• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

جنگ امام علی با ناکثین و قاسطین و مارقین

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



با توجه به روایات و همچنین تصریح دانشمندان اهل‌سنت، قضیه اجتهاد جنگ کنندگان با امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) که توسط بنی‌امیه برای توجیه جنگ با امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) ساخته شده است، امری است باطل و مخالف با نص صریح روایات رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)؛ زیرا طبق روایاتی که در منابع اهل‌سنت آمده است؛ امیرمؤمنان علی (علیه‌السّلام) به دستور پيامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با ناکثین، قاسطین و مارقین جنگیده است.



یکی از مطالبی که همواره اهل‌سنت بر آن تاکید دارند، این است که در جنگ‌های جمل، صفین و نهروان هر دو طرف مسلمان و مجتهد بودند؛ بنابراین هر دو طرف به‌اندازه خود ثواب می‌برند؛ چه آن‌ها که بر ضد خلیفه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جنگیده و بیش از بیست هزار نفر مسلمان را کشته‌اند و چه آنان که برای دفاع از مملکت مسلمانان و دفاع از جان خود و دیگر مسلمانان با شورشیان جنگیده‌اند. اما وقتی به مخالفان ابوبکر، عمر و عثمان می‌رسند، آن‌ها را محارب، مرتد، کافر و ... می‌دانند!
واقعاً چه فرقی است بین کسانی که با ابوبکر و عثمان جنگیده‌اند و بین کسانی که با امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) جنگیده‌اند؛ در حالی که هر دو گروه از اصحاب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بوده‌اند؟
برای روشن تر شدن مساله، ما این مساله را در دو بخش مجزا بررسی خواهیم کرد:


در منابع متعدد از اهل‌سنت آمده است که ابوبکر، با کسانی از اصحاب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که از دادن زکات به وی امتناع نمودند، جنگید و خالد بن ولید را برای جنگ با مالک بن نویره فرستاد، چون مالک از دادن زکات به ابوبکر امتناع نموده بود.
از روایتی که در صحیح بخاری آمده است فهمیده می‌شود که: کسانی که به ابوبکر زکات نمی‌دادند، مرتد نشده بودند و شهادتین را می‌گفتند و نماز و زکات و سایر تکالیف اسلامی را نیز قبول داشتند؛ اما از دادن زکات به ابوبکر اجتناب می‌کردند؛ پس با اینکه فقط مخالف ابوبکر بودند و شریعت اسلامی را قبول داشتند، ابوبکر با آنها جنگید، حتی در ابتدا عمر هم در این مورد به ابوبکر اعتراض کرد:

۲.۱ - روایت بخاری

حدثنا ابو الْیَمَانِ الْحَکَمُ بن نَافِعٍ اخبرنا شُعَیْبُ بن ابی حَمْزَةَ عن الزُّهْرِیِّ حدثنا عُبَیْدُ اللَّهِ بن عبدالله بن عُتْبَةَ بن مَسْعُودٍ اَنَّ اَبَا هُرَیْرَةَ رضی الله عنه قال لَمَّا تُوُفِّیَ رسول اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وکان ابو بَکْرٍ رضی الله عنه وَکَفَرَ من کَفَرَ من الْعَرَبِ فقال عُمَرُ رضی الله عنه کَیْفَ تُقَاتِلُ الناس وقد قال رسول اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اُمِرْتُ اَنْ اُقَاتِلَ الناس حتی یَقُولُوا لَا اِلَهَ الا الله فَمَنْ قَالَهَا فَقَدْ عَصَمَ مِنِّی مَالَهُ وَنَفْسَهُ الا بِحَقِّهِ وَحِسَابُهُ علی اللَّهِ فقال والله لَاُقَاتِلَنَّ من فَرَّقَ بین الصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ فان الزَّکَاةَ حَقُّ الْمَالِ والله لو مَنَعُونِی عَنَاقًا کَانُوا یُؤَدُّونَهَا الی رسول اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) لَقَاتَلْتُهُمْ علی مَنْعِهَا.

از ابوهریره نقل شده که گفت: وقتی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رحلت کرد، بعد از او ابوبکر (خلیفه) بود، و کافر شد از عرب هر کسی که کافر شد، عمر بن خطاب به ابوبکر گفت چگونه با مردم می‌جنگی با اینکه پیامبر فرموده بود: دستور دارم با مردم بجنگم تا اینکه بگویند: لا اله الا الله، پس هر کس که آن را بگوید؛ خون و اموالش از من حفظ می‌شود و حسابش با خداوند است، ابوبکر گفت: به خدا قسم با کسی که بین نماز و زکات فرق بگذارد، می‌جنگم؛ همانا زکات حق مال است؛ به خدا قسم اگر بزغاله‌ای را از زکات دادنش به من امتناع بکنند و آن را به رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌دادند با آنها می‌جنگم.

۲.۲ - روایت عبدالرزاق صنعانی

همچنین این‌مطلب در صریح روایات اهل‌سنت نیز آمده است؛ عبدالرزاق صنعانی استاد بخاری می‌گوید:
اخبرنا عبدالرزاق عن بن جریج و بن عیینة عن عمرو بن دینار عن محمد بن طلحة بن یزید بن رکانة قال قال عمر لان اکون سالت النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) عن ثلاثة احب الی من حمر النعم عن الکلالة وعن الخلیفة بعده وعن قوم قالوا نقر بالزکاة فی اموالنا ولا نؤدیها الیک ایحل قتالهم‌ام لا قال وکان ابو بکر یری القتال.

