حکم عهد (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مسلمانان باید به همه پیمانها، با هر كس و هر گروه، پایبند باشند؛ چه قراردادهاى لفظى و چه كتبى؛ چه پیمانهاى سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و یا خانوادگى؛ چه با فرد قوى یا ضعیف، با دوست یا دشمن، با خدا مثل
نذر و
عهد یا
مردم، با فرد یا
جامعه.
عهد در
لغت به معنای نگهدارى و مراعات پى در پى در شىء است، پیمان را از آن جهت عهد گویند كه مراعات آن لازم است راغب میگوید: «عَهِدَ فُلَانٌ ... » یعنى آنرا پى در پى نگهدارى و مراعات
كرد و بقولى اصل آن نگهدارى و مراعات است سپس در پیمان كه مراعات آن لازم است بكار رفته. (و اوفوا بالعهد)
پس اصل عهد نگهدارى و مراعات است. و پیمان را از جهت لازم المراعاة بودن عهد گفتهاند و اگر بمعنى امر و توصیه و غیره آید از جهت لازم الحفظ بودن است مثلا در
آیه (و عهدنا الی ابراهیم و اسماعیل ان طهرا بیتی..)
عَهِدْنا بمعنى دستور دادیم و امر كردیم است ولى چون دستور اكید و لازم المراعاة است لذا با عَهِدْنا تعبیر آورده شده همچنین در آیه (ا لم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان)
كه بمعنى توصیه لازم الحفظ است و معاهده به معنای بستن پیمان لازم المراعاة با همدیگر است. مانند (الا الذین عاهدتم عند المسجد الحرام فما استقاموا لکم فاستقیموا لهم).
مساله وفاى به عهد و پیمان كه در آیات مورد بحث مطرح است از اساسىترین شرائط زندگى دسته جمعى است و بدون آن هیچگونه همكارى اجتماعى ممكن نیست، و
بشر با از دست دادن آن زندگى اجتماعى و اثرات آن را عملا از دست خواهد داد، به همین دلیل در منابع اسلامى تاكید فوق العادهاى روى این مساله شده است و شاید كمتر چیزى باشد كه این قدر گسترش داشته باشد، زیرا بدون آن هرج و مرج و
سلب اطمینان عمومى كه بزرگترین بلاى اجتماعى است در میان بشر پیدا مىشود. نیز از امیر مؤمنان
حضرت علی (علیهالسّلام) نقل شده كه فرمود: ان اللَّه لا یقبل الا العمل الصالح و لا یقبل اللَّه الا الوفاء بالشروط و العهود: خداوند چیزى جز عمل صالح از بندگان خود نمىپذیرد و جز وفاى به شروط و پیمانها را قبول نمیكند. از
پیامبر اكرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده كه فرمود:لا دین لمن لا عهد له: آن كس كه به پیمان خود وفادار نیست دین ندارد. روى همین جهت، موضوع وفاى به عهد از موضوعاتى است كه هیچگونه تفاوتى در میان انسانها در باره آن نیست خواه طرف پیمان مسلمان باشد یا غیر مسلمان و به اصطلاح از حقوق انسان است نه از حقوق برادران دینى.
لزوم وفا به عهد و پیمان الهی:
• «واوفوا بعهد الله اذا عـهدتم ولا تنقضوا الایمـن بعد توکیدها وقد جعلتم الله علیکم کفیلا ان الله یعلم ما تفعلون؛
و چون با خدا پیمان بستید به پیمان خود وفا كنید و سوگندهاى خود را پس از محكم
كردن آنها مشكنید در حالى كه (با بردن نام خدا) خدا را بر خود
کفیل قرار دادهاید.»
• «الذین ینقضون عهد الله من بعد میثـقه ویقطعون ما امر الله به ان یوصل ویفسدون فی الارض اولـئک هم الخـسرون؛
همانهایى كه پیمان خدا را پس از محكم كردنش مىشكنند (با احكام خدا پس از ثبوت آن به نقل و
عقل، مخالفت مىكنند) و آنچه را كه خدا فرمان داده وصل شود (مانند رابطه با
ارحام و معصومان و دین) قطع مىكنند و در روى
زمین به
فساد مىپردازند، آنهایند كه زیانكارند.»
• «یـبنی اسرءیل اذکروا نعمتی التی انعمت علیکم واوفوا بعهدی اوف بعهدکم...؛
اى فرزندان
اسرائیل (اى اولاد
یعقوب اعمّ از
یهود و
نصاری) نعمتهایى را كه من بر شما (از
زمان یعقوب تا زمان
عیسی) ارزانى داشتهام به یاد آورید و به پیمان من وفا كنید تا من نیز به پیمان شما وفا كنم (پیمان شما
اطاعت است و پیمان من پاداش)، و تنها از من بترسید.»
• «واذ اخذنا میثـقکم ورفعنا فوقکم الطور خذوا ما ءاتینـکم بقوة واذکروا ما فیه لعلکم تتقون؛
و (به یاد آرید) زمانى كه از شما پیمان گرفتیم و
کوه طور را بالاى سرتان برافراشتیم (و گفتیم) آنچه را به شما دادهایم (از
آیات تورات) به عزم و اراده جدى بپذیرید و آنچه را كه در آن است (براى عمل) یادآور شوید، شاید پروا پیشه كنید.»
• «واذ اخذنا میثـق بنی اسرءیل لا تعبدون الاالله وبالولدین احسانـا وذی القربی والیتـمیوالمسـکین وقولوا للناس حسنـا واقیموا الصلوة وءاتوا الزکوة ثم تولیتم الا قلیلا منکم وانتم معرضون؛
و (به یاد آرید) هنگامى كه از
بنی اسرائیل پیمان گرفتیم كه هرگز جز خدا را نپرستید و به پدر و مادر و خویشان و یتیمان و مسكینان نیكى كنید و با مردم به زبان خوش سخن گویید و نماز را برپا دارید و زكات بپردازید؛ سپس همه شما جز اندكى روى گردانیدید و شما (ذاتا) رویگردانید.»
