جنگ نهروان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جنگ نهروان؛ جنگی بود بعد از
جنگ صفین و
حکمیت، که
خوارج یا
مارقین گروهی را تشکیل دادند و در
صفر سال ۳۸ق. به جنگ با
امام علی (علیهالسّلام) پرداختند.
در این جنگ، خوارج شکست سختی خوردند و کمتر از ده نفر توانستند از معرکه فرار کنند که یکی از آنان
عبدالرحمن بن ملجم مرادی، قاتل
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام)، بود.
پیدایی
خوارج در عرصه فرقههای مذهبی، یکی از تحولات مهم سیاسی و فکری در تاریخ
اسلام است. در حقیقت ظهور این گروه، سمبل گرایش افراطی جهان اسلام در عرصه سیاست واندیشه میباشد. فرقهای که در طی دو تا سه قرن با بکارگیری دیدگاههای افراطی خود کوشید تا جایی در حوزه سیاست به دست آورد اما درست به دلیل همین افراط گرایی خود، نتوانستند امتیازی به دست آورند.
سؤال مهم این است که چگونه چنین جریانی پدید آمد؟ به طور کلی باید گفت، زمانی که اختلافاتی در جامعه اسلامی پدید آمد، مواضع مختلفی در برخورد با مسائل مورد اختلاف اتخاذ شد. برخی از مواضع جنبه اصولی، و مواضع دیگر، در محدوده افراط و تفریط بود.
اگر ما انحراف
ناکثین و
قاسطین را از جریان اسلامی جدا کنیم، در برابر آن موضع گوشهگیری و سکوت از ناحیه کسانی چون
عبدالله بن عمر و
سعد وقاص و عدهای دیگر، نوعی برخورد تفریطی به حساب میآید. در کنار آن، برخورد
امام علی (علیهالسّلام)، واقع بینانه و اصولی بود. در مقطعی که این حرکت، به دلیل مخالفت بخشی از مردم، نتوانست راه طبیعی خود را دنبال کند، گرایش افراطی خود را آشکار کرد. این گرایش باید در برابر همه جریانات میایستاد. جدای از قاسطین و در برابر حرکت اصولی امام (علیهالسّلام) چنین موضعی هر لحظه به افراط بیشتر میگرایید و مجبور بود تا همه مخالفان را با انگ کفر از جبهه خود جدا کرده به توجیه جهاد خود با آنها بپردازد.
برجستهترین چهرههای خوارج عبارت بودند از:
•
حرقوص بن زهیر تمیمی•
شریح بن اوفی العبسی•
فروة بن نوفل اشجعی•
عبدالله بن شجرة سلمی•
حمزة بن سنان اسدی•
عبدالله بن وهب راسبی.
اینان پس از آن که
امام علی (علیهالسّلام) به
کوفه وارد شد نزد امام (علیهالسّلام) آمدند و از آن حضرت خواستند تا
ابو موسی اشعری را برای حکمیت نفرستد. امام فرمود: ما چیزی را پذیرفتهایم که نمیتوانیم آن را نقض کنیم.
همان گونه که از اسامی این افراد برمیآید، از مشاهیر
عراق، کسی در میان آنها نبود. بر عکس آنها نوعا از قبایل بدوی همانند بکر
بن وائل و
بنی تمیم بودند.
جنگ با خوارج اقدام سادهای نبود. بیشتر خوارج، از قراء و کسانی بودند که به ظاهر اهل
قرآن و
نماز بوده و رهبر آنها،
عبدالله بن وهب راسبی، به
ذوالثفنات (کسی که آثار
سجده بر پیشانی دارد) شهرت داشت. با این حال
امام علی (علیهالسّلام) از همه آنان زاهدتر بود، لذا به راحتی توانست مردم
کوفه و شیعیان خویش را برای جنگ با آنها متقاعد کند. نظر امام (علیهالسّلام) درباره خوارج، در خطابههای متعددی آمده است.
از
امام علی (علیهالسّلام) درباره خوارج پرسیدند: آیا خوارج
کافر ند؟ امام فرمودند: آنها از کفر فرار کردهاند. مجددا سؤال شد: آیا آنان
منافق هستند؟ امام (علیهالسّلام) فرمود: منافقان
خدا را جزاندک یاد نمیکنند، در حالی که اینان صبح و شام خدا را میخوانند. سؤال شد: پس اینها چه گروهی هستند؟ امام فرمود: گروهی که گرفتار فتنه شده، و پس از آن کور و کر شدهاند.
امام علی (علیهالسّلام) نقل میکند که زمانی
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: ای علی! پس از من، مردم به مالهای خود فریفته شوند و به دین خویش بر خدا منت نهند. رحمت پروردگار آرزو کنند، و از عذاب او احساس ایمنی میکنند. حرام خدا را حلال شمارند. شراب را نبیذ گویند و
حلال پندارند.
حرام را هدایت خوانند و
ربا را معامله دانند.
امام (علیهالسّلام) افزود: از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پرسیدم: آن زمان، آن مردم را در چه پایه نشانم؟ از دین برگشتگان یا گرفتار فتنه شدهها؟
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:
فتنه. خوارج خود قدرت درک این معنا را نداشتند.