عمر گفت اگر در سه مورد از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سوال کرده بودم، برای من از شتران سرخ مو بهتر بود! در مورد کلاله، و در مورد خلیفه بعد از او، و در مورد کسانی که گفتند ما زکات در اموال را قبول داریم، اما آن را به تو (ابوبکر و عمر) نمی‌دهیم! آیا جنگ با آنان جایز است یا خیر! و ابوبکر جنگ با آنان را جایز می‌دانست!

این روایت، به صراحت نشان می‌دهد که کسانی که ابوبکر حکم جنگ با آنان را داد، منکر اصل زکات نبودند و ابوبکر را به‌عنوان شخصی که شایسته گرفتن زکات است، قبول نداشتند!

۲.۳ - روایت ابن کثیر دمشقی

ابن کثیر دمشقی سلفی نیز روایتی در تایید همین مضمون ذکر می‌کند! او می‌گوید: و جعلت وفود العرب تقدم المدینة یقرون بالصلاة ویمتنعون من اداء الزکاة ومنهم من امتنع من دفعها الی الصدیق وذکر ان منهم من احتج بقوله تعالی >خذ من اموالهم صدقة تطهرهم وتزکیهم بها وصل علیهم ان صلاتک سکن لهم< قالوا فلسنا ندفع زکاتنا الا الی من صلاته سکن لنا... و قد تکلم الصحابة مع الصدیق فی ان یترکهم وما هم علیه من منع الزکاة ویتالفهم حتی یتمکن الایمان فی قلوبهم ثم هم بعد ذلک یزکون فامتنع الصدیق من ذلک واباه.
و قد روی الجماعة فی کتبهم سوی ابن ماجه عن ابی هریرة ان عمر بن الخطاب قال لابی بکر علام تقاتل الناس وقد قال رسول الله امرت ان اقاتل الناس حتی یشهدوا ان لا اله الا الله وان محمدا رسول الله فاذا قالوها عصموا منی دماءهم واموالهم الا بحقها فقال ابو بکر والله لو منعونی عناقا وفی روایة عقالا کانوا یؤدونه الی رسول الله لاقاتلنهم علی منعها....

نمایندگانی از طوائف عرب؛ وارد مدینه می‌شدند که نماز را قبول داشتند ولی از ادای زکات امتناع می‌نمودند و بعضی از آنها از دادن زکات به ابی‌بکر امتناع می‌نمودند و آمده است که بعضی از آنها به این آیه شریفه احتجاج می‌کردند: «خذ من اموالهم صدقة تطهرهم وتزکیهم بها وصل علیهم ان صلاتک سکن لهم؛ ‌ای پیامبر از اموالشان، زکات بگیر تا پاکیزه کنی آنها را و برای آنها درود بفرست؛ همانا درود تو برای آنها تسکین (رحمت و برکت) است.»
احتجاج امتناع کنندگان به این آیه این بود که: ما زکات مان را به کسی نمی‌دهیم که درودش برای ما تسکین (رحمت و برکت) نباشد ... صحابه رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درباره این گروه با ابوبکر صحبت کردند که آنها را با زکات ندادنشان به حال خودشان وا گذارد تا اینکه ایمان در قلب‌هایشان رسوخ کند تا بعد از آن زکات بدهند ولی ابوبکر از عمل به پیشنهاد آنها امتناع نمود و علمای جماعت غیر از ابوهریره روایت کرده‌اند که عمر بن خطاب به ابوبکر گفت: بنابر چه چیزی با این مردم می‌جنگی با اینکه پیامبر فرموده بود: دستور دارم با مردم بجنگم تا وقتی که بگویند: لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله و هر وقت که این را گفتند خون و اموالشان از من حفظ می‌شود مگر به ادا کردن حق این جملات، ابوبکر گفت: به خدا قسم اگر به‌ اندازه نخی از زکات دادن به من امتناع بکنند با آنها می‌جنگم.»


یعنی اعراب، در زمان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بعد از دادن زکات، از آن حضرت معجزه دیده بودند، و می‌گفتند تنها به کسی زکات می‌دهیم که از او معجزه و کرامت ببینیم، اما چون ابوبکر چنین کرامتی نداشت، از دادن زکات به او امتناع کردند!
در اینجا اهل‌سنت باید به این سوال جواب دهند که: چرا بین مخالفین ابوبکر که به او زکات ندادند و بین کسانی که بر حکومت عادلانه امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) خروج کردند تفاوت قائل می‌شوند؟ مگر از نظر آنها فقط ابوبکرخلیفه رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود؟ آیا خروج کنندگان برحکومت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) مجتهد و ماجور بودند؛ اما مخالفین حکومت ابوبکر مستحق کشته شدن؟ چرا ابوبکر باید مخالفین خود را آن هم با وضع فجیعی بکشد؛ چرا ابوبکر خالد بن ولید را که قاتل مالک بن نویره بود، مجازات نکرد؟ اگر صحابه مجتهد بوده‌اند، چرا مالک بن نویره مجتهد نباشد؟ آیا او نیز نمی‌توانست اجتهاد کند و از دادن زکات به ابوبکر خودداری کند؟
آیا مالک بن نویره کسی را کشته بود که باید به دست خالد بن ولید کشته می‌شد؟ و یا اینکه ـ همچانکه عبدالرزاق و ابن کثیر نیز گفته‌اند ـ اصل زکات را قبول داشتند؛ اما ابوبکر را شایسته گرفتن زکات نمی‌دانستند!

