تنزیه الانبیاء و الائمه (کتابشناسی توصیفی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از مباحث مهم و اختلافی در بین اندیشمندان مسلمان، مسأله
عصمت پیامبران الهی و
ائمه معصومین (علیهمالسلام) بوده است. از جمله نویسندگانی که در این وادی پای نهاد و بهخوبی این مطلب را اثبات کرد، عالم بزرگ شیعه،
سیدمرتضی علمالهدی بود که با نگارش کتاب «
تنزیه الانبیاء و الائمه» به بسیاری از شبهاتی که درباره پیامبران الهی و ائمه معصومین مطرح میشد، پاسخ داد.
سیدمرتضی یکی از چهرههای درخشان عرصه
دین و دانش و ادب در سدههای چهارم و پنجم هجری است. نسب وی از جانب پدر با پنج واسطه به
امام موسی کاظم (علیهالسلام) و از جانب مادر با چهار واسطه به سیدالساجدین
امام زین العابدین (علیهالسلام) میرسد. پدرش
شریف ابواحمد الموسوی ـ رئیس طالبیان بغداد ـ و مادرش فاطمه ـ دختر
ناصر صغیر ـ است.
از القاب سیدمرتضی میتوان به: " المرتضی، علم الهدی، الأجل الطاهر، ذی المجدین و الثمانین" اشاره کرد.
ایشان علاوه بر مقامات والای علمی و معنوی، در سال ۴۰۶ از جانب خلیفه وقت و سلطان شیعه دیلمی، عهدهدار مقام مهم و عالی نقابت طالبیان و سرپرستی سادات و شرفای دودمان ابوطالب،
امارت حاج و رسیدگی به امور زایران خانه خدا و ریاست دیوان مظالم شد. سیدمرتضی این مسئولیتهای مهم را از سال ۴۰۶ تا ۴۳۶هجری (هنگام وفات) عهدهدار بود.
سیدمرتضی پس از عمری سرشار از کارهای بزرگ علمی و تلاشهای پیوسته سیاسی و تألیفی، در سن ۸۰ سالگی در ۲۵ ربیع الاوّل ۴۳۶هـ. درگذشت. تشییع کنندگان، پیکر او را با حضور انبوهی از شاگردان مکتبش تشییع کردند. پسرش عصر همان روز بر وی نماز گذارد و در خانه خود در محلّه کرخ بغداد به خاک سپرده شد.
مرحوم
نجاشی، که از شاگردان جناب سیدمرتضی بوده، اینچنین به توصیف استادش خود میپردازد:
علی بن الحسین بن موسی...، أبو القاسم المرتضی حاز
من العلوم ما لم یدانه فیه أحد فی زمانه و سمع
من الحدیث فأکثر و کان متکلما شاعراً أدیباً عظیم المنزلة فی العلم و الدین و الدنیا، صنف کتبا.
گفتنی است که مرحوم نجاشی کتاب رجال خویش را به امر استاد خود، سیدمرتضی نگاشته است. آنجا که در مقدمه مینویسد:
«فانی وقفت علی ما ذکره السید الشریف- أطال الله بقاه وأدام توفیقه-
من تعیـیر قوم
من مخالفینا أنه لاسلف لکم ولا مصنف.»
شیخ طوسی که از شاگردان بارز درس سیدمرتضی است، مینویسد:
«متوحد فی علوم کثیرة،
مجمع علی فضله، مقدم فی العلوم، مثل علم الکلام و الفقه و أصول الفقه و الأدب و النحو و الشعر و معانی الشعر و اللغة و غیر ذلک.»
علّامه حلی نیز در
خلاصة الاقوال مینویسد:
«و بکتبه استفادت الإمامیة منذ زمنه رحمه الله إلی زماننا هذا و هو رکنهم و معلمهم قدس الله روحه و جزاه عن أجداده خیرا.»
همچنین
نقل کردهاند که وقتی در مجلس درس خواجه نصیرالدین طوسی ذکری از سیدمرتضی به میان میآمد، میگفت: "صلوات الله علیه" سپس به سوی حضار روگردانده و میگفت: «کیف لایصلی علی المرتضی؟!»
