حدیث و أنت خلیفتی فی کل مؤمن من بعدی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از ادله صریح بر
خلافت و
امامت بلافصل
امیرمؤمنان حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام)، روایت معروف «وانت خلِیفتِی فِی کل مؤمِنٍ مِن بعدِی» با است که در منابع
اهلسنت با سند معتبر نقل شده است.
عمرو بن ابیعاصم در کتاب
السنه خود مینویسد:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّی، حَدَّثَ نَا یَحْیَی بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا اَبُو عَوَانَةَ، عَنْ یَحْیَی بْنِ سُلَیْمٍ اَبِی بَلْجٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مَیْمُونٍ، عَنِ
ابنعَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم):...
وَخَرَجَ النَّاسُ فِی غَزْوَةِ تَبُوکَ، فَقَالَ عَلِیٌّ: اَخْرُجُ مَعَکَ، قَالَ: «لا»، قَالَ: فَبَکَی، قَالَ: «اَفَلا تَرْضَی اَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی، اِلا اَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ، وَاَنْتَ خَلِیفَتِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی».
ابنعباس از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل میکند که مردم به
جنگ تبوک رفتند،
علی (علیهالسّلام) به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عرض کرد، من هم با شما خارج شوم؟ فرمود: خیر.
ابنعباس گفت: پس علی (علیهالسّلام) گریه کرد. رسول خدا فرمود: آیا راضی نمیشوی که منزلت تو برای من همانند منزلت هارون برای
موسی باشد، جز اینکه تو پیامبر نیستی و اینکه تو بعد از من، جانشین من در میان همه مؤمنان هستی؟
نسائی در
خصائص امیرمؤمنان (علیهالسلام)، با همان سند و با این تعبیر نقل کرده است:
اَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّی، قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَی بْنُ حَمَّادٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْوَضَّاحُ، وَهُوَ اَبُو عَوَانَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَی، قَالَ: حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ مَیْمُونٍ، قَالَ: " اِنِّی لَجَالِسٌ اِلَی
ابنعَبَّاسٍ....
وَخَرَجَ بِالنَّاسِ فِی غَزْوَةِ تَبُوکَ، فَقَالَ عَلِیٌّ: اَخْرُجُ مَعَکَ؟ فَقَالَ: لا، فَبَکَی، فَقَالَ: اَمَا تَرْضَی اَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی، اِلا اَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ؟ ثُمَّ قَالَ: اَنْتَ خَلِیفَتِی، یَعْنِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی.
ابنابیعاصم شیبانی یکی از علمای بزرگ اهل سنت متوفای اواخر
قرن سوم هجری، این روایت را در کتاب «السنه» با سند معتبر ذیل نقل کرده است:
ثنا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّی، حَدَّثَنَا یَحْیَی بْنُ حَمَّادٍ، عَنْ اَبِی عَوَانَةَ، عَنْ یَحْیَی بْنِ سُلَیْمٍ اَبِی بَلْجٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مَیْمُونٍ، عَنِ
ابنعَبَّاسٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم لِعَلِیٍّ: " اَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی، اِلا اَنَّکَ لَسْتَ نَبِیًّا، اِنَّهُ لا یَنْبَغِی اَنْ اَذْهَبَ اِلاوَاَنْتَ خَلِیفَتِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی".
ابنعباس میگوید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوسلّم) برای علی فرمود: تو برای من، همانند
هارون نسبت به موسی هستی؛ جز اینکه تو پیامبر نیستی. همانا سزاوار نیست که من از میان شما برده شوم، مگر اینکه تو جانشین من در میان تمام مؤمنان بعد از من هستی.
البانی وهابی روایات کتاب «السنه»
ابنابیعاصم را تحقیق کرده و نام آن را «ظلال الجنة فی تخریج السنة» گذاشته است.
وی در ذیل این روایت مینویسد:
۱۱۸۸. اسناده حسن. ورجاله ثقات رجال الشیخین غیر ابی بلج واسمه یحیی بن سلیم بن بلج. قال الحافظ: «صدوق ربما اخطا».
سند روایت حسن و رجال سند همه موثق و رجال آن از راویان
بخاری و
مسلم هستند، جز ابیبلج (که از راویان بخاری و مسلم نیست)، و نام ابیبلج،
یحیی بن سلیم بن بلج است. حافظ (
ابنحجر عسقلانی) گفته است: او راستگو است.
دکتر
باسم بن فیصل جوابره، از اساتید علوم حدیث دانشکده اصول دین در دانشگاه امام محمد بن سعود ریاض
عربستان است. او نیز روایات کتاب «السنة»
ابنابیعاصم را تحقیق و تصحیح کرده است.
بعد از نقل روایت با سند فوق در پاورقی آن در صفحه ۸۰۰ مینویسد:
اسناده حسن. رجاله رجال الشیخینغیر ابی بلج واسمه یحیی بن سلیم بن بلج، قال الحافظ: صدوق ربما اخطا. وله شواهد سیاتی.
سند روایت حسن است. رجال روایت از راویان بخاری و مسلم هستند، جز ابیبلج (که از راویان بخاری و مسلم نیست)، و نام ابیبلج، یحیی بن سلیم بن بلج است. حافظ (
ابنحجر عسقلانی) گفته است: او راستگو است و چه بسا اشتباه هم میکرده است. این روایت شواهدی هم دارد که به زودی ذکر میشود.
برای صحت و سقم روایت بررسی سند روایت لازم است.
عمرو بن الضحاک، نویسنده کتاب، هر چند که بهاندازه پسرش (احمد بن عمرو بن الضحاک، نویسنده الآحاد والمثانی) مشهور نیست؛ ولی او از اساتید
ابنماجه قزوینی است و بزرگان اهل سنت او را توثیق کردهاند.
ابنحجر عسقلانی در شرح حال او مینویسد:
عمرو بن الضحاک بن مخلد البصری ولد ابی عاصم النبیل ثقة کان علی قضاء الشام من الحادیة عشرة مات سنة اثنتین واربعین ق.