• «واذ اخذنا میثـقکم لاتسفکون دماءکم ولا تخرجون انفسکم من دیـرکم ثم اقررتم وانتم تشهدون؛
و (به یاد آرید) زمانى كه از شما پیمان گرفتیم كه
خون همدیگر را نریزید و یكدیگر را از خانههاى خود بیرون نكنید آن گاه (به پیمانتان) اقرار كردید و بر آن گواهى مىدهید.»
• «واذ اخذنا میثـقکم ورفعنا فوقکم الطور خذوا ما ءاتینـکم بقوة واسمعوا قالوا سمعنا وعصینا واشربوا فی قلوبهم العجل بکفرهم قل بئسما یامرکم بهایمـنکم ان کنتم مؤمنین؛
و (به یاد آرید) هنگامى كه از شما پیمان گرفتیم و كوه طور را بر بالاى سرتان بلند كردیم (و گفتیم) آنچه را به شما دادیم (از آیات تورات) به اراده جدّى فرا گیرید، و بشنوید و بپذیرید. آنها (به زبان) گفتند شنیدیم و (به دل گفتند) نافرمانى كردیم، و محبت
گوساله در دلهاى آنان به خاطر كفرشان رسوخ یافت. بگو: اگر شما مؤمنید (و ایمانتان شما را به پرستش گوساله و كشتن و
تکذیب پیامبران فرمان مىدهد) پس بد چیزى است آنچه ایمانتان بدان دستورتان مىدهد»
• «او کلما عـهدوا عهدا نبذه فریق منهم بل اکثرهم لایؤمنون؛
و چرا (چنین است كه) هر زمان معاهدهاى (با خدا و پیامبرانش) بستند گروهى از آنها آن را شكستند؟! (اینها نه تنها عهد مىشكنند) بلكه بیشترشان ایمان نمىآورند.»
• «ان الذین یشترون بعهد الله وایمـنهم ثمنـا قلیلا اولـئک لا خلـق لهم فی الاخرة ولا یکلمهم الله ولا ینظر الیهم یوم القیـمة ولا یزکیهم ولهم عذاب الیم؛
مسلّما كسانى كه در مقابل (نقض) پیمان و سوگندهاى خود (پیمان پذیرفتن دین و سوگند بر
یارى حق) بهاى اندكى به دست مىآورند (ریاست و مالى مىیابند) آنها را در
آخرت بهرهاى نیست و خدا با آنان سخن نمىگوید و در روز قیامت به آنان نظر (
رحمت) نمىافكند و آنها را پاك نمىگرداند و براى آنان عذابى دردناك خواهد بود.»
• «واذ اخذ الله میثـق النبیین لما ءاتیتکم من کتـب وحکمة ثم جاءکم رسول مصدق لما معکم لتؤمنن به ولتنصرنه قال ءاقررتم واخذتم علی ذلکم اصری قالوا اقررنا قال فاشهدوا وانا معکم من الشـهدین
و (به یاد آرید) هنگامى كه خداوند از (یكا یك) پیامبران (و امتهاى آنها) پیمان گرفت كه البته هر گاه به شما كتاب و حكمت دادم سپس (در آینده تاریختان) فرستادهاى براى شما آمد كه آنچه را در نزد شماست
تصدیق نمود حتما باید به او ایمان آورید و او را
یارى دهید. (آن گاه خدا) فرمود: آیا
اقرار كردید و بر این (امر) پیمان مؤكّد مرا دریافتید؟ گفتند: اقرار كردیم، فرمود: پس (به همین مبادله پیمان) گواه باشید و من هم با شما از گواهانم.»
• «فمن تولی بعد ذلک فاولـئک هم الفـسقون؛
پس كسانى كه بعد از این (پیمان) روى گردانند آنانند كه نافرمانند.»
• «واذ اخذ الله میثـق الذین اوتوا الکتـب لتبیننه للناس ولا تکتمونه فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمنـا قلیلا فبئس ما یشترون؛
و (به یاد آر) هنگامى كه خداوند از كسانى كه به آنها كتاب (آسمانى) داده شد پیمان گرفت، كه البته باید (حقایق) آن را براى
مردم بیان كنید و پنهان مدارید، پس آن (كتاب و پیمان) را به پشت سر خود افكندند (نادیده گرفتند) و در مقابل آن اندك بهایى به دست آوردند، پس بد چیزى است آنچه پیوسته به دست مىآورند.»
• «ورفعنا فوقهم الطور بمیثـقهم وقلنا لهم ادخلوا الباب سجدا وقلنا لهم لا تعدوا فی السبت واخذنا منهم میثـقـا غلیظا؛
و
کوه طور را براى پیمانشان (براى بستن پیمان به پذیرش
تورات و عمل به آن) بر فراز سر آنها بلند كردیم، و به آنها گفتیم: از این در (در
بیت المقدس ) سجدهكنان (با كمال
تواضع) وارد شوید، و به آنها گفتیم: در روز
شنبه (از حریم
حرمت صید ماهى) تجاوز نكنید، و از آنان پیمانى سخت و استوار گرفتیم.»
