حسینعلی راشد تربتی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ملا عباس تربتی،
عارف نامور
خراسان ، در روز
جمعه دوم
تیرماه ۱۲۸۴ ش. (۱۹ ربیع الثانی ۱۳۲۳ هـ. ق.) پذیرای امانتی سترگ شد و دیدگانش به شکوفایی نخستین غنچه زندگی اش روشن گردید. وی به رسم بزرگداشت صالحان، نام پدرش (حسینعلی) را بر این نوزاد نهاد.
ملا عباس تربتی، عارف نامور خراسان، در روز جمعه دوم تیرماه ۱۲۸۴ ش. (۱۹ ربیع الثانی ۱۳۲۳ هـ. ق.) پذیرای امانتی سترگ شد و دیدگانش به شکوفایی نخستین غنچه زندگی اش روشن گردید. وی به رسم بزرگداشت صالحان، نام پدرش (حسینعلی) را بر این نوزاد نهاد.
حسینعلی در خانواده روحانی و در فضای سرسبز روستای «کاریزک» به
رشد و تعالی رسید و در سالهای بعد با
تولد برادر و خواهرش مراحل کودکی را به خوشی سپری کرد. وی پس از رسیدن به شش سالگی دوره جدیدی را آغاز کرد که عبارت بود از
هجرت به
تربت حیدریه و اقامت در شهر. گر چه «شهرنشینی» با روحیه او و خانوادهاش چندان سازگاری نداشت ولی در پی دعوت آیةالله حاج شیخ علی اکبر تربتی، پدرش خانواده را برای هجرت به تربت حیدریه آماده کرد.
وی در هفت سالگی به
مکتب راه یافت علی رغم شوق فراوان به تحصیل به خاطر نوع لباسش که روستایی بود، هر از چندگاهی مورد تمسخر بچههای شهری واقع میشد. از این رو مادرش را در جریان گذاشت تا از پارچههای بافت
یزد (فاستونی نخی) لباسی برایش تهیه کنداما پدرش ضرورتی در این کار نمیدید. بهتر آن است که این موضوع و پایان آن را از زبان آقای حسینعلی راشد بشنویم که میگفت:
«چون متاثر شده بودم، پدرم گفت: باباجان! من بدم نمیآید از اینکه تو لباس بهتر بپوشی اما از آن میترسم که عادت بکنی و هر روز بهترش را بخواهی و خدای نخواسته یک روز فراهم نشود و غصه بخوری، یا به
گناه بیفتی!».
اندرزهای پدر
فرزانه تا حدودی او را قانع ساخت و با نادیده گرفتن خندههای همشاگردی هایش، به تحصیل ادامه داد. طولی نکشید که به سبب
استعداد خدادادی و تلاش پی گیر به موفقیتهایی رسیداز قبیل
قرائت صحیح تمام
قرآن ، حفظ هشت
جزء آخر آن، به یادسپاری اشعار مختلف، فراگیری مطالب کتابهای
عین الحیاة ،
حلیة المتقین ،
حق الیقین و
حیاة القلوب علامه مجلسی . در این باره نیز گفته است:
«... این
هوش و
حافظه و این پیشرفت باعث سربلندی من شد. در برابر هم شاگردان که دیگر احساس خفت نمیکردم بلکه همه آنها با نظر
اعجاب به من مینگریستند!».
حسینعلی پس از گذراندن دروس مقدماتی مکتب به آموختن
علوم حوزوی علاقه مند شد و در مدرسه علمیه «اسحاق خانی» به تحصیل پرداخت و از محضر استادان تربت حیدریه کسب
فیض کرد و در مدت هفت سال
صرف و
نحو ،
معانی،
بیان ،
منطق ،
معالم ، بخشی از
قوانین ، جلد اول
شرح لمعه را فراگرفته و به حفظ
الفیه ،
تهذیب المنطق و اشعار عربی و فارسی، توفیق یافت...
اگر چه به مدت دو سال در تحصیلات وی وقفه ایجاد شد (وی در سنین ۱۴ـ۱۵ سالگی همراه پدرشبه
عتبات عالیات مشرف شده بود.) ولی در شانزده سالگی به تشویق پدرش و همراه او به
مشهد مقدس رفت تا در جوار آستان ملکوتی
امام رضا علیهالسلام مراحل کمال و بالندگی را طی کند.
محل اقامت او در مشهد، مدرسه «دودر» بود و در این شهر مقدس به محضر دانشوران ناموری راه یافت و از محضر آنان بهره مند شد. اقامت راشد در مشهد یک دهه به طول انجامیدو در این فرصت طلایی به توفیقات بزرگی دست یافت. راشد در این زمینه مینگارد: «در مدت این ده سال که در مشهد بودم، به مطالعات خارج از برنامه درسی خیلی پرداختم و غالب کتب اجتماعی و تاریخی و ادبی را که در
مصر یا ایران تالیف یا ترجمه شده بود، خواندم و بر افکار عصر حاضر خوب مطلع شدم. همچنین در تاریخ ادیان و مذاهب و مباحثات و مجادلات دینی، مطالعات کافی کردم و چون در تمام آن مدت آنچه را میخواندم، مینوشتم و برای طلاب دورههای بعد از خود درس میگفتم زبانم به گفتن (
خطابه ) و قلمم به نوشتن (
تالیف ) باز شده بود.».
در اینجا مناسب است که برخی از خاطرات دوران تحصیل در حوزه علمیه مشهد را از زبان آن عالم جلیل القدر بشنویم: «... سالی بر سر موضوعی کوچک، از پدرم قهر کردم و بی خداحافظی به مشهد رفتم. چون به مشهد رسیدم از کرده خود سخت پشیمان گشتم و دریافتم که در میان صدها میلیون افرادی که در روی زمیناند و در سینه هر یک دلی میتپد، فقط دو دل هست که برای من میتپد و آن دو دل، پدر و مادر من است... سرانجام به خود جرات دادم و نامه ای مبنی بر اعتراف به تقصیر و طلب عفو نوشتم... پاسخ مشروحی از پدرم رسید... نوشته بود: «پس از رفتن
نورچشمی ، من و مادرت خیلی نگران بودیم که مبادا بر آن فرزند عزیز بد بگذرد تا بحمدالله نامه ات رسید و از دو جهت باعث مسرت گشت یکی با خبر گشتن از سلامتی آن نورچشمی، دیگر آن که دانستیم آن نور چشم مکرم در یاد پدر و مادر مهجور خود هست...»
