جرهم (دانشنامهحج)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جرهم نام قبیلهی بزرگی در
عربستان قبل از
اسلام بوده که اول در
یمن سکونت داشتند بعد به
مکه مهاجرت نموده و در آن ساکن شدند. یکی از دختران جرهمی با
حضرت اسماعیل (علیهالسلام) ازدواج نمود. این قبیله سالها ریاست مکه و
کعبه را در دست داشتند و در اثر جنگها و بیماریها از بین رفتند.
جرهم از مشهورترین قبایل قَحطانی یمن در روزگار کهن است که پس از مهاجرت به مکه، تا چند سده زمامدار مکه و متولی امور کعبه بوده است. جرهم را واژهای
عربی دانستهاند؛ اما ابن کلبی آن را معرب ذُرهم میداند.
ابن سعد و
طبری نام جرهم را هَذرم نوشته است.
این واژه در
تورات به شکل هدورام (Hadoram) آمده است.
در باره [اسلام]]، آگاهیهای دقیق و روشن و درخور اطمینانی در دست نیست. گزارشهای موجود در منابع تاریخی، حدیثی، و تفسیری در این زمینه، پراکنده و اسطورهای و گاه متعارض هستند. از اینرو، به پشتوانه آنها نمیتوان تصویری روشن و دقیق از قبایل ساکن و چیره بر مکه و
حجاز و متولیان و متصدیان کعبه مانند
بنیاسماعیل، جرهم،
عمالقه و
خزاعه به دست داد. تصویر ارائه شده در این مقاله در باره جرهم، رهاورد ساماندهی گزارشهای منابع در زمینه این قبیله است که همه آنها از ارزش یکسان برخوردار نیستند.
در منابع اسلامی، از دو قبیله عربی اصیل (عاربه)
و متفاوت به نام جرهم اول و جرهم دوم یاد شده است. از تاریخ جرهم اول، آگاهی چندان در دست نیست. به ادعای تاریخنگاران عرب، آنان از نسل
سام بن نوح بودند که در دوره
عاد و
ثمود میزیستند و سپس منقرض شدند. از اینرو، آنان را عرب بائده (منقرض شده) خواندهاند.
شماری از مفسران ذیل آیه۴۰ سوره هود و آیه ۱۱۹سوره شعرا
که در آنها
خداوند به شمار اندک
مؤمنان و نجات یافتگان همراهِ نوح اشاره دارد، به پشتوانه روایتی از
ابن عباس، یکی از هشتاد فرد حاضر در
کشتی را جرهمی دانستهاند.
جرهم دوم به جرهم، فرزند
یا نبیره
قحطان (معرب یقطن)
نیای اعلای عرب جنوبی
و از بازماندگان سام
بن نوح
منتسب هستند. این قبیله در تمایز با جرهم اول، به جرهم قحطانی شهرت یافت. بعدها برخی برای کاستن منزلت جرهمیان، پدرِ جرهم را از فرشتگان گناهکار و رانده شده خداوند دانستند.
مادر جرهم را زنی از عمالقه شناساندهاند.
مجموعه بزرگ بنییَعْرُب
بن قحطان با دو شاخه گسترده خود به نام
حِمْیَر و
کَهْلان از بزرگترین قبایل همعرض جرهم به شمار میآید.
جرهمیان که در آغاز در یمن سکونت داشتند، سالها پیش از
میلاد مسیح به حجاز
مهاجرت کردند و نخست در
تِهامه در غرب مکه و یا
ذیالمجاز و
عرفات در ۲۳ کیلومتری شرق مکه
و سپس در نزدیکی
زمزم مسکن گزیدند.
با گسترش جمعیت تیرههای قحطانی یمن و اختلاف سخت آنان بر سر ریاست و قدرت، جرهمیها ناگزیر شدند یمن را ترک کنند و در حجاز مستقر شوند.
برخی خشکسالی در یمن
و بعضی انقراض سلطه عمالقه در حجاز به دست یعرب
بن قحطان، برادر جرهم، و واگذاری حکومت این سرزمین به جرهم
را از دیگر عوامل این مهاجرت شمردهاند. برخی انقراض عمالقه به دست جرهم را در دورههای پسین حضورِ این قبایل در مکه در نبردی نزدیک مکه دانستهاند.