به هر روی، شاید به دلیل زهد و عبادتی که خوارج از خود نشان میدادند، مبارزه باآنان مشکلتر بود، اما فتنه
معاویه به مراتب از آنها قویتر و سهمگینتر میبود. لذا امام (علیهالسّلام) در جای دیگری فرمود: من چشمه فتنه را فرو نشاندم و کسی جز من دلیری این کار را نداشت، آنگاه که موج تاریکی آن برخاسته بود، و گزند همه جا را گرفته بود...هان، فتنهها چون روی آورد، باطل را به صورت حق آراید، و چون پشت کند، چنان که هست نماید. فتنهها چون روی آرد شناخته نگردد و چون پایان پذیرد شناخته شود... همانا، ترسناکترین فتنهها، در دیده من، فتنه فرزندان امیه است، که فتنهای است سر در گم و تار. "
به همین دلیل بود که امام (علیهالسّلام) از شیعیان خود خواستند تا پس از وی، نیروی خود را در جنگ با خوارج تلف نکنند.
پس از من خوارج را نکشید، چه آن که به طلب حق در آید و راه خطا پیماید، همانند آن نیست که باطل را طلبد و بدان دست یابد. مقصود امام (علیهالسّلام) از گروه دوم کسی جز معاویه و شامیان نبود. سخن امام (علیهالسّلام) درباره خوارج آن بود که مپندارید که خوارج از میان رفتند، بلکه "نطفههایند در پشتهای مردان و زهدانها مادران. هرگاه مهتری از آنان سر برآرد، از پایش دراندازند چندان که آخر کار مال مردم ربایند و دست به دزدی زنند. "
خوارج چند مساله را مطرح کردند. سؤال نخست آنها این بود که چگونه
امام علی (علیهالسّلام) رضایت داده است تا انسانها در کار دین
حکمیت کنند؟ سؤال دوم این بود که چرا امام (علیهالسّلام)، راضی شد تا لقب خلافتی او یعنی
امیرالمؤمنین حذف شود؟ اشکال آنها به تعبیری که یعقوبی آورده این بود که امام (علیهالسّلام)، با این اقدام خود، وصایت را ضایع کرده است.
امام (علیهالسّلام) درباره حذف لقب امیرالمؤمنین استناد به حذف عنوان
رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
صلح حدیبیه کرد. درباره حکمیت نیز فرمود: من از آغاز با این حکمیت مخالف بودم، بعد نیز که به اجبار مردم به آن تن دادم، شرط کردم که اگر آنها به کتاب خدا حکم کردند، به حکم آنها پایبند باشم، زیرا در اصل ما حکمیت
قرآن را پذیرفتهایم نه حکمیت مردم را به علاوه امام (علیهالسّلام) تصمیم خود را دایر بر ادامه جنگ با شام پس از جمع آوری
خراج اعلام کرد.
گروهی از
خوارج دست از اعتراض برداشتند ولی هنوز کسانی که بر عقیده خود پایبند بودند، فراوان بودند. آنان با استناد به «لا حکم الا لله» با حکمیت به مخالفت برخاستند.
امام علی (علیهالسّلام) در برخورد با مخالفان خارجی خود فرمود: «اگر ساکت ماندند ما آنها را به حال خود میگذاریم، اگر تبلیغات کردند و سخن گفتند، ما در برابر، با آنها سخن خواهیم گفت، اگر با ما جنگیدند، با آنها به جنگ خواهیم پرداخت».
در نقل دیگری آمده است که ادامه اعتراضات خوارج که شش ماه پس از بازگشت امام (علیهالسّلام) از
صفین ادامه داشت، سبب شد تا امام (علیهالسّلام)
عبدالله بن عباس و
صعصعة بن صوحان را برای گفتگو نزد آنها بفرستد. آنان تسلیم خواسته این دو نفر برای بازگشتن به جماعت نشدند. امام (علیهالسّلام) از آنها خواست تا دوازده نفر را معین کرده و خود نیز همین تعداد را جدا کرده و با آنها به گفتگو نشست.
به هر روی صحبتهای مکرر امام (علیهالسّلام) و اصحاب آن حضرت، نتوانست عدهای از خوارج را، از مسیری که برگزیده بودند، بازگرداند. خوارج در
شوال سال ۳۷ هجری در منزل زید
بن حصین اجتماع کرده و با انتخاب
عبدالله بن وهب راسبی به رهبری خود،
وضعیت سیاسی و نظامی خود را سامان بخشیدند.
زمانی که
امام علی (علیهالسّلام) دریافت که اینان تسلیم پذیر نیستند، سپاه خویش را که شامل چهارده هزار نفر بود، در برابر خوارج آراست. در این لحظه، فروة
بن نوفل با پانصد نفر از خوارج جدا شد.
شمار دیگری از آنها به تدریج جدا شدند تا آن که تنها هزار و هشتصد سواره و هزار و پانصد پیاده در کنار عبدالله
بن وهب باقی ماند.
این بار نیز امام (علیهالسّلام) از اصحاب خود خواست تا آغازگر جنگ نباشند.
خوارج جنگ را آغاز کردند. آنها با سرعت بسیار زیادی مضمحل شده و رهبرانشان کشته شدند.
چهار صد نفر از کسانی که پا به فرار گذاشته بودند، به خانوادههایشان تحویل داده شدند.
و کمتر از ۱۰ نفر از خوارج توانستند از معرکه فرار کنند که یکی از فراریان
عبدالرحمن بن ملجم مرادی قاتل امام علی (علیهالسّلام) بود.
از سپاه امام علی (علیهالسّلام)، کمتر از ده نفر کشته شدند.
•
امام علی (علیهالسّلام)•
خوارج
•
ابن منظور، لسان العرب، •
بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق محمدباقر محمودی، موسسه اعلمی، بیروت • جعفریان،
تاریخ الخلفاء، مبحث جنگ نهروان
•
دینوری، اخبار الطوال ، ترجمه مهدوی دامغانی، بنیاد فرهنگ ایران، تهران
• مسعودی،
مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران
•
نهج البلاغه •
یعقوبی، ''تاریخ یعقوبی' '، ترجمه ابراهیم آیتی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران