• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

خطاطی دوران معاصر

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



در این مقاله به بررسی خطاطی در دوره معاصر می‌پردازیم.



خطاطی معاصر از آغاز قرن چهاردهم دچار بحرانی اساسی شد. این بحران در مناطقی چون عثمانی، به سبب دگرگونی خط و در مناطقی دیگر به سبب گسترش چاپ پدید آمد. صنعت چاپ از قرن سیزدهم رواج یافت و در مجموع خطاطی را از متن فرهنگ جوامع اسلامی‌ به حاشیه راند. بدین‌سان در برخی جوامعِ رو به پیشرفت، به‌تدریج خطاطی هنری کهنه و مهجور انگاشته شد. در طول قرن چهاردهم، کاربرد حروف لاتین به مراتب گسترش بیشتری یافت و در برخی مناطق کاملا جایگزین خط عربی شد. در واقع، تقریبآ در همه‌جا، استفاده از خط لاتین نماد تجدد و رو به جهان معاصر داشتن تلقی می‌شد. در گرافیک ایران هم کاربرد خط با تأثیر از شکل حروف لاتین تشویق می‌شد. در واقع، به‌سبب نفوذ و گسترش چاپ، اعتبار روزمره خطاطی و ضرورت کتابت متون از میان رفت.


در ایران، مصر، عثمانی و هند خطاطی همواره دو شاخه یا دو وجه موازی داشته است: یکی وجه هنری، ذوقی، ابداعی، خلاقه و زیبایی‌شناسانه، و دیگری وجه کاربردی در امر نشر معرفت. این دو هیچ‌گاه در هم تداخل نمی‌کرده‌اند، مگر در مواردی خاص که نمونه‌اش را از نیمه قرن سیزدهم دست‌کم در ایران می‌توان دید. در این موارد، متن به صورت منقح، پاکیزه و خوانا کرسی‌بندی و نوشته می‌شد و خطاط به منظور زیبایی، عناصری در آن وارد می‌کرد، چنانکه میرعماد و محمدرضا کلهر هر دو کار را توأمان انجام می‌دادند. در برخی موارد، براساس تفنن یا غلبه وجه زیبایی‌شناسانه و خلاقانه، حتی ممکن بود خوانایی متن در درجه دوم اهمیت قرار گیرد، مثل سیاه‌مشق‌هایی که در نیمه دوم قرن سیزدهم بسیار رواج یافت و به این منظور نوشته می‌شد که ترکیبی عالی از حروف و کلمات بدون رعایت توالی آن‌ها بر صفحه شکل بگیرد. حتی گاه برای این‌که ترکیب به کمال برسد حروف را درهم می‌نوشتند. همین سیاه‌مشق‌ها منشأ نقاشی خط‌های معاصر شدند (رجوع کنید به سیاه مشق؛ نقاشی‌خط).


با گسترش فرهنگ غرب و چاپ، از ضرورت‌های کاربردی خطاطی کاسته شد و جنبه زیبایی‌شناسی و ذوقی و ابداعی خوشنویسی برتری یافت. البته امروز هم گاه کتاب‌های نفیس و تزیینی و دیوان‌های شاعرانی چون خیام و سعدی و حافظ کتابت می‌شوند، اما این کار بیش‌تر جنبه ذوقی دارد. اینجاست که خطاطی وارد عرصه هنر برای هنر می‌شود. این رویداد مهمی‌ است که جهت‌گیری و هدفش متفاوت است.


در هند، رواج زبان انگلیسی با غلبه خط لاتین همراه است. در این کشور از قرن دهم تاکنون، خط نستعلیق اهمیت و چیرگی دارد. خط رسمی‌ پاکستان هم نستعلیق است و اقلام دیگر کمتر در آن‌جا رایج است. در این دو کشور با آن‌که خطاطی بزرگ و بنام ظهور نکرده، خطاطی بسیار گسترده است و حتی برخی روزنامه‌ها را، مثل دوره ناصرالدین‌شاه در ایران، خوشنویسان‌ به‌طور کامل کتابت می‌کنند.


