تَخْضَعْن (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تَخْضَعْن:(فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ) «تَخْضَعْن» در اصل از مادّۀ «
خضع و
خضوع» گرفته شده و به معنى «فروتنى، نرمى و نازكى و فرمانبردارى كردن» است، خضع بالقول «به نرمى و نازكى سخن گفتن» است.
به موردی از کاربرد «تَخْضَعْن» در
قرآن، اشاره میشود:
(يا نِساء النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّساء إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَّعْروفًا) «اى همسران
پیامبر! شما همچون يكى از زنان عادى نيستيد اگر
تقوا پيشه كنيد؛ پس به گونهاى هوسانگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما
طمع كنند، و سخن شايسته بگوييد.»
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرمایند:
(فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في قَلْبِهِ مَرَضٌ) بعد از آنكه
علو مقام، و
رفعت منزلت همسران
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) را به خاطر انتسابشان به آن جناب بيان نموده، اين علو مقامشان را مشروط به تقوى نموده، و فرموده كه
فضیلت آنان به خاطر اتصالشان به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) نيست، بلكه به خاطر
تقوی است.
اينک در اين جمله ايشان را از
خضوع در كلام
نهی مىكند، و خضوع در كلام به معناى اين است كه در برابر مردان آهنگ سخن گفتن را نازک و لطيف كنند، تا
دل او را دچار ريبه، و خيالهاى شيطانى نموده، شهوتش را بر انگيزانند، و در نتيجه آن مردى كه در
دل بيمار است به
طمع بيفتد، و منظور از
بيمارى دل، نداشتن نيروى
ایمان است، آن نيرويى كه آدمى را از ميل به سوى شهوات باز مىدارد.
مکارم شیرازی در
تفسیر نمونه میفرمایند:
آيۀ مورد بحث يعنى اين كه «در سخن گفتن نرمى نكنيد» اين آيه ناظر به يكى از هفت دستور مهمّى است كه دربارۀ همسران پيامبر اكرم (ص) نازل شده است، آيه مىگويد:
«اى همسران پيامبر! شما همچون يكى از زنان معمولى نيستيد اگر تقوا پيشه كنيد، بنابراين در گفتار نرمى نكنيد (به گونهاى هوسانگيز سخن نگوييد) كه
بيمار دلان در شما طمع كنند.»
بلكه به هنگام سخن گفتن، جدى و خشك و به طور معمولى سخن بگوييد، نه همچون زنان كمشخصيت كه سعى دارند با تعبيرات تحريككننده كه گاه توأم با ادا و اطوار مخصوصى است كه افراد شهوت ران را به فكر گناه مىافكند سخن بگوييد.
همچنين در آيه ۴
سوره شعراء به واژۀ «خاضعين» بر مىخوريم كه آن
اسم فاعل و جمع «خاضع» است و آيه چنين است:
«اگر ما بخواهيم از آسمان آيهاى بر آنها (كفّار) نازل مىكنيم كه گردنهايشان در برابر آن خاضع شود.»
(فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعينَ) آيه فوق براى اثبات اين حقيقت است كه خداوند بر هر چيز قادر است، حتى مىتواند همه آنها را (اهل
مکه كه پيامبر «ص» مرتبا آنها را به
توحید دعوت مىكرد و آنها
ایمان نمىآوردند) به اجبار وادار به ايمان كند و نيز به اين نكته اشاره دارد كه ما اين
قدرت را داريم كه معجزۀ خيرهكننده، يا عذاب شديد و وحشتناكى بر آنها فروبفرستيم كه همگى بىاختيار سر تعظيم در برابر آن فرود آورند و تسليم شوند، ولى اين ايمان اجبارى ارزشى ندارد، مهم آن است كه آنها از روى اراده و تصميم و
درک و انديشه در برابر
حق خاضع گردند.
ناگفته پيداست كه منظور از «
خضوع كردن گردنها» خضوع كردن صاحبان آنهاست، منتها «گردن» در
فارسی، و «رقبه» و «
عنق» در
عربی به خاطر اين كه عضو مهم بدن انسان است به صورت
کنایه از خود انسان ذكر مىشود، فى المثل افراد ياغى را گردنكش و افراد زورگو را گردن كلفت و افراد ناتوان را گردنشكسته مىگويند!.»
• شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «تخضعن»، ج۱، ص ۶۹۲.