خاندان پروانه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پَرْوانه، خانْدان، از خاندانهای حکومتگر ایرانیتبار آسیای صغیر (۶۴۹-۷۰۰ق/۱۲۵۱-۱۳۰۱م)، که روزگاری به عنوان تابع دولت
سلاجقه روم، و دورهای دیگر بهطور مستقل بر بخشی از
آناتولی، شامل سینوپ، سامسون وجانیک، واقع در بخش میانی و غرب دریای سیاه فرمان راندند.
پَرْوانه، خانْدان، از خاندانهای حکومتگر ایرانیتبار آسیای صغیر (۶۴۹-۷۰۰ق/۱۲۵۱-۱۳۰۱م)، که روزگاری به عنوان تابع دولت سلاجقه رویم، و دورهای دیگر بهطور مستقل بر بخشی از
آناتولی، شامل سینوپ، سامسون وجانیک، واقع در بخش میانی و غرب دریای سیاه فرمان راندند.
اعضای این خاندان در دستگاه سلاجقه
روم برآمدند و مقام پروانگی (از مناصب بزرگ این عصر و شاید همطراز صدارت) یافتند.
پروانه در
زبان فارسی به معنی
اجازه،
حکم و فرمان
پادشاه است و در روزگار
سلجوقیان به فرمانهای
سلطان، مثلاً درباره اقطاعات و صلات پروانه گفته میشد.
نخستین کس از این خاندان که به
حکومت و
قدرت دست یافت، جلالالدین قیصر نام داشت. وی حاکم و شحنه
قیصریه و از امرای مورد اعتماد
غیاثالدین کیخسرو سلجوقی بود.
در محاصره قیصریه توسط علاءالدین
کیقباد اول (سل ۶۱۵-۶۳۴ق/۱۲۱۸-۱۲۳۷م) و متحدانش، جلالالدین با
درایت و
سیاست، علاءالدین را از محاصره شهر و دستگیر کردن برادرش عزالدین بازداشت
و عزالدین به پاس این عمل، مقام پروانگی را به جلالالدین قیصر داد.
وی این مقام را در دوره سلطنت علاءالدین کیقباد نیز همچنان حفظ کرد.
دومین فرد از این سلسله، مهذبالدین علی بن محمد نام دارد. وی تباری ایرانی داشت و از مردم
دیلم بود و به همین سبب، او را دیلمی خواندهاند.
برخی از مآخذ او را کاشی (کاشانی) دانستهاند.
مهذبالدین علی، وزیر (صاحب) غیاثالدین
کیخسرو دوم (۶۳۴-۶۴۳ق/۱۲۳۷-۱۲۴۵م)، پادشاه سلجوقی بود.
پس از شکست غیاثالدین در ۱۱
محرم ۶۴۱ق/۱ژوئیه۱۲۴۳م، از بایجو نویان، سردار مغول در نزدیکی سیواس.
مهذبالدین به آماسیه فرار کرد و در آنجا شنید که مغولان قیصریه را نیز محاصره کردهاند. او برای جلوگیری از فروپاشی دولت سلجوقیان که بر اثر سوء سیاست و رفتار غیاثالدین در آستانه سقوط قرار گرفته بود، به اتفاق فخرالدین، قاضی آماسیه نزد بایجونویان رفت و از وی
صلح خواست. بایجو نیز به
شرط پرداخت
مالیات و
غرامت با صلح موافقت کرد.
آنگاه مهذبالدین با پیروزی به آناتولی بازگشت
و دولت سلجوقی را از اضمحلال نجات داد.
پس از این موفقیت، «دوات وزارت و شمشیر زرین نیابت» به نام او و صاحب شمسالدین، همراه با اقطاعات بسیار داده شد.
وی احتمالاً در ۶۴۹ق/۱۲۵۱م به وزرات شمسالدین رسید.
معینالدین سلیمان بن علی بن محمد مشهورترین عضو این سلسله، و وزیر قدرتمند سلاجقه روم بود که امور دولت را با درایت و کفایت اداره میکرد و مقام پروانگی داشت.
در منابع تاریخی از او با عنوان معینالدین پروانه یاد شده است.
از تاریخ تولد و جزئیات زندگی وی پیش از تصدی مقام پروانگی آگاهی دقیقی در دست نیست. همین قدر دانسته است که سپهسالار
ارزنجان (همین مقاله) بود و برای به دستاوردن این مقام، با طرمطای، از امیران روم رقابت داشت و سرانجام از راه آشنایی پدرش با بایجو بر رقیب پیروز شد.
وی حافظ
قرآن و
معلم اطفال بود.