بعد از جنگ اول جهانی (۱۹۱۴ـ۱۹۱۸)، بخش‌های زیادی از قلمرو عثمانی مثل حجاز، عراق، سوریه و لبنان از آن جدا شدند، و بدین‌ترتیب در این مناطق تغییر خط پیش نیامد. در ترکیه، تغییر خط موجب زوال خطاطی سنّتی شد و کاربرد آن را به عرصه هنر برای هنر محدود کرد. با وجود این، چون قرآن با خط نسخ یا ثلث نوشته می‌شود، مسلمانان علاقه دارند که خط عربی را به منظور خواندن قرآن در کنار خط لاتین که در مکاتبات روزمره به کار می‌رود، بیاموزند. بخش هنری خطاطی متعلق به گروهی خاص و خوشنویسانی است که هنوز سنّت‌های گذشته را ادامه می‌دهند، مثلا ثلث‌نویسان این کشور در حال حاضر شیوه‌ای مخصوص به خود دارند و نهتن‌ها سنّت ششصد ساله خطاطی عثمانی را تعقیب می‌کنند، بلکه به نوآوری و اصلاح نارسایی‌ها هم دست می‌زنند. بنابراین، در قیاس با یکصد سال گذشته، خطاطان کمتری در ترکیه فعالیت می‌کنند و به سبب تغییر خط دچار انزوای بیشتری شده‌اند.


در ایران، تجدید حیات و حتی شکوفایی شگفت‌انگیز خوشنویسی در قرن سیزدهم صورت گرفت و چند تن از بزرگ‌ترین خوشنویسان ایران در همین قرن ظهور کردند، از جمله میرزا غلامرضا اصفهانی، محمدرضا کلهر، اسدالله شیرازی، و عباس نوری. بعد از کلهر، عمادالکُتّاب قزوینی (آخرین نستعلیقنویس بزرگ ایران) کوشید آخرین بارقه حضور و تجلی خوشنویسی کلهر را در خود بپرورد و از همین‌رو، همواره از روی قطعات خط وی مشق می‌کرد، هر چند هرگز شاگرد مستقیم کلهر نبود.


در پایان قرن سیزدهم با آن‌که خوشنویسان متعددی کار می‌کردند، هیچ نوآوری یا کار استادهای مانند آثار آخرین نسل خوشنویسان قاجاری پدید نیامد. در این دوره، کسانی به خط ثلث کتیبه‌نویسی می‌کردند، اما بیش‌تر اقلام مرتبط با متون عربی تقریبآ دیگر وجود نداشت، مثلا خط محقَّق را دیگر کسی به خوبی نمی‌نوشت. کسانی چون حبیب‌الله فضائلی یا برخی استادان اواخر دوره قاجار برای نوشتن این خطوط تلاش می‌کردند، ولی جز تقلید از آثار پیشین، کاری از پیش نبردند. در خط تعلیق نیز دیگر هیچ خطاطی ظهور نکرده است. آخرین تعلیقنویس نامدار، فضلاللّه ساوجی از دوره فتحعلی‌شاه بوده است.


در ایران، خطوط اصلی همچنان دو خط نسخ و نستعلیق‌اند، چرا که قرآن را به نسخ می‌نویسند. اقلام مهمی‌ مثل ثلث، محقّق و ریحان تقریبآ استاد بزرگ و نام‌آوری ندارد، ولی خط نستعلیق در زمینه‌های مختلف تعقیب می‌شود. اگر در برخی مناطق، خط‌های دیگر تجدید حیات مختصری یافته‌اند، به یُمن علاقه کسانی است که از روی کتیبه‌ها یا متون قدیمی‌ می‌نویسند. خط شکسته‌نستعلیق را گروهی اندک از خوشنویسان احیا کرده‌اند. پیش از آن خط شکسته‌نستعلیق رایج نبود. این خط در زمان خود هم چندان رواج نداشت و تنها برای بیاض‌ها، دیوان‌های اشعار، نامه‌ها، اخوانیات و مانند این‌ها به کار می‌رفت.
باید توجه کرد که کاربرد هر خط در چه زمینه‌هایی بوده است. مثلا قرآن‌نویسی حافظ خط‌های نسخ و ثلث و محقّق است، ولی احیای خط‌هایی مثل شکسته‌نستعلیق، در مقایسه با نستعلیق، بیشتر تفننی است تا ضروری.


به‌طور کلی، خطاطی در جهان معاصر تداوم یک سنّت است، چرا که این هنر آن چنان با هویت اسلامی‌ و ملی مردم سرزمین‌های اسلامی‌ در آمیخته که حتی اگر بخواهند مثل ترکیه رسمآ آن را حذف کنند، باز در جایی دیگر، شاید محدودتر، به حیاتش ادامه می‌دهد. خطاطان نسل پیش، این هنر را تنها برای آگهی‌های مطبوعات، سردر دکان‌ها، کارت شناسایی، دعوتنامه عروسی، دعوتنامه مجالس ترحیم و مانند اینها به کار می‌بردند. بنابراین تا اواخر قرن چهاردهم، شاهد تداوم این افول رو به تزایدیم که موجب می‌شود فقط جنبه زیبایی‌شناسانه خوشنویسی باقی بماند. اینها سنّت‌هایی هستند که تداوم می‌یابند، بدون این‌که واقعا ضرورتی اجتناب‌ناپذیر داشته باشند.