۲.۴ - برخورد دوگانه اهل‌سنت با مخالفان امیرمؤمنان و عثمان

کسانی که با عثمان جنگیدند و او را به قتل رساندند، از اصحاب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بودند، چرا آن‌ها نیز همانند کسانی که با امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) جنگیدند، مجتهد به حساب نمی‌آیند و به خاطر کشتن عثمان، اجر و ثواب ندارند؟ چرا افرادی مثل ابن حزم، مجتهد بودن آنها را نفی می‌کنند؟
آیا می‌شود پذیرفت که: قاتلین عثمان که از صحابه نیز بوده‌اند، مجتهد و ماجور نباشند؛ بلکه محارب و ملعون باشند؛ اما شورشیان بر امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) همه مجتهد و ماجور باشند؟
آیا امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) (نعوذباالله) کسی را کشته بود و یا حلالی را حرام و یا حرامی را حلال کرده بود؟ و یا اینکه آن حضرت فقط می‌خواست عدالت را در جامعه اسلامی اجرا کند و مستکبرین و مفسدین آن زمان را از تجاوز به حقوق دیگران منع کند؛ که به مذاق ناکثین و قاسطین و مارقین خوش نیامد؟

۲.۵ - بیان ابن تیمیه

ابن تیمیه حرانی در کتابش «منهاج السنة» نظریه مجتهد بودن شورشیان مثل طلحه و زبیر و معاویه و ... را به عده زیادی از علمای اهل‌سنت نسبت می‌دهد:
وقالت طائفة ثالثة بل علی هو الامام وهو مصیب فی قتاله لمن قاتله وکذلک من قاتله من الصحابة کطلحة والزبیر کلهم مجتهدون مصیبون وهذا قول من یقول کل مجتهد مصیب کقول البصریین من المعتزلة ابی الهذیل وابی علی وابی‌هاشم ومن وافقهم من الاشعریة کالقاضی ابی بکر وابی حامد وهو المشهور عن ابی الحسن الاشعری وهؤلاء ایضا یجعلون معاویة مجتهدا مصیبا فی قتاله کما ان علیا مصیب وهذا قول طائفة من الفقهاء من اصحاب احمد وغیرهم...

و طائفه‌ای از علما هستند که می‌گویند علی (علیه‌السّلام) امام بوده است و در جنگیدن با این سه گروه بر حق بوده است و همچنین کسانی که با آن حضرت جنگیدند نیز همگی مجتهد بودند و کار درست انجام داده‌اند! و این قول و نظریه کسانی است که می‌گویند که: هر مجتهدی نظرش بر حق است مثل معتزلی‌های بصره مانند ابوهذیل و ابوعلی و ابو‌هاشم و کسانی که از اشعری‌ها با نظر اینها موافق بودند مثل قاضی ابوبکر و ابوحامد و همین قول نیز مشهور است از ابوالحسن اشعری؛ و همین افراد معاویه را نیز مجتهدی می‌دانند که در جنگ با علی بر حق بوده است؛ همچنان‌که علی (علیه‌السّلام) بر حق بوده است و این قول طایفه‌ای از اصحاب احمد و غیر آنها است.

۲.۶ - بیان ابن حزم

ابن حزم در کتاب «الفصل فی الملل والاهواء والنحل» آورده است:
قطعنا علی صواب علی رضی الله عه وصحة امانته وانه صاحب الحق وان له اجرین اجر الاجتهاد واجر الاصابة وقطعنا ان معاویة رضی الله عنه ومن معه مخطئون مجتهدون ماجورون اجرا واحدا.
در مورد بر حق بودن علی و صحت امانتداری‌اش و اینکه آن حضرت، صاحب حق بوده است به یقین رسیدیم! و برای آن حضرت دو اجر بوده است؛ یکی اجر اجتهادش و اجر بر حق بودن و یقین داریم اینکه معاویه و کسانی که با او بودند خطا کننده‌های ماجور بودند که یک اجر داشتند. و در جای دیگر خروج کنندگان بر عثمان را محارب و ملعون می‌داند؛ با اینکه ناکثین و قاسطین را مجتهد و ماجور دانسته بود:

و لیس هذا کقتلة عثمان رضی الله عنه لانهم لا مجال للاجتهاد فی قتله لانه لم یقتل احدا ولا حارب ولا قاتل ولا دافع ولا زنی بعد احسان ولا ارتد فیسوغ المحاربة تاویل بل هم فساق محاربون سافکون دما حراما عمدا بلا تاویل علی سبیل الظلم والعدوان فهم فساق ملعون.
کسانی که با علی جنگیدند، مثل قاتلین عثمان نبودند؛ برای اینکه برای قاتلین عثمان هیچ مجال و حقی برای اجتهاد باقی نمانده بود؛ زیرا عثمان هرگز کسی را نکشته بود و جنگ و ستیز با کسی نکرده بود و زنا نکرده بود و مرتد نشده بود که جنگ با او جایز شود! بلکه کسانی که عثمان را کشتند فاسق و محارب و خونریز بودند که بدون تاویل و از روی ظلم و عدوان بوده است، پس همه آنها فاسق و ملعون بوده‌اند!