• «فبما نقضهم میثـقهم لعنـهم...؛
پس آنها را به خاطر شكستنشان پیمان خود را لعنت كردیم (به مسخ صورت و قلب سیرت و سقوط حكومت محكوم نمودیم) و دلهایشان را سخت كردیم (به طورى كه) سخنان (خدا) را از مواضع خود تحریف و جابهجا مىكردند، و سهمى به سزا از آنچه را (از علوم تورات و نشانههاى نبوت پیامبر اسلام را) كه بدان گوشزد شده بودند فراموش كردند، و همواره از كارهاى خائنانه آنها جز شمار اندكى از آنان آگاه مىشوى، پس (فعلا تا آن گاه كه مأمور به جهاد شوى) از آنان درگذر و روى گردان، كه خداوند نیكان و نیكوكاران را دوست دارد.»
• «الا تقـتلون قومـا نکثواایمـنهم...؛
آیا با گروهى نمىجنگید كه سوگندهاى خود را شكستند و تصمیم به بیرون
كردن رسول خدا (از مكّه) گرفتند و آنان بودند كه نخستین بار (جنگ را) با شما آغاز نمودند؟! آیا از آنها مىترسید؟! خداوند سزاوارتر است كه از او بترسید اگر ایمان دارید.» آیات زیر نیز در مورد لزوم وفا به عهد و پیمان الهی هستند.
وجوب وفای انسانها به معاهدات و پیمانهای خود:
• «لیس البر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق والمغرب ولـکن البر من ءامن بالله والیوم الاخر...؛ والموفون بعهدهم اذا عـهدوا...؛ اولـئک الذین صدقوا واولـئک هم المتقون؛
تنها این كه روىهاى خود را (براى
عبادت) به سوى
مشرق و
مغرب بگردانید نیكى نیست، و لكن نیكى حقیقى (ایمان و رفتار) كسى است كه به
خداوند و
روز آخرت و
فرشتگان و كتاب (آسمانى) و پیامبران
ایمان آورد (به مبدأ و
معاد و اصول اعتقادى میان آن دو ایمان آورد) و مال خود را با آنكه آن را دوست (و بدان نیاز) دارد روى
محبت خدا به خویشان و
یتیمان و
فقیران و در راه ماندگان و سائلان و در (راه آزادى) بردگان بدهد و
نماز را برپا دارد و
زکات بپردازد، و (وفاى) وفاداران به پیمان خویش آن گاه كه پیمان بندند و به ویژه (استقامت) شكیبایان در سختى مالى و ضرر جسمى و هنگام
جهاد است. آنها هستند كه راست گفتهاند و آنها هستند كه پرهیزكارند. (و بالجمله نیكى در سه بعد اعتقادى و عملى و اخلاقى است.)»
• «وکیف تاخذونه وقد افضی بعضکم الی بعض واخذن منکم میثـقـا غلیظا؛
و چگونه آن را بازپس مىگیرید در حالى كه شما (با تماسّ جسمى و روحى) به یكدیگر رسیدهاید و آنان از شما پیمانى محكم (به وسیله
عقد ازدواج) گرفتهاند!»
• «الا الذین یصلون الی قوم بینکم وبینهم میثـق او جاءوکم حصرت صدورهم ان یقـتلوکم او یقـتلوا قومهم ولو شاء الله لسلطهم علیکم فلقـتلوکم فان اعتزلوکم فلم یقـتلوکم والقوا الیکم السلم فما جعل الله لکم علیهم سبیلا؛
مگر آنان كه به گروهى كه میان شما و آنها پیمانى برقرار است بپیوندند یا به نزد شما بیایند در حالى كه سینههایشان از جنگیدن با شما یا با طائفه خود به تنگ آمده باشد. و اگر خدا مىخواست مسلّما آنها را بر شما مسلط مىنمود و حتما با شما مىجنگیدند.»
• «وما کان لمؤمن ان یقتل مؤمنـا الا خطــا ومن قتل مؤمنـا خطــا فتحریر رقبة مؤمنة ودیة مسلمة الی اهله الا ان یصدقوا فان کان من قوم عدو لکم وهو مؤمن فتحریر رقبة مؤمنة وان کان من قوم بینکم وبینهم میثـق فدیة مسلمة الی اهله وتحریر رقبة مؤمنة فمن لم یجد فصیام شهرین متتابعین...؛
و هیچ مؤمنى را نسزد و عقلا و شرعا روا نباشد كه مؤمنى را بكشد مگر آنكه از روى اشتباه و
خطا (خطاى محض یا شبیه عمد) باشد. و هر كس مؤمنى را به خطا كشت بر اوست
آزاد كردن بردهاى
مؤمن (به عنوان
کفاره قتل) و خونبهایى كه باید تسلیم خویشان مقتول شود، مگر آنكه آنها ببخشند. و اگر مقتول از گروهى باشد كه دشمن شمایند و خود او مؤمن است پس
واجب است آزاد
كردن بردهاى مؤمن (به عنوان كفاره، و خونبها ندارد). و اگر از گروهى باشد كه میان شما و آنان پیمانى (
پیمان صلح یا ذمّه) برقرار است باید خونبهاى او تسلیم خویشانش شود و بردهاى مؤمن آزاد نماید، و كسى كه (برده) نیابد باید دو ماه پیاپى
روزه بگیرد. توبهاى است از جانب خداوند، و خداوند همواره دانا و حكیم است.»
•«... وان استنصروکم فی الدین فعلیکم النصر الا علی قوم بینکم وبینهم میثـق...؛
همانا كسانى كه ایمان آوردند و (به
مدینه)
هجرت نمودند و در راه خدا با اموال و جانهاى خود جهاد كردند، و كسانى (از اهل مدینه) كه (مهاجران را) جا و پناه دادند و
یارى نمودند، آنها هستند كه اولیاء یكدیگرند (پیوند دوستى،
یارى و ارثى دارند) و كسانى كه ایمان آوردند و هجرت نكردند شما هیچ گونه پیوندى با آنان ندارید تا مهاجرت نمایند، و اگر درباره امور دینى از شما
یارى طلبند بر شما است كه
یارى نمایید مگر آنكه به ضرر گروهى باشد كه میان شما و آنان پیمان (ترك مخاصمه) برقرار است، و خداوند به آنچه مىكنید بیناست.»