به توصیه او،
هولاکوخان، فرمانروای مغول میراث غیاثالدین را طبق
شریعت اسلام بهطور مساوی میان دو پسرش تقسیم کرد.
بدینترتیب بخش غربی به مرکزیت شهر قونیه به سلطان عزالدین و قسمت شرقی با مرکزیت شهر توقات به رکنالدین واگذار شد.
معینالدین که وزارت رکنالدین را برعهده داشت، در اختلاف میان برادران، جانب رکنالدین را گرفت. رکنالدین به سرعت بر برادر چیره شد، قونیه را گرفت و پروانه نیز مخالفان را یکی پس از دیگری از میدان به در کرد.
معینالدین با کمک مغولان شهر سینوپ، پایگاه مهم تجاری ـ نظامی در دریای سیاه را که امپراتوری یونانی طرابوزان آنجا را متصرف شده بود، پس از دو سال محاصره فتح کرد
و دروازه بازرگانی دریای سیاه را گشود. وی
جامع شهر را که به
کنیسه تبدیل شده بود، به حالت اول بازگرداند و آن را تجدید بنا کرد. به پاس این خدمات، شهر سینوپ به اقطاع او داده شد و او نیز آنجا را به پسرش، معینالدین محمد سپرد.
به این ترتیب، از ۶۴۹ق خاندان پروانه فرمانروایی سینوپ، سامسون و جانیک را در دست گرفتند.
معینالدین پس از چندی، سلطان رکنالدین را که ظاهراً قصد جان او را داشت، با کمک امیران مغول در شهر آقسرا به
قتل رساند
و سپس پسر خردسال او، غیاثالدین کیخسرو را که ۶ سال بیشتر نداشت، به تخت نشاند
و خود به تنهایی اداره امور را به دست گرفت. وی به
تربیت غیاثالدین همت گماشت و بهترین استادان زمان، نظیر
نورالدین ینبوعی و
امینالدین اصفهانی را به
تعلیم او مأمور کرد.
پروانه که قدرتی به چنگ آورده بود، بار دیگر عرصه را بر مخالفان خود تنگ کرد، چنان که صاحب فخرالدین را به بهانه کمک مالی به عزالدین کیکاووس که در
تبعید بود، به
خیانت متهم کرد و در قلعه عثمانجوق به
زندان انداخت.
هنگامی که معینالدین همراه سلجوق
خاتون، دختر رکنالدین و خواهر غیاثالدین (که به
ازدواج پسر اباقاخان درآمده بود) به
آذربایجان رفته بود،
شرفالدین بن خطیر، از امیران روم از غیبت او استفاده کرد و به اتفاق برخی از امیران دیگر بر وی شورید و عدهای را همراه برادرش، ضیاءالدین بن خطیر
و احتمالاً پسر معینالدین،
نزد
رکنالدین بیبرس، سلطان مملوک
مصر فرستاد و او را به تسخیر آسیای صغیر
تشویق کرد.
معینالدین هنگام مراجعت از نزد اباقاخان، از نافرمانی پسران خطیر آگاه شد و با لشکری از مغولان بر سر شرفالدین تاخت. شرفالدین تاب مقاومت نیاورد و به قلعه کودلو پناه برد. کوتوال قلعه را گرفتار ساخت و به
سپاه مغول تحویل داد، آنان نیز او را به قتل رساندند.
با این همه، چندی بعد پروانه از مغولان ناخشنود شد و به مکاتبه با بیبرس پرداخت و او را به هجوم به آسیای صغیر دعوت کرد.
بیبرس نیز در
بهار ۶۷۵ق/۱۲۷۷م با لشکری گران به قلمرو
سلجوقیان در آسیای صغیر حمله کرد و سپاه مغول مقیم آنجا را در اَبلستان (البستان) به سختی شکست داد. در این
جنگ بسیاری از مغولان کشته شدند که توقو و تودون، از شاهزادگان مغول نیز از آن جمله بودند. در این گیرودار پروانه خود به توقات گریخت. بیبرس قیصریه را نیز تسخیر کرد و همانجا بر تخت نشست و
سکه و
خطبه به نام خود کرد
و فتحنامهها به اطراف فرستاد.
پس از آن، پروانه را به قیصریه فراخواند، اما نپذیرفت.
بهعلاوه چون کسی از دیگر امیران روم هم به بیبرس ملحق نشد و از سویی آذوقه و علیق نیز کمیاب شده بود و همچنین از تعقیب سپاه مغول بیمناک بود، ناگزیر پس از اقامتی کوتاه به
شام بازگشت.
