حسین بن علی جعل
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابوعبداللّه حسین بن علی، معروف به کاغذی،
فقیه
حنفی و متکلم صاحبنامِ
معتزلی قرن چهارم میباشد.
در بیشتر منابع
کنیه و نسبتِ وی،
ابوعبداللّه بصری ضبط شده است.
ظاهراً
لقب جُعَل (نوعی سوسک) را از باب طعن و
تحقیر به وی دادهاند و در منابع معتزلی و حنفی این لقب نیامده است. با این همه، در منابع متقدمی همچون
الفهرست ابن ندیم
تأکید شده که او به جُعَل شهرت داشته است.
به گزراش
ابن ندیم
تاریخ تولد جُعَل ۳۰۸ است،
ولی در منابع دیگر، آن را ۲۹۳ هم ذکر کردهاند.
جُعَل در
بصره متولد شد.
وی بیشتر عمر خود را در
بغداد گذراند. و به ریاست مکتب معتزله بصری در بغداد رسید.
ظاهراً جعل، از بیم خطر حمله
قرمطیان، در جوانی بصره را ترک کرده است.
او شاگرد برخی از نمایندگان مکتب معتزله بصره، از جمله
ابوهاشم جُبّائی (متوفی ۳۲۱) و شاگرد وی
ابوعلی بن خَلاّد (متوفی ۳۴۰)، بود.
جُعَل
فقه و
کلام را از
ابوالحسن کرخی (متوفی ۳۴۰)، رئیس
حنفیان بغداد و متکلم معتزلی، آموخت.
جعل در فقه و کلام، سرآمد معاصران خود شد
تا جاییکه
ابوالحسن کرخی گاهی پاسخگویی به مسائل کلامی را به وی ارجاع میداد، از جمله پاسخگویی به مسئله اصابت
رأی
مجتهد را ــ که به گزارش
قاضیعبدالجبار،
سیفالدوله یا به گزارش
ابن مرتضی،
عضدالدوله دیلمی آن مسئله را مطرح کرده بودند به جعل واگذار کرد.
ابوعبداللّه، همانند استاد خود در فقه، حنفی و پیرو مذهب اهل
عراق و در کلام، معتزلی بود.
از دیگر استادان وی
ابوالقاسم سَهْلویه ملقب به قُشور (از طبقه دهم معتزله)،
ابوجعفر معروف به
سَهْکَلام صِیمَری، و
قاضی ابوبکر باقلاّنی (متکلم
اشعری، متوفی ۴۰۳) بودند.
ابن مرتضی
جعل را از طبقه دهم معتزله و یکی از افرادی دانسته است که سلسله سند معتزلیان به واسطه طبقه ایشان به
رسول اکرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم میرسد.
از جمله شاگردان جُعَل این اشخاص بودند:
ابواسحاق نصیبی (متوفی ۴۴۹)؛
ابن داعی،
ابوعبداللّه محمد بن حسن علوی (متوفی ۳۶۰)، ملقب به
مهدی لدیناللّه؛
ابوعبداللّه محمد بن احمد بن حنیف؛
سیدابوطالب حسنی، ملقب به
ناطق بالحق؛ برادر ابوطالب،
ابوالحسین احمد بن حسین، معروف به
المؤید باللّه، که همگی از
زیدیان بودند.
از شاگردان معتزلی مذهب او دو تن مشهورند:
ابواسحاق بن عیاش و
قاضی عبدالجبار، متکلم صاحبنام.
عمده آرای جعل بر اساس گزارشهای فراوانی که قاضی عبدالجبار
از وی نقل کرده، بازسازی و احیا شده است. هرچند قاضی عبدالجبار خود را مدیون
ابوعبداللّه جعل دانسته،
ولی اغلب با استادش همرأی نیست.
قاضی عبدالجبار برخی از کتابهای خود را در حضور
ابوعبداللّه نگاشته است، به ویژه هنگامی که در
بغداد در خانه او زندگی میکرد
و هنگامی که شروع به نگارش کتاب چند جلدی المُغنی کرد،
ابوعبداللّه هنوز زنده بود.
