حسرت اصحاب شمال (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اصحاب شمال به جهت بهرهمند نشدن از
مال و قدرت
دنيوى خود، و از دست رفتن
حجت و برهانهاى دنيايىشان در قیامت
حسرت میخورند.
آنان در دنيا ميپنداشتند با مال و سلطه به هر چيز دوست داشتني ميرسند و از هر رنجي دور ميمانند؛ ازاينرو در پي كسب مال و سلطه كوشيدند و از پروردگار غافل شدند و اكنون كه ميبينند از آنها كاري ساخته نيست، از روي
حسرت ميگويند: مالمان برايمان سودي نداشت و قدرت و شوكتمان از دستمان رفت.
حسرت اصحاب شِمال به جهت بهرهمند نشدن از مال خود در قيامت:
• «وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيهْ؛ اما کسى که نامه اعمالش را به دست چپش بدهند مىگويد: «اى کاش هرگز نامه اعمالم را به من نمىدادند».
• «مَا أَغْنَى عَنِّي مَالِيهْ؛ مال و ثروتم هرگز مرا بىنياز نکرد».
خداوند مىفرماید: این مجرم گنهکار زبان به
اعتراف گشوده مىگوید: (مال و ثروتم هرگز مرا بىنیاز نکرد، و به درد امروز که روز بیچارگى من است نخورد) (ما اغنى عنى مالیه).
نهتنها اموالم مرا بىنیاز نکرد و حل مشکلى از من ننمود (بلکه قدرت و سلطه من نیز نابود شد و از دست رفت)! (هلک عنى سلطانیه).
خلاصه نه مال به کار آمد، و نه مقام، و امروز با دست تهى، و در نهایت
ذلت و شرمسارى، در دادگاه عدل الهى حاضرم، همه
اسباب نجات قطع شده، قدرتم بر باد رفته، و امیدم از همه جا بریده است.
حسرت اصحاب شِمال بهخاطر بهرهمند نشدن آنان از قدرت
دنيوى خود در قيامت:
• «وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيهْ؛ اما کسى که نامه اعمالش را به دست چپش بدهند مىگويد: «اى کاش هرگز نامه اعمالم را به من نمىدادند».
این
آیه شریفه و مابعدش تا کلمه (خاطون) بیان تفصیلى
اختلاف حال مردم در روز
قیامت است، اختلافى که از حیث
سعادت و شقاوت دارند، و ما در سابق در
تفسیر (فمن اوتى کتابه بیمینه) گفتارى در معناى دادن
کتاب به راست
اصحاب یمین داشتیم، و ظاهرا خطاب در جمله (هاوم اقروا کتابیه) به ملائکه باشد، و هاء در کلمه (کتابیه) و همچنین در آخر همه
آیات بعدى، وقف است، که اصطلاحا آن را هاى استراحت مىنامند.
و معناى آیه این است که: اما کسى که کتابش به دست راستش داده شده رو به
فرشتگان مىکند و مىگوید: بیایید نامه
عمل مرا بگیرید و بخوانید که چگونه به سعادت من
حکم مىکند.
• «مَا أَغْنَى عَنِّي مَالِيهْ؛ مال و ثروتم هرگز مرا بىنياز نکرد».
• «هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيهْ؛ قدرت من نيز از دست رفت»!
این دو جمله دو کلمه
حسرت است که در آن روز بعد از بىنتیجه دیدن کوششهاى دنیایى خود مىگوید، چون او تا در دنیا بود، مىپنداشت کلید سعادتش در زندگى مال و قدرت است، و این دو تمامى ناملایمات احتمالى را از او دفع مىکنند، و بر هر محبوب و لذتى مسلطش مىسازند، و به همین خیال خام بود که تمام سعى و توان خود را صرف به دست آوردن
مال و
قدرت کرد، و قهراً از یاد پروردگار خود و از هر سخن حقى که بهسوى آن دعوت مىشد
اعراض نمود، و دعوتکننده را
تکذیب مىکرد، همین که سر از
قبر برداشت، و دید که تمام سببها از کار افتادهاند، و امروز دیگر مال و فرزندان بهکار نمىآیند، مىفهمد که مالش فایدهاى نداشت، و قدرتش هم
باطل شد؛ لذا از در
حسرت و درد این دو جمله را مىگوید، اما چه سودى از گفتن؟!
حسرت اصحاب شِمال، بهخاطر از دست رفتن حجت و برهانهاى دنيايىشان در قيامت:
• «وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيهْ؛ اما کسى که نامه اعمالش را به دست چپش بدهند مىگويد: «اى کاش هرگز نامه اعمالم را به من نمىدادند».
• «هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيهْ؛ قدرت من نيز از دست رفت»!
بعضى (سلطان) را در اینجا به معنى دلیل و برهانى که مایه پیروزى
انسان است دانستهاند؛ یعنى امروز هیچ دلیل و حجتى که بتوانم اعمالم را با آن توجیه کنم در پیشگاه خدا ندارم.
بعضى از مفسران نیز گفتهاند که مراد از (
سلطان) در اینجا سلطه و
حکومت نیست؛ چراکه تمام کسانى که وارد
دوزخ مىشوند، سلطان کشور و امیر بلادى نبودند؛ بلکه مراد سلطه انسان بر نفس خویش و زندگانى خویش است؛ ولى با توجه به اینکه بسیارى از
دوزخیان براى خود سلطه و نفوذ در
جهان داشتند یا از سردمداران بودند، این صحیح به نظر نمىرسد.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳، ص۴۲۷، برگرفته از مقاله «حسرت اصحاب شمال».