با ظهور جریان توجه به هویت اسلامی‌، ملی و فرهنگی، خوشنویسی هم، همچون نگارگری، به یکی از ابزارهای این تجدید هویت تبدیل شد. در ایران پس از مکتب سقاخانه، مکتب نقاشی‌خط پدید آمد. در افریقای شمالی هم از خطاطی استفادهای جدیدی می‌شود. این تجدید حیات سیاسی و دینی و فرهنگی در سراسر جهان اسلام باعث شد که در همه زمینه‌های فرهنگی و سنّتی تجدیدنظر شود؛ گاه به شکل بازگشتی کاملا سنّتی و بنیادگرایانه و گاه با پذیرش راه‌حل‌های میانه، یعنی گونه‌ای ترکیب و تداخل، مثل نقاشی‌خط و نوآوری‌هایی که نهتن‌ها در ایران، بلکه در کشورهایی چون ترکیه، امارات، سوریه، لبنان، عراق، مصر و شمال افریقا با به کارگیری خط و خطاطی انجام می‌شود که مهم‌ترین و پرفروش‌ترین‌شان در مصر است.


آزادی‌هایی که هنر مدرن به هنرمند می‌دهد، باعث می‌شود او آثاری خلق کند که ممکن است حتی ذاتآ با سنّت‌های خوشنویسی تنافر داشته باشد. این رهایی حتی شامل درهم کوبیدن ترکیب خوشنویسی می‌شود، مثل آثار حسین زندهرودی که در بسیاری موارد ترکیب و اصول بنیادی مفردات خوشنویسی را درهم ریخته است. هنرمندانی چون میرزا غلامرضا اصفهانی و حتی محمد احصایی و رضا مافی هرگز از شکل تکرارشونده و تثبیت شده مفردات رویگردان نشدند. فرامرز پیلارام هم با خوشنویسی آشنا بود، ولی فقط از عناصر خوشنویسی استفاده می‌کرد، در نتیجه به شیوه زندهرودی نزدیک‌تر بود تا به احصایی و مافی، که به سنّت نزدیک‌ترند.


در کشورهای عربی نیز، جریان‌هایی مشابه به موازات یکدیگر شکل گرفت و خطاطی کاربردی نو یافت. برخی از آثار محمد خده (نقاش الجزایری)، شاکر حسن (هنرمند عراقی)، و کمال بلاطه (نقاش فلسطینی) در این زمره‌اند. این رویکرد در ترکیه هم علاقه‌مندانی دارد. فریدون اوزگورن که به‌سبب رواج خط لاتین، خواندن و نوشتن الفبای عربی را هرگز نیاموخت، با الگوپذیری از خطاطان مشهور عثمانی یا خوشنویسان ایرانی عهد صفوی، ترکیب‌هایی ابداع کرد.


ورود خطاطی به حوزه هنرهای دیگر با احمد مصطفی، هنرمند مصری، آغاز شد و با اثر مجسمه‌وار کلمه «هیچ» از پرویز تناولی ادامه یافت. همچنین، باید از عثمان وقیع‌الله، هنرمند سودانی، یاد کرد، که با استفاده از شگردهای سنّتیِ خوشنویسی ترکیب‌هایی نو آفریده و توانسته است سنّت و تجدد را درهم آمیزد. نیز کتاب‌چه آکاردئونی اتِل عدنان، هنرمند لبنانی، که با الهام از طومارهای کرکرهای ژاپنی و با آبرنگ طراحی شده و حاوی تکرار کلمه «الله» است که با دست‌خطی کودکانه و هریک متفاوت از دیگری نوشته شده است. هنرمند دیگر، نجا مهداوی تونسی است که فنون مختلفی چون چاپ سیلک بر پارچه یا رنگ روغن بر بوم را برای خلق ترکیب‌های انتزاعی خوشنویسانه به کار گرفته است. او با الهام از پارچه‌های طِراز، ترکیبی بدیع از عناصر خوشنویسی پدید آورده است. همچنین اثر رشید قریشی، هنرمند الجزایری، که چیدمانی با عنوان طریق‌الورد ساخته است. این اثر چیدمان ۲۸ حرف عربی با الهام از آیین سماع درویشان مولویه است.