«در سال ۱۳۰۰ هـ. ش. پدرم مرا که شانزده ساله بودم، برای ادامه تحصیل به مشهد برد... برای این که من دلتنگ نگردم و انس بگیرم، با مادر، برادر و خواهرم همگی به مشهد آمدند و یک ماهی ماندند
». «پدرم یک بار چیزی به مرد مکاری (کرایه دهنده چهارپایان) داده بودندکه از تربت برای من به مشهد بیاورد و آن مرد آن را فاسد کرده یا از بین برده بود. من میخواستم از او تاوان بگیرم و چون میتوانستم این کار را بکنم، نکردم. موضوع را برای پدرم نوشتم... آن قدر خوشش آمده بود که چند سطر در
تحسین ، تشویق و بارک الله گفتن به من نوشت...» .
حجة الاسلام راشد که در سال ۱۲۹۸ هـ. ش. همراه پدرش و عدهای از اهالی تربت حیدریه به سفر زیارتی عتبات عالیات مشرف شد و تجارب ارزندهای به دست آورد،
دگر باره این توفیق نصیبش گردید تا به مدت طولانی در جوار بارگاه امامان معصوم علیهمالسّلام اقامت داشته باشد. وی در سال ۱۳۱۰ هـ. ش.
حوزه علمیه مشهد را به قصد عتبات
عراق ترک کرده و در
نجف اشرف به تکمیل تحصیل پرداخت. وی
خارج اصول را از محضر
آیةالله نائینی و
خارج فقه را نزد
مرجع عالی قدر
شیعه آقا
سید ابوالحسن اصفهانی فراگرفت....
هنوز چند ماهی از سکونتش در نجف نگذشته بود که به دلیل ناسازگاری آب و هوا سخت بیمار شد و به سفارش پزشکان ناگزیر به بازگشت گردید. گر چه اقامت یک ساله برای شیفته علوم
اهل بیت علیهمالسلام خوشایند نبوده لیکن در ورای آن،
حکمت و رازهایی نهفته بود که مرور زمان به درخشش آن کمک کرد! سرانجام راشد پس از اخذ درجه
اجتهاد و
اجازه روایی از برخی بزرگان نجف اشرف همانند آیةالله العظمی نائینی به ایران بازگشت.
وی مراحل مختلف تحصیل را در محضر فرزانگانی گذراند که اسامی برخی از آنها بدین قرار است:
۱.
ملا عباس تربتی ، (متوفای ۱۳۳۲ هـ. ش.) ، پدر بزرگوارش.
۲.
کربلایی سید محمود ، استاد مکتب وی در تربت حیدریه.
۳. میرزا عبدالجواد، معروف به «
ادیب نیشابوری » (متوفا ۱۳۴۴ هـ. ق.) ، استاد ادبیات فارسی و عربی.
۴. میرزا محمدباقر مدرس رضوی، استاد فقه و اصول.
۵. حاج شیخ محمد نهاوندی، استاد فقه و اصول.
۶. حاج شیخ حسن برسی (متوفای ۱۳۵۳ هـ. ق.) استاد فقه و اصول.
۷. سید جعفر شهرستانی، استاد فقه و اصول.
۸. آقا بزرگ شهیدی حکیم (متوفای ۱۳۵۵ هـ. ق.) ، استاد
فلسفه ، (شرح اشارات و اسفار).
۹. حاج میرزا محمد، معروف به «آقازاده خراسانی» (متوفای ۱۳۵۶ هـ. ق.) ، آقای راشد در مدت اقامت در مشهد مقدس دو دوره خارج اصول را نزد فرزند صاحب
کفایةالاصول گذراند.
۱۰. حاج آقا حسین قمی (متوفای ۱۳۶۶ هـ. ق.) ، استاد خارج اصول.
۱۱. آقا شیخ موسی خوانساری، استاد خارج اصول.
۱۲. آقا میرزا مهدی اصفهانی، استاد خارج اصول.
۱۳. بحرالعلوم قزوینی. (شرح حال وی در مجموعه ستارگان حرم آمده است)
۱۴. شاهزاده عبدالمجید میرزا زنجانی، استاد
هیئت .
۱۵. آقا میرزا محمد حسین نائینی (متوفای ۱۳۵۵ هـ. ق.) ، استاد خارج اصول در نجف اشرف.
۱۶. آقا
سید ابوالحسن اصفهانی (متوفای ۱۳۶۵ هـ. ق.) ، استاد خارج فقه در نجف اشرف.
۱۷. آقا
ضیاءالدین عراقی (متوفای ۱۳۶۱ هـ. ق.) ، آقای راشد در نجف برخی از روزها در درس وی شرکت میکرد.
آقای راشد پس از بازگشت به ایران برای سپری کردن دوره
نقاهت به شیراز رفت و نزدیک به یک سال و نیم در این شهر سکونت گزید. اقامت او در سرزمین شعر وادب برکات گوناگونی در پی داشته که مهمترین آن
نبوغ وی در سخنرانی و شکوفایی او در
فن بیان است که خود در این خصوص میگوید: «در سال ۱۳۱۲ هـ. ش.... روز یازدهم
محرم برای استماع
روضه ، به منزل آیةالله آقای شیخ جعفر محلاتی رفته بودم آقایان اهل
منبر تاخیر کرده بودند... از من پرسیدند: آیا شما اهل منبر هستید؟ گفتم: هنوز منبر نرفتهام. گفتند: آیا علاقه دارید این منبر را تا آمدن آقایان نگهدارید؟ قدری فکر کردم و چون چند سالی درس گفته بودم و شاگردانی که به درس من میآمدند، میگفتند بیان تو جذاب است این بود که پیشنهاد آنها را پذیرفتم و برای اولین بار منبر رفتم و اتفاقا بسیار مورد توجه واقع شدبه طوری که بعدا مرا به ادامه این کار وادار کردند...» .