از دیگر شاگردان
ابوعبداللّه،
شیخمفید بود که تحصیلاتش را نزد
ابوعبداللّه آغاز کرد.
دو اثر در رد و نقض آرای
ابوعبداللّه به او نسبت دادهاند.
در باره وضع معتزله در بغدادِ آن روز، گفتنی است که از سویی، در اواخر دوره حیات
ابوالحسین خیاط (متکلم معتزلی، متوفی حدود ۳۰۰) معتزله حیثیت و اعتبار چندانی نداشتند (شاید بهسبب کتابهای
ابن راوندی) و از سوی دیگر، تنها شاخه معتزلی که در بغداد قدرت داشت، یعنی
ابن اِخْشید (متوفی ۳۲۶) و شاگردانش، به شدت با ابوهاشم جبّائی مخالفت میکردند؛ از اینرو،
ابوعبداللّه، که شاگرد ابوهاشم بود، در اوضاع سختی به تحصیل پرداخت و به نوعی در انزوا بهسر میبرد.
شرایط سیاسی آن دوره بدین صورت بود که استادِ جُعل،
ابوالحسن کرخی، با
سیفالدوله حمدانی (حک: ۳۳۳ـ۳۵۶) مناسبات نزدیکی داشت.
حمدانیان بر سر به دستگیری
حکومت
عراق با
آلبویه رقابت داشتند.
پس از کرخی، شاگردش
ابوعبداللّه به آلبویه تقرب جست. در ۳۳۴ معزالدوله دیلمی بغداد را فتح کرد و از آن پس
ابوعبداللّه از حمایت مالی و اجتماعی وی و وزیرش،
حسن بن محمد مُهلَّبی (وزارت: ۳۳۹ـ۳۵۲)، برخوردار شد.
بنا به گزارش ناطق بالحق،
یکی از انگیزههای نزدیکی
ابوعبداللّه به
زیدیان و از جمله ابن داعی، از بزرگان
علویان، برخورداری از این حمایتها بوده است.
از نوع نگرش
ابوعبداللّه به موضوع
امامت و احترام زیدیان به وی، گرایش او را به
علویان و
شیعه میتوان دریافت. وی در تربیت و ارتقای علمی
علویان اهتمام میورزید و به ابن داعی توجهی خاص داشت بهگونهای که افزون بر تدریس مطالب عمومی، به وی کلام میآموخت و با تشویق
ابوعبداللّه بود که ابن داعی، به درخواست معزالدوله، نقابت
علویان بغداد را پذیرفت.
ابوعبداللّه با ابنداعی در خصوص
نص بر امامت
حضرت علی علیهالسلام مناظراتی داشت و همواره به شاگردان خود توصیه میکرد که در حضور ابنداعی در خصوص نص امام و سهم ذویالقربی، گفتگو نکنند، زیرا ابنداعی به این دو موضوع اعتقاد جدّی داشت.
عضدالدوله نیز گاهی برای
ابوعبداللّه آذوقه میفرستاد و از وی حمایت مینمود.
به گزارش
ابوحیان توحیدی،
ابوعبداللّه بیست سال برای
صاحب بن عَبّاد،
جاسوسی حاکم بغداد را کرد. شاید به دلیل همین نزدیکی او با صاحب
بن عبّاد و خصومت ابوحیان با صاحب
بن عبّاد و یاران او بوده که ابوحیان مغرضانه به بیان حالات و ویژگیهای
ابوعبداللّه پرداخته است.
او توانایی خاص
ابوعبداللّه را در تدریس و املا منکر نشده، اما او را در مناظره ضعیف دانسته است.
به گزارش ابوحیان توحیدی،
در یکی از مجالس عزالدوله در ۳۶۰،
ابوعبداللّه را به مناظره خواندند، اما او بسیار مضطرب شد و با وساطت
ابوالوفاء بوزجانی، که به وی ارادت داشت، توانست از مناظره رهایی یابد.