در اینجا به بررسی کتاب تنزیه الانبیاء و الائمه میپردازیم:
این کتاب اثری گرانبها، از عالم بزرگ شیعه سیدمرتضی و کتابی قابل توجّه برای دستیابی به دیدگاه شیعه، درباره
پیامبران و
ائمه معصومین (علهیمالسلام) است و از زمان نگارش آن تا حال پیوسته مورد توجّه علما و دانشمندان اسلامی قرار گرفته و بسیاری از تألیفات خود را با توجّه به این کتاب نگاشتهاند.
موضوع این کتاب عقاید و مباحث
نبوت و
امامت است. سیدمرتضی در این کتاب به بررسی عصمت پیامبران و ائمه معصومین (علهیمالسلام) از دیدگاه
شیعه پرداخته است. وی با اشاره به اعتراضات و ایراداتی که برخی به عصمت پیامبران و ائمه معصومین (علهیمالسلام) گرفتهاند، شبهات طرح شده را پاسخ داده است.
وی در این کتاب، آیات و احادیثی را که در ظاهر بر گناه و خطای پیامبران و امامان دلالت میکند، طرح کرده است. سپس با
جمعبندی و تأویلهای مناسب، به آنها پاسخ داده است.(شریف مرتضی در منظومه کلامی خویش، بر دو مشرب سیر کرده است؛ اوّل: نشستهای وی با
قاضی عبدالجبار معتزلی. دوم: منهج منطق تنزیهی که مطابق با اصول عقلی است.
این منهج در کتاب «تنزیه الانبیاء و الائمه» نمود فراوان داشته است. التفاتات عقلی سیدمرتضی در اصول اعتقادی که در سه کتاب: «رسائل، ذخیرة و امالی» وی مشاهده میشود، به همراه دو منهج مذکور را میتوان بهعنوان
مجموعه عقاید کاملی در اصول عقیدتی شیعه بهحساب آورد.)
از آنجا كه مؤلّف كتاب- سیدمرتضی- است. گرچه در میان محقّقان به «تنزیهالانبیاء» شهرت یافته است؛ همانطور كه شیخ طوسی از آن به همین عنوان یاد كرده است. در مقابل، مرحوم نجاشی و بزرگانی مانند
شیخ آقابزرگ در
الذریعه، نام «تنزیه الانبیاء و الائمه» را میبرد و از آنجایی که محتوای کتاب نیز منزّه کردن پیامبران و امامان از خطاست؛ بنابراین، نظر نجاشی و آقابزرگ به صواب نزدیکتر است. اضافه بر آنکه خود مؤلّف نیز در مقدمه، كتاب خود را با همین عنوان میخواند.
اعتبار و انتساب کتاب به مؤلّف، از راههای گوناگون اثبات میشود. در این بین، دو راه شناخته شدهتر را برای صحت انتساب کتاب تنزیه الانبیاء برگزیده میشود:
نویسنده، در تألیفات دیگر خود، به نگارش این کتاب و ارجاعات وی در این کتاب به دیگر تألیفات خود تصریح کرده است. گفتنی است، سیدمرتضی در تألیف این کتاب، در مواردی به دیگر تألیف خود، «الشافی فی الامامه» با عباراتی مانند: «قد ذکرنا تفصیل هذه الجملة فی کتابنا الشافی فیالإمامه» اشاره کرده و ارجاع داده است.
و یا «قد استقصینا هذا المعنی فی کتابنا الشافی فی الإمامه و أوضحناه.».
همچنین در دیگر تألیفات خود نیز به اینکتاب اشاره و ارجاع داشته است.
همانگونه که در صفحات قبل، بیان گشت، عدّه بسیاری از علمای رجال شیعه و سنی و همچنین صاحبنظران
علم تراجم، به انتساب کتاب «تنزیه الانبیاء» به شریف مرتضی، تصریح کرده و آن را از آثار ایشان شمردهاند. از جمله:
نجاشی،
شیخ طوسی،
علامه حلی،
ابنداود حلی،
ابنشهر آشوب،
علامه تهرانی و...
) و از میان علمای اهل سنّت میتوان به: زرکلی
و ابنابیالحدید معتزلی اشاره کرد. (آنجا که مینویسد: «و قد ذکره المرتضی فی کتابه المسمی تنزیه الأنبیاء و الأئمة.»
)
یکی از مباحث مهم قرنهای نخستین اسلامی، مسأله عصمت پیامبران الهی و ائمه معصومین (علیهمالسلام) بوده است. علمای درباری برای توجیه حکومت ستمگران و افراد لاابالی و فاسد بر
جوامع اسلامی و محکم کردن پایههای آن، مسأله گناهان و اشتباهات پیامبران الهی را مطرح میکردند تا به این وسیله، سرپوشی بر گناهان و اشتباهات دولت مردان خود بگذارند.
(از جمله میتوان به
زُهری، از علما و محدثان بزرگ
اهل سنت در قرن اول اشاره کرد. وی به «مندیل الامراء» (دستمال حکام) معروف است.) عالمان درباری، پس از زیرسؤال بردن عصمت پیامبران، عصمت امامان را هم نادیده گرفتند و ائمه (علیهمالسلام) را هم به خطا و اشتباه متهم کردند تا مقام والای ایشان را در ردیف مقامهای ساختگی خود قرار داده، موضع آن بزرگان را در برابر حکومت تضعیف نمایند. دقّت در روایات درباره انبیای الهی در
جوامع حدیثی اهل سنّت گویای همین مطلب است. (برای اطلاع از این دسته از روایات، میتوان به این منابع مراجعه نمود:
)
آری، اینجا بود که علمای شیعه به پیروی از ائمه معصومین (علیهمالسلام) به میدان آمدند و با تألیفات و استدلالهای محکم خویش راه استدلال را بر همه مخالفان بستند. سیدمرتضی با نگارش این کتاب به بسیاری از شبهاتی که درباره پیامبران الهی و ائمه معصومین (علیهمالسلام) مطرح شده است، پاسخ داده و با استدلالهای محکم عقلی و بیان منطقی خود هر منصفی را قانع نموده است.
خود مؤلّف نیز در مقدمه کتاب به این امر اشاره کرده است:
«سألت إملاء کتاب فی تنزیه الأنبیاء و الأئمة ع عن الذنوب و القبائح کلها ما سمی منها کبیرا أو صغیرا و الرد علی
من خالف فی ذلک علی اختلافهم و ضروب مذاهبهم و أنا أجیب إلی ما سألت علی ضیق الوقت و تشعب الفکر و أبتدئ بذکر الخلاف فی هذا الباب ثم بالدلالة علی المذهب الصحیح
من جملة ما أذکره
من المذاهب ثم بتأویل ما تعلق به المخالف
من الآیات و الأخبار التی اشتبه علیه وجهها....»
طبق اجازهنامهای که سیدمرتضی در شعبان سال۴۱۷ هـ به شاگردش «ابوالحسن
محمد بن محمد بصروی» داده و
میرزا عبدالله افندی آن را عیناً در «
ریاض العلماء»
نقل کرده و نام این کتاب (تنزیه) در آن یافت میشود، میتوان فهمید که این کتاب قبل از سال ۴۱۷ نگاشته شده است. در این زمان، سیدمرتضی در دهه ششم از عمر خویش (پیش از ۶۲سالگی) بهسر میبرد. و از سوی دیگر، با توجه به ارجاعات سید به کتاب شافی، تأخر نگارش تنزیهالانبیاء نسبت به شافی بهدست میآید.
کتاب دارای یک مقدمه و دو بخش است. در مقدمه کتاب به دو مبحث مهم پرداخته شده است:
الف) بیان نظرات مختلف مذاهب درباره انبیا و عصمت آنان.
ب) قول صحیح درباره تنزیه انبیا از گناهان.
بخش اوّل، شامل تنزیه پیامبران است که درباره سیزده تن از پیامبران الهی سخن بهمیان آمده است.
بخش دوم کتاب، شامل تنزیه ائمه است که فقط پنج امام بررسی شده است. در نتیجه کتاب شامل سه قسمت است:
الف) مقدمه ب) تنزیه الانبیاء ج) تنزیه الائمه
الف) مقدمه
همانگونه که گذشت، مؤلّف، در مقدمه کتاب، انگیزهی تألیف را بیان کرده است؛ سپس در ضمن بیان اقوال فرقههای مختلف مسلمانان، به بیان عقیده
شیعه امامیه در این خصوص میپردازد.