عمرو بن الضحاک، ثقه است و از سال یازدهم (قرن سوم) قاضی
شام بوده است.
و
ابنحبان شافعی درباره او میگوید:
عمرو بن ابی عاصم النبیل یروی عن ابیه ثنا عنه محمد بن الحسن بن قتیبة وغیره من شیوخنا کان علی قضاء الشام مستقیم الحدیث.
عمرو بن ابیعاصم، که از پدرش روایت شنیده، محمد بن الحسن و دیگر بزرگان ما از او روایت نقل کردهاند و قاضی شام بوده، احادیثش درست است.
از روات بخاری، مسلم و سایر
صحاح سته،
ذهبی او را این چنین میستاید:
محمد بن المثنی ابو موسی العنزی الحافظ عن بن
عیینة وعبد العزیز العمی وعنه الجماعة وابو عروبة والمحاملی ثقة ورع مات ۲۵۲ ع.
محمد بن موسی، حافظ (کسی که یک صد هزار حدیث حفظ است)، ثقه و پرهیزگار بود.
ابنحجر درباره او میگوید:
محمد بن المثنی بن عبید العنزی بفتح النون والزای ابو موسی البصری المعروف بالزمن مشهور بکنیته وباسمه ثقة ثبت من العاشرة وکان هو وبندار فرسی رهان وماتا فی سنة واحدة ع.
محمد بن المثنی، ثقه و استوار بود.
از روات بخاری، مسلم و سایر صحاح سته، ذهبی در شرح حال او مینویسد:
یحیی بن حماد الشیبانی مولاهم ختن ابی عوانة وراویته له عن عکرمة بن عمار وشعبة وعنه البخاری والدارمی والکدیمی ثقة متاله توفی ۲۱۵ خ م ت س ق
یحیی بن حماد از
عکرمه بن عمار و شعبه روایت شنیده و بخاری،
دارمی و
کدیمی از او نقل کرده، مورد اعتماد و خدا شناس بود.
ابنحجر عسقلانی میگوید:
یحیی بن حماد بن ابی زیاد الشیبانی مولاهم البصری ختن ابی عوانة ثقة عابد من صغار التاسعة مات سنة خمس عشرة خ م خد ت س ق.
یحیی بن حماد، مورد اعتماد و عابد بود.
از روات، بخاری، مسلم و سایر صحاح سته، ذهبی او را «ثقه» و «متقن» میداند:
وضاح بن عبدالله الحافظ ابو عوانة الیشکری مولی یزید بن عطاء سمع قتادة وابنالمنکدر وعنه عفان وقتیبة ولوین ثقة متقن لکتابه توفی ۱۷۶ ع.
ابنحجر نیز مینویسد:
وضاح بتشدید المعجمة ثم مهملة الیشکری بالمعجمة الواسطی البزاز ابو عوانة مشهور بکنیته ثقة ثبت من السابعة مات سنة خمس او ست وسبعین ع
وضاح، ثقه، استوار و از طبقه هفتم روات بود.
مزی در
تهذیب الکمال مینویسد:
ابو بلج الفزاری الواسطی، ویُقال: الکوفی، وهو الکبیر، اسمه: یحیی بن سلیم بن بلج...
قال اسحاق بن منصور، عن یحیی بن
مَعِین: ثقة. وکذلک قال محمد بن سعد، والنَّسَائی، والدار قطنی. وقَال البُخارِیُّ: فیه نظر. وَقَال ابو حاتم: صالح الحدیث، لا باس به.
ابوبلج فزاری،
اسحاق بن منصور از
یحیی بن معین نقل کرده است که او «ثقه» است، همچنین محمد بن سعد،
نسائی و
دارقطنی او را توثیق کردهاند. بخاری گفته: در او اشکال است،
ابوحاتم گفته: حدیثش صالح است و در خود او اشکالی نیست.
ذهبی در کتاب
الکاشف درباره او مینویسد:
ابو بلج الفزاری یحیی بن سلیم او بن ابی سلیم عن ابیه وعمرو بن میمون الاودی وعنه شعبة وهشیم وثقه بن
معین والدارقطنی وقال ابو حاتم لا باس به وقال البخاری فیه نظر ۴
یحیی بن سلیم، یحیی بن
معین و دارقطنی او را توثیق کردهاند، ابوحاتم گفته: اشکالی در او نیست و بخاری گفته: در او اشکالی است.
و
ابنحجر در
لسان المیزان میگوید:
یحیی بن سلیم ان ابو بلج الفزاری عن عمرو بن میمون وعنه شعبة وهشیم وثقه بن
معین والنسائی والدارقطنی.
یحیی بن
معین، نسائی و دارقطنی او را توثیق کردهاند.
و در
تقریب التهذیب او را صدوق دانسته؛ اما گفته است که برخی وقتها اشتباه میکرده:
ابو بلج بفتح اوله وسکون اللام بعدها جیم الفزاری الکوفی ثم الواسطی الکبیر اسمه یحیی بن سلیم او بن ابی سلیم او بن ابی الاسود صدوق ربما اخطا من الخامسة ۴
ابو بلج، بسیار راستگو است؛ ولی گاهی اشتباه میکرده است.
از روات بخاری، مسلم و سایر صحاح سته:
عمرو بن میمون الاودی عن عمر ومعاذ وعنه زیاد بن علاقة وابو اسحاق وابنسوقة کثیر الحج والعبادة وهو راجم القردة مات ۷۴ ع
عمرو بن میمیون، زیاد به
حج میرفت و اهل عبادت بود، او همان کسی است که میمون را سنگسار کرد.
عمرو بن میمون الاودی ابوعبدالله ویقال ابو یحیی مخضرم مشهور ثقة عابد نزل الکوفة مات سنة اربع وسبعین وقیل بعدها ع.
عمرو بن میمون که به او ابویحیی گفته میشود، مخضرم (کسی که
زمان جاهلیت و اسلام را درک کرده)، مشهور، مورد اعتماد و اهل عبادت بود.