سوال ما این است که آیا نعوذ بالله به عقیده اهل‌سنت، امیرمومنان کسی را کشته بود و یا با خلیفه محاربه کرده بود؟ یا زنا کرده بود و یا مرتد شده بود که برای دشمنان حضرت علی راه اجتهاد باز بود؟! دلیل این برخوردهای دوگانه چیست؟


روشن است که هر نوع اجتهادی باید مستند به کتاب و سنت باشد؛ زیرا هر نوع اجتهادی که برخلاف نص (حکم خداوند و دستور پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)) باشد، موجب کافر شدن و ظالم بودن و فاسق بودن آن شخص مجتهد می‌شود. خداوند متعال می‌فرماید:
«وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهُ فَاُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ؛ و هرکس طبق آنچه که (آیه‌ای که) خداوند نازل کرده است حکم نکند؛ کافر است.»
«وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهُ فَاُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛ و هرکس طبق آنچه که (آیه‌ای که) خداوند نازل کرده است حکم نکند؛ ظالم است.
«مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما اَنْزَلَ اللَّهُ فَاُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ؛ و هرکس طبق آنچه که (آیه‌ای که) خداوند نازل کرده است حکم نکند؛ فاسق است.»

طبق روایات صحیح السندی که در منابع شیعه و سنی وجود دارد، ثابت می‌شود که اجتهاد ناکثین و قاسطین در مقابل دستور رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌باشد و این نوع اجتهاد که در مقابل نص است؛ باطل است؛ همانطور که هر اجتهادی در مقابل قرآن مجید باشد نیز باطل است.
در اینجا روایاتی را از منابع و مصادر اهل‌سنت می‌آوریم که ثابت می‌کند که جنگ امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) با عائشه، طلحه، زبیر، معاویه و خوارج همه به دستور رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بوده است و امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) به عنوان خلیفه مسلمانان، در این جنگ بر حق و دشمنان او بر باطل بوده‌اند. همچنین ثابت می‌شود که: اجتهاد شورشیان، در مقابل نص یعنی در مقابل دستور رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بوده است. و بنابراین هر نوع اجتهادی که موجب شورش و جنگ با امام (علیه‌السّلام) که خلیفه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بوده‌اند، از اساس مردود و باطل است.

روایاتی فراوانی در این زمینه وجود دارد که اکثر آن‌ها از نظر سندی نیز صحیح است؛ چنانچه ابن عبدالبر در این‌باره می‌نویسد: و لهذه الاخبار طرق صحاح قد ذکرناها فی موضعها وروی من حدیث علی ومن حدیث ابن مسعود ومن حدیث ابی ایوب الانصاری انه امر بقتال الناکثین والقاسطین والمارقین.
و برای این احادیث طرق و سندهای صحیح است که ما در جای خود آن را آوردیم و از حدیث علی (علیه‌السّلام) و از حدیث ابن مسعود و از حدیث ا بوایوب انصاری، روایت شده است که آن حضرت مامور شده است به جنگ نمودن با ناکثین و قاسطین و مارقین.از آن جائی که این روایات متعدد و متنوع است، آنها را به چهار دسته تقسیم می‌کنیم:

۳.۱ - روایات نقل شده از امام علی

روایاتی که از شخص امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) نقل شده است:

۳.۱.۱ - نقل بزار

بزار در مسند خود می‌نویسد: حدثنا عباد بن یعقوب قال نا الربیع بن سعید قال نا سعید بن عبید عن علی بن ربیعة عن علی قال عهد الیّ رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فی قتال الناکثین والقاسطین والمارقین.
علی فرمود: رسول خدا، از من برای جنگ با ناکثین و قاسطین و مارقین پیمان گرفت.

هیثمی بعد از نقل این روایت می‌گوید: رواه البزار و الطبرانی فی الاوسط واحد اسنادی البزار رجاله رجال الصحیح غیر الربیع بن سعید ووثقه ابن حبان.
این روایت را بزار و طبرانی نقل کرده‌اند که رجال سند بکی از نقل‌های بزار، راویان صحیح بخاری هستند غیر از ربیع بن سعید که ابن حبان او را نیز توثیق کرده است.

۳.۱.۲ - نقل خطیب بغدادی

خطیب بغدادی در تاریخ بغداد آورده است: خلید بن عبدالله ابو سلیمان العصری تابعی حضر مع علی بن ابی طالب یوم النهروان وحدث عنه وعن ابی ذر الغفاری وابی الدرداء روی عنه قتادة بن دعامة وابان بن ابی عیاش اخبرنی الازهری حدثنا محمد بن المظفر حدثنا محمد بن احمد بن ثابت قال وجدت فی کتاب جدی محمد بن ثابت حدثنا اشعث بن الحسن السلمی عن جعفر الاحمر عن یونس بن ارقم عن ابان عن خلید العصری قال سمعت امیرالمؤمنین علیا یقول یوم النهروان امرنی رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بقتال الناکثین والمارقین والقاسطین.
خلید عصری گفت که شنیدم از امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) که در روز نهروان می‌فرمود: رسول خدا به من دستور داد تا با ناکثین و قاسطین و مارقین بجنگم.