ب) تنزیه الانبیاء
سیدمرتضی به تنزیه پیامبرانی که نامشان میآید، میپردازد:
حضرت آدم،
نوح،
ابراهیم،
یعقوب،
یوسف،
ایوب،
شعیب،
موسی،
داود،
سلیمان،
یونس،
عیسی (علیهمالسلام) و
حضرت محمد مصطفی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم).
برای آشنا شدن با
آیات متشابه قرآن که شبهه عدم عصمت پیامبران را تقویت میکند، به برخی از آنها اشاره میشود:
حضرت آدم (علیهالسلام) : «وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی.»
ـ «فَتَلَقَّی آدَمُ
مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ علیهِ.»
ـ «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا
مِنَ الظَّالِمِین.»
ـ «فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ
مِنَ الشَّاکِرِینَ فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فِیما آتاهُما.»
حضرت نوح (علیهالسلام): «رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْأَسْئَلَکَ ما لَیسَ لِیبِهِ عِلْمٌ وَ إِلَّا تَغْفِرْ لِی وَ تَرْحَمْنِی أَکُنْ
مِنَ الْخاسِرِین.»
حضرت إبراهیم (علیهالسلام): «فَلَمَّا جَنَّ علیهِ اللَّیلُ رَأی کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی....»
ـ «أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا یا إِبْراهِیمُ قالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا.»
حضرت یوسف (علیهالسلام) : «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأی بُرْهانَ رَبِّهِ.»
ـ «اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّک.»
حضرت موسی (علیهالسلام): «هذا
مِنْ عَمَلِ الشَّیطان.»
ـ «رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی.»
ـ «فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا
مِنَ الضَّالِّین.»
ـ «وَ قالَ مُوسی رَبَّنا إِنَّکَ آتَیتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِینَةً وَ أَمْوالًا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا رَبَّنا لِیضِلُّوا عَنْ سَبِیلِکَ.»
ـ «رب ارنی أَنْظُرْ إِلَیک.»
حضرت یونس (علیهالسلام): «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ علیهِ فَنادی فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ
مِنَ الظَّالِمِینَ.»
رسول گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) چنین آمده است: «وَ وَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدی.»
ـ «وَ لَوْ تَقَوَّلَ علینا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیمِینِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِین.»
ـ «وَ تَخْشَی النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاه.»
ـ «لِیغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ
مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّر.»
ـ «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ
مِنَ الْخاسِرِین.»
ـ «یا أَیهَا النَّبِی لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضاتَ أَزْواجِکَ.»
سیدمرتضی در این کتاب، بدون استدلال به سخنان
ائمه اطهار (علیهمالسلام) و با استدلال به حکم
عقل و با استناد به قواعد ادبی و
علم لغت به پاسخگویی آن شبهات پرداخته و قدرت فراوان خود را در استدلالهای منطقی و علم ادبیات و لغت به اثبات رسانده است.
ایشان در این کتاب، به بسیاری از روایات جعلی اشاره دارد و ضعف آن روایات را با حکم عقل به اثبات رسانده است.
شیوه سیدمرتضی در طرح شبهه، شیوهای یکسان و روشمند بوده است. چکیدهای از روش وی عبارت است از:
۱ـ ابتدا تحت عنوان «مسأله» آیه و شبهه آن را مطرح میکند و بعد تحت عنوان «الجواب» پاسخ میدهد:
(مسألة): فقوله تعالی: «و عصی آدم ربه فغوی.» قالوا: «و هذا تصریح بوقوع المعصیة التی لاتکون إلا قبیحة، و أکده بقوله «فغوی»... (الجواب): یقال لهم امّا المعصیة فهی مخالفة الامر....»
۲ـ درباره برخی انبیا چند شبهه و درباره برخی، به ذکر یک آیه متشابه، بسنده کرده است.
۳ـ در میان انبیا، درباره پیامبر اسلام علاوه بر آیات، به ذکر روایات نیز پرداخته و شبهات درباره آن را پاسخ میدهد.