قضیه سنگسار کردن میمون در جاهلیت را بخاری در صحیح خود نقل کرده است:
حدثنا نُعَیْمُ بن حَمَّادٍ حدثنا هُشَیْمٌ عن حُصَیْنٍ عن عَمْرِو بن مَیْمُونٍ قال رایت فی الْجَاهِلِیَّةِ قِرْدَةً اجْتَمَعَ علیها قِرَدَةٌ قد زَنَتْ فَرَجَمُوهَا فَرَجَمْتُهَا مَعَهُمْ.
نعیم بن حماد از
هشیم بن حصین از عمرو بن میمون روایت کرده است که وی گفت: در جاهلیت، میمونی را دیدم که زنا کرده بود، پس گروهی از میمونها دور وی جمع شده و او را سنگسار کردند؛ من نیز به همراه ایشان او را سنگسار کردم! ! !
صحابی.
نتیجه آن که سند روایت، هیچ اشکالی ندارد و خلافت و جانشینی امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را ثابت میکند.
همانطور که در شرح حال ابوبلج الفزاری خواندیم، ذهبی و مزی درباره او گفته بودند:
وقال البخاری فیه نظر.
شعیب الارنؤوط، محقق معاصر وهابی، با استناد به همین جمله منسوب به بخاری، روایتی را که در سند آن ابوبلج وجود دارد، تضعیف کرده و گفته:
اسناده ضعیفٌ بهذه السیاقة، ابو بلج ـ واسلمه یحیی بن سلیم، او
ابنابی سلیم ـ، وان وثقه غیرُ واحد، قد قال فیه البخاری: فیه نظر....
اسناد این روایت به این مضمون ضعیف است. ابوبلج که اسم او یحیی بن سلیم یا
ابنابیسلیم است؛ اگر تعدادی از علما او را توثیق کردهاند؛ ولی بخاری گفته: در وثاقت او اشکال است.
این اشکال باید در چند جهت محور بررسی قرار گیرد:
الف: آیا بخاری، درباره این شخص چنین جملهای را گفته است یا خیر؟
ب: آیا این جمله بخاری میتواند در برابر توثیقات دیگر بزرگان اهل سنت مقاومت کرده و ضعف محسوب شود؟
ج: آیا کسی از بزرگان اهل سنت، روایت ابوبلج را تصحیح کرده است یا خیر؟
د: برخورد دوگانه بزرگان اهل سنت، با روایات ابوبلج.
اما بخش اول بحث که آیا اصلا بخاری چنین جملهای را درباره ابوبلج گفته یا خیر. برای بررسی صحت و سقم این انتساب به دو نکته اشاره میکنیم.
استاد
احمد شاکر از محققان سرشناس حال حاضر اهل سنت، روایتی را که در سند آن ابوبلج قرار دارد، تصحیح کرده و از اشکالاتی که به راوی این روایت «ابوبلج الفزاری» گرفته شده، اینگونه پاسخ داده است.
(۳۰۶۲) اسناده صحیح، ابو بلج، بفتح الباء وسکون اللام و آخره جیم: اسمه «یحیی بن سلیم» ویقال «یحیی بن ابی الاسود» الفزاری، وهو ثقة، وثقه
ابن
معین وابنسعد والنسائی والدارقطنی وغیرهم.
وفی التهذیب ان البخاری قال: «فیه نظر»! وما ادری این قال هذا؟، فانه ترجمه فی الکبیر ۴/۲/۲۷۹-۲۸۰ ولم یذکر فیه جرحاً، ولم یترجمه فی الصغیر، ولا ذکره هو والنسائی فی الضعفاء، وقد روی عنه شعبة، وهو لا یروی الا عن ثقه.
اسناد این روایت صحیح است. ابوبلج... ثقه است، یحیی بن
معین، محمد بن سعد، نسائی، دارقطنی و دیگران او را توثیق کردهاند. در تهذیب آمده است که بخاری گفته: «در وثاقت او اشکال است» نمیدانم که بخاری این سخن را در کجا گفته است؛ چرا که در شرح حال او در
تاریخ کبیر، هیچ اشکالی به او نگرفته است، در تاریخ صغیر اصلا از او نام نبرده است، در کتاب ضعفا نیز نام او را ذکر نکرده، نسائی نیز او را در زمره ضعفا نیاورده است. شعبة بن الحجاج از او روایت نقل کرده است؛ درحالی که او جز از افراد ثقه از کسی دیگری روایت نقل نمیکند.
همانطور که احمد شاکر گفتهاند، بخاری در هیچ یک از کتابهای خود ابوبلج الفزاری را تضعیف نکرده است و در تاریخ کبیر بدون اینکه او را تضعیف کند، نام برده است:
یحیی بن ابی سلیم قال اسحاق نا سوید بن عبد العزیز وهو کوفی ویقال واسطی ابو بلج الفزاری روی عنه الثوری وهشیم ویقال یحیی بن ابی الاسود وقال سهل بن حماد نا شعبة قال نا ابو بلج یحیی بن ابی سلیم.
پس در اصل انتساب این سخن به بخاری باید تردید کرد؛ اما منشا این انتساب چه کسی است؟
نخستین بار این سخن را
ابنعدی در کتاب
الکامل خود به بخاری نسبت داده و گفته:
یحیی بن ابی سلیم ابو بلج الفزاری ثنا علان ثنا بن ابی مریم سمعت یحیی بن
معین یقول ابو بلج یحیی بن ابی سلیم، سمعت
ابنحماد یقول قال البخارییحیی بن ابی سلیم ابو بلج الفزاری سمع محمد بن حاطب وعمرو بن میمون فیه نظر.
یحیی بن ابیسلیم، ابوبلج الفزاری، از یحیی بن
معین شنیدم که ابوبلج همان یحیی بن ابیسلیم است. از
ابنحماد شنیدم که بخاری گفته: یحیی بن ابیسلیم ابوبلج فزاری که از
محمد بن حاطب و عمرو بن میمون روایت شنیده، در وثاقت او اشکال است.
در حالی که ناقل این سخن؛ یعنی
ابنحماد که همان محمد بن احمد بن حماد الدولابی باشد، توسط خود
ابنعدی تضعیف شده است؛ چنان ذهبی در تاریخ الاسلام درباره او مینویسد:
محمد بن احمد بن حماد بن سعید بن مسلم.
ابو بشر الانصاری الدولابی الحافظ الوراق. من اهل الری... وعنه: عبد الرحمن بن ابی حاتم، وعبدالله بن عدی، والطبرانی... قال الدارقطنی: تکلموا فیه، وما یتبین من امره الا خیر. وقال
ابنعدی:
ابنحماد متهم فیما یقوله فی نعیم بن حماد لصلابته فی اهل الری.
قلت: رمی نعیم بن حماد بالکذب.
وقال
ابنیونس: کان من اهل الصنعة، وکان یضعف.
محمد بن احمد بن حماد... از مردم
ری بود.
عبدالرحمن بن ابیحاتم،
عبدالله بن عدی و
طبرانی از او روایت نقل کردهاند. دارقطنی گفته: درباره او حرفهای زدهاند؛ در حالی که از او جز خیر، دیده نشده است.
ابنعدی گفته:
ابنحماد متهم است در آن چه که درباره
نعیم بن حماد گفته؛ به خاطر صلابت او درباره اهل ری.
من میگویم: او نعیم بن حماد را به به دروغگویی متهم کرده است.
ابنیونس گفته: شغل او صنعت بود و تضعیف شده است.
نتیجه اینکه: بخاری، ابوبلج را تضعیف نکرده است و انتساب این دیدگاه به بخاری، دروغی بیش نیست.
بر فرض که بپذیریم بخاری، چنین جملهای را درباره این شخص گفته باشد، آیا این جمله میتواند سبب تضعیف او شود؟ آیا این تضعیف میتواند در برابر توثیقات بزرگان اهل سنت مقاومت کند؟
بدیهی است که جمله بخاری «فیه نظر»، نمیتواند در برابر توثیقات بزرگان علم رجال اهل سنت، تضعیف محسوب شود و به صحت روایت ضرر بزند؛ چرا که بزرگانی همچون یحیی بن
معین، دارقطنی، نسائی، محمد بن سعد و
ابن ابیحاتم او را توثیق کردهاند و تضعیف بخاری در برابر توثیقات این بزرگان تاب مقاومت ندارد.
برای توضیح بیشتر این مطلب، به چند نکته اشاره میکنیم.
ابواسحاق الحوینی، تضعیف بخاری را بیدلیل میداند:
ابواسحق الحوینی، یکی از دیگر از محققان معاصر سنی مذهب، محقق کتاب خصائص نسائی در روایتی که ابوبلج در سند آن قرار دارد میگوید:
اسناده حسن.
... وابو بلج بن ابی سلیم وثقه
ابن
معین وابنسعد والمصنف والدارقطنی وقال ابوحاتم: «صالح الحدیث لا باس به».
اما البخاری فقال: «فیه نظر» (! ) وهذا جرح شدید عنده لا اری مُسَوِّغٍ له الا ان یکون قاله فیه لکونه روی حدیثا عن عمرو بن میمون عن عبدالله بن عمرو «لیاتین علی جهنم زمان تخفق ابوابها لیس فیها احد» فانهم انکروا علی ابی بلج ان یحدث بهذا.
قلت: وهذا الحدیث اخرجه یعقوب بن... وقال الذهبی فی «المیزان: » «وهذا الخبر من بلایاها».
فالظاهر ان من جرحه انما کان لهذا الخبر وهذا لا یقتضی رد جمع مرویاته و انما یرد ما علی انه خالف فیه او نحو ذلک. والله اعلم.
سند این روایت «حسن» است. ابوبلج را یحیی بن
معین، محمد بن سعد، نویسنده کتاب (نسائی) و دارقطنی توثیق کردهاند. ابوحاتم گفته: روایات او صالح است و در خود او اشکالی نیست. اما بخاری گفته که در وثاقت او اشکال است. و این تضعیف، از دیدگاه بخاری تضعیف شدید است که من دلیل برای آن نمیبینم؛ مگر روایتی که او از عمرو بن میمون از عبدالله بن عمر نقل کرد که «روزگاری بر جهنم خواهد گذشت که در آنرا باز میکنند؛ در حالی که هیچ کس در آن باقی نمانده است» علما بر ابوبلج به خاطر نقل این روایت اشکال کردهاند. من میگویم: این حدیث را یعقوب... نقل کرده است... ذهبی در میزان گفته: این روایت از بلاهای ابوبلج است.
ظاهراً اشکال بر او به خاطر نقل همین روایت است؛ در حالی که سبب نمیشود که تمام روایات او را رد شود...
توثیق یحیی بن
معین، برای اثبات وثاقت یک راوی کفایت میکند:
بدر الدین
عینی در باره روایتی که از ابوالمنیب عبید الله بن عبدالله نقل شده است میگوید:
فان قلت: فی اسناده ابو المنیب عبید الله بن عبدالله، وقد تکلم فیه البخاری وغیره. قلت: قال الحاکم: وثقه
ابن
معین، وقال
ابنابی حاتم: سمعت ابی یقول: هو صالح الحدیث، وانکر علی البخاری ادخاله فی الضعفاء، فهذا
ابن
معین امام هذا الشان وکفی به حجة فی توثیقه ایاه.
اگر بگویی که در سند آن
ابوالمنیب عبید الله بن عبدالله است که بخاری و دیگران به او اشکال گرفتهاند، میگویم: حاکم گفته که
ابن
معین او را توثیق کرده، ابوحاتم گفته که از پدرم شنیدم که میگفت: او صالحالحدیث است؛ اما بخاری منکر شده و او را در زمره ضعفاء آورده است؛ اما یحیی بن
معین، پیشوای این کار (علم رجال) است، برای حجیت روایت، توثیق او، توسط یحیی بن
معین کفایت میکند.
وضعیت یحیی بن سلیم نیز تقریبا به همین صورت است، بخاری او را تضعیف کرده ـ البته اگر صحت انتساب این گفته به بخاری صحیح باشد که در ادامه ثابت خواهیم کرد، صحیح نیست ـ اما یحیی بن
معین و دیگر ائمه رجال اهل سنت او را توثیق کردهاند؛ پس بر طبق گفته آقای
بدرالدین عینی، تضعیف بخاری ارزشی ندارد و تنها توثیق یحیی بن
معین، برای اثبات حجیت روایت کفایت میکند.
شعبة بن حجاج، تنها از افراد ثقه روایت نقل میکند:
یکی از کسانی که از ابوبلج روایت نقل کرده است، شعبة بن الحجاج است. بزرگان اهل سنت تصریح کردهاند که او تنها از افراد موثق روایت نقل میکند. به عبارت دیگر، نقل روایت از شخصی توسط شعبه، وثاقت او را نیز ثابت میکند؛ چنانچه دکتر احمد شاکر محقق
مسند احمد بن حبنل به این مساله تصریح کرده بود:
وقد روی عنه شعبة، وهو لا یروی الا عن ثقه.
شعبه از او روایت کرده است؛ در حالی که شعبه جز از افراد موثق روایت نقل نمیکند.
ابنعبدالبر قرطبی در
التهمید درباره انواع
روایت مرسل و قبول برخی از آنها مینویسد:
وقد یکون المرسِل للحدیث نسی مَن حَدَّثه به وعرف المعزی الیه الحدیث فذکره عنه فهذا ایضا لا یضر اذا کان اصل مذهبه ان لا یاخذ الا عن ثقة کمالک وشعبة.
گاهی راوی روایت مرسل، کسی را که از او روایت شنیده، فراموش میکند؛ اما راوی بعدی را که این شخص از او نقل کرده، میشناسند و نام او را میبرد، این قضیه نیز ضرری به روایت نمیزند؛ اگر مبنای آن شخص این باشد که جز از افراد ثقه روایت نقل نکند؛ همانند
مالک بن انس و شعبة بن الحجاج.
ابنکثیر دمشقی سلفی در کتاب
تخلیص الاستغاثه مینویسد:
و انما العالمون بالجرح والتعدیل هم علماء الحدیث وهم نوعان: منهم من لم یرو الا عن ثقة عنده کمالک و شعبة و یحیی ین سعید و عبدالرحمن بن مهدی واحمد بن حنبل و کذلک البخاریو امثاله...
دانشمندان جرح و تعدیل همان علمای حدیث هستند که به دو دسته تقسیم میشود؛ یک دسته کسانی هستند که جز از افراد ثقه روایت نقل نمیکنند؛ مثل مالک بن انس، شعبة بن الحجاج، یحیی بن سعید،
عبدالرحمن بن مهدی، احمد بن حنبل و همچنین بخاری و امثال او.
صالحی شامی نیز در توثیق شخصی که شعبه از او روایت نقل کرده است میگوید:
روی عنه شعبة ولم یکن یروی الا عن ثقة عنده.
شعبه از او روایت نقل کرده است؛ در حالی که او جز از افرادی از دیدگاه خودش ثقه باشد، روایت نقل نمیکند.
و
ابوسعید کیکلدی میگوید:
ومنها ان یکون المرسل للحدیث نسی من حدثه به وعرف المتن جیدا فذکره مرسلا لان اصل طریقته انه لا یاخذ الا عن ثقة کمالک وشعبة فلا یضره الارسال.
از اقسام روایت این است که راوی روایت مرسل فراموش کند که از چه کسی شنیده است؛ ولی متن به خوبی میشناسد؛ پس آن را به صورت مرسل نقل میکند؛ زیرا اصل مبنای او این است که جز از افراد ثقه روایت نشود؛ مثل مالک و شعبه؛ پس ارسال روایت به آن ضرری نخواهد زد.
و در کتاب
النکت علی مقدمة ابنالصلاح آمده است:
(فائدة) الذی عادته لا یروی الا عن ثقة ثلاثة یحیی بن سعید وشعبة ومالک قاله
ابنعبد البر وغیره وقال النسائی لیس احد بعد التابعین آمن علی الحدیث من هؤلاء الثلاثة.
فائده: کسی که عادتش این است که جز از افراد ثقه روایت نقل نکنند، سه نفر هستند: یحیی بن سعید، شعبه و مالک. این سخن را
ابن عبدالبر و دیگران گفتهاند. نسائی گفته: در میان تابعین امانت دارتر از این سه نفر نسبت به حدیث وجود ندارد.
بنابراین، نقل روایت توسط شعبه از ابوبلج، وثاقت او را نیز ثابت خواهد کرد.
ابنحجر عسقلانی، خردهگیری به ابوبلج، به خاطر شیعه بودن او است:
ابنحجر عسقلانی که حافظ علی الاطلاق اهل سنت به شمار میرود، پس از نقل روایتی که در سند آن ابوبلج وجود دارد، تنها دلیل خردهگیری بر ابوبلج را شیعه بودن او دانسته و سپس در ادامه تصریح کرده است که از دید جمهور علما، شیعه بودن او ضرری به قبول روایتش نخواهد زد:
وَرِجَالُهُ رِجَالُ الصَّحِیحِ اِلَّا اَبَا بَلْجٍ بِفَتْحِ الْمُوَحَّدَةِ وَسُکُونِ اللَّام بعْدهَا جِیم واسْمه یحیی وَثَّقَهُ بن
مَعِینٍ وَالنَّسَائِیُّ وَجَمَاعَةٌ وَضَعَّفَهُ جَمَاعَةٌ بِسَبَبِ التَّشَیُّعِ وَذَلِکَ لَا یَقْدَحُ فِی قَبُولِ رِوَایَتِهِ عِنْدَ الْجُمْهُورِ.
راویان این روایت، راویان صحیح بخاری هستند؛ غیر از ابوبلج که اسم او یحیی است، یحیی بن
معین، نسائی، و جماعتی او را توثیق کردهاند، جماعتی نیز به خاطر شیعه بودنش او را تضعیف کردهاند؛ در حالی که از دیدگاه اکثر علما، شیعه بودن، ضرری به قبول روایت او نمیزند.
توجه به این نکته نیز ضروری است که دلیلی وجود ندارد که شیعه بودن او را ثابت کند؛ جز نقل همین روایت از
ابنعباس، اگر قرار باشد که با نقل این روایت او را
شیعه بدانیم، باید پیش از او، عمرو بن میمون و عبدالله بن عباس را نیز شیعه به حساب بیاوریم؛ همچنین سایر روات این حدیث را. و کسی پیدا نمیشود که این مبنا را بپذیرد.
هرچند که بزرگان اهل سنت (غیر از البانی) درباره روایت «وَاَنْتَ خَلِیفَتِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی». اظهار نظر نکردهاند؛ اما در ذیل روایات دیگری که بازهم در سند آن ابوبلج فزاری هست، نظر داده و روایات او را تصحیح کردهاند؛ از جمله در ذیل روایتی از
ابنعباس نقل شده و در آن ده فضیلت از برترین فضائل
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نقل شده است:
ثنا یحیی بن حَمَّادٍ ثنا ابو عَوَانَةَ ثنا ابو بَلْجٍ ثنا عَمْرُو بن مَیْمُونٍ قال: انی لَجَالِسٌ الی
ابنعَبَّاسٍ اذا اَتَاهُ تِسْعَةُ رَهْطٍ فَقَالُوا یا اَبَا عَبَّاسٍ اما ان تَقُومَ مَعَنَا واما اَنْ تخلونا هَؤُلاَءِ؟
قال: فقال:
ابنعَبَّاسٍ بَلْ اَقُومُ مَعَکُمْ قال: وهو یَوْمَئِذٍ صَحِیحٌ قبل اَنْ یَعْمَی. قال: فابتدؤا فَتَحَدَّثُوا فَلاَ ندری ما قالوا. قال: فَجَاءَ یَنْفُضُ ثَوْبَهُ وَیَقُولُ اُفْ وَتُفْ وَقَعُوا فی رَجُلٍ له عَشْرٌ...
حاکم نیشابوری بعد از نقل این روایت میگوید:
هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه بهذه السیاقة.
این روایت سندش صحیح است؛ ولی بخاری و مسلم به این صورت نقل نکردهاند.
ذهبی متوفای۷۴۸هـ نیز در
تلخیص المستدرک بعد از نقل این روایت گفته:
صحیحٌ.
ابن عبدالبر قرطبی بعد از نقل این روایت میگوید:
قال ابو عمر رحمه الله هذا اسنادٌ لا مَطْعَنٌ فیه لاحدٍ لصحته وثقة نَقَلَتِه....
ابو عمر (
ابنعبدالبر) گفته: این سندی است که هیچ کس حق اشکال به آن را ندارد؛ چرا که سند آن صحیح و تمام راویان آن موثق هستند.
ابنحجر عسقلانی بعد از نقل تکهای از این روایت که که با الفاظ مختلف نقل شده مینویسد:
اخرجهما احمد والنسائی ورجالهما ثقات.
احمد و نسائی این دو روایت را نقل کردهاند، راویان آنها مورد اعتماد هستند.
حافظ
ابوبکر هیثمی متوفای۸۰۷ هـ نیز بعد از این روایت میگوید:
رواه احمد والطبرانی فی الکبیر والاوسط باختصار ورجال احمد رجال الصحیح غیر ابی بلج الفزاری وهو ثقة وفیه لین.
این روایت را احمد و طبرانی متوفای۳۶۰هـ در معجم کبیر و معجم اوسط به صورت خلاصه نقل کردهاند، راویان احمد همگی راویان صحیح بخاری هستند؛ غیر از ابیبلج فزاری که او نیز مورد اعتماد است؛ هر چند که اشکالی در او هست.
احمد شاکر، محقق کتاب مسند احمد بن حنبل در ذیل روایت میگوید:
اسناده صحیح.
و ابواسحاق الحوینی محقق کتاب خصائص نسائی میگوید:
اسناده حسن.
از ابوبلج فزاری روایات زیادی در منابع اهل سنت دیده میشود، برخی از این روایات در فضائل امیرمؤمنان (علیهالسّلام) است، برخی نیز در موضوعات دیگر.
متاسفانه تعدادی از علمای متعصب وهابی با روایات او برخورد دوگانه داشتهاند، هرجا که روایت او درباره فضائل امیرمومنان (علیهالسّلام) است، موضعگیری کرده و تلاش شده که روایتش تضعیف شود؛ اما در موارد دیگر بدون تعصب و بر مبنای قواعد علم رجال روایتش را تصحیح کردهاند. از جمله میتوان به تناقضگویی و برخورد دوگانه
شعیب الارنؤوط و البانی اشاره کرد.
شعیب الارنؤوط، محق معاصر وهابی، کسی که بسیاری از کتابهای روایی و رجالی اهل سنت؛ از جمله مسند احمد، صحیح
ابنحبان،
مسند ابوبکر،
سیر اعلام النبلاء،
زاد المعاد و... را تحقیق و برای خودش آوازه بلندی دست و پا کرده، درباره ابوبلج فزاری، دچار تناقضگویی شدیدی شده است. هرجا که روایتی در فضائل اهل بیت (علیهمالسّلام) است، آنرا تضعیف و هرجا که درباره موضوعات دیگر است، تصحیح کرده؛ از جمله در مسند احمد، روایت ذیل را تضعیف کرده است:
قال: ثُمَّ بَعَثَ فُلاَناً بسورة التَّوْبَةِ فَبَعَثَ عَلِیًّا خَلْفَهُ فَاَخَذَهَا منه قال لاَ یَذْهَبُ بها الا رَجُلٌ منی وانا منه.
ابنعباس گفت: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فلانی را برای خواندن
سوره توبه فرستاد، سپس علی را به دنبال او فرستاد و سوره را ازاو گرفت و رسول خدا فرمود: برای خواندن آن غیر از کسی از من است و من از او هستم، کسی دیگری شایستگی ندارد.
وی درباره این روایت گفته:
اسناده ضعیفٌ بهذه السیاقة، ابو بلج ـ واسلمه یحیی بن سلیم، او
ابنابی سلیم ـ، وان وثقه غیرُ واحد، قد قال فیه البخاری: فیه نظر....
اسناد این روایت به این مضمون ضعیف است. ابوبلج که اسم او یحیی بن سلیم یا
ابن ابیسلیم است؛ اگر تعدادی از علما او را توثیق کردهاند؛ ولی بخاری گفته: در وثاقت او اشکال است.
و همچنین روایت شماره۳۵۴۲ را نیز تضعیف نموده:
عن ابی بلج عن عمرو بن میمون عن بن عباس قال: اول من صلی مع النبی صلی الله علیه و سلم بعد خدیجة علی.
اما در جاهای دیگر از مسند احمد که روایت او درباره موضوعهای دیگر است، روایت را «حسن» و حتی «صحیح» دانسته؛ مثلا در حدیث ۶۴۷۹ میگوید:
اسناده حسن.
و در حدیث ۶۹۵۹ میگوید:
اسناده حسن.
و در حدیث ۷۹۶۶ مینویسد:
صحیح دون قوله «تحت العرش» وهذا اسناد حسن، ابو بلج هذا حسن الحدیث، وباقی رجاله ثقات رجال الشیخین.
و در حدیث ۹۲۳۳، میگوید:
حدیث صحیح، وهذا اسناد حسن من اجل ابی بلجوباقی رجال الاسناد ثقات رجال الصحیح.
اصل روایت صحیح است؛ اما این سند آن به خاطر وجود ابوبلج، «حسن» است...
و در حدیث ۱۰۷۳۸، میگوید:
اسناده حسن من اجل ابی بلج وهو یحیی بن سلیم وباقی رجاله ثقات رجال الصحیح.
و در حدیث ۱۸۲۷۹، مینویسد:
اسناده حسن من اجل ابی بلج.
و در روایت بعدی نیز میگوید:
اسناده حسن کسابقه.
و در حدیث ۱۵۴۵۱، میگوید:
اسناده حسن، ابو بلج: هو الفزاری، وقد اختلف فی اسمه، یقال: یحیی بن سُلَیم بن بلج، ویقال: یحیی بن ابی سلیم، و یقال: یحیی بن ابی الاسود، وثقه
ابن
معین وابنسعد والنسائی والدارقطنی، وقال ابو حاتم: صالح الحدیث لا باس به، وقال البخاری: فیه نظر وقال الجوزجانی: غیرثقه، وقال
ابنحجر فی «التقریب: » صدوق، ربما اخطا.
سند این روایت «حسن» است. ابوبلج فزاری را یحیی بن
معین، محمد بن سعد، نسائی و دارقطنی توثیق کردهاند. ابوحاتم گفته: حدیثش صالح است و اشکالی در خود او نیست. بخاری گفته: در وثاقت او اشکال است.
جوزجانی گفته: او غیر قابل اعتماد است.
ابنحجر در تقریب گفته: راستگو است؛ گاهی اشتباه کرده است.
پیش از این ثابت کردیم که نسبت این سخن به بخاری که گفته باشد «فیه نظر» درست نیست و کسی آن را از بخاری نقل کرده است که خودش ضعیف است. اما آن چه از جوزجانی نقل کرده است که گفته «غیر ثقة» نیز دروغی است آشکار؛ چرا که جوزجانی نیز او را توثیق کرده است؛ چنانچه
ابنحجر در تهذیب التهذیب در شرح حال او مینویسد:
وقال بن
معین وابنسعد والنسائی والدارقطنی ثقة وقال البخاری فیه نظر وقال ابو حاتم صالح الحدیث لا باس به وقال بن سعد قال یزید بنهارون قد رایت ابا بلج وکان جارا لنا وکان یتخذ الحمام یستانس بهن وکان یذکر الله تعالی کثیرا قلت وذکره بن حبان فی الثقات وقال یخطئ وقال یعقوب بن سفیان کوفی لا باس به وقال ابراهیم بن یعقوب الجوزجانی وابو الفتح الازدی کان ثقة.
نتیجه آن که شعیب الارنؤوط همانند اسلاف خود وقتی به فضائل امیرمؤمنان (علیهالسّلام) میرسند، تاب و تحمل خود را از دست داده و چشم بسته راوی را تضعیف و روایت را رد میکنند و برای رسیدن به این هدف از هیچ دروغی نیز پرهیز نمینمایند؛ اما از آن جائی که گفتهاند دروغگو فراموش کار است، وقتی روایاتی دیگری را از همان شخص در موضوعات دیگر نقل میکنند، آن را معتبر میدانند!!!.
محمد ناصر البانی که وهابیها از او با عنوان «بخاری دوران» یاد کردهاند و او را مجدد دین در قرن چهاردهم شمردهاند، درباره این روایت، دچار تناقض گوییهای مختلفی شده است.
وی در کتاب
ظلال الجنه، همین روایت را آورده و سپس به خاطر وجود ابوبلج در سند روایت، آن را «حسن» دانسته و میگوید:
اسناده حسن ورجاله ثقات رجال الشیخین غیر ابی بلج واسمه یحیی بن سلیم بن بلج قال الحافظ صدوق ربما اخطا.
ولی در جای دیگر، در روایتی که ارتباطی با فضائل اهل بیت (علیهمالسّلام) ندارد، صراحتا ابوبلج را توثیق کرده است. وی در کتاب
السلسلة الصحیحه، ذیل حدیث ۱۴۰۰ مینویسد:
قلت: و هذا اسناد جید رجاله ثقات، و یحیی بن ابیسلیم هو ابو بلج الفزاری، و هو بکنیته اشهر.
من میگویم: این سند «جید» و راویان آن ثقه هستند، یحیی بن ابیسلیم که همان ابوبلج فزاری باشد، با کنیهاش مشهورتر است.
و در جای سوم درباره روایت «انت ولی کل مؤمن بعد» که بازهم در سند ابوبلج هست میگوید:
فقال الطیالسی (۲۷۵۲): حدثنا ابو عوانة عن ابی بلج عن عمرو بن میمون عنه ان رسول الله صلی الله علیه وسلم قال لعلی: «انت ولی کل مؤمن بعدی».
و اخرجه احمد (۱/ ۳۳۰ - ۳۳۱) ومن طریقه الحاکم (۳/ ۱۳۲ - ۱۳۳) و قال: «صحیح الاسناد»، و وافقه الذهبی، و هو کما قالا.
اما این گفته پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که: «او ولی هر مؤمنی بعد از من است» از طریق
ابنعباس نقل شده است.
طیالسی گفته: ابوعوانه از ابوبلج از عمرو بن میمون از
ابنعباس نقل کرده است که رسول خدا خطاب به علی فرمود: تو ولی هر مؤمنی بعد از من هستی.
احمد نیز آن را نقل کرده و حاکم نیز از همین طریق آن را نقل کرده و گفته: سندش صحیح است، ذهبی نیز با نظر او موافقت کرده است. سند روایت همانگونه است است که حاکم و ذهبی گفتهاند (صحیح است).
در اینجا صراحتا نظر حاکم نیشابوری و ذهبی که روایت را تصحیح کردهاند، تایید کرده است.
از البانی میپرسیم که بالاخره، کدام نظر شما را بپذیریم؟ روایت ابوبلج، «صحیح» است، یا جید یا حسن؟
دیدیم که البانی در اینجا به خاطر سخن
ابنحجر عسقلانی درباره ابوبلج، روایت را «حسن» دانسته بود؛ اما جای دیگر در وضعیت مشابه و حتی بدتر از این، روایت را تصحیح کرده است. وی در ذیل روایت «ولو رای حالهن الیوم منعهن» که از
عائشه نقل شده، میگوید:
وهذا اسناد صحیح رجاله کلهم ثقات رجال مسلم غیر عبد الرحمن بن ابی الرجال وهو صدوق ربما اخطاکما فی (التقریب).
در این روایت، تمام روات راویان مسلم هستند غیر از یک نفر که او نیز طبق نظر
ابنحجر صدوق است و گاهی خطا میکرده؛ ولی در روایت مورد نظر ما، همه روات، از روات بخاری و مسلم هستند؛ اما یک نفر از آنها طبق نظر
ابنحجر صدوق است و گاهی اشتباه میکرده. وضعیت هر دو راوی کاملا شبیه به یکدیگر است؛ پس باید حکم هر دو روایت حداقل یکی باشد.
اگر روایت «انت خلیفتی فی کل مؤمن بعدی» به خاطر وجود ابوبلج فزاری که
ابنحجر گفته «صدوق است و گاهی اشتباه میکرده»، «حسن» است؛ باید روایت «ولو رای حالهن الیوم منعهن» نیز این چنین باشد؛ زیرا
ابنحجر درباره راوی این روایت «عبدالرحمن بن ابیالرجال» نیز همن نظر را داده است.
اگر این روایت «صحیح» است؛ پس روایت «انت خلیفتی فی کل مؤمن بعدی» نیز باید «صحیح» باشد.
همانطور که گذشت آقای البانی روایت «وَاَنْتَ خَلِیفَتِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی» را «حسن» دانسته بود؛ اما همین آقای البانی در دیگر کتاب خود، فریاد میزند که جمله «انه خلیفتی من بعدی» از اباطیل و ساختههای
شیعیان است و به هیچ وجه صحت ندارد:
واما ما یذکره الشیعة فی هذا الحدیث وغیره ان النبی صلی الله علیه و سلم قال: فی علی رضی اله عنه: انه خلیفتی من بعدی. فلا یصح بوجه من الوجوه. بل هو من اباطیلهم الکثیرة.
اما آن چه شیعه نقل کرده در این روایت و دیگر روایات که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره علی (علیهالسّلام) فرمود: «او خلیفه من بعد از من است» به هیچ وجهی از وجوه صحیح نیست؛ بلکه یکی از اباطیل بسیاری است شیعیان ساختهاند.
جناب آقای البانی! آیا رسم امانتداری و انصاف همین است؟
معلوم میشود که معیار و مقیاس البانی، با پیروی از سلف خود، معیارهای شناخته شده علم رجال نیست؛ بلکه هرجا روایتی به نفع اهل بیت پیامبر باشد، آن روایت باید به هر صورت ممکن تنزل پیدا کند و حقیقت پنهان شود؛ اما اگر درباره مسائل دیگر بود، آن وقت معیارهای علمی اجرا و حقیقت گفته میشود.
طبق آنچه گذشت، سند این روایت اشکالی ندارد؛ بنابراین ثابت میکند که
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله)، برای
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) از جمله «وَاَنْتَ خَلِیفَتِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی» استفاده کرده است.
از نظر دلالی نیز این جمله اشکالات متعددی را دفع میکند؛ از جمله اینکه:
هر وقت شیعهای به روایت منزلت استناد کند، فورا
اهل سنت اشکال میکنند که
هارون که بعد از
حضرت موسی (علیهماالسلام)، خلیفه نبوده است؛ پس علی (علیهالسّلام) نیز خلیفه نیست.
در جواب باید گفت: بلی، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز قطعا میدانسته است هارون بعد از موسی زنده و خلیفه بعد از آن حضرت نبوده، از اینرو، در این روایت تصریح کرده است که امیرمؤمنان (علیهالسّلام) تمام مقامات حضرت هارون را دارد؛ جز اینکه بین هارون و امیرمؤمنان، دو تفاوت وجود دارد:
الف: امیرمؤمنان، پیامبر نیست و هارون پیامبر بوده.
ب: هارون قبل از موسی از دنیا رفت و خلیفه بعد از او نشد؛ اما امیرمؤمنان (علیهالسّلام) بعد پیامبر زنده بوده و جانشین آن حضرت است.
بنابراین، اشکال با جمله «وَاَنْتَ خَلِیفَتِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی» به راحتی دفع میشود.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «روایت «وأنت خلِیفتِی فِی کل مؤمِنٍ مِن بعدِی» با سند معتبر». موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «آیا روایت «وأنت خلیفتی من بعدی» با سند معتبر در منابع اهل سنت نقل شده است؟».