آری بدین ترتیب، طلبه ۲۸-۲۹ ساله تربتی در مساجد و محافل شیراز به منبر رفته و به
ترویج قرآن و معارف اهل بیت علیهمالسّلام پرداخت. اقامت در شیراز و میهمان نوازی اهالی آن گر چه مورد پسند
حجة الاسلام و المسلمین راشد قرار گرفته بودلیکن
شیراز را به مقصد
اصفهان ترک کرد تا مدت زمانی نیز در این شهر سرسبز و فرهنگی به تجربه آموزی بپردازد. پس از ورود
خطیب توانا به اصفهان، مردم از طبقات مختلف به مجلس
وعظ وی شتافته و از بیانات مستدل، شیرین و آموزنده وی بهرهمند میشدند. رویکرد مردمی آنچنان پرشکوه بود که حتی در پشت بامهای مسجد سید، مسجد نو و دیگر مساجد، جمعیت مشتاق موج میزد و عطش دلهای اهالی فزونی مییافت... .
آقای دکتر محمد خوانساری در این رابطه میگوید: «... خطابههای این بزرگوار در مسجد اصفهان با سخنانی که از
رادیو میشنیدیم قابل مقایسه نبود... فرهنگی، محصل، بازاری و استاد دانشگاه همه با دقت و شوقی عجیب به سخنان وی گوش میدادند! هزاران بیت شعر ازبرداشت....
حضور ذهن و قدرت بیان و تصویرگری و
تجسم مطالب وی برای شنونده وصف نشدنی بود...».
یکی از حوادث تلخ در زمان اقامت آقای راشد در اصفهان، دستگیری وی توسط
حکومت منفور
رضا خان و به زندان افتادن است. به درد دل آن روحانی مردمی و
شجاع ، دل میسپریم که میفرمود: «... نزدیک به سه سال در اصفهان بودم... بی آنکه مرتکب جرمی شده باشم، چند ماهی مرا زندانی و پس از آن از شغل خود محروم کردند. و در اثر فشار زیادی که بر این جانب وارد شد مبتلا به یک نوع کسالت عصبی گشتم به نام «اپیلپسی» (نوعی بیماری
صرع است) که همچنان باقی است و این مرض،
نشاط مرا خیلی کم کرد و به قوه حافظهام زیان وارد آورد و بسیاری از محفوظات مرا از میان برد! ».
آقای دکتر محمد خوانساری که شاهد این رخداد بود، چنین نقل میکند: «... شبی در همان مجلس (مسجد سید)، ایشان سر وقت نیامدند
قاری قرآن چندین جزء را خواند و همه جمعیت منتظر آقای راشد ماندند... صبح خبر آوردند که آقای راشد را به زندان انداختند. از قرار، خبری در اصفهان پخش شده بود که مردم مشهد سر به شورش برداشتهاند (سال ۱۳۱۴ هـ. ش.) (واقعه «
کشف حجاب » وقیام «
مسجد گوهرشاد » مشهد) و چون حکومت از قدرت نفوذ آقای راشد در هراس بود ایشان را به زندان انداخت تا مبادا اتفاق مشهد در اصفهان تکرار شود...».
روحانی زجر کشیده تربت پس از رهایی از زندان به جانب تهران رهسپار شد. وی از همان سال ورود به این شهر (۱۳۱۶ هـ. ش.) به
تدریس ، تالیف و گاهی نیز منبر میپرداخت. گر چه با وجود خفقان رضا خانی منبرهای او و دیگر سخنوران بسیار محدود و مخفیانه بودگذشت زمان و سقوط و
تبعید شاه دگر باره مردم را به صحنه کشانید و مجالس دینی و مذهبی گسترده و علنی شد. بی شک در وجود آقای راشد سجایای ارزنده ای بوده که استقبال عمومی مردم را درپی داشته است از این رو شیفتگان معارف اهلبیت علیهمالسلام از وی دعوت به عمل میآوردند و با حضور خود به خطابه اش رونق بیشتری میبخشیدند!
حجةالاسلام و المسلمین راشد به سبب شناخت علمی و تجربی از افکار و روحیات افراد زیاد منبر نمیرفت و بیشتر در ماههای محرم، آن هم در مسجد شیخ عبدالحسین (مسجد ترکها) و برخی از منازل به سخنرانی و
موعظه میپرداخت. روش وی در خطابه چنین بود که نخست به تحلیل، بررسی و تفسیر آیهای میپرداخت و سپس از احادیث، داستانها و سرودههای متناسب با موضوع منبر استفاده میکرد و در پایان نیز با خواندن چند جمله عربی از
مقاتل اصلی، به روضه خوانی میپرداخت... .
آیةالله محمد واعظ زاده خراسانی میگوید: «در سالهای بین ۲۰ تا ۳۰، دو نفر از سخنوران نامی بیشتر مورد توجه طلاب بودند و طلاب به شنیدن گفتار آن دو تن و تماس با ایشان علاقه نشان میدادند یعنی آقایان: راشد و فلسفی. آقای
مطهری با هر دو دوست بود و حتی در زمان طلبگی خود با هر دو تماس داشت اما هنگام اقامت در
قم روش زندگی و
تبلیغ و آزادمنشی و طرز تفکر آقای راشد بیشتر نظر او را جلب کرده بود و در قم از وی بسیار سخن میگفت...».
شهید مطهری نیز در برخی از گفتارها و نوشته هایش به مناسبت از آقای راشد نام برده است که بیانگر موقعیت علمی و اجتماعی آقای راشد است.
سالیان سال از راه اندازی رادیو در ایران میگذشت و حکومت ضد دینی رضا خان نیز آوای شیطانی را در محیط زندگی، علم و کار طنین انداز کرده بود. پس از تبعید وی (۲۰ شهریور ۱۳۲۰ هـ. ش.) ، محافل مذهبی حضور خود را آرام آرام نشان دادند. با فرارسیدن ماه محرم، عاشقان
امام حسین علیهالسلام آزادانه به
سوگواری پرداخته و بغض و اشکهای دیرینه را به خروش و جوشش درآوردند و
دانشمند مصلح و آگاه تربت نیز در مجالس حسینی به وعظ و ذکر مصیبت پرداخت.
شرایط زمانی و اجتماعی موجب شد که حکومت پهلوی از وی جهت سخنرانی در رادیو دعوت به عمل آورد و این، آغاز یک رخداد مبارک و استثنایی بود.