• «الا الذین عـهدتم من المشرکین ثم لم ینقصوکم شیــا ولم یظـهروا علیکم احدا فاتموا الیهم عهدهم الی مدتهم ان الله یحب المتقین؛
مگر كسانى از مشركان كه با آنها پیمان بستید سپس چیزى (از تعهداتشان) را از شما كم نگذاشتهاند و احدى (از دشمنانتان) را بر
ضد شما
یارى نكردهاند؛ پس پیمان آنها را تا آخر مدتشان به پایان رسانید، كه همانا خداوند پرهیزكاران را دوست دارد.»
• «کیف یکون للمشرکین عهد عند الله وعند رسوله الا الذین عـهدتم عند المسجد الحرام فما استقـموا لکم فاستقیموا لهم ان الله یحب المتقین؛
چگونه مشركان را پیمانى در نزد خدا و نزد فرستادهاش تواند بود، جز كسانى كه با آنها در نزد
مسجد الحرام پیمان بستهاید؟! پس مادامى كه (بر عهد خود) با شما پایدارى كنند شما نیز (بر عهد خود) با آنها پایدارى كنید، كه همانا خدا پرهیزگاران را دوست دارد.»
• «کیف وان یظهروا علیکم لا یرقبوا فیکم الا ولا ذمة یرضونکم بافوههم وتابی قلوبهم واکثرهم فـسقون؛
(آرى) چگونه (تعهّدشان مورد
اعتماد خواهد بود) در حالى كه اگر بر شما پیروز شوند در حق شما نه خویشاوندیى را مراعات مىكنند و نه معاهدهاى را؟! شما را با سخنانشان راضى مىكنند در حالى كه دلهایشان
امتناع دارد، و بیشترشان نافرمانند (نافرمان خدا و وجدانند).»
• «لا یرقبون فی مؤمن الا ولا ذمة واولـئک هم المعتدون؛
درباره هیچ مؤمنى حق خویشاوندى و معاهدهاى را رعایت نمىكنند و آنها همان تجاوزپیشگانند.»
• «والذین هم لامـنـتهم وعهدهم رعون؛
و آنان كه امانتهاى خود (خلقى یا خالقى) و پیمانهاى خود را (پیمانهایى كه خدا با آنان بسته یا خود با خود یا خود با مردم بستهاند) رعایت كنندهاند.»
• «والذین هم لامـنـتهم وعهدهم رعون؛
و آنان كه به امانتها و
عهد و
عقد خود (با
خالق و
مخلوق) پایبندند.»
وجوب وفا به عهد و پیمان با مشرکان، در صورت پایبندی آنان:
• «الا الذین عـهدتم من المشرکین ثم لم ینقصوکم شیــا ولم یظـهروا علیکم احدا فاتموا الیهم عهدهم الی مدتهم ان الله یحب المتقین؛
مگر كسانى از
مشرکان كه با آنها پیمان بستید سپس چیزى (از تعهداتشان) را از شما كم نگذاشتهاند و احدى (از دشمنانتان) را بر ضد شما
یارى نكردهاند؛ پس پیمان آنها را تا آخر مدتشان به پایان رسانید، كه همانا خداوند پرهیزكاران را دوست دارد.»
• «کیف یکون للمشرکین عهد عند الله وعند رسوله الا الذین عـهدتم عند المسجد الحرام فما استقـموا لکم فاستقیموا لهم...؛
چگونه مشركان را پیمانى در نزد خدا و نزد فرستادهاش تواند بود، جز كسانى كه با آنها در نزد
مسجد الحرام پیمان بستهاید؟! پس مادامى كه (بر عهد خود) با شما پایدارى كنند شما نیز (بر عهد خود) با آنها پایدارى كنید، كه همانا خدا پرهیزگاران را دوست دارد.»
وجوب وفا به عهد و پیمان، در
دین یعقوب (علیهالسلام):
• «فلما رجعوا الی ابیهم قالوا یـابانا منع منا الکیل فارسل معنا اخانا نکتل وانا له لحـفظون؛
پس چون به سوى پدرشان بازگشتند، گفتند: اى
پدر ، پیمانه (طعام) از ما ممنوع اعلام شد (اگر
بنیامین همراه ما نباشد) پس برادرمان را با ما بفرست تا پیمانه بگیریم و حتما ما
نگهبان او هستیم.»
• «قال لن ارسله معکم حتی تؤتون موثقـا من الله لتاتننی به الا ان یحاط بکم فلما ءاتوه موثقهم قال الله علی ما نقول وکیل؛
گفت: هرگز او را با شما نمىفرستم تا آنكه از سوى خدا پیمانى محكم به من دهید كه حتما او را براى من مىآورید مگر آنكه همگى در احاطه
بلا و آسیبى قرار گیرید و هلاك شوید. پس چون پیمان استوار خود به او دادند، گفت: خداوند بر آنچه مىگوییم
وکیل و ناظر است.»
وجوب وفا به عهد و پیمان، در دین
ابراهیم (علیهالسلام):
• «وما کان استغفار ابرهیم لابیه الا عن موعدة وعدها ایاه فلما تبین له انه عدو لله تبرا منه...؛
و طلب
آمرزش ابراهیم براى پدرش (عمویش
آزر) نبود مگر از روى وعدهاى كه به او داده بود (كه برایش آمرزش بطلبد)، پس چون (از اصرار وى بر
کفر یا
مرگ او بر كفر) برایش روشن شد كه او دشمن خداست از او بیزارى جست (زیرا طلب
عفو براى كسى است كه خدا با او دشمن شده نه او با خدا) حقّا كه ابراهیم بیمناك از حق، غمناك از
گناه ، بسیار آه كشنده از ته دل، (به درگاه خدا) و بردبار بود.»