۳.۱.۳ - نقل مقدسی

مقدسی در البدا و التاریخ می‌نویسد:
فقال علی (علیه‌السّلام) دعوهم حتی یاخذوا مالا ویسفکوا دما وکان یقول امرنی رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بقتال الناکثین والقاسطین والمارقین فالناکثون اصحاب الجمل والقاسطون اصحاب صفین والمارقون الخوارج.
امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) می‌فرمود: تا زمانی که مالی را ندزدیده‌اند و خونی را نریخته‌اند آنان را رها کنید! رسول خدا به من دستور داد تا با ناکثین و قاسطین و مارقین بجنگم. ناکثان کسانی هستند که جنگ جمل را به راه‌ انداختند و قاسطین کسانی هستند که در صفین جنگیدند و مارقین خوارج هستند.

۳.۲ - روایات نقل شده از عمار

روایاتی که از عمار بن یاسر (رحمةالله‌علیه) نقل شده است:

۳.۲.۱ - نقل ابویعلی

ابویعلی در مسند خود می‌نویسد:
حدثنا الصلت بن مسعود الجحدری حدثنا جعفر بن سلیمان حدثنا الخلیل بن مرة عن القاسم بن سلیمان عن ابیه عن جده قال سمعت عمار بن یاسر یقول امرت ان اقاتل الناکثین والقاسطین والمارقین.
عمار یاسر گفته است: به من دستور داده شد تا با ناکثین، قاسطین و مارقین بجنگم.

دولابی در الکنی و الاسماء همین‌مطلب را از عمار یاسر نقل می‌کند:
حدثنا الحسن بن علی بن عفان، قال: ثنا الحسن بن عطیة، قال: ثنا ابو الارقم، عن ابی الجارود، عن ابی الربیع الکندی، عن هند بن عمرو، قال: سمعت عمارا یقول: امرنی رسول الله [(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)] ان اقاتل مع علی الناکثین والقاسطین والمارقین.
از عمار شنیدم که رسول خدا به من دستور داد تا در کنار علی با ناکثین و قاسطین و مارقین بجنگم.

۳.۳ - روایات نقل شده از ابن مسعود

روایاتی که از عبدالله بن مسعود نقل شده است:
شاشی در مسند خود می‌نویسد:
حدثنا احمد بن زهیر بن حرب نا عبدالسلام بن صالح ابو الصلت نا عائذ بن حبیب نا بکر بن ربیعة وکان ثقة نا یزید بن قیس عن ابراهیم عن علقمة عن عبدالله قال امر رسول الله صلی الله علیه وعلی آله وسلم علیا ان یقاتل الناکثین والقاسطین والمارقین.
عبدالله بن مسعود می‌گوید: رسول خدا به علی دستور داد تا با ناکثین و قاسطین و مارقین بجنگد.


طبرانی همین‌مطلب را از عبدالله بن مسعود نقل می‌کند:
حدثنا محمد بن هِشَامٍ الْمُسْتَمْلِی ثنا عبدالرحمن بن صَالِحٍ ثنا عَائِذُ بن حَبِیبٍ ثنا بُکَیْرُ بن رَبِیعَةَ ثنا یَزِیدُ بن قَیْسٍ عن ابراهیم عن عَلْقَمَةَ عن عبدالله قال اَمَرَ رسول اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بِقِتَالِ النَّاکِثِینَ وَالْقَاسِطِینَ وَالْمَارِقِینَ.
عبدالله بن مسعود می‌گوید: رسول خدا به علی دستور داد تا با ناکثین و قاسطین و مارقین بجنگد.


بلاذری هم همین روایت را آورده است:

۳.۴ - روایات نقل شده از ابوایوب انصاری

روایاتی که از ابوایوب انصاری نقل شده است:
حاکم نیشابوری همین‌مطلب را از ابوایوب انصاری نقل می‌کند: حدثنا ابو سعید احمد بن یعقوب الثقفی ثنا الحسن بن علی بن شبیب المعمری ثنا محمد بن حمید ثنا سلمة بن الفضل حدثنی ابو زید الاحول عن عقاب بن ثعلبة حدثنی ابو ایوب الانصاری فی خلافة عمر بن الخطاب رضی الله عنه قال امر رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) علی بن ابی طالب بقتال الناکثین والقاسطین والمارقین.
ابوایوب انصاری در دوران خلافت عمر نقل کرد که: رسول خدا به علی دستور داد تا با ناکثین و قاسطین و مارقین بجنگد.