ابوحیان توحیدی
مینویسد
ابوعبداللّه خطاب به صاحب
بن عبّاد رسالهای نوشته و در آن ظاهراً وی را «مهدی منتظر» نامیده، با این استدلال که «مهدی «بهمعنای هدایت شده است و صاحب نیز اهل
عدل و
توحید است و
هدایت شده، و «منتظر» بهدلیل آنکه در عراق منتظر وی هستند. به ادعای ابوحیان توحیدی،
این رساله که با حروف طلایی نوشته شده بود، با سایر هدایا برای
قابوس بن وشمگیر دیلمی (متوفی ۴۰۳)، حاکم
گرگان، فرستاده شد.
همچنین ابوحیان توحیدی
برخی شاگردان
ابوعبداللّه، از جمله ابواسحاق نصیبی، را
فاسق معرفی کرده است.
او
در خصوص ابواحمد
بن ابیعَلاّن واسطی، از شاگردان و نزدیکان
ابوعبداللّه، نیز آورده که وی بعدها از جُعل بیزاری جسته و حتی او را
لعن کرده است.
ابوعبداللّه را در سرزمینهای بسیاری میشناختند، به ویژه در
خراسان شهرت فراوانی داشته و ریاست مذهبی بر عهده او بوده است.
به گزارش صیمری،
ابوعبداللّه بهقدری در
دین و
مذهب خود استوار و ثابت قدم بود و نزد دوست و دشمن محبوبیت داشت که به او لقب
عمرو بن عُبَیدِ (متوفی ۱۴۴، شیخ و مفتی معتزلیان) روزگار خویش داده بودند.
ابوعبداللّه در بغداد وفات یافت و
ابوعلی فارسی نحوی بر
جنازهاش نماز گزارد. سال وفات وی بهطور دقیق مشخص نیست. برخی آن را ۳۶۹
و برخی ۳۹۹
دانستهاند. او را در آستان
حسن بن زید، کنار قبر استادش ابوالحسن کرخی، به
خاک سپردند.
از مهمترین آرای
ابوعبداللّه، رأی وی در باره حضرت
علی علیهالسلام است.
ابوعبداللّه، بنا بر اخباری که
صحت آنها قطعی است،
علی علیهالسلام را افضل مردم پس از
رسول خدا صلیاللّهعلیهوآلهوسلم میدانست و از اینرو به المُفَضِّل ملقب شد.
به عقیده
ابوعبداللّه، در باره افضلیت امام
علی علیهالسلام میتوان به اخبار مشهوری استناد کرد که بر تفضیلِ ایشان، دلالت قطعی دارند. در مقابل،
احادیثی که دالّ بر افضلیت برخی دیگر از
صحابهاند، در حکم
خبر واحدند که در مقابل
خبر مشهور حجیت ندارند.
علاوه بر آن، وی از راه موازنه اعمال نیز نشان داده است که فضائل
امیرا لمؤمنین، از جهت کثرت و اهمیت، بر فضائل
ابوبکر برتری دارد.
ابوعبداللّه در این باره آثاری نیز داشته است، از جمله ابن شهر آشوب
کتاب الدرجات و ابن مرتضی
کتاب التفضیل را ــ که ظاهراً هیچ کدام باقی نماندهاند بهوی نسبت دادهاند. چون نام کامل کتاب الدرجات فی تفضیل امیرالمؤمنین علیهالسلام است،
شاید بتوان این دو کتاب را یکی دانست.
قاضی عبدالجبار به نقل از کتاب الاصلح، نظر
ابوعبداللّه را در خصوص
قاعده لطف چنین بیان کرده است: فعلی که برای برخی
مکلفان
لطف و برای برخی دیگر مستلزم مفسدهای باشد،
واجب نیست. قاضی عبدالجبار رأی استاد را چنین تأویل کرده که اگر مکلِّف بداند که مکلَّف، تکلیفش را تنها با فعلی مفسده به انجام میرساند،
تکلیف آن فعل برای مکلِّف
حَسَن نیست.
از دیگر آرای
ابوعبداللّه این است که خَلْق همان فکر است و اگر این لفظ در
قرآن نیامده بود، اطلاق آن بر
خداوند روا نبود.