آن
خطیب پرآوازه در این رابطه چنین گفته است: «در ایام
عاشورای سال ۱۳۶۱ یعنی اوائل
بهمن ۱۳۲۰، از این بنده دعوت شد که شب
تاسوعا و عاشورا و یازدهم محرم در «رادیو تهران» سخنرانی کنم. از این دعوت حسن استقبال کردم زیرا همیشه عقیده داشتم که باید در رادیو سخنرانی دینی هم باشد... باری، خدا خواست و سخنرانی کردم و در آن سه شب مورد توجه عموم واقع شدبه طوری که عموم طبقات درخواست کردند که اقلا هفتهای یک شب در رادیو سخنرانی دینی باشد. این باعث شد که مجددا از این بنده دعوت شد که شبهای
جمعه در رادیو
تهران سخنرانی کنم...».
سخنان روح نواز آقای راشد علاوه بر
ایران در برخی کشورها نیز مورد توجه قرار گرفت به نحوی که حتی عدهای از غیر مسلمانان هم تحت تاثیر کلمات شیرین و مستدل وی، نسبت به مباحث اسلامی علاقه مند شده بودند...
بی تردید اکتفا کردن به
مسجد و مدرسه برای افرادی چون راشد نوعی گناه شمرده میشد لذا در سنگر دانشگاه، مطبوعات و رادیو نیز به
ترویج ارزشهای قرآنی و هدایت و اصلاح فرد و جامعه پرداختند!
خطیب مشهور و دوست صمیمی اش مرحوم فلسفی میفرماید: «... حدود سال ۱۳۳۰ ش. سخنرانیهای وی در «مسجد آذربایجانیها» به طور مستقیم از رادیو پخش میشددر حالی که تا قبل از آن، سخنرانیهای وی در استودیوی رادیو انجام میشد...».
آقای راشد وقتی برای معالجه به خارج سفر کرد، قبل از عزیمت، مسؤولیت خطیر تدریس و تبلیغ خود را به دوست فرزانه اش سپرد.
شهید مطهری از این ماجرا بدین گونه یاد میکند: «من در تهران کمتر با علما محشور میباشم... نمیخواستم منبر بروم، چون آقای راشد مریض است، من به جای ایشان منبر میروم و علت سخنرانی من هم در رادیو برای خاطر ایشان میباشد و امسال هم
روضه مسجد ترکها را دارد به من محول میکند.».
جالب است که بدانیم پس از
انقلاب اسلامی شهید مطهری خیلی اصرار داشت که سخنرانیهای آقای راشد از رادیو پخش شود.
آقای راشد از همان دوره آغازین طلبگی به تدریس نیز همت میورزید چرا که این کار منافع متعددی را در پی دارد که مهمترین آنها، تقویت آموختهها و تربیت نسلی هوشمند است. اما درخشانترین برگه زندگی معلمی وی، ورود به «دانشگاه الهیات» و پرورش فرهیختگانی است که به آن میپردازیم.
در سال ۱۳۲۴ هـ. ش. از حجة الاسلام و المسلمین راشد دعوت رسمی به عمل آمد تا در
دانشگاه به تدریس بپردازد
لذا آن
فیلسوف و خطیب نامور به جرگه استادان دانشگاهی وارد شد تا رسالت دینی خود را در عرصه «تعلیم» و «تربیت» انجام دهد. وی، در شرح حالی که در سال ۱۳۲۷ش. نگاشته، میگوید: «... مشاغل علمی این جانب فعلا عبارت است از: هفتهای شش ساعت درس که در دانشکده معقول و منقول میگویم، سه ساعت
فقه و سه ساعت فلسفه و هفتهای یک درس
خطابه ـ که در مدرسه عالی سپهسالار برای طلاب و محصلین میگویم ـ و بعضی درسهای آزاد که گاهی برای طلاب و محصلین از فلسفه یا فقه میگویم.»
دکتر مهدی محقق از آن استاد خبیر و فرزانه چنین یاد میکند: «... وقتی دوره دکتری دانشکده علوم معقول و منقول در سال ۱۳۳۴ افتتاح گردید، من و شماری از دانشجویان... در درس «اسفار»
ملا صدرا ، که آن مرحوم (راشد) تدریس میکرد، حاضر میشدیم. او به روش دورههای عالی دانشگاههای غرب، درس را به صورت «سمینار» اداره میکردیعنی دانشجویان را در قرائت متن و شرح و گزارش آن شرکت میداد...» .
وی پس از نقل جلسات گوناگون علمی استادان و دانشجویان میگوید: «... آنچه را که مرحوم راشد در مباحثات و مفاوضات بیان میداشت، واقعا
فصل الخطاب و سخن پایانی بود.».
آقای راشد که ریاست گروه فلسفه و
حکمت اسلامی را به عهده داشت، در سال ۱۳۴۵ش. بازنشسته شد و از آن پس تا دو سال پیش از رحلت به تدریس همین دروس در مدرسه عالی سپهسالار ادامه داد.
در ضمن در همان ایام مقام
وزارت معارف و نیابت تولیت مدرسه سپهسالار به آقای راشد پیشنهاد شداما ایشان نپذیرفت.
آقای راشد در طول فعالیت علمی خود شاگردان متعددی را پرورش داده است که هر یک باعث افتخار
حوزه و
دانشگاه بوده و هستنداز جمله: دکتر مهدی محقق، سید جعفر شهیدی، محمدابراهیم آیتی بیرجندی، سید علی موسوی بهبهانی، علیرضا فیض، سید جعفر سجادی و شهید آیةالله مطهری.
از آنجا که
جامعه اسلامی و محافل علمی با شخصیت «شهید مطهری» آشنایی دارند سزاوار است که نوع رابطه علمی و عاطفی آن استاد والامقام و این شاگرد برجسته را با دقت مرور کنیم چرا که «سیمای حقیقی استاد» را میتوان در «آینه زندگی شاگردان» به خوبی مشاهده کرد. شهید مطهری در خصوص آقای راشد فرموده است: «
حجره من در قم همیشه مرکز علمای خراسان بود و مرحوم ملا عباس تربتی ـ پدر راشد ـ هر وقتی که میآمد، در حجره من منزل میکرده و آقای راشد هم هر وقتی به قم میآمدند، در حجره من مسکن میکردند و ایشان با من روابط خیلی نزدیک دارند...».