شاید عبدالله بن عمر؛ نیز با یادآوری این روایات، تاسف خود را از جنگ نکردن با گروه ستمگر (الفئة الباغیة) ابراز کرده است، چنانچه ابن عبدالبر در کتاب «الاستیعاب فی معرفة الاصحاب» این تاسف عبدالله بن عمر برای جنگ نکردنش با «الفئة الباغیة» (قاسطین) آورده است: ویروی من وجوه عن حبیب بن ابی ثابت عن ابن عمر انه قال ما آسی علی شیء الا انی لم اقاتل مع علی الفئة الباغیة.
از طرق مختلف از حبیب بن ابی ثابت از ابن عمر روایت شده است که گفت: تاسف نمی‌خورم برچیزی مگر بر این که همراه علی (علیه‌السّلام) با گروه ستمگر (الفئة الباغیة) جنگ نکردم.


و همچنین وی آورده است:
وذکر ابو الحسن علی بن عمر الدارقطنی فی المؤتلف والمختلف قال حدثنا محمد بن القاسم بن زکریا حدثنا عباد بن یعقوب حدثنا عفان بن سیار حدثنا ابو حنیفة عن عطاء قال قال ابن عمر ما آسی علی شیء الا علی الا اکون قاتلت الفئة الباغیة علی صوم الهواجر.
و ابوالحسن علی بن عمر دارقطنی در کتاب «المؤتلف والمختلف» از عطا روایت کرده است که ابن عمر گفت: تاسف نمی‌خورم برچیزی مگر بر این‌که با گروه ستمگر (الفئة الباغیة) جنگ نکردم و بر روزه گرفتن روزهای گرم.


مسروق که از تابعین و از معروف‌ترین شاگردان عائشه بوده است، نیز از عدم شرکت در این جنگ‌ها پشیمان بوده است. ابن عبدالبر می‌نویسد: وقال الشعبی ما مات مسروق حتی تاب الی الله عن تخلفه عن القتال مع علی.
شعبی گفت: از دنیا نرفت مسروق مگر اینکه از جنگ نرفتن به همراه امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلامتوبه کرد.

به هر حال؛ علت تاسف این افراد، دلیلی روشن بر باطل بودن آن گروه سمتگر (معاویه و همراهانش) در جنگ با امیرالمؤمنین است؛ زیرا اگر آنها در این جنگ و شورش خود بر حق بودند؛ چه دلیلی برای تاسف خوردن فرزند خلیفه برای جنگ نکردن با آنها وجود دارد.


علاوه بر روایاتی که گذشت روایات دیگر نیز در منابع اهل‌سنت از رسول گرامی اسلام آمده است که فرموده‌اند: یک وجب جدا شدن از توده مردم، موجب خروج از دین اسلام است. این روایات ثابت می‌کند که جنگ کنندگان با امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) موجب جدایی آنها از جماعت مسلمین گشته است و همین نیز موجب خروج آنها از دین اسلام می‌شود.
بخاری و مسلم در صحیحشان می‌نویسند: من فَارَقَ الْجَمَاعَةَ شِبْرًا فَمَاتَ الا مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً.

احمد بن حنبل در مسند خود می‌نویسد: من فارق الجماعة شبرا فقد خلع ربقة الاسلام من عنقه.
هرکس به‌ اندازه یک وجب از جماعت مسلمین جدا شود از دین اسلام خارج شده است.


حاکم نیشابوری در «المستدرک» همین روایت را آورده است و گفته است: ان الشیخین لم یخرجاه وقد روی هذا المتن عن عبدالله بن عمر باسناد صحیح علی شرطهما.
شیخین (بخاری و مسلم) این حدیث را نیاورده‌اند و این متن را عبدالله بن عمر با اسناد خودش بنابر شرط (معیار) شیخین (بخاری و مسلم) روایت کرده است.»
و در جای دیگر از این کتاب آورده است: هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه.
این حدیث؛ بنابر شرط بخاری و مسلم صحیح است؛ ولی آن را نیاورده‌اند.

احمد در جای دیگر می‌نویسد که اگر کسی عهد خود را با امامش بشکند، در قیامت محشور می‌شود؛ در حالی که هیچ حجتی ندارد: من فَارَقَ الْجَمَاعَةَ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً وَمَنْ نَکَثَ الْعَهْدَ فَمَاتَ نَاکِثاً لِلْعَهْدِ جاء یوم الْقِیَامَةِ لاَ حُجَّةَ له.
هرکس از جماعت مسلمبن جدا شود و بمیرد؛ مرده است به مرگ جاهلیت و کسی که که بیعت بشکند و به همان حال بمیرد در روز قبامت هیچ عذر و حجتی ندارد.


طبرانی آورده که اگر کسی از جماعت جدا شوند، هیزم جهنم خواهد شد. فمن فارق الجماعة قیقوس لم تقبل منه صلاة ولا صیام واولئک هم وقود النار.
اگر کسی به مقدار بند کمان از جماعت جدا شود نماز و روزه او مورد قبول نیست و بدن او هیزم جهنّم خواهد بود.

هیثمی بعد از نقل این روایت گفته است: رواه احمد و رجاله ثقات رجال الصحیح خلا علی بن اسحاق السلمی و هو ثقة.
این روایت را احمد نقل کرده است و رجال سند آن راویان صحیح بخاری هستند مگر علی بن اسحاق سلمی که وی ثقه است.

۵.۱ - نتیجه نهائی روایات

با توجه به روایاتی که گذشت، باطل بودن اصحاب جمل، صفین و نهروان ثابت و مجتهد بودن آن‌ها اعتقادی است باطل و مخالف صریح سخن پیامبر خدا. بسیاری از بزرگان اهل‌سنت نیز با توجه به همین روایات همین‌مطلب را استفاده کرده‌اند. ابن حجر عسقلانی تصریح می‌کند اصحاب جمل، صفین و نهروان تجاوزکار بوده‌اند و همانند تیری که از غلاف خارج می‌شود، از دین خارج شده‌اند:
فَائِدَةٌ کانت وَقْعَةُ الْجَمَلِ فی سَنَةِ سِتٍّ وَثَلَاثِینَ وَکَانَتْ وَقْعَةُ صَفِّینَ فی رَبِیعٍ الْاَوَّلِ سَنَةَ سَبْعٍ وَثَلَاثِینَ وَاسْتَمَرَّتْ ثَلَاثَةَ اَشْهُرٍ وَکَانَتْ النَّهْرَوَانُ فی سَنَةِ ثَمَانٍ وَثَلَاثِینَ. قَوْلُهُ «ثَبَتَ اَنَّ اَهْلَ الْجَمَلِ وَصِفِّینَ وَالنَّهْرَوَانِ بُغَاةٌ، هو کما قال وَیَدُلُّ علیه حَدِیثُ عَلِیٍّ اُمِرْت بِقِتَالِ النَّاکِثِینَ وَالْقَاسِطِینَ وَالْمَارِقِینَ رَوَاهُ النَّسَائِیُّ فی الْخَصَائِصِ وَالْبَزَّارُ وَالطَّبَرَانِیُّ وَالنَّاکِثِینَ اَهْلُ الْجَمَلِ لِاَنَّهُمْ نَکَثُوا بَیْعَتَهُ وَالْقَاسِطِینَ اَهْلُ الشَّامِ لِاَنَّهُمْ جَارُوا عن الْحَقِّ فی عَدَمِ مُبَایَعَتِهِ وَالْمَارِقِینَ اَهْلُ النَّهْرَوَانِ لِثُبُوتِ الْخَبَرِ الصَّحِیحِ فِیهِمْ اَنَّهُمْ یَمْرُقُونَ من الدِّینِ کما یَمْرُقُ السَّهْمُ من الرَّمِیَّةِ وَثَبَتَ فی اَهْلِ الشَّامِ حَدِیثُ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ وقد تَقَدَّمَ وَغَیْرُ ذلک من الْاَحَادِیثِ.

جنگ جمل در سال سی و شش و جنگ صفین در ربیع الاول سال سی و هفت بود که سه ماه به طول انجامید، جنگ نهروان نیز در سال سی و هشت هجری اتفاق افتاد.
این سخن رافعی که: «اهل جمل و صفین و نهروان همه متجاوز و ستمگر بودند» گفته درستی است؛ زیرا جنگ با این سه گروه به فرمان پیامبر بوده است که به علی فرمود: با ناکثین و قاسطین و مارقین می‌جنگی، این روایت را نسائی در کتاب خصائص و بزّار و طبرانی نقل کرده‌اند. اهل جمل همان ناکثان هستند که بیعت خودشان را با علی شکستند و قاسطین اهل شام هستند؛ چون علیه حق قیام نموده و از بیعت سرپیچی کردند و مارقین اهل نهروان هستند که در خبر صحیح نیز آمده است که آنان از دین همانند خارج شدن تیر از کمان بیرون می‌روند و درباره اهل شام حدیث رسول خدا درباره عمار ثابت است که فرمود: گروهی متجاوز و ستمگر او را می‌کشند.