ابوعبداللّه در آثار متعدد، از جمله در کتاب العلوم، به بررسی مباحث مرتبط با
شناخت پرداخته است.
جعل، موجود را «کائن ثابت «تعریف کرده؛ ولی شاگرد وی، قاضی عبدالجبار، رأی استاد را نپذیرفته، زیرا به نظر وی در این تعریف، بر خلاف اصول منطقی، معرَّف اَجْلی' و اظهر از معرِّف است. به علاوه این تعریف مستلزم تکرار است، زیرا کائن همان ثابت است و ثابت همان کائن.
ابوعبداللّه در باره شیئیت معدوم معتقد است معدومیت برای معدوم، صفت یا حال شمرده میشود.
ابوعبداللّه همچنین معتقد است ذات
جوهر، همانطور که متصف به وصف جوهریت میشود، متصف به صفت تحیز نیز میشود، اما شرط حصول شیء مکاندار در مکان، وجود آن است؛ به این معنا که جوهر قبل از وجود، متصف به صفت تحیز میشود، ولی تا وقتی که وجود پیدا نکرده است، مکان داشتن برایش حاصل نمیشود.
ابوعبداللّه در فروع
فقهی به جواز فارسی گزاردن نماز معتقد بوده است. وی همچنین در ابواب مختلف
اصول فقه آرایی دارد، از جمله در باره
حقیقت و مجاز،
عام و خاص، مفهوم
شرط،
مجمل و
مبین،
نسخ،
اجماع،
تعادل و
ترجیح،
اجتهاد،
شروط علت
و دلالت فعل نبی.
ابوعبداللّه کتابهای فراوانی در کلام و فقه داشته که ظاهراً هیچ یک از آنها باقی نمانده است. این کتابها عبارت بودهاند از: در کلام: الاَصْلَح،
کتاب الاقرار، کتاب الایمان،
تعلیق بر نقض المعرفة نوشته
ابوعلی جبایی،
التفضیل،
الجواب عن مسألَتَی الشیخ ابیمحمد الرمهرمزی،
جواز ردّالشمس (ابن شهرآشوب، ص ۳۶)، الدرجات
العلوم،
الکلام فی اَنَّ اللّه
تعالی لم یزَلْ موجوداً وَ لاشیءَ سِواهُ الی اَنْ خَلَقَ الْخَلقَ،
کتاب المعرفة،
نَقْضُ السُفْیانیة،
نقضُ کتاب رازی فیاَنّه لایجوزُ انْ یفْعَلَ اللّهُ
تعالی بَعْد اَنْ کانَ غیرَ فاعلٍ،
نقضُ کتابِ المُوجز نوشته ابوالحسن اشعری،
نقض کلام راوندی فی اَنَّ الجسمَ لایجوزُ ان یکونَ مخترعاً لا مِنْ شیء،
الاصول.
در فقه و اصول: نَقضُ الفُتیا،
کتاب اَلاشْرَبِة و تحلیلِ نبیذِ
التَمْر، تحریمُ مُتْعَة، جوازُ الصلوةِ بالفارسیة، شرح مختصر ابی
الحسن الکرخی.
(۱) ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت.
(۲) ابن ابیالوفا، الجواهر المضیة فی طبقات الحنفیة، چاپ عبدالفتاح محمدحلو، ریاض ۱۴۱۳/۱۹۹۳.
(۳) ابن تغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهره، قاهره) ۱۳۸۳ ۱۳۹۲/ ۱۹۶۳ ۱۹۷۲.
(۴) ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۵) ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، حیدرآباد دکن ۱۳۲۹ـ۱۳۳۱، چاپ افست بیروت ۱۳۹۰/۱۹۷۱.
(۶) ابن شهر آشوب، کتاب معالم العلماء، چاپ عباس اقبال، تهران ۱۳۵۳.
(۷) ابن مرتضی، کتاب طبقات المعتزله، چاپ سوزانا دیوالد ـ ویلتسر، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۸.
(۸) ابن ندیم، الفهرست.
(۹) ابراهیم
بن علی ابواسحاق شیرازی، طبقاتالفقهاء، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۱۰) ابوحیان توحیدی، اخلاق الوزیرین: مثالب الوزیرین الصاحب ابنعباد و ابنالعمید، چاپ محمدبن تاویت طنجی، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۱۱) ابوحیان توحیدی، کتاب الامتاع و المؤانسة، چاپ احمد امین و احمد زین، بیروت، ۱۳۹۰۰.
(۱۲) ابوحیان توحیدی، المقابسات، چاپ محمد توفیق
حسین، بغداد ۱۹۷۰، چاپ افست تهران ۱۳۶۶ ش.
(۱۳)
حسن بن محمد جشمی، «الطبقتان الحادیة عشرة و الثانیة عشرة من کتاب شرح العیون»، در قاضی عبدالجباربن احمد، فضل الاعتزال و طبقات المعتزلة، چاپ فؤاد سید، تونس.
(۱۴) خطیب بغدادی، تاریخ بغدادی.
(۱۵) ذهبی، تاریخ الاسلام.
(۱۶) محمود
بن ابیبکر سراجالدین ارموی، التحصیل من المحصول، چاپ عبدالحمید
علی ابوزنید، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸.
(۱۷) نور اللّه
بن شریفالدین شوشتری، مجالس المؤمنین، تهران ۱۳۵۴ ش.
(۱۸)
حسین بن علی صیمری، اخبار ابیحنیفة و اصحابه، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۱۹) محمد
بن عمر فخررازی، کتاب المُحَصَّل، چاپ
حسین اتای، قاهره ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۲۰) قاضی عبدالجبار
بن احمد، شرح الاصول الخمسة، چاپ عبدالکریم عثمان، قاهره ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۲۱) قاضی عبدالجبار
بن احمد، فضلالاعتزال و طبقات المعتزلة، چاپ فؤاد سید، تونس، ۱۳۹۰۰.
(۲۲) قاضی عبدالجبار
بن احمد، المحیط بالتکلیف، چاپ عمر سید عزمی، قاهره ۱۹۶۵.
(۲۳) قاضی عبدالجبار
بن احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج ۱۲، چاپ ابراهیم مدکور، قاهره، ج ۱۴، چاپ مصطفی سقا، قاهره ۱۳۸۵/۱۹۶۵، ج ۱۷، چاپ امین خولی، (قاهره) ۱۳۸۲/۱۹۶۳، ج۲۰، چاپ عبدالحلیم محمود و سلیمان دنیا، قاهره، ۱۳۹۰۱.
(۲۴) محفوظ
بن احمد کلوذانی، التمهید فی اصول الفقه، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰.
(۲۵) عبدالحی
بن عبدالحلیم لکنوی، الفوائد البهیة فی تراجم الحنفیة، کراچی ۱۳۹۳.
(۲۶) حُمید
بن احمد محلِّی، من کتاب الحدائق الوردیة فی مناقب ائمة الزیدیة، در اخبار ائمة الزیدیة فی طبرستان و دیلمان و جیلان، چاپ ویلفرد مادلونگ، بیروت: المعهد الالمانی للابحاث الشرقیة، ۱۹۸۷.
(۲۷) یحیی
بن حسین ناطق بالحق، من کتاب الافادة فی تاریخ الائمة السادة.
(۲۸) احمد
بن علی نجاشی، فهرست اسماء مصنّفی الشیعة المشتهرب رجال النجاشی، چاپ موسی شبیری زنجانی، قم ۱۴۰۷.
(۲۹) سعید
بن محمد نیسابوری، فیالتوحید = (دیوان الاصول)، چاپ محمد عبدالهادی ابوریده، قاهره ۱۹۶۹.
(۳۰) سعید
بن محمد نیسابوری، المسائل فیالخلاف بین البصریین و البغدادیین، چاپ معن زیاده و رضوان سید، بیروت ۱۹۷۹.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جُعَل»، شماره۴۷۲۷.