درباره نقش معینالدین در دعوت از بیبرس و شکست سپاه مغول آراء گوناگونی ابراز شده است. برخی معتقدند که وی در شکست سپاه مغول نقش اساسی داشته است، چنانکه در شب حادثه، مغولان را به
عشرت مشغول کرد.
از آن سوی، مولاناجلالالدین رومی که پروانه مرید او بود، وی را به سبب یاری دادن به مغولان برای ازمیان بردن شامیان و مصریان نکوهش کرده است.
اما مسلم است که وی به هر دلیل، پس از پیروزی بیبرس با او همکاری نکرد.
چون خبر شکست سپاه مغول به
اباقاخان رسید، بیدرنگ از دارالملک
تبریز به سوی روم روانه شد و بسیاری از ترکمانان را به قتل رساند و آنگاه ایلچیانی نزد بیبرس فرستاد و او را
تهدید به
انتقام کرد.
بیبرس نیز پیغام داد که او به درخواست پروانه به روم آمده است
و نامههایی را که پروانه به وی نوشته بود، به اباقاخان فرستاد.
اباقاخان پس از آگاهی از رفتار پروانه، فرمان داد تا قلعه توقات و حصن کوغانیه را که خانه او بود، ویران ساختند و او را به اتهام خیانت به قتل رساند.
چنین به نظر میرسد که پروانه سیاستی دوگانه داشت. از سویی به عنوان یک
مسلمان به بیبرس تمایل داشت و از سوی دیگر خود را دوست مغولان نشان میداد و در نهایت میخواست که اباقاخان و بیبرس را به جنگ وادارد تا شاید از شر یکی از آنها راحت شود.
اشتهار عمده معینالدین، گذشته از وزارت و دولتمردی، به سبب ارادت وی به مولانا جلالالدین بود. او در سلک مریدان و مقربان مولانا جای داشت و بیشترین مکتوبات مولوی که به دست ما رسیده، خطاب به او نوشته شده است.
چنانکه از مندرجات
فیه ما فیه،
مناقب العارفین اثر افلاکی، و نیز مکتوبات
مولانا جلالالدین رومی برمیآید، وی در میان بزرگان عصر، مشمول لطف و عنایت خاص مولانا بوده است. معینالدین برای دیدار مولانا ساعتها به انتظار مینشست
و اندرزهای او را از دل و جان میپذیرفت، مولوی گاه او را به سبب نیکی و
احسان و دستگیری از درماندگان، ستایش و گاه نیز ملامت میکرد
معینالدین در مجالس
سماع مولوی حاضر میشد
و خود نیز با حضور مولوی مجالس سماع ترتیب میداد.
وی همچنین مجذوب
صدرالدین قونوی، شاگرد
ابن عربی و
فخرالدین عراقی (د۶۸۸ق/۱۲۸۹م) بود و برای او در توقات، خانه و مدرسهای ساخت.
معینالدین پروانه را به سبب همنشینی با
علما و
پرهیزکاران و کمک به درماندگان و
فقرا ستودهاند.
وی با ازدواج با
گرجی
خاتون، دختر
کیخسرو دوم با خاندان سلطنتی نیز پیوند یافته بود. با قتل معینالدین سلیمان در ۶۷۶ق/۱۲۷۷م،
حکومت نیمه مستقل سلجوقیان آسیای صغیر نیز رو به ضعف نهاد و سرانجام، به دست مغولان برافتاد.
پس از معینالدین سلیمان پسرش، معینالدین محمد که در سینوپ بود، با اعلام استقلال، امیرنشینی مستقل تشکیل داد (۶۷۶-۶۹۶ق/۱۲۷۷-۱۲۹۷م) و تا زمان مرگ در آنجا فرمان راند.
وی با مغولان مناسبات دوستانه داشت.
پس از وی، پسرش، مهذبالدین مسعود
به امیری سینوپ رسید. زامباور
و زاخاو،
مسعود را پسر معینالدین سلیمان دانستهاند که با توجه به نوشته کتاب منجمباشی،
نادرست مینماید. وی را جنواییهای مقیم سینوپ به گروگان گرفته، به کفه منتقل کردند و پس از دریافت فدیهای سنگین آزادش ساختند،
مسعود در ۷۰۰ق/۱۳۰۱م درگذشت.
پس از او، غازی چلبی به امیری این خاندان رسید. وی امیری
شجاع و جنگجو بود، چنان که با ناوگان خود با امپراتور یونانی طرابوزان و همچنین متجاوزان ونیزی جنگید. از آنجا که وی فرزند ذکور نداشت، حاکمیت سلیمانپاشا، امیر قسطمویی، از
خاندان جاندار (ه م) را پذیرفت و پس از مرگش در ۷۲۲ق/۱۳۲۲م این ناحیه به قلمرو بنیجاندار ملحق شد. آرامگاه او در سینوپ در مدرسه معینالدین سلیمان قرار دارد.
به روایتی، بعد از غازی چلبی، دخترش مدتی در سینوپ فرمان راند و به همین سبب سینوپ را «
خاتون ایلی» میخوانند.
با مرگ وی دوران امارت این خاندان که از ۶۴۹ق/۱۲۵۱م با تصرف سینوپ شروع شده بود، در ۷۲۲ق پایان یافت.
(۱) آقسرایی محمود، مسامرة الاخبار و مسایرة الاخیار، به کوشش عثمان توران، آنکارا، ۱۹۴۳م.
(۲) ابن بیبی حسین، الاوامر العلانیة، به کوشش نجاتی لوغال و عدنان صادق ارزی، آنکارا، ۱۹۵۷م.
(۳) ابن تغری بردی، المنهل الصافی، به کوشش محمد محمدامین، قاهره، ۱۴۱۰ق/۱۹۹۰م.
(۴) ابن عبری غریغوریوس، تاریخ مختصر الدول، به کوشش انطون صالحانی، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۵) ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر، بیروت، دارالمعرفه.
(۶) ادهم خلیل، دول اسلامیة، استانبول، ۱۳۴۵ق/۱۹۲۷م.
(۷) افلاکی احمد، مناقب العارفین، به کوشش تحسین یازیجی، آنکارا، ۱۹۷۶م.
(۸) تاریخ آلسلجوق در آناطولی، به کوشش نادره جلالی، تهران، ۱۳۷۷ش.
(۹) حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۳۹ش.
(۱۰) ذهبی محمد، تاریخ الاسلام، حوادث ۶۷۱-۶۸۰ق، به کوشش عمرعبدالسلام تدمری، بیروت، ۱۴۲۰ق/۱۹۹۹م.
(۱۱) رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفیٰ موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۱۲) زامباور، معجمالانساب و الاسرات الحاکمة، ترجمه زکی محمدحسن و حسناحمدمحمود، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
(۱۳) سلیمان احمدسعید، تاریخ الدول الاسلامیة، قاهره، ۱۹۶۹م.
(۱۴) صفدی خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش بیرندراتکه، ویسبادن، ۱۳۹۹ق/۱۹۷۹م.
(۱۵) لینپول استنلی و دیگران، تاریخ دولتهای اسلامی و خاندانهای حکومتگر، ترجمه صادق سجادی، تهران، ۱۳۷۰ش.
(۱۶) ابن بیبی حسین، مختصر سلجوقنامه ابنبیبی، اخبار سلاجقه روم، به کوشش محمدجواد مشکور، تهران، ۱۳۵۰ش.
(۱۷) مقریزی، احمد، السلوک، به کوشش محمد مصطفیٰ زیاده، قاهره، ۱۳۷۶ق/۱۹۵۷م.
(۱۸) منجمباشی احمد دده، صحائف الاخبار، ترجمه احمد ندیم، استانبول، ۱۲۸۵ق.
(۱۹) مولوی، فیهمافیه، به کوشش حسین حیدرخانی، تهران، ۱۳۷۵ش.
(۲۰) مولوی، مکتوبات، به کوشش توفیق هاشمپور، سبحانی، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۲۱) میرخواند محمد، روضةالصفا، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۲۲) نظامالملک حسن، سیاستنامه، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۲۳) نوایی عبدالحسین، رجال کتاب حبیب السیر، تهران، ۱۳۲۴ش.
(۲۴) نویری احمد، نهایةالارب، به کوشش سعید عاشور و دیگران، قاهره، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۲۵) وصاف، تاریخ، تحریر عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۴۶ش.
(۲۶) یونینی موسیٰ، ذیل مرآةالزمان، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۰ق/۱۹۶۰م.
(۲۷) Anadolu Selçukluları devleti tarihi، ed F Nâfiz Uzluk، Ankarta، ۱۹۵۲.
(۲۸) Sachau E، Ein Verzeichnis muhammadnischer Dynastien، Berlin، ۱۹۲۳.
(۲۹) Spuler B، İran Moğolları، tr C Köprülü، Ankara، ۱۹۵۷.
(۳۰) UzunçarŞlı İ H، Anadolu beylikleri، Ankara، ۱۹۸۴.
(۳۱) UzunçarŞlı İ H، Osmanlı tarihi، Ankara، ۱۹۷۲.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۳، ص۵۵۰۶، برگرفته از مقاله «خاندان پروانه».