۱. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۲، ص۱۰۵، کِتَاب الْزکاة، بَاب وُجُوبِ الزَّکَاةِ وَقَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی وَاَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ.    
۲. صنعانی، عبدالرزاق بن همام، المصنف، ج۱۰، ص۳۰۲، ح۱۹۱۸۵، تحقیق حبیب الرحمن الاعظمی، ناشر:المکتب الاسلامی - بیروت، الطبعة:الثانیة، ۱۴۰۳ه.    
۳. خراسانی، سعید بن منصور، سنن سعید بن منصور، ج۲، ص۳۸۴، ح۲۹۳۲، تحقیق:حبیب الرحمن الاعظمی، ناشر:الدار السلفیة - الهند، الطبعة:الاولی، ۱۴۰۳ه ۱۹۸۲م.    
۴. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۶، ص۳۴۲.    
۵. توبة/سوره۹، آیه۱۰۳.    
۶. ابن تیمیه حرانی، عبد الحلیم، منهاج السنة النبویة، ج۱، ص۵۳۹-۵۳۷، تحقیق:د. محمد رشاد سالم، ناشر:مؤسسة قرطبة، الطبعة:الاولی، ۱۴۰۶ه.    
۷. ابن حزم، علی بن احمد، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، الفصل فی الملل، ج۴، ص۱۲۵، ناشر:مکتبة الخانجی، القاهرة.    
۸. ابن حزم، علی بن احمد، الفصل فی الملل والاهواء والنحل، الفصل فی الملل، ج۴، ص۱۲۵، ناشر:مکتبة الخانجی، القاهرة.    
۹. مائده/سوره۵، آیه۴۴.    
۱۰. مائده/سوره۵، آیه۴۵.    
۱۱. مائده/سوره۵، آیه۴۷.    
۱۲. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۱۱۷، تحقیق علی محمد البجاوی، ناشر:دار الجیل - بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۲ه.    
۱۳. بزار، احمد بن عمرو، البحر الزخار (مسند البزار)، ج۳، ص۲۶ ۲۷، ح۷۷۴، تحقیق:د. محفوظ الرحمن زین الله، ناشر:مؤسسة علوم القرآن، مکتبة العلوم والحکم - بیروت، المدینة الطبعة:الاولی، ۱۴۰۹ ه.    
۱۴. هیثمی، علی بن ابی‌بکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۷، ص۲۳۸، ناشر:دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت - ۱۴۰۷ه.    
۱۵. خطیب بغدادی، احمد بن علی ابوبکر الخطیب، تاریخ بغداد، ج۸، ص۳۳۶، ناشر:دار الکتب العلمیة - بیروت.    
۱۶. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۵، ص۲۲۴، ناشر:مکتبة الثقافة الدینیة بورسعید.    
۱۷. ابویعلی موصلی، احمد بن علی، مسند ابی یعلی، ج۳، ص۱۹۴، ح۱۶۲۳، تحقیق:حسین سلیم اسد، ناشر:دار المامون للتراث - دمشق، الطبعة:الاولی، ۱۴۰۴ ه - ۱۹۸۴م.    
۱۸. دولابی، محمد بن احمد، الکنی و الاسماء، ج۱، ص۳۶۰، ح۶۴۱، تحقیق:ابو قتیبة نظر محمد الفاریابی، ناشر:دار ابن حزم - بیروت/ لبنان، الطبعة:الاولی، ۱۴۲۱ ه ۲۰۰۰م.    
۱۹. شاشی، هیثم بن کلیب، مسند الشاشی، ج۱، ص۳۴۲، ح۳۲۲، تحقیق:د. محفوظ الرحمن زین الله، ناشر:مکتبة العلوم والحکم - المدینة المنورة، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۰ه.    
۲۰. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۱۰، ص۹۱، ح۱۰۰۵۳، تحقیق:حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر:مکتبة الزهراء - الموصل، الطبعة:الثانیة، ۱۴۰۴ه - ۱۹۸۳م.    
۲۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۳۸، تحقیق وتعلیق شیخ محمد باقر محمودی، ناشر:مؤسسة الاعلمی للمطبوعات - بیروت - لبنان، الطبعة الاولی، ۱۳۹۴ ه. - ۱۹۷۴ م.    
۲۲. نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۵۰، ح۴۶۷۴، تحقیق:مصطفی عبد القادر عطا، ناشر:دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۱ه - ۱۹۹۰م.    
۲۳. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۱۱۷، تحقیق علی محمد البجاوی، ناشر:دار الجیل - بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۲ه.    
۲۴. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۱۱۷، تحقیق علی محمد البجاوی، ناشر:دار الجیل - بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۲ه.    
۲۵. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۱۱۷، تحقیق علی محمد البجاوی، ناشر:دار الجیل - بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۲ه.    
۲۶. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۹، ص۴۷، ح۷۰۵۴، بَاب قَوْلِ النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سَتَرَوْنَ بَعْدِی اُمُورًا تُنْکِرُونَهَا، الناشر:دار طوق النجاة الطبعة:الأولی، ۱۴۲۲ه.    
۲۷. نیشابوری قشیری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۷۷، ح۱۸۴۹، تحقیق:محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر:دار احیاء التراث العربی - بیروت.    
۲۸. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۲۸، ص۴۰۴، الناشر:مؤسسة الرسالة، الطبعة:الأولی، ۱۴۲۱ ه - ۲۰۰۱ م.    
۲۹. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۵، ص۱۴۸، تحقیق:احمد محمد شاکر وآخرون، ناشر:دار احیاء التراث العربی - بیروت.    
۳۰. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۲۰۳، تحقیق:مصطفی عبد القادر عطا، ناشر:دار الکتب العلمیة بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۱ه - ۱۹۹۰م.    
۳۱. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۱ ص۵۸۲، تحقیق:مصطفی عبد القادر عطا، ناشر:دار الکتب العلمیة بیروت، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۱ه - ۱۹۹۰م.    
۳۲. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۲۴، ص۴۵۹، حدیث ۱۵۶۹۳، الناشر:مؤسسة الرسالة، الطبعة:الأولی، ۱۴۲۱ ه - ۲۰۰۱ م.    
۳۳. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۳، ص۳۰۲، تحقیق:حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر:مکتبة الزهراء - الموصل، الطبعة:الثانیة، ۱۴۰۴ه - ۱۹۸۳م.    
۳۴. هیثمی، علی بن ابی‌بکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۵، ص۲۱۷، ناشر:دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت - ۱۴۰۷ه.    
۳۵. ابن حجرعسقلانی، احمد بن علی، تلخیص الحبیر فی احادیث الرافعی الکبیر، ج۴، ص۸۴.    



موسسه ولی‌عصر، برگرفته از مقاله «آیا امیرمؤمنان (ع) به دستور رسول خدا (ص) با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگیده است؟».    






جعبه ابزار