ محمدعلی صابونی، مکه ۱۴۰۸ـ۱۴۰۹.
(۱۴۶) احمد بن علی نسائی، کتابالسننالکبری، چاپ عبدالغفار سلیمان بنداری و کسروی حسن، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۱۴۷) حسین نصر، علم در اسلام، به اهتمام احمد آرام، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۱۴۸) حسین نصر، علم و تمدن در اسلام، ترجمه احمد آرام، تهرعامان ۱۳۵۹ ش.
(۱۴۹) حسین نصر، معارف اسلامی در جهان معاصر، تهران ۱۳۴۸ ش.
(۱۵۰) احمد بن عمر نظامی، چهار مقاله، چاپ محمد قزوینی و محمد معین، تهران ۱۳۴۶ ش.
(۱۵۱) عبدالقادربن محمد نعیمی دمشقی، الدّارس فی تاریخالمدارس، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
(۱۵۲) عارف نوشاهی، «عوارف المعارف در شبه قارّه: شواهدی چند در رواج آن کتاب تا پایان قرن هشتم هجری»، معارف، دوره ۱۶، ش ۲ (مرداد ـ آبان ۱۳۷۸).
(۱۵۳) یحیی بن شرف نووی، التقریب والتیسیر لمعرفه سننالبشیر والنذیر، چاپ محمد عثمان خشت، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵.
(۱۵۴) یحیی بن شرف نووی، المجموع: شرح المهذّب، بیروت: دارالفکر.
(۱۵۵) یاقوت حموی، معجمالادباء، بیروت ۱۴۰۰/ ۱۹۸۰.
(۱۵۶) طباطبائی، تفسیر المیزان.
(۱۵۷) طبرسی، الاحتجاج.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تعلیم و تربیت ۵»، شماره۵۰۱۹.