روایات در باره شیوه سکونت جرهم در مکه نیز متفاوت و گاه متناقض هستند. به گزارشی، پس از سکونت هاجر و اسماعیل در مکه و جوشش چشمه زمزم، جرهمیان که پیشتر در پیرامون مکه ساکن بودند، به رهبری
مَُضاض بن عمرو از
هاجر اجازه خواستند تا در کنار زمزم که در آن روزگار ساکنی نداشت، سکنا گزینند.
اما هاجر سکونت قطعی آنان را وابسته به اجازه
حضرت ابراهیم(علیهالسلام) دانست. بدینسان، جرهمیان چادرهای خود را در آنجا برپا کردند و با بازگشت ابراهیم به مکه و خشنودی او از همسایگی جرهم، سکونت خود را در مکه قطعی نمودند. در این میان، هریک از جرهمیان نیز با اهدای یک یا دو
گوسفند به
اسماعیل، رابطه خود با خاندان ابراهیم را استوار کردند.
به گزارش
مسعودی، پس از جوشش زمزم، نخست عمالقه و سپس جرهم با اجازه هاجر کنار زمزم ساکن شدند.
گمان میرود تاریخنگاران در پرداختن به جرهم و روابطشان با اسماعیل و هاجر، به قصهپردازی روی آوردهاند؛ زیرا ابراهیم و اسماعیل برای آنان شناخته شده نبودند تا حرمت و شان آنها را نگه دارند و برای بهرهگیری از آب زمزم منتظر اجازه هاجر و ابراهیم باشند؛ به ویژه آن که هنوز کعبه ساخته نشده و نهاد حج تاسیس نشده بود. وانگهی سکونت جرهمیان پس از مهاجرت آن قدر برایشان حیاتی بود که برای دسترسی به آب به اجازه یک زن اهمیتی نمیدادند.
بعدها جرهمیان دختری از خود را به ازدواج اسماعیل درآوردند. برخی هر دو همسر اسماعیل را جرهمی میدانند و بر این باورند که پس از
طلاق همسر اول، به سفارش پدرش با رِعله یا سیده یا حیفاء دختر مضاض
بن عمرو
و یا سامه دختر مهلهل
بن سعد جرهمی
ازدواج کرد و از او صاحب ۱۲
پسر شد.
این روایات مبنای فضیلتتراشی برای جرهمیان شد. برخی باور دارند که هر گاه مردی قریشی شایسته امامت یافت نشود، باید مردی کنانی و سپس یکی از فرزندان اسماعیل را برگزید و اگر هیچ یک از اینان یافت نشود، باید فردی از جرهم به سبب آن که اسماعیل داماد آنان است، انتخاب گردد.
در نسلهای پسین نیز ازدواجهایی میان جرهمیان و فرزندان اسماعیل صورت گرفت. همسران
مَعد بن عَدنان،
نَزار بن معد،
مُضر بن نزار و
مالک بن نضر،
بزرگ
کنانه و از نیاکان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، را زنانی از جرهم دانستهاند.
زبان و گویش جرهم مورد اختلاف تاریخنگاران است. برخی زبان جرهمیان را عربی
و آنان را فصیحترین عرب شمردهاند
و بر این باورند که اسماعیل به زبان
سُریانی سخن میگفت و بر اثر همزیستی با جرهم عربی را از آنان فراگرفت.
در برابر این دیدگاه، گروهی با تعصبورزی به عرب بودن اسماعیل و بدون توجه به خاستگاه یمنی جرهمیان، مدعی شدهاند که زبان جرهمیان
عبرانی بوده
و هیچگاه عربی نبوده و اسماعیل از نخست به زبان عربی سخن میگفته
یا این زبان را از
جبرئیل (علیهالسّلام) فراگرفته است. در این میان، به روایتی از ابن عباس استناد میکنند که اسماعیل نخستین کسی بوده که به زبان عربی سخن گفته است.
تقابل این دو نظر را نتیجه تعصبات قحطانیان (دیدگاه اول) و نَزاریان (دیدگاه دوم) دانستهاند.
بعضی زبان جرهمیان را عربی دانستهاند؛ اما آن را متفاوت از زبان
قرآن شمردهاند.
در برابر، ابن بریده، مقصود از لسان عربی در آیه «بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبینٍ»
سوره شعراء آیه ۱۹۵
را زبان جرهمیان دانسته است.
خداوند در این آیه به نزول قرآن به زبان عربی روشن تصریح دارد.