این پاسخها را اینگونه میتوان دستهبندی و ارزیابی کرد:
۱ـ معمولاً سیدمرتضی به یک اشکال چند پاسخ داده که پاسخهای او همه در یک سطح و قوت نیستند؛ گاهی هم پاسخ کسانی را
نقل کرده که با قول او موافق هستند. (همانند داستان ذبح چهار پرنده بهدست حضرت ابراهیم که در آیه ۲۶۰
سوره بقره بدان اشاره شده است)
۲ـ ایشان در تأویل آیههای قرآن از روشهای گوناگونی استفاده کرده که آنها را به این صورت میتوان دستهبندی کرد:
(پارهای از برداشتهای نادرست، ناشی از بیتوجّهی به مباحث لغتشناسی و اقتضاهای
زبان عربی است؛ بهعنوان مثال، درباره آیه «و عصی آدم ربه فغوی.» او مینویسد:
برداشت نادرست، ناشی از اشتباه در فهم معنای «عصیان» و «غوی» میباشد؛ زیرا، در زبان عربی به کسی که به فرمانی که برعهدهاش گذاردهاند، مخالف نماید، «عاصی» گفته میشود. چه این امر، وجوب داشته باشد و یا غیر آن (نفل). و لفظ «غوی» بهمعنای «خاب» نیز به کار میرود؛ یعنی، زیان کرد. این ضرر نیز بدان علّت است که حضرت آدم به ثواب بزرگی که خدا برای او در نظر گرفته بود - در صورت صرفنظر از خوردن میوه ممنوع- نرسیده و آن را از دست داده است.
گاهی ظاهر آیهای تاب دو تفسیر مختلف را دارد که یکی سازگار با عصمت انبیا و دیگری ناسازگار است. در اینجا چون عصمت انبیا با ادله عقلی ثابت شده، باید تفسیری را پذیرفت که با عصمت ایشان سازگار است؛ بهعنوان مثال، در داستان حضرت یوسف، در ذیل آیه ۲۱
سوره یوسف «و لقد همّت به و هم بها.» پس از ذکر معانی مختلفی که برای واژه «همّ» ارایه داده، مینویسد:
«فإذا کانت وجوه هذه اللفظة مختلفة متسعة علی ما ذکرناه، نفینا عن نبی الله ما لا یلیق به و هو العزم علی القبیح و أجزنا باقی الوجوه لأن کل واحد منها یلیق بحاله.»
برخی اشکالها در اثر بیتوجّهی به شأن نزول، احوال زمان نزول آیه و نشانههای تاریخی است؛ بهعنوان مثال، درباره آیه «لئن اشرکت لیحبطن عملک.» طبق روایات شیعه قضیه اینگونه است:
وقتی که پیامبر (صلواتاللهعلیهوآله) خلافت و جانشینی
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را اعلام نمود، گروهی از
قریش خدمت پیامبر عرض کردند که بسیاری از مردم تازه مسلمان هستند و دوست ندارند که
نبوت در تو و
امامت در پسر عمویت باشد؛ اگر آن را به دیگری بسپاری، بهتر است.... اینجا بود که آیه نازل شد؛ بدین معنا که «لئن اشرکت مع علی فی الامامة غیره لیحبطن عملک.»
مراد برخی آیات برخلاف تصوری که میشود، کسانی غیر از انبیاست؛ برای مثال، درباره آیه «فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ
مِنَ الشَّاکِرِینَ فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فِیما آتاهُما.» احتمال میرود که مراد آیه، غیر از
آدم و
حواء باشد و به «
من أشرک» برگردد و یا درباره آیه «عَبَسَ وَ تَوَلَّی أَنْ جاءَهُ الْأَعْمی.» گفته شده که آن شخص مورد نظر، یکی از یاران رسول خداست که این فعل از او سر زده است؛ زیرا نه قرینهای محکم در آیه وجود دارد که به پیامبر اسلام برگردد و از دیگر سوی، با توصیفی که
خداوند در
قرآن از خلق و خوی پیامبرش میکند، منافات دارد. «و انک لعلی خلق عظیم.»
برخی اعمال که به انبیا نسبت داده شده،
گناه به حساب نمیآید؛ بلکه
ترک اولی است. مؤلّف درباره آیه «عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّی یتَبَینَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِین.» مینویسد:
لزومی ندارد که آیه حمل بر عتاب خدا شود؛ نهایت آن، این است که ایشان ترک افضل و اولی کردهاند و این، غیر از گناه است؛ اگر چه از مقدار ثواب میکاهد؛ چرا که جایز است، انبیا بسیاری از مستحبات را انجام ندهند.»
گاهی اوقات آیه مورد نظر، دربردارنده دو معنا است: (مجوّز
سهو و نافی آن)؛ امّا روایتی جعلی جانب سهو را ترجیح داده است که مؤلّف ضمن «موضوع» خواندن روایت مربوط، وجه درست آیه را بیان میدارد و سپس روایتی را در تأیید آن ذکر میکند:
درباره آیه «وَ أَیوبَ إِذْ نادی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِی الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَکَشَفْنا ما بِهِ
مِنْ ضُرٍّ وَ آتَیناهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ.» منظور از ضرر در این آیه، میتواند هم
امتحان و هم
عقوبت باشد.
برخی مفسّران، روایتی را ذیل آن ذکر کردهاند که با نگاه اوّل، هر اندیشمندی حکم به جعلی بودن آن میکند. روایت ساختگی چنین است: «أن الله تعالی سلط إبلیس علی مال أیوب (علیهالسلام) و غنمه و أهله فلما أهلکهم و مر علیهم و رأی صبره (علیهالسلام) و تماسکه قال إبلیس لربه یا رب إن أیوب (علیهالسلام) علم أنک ستخلف علیه ماله و ولده فسلطنی علی جسده فقال قد سلطتک علی جسده کله إلا قلبه و بصره قال فأتاه فنفخه
من لدن قرنه إلی قدمه فصار قرحة واحدة...»؛ چرا که این امراض بزرگ، جز امتحان الهی و بهخاطر جلب ثواب نبوده است. از پیامبر بزرگ اسلام چنین روایت شده است: «و قد سئل أی الناس أشد بلاء فقال الأنبیاء ثم الصالحون ثم الأمثل فالأمثل
من الناس.»
ایشان در پاسخهای خود معمولاً از چند مسأله کمک میگیرد:
از مهمترین میزانهایی که مؤلّف این کتاب، از آن برای سنجش معانی آیات و روایات بهره میگیرد، حکم عقل (ادله عقلیه) است؛ چه اینکه ایشان، عصمت انبیا و ائمه را ابتدا به حکم عقل اثبات نموده و سپس به رفع شبهات مطرح شده میپردازد. (البته شرطی که برای آن ذکر میکند، صراحت و وضوح است؛ چه اینکه اگر در دلیل عقل، احتمال و مجاز وارد شود، آن را از حجیّت میاندازد.)
استفاده ایشان از
عقل و دلیل عقلی را میتوان در سه بخش داد:
مواردی که
سیدمرتضی، برای اثبات مطلبی به حکم عقلی استشهاد میکند:
«فقد تقدم
من الأدلة العقلیة ما یدل علی أنه (نبی علیهالسلام) لا یجوز أن یفعل القبیح و لا یعزم علیه.»
«أن الأئمة (علیهمالسلام) معصومون... و اعتمدنا فی ذلک علی دلیل عقلی لا یدخله احتمال و لا تأویلبشیء.»
(و در جای دیگر مینویسد: «أن الحق فی زماننا هذا علی ضربین عقلی و سمعی فالعقلی ندرکه بالعقل و لا یؤثر فیه وجود الإمام و لا فقده و السمعی إنما یدرک بالعقل (بالسمع) الذی فی مثله الحجة.»
)
مواردی که سیدمرتضی، حکم عقلی را بر دلیل
نقلی ترجیح داده و اخذ به حکم عقل را سبب ردّ دلیل
نقل (و یا دلالت ظاهری آن) دانسته است:
«قد بینا بالأدلة العقلیة التی لا یجوز فیها الاحتمال و لا خلاف، الظاهر أن الأنبیاء ع لا یجوز علیهم الکذب؛ فما ورد بخلاف ذلک
من الأخبار لا یلتفت إلیه و یقطع علی کذبه إن کان لا یحتمل تأویلا صحیحا لائقا بأدلة العقل فإن احتمل تأویلا طابقها تأولناه و وفقنا بینه و بینها و هکذا نفعل فیما یروی
من الأخبار التی یتضمن ظواهرها الجبر و التشبیه.»
مواردی که بنا به دلیل عقلی، یکی از احتمالات دلیل
نقلