گفته شده است که وی بسیار متعبد و زاهد بود، اما شیطان بر او عارض شد. حارث از پدرش درباره آنچه میترسید اغوای شیطان باشد، راهنمایی خواست، اما پدرش با استناد به آیه ۲۲۲ سوره شعراء
ابو ادریس، قاسم را نکوهش کرد و برخوردش را سبب فرار حارث دانست، لذا قاسم، نزد عبدالملک بن مروان، خلیفهاموی، رفت و او را باخبر کرد، اما عبدالملک در دستگیری حارث، ناکام ماند.
فردی از اهل بصره، که به پیشنهاد یکی از پیروان حارث، نزد وی رفته بود، در ظاهر به او ایمان آورد و از نزدیکان او شد، سپس برای دعوت بصریان از حارث، کسب اجازه کرد، اما نزد عبدالملک رفت و او را از ماجرا آگاه کرد. خلیفه، حکم فرمانروایی بیت المقدس را به او داد. او نیز حارث را در بیت المقدس یافت و به عبدالملک تسلیم کرد و عبدالملک، فرمانقتل حارث را صادر کرد.
درباره چگونگی قتل حارث ـ ضمن اشاره به امور کرامتگونهای همچون باز شدن غل و زنجیر از دستها و گردن او به مجرد تلاوتآیاتی از قرآن در عقبههای بیت المقدس یا یک بار ناکامی در کشتن او ـ روایتهای گوناگونی شده است.
[۱۳]ابنجوزی، المنتظم فی تاریخالملوک و الامم ج۴، ص۲۰۷.
[۱۴]محمدبن احمد ذهبی، تاریخالاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ص۳۸۹ـ۳۹۰.
[۱۵]خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات ج۱۱، ص۲۵۴.