در مجموع، آثار خوشنویسی مدرن در بازار جهانی زنده و پُررونق است. آن بخش از خوشنویسی که یک‌باره شکوفا شد و به طرزی شگفت‌انگیز رونق گرفت و اهمیت یافت، نقاشی‌خط بود، ولی در کنار آن، خوشنویسی سنّتی هم همواره وجود داشته است. ثلث‌نویسان در سوریه، ترکیه و مصر فعالیت می‌کنند و نظام استاد و شاگردی و اجازه‌نامه دارند، ولی این خط تنها کاربرد داخلی دارد و مختص کسانی است که سنّت فرهنگی قدیم را می‌شناسند و با آن رشد کرده‌اند. در این زمینه گاه نمونه‌های شاخصی خلق می‌شود و گاه دوره فترت است. مشابه این وضع را در نقاشی مدارس عالی می‌توان جستجو کرد. در هر دو زمینه نقاشی و خطاطی، استادانی به شیوه کاملا سنّتی کار می‌کنند و برای نمونه، هنوز چلیپا و خط‌هایی به سبک استادان بزرگ دوره صفوی یا قاجار می‌نویسند. گاه ابداعاتی هم می‌کنند، اما این ابداعات از نظر آنان تخطی‌ناپذیر و به شکل خوشنویسی قانون‌مند قدیم است؛ مثلا اگر غلامحسین امیرخانی از روی ترکیب‌بندی مُهرها ترکیب‌هایی جدید می‌آفریند، قصد ساختارشکنی ندارد، ولی موارد مختصری را می‌تواند به سبک خطاطان بزرگ قدیم اصلاح کند. این هنرمندان باز در همان چهارچوب سنّتی کار می‌کنند و نقاشی‌خط را خوشنویسی نمی‌دانند و چنین استدلال می‌کنند که خوشنویسی باید با قلم نی نوشته شود. در حالی که، کتیبه‌های بسیاری از میرزا غلامرضا اصفهانی باقی‌مانده که با قلم نی نوشته نشده است. بعضی از رنگه نویسی‌ها و طلانویسی‌ها نیز با قلم نی نوشته نشده‌اند.


از مهم‌ترین علایق خطاطان و طراحان گرافیک، ساختن حروف چاپی عربی و فارسی زیبا و نزدیک به اصل خطوط مبناست. هنرمندان بسیاری برای طراحی حروف چاپی عربی کوشیده‌اند، از جمله احمد فارِس شِدیاق، ویلهلم اشپییتا (شرق‌شناس آلمانی و رئیس کتابخانه خدیویه مصر) و اریک گیل (هنرمند بریتانیایی) حروف عربی را براساس حروف لاتین طراحی کردند. نَصری خطّار (گرافیست لبنانی) و مأمون سکّال (گرافیست سوری) نیز به طراحی حروف عربی پرداختند. همچنین روبرتو‌هام، استاد تایپوگرافی و ارتباطات بصری دانشکده هنرهای زیبای الجزایر، حروفی براساس خط کوفی طراحی کرده است.


در ایران نیز، دستگاه‌های چاپی وارداتی در اصل برای حروف لاتین ساخته شده بودند و برای چاپ خط فارسی چندان مناسب نبودند. در آغاز، غربیان برای فروش این دستگاه‌ها به ایران و کشورهای عربی، حروف عربی را برای چاپ طراحی می‌کردند. این نمونه‌ها به سبب شباهت خطوط فارسی و عربی به ایران هم راه یافتند و به همان صورت به کار گرفته شدند. سپس، طراحان ایرانی با تغییراتی در این حروف، به آن‌ها قابلیت چاپ خط فارسی دادند. قلم فردوسی که شلتر آلمانی آن را طراحی کرده بود، ابتدا در مصر و لبنان کاربرد داشت، اما بعد به ایران وارد و بدین‌نام مشهور شد. همچنین طراح قلم نازنین، که از پرکاربردترین اقلام کنونی است، آرمسترانگ انگلیسی است.


نخستین حروف چاپ سربی فارسی براساس قلم نَسخ طراحی شدند. این انتخاب به سبب داشتن کرسی ثابت، ترکیبات کم، و قابلیت جداسازی حروف بود، در حالی‌که نستعلیق که مهم‌ترین خط ایرانیان بود، هیچ‌یک از این قابلیت‌ها را نداشت.


پس از ورود حروف‌چینی دیجیتال و رایانه به ایران، طراحی حروف فارسی با مسائلی تازه روبه‌رو شد، مانند استفاده از حروف قدیم و ورود افراد غیرمتخصص به حوزه طراحی حروف. به این ترتیب، فعالیت‌های حرفه‌ای‌تر و طراحی حروفی متناسب با زیبایی‌شناسی خط فارسی ضروری می‌نمود و به همین منظور، کسانی چون حسین حقیقی، حمید نوروزی، مسعود سپهر، و محمدرضا بقاپور و مصطفی اوجی، به ترتیب قلم‌های زر، تیتر، یکان، و ترافیک را طراحی کردند.


دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «خطاطی دوران معاصر»، شماره۷۱۱۸.    

رده‌های این صفحه : مقالات دانشنامه جهان اسلام




جعبه ابزار