شهید مطهری در رشته معقول «دانشکده
علوم معقول و
منقول» شرکت کرد و در امتحانات کتبی قبول شددر جلسه امتحان شفاهی، آقای راشد به ایشان فرمود: آقای مطهری! ما دیگران را با بحثهای خودمان امتحان میکنیم ولی شما را با یک بحث تفالی، امتحان میکنیم. آنگاه کتاب «منظومه»
ملا هادی سبزواری را باز کرده و از آقای مطهری سؤال میکنندایشان نیز با تسلط کامل، بحث را از «منظومه» به «اشارات» و از «اشارات» به «اسفار» برده و به تجزیه و شرح آن میپردازند در اینجاست که آقای راشد با شگفتی و لبخند به وی میگوید: صبر کن، ما از بیست بالاتر نداریم این، نمره بیست! حالا مطلب را ادامه بده تا ما استفاده کنیم. وقتی شهید مطهری مطالب توضیحی را به پایان میرساند از سوی استادان ممتحن مورد تشویق قرار گرفته و آقای راشد هم دوبار چنین میفرماید: «واقعا بهره بردم! ».
در روز عیدی که برخی از دانشجویان در منزل آقای راشد حاضر بودند یکی از آنها سؤالی مطرح کردآقای راشد با اشاره به آقای مطهری چنین فرمود: استاد نشسته انددیگر جای من نیست! شهید مطهری با کمال احترام و ادب، گفت: آقای راشد! من کجا و شما کجا؟! وی نیز با کمال
صداقت و درایت، فرمود: «بی تعارف میگویم، تو از من باسوادتری من نمیدانستم تو این قدر باسوادی!». پس از این جریانات از شهید مطهری دعوت به عمل آمد تا در دانشکده معقول و منقول به تدریس بپردازد.
شهید مطهری به این موضوع چنین اشاره کرده است: «... چون از لحاظ مالی وضعم در قم خوب نبود حرکت به تهران کرده و مدتی در
مدرسه مروی بودم. چون پدرم با راشد در
نجف همدوره بودند در تهران به راشد نزدیک شدم و ایشان هم دست مرا گرفته اکنون در
دانشکده معقول و منقول دبیر پیمانی میباشم و به جای راشد درس میگویم...».
و بدین ترتیب خانواده استاد مطهری از تنگنای اقتصادی بیرون آمده
و ایشان نیز در محیط دانشگاه به دفاع از
آیین «اسلام محمدی» میپردازد.
پس از روی کار آمدن
دولت دکتر مصدق (۱۳۳۰ هـ. ش.) و در پی درخواستهای مردم تهران، حجةالاسلام و المسلمین راشد جهت «نمایندگی»
کاندید شد و در ایام انتخابات بدون هیچ هزینه و شگرد تبلیغاتی از سوی اهالی تهران رای آورد و به
مجلس شورای ملی راه یافت اما بعد از مدتی اوضاع نامناسب مجلس و سخن برخی از آنها موجب اذیت روحی وی شد.
او به این مطلب چنین اشاره میکند: «هر روز بیانیهها و اعلامیههایی به امضای چند نفر میآورند که امضا کنم و چون قصد و انگیزه آنها را از صدور چنین اعلامیهها نمیدانم از امضا و تایید آنها خودداری میکنم و از این رو، با تضادی که از نظر فکری با نمایندگان دارم ادامه خدمت نمایندگی برایم میسر نیست و
استعفا خواهم کرد.».
و بعد از نوشتن استعفا در برخی از جلسات و گفت و گوهایش، چنین میگفت: «از همان روزهای اول
قانون و آیین نامهها را خواندم و خود را آماده کردم که خدمتی بکنم ولی پس از مدتی دانستم این مجلس آن مجلسی نیست که در ذهن داشتم!».
اما این استعفا از سوی مجلس پذیرفته نشد و حقوق نمایندگی و حقوق استادی مدرسه سپهسالار (شهید مطهری) هم به وی داده نشد از این رو به یکی از شاگردانش (دکتر
سید جعفر شهیدی ) بیان داشت: «اینها استعفای مرا نمیپذیرندچون میخواهند مرا
محاصره اقتصادی بکنند... من برای گذراندن روزانه، گاه ناچارم به حقوق معلمی دخترم ناخن بزنم...».
با این وجود، زمانی که حقوق او را یک جا پرداخت کردند وی تمام آن مبلغ را نزد برادرش به
تربت حیدریه فرستاد تا برای احداث حمام بهداشتی آن شهر مصرف شود.
در این نوشتار فقط به بیان چند خصلت آقای راشد بسنده میکنیم:
با وجود شهرت و موقعیت درخشان علمی و اجتماعی به «خود بزرگبینی» دچار نشده و نسبت به همگان ـ خصوصا خانواده، استادان و دوستان ـ فروتنی و
تواضع نشان میداد. به قول استاد محمدتقی شریعتی (متوفای ۱۳۶۶ هـ. ش.) : همین آقای راشد خودمان، با آن که استاد بزرگ و شخصیت برجسته کشوری و حتی جهانی است و مدرس مراحل عالیه دروس حوزوی و دانشگاهی است معذلک وقتی در مشهد با مادر روستایی ساده پوش و قدیمی اش همراه میشود، چنان در قفای مادر بزرگوارش مؤدب و با
عزت و احترام حرکت میکرد که انگار غلام است! ».
عطش مطالعه از همان دوران کودکی تا واپسین روزهای زندگی در وجود آن دانشمند معظم استمرار داشت. وی علاوه بر مطالعه کتابهای حوزوی و دینی در رشتههای دیگر نیز به تحقیق پرداخته و بر اندوختههای خود میافزوداز جمله این که در مدت اقامت و تحصیل در حوزه علمیه مشهد، کتابهای ادبی، اجتماعی،
ریاضیات ،
فیزیک ،
تاریخ طبیعی ،
تشریح و... را مورد مطالعه قرار میداد و حتی در سفرهای زیارتی، تبلیغی و درمانی نیز با کتاب و کتابخانه مانوس بود. فرزند یگانه اش (خانم بتول راشد) در این خصوص میگوید: «... کمتر دیدم روزی را بدون مطالعه سپری کند. او همواره سعی بر این داشت که از تازهترین
اختراعات و
اکتشافات علمی، تا آن جا که میتواند، آگاه باشد...».
نتیجه این مطالعات همان بیان مستدل و قلم کارآمد است که قشرهای مختلف را به سمت «
ارزشهای دینی » جذب کرده است مثلا وی در یکی از مقالات خود مینویسد: «چه بسا «ژان والژان»ها بودند که در نهاد آنها جز قصد سوء نبوده اما به واسطه رفتار و
اخلاق که از یک نفر دیدند، منقلب شدند و «بابا مادلن» شدند که صدها هزار نفر از برکت وجود آنها به خیر و نوا رسیدند! ».
در عصر حکومت منحوس پهلوی وقتی میخواستند خانههای اطراف مجلس شورای ملی را خراب کنند اعلام کردند که خانهها را از مالکان آنها متری فلان مقدار خریداری میکنند هرکس اعتراضی دارد بنویسد تا رسیدگی شود. کسی به جز آقای راشد اعتراض نکرد. مسؤولان حکومتی از اعتراض و عدم موافقت خطیب مشهور بیمناک شدند از این رو، از وی دعوت کردند تا در صورت اصرار نسبت به وی اهانت روا دارند. پس از آمدن راشد از او پرسیدند که: اعتراض شما چیست؟ ایشان فرمود:
«حقیقتش این است که، این خانه را من سالها قبل و به قیمت خیلی کم خریدهام و در این مدت زمان طولانی مخروبه شده و به نظر من قیمتی که شما پیشنهاد کردهاید، زیاد است. من راضی نیستم از
بیت المال قیمت بیشتری برای خانهام بگیرم.» .
بهت و تعجب همه را فراگرفت. یکی از اعضای آن
کمیسیون که از
اقلیتهای دینی بود از جا برخاست و راشد را بوسید و گفت: اگر
اسلام این است من آمادهام برای
مسلمان شدن!
وی از همان دوران کودکی شیوه
سیر و سلوک را در رفتار و گفتار پدرش احساس کرده و رمز
سعادت را در مفاهیم والایی چون:
عبادت ،
تقوا ،
خدمت و
قناعت یافته بود. از این رو با وجود فراهم بودن امکانات و ابزار رشد اقتصادی، از «
رفاه گرایی » و «
ثروت اندوزی » خودداری میکرد و تا لحظه وداع نیز به زرق و برق مادیات علاقه نشان نداد!
استاد علی دوانی میگوید: «... زندگی آن مرحوم نیز پر از فراز و نشیب بود (در دوره رضا خان پهلوی) زمانی که ایشان را
خلع لباس کردند، (در جریان استعماری «کشف حجاب» پوشیدن
لباس روحانیت برای بسیاری از علماوطلاب، منع قانونی و
مجازات حکومتی دربرداشت) عهده دار غلط گیری در یکی از چاپخانهها شده بود تا زندگی اش را تامین کند. آقای راشد
مناعت طبع داشت و حاضر نبود از هیچ راهی به وی کمک شود...».
استاد سید جعفر شهیدی نیز میگوید: «... دغدغه
دنیا و مادیات را نداشت برای همین، در طول عمرش منزل مسکونی مناسبی به دست نیاورد... اگر آقای راشد یک جواب آری میداد و یا سری برای ثروتمندان و رجال درباری تکان میدادند و موافقت میکردند که در مجالس ختم و روضه خوانی آنان منبر بروند، خانهها برایش آماده میکردند... عصر روزی که فردایش راشد به جوار
حق رفت به عیادت آن مرحوم رفتم، نگاهم به اطراف خانه دوخته شدشگفتا که پس از سی سال، اثاث خانه همان بود که در خانه کوچه
مدرسه سپهسالار دیده بودم...».
برای آگاهی از مراتب علمی و اخلاقی مرحوم راشد میتوان به کلام دو نفر از بزرگان اشاره کرد.
آیةالله حاج سید محمدباقر قزوینی و آیةالله حاج سید صدرالدین موسوی در خصوص «اجازه تبلیغ» به وی، فرمودهاند: «مخفی نماند که جناب مستطاب، حجةالاسلام، علم الاعلام، صفوة الافاضل الکرام، مروج شریعة، سید الانام و ناشر آثار
اهل البیت علیهمالسلام الشیخ حسین علی معروف به «راشد». .. اوقات عزیز خویش را پیوسته در تحصیل علوم و معارف مصروف و عمر گرانبهای خود را همواره در کسب فضایل و فواضل مبذول... دارای قوه تشخیص اخبار معتبره از غیر معتبره و تمیز احادیث صحیحه از سقیمه هستند و از طرف اینجانبان مجاز و ماذون در نقل اخبار و احادیث...».
افرادی چون آقای راشد به سبب هوش و استعداد خدادادی، محیط و خانواده روحانی و علمی، روحیه تحقیق و مطالعه، سفرهای مختلف، بهره مند شدن از محضر استادان متعدد و درک صحیح از مسؤولیت خواص نسبت به جامعه و آینده به موفقیتهای شایان توجهی رسیدهاند که لایق «اسوه شدن» هستند. اگر بخواهیم مجموعه آثار بیانی و قلمی به یادگار مانده از وی را یادآور شویم
در سه عنوان قرار خواهد گرفت:
۱. رسالههای اصولی. در این رسالهها مباحثی چون مبحث
مشتق ، طلب و اراده،
حجیت خبر واحد ،
حجیت ظواهر قرآن ،
استصحاب و
برائت مطرح شده است. وی این رسالهها را در مراحل تحصیل به نگارش درآورده و هنوز چاپ نشده است.
۲. دو فیلسوف شرق و غرب. وی که خود دروس
فلسفه را از محضر بزرگان حوزه آموخته بود و به سبب مطالعه وسیع در مکاتب و ادیان، با نظرات اندیشمندان غیر مسلمان نیز آشنایی داشت به شرح و مقایسه دو نظریه فلسفی (حرکت در جوهر ملا صدرا و نسبیت
انیشتین) پرداخت که در سال ۱۳۱۸ هـ. ش. به زیور چاپ آراسته شد.
۳. تنظیم فهرست کتب عربی، برای کتابخانه مجلس شورای ملی.
۴. تفسیر قرآن (سوره حمد و بقره).
متاسفانه وی به علت بیماری ـ حادثه زندان
اصفهان ـ و جو نامطلوب فرهنگی و اجتماعی از تفسیر سورههای دیگر قرآن بازماند!
۵. فضیلتهای فراموش شده. وی در این کتاب به زندگی و ویژگیهای پدرش مرحوم
ملا عباس تربتی پرداخته است. نگارش این اثر در تابستان (۱۳۵۴ هـ. ش.) بوده که به سبب استقبال گسترده و توصیه افرادی چون: آیةالله جنتی و آیةالله خزعلی، بارها به چاپ رسیده است. در ضمن برگردان آن به زبان عربی و
اردو نیز از سوی انتشارات اطلاعات صورت پذیرفته است.
از جمله اقدامات علمی این روحانی مصلح نگارش مقالات فرهنگی و اجتماعی و ارسال آن به روزنامهها و مجلات بود. نشریاتی چون: مکتب تشیع، مجله مهر، مجله شهربانی، مجله ایران امروز و روزنامه اطلاعات.
شایان توجه است که مجموع، مقالات وی در روزنامه اطلاعات (۱۳۱۹ تا ۱۳۲۴)، توسط همین نشریه به چاپ رسیده است.
برنامههای رادیویی آقای راشد در محافل مردمی و علمی از بازتاب چشمگیری برخوردار شده بود. برخی از بازاریان و ناشران به مکتوب نمودن آن مبادرت ورزیدند و مجموعههایی از سخنرانیهای ایشان را منتشر ساختندکه عبارتند از:
سخنرانیهای هفتگی... مجموعه سخنرانیهای راشد، در پانزده جلد و فلسفه عزاداری
سیدالشهداء علیهالسلام ، توسط کانون انتشارات محمدی، تهران. مجموعه سخنرانیهای راشد، در شش جلد، توسط انتشارات برهان، تهران. آخرین سخنرانیهای راشد (۷-۱۳۵۶ هـ. ش.) ، با مقدمه دکتر مهدی محقق، توسط انتشارات اطلاعات، تهران. اسلام و قرآن، توسط سازمان کتابهای چاپی جیبی، در سال ۱۳۴۰ هـ. ش. و نیز پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران.
ثمره زندگی مشترک آقای راشد و همسرش (طاهره رازی لواسانی) دختری است که نامش را «بتول» نهادند. وی به سبب تشویق پدر دانشمندش به تحصیلات خود ادامه داده و شغل «دبیری» را انتخاب کرد و در راستای معرفی چهرههای خدمتگزار به تدوین بخشی از زندگی پر فراز و نشیب پدرش پرداخت. خانم بتول راشد در بخشی از گفتار و نوشتارش این گونه از پدرش یاد میکند: «او نه تنها پدری دلسوز و مهربان، بلکه مرشد و راهنما و استاد من بود.».
در هر مقطع زمانی و مکانی افرادی هستند که به عللی (سطحی نگری،
حسادت ورزی، انگیزههای سیاسی و...) نسبت به مؤمنان و صالحان، تهمتهایی روا داشته و یا به بزرگ نمایی لغزشها و تکثیر و شیوع آن میپردازند. در خصوص دانشمند دلسوز و مردمی
خراسان یعنی آقای راشد نیز برداشتهای نادرستی در بین خواص و عوام وجود داشته و دارد.
الف) در جریان یکی از انتخابات مجلس در سطح جامعه این سؤال مطرح میشد که: آیا زنان هم میتوانند رای بدهند یا نماینده شوند؟ پاسخهای متضادی از گوشه و کنار شنیده میشدلذا عده ای همین سؤالات را از استاد و خطیب توانا آقای راشد پرسیدند. ایشان میفرمود: «این امر، فی ذاته اگر عوارض جنبی نداشته باشد ـ و معلوم نیست خالی از آن عوارض باشد ـ اشکال ندارد.» .
«این جانب روایتی در منع آن ندیدم.».
ب) وی «
اصلاحات ارضی » شاه را مورد تایید قرار داد
در حالی که
مراجع و بسیاری از علما با این پدیده سیاسی ـ اجتماعی به مبارزه برخاستند.
ج) سخنرانی راشد در رادیو نیز در ذهن عدهای همکاری با دستگاه ستم پیشه پهلوی تلقی میشد.
د) نگارش مقالات در جراید دولتی نیز مساوی با تایید شاه قلمداد میشد.
این امور برای افراد فرصت طلب (غرب زدگان و حسودان) و برخی متعصبان مذهبی دستاویز مناسبی فراهم کرد تا نسبت به آن شخصیت جلیل القدر ناسزاهایی همچون:
کمونیست و درباری بودن را روا دارند. عناصر غرب زده و سطحی نگر علاوه بر نشر اکاذیب در جراید و اعلامیهها با ارسال نامه، تماس تلفنی و جلسات حضوری و انتقادی، حتی وی را
تکفیر نموده
و به جمع آوری و از بین بردن مجموعه سخنرانیهای وی اقدام کردند.
الف) آقای راشد در پاسخ به مساله رای زنان فرموده است: «این پرسش مکرر شده بود و این پاسخ را داده بودم. نمیتوانستم چیزی را که گفتهام و بدان معتقدم، نفی کنم.».
از آن جا که وی از سوی مراجعی چون حضرت آیةالله العظمی نائینی به
اجازه اجتهاد و
اجازه روایت مفتخر شده بود
چنین استنباط کرده بود که دلیلی (نقلی و عقلی) بر منع رای زنان ندیده است چنان که پس از انقلاب اسلامی موضوع رای و یا کاندیداتوری بانوان از
مشروعیت و مقبولیت برخوردار بوده است.
ب) تایید اصلاحات ارضی از سوی برخی علما، همانند آقای راشد، بیانگر این واقعیت است که آنان گمان میکردند تقسیم املاک گامی اساسی برای تامین
عدالت اجتماعی و بهبود زندگی محرومان و قشر آسیب پذیر است غافل از آن که در ورای این جریان، اهداف و انگیزههای شوم شاهانه وجود دارد. گر چه این غفلت و اشتباه، اشتباهی بزرگ است لیکن از سوی آقای راشد مورد تکرار واقع نشده است... .
ج) حضور آقای راشد در رادیو را باید یکی از نعمتهای الاهی دانست چرا که با وجود تسلط حکومت پهلوی و استعمارگران، گروه زیادی از مردم ـ بویژه دانشجویان ـ با شنیدن سخنان آن مربی دردآشنا به سوی معنویت و صلاح، هدایت شدند. و دیگر آن که به جز آقای راشد عالمان دیگری هم از این رسانه فراگیر برنامههای دینی اجرا میکردندخصوصا که
شهید مطهری به نیابت از آقای راشد چندین برنامه رادیویی نیز داشته است. بنابراین اگر سخنرانی از رادیو ناپسند بوده، برای همگان بد بوده و اگر
مشروع و سازنده بوده ـ که در واقع چنین نیز بود ـ برای آقای راشد هم بی اشکال بوده است.
د) پاسخ به نگارش مقالات راشد در مطبوعات دولتی از جوابیه فوق به دست میآید.
هـ) برای رفع
تهمت کمونیست بودن، توجه شما را به کلام آن عالم ربانی جلب میکنیم: «عدهای مرا به
حزب معینی (کمونیست) نسبت میدهنددر این مورد باید بگویم که من مسلمانم و «اشهد ان لا اله الا الله». و اگر منظور از «توده»، مردم است باید اعتراف کنم که من از میان توده برخاستم و مادرم هنگام تحصیل من در مشهد، نان خشکیده از تربت حیدریه برایم میفرستاد که ارتزاق کنم...».
و) در پاسخ به آخوند درباری بودن وی، به گفتن چند مطلب و داستان کوتاه بسنده میکنیم.
۱. آقای راشد تا آخر عمرش از یک زندگی ساده و زاهدانه برخوردار بود و در برخی موارد هم از سوی حکومت
طاغوت تحت فشار اقتصادی واقع میشد.
۲. هیچ گاه در منابر و مقالات خود زبان به
تمجید و تعریف دولتمردان نگشود و در حق شاه و شاهزادگان دعا نکرد.
۳. در بحبوحه
حماسه مردمی سال ۱۳۵۷ هـ. ش. از این که سخنرانیهای گذشتهاش از رادیو پخش میشد، بارها به مسؤولان رادیو و دیگران تلفن کرده که از پخش آن خودداری کنند....
۴. آقای فروزان فر میگوید: «بدون اذن و اطلاع آقای راشد، مراتب
فقر و سختی
معیشت آقای راشد را به شاه یادآوری کردم و گفتم: دریغ است که این خطیب مردمی در چنین وضعیتی باشد! شاه، مغرور و بی اعتنا پاسخ داد: خطیب ما که نیست! خطیب مردم است، همانها به دادش برسند.» .
۵. در یکی از جلسات سخنرانی آقای راشد دو نفر از برادران شاه برای شرکت در عزاداری به مسجد شیخ عبدالحسین (آذربایجانیها) وارد شدندجمعیت کنار در ورودی برخاستند که آنان را به سوی صدر مجلس راه دهنددر این هنگام آقای راشد با تندی خطاب به مردم فرمود: «بنشینیداینجا مسجد است و خانه خداست و مردم همه در آن باید یکسان در برابر او خاضع و خاشع باشند...» .
آری، عدم سازش با
حکومت فاسد و وابسته پهلوی از رفتار، گفتار و نوشتار آن روحانی شجاع و متعهد کاملا پیداست از این رو سزاوار است که با رجوع به گفتار و نوشتار وی، با شخصیت دینی، علمی و مردمی ایشان بیشتر آشنا شویم.
سرخی
افق ، تصویر وداع را در نگاه یاران جلوه گر مینمود. گویی منبر و مدرس نیز آخرین نغمههای کبوتر حق را بر بلندای زمین و زمان خبر میداد و روزهای آبان ۱۳۵۹ هـ. ش. خزانی دیگر را به ارمغان میآورد!
بیماری در وجود سخنور نستوه شدت یافته است از این رو پزشک پس از معالجه به تسلای وی پرداخته و میگوید: نترسید، مسئله مهمی نیست! ان شاء الله خوب میشوید! در این هنگام آن مبلغ اسلام با صدایی دلنشین پاسخ میدهد: «این را بدانید که این جانب به اندازه سر سوزن از
مرگ نمیترسم. من وظیفه خودم را انجام دادهام، عمر خودم را نیز کردهام، به هیچ وجه علاقهای به دنیا ندارم پس چرا از مرگ با کی داشته باشم! ؟ ».
سرانجام در نیمه شب هفتم
آبان ماه ۱۳۵۹ هـ. ش. به سبب سکته مغزی در ۷۵ سالگی جهان فانی را وداع نموده و ندای آسمانی را لبیک گفت. و در کمال ناباوری پیکر مطهرش غریبانه تشییع شده و در قطعه ۸۳
بهشت زهرا به خاک سپرده شد... .
گر چه در روز خاکسپاری پیکر مرحوم حجةالاسلام و المسلمین راشد گرد و غبار غربت و مظلومیت، آسمان دیدگان را تاریک ساخته بوداما گذشت زمان حقایق دیگری را در مقابل دلهای بیدار آشکار کرد. از این رو به مناسبتهای مختلف همچون سالگرد این عالم بزرگوار شیفتگان
دین و
دانش ، به بزرگداشت آن فقید سعید پرداخته و با سرودن شعر، نگارش مقاله و... ارادت قلبی خود را ابراز میدارند.
در همین راستا، «انجمن آثار و مفاخر فرهنگی» در ۲۷ دی ماه ۱۳۷۹ هـ. ش. برای آن مرحوم مجلس نکوداشتی برپا کرده و دانشوران حوزه، دانشگاه و... به معرفی خدمات ارزنده آن روحانی مصلح و
فیلسوف پرداختند.
کجا «راشد» ز خیل خاکیان بود؟! • • • که جان پاکش از افلاکیان بود
سایت فرهیختگان تمدن شیعه، برگرفته از مقاله«حسینعلی راشد».