از برخی واژگان جرهم در قرآن یاد کردهاند که از آن میان، میتوان به «اَلّا تَعولُوا» در آیه ۳
سوره نساء،
«باءُوا» در آیه ۹۰
سوره بقره و «یَیْاَسِ» در آیه۳۱
سوره رعد اشاره کرد.
سیوطی از ۲۵ واژه جرهمی به کار رفته در قرآن نام برده است.
با مرگ
نابت بن اسماعیل، اداره امور کعبه از دست فرزندان اسماعیل بیرون گشت و به دست جرهم افتاد.
از مضاض
بن عمرو
یا
حارث بن مضاض به عنوان نخستین سران جرهمی متولی کعبه یاد کردهاند.
یعقوبی بر خلاف دیگران، بر این باور است که جرهمیان به احترام فرزندان اسماعیل، امور کعبه را به آنان واگذار کردند.
پس از سلطه جرهمیان بر مکه، آنان برای تحقق حاکمیت مطلق خود بر مکه، با عمالقه که در آنجا میزیستند، به نبرد برخاستند و پس از پیروزی بر آنان حکومت سیصد
یا ششصد ساله
بر مکه را آغاز کردند. در منابع از دو نبرد میان جرهم و عمالقه سخن رفته است. در نخستین درگیری، عمالقه بر جرهم غلبه یافت؛ اما در نبرد دوم جرهم پیروز شد.
پیروزی جرهمیان تا مدتی مبدا تاریخ
عدنانیان بود.
جرهم برای گسترش قلمرو خود، با قبیلهای دیگر با نام
قطوراء که پایین مکه میزیستند، نیز به نبرد پرداخت و آنان را شکست داد.
دینوری از نبردی میان جرهم و بنو معتمر که با هدف اقامت در مکه به آن جا مهاجرت کرده بودند، یاد نموده است.
نبرد دیگر جرهم با یهودیانی بود که از شمال به سوی مکه آمده بودند. در این نبرد، حارث
بن مضاض توانست بر
یهودیان غلبه نماید.
طبری نیز از درگیری حارث
بن مضاض با یهودیان سخن گفته است. در این نبرد، بسیاری از جرهمیان کشته شدند.
در روند مهاجرت قبایل
ازدی از یمن به مناطق مرکزی و شمالی
شبه جزیره، جرهمیان با چالشی تازه روبهرو شدند. بخشی از ازدیان جنوب با هدف سکونت در مکه، به رهبری
ثعلبة بن عامر به نبرد با جرهم برخاستند؛ ولی شکست خوردند.
در پی این شکست، برخی از آنان که بعدها به
خزاعه شهرت یافتند، با پذیرش حاکمیت جرهم، در پیرامون مکه ساکن شدند و به تدریج روابط خویشاوندی با آنان برقرار کردند. بعدها ایشان به رهبری
عمرو بن لحی که مادری جرهمی داشت و مدعی
پردهداری کعبه بود، به نبرد با جرهم پرداختند و به حاکمیت آنان پایان دادند.
به گزارشی، همراهی بنیبکر، از اسلاف قریش و فرزندان اسماعیل، با
خزاعه را میتوان از دلیلهای شکست جرهمیان دانست. نیز آوردهاند که پیش از نبرد با خزاعه، هشتاد تن از مردان جرهم بر اثر ابتلا به عذاب خداوند (خونریزی از دماغ و دملهای چرکین) مردند و بدین سان، از قدرت نظامی آنان کاسته شد.
در باره عدم مشروعیت حاکمان جرهمی که به عذاب و انقراض ایشان انجامید، مطالبی افسانهگون آوردهاند تا کار
بنیبکر و خزاعه را توجیه کنند. هتک حرمت
کعبه به دست جرهم را عامل درگیری خزاعه و بنیبکر شمردهاند. افسانه زنای دو تن از جرهم به نام اُساف و نائله درون کعبه که به سنگ شدن آنان انجامید
و نیز سرقت پنج جرهمی از هدایا و نذورات کعبه که بر اثر سقوط یکی از دزدان درون چاهِ محل نگهداری اموالِ کعبه، ناکام ماند،
از جمله این موارد شمرده شده است. نیز آوردهاند که جرهمیان به حاجیان و مسافران ستم میکردند. اینان که تا پیش از غلبه بر قطوراء در
قعیقعان در بالای مکه ساکن بودند، همراه قَطوراء که در اجیاد در پایین مکه سکنا داشتند، از اموال افرادی که از سمت آنان وارد مکه میشدند، عُشریه میگرفتند. پس از غلبه جرهم بر قطوراء، ظلم جرهم فزونی یافت.
از این نبرد به عنوان نخستین «بغی» در مکه نام بردهاند.
در این میان، هشدارهای مضاض، حاکم جرهمی، مانع کارهای آنان نشد. او مردم خود را از حرمتشکنی حرَم و ظلم به وارد شدگان و پناه آورندگان به حرم پرهیز داد و سرنوشت عمالقه را که به سبب استخفاف حرم و ستم به مردم به اراده خداوند نابود شدند، یادآوری کرد. اما جرهمیان مال و
سلاح خود را به رخ کشیدند و خود را از آنرو که برترین عرب هستند، شکستناپذیر پنداشتند.
ریشه داشتن پیمان
حلف الفضول در دوران جرهم که با هدف حمایت از مظلومان، میان چند تن از جوانمردان جرهم بسته شده بود،
از رواج ظلم در این دوره حکایت دارد.
مضاض
بن عمرو، واپسین حاکم جرهم پیش از نبرد با خزاعه، در مخالفت با این جنگ، همراه نزدیکانش از صحنه درگیری خارج شد
و به دره قَنَوْنَی/قنونا از درههای سَرات میان مکه و یمن رفت.
از اینرو،
عمرو بن حارث بن مضاض رهبری جرهمیان باقیمانده را در نبرد با خزاعه بر عهده گرفت.
وی پس از شکست و هنگام گریز از مکه، دو آهوی طلایی را که به گمان
مسعودی، به دست
ساسان، نیای بزرگ ساسانیان ایران، به کعبه اهدا شده بود،
همراه اشیایی دیگر از جمله پنج
شمشیر،
چند
زره و چندین جامه فاخر
در چاه
زمزم انداخت و این
چاه را با خاک پنهان کرد. این اشیاء بعدها در پی بازکاوی چاه زمزم به دست
عبدالمطلب کشف شد.
برخی از دفن
حجرالاسود به دست جرهمیان در این هنگام و کشف آن از جانب
قُصی بن کلاب یاد کردهاند.
شکست جرهم و اخراج از مکه را در اوایل سده ۳
یا ۴م.
دانستهاند. در پی این رویداد، مضاض
بن عمرو، رئیس جرهم که در مخالفت با این نبرد از مکه بیرون شده بود، از خزاعه درخواست کرد تا به مکه بازگردد. ولی این بار خزاعیان از ورود او و دیگر جرهمیان جلوگیری و آنان را به مرگ تهدید نمودند.
آن دسته از جرهمیان که توانستند از این کشتار جان سالم به در ببرند، همراه رئیس خود به سرزمین
جهینه یا
عسیر در جنوب شبه جزیره و در منطقه یمن
رفتند؛ ولی در آنجا همگی بر اثر
سیل نابود شدند.
طبری از شکست و نابودی جرهم به دست
مَعَد بن عدنان، از نوادگان
اسماعیل و نیاکان
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، حکایت کرده است.
یعقوبی باور دارد که فروپاشی سلطه جرهم از هنگام اُدَد، پدر عدنان، آغاز شد.
به احتمال، این گزارشها در صدد بیان این واقعیت هستند که مقدمات شکست جرهم از دوره معد یا اُدَد فراهم گشت.
به گزارش ابن هشام،
بشر بن حارث جرهمی واپسین زمامدار جرهمی کعبه بود که پس از پیوستن به
سلیمان نبی (حک: ۹۷۰-۹۲۸ ق. م.) به فرمان او حکومت را به نوادگان اسماعیل سپرد.
در گزارشی، از نابودی جرهم به دست دوس العتق یاد شده است. بر پایه این گزارش، پس از مرگ
نبوکد نصر، پادشاه
بابل (حک: ۵۶۱-۶۰۵ق. م.) که پیش از آن در نبردی عربها را شکست داد، معد
بن عدنان همراه پیامبران
بنیاسرائیل برای انجام
حج به مکه آمد. وی در این
سفر، در باره بازماندگان جرهمیانی که به رهبری حارث
بن مضاض با دوس العتق جنگیده و کشته شده بودند، سؤال کرد.
پایان یافتن حکومت جرهم و اخراج آنان از مکه، تا مدتی از سوی فرزندان معد
بن عدنان مبدا تاریخ به شمار میرفت.
ابن خلدون از ۱۱حاکم جرهمی یاد کرده است:
جرهم بن قحطان،
عبد یالیل بن جرهم،
عبدالمدان بن جرهم (
عبدالمدان بن عبد یالیل)،
نُفَیلة بن عبدالمدان،
عبدالمسیح بن نفیله،
مُضاض بن عبدالمسیح (معاصر با اسماعیل)،
حرث بن مضاض،
جرهم بن عبد یالیل،
عمرو بن حرث بن مضاض،
بشیر بن حرث،
مضاض بن عمرو بن مضاض.
این حاکمان تا مدتی تابع حکومت
بنییعرب، عموزادگان خود، در یمن بودند.
یعقوبی نیز با اختلاف فراوان به نام حاکمان پس از حرث
بن مضاض اشاره کرده است.
به گزارش از همدانی، قبرهای شاهان جرهم در
دوحة الزیتون نزدیک مکه قرار داشت.
ابن کثیر به قبور شاهان جرهم در غاری نزدیک مکه اشاره دارد که به دست
عبدالله بن جَدعان، بزرگ تیره بنیتیم، کشف شد و
عبدالله اشیای گرانبهای آن را برداشت.
شواهدی از وجود برخی جرهمیان در بخشهایی از جزیرة العرب پس از پایان حکومت جرهم حکایت دارد.
بلاذری آنگاه که از رانده شدن
یهودیان بیت المقدس به دست نبوکد نصر و گریز آنان به سوی
یثرب یاد میکند، از حضور برخی جرهمیان در یثرب گزارش میدهد.
از پیشینه اعتقادی جرهم گزارشی در دست نیست. در گزارشی، از همکاری جرهم با ابراهیم (علیهالسّلام) در ساخت کعبه سخن رفته است.
با دعوت ابراهیم به
توحید و
حج در سه سفر خود به مکه، جرهمیان این دعوتها را اجابت کردند
و با او و اسماعیل حج گزاردند.
شماری از مفسران از اسماعیل به عنوان پیامبر جرهم یاد کردهاند.
ابن کلبی نیز در تفسیر آیه۵۴
سوره مریم به این امر اشاره دارد:
«وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ اِسْماعیلَ اِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا. و در این کتاب، از اسماعیل یاد کن که به وعده خود وفادار و فرستاده خدا و پیامبر بود». منابع از وجود تلبیهای ویژه برای جرهمیان هنگام حج گزارش دادهاند.
حاکمان جرهمی آن گاه که کعبه دومین بار بر اثر رویدادهای طبیعی ویران شد، آن را بازسازی کردند
و برای کعبه دری با دو لنگه و
قفل ساختند.
مسعودی این بازسازی را در حکومت حارث
بن مضاض اصغر، واپسین حاکم جرهمی، دانسته است.
آوردهاند که حاکمان جرهم نخستین کسانی بودند که بر کعبه
پرده پوشاندند.
بعدها با روی کار آمدن
خزاعیان، هنگامی که رهبر خزاعه میکوشید تا
بتپرستی را در مکه رواج دهد، مردی جرهمی تغییر
دین ابراهیم و ترویج بتپرستی را به دست وی ستمکاری خواند.
گزارشی از پرستش اجرام آسمانی همچون سیاره مشتری از سوی جرهم حکایت دارد.
با توجه به پراکندگی جمعیتی جرهم پس از فروپاشی حکومت آنان، از واکنش نخستین بازماندگان جرهم در برابر ظهور پیامبر اسلام گزارشی در دست نیست. در این میان، تنها از چند گزارش میتوان به اسلام برخی از جرهمیان و ارتباط آنان با پیامبر پی برد. برخی از صحابهنگاران از
آسیه دختر فَرَج که در حُجون نزدیک مکه میزیسته، یاد کرده و او را صحابی پیامبر شمردهاند.
نیز قبیلهای ناشناخته با نام بنیسامر که تنها در شماری از منابع فقهی از آنان یاد شده، به جرهم نسبت داده شده است. اینان که به زنبورداری اشتغال داشتند، یکدهم محصول خود را به عنوان مالیات به پیامبر میپرداختند؛ ولی در دوره خلافت
عمر، از پرداخت آن سر باززدند.
بنیلِحیان که آنان را از بقایای جرهم دانستهاند،
در
صفر سال
چهارم ق. ضمن به شهادت رساندن پنج تن از یاران پیامبر و اسارت دو تن دیگر و سپس فروش اسیران به قریش که به شهادتشان انجامید، تا مدتی مورد لعن و
نفرین پیامبر بودند.
شماری از مفسران در شان نزول آیه ۱۲۸ سوره
آل عمرانبه نفرین ایشان در حق بنیلحیان اشاره کردهاند:
«لَیْسَ لَکَ مِنَ الْاَمْرِ شَیْءٌ اَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ اَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَاِنَّهُمْ ظالِمُونَ. هیچ اختیاری
باره عفو کافران یا مؤمنان
برای تو نیست؛ مگر این که خدا بخواهد آنها را ببخشد یا مجازات کند؛ زیرا آنها ستمکارانند».
رسول خدا در جمادی الاولی سال
پنجم ق. یا
ربیع الاول سال
ششم ق. به انتقام خون شهیدان رجیع، با ۲۰۰ سوار به سوی بنیلحیان حرکت کرد؛ ولی آنان با آگاهی از حرکت پیامبر، به کوهها گریختند. از اینرو، مسلمانان بدون درگیری به مدینه بازگشتند.
کتاب اخبار جرهم از
هشام بن محمد بن سائب کلبی و کتاب جرهم از محدث شیعی
ابراهیم بن سلیمان خزاز کوفی (م،
۳۱۰ق) از جمله کتبی هستند که در باره سرگذشت جرهم نگاشته شدهاند.
نیز داستانهای
عبید بن شریه جرهمی که روزگار پیامبر را درک نمود و بعدها نیز گزارشهای پیشینیان را برای
معاویه حکایت کرد، با نام «اخبار عبید
بن شریه الجرهمی فی اخبار الیمن و اشعارها و انسابها» همراه با کتاب
التیجان ابن هشام چاپ شده است. از اینرو، عبید را نخستین نویسنده عرب دانستهاند.
۱. الاتقان: سیوطی (م۹۱۱ق)، به کوشش مندوق، لبنان، دار الفکر، ۱۴۱۶ق.
۲. اثارة الترغیب: محمد
بن اسحق خوارزمی (م۸۲۷ق)، به کوشش ذهبی، مکه، مکتبة نزار مصطفی باز، ۱۴۱۸ق.
۳. الاخبار الطوال: ابن داود دینوری (م۲۸۲ق)، به کوشش عبدالمنعم، قم، الرضی، ۱۴۱۲ق.
۴. اخبار مکه: ازرقی (م۲۴۸ق)، به کوشش رشدی صالح، مکه، مکتبة الثقافه، ۱۴۱۵ق.
۵. اخبار مکه: فاکهی (م۲۷۹ق)، به کوشش ابن دهیش، بیروت، دار خضر، ۱۴۱۴ق.
۶. اسباب النزول: واحدی (م۴۶۸ق)، به کوشش کمال بسیونی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۱ق.
۷. الاستغاثه: ابوالقاسم کوفی (م۳۵۲ق).
۸. اسد الغابه: ابن اثیر (م۶۳۰ق)، بیروت، دار الکتاب العربی.
۹. الاصابه: ابن حجر عسقلانی (م۸۵۲ق)، به کوشش علی معوض و عادل عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
۱۰. الاعلاق نفیسه: ابن رسته (م. قرن۳ق)، بیروت، دار صادر، ۱۸۹۲م.
۱۱. الاعلام باعلام بیت الله الحرام: محمد
بن احمد نهروالی (م۹۹۰ق)، به کوشش هشام عبدالعزیز، مکه، المکتبة التجاریه، ۱۴۱۶ق.
۱۲. الاعلام: زرکلی (م۱۳۹۶ق)، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۹۷م.
۱۳. الاغانی: ابوالفرج اصفهانی (م۳۵۶ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۵ق.
۱۴. امتاع الاسماع: مقریزی (م۸۴۵ق)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق.
۱۵. الانباه علی قبائل الرواة: ابن عبدالبر (م۴۶۳ق)، به کوشش الابیاری، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۵ق.
۱۶. انساب الاشراف: بلاذری (م۲۷۹ق)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق.
۱۷. الانساب: عبدالکریم سمعانی (م۵۶۲ق)، به کوشش عبدالرحمن، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، ۱۳۸۲ق.
۱۸. بحار الانوار: مجلسی (م۱۱۱۰ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
۱۹. البحر المحیط: ابوحیاناندلسی (م۷۵۴ق)، به کوشش عادل احمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۲ق.
۲۰. البدء و التاریخ: مطهر مقدسی (م۳۵۵ق)، بیروت، دار صادر، ۱۹۰۳م.
۲۱. البدایة و النهایه: ابن کثیر (م۷۷۴ق)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق.
۲۲. البلدان: ابن فقیه (م۳۶۵ق)، به کوشش یوسفهادی، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۱۶ق.
۲۳. تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م۸۰۸ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۱ق.
۲۴. تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): طبری (م۳۱۰ق)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۳ق.
۲۵. تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م۵۷۱ق)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق.
۲۶. تاریخ مکة المشرفه: محمد ابن ضیاء (م۸۵۴ق)، به کوشش عدوی، مکه، المکتبة التجاریة مصطفی احمد الباز، ۱۴۱۶ق.
۲۷. تاریخ مکه: احمد سباعی (م۱۴۰۴ق)، نادی مکة الثقافی، ۱۴۰۴ق.
۲۸. تاریخ الیعقوبی: احمد
بن یعقوب (م۲۹۲ق)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق.
۲۹. التبیان: طوسی (م۴۶۰ق)، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
۳۰. تفسیر ابن ابیحاتم (تفسیر القرآن العظیم): ابن ابیحاتم (م۳۲۷ق)، به کوشش اسعد محمد، بیروت، المکتبة العصریه، ۱۴۱۹ق.
۳۱. تفسیر العز
بن عبدالسلام: عزالدین عبدالسلام (م۶۶۰ق)، به کوشش
عبدالله بن ابراهیم، بیروت، دار ابن حزم، ۱۴۱۶ق.
۳۲. تفسیر القمی: قمی (م۳۰۷ق)، به کوشش الجزائری، قم، دار الکتاب، ۱۴۰۴ق.
۳۳. التفسیر الوسیط: وهبة زحیلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۱ق.
۳۴. تفسیر ثعلبی (الکشف و البیان): ثعلبی (م۴۲۷ق)، به کوشش ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق.
۳۵. تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن): قرطبی (م۶۷۱ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق.
۳۶. تفسیر مقاتل
بن سلیمان: (م۱۵۰ق)، به کوشش
عبدالله محمود شحاته، بیروت، التاریخ العربی، ۱۴۲۳ق.
۳۷. التفسیر الوسیط: وهبة زحیلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۲۱ق.
۳۸. التنبیه و الاشراف: مسعودی (م۳۴۵ق)، بیروت، دار صعب.
۳۹. التیجان فی ملوک حمیر: وهبة
بن منبه، صنعاء، مرکز الدراسات الیمنیه.
۴۰. جامع البیان: طبری (م۳۱۰ق)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق.
۴۱. جمهرة اللغه: ابن درید (م۳۲۱ق)، به کوشش رمزی بعلبکی، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۸۷م.
۴۲. حقائق التاویل: شریف رضی (م۴۰۶ق)، با شرح کاشف الغطاء، بیروت، دار المهاجر.
۴۳. الدر المنثور: سیوطی (م۹۱۱ق)، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۶۵ق.
۴۴. رجال النجاشی: نجاشی (م۴۵۰ق)، به کوشش شبیری زنجانی، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۸ق.
۴۵. روح المعانی: آلوسی (م۱۲۷۰ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
۴۶. روض الجنان: ابوالفتوح رازی (م۵۵۴ق)، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۵ش.
۴۷. السنن الکبری (سنن النسائی): نسائی (م۳۰۳ق)، به کوشش عبدالغفار و سید کسروی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۱ق.
۴۸. السیرة النبویه: ابن هشام (م۲۱۳ق/۲۱۸ق)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، دار المعرفه.
۴۹. شرح نهج البلاغه: ابن میثم بحرانی (م۶۷۹ق)، به کوشش یوسف علی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۲ق.
۵۰. شفاء الغرام: محمد فاسی (م۸۳۲ق)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۱ق.
۵۱. الصافی: الفیض کاشانی (م۱۰۹۱ق)، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۲ق.
۵۲. صبح الاعشی: احمد قلقشندی (م۸۲۱ق)، به کوشش زکار، دمشق، وزارة الثقافه، ۱۹۸۱م.
۵۳. صحیح ابن حبان: علی
بن بلبان فارسی (م۷۳۹ق)، به کوشش الارنؤوط، الرساله، ۱۴۱۴ق.
۵۴. صحیح البخاری: بخاری (م۲۵۶ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۱ق.
۵۵. الطبقات الکبری: ابن سعد (م۲۳۰ق)، بیروت، دار صادر.
۵۶. طبقات فحول الشعراء: محمد
بن سلام جمحی (م۲۳۲ق)، به کوشش محمود شاکر، قاهره، مطبعة المدنی.
۵۷. عمدة القاری: عینی (م۸۵۵ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
۵۸. الغارات: ابراهیم الثقفی کوفی (م۲۸۳ق)، به کوشش المحدث، بهمن، ۱۳۵۵ش.
۵۹. فتح الباری: ابن حجر عسقلانی (م۸۵۲ق)، بیروت، دار المعرفه.
۶۰. فتوح البلدان: بلاذری (م۲۷۹ق)، بیروت، دار الهلال، ۱۹۸۸م.
۶۱. الفقه علی المذاهب الاربعه: عبدالرحمن جزیری (م۱۳۶ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۴ق.
۶۲. الفهرست: طوسی (م۴۶۰ ق)، به کوشش قیومی، نشر الفقاهه، ۱۴۱۷ق.
۶۳. فی تاریخ الادب الجاهلی: علی جندی، دار التراث، ۱۴۱۲ق.
۶۴. فی التعریب و المعرب:
عبدالله بن بری مقدسی (م۵۸۲ق)، به کوشش سامرائی، بیروت، الرساله.
۶۵. قصة الادب فی الحجاز:
عبدالله عبدالجبار و محمد عبدالمنعم، مکتبة الکلیات الازهریه.
۶۶. قلب جزیرة العراب: فؤاد حمزه، المطبعة السلفیه، ۱۳۵۲ق.
۶۷. الکامل فی التاریخ: علی ابن اثیر (م۶۳۰ق)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق.
۶۸. کتاب الحیوان: جاحظ (م۲۵۵ق)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۴ق.
۶۹. کتاب مقدس: ترجمه: فاضل خان همدانی، ویلیام گلن، هنری مرتن، تهران، اساطیر، ۱۳۸۰ش.
۷۰. المبسوط: سرخسی (م۴۸۳ق)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق.
۷۱. مجانی الادب فی حدائق العرب: رزق الله
بن یوسف شیخو (م۱۳۴۶ق)، بیروت، مطبعة الآباء الیسوعیین، ۱۹۱۳م.
۷۲. مجمع البیان: طبرسی (م۵۴۸ق)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۱۵ق.
۷۳. مروج الذهب: مسعودی (م۳۴۶ق)، به کوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، ۱۴۰۹ق.
۷۴. المسالک و الممالک: ابوعبید بکری (م۴۸۷ق)، به کوشش ادریان فان لیوفن واندری فیری، دار الغرب الاسلامی، ۱۹۹۲م.
۷۵. المستدرک علی الصحیحین: حاکم نیشابوری (م۴۰۵ق)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق.
۷۶. المصنّف: ابن ابیشیبه (م۲۳۵ق)، به کوشش سعید محمد، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.
۷۷. المعارف: ابن قتیبه (م۲۷۶ق)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، الرضی، ۱۳۷۳ش.
۷۸. المعالم الاثیره: محمد محمد حسن شراب، بیروت، دار القلم، ۱۴۱۱ق.
۷۹. معجم الادباء: یاقوت حموی (م۶۲۶ق)، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
۸۰. معجم البلدان: یاقوت حموی (م۶۲۶ق)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م.
۸۱. معجم قبائل العرب: عمر کحّاله، بیروت، الرساله، ۱۴۰۵ق.
۸۲. معرفة الصحابه: ابونعیم اصفهانی (م۴۳۰ق)، به کوشش العزازی، ریاض، دار الوطن، ۱۴۱۹ق.
۸۳. المغازی: واقدی (م۲۰۷ق)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق.
۸۴. المفصل: جواد علی، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۷۶م.
۸۵. المنتظم: ابن جوزی (م۵۹۷ق)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق.
۸۶. المنمق: ابن حبیب (م۲۴۵ق)، به کوشش احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۰۵ق.
۸۷. نهایة الارب: احمد نویری (م۷۳۳ق)، قاهره، دار الکتب و الوثائق، ۱۴۲۳ق
سیدعلی خیرخواه علوی، دانشنامه حج و حرمین شریفین، برگرفته از مقاله «جرهم»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۱/۶/۹.