حرام بودن شکستن عهد و پیمان، به جهت سود بیشتر و یا پیمان با گروهی نیرومندتر یا با هدف دست یابی به منافع ناچیز دنیایی:
• «واوفوا بعهد الله اذا عـهدتم...؛
و چون با خدا پیمان بستید به پیمان خود وفا كنید و سوگندهاى خود را پس از محكم
كردن آنها مشكنید در حالى كه (با بردن نام خدا) خدا را بر خود كفیل قرار دادهاید.»
• «ولا تکونوا...؛ تتخذونایمـنکم دخلا بینکم ان تکون امة هی اربی من امة...؛
و مانند آن
زن (سبك مغز) نباشید كه رشتههاى خود را پس از تافتن و محكم
كردن واتابید و پاره پاره
كرد، به طورى كه سوگندهاى خود را وسیله
فریب و فساد میان خود قرار دهید به خاطر آنكه گروهى از گروهى افزونتر و بهرهمندترند (مثلا با مسلمین
سوگند یارى بخورید و به خاطر آنكه مشركان بر آنها برترى دارند بشكنید). جز این نیست كه خداوند شما را در این مورد مىآزماید، و بىتردید در روز قیامت آنچه را كه در آن اختلاف مىكردید براى شما روشن خواهد
كرد.»
• «ولا تشتروا بعهد الله ثمنـا قلیلا انما عند الله هو خیر لکم ان کنتم تعلمون؛
و در مقابل پیمان خدا بهاى اندكى نستانید (به شكستن پیمانهاى او مال دنیا كسب نكنید) جز این نیست كه آنچه در نزد خداست براى شما بهتر است اگر بدانید.»
جواز انعقاد پیمان با مشرکان و کافران:
• «الا الذین یصلون الی قوم بینکم وبینهم میثـق او جاءوکم حصرت صدورهم ان یقـتلوکم او یقـتلوا قومهم ولو شاء الله لسلطهم علیکم فلقـتلوکم فان اعتزلوکم فلم یقـتلوکم والقوا الیکم السلم فما جعل الله لکم علیهم سبیلا؛
مگر آنان كه به گروهى كه میان شما و آنها پیمانى برقرار است بپیوندند یا به نزد شما بیایند در حالى كه سینههایشان از جنگیدن با شما یا با
طائفه خود به تنگ آمده باشد. و اگر خدا مىخواست مسلّما آنها را بر شما مسلط مىنمود و حتما با شما مىجنگیدند.»
• «... فان لم یعتزلوکم ویلقوا الیکم السلم ویکفوا ایدیهم فخذوهم واقتلوهم حیث ثقفتموهم واولـکم جعلنا لکم علیهم سلطـنـا مبینا؛
به زودى گروهى دیگر را مىیابید كه مىخواهند از شما ایمن باشند و از قوم خود نیز آسوده خاطر باشند؛ هر بار به
کفر و
جنگ با مسلمین دعوت شوند به سوى آن باز مىگردند. پس اگر از شما كناره نگرفتند و طرح
صلح نیفكندند و دست از شما بر نداشتند پس آنها را هر جا پیدا كردید بگیرید و بكشید، و آنهایند كه شما را بر آنان تسلّط آشكارى بخشیدهایم.»
• «وما کان لمؤمن ان یقتل مؤمنـا الا خطــا ومن قتل مؤمنـا خطــا فتحریر رقبة مؤمنة ودیة مسلمة الی اهله الا ان یصدقوا...؛ وان کان من قوم بینکم وبینهم میثـق فدیة مسلمة الی اهله وتحریر رقبة مؤمنة فمن لم یجد فصیام شهرین متتابعین...؛
و هیچ مؤمنى را نسزد و عقلا و شرعا روا نباشد كه مؤمنى را بكشد مگر آنكه از روى اشتباه و
خطا (خطاى محض یا شبیه عمد) باشد. و هر كس مؤمنى را به خطا كشت بر اوست آزاد
كردن بردهاى مؤمن (به عنوان كفاره قتل) و خونبهایى كه باید تسلیم خویشان مقتول شود، مگر آنكه آنها ببخشند. و اگر مقتول از گروهى باشد كه دشمن شمایند و خود او مؤمن است پس واجب است آزاد
كردن بردهاى مؤمن (به عنوان
کفاره، و خونبها ندارد). و اگر از گروهى باشد كه میان شما و آنان پیمانى (پیمان صلح یا ذمّه) برقرار است باید خونبهاى او تسلیم خویشانش شود و بردهاى مؤمن آزاد نماید، و كسى كه (برده) نیابد باید دو ماه پیاپى
روزه بگیرد. توبهاى است از جانب خداوند، و خداوند همواره دانا و
حکیم است.»
• «ولا یحسبن الذین کفروا سبقوا انهم لا یعجزون؛
و آنها كه كفر ورزیدهاند هرگز گمان نبرند كه پیشى گرفتهاند (از تحت سلطه ما بیرون رفتهاند)، بىتردید آنها نمىتوانند ما را عاجز كنند (از عذاب ما بگریزند).»
• «وان جنحوا للسلم فاجنح لها...؛
و اگر به صلح و
آشتی گرایند، تو نیز بدان بگراى و بر خدا توكل كن كه مسلّما اوست شنوا و دانا.»
• «... والذین ءامنوا ولم یهاجروا ما لکم من ولـیتهم من شیء حتی یهاجروا وان استنصروکم فی الدین فعلیکم النصر الا علی قوم بینکم وبینهم میثـق...؛
همانا كسانى كه ایمان آوردند و (به مدینه) هجرت نمودند و در راه خدا با اموال و جانهاى خود جهاد كردند، و كسانى (از اهل مدینه) كه (مهاجران را) جا و پناه دادند و
یارى نمودند، آنها هستند كه اولیاء یكدیگرند (پیوند دوستى،
یارى و ارثى دارند) و كسانى كه ایمان آوردند و هجرت نكردند شما هیچ گونه پیوندى با آنان ندارید تا مهاجرت نمایند، و اگر درباره امور دینى از شما
یارى طلبند بر شما است كه
یارى نمایید مگر آنكه به ضرر گروهى باشد كه میان شما و آنان پیمان (ترك مخاصمه) برقرار است، و خداوند به آنچه مىكنید بیناست.»
• «الا الذین عـهدتم من المشرکین ثم لم ینقصوکم شیــا ولم یظـهروا علیکم احدا فاتموا الیهم عهدهم الی مدتهم...؛
مگر كسانى از مشركان كه با آنها پیمان بستید سپس چیزى (از تعهداتشان) را از شما كم نگذاشتهاند و احدى (از دشمنانتان) را بر ضد شما
یارى نكردهاند؛ پس پیمان آنها را تا آخر مدتشان به پایان رسانید، كه همانا خداوند پرهیزكاران را دوست دارد.»
• «کیف یکون للمشرکین عهد عند الله وعند رسوله الا الذین عـهدتم عند المسجد الحرام فما استقـموا لکم...؛
چگونه مشركان را پیمانى در نزد خدا و نزد فرستادهاش تواند بود، جز كسانى كه با آنها در نزد مسجد الحرام پیمان بستهاید؟! پس مادامى كه (بر عهد خود) با شما پایدارى كنند شما نیز (بر عهد خود) با آنها پایدارى كنید، كه همانا خدا پرهیزگاران را دوست دارد.»
جواز معاهده با کافران بر ترک جنگ:
• «واما تخافن من قوم خیانة فانبذ الیهم علی سواء ان الله لا یحب الخائنین؛
و اگر از خیانت و پیمانشكنى گروهى (از آنان كه با هم معاهده دارید) بیم دارى پس تو نیز (نقض پیمان خود را) بر مبناى تساوى و عدالت به سوى آنها بیفكن (و بدون اعلام، پیمان خود مشكن) كه همانا خداوند خائنین را دوست ندارد.»
• «وان جنحوا للسلم فاجنح لها...؛
و اگر به صلح و آشتى گرایند، تو نیز بدان بگراى و بر خدا توكل كن كه مسلّما اوست شنوا و دانا.»
• «براءة من الله ورسوله الی الذین عـهدتم من المشرکین؛
(این آیات) اعلام بیزارى (و نسخ پیمان و رفع امان) است از جانب خداوند و فرستاده او، به سوى كسانى از مشركان كه با آنها پیمان بستهاید.»
• «فسیحوا فی الارض اربعة اشهر واعلموا انکم غیر معجزی الله وان الله مخزی الکـفرین؛
پس (اى مشركان) چهار ماه (از زمان اعلام
برائت) در روى
زمین (آزادانه) گردش كنید و بدانید كه شما ناتوان كننده خدا نیستید (از چنگ او نتوانید گریخت) و خداوند خواركننده كافران است.»
• «الا الذین عـهدتم من المشرکین ثم لم ینقصوکم شیــا ولم یظـهروا علیکم احدا فاتموا الیهم عهدهم الی مدتهم...؛
مگر كسانى از مشركان كه با آنها پیمان بستید سپس چیزى (از تعهداتشان) را از شما كم نگذاشتهاند و احدى (از دشمنانتان) را بر ضد شما
یارى نكردهاند؛ پس پیمان آنها را تا آخر مدتشان به پایان رسانید، كه همانا خداوند پرهیزكاران را دوست دارد»
• «فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم...؛
پس چون ماههاى حرام (چهار ماه مهلت و حرمت تعرض) پایان یافت مشركان را هر جا كه یافتید بكشید (در داخل حرم و بیرون آن، در ماههاى حرام و خارج آن) و آنها را دستگیر نمایید و در محاصره قرار دهید و برایشان در هر كمینگاهى بنشینید، پس اگر توبه كردند و نماز را برپا داشتند و زكات دادند راهشان را بازگذارید، كه همانا خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.»
همعهد و پیمان بودن با کافران، سبب
ثبوت حق دیه برای آنان:
• «وما کان لمؤمن ان یقتل مؤمنـا الا خطــا ومن قتل مؤمنـا خطــا فتحریر رقبة مؤمنة ودیة مسلمة الی اهله الا ان یصدقوا...؛ وان کان من قوم بینکم وبینهم میثـق فدیة مسلمة الی اهله وتحریر رقبة مؤمنة فمن لم یجد فصیام شهرین متتابعین...؛
و هیچ مؤمنى را نسزد و عقلا و شرعا روا نباشد كه مؤمنى را بكشد مگر آنكه از روى اشتباه و خطا (خطاى محض یا شبیه عمد) باشد. و هر كس مؤمنى را به خطا كشت بر اوست آزاد
كردن بردهاى مؤمن (به عنوان
کفاره قتل) و خونبهایى كه باید تسلیم خویشان
مقتول شود، مگر آنكه آنها ببخشند. و اگر مقتول از گروهى باشد كه دشمن شمایند و خود او مؤمن است پس واجب است آزاد
كردن بردهاى مؤمن (به عنوان كفاره، و
خونبها ندارد). و اگر از گروهى باشد كه میان شما و آنان پیمانى (پیمان صلح یا ذمّه) برقرار است باید خونبهاى او تسلیم خویشانش شود و بردهاى
مؤمن آزاد نماید، و كسى كه (برده) نیابد باید دو ماه پیاپى روزه بگیرد. توبهاى است از جانب خداوند، و خداوند همواره دانا و حكیم است.»
در سه مورد نقض و الغای پیمان با کفار جایز و بلکه
لازم است.
نقض پیمان مسلمانان، در صورت ظهور نشانه پیمانشکنی کافران:
• «واما تخافن من قوم خیانة فانبذ الیهم علی سواء ان الله لا یحب الخائنین؛
و اگر از
خیانت و پیمانشكنى گروهى (از آنان كه با هم معاهده دارید) بیم دارى پس تو نیز (نقض پیمان خود را) بر مبناى تساوى و عدالت به سوى آنها بیفكن (و بدون اعلام، پیمان خود مشكن) كه همانا خداوند خائنین را دوست ندارد.»
الغای عهد و پیمان با
کفار، در صورت
طعن و
توهین آنان به اسلام:
• «وان نکثواایمـنهم من بعد عهدهم وطعنوا فی دینکم فقـتلوا ائمة الکفر انهم لاایمـن لهم لعلهم ینتهون؛
و اگر پیمانهاى خود را پس از تعهّدشان شكستند و در دین شما زبان به طعن و عیب گشودند پس با (این) پیشوایان كفر بجنگید، كه آنها را هیچ تعهّدى نیست، باشد كه باز ایستند.»
شکستن معاهده، در صورت خیانت دشمن:
• «واما تخافن من قوم خیانة فانبذ الیهم علی سواء...؛
و اگر از
خیانت و
پیمانشکنی گروهى (از آنان كه با هم
معاهده دارید) بیم دارى پس تو نیز (نقض پیمان خود را) بر مبناى
تساوی و
عدالت به سوى آنها بیفكن (و بدون اعلام، پیمان خود مشكن) كه همانا خداوند خائنین را دوست ندارد.»
• «براءة من الله ورسوله الی الذین عـهدتم من المشرکین؛
(این
آیات) اعلام بیزارى (و
نسخ پیمان و رفع امان) است از جانب خداوند و فرستاده او، به سوى كسانى از مشركان كه با آنها پیمان بستهاید.»
• «الا الذین عـهدتم من المشرکین ثم لم ینقصوکم شیــا ولم یظـهروا علیکم احدا فاتموا الیهم عهدهم الی مدتهم ان الله یحب المتقین؛
مگر كسانى از مشركان كه با آنها پیمان بستید سپس چیزى (از تعهداتشان) را از شما كم نگذاشتهاند و احدى (از دشمنانتان) را بر ضد شما
یارى نكردهاند؛ پس پیمان آنها را تا آخر مدتشان به پایان رسانید، كه همانا خداوند پرهیزكاران را دوست دارد»
• «کیف یکون للمشرکین عهد عند الله وعند رسوله الا الذین عـهدتم عند المسجد الحرام فما استقـموا لکم فاستقیموا لهم ان الله یحب المتقین؛
چگونه مشركان را پیمانى در نزد خدا و نزد فرستادهاش تواند بود، جز كسانى كه با آنها در نزد
مسجد الحرام پیمان بستهاید؟! پس مادامى كه (بر عهد خود) با شما پایدارى كنند شما نیز (بر عهد خود) با آنها پایدارى كنید، كه همانا خدا پرهیزگاران را دوست دارد.»
• «وان نکثواایمـنهم من بعد عهدهم وطعنوا فی دینکم فقـتلوا ائمة الکفر انهم لاایمـن لهم...؛
و اگر پیمانهاى خود را پس از تعهّدشان شكستند و در دین شما زبان به
طعن و
عیب گشودند پس با (این) پیشوایان كفر بجنگید، كه آنها را هیچ تعهّدى نیست، باشد كه باز ایستند.»
• «الا تقـتلون قومـا نکثواایمـنهم وهموا باخراج الرسول وهم بدءوکم اول مرة...؛
آیا با گروهى نمىجنگید كه سوگندهاى خود را شكستند و تصمیم به بیرون
كردن رسول خدا (از
مکّه) گرفتند و آنان بودند كه نخستین بار (
جنگ را) با شما آغاز نمودند؟! آیا از آنها مىترسید؟! خداوند سزاوارتر است كه از او بترسید اگر ایمان دارید.»
لزوم مطلع ساختن دشمن از بی اعتباری عهدنامه آنان، پس از الغا و بی اعتبار دانستن آن:
• «واما تخافن من قوم خیانة فانبذ الیهم علی سواء ان الله لا یحب الخائنین؛
و اگر از خیانت و پیمانشكنى گروهى (از آنان كه با هم معاهده دارید) بیم دارى پس تو نیز (نقض پیمان خود را) بر مبناى تساوى و عدالت به سوى آنها بیفكن (و بدون اعلام، پیمان خود مشكن) كه همانا خداوند خائنین را دوست ندارد.»
در صورت پیمانشکنی مشرکان مسلمانان میتوانند آنان را تعقیب
کرده و به محاصره درآورده و با آنها بجنگند.
پیمان شکنی مشرکان، سبب جواز تعقیب و به محاصره درآوردن آنان:
• «الا الذین عـهدتم من المشرکین ثم لم ینقصوکم شیــا ولم یظـهروا علیکم احدا فاتموا الیهم عهدهم الی مدتهم ان الله یحب المتقین؛
مگر كسانى از مشركان كه با آنها پیمان بستید سپس چیزى (از تعهداتشان) را از شما كم نگذاشتهاند و احدى (از دشمنانتان) را بر ضد شما
یارى نكردهاند؛ پس پیمان آنها را تا آخر مدتشان به پایان رسانید، كه همانا خداوند پرهیزكاران را دوست دارد»
• «فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم وخذوهم واحصروهم واقعدوا لهم کل مرصد فان تابوا واقاموا الصلوة وءاتوا الزکوة فخلوا سبیلهم ان الله غفور رحیم؛
پس چون
ماههای حرام (چهار ماه مهلت و
حرمت تعرض) پایان یافت مشركان را هر جا كه یافتید بكشید (در داخل حرم و بیرون آن، در ماههاى حرام و خارج آن) و آنها را دستگیر نمایید و در محاصره قرار دهید و برایشان در هر كمینگاهى بنشینید، پس اگر
توبه كردند و
نماز را برپا داشتند و
زکات دادند راهشان را بازگذارید، كه همانا خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.»
• «کیف یکون للمشرکین عهد عند الله وعند رسوله الا الذین عـهدتم عند المسجد الحرام فما استقـموا لکم فاستقیموا لهم ان الله یحب المتقین؛
چگونه مشركان را پیمانى در نزد خدا و نزد فرستادهاش تواند بود، جز كسانى كه با آنها در نزد مسجد الحرام پیمان بستهاید؟! پس مادامى كه (بر عهد خود) با شما پایدارى كنند شما نیز (بر عهد خود) با آنها پایدارى كنید، كه همانا خدا پرهیزگاران را دوست دارد.»
• «کیف وان یظهروا علیکم لا یرقبوا فیکم الا ولا ذمة یرضونکم بافوههم وتابی قلوبهم واکثرهم فـسقون؛
(آرى) چگونه (تعهّدشان مورد
اعتماد خواهد بود) در حالى كه اگر بر شما پیروز شوند در حق شما نه خویشاوندیى را مراعات مىكنند و نه معاهدهاى را؟! شما را با سخنانشان راضى مىكنند در حالى كه دلهایشان امتناع دارد، و بیشترشان نافرمانند (نافرمان خدا و وجدانند).»
پیمان شکنی مشرکان، سبب جواز
جهاد با ایشان و
اسارت آنان:
• «براءة من الله ورسوله الی الذین عـهدتم من المشرکین؛
(این آیات) اعلام بیزارى (و
نسخ پیمان و رفع امان) است از جانب خداوند و فرستاده او، به سوى كسانى از مشركان كه با آنها پیمان بستهاید.»
• «الا الذین عـهدتم من المشرکین ثم لم ینقصوکم شیــا ولم یظـهروا علیکم احدا فاتموا الیهم عهدهم الی مدتهم ان الله یحب المتقین؛
مگر كسانى از مشركان كه با آنها پیمان بستید سپس چیزى (از تعهداتشان) را از شما كم نگذاشتهاند و احدى (از دشمنانتان) را بر ضد شما
یارى نكردهاند؛ پس پیمان آنها را تا آخر مدتشان به پایان رسانید، كه همانا خداوند پرهیزكاران را دوست دارد»
• «فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم وخذوهم واحصروهم واقعدوا لهم کل مرصد...؛
پس چون ماههاى حرام (چهار ماه مهلت و
حرمت تعرض) پایان یافت مشركان را هر جا كه یافتید بكشید (در داخل
حرم و بیرون آن، در ماههاى حرام و خارج آن) و آنها را دستگیر نمایید و در محاصره قرار دهید و برایشان در هر كمینگاهى بنشینید، پس اگر
توبه كردند و نماز را برپا داشتند و زكات دادند راهشان را بازگذارید، كه همانا خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.»
• «کیف یکون للمشرکین عهد عند الله وعند رسوله الا الذین عـهدتم عند المسجد الحرام فما استقـموا لکم فاستقیموا لهم ان الله یحب المتقین؛
چگونه مشركان را پیمانى در نزد خدا و نزد فرستادهاش تواند بود، جز كسانى كه با آنها در نزد مسجد الحرام پیمان بستهاید؟! پس مادامى كه (بر عهد خود) با شما پایدارى كنند شما نیز (بر عهد خود) با آنها پایدارى كنید، كه همانا خدا پرهیزگاران را دوست دارد.»
• «کیف وان یظهروا علیکم لا یرقبوا فیکم الا ولا ذمة یرضونکم بافوههم وتابی قلوبهم واکثرهم فـسقون؛
(آرى) چگونه (تعهّدشان مورد
اعتماد خواهد بود) در حالى كه اگر بر شما پیروز شوند در حق شما نه خویشاوندیى را مراعات مىكنند و نه معاهدهاى را؟! شما را با سخنانشان راضى مىكنند در حالى كه دلهایشان امتناع دارد، و بیشترشان نافرمانند (نافرمان خدا و وجدانند).»
عدم
مشروعیت هرگونه پیمان، درپی دارنده
سلطه نامشروع کافران بر مؤمنان:
• «... ولن یجعل الله للکـفرین علی المؤمنین سبیلا؛
آنان كه پیوسته در انتظار حوادث براى شما مىنشینند، پس اگر از جانب خدا براى شما پیروزیى رسید مىگویند: مگر ما با شما نبودیم؟ (پس سهم ما را از غنایم بدهید)، و اگر براى كافران بهرهاى (از پیروزى) باشد (به كفار) مىگویند: آیا ما (در گفتگو) بر شما چیره نمىشدیم (كه عقاید خود را محكم دارید تا پیروز شوید) و آیا در جنگها بر شما پیروز نمىشدیم و دست از سرتان برمىداشتیم و شما را از (آسیب) مؤمنان مانع مىشدیم؟ (پس ما را در
غنیمت شریک سازید). خداوند در
روز قیامت میان شما
داوری خواهد
كرد، و هرگز خدا براى كافران راه تسلّطى (در
حجت و
برهان) بر مؤمنان قرار نخواهد داد.»
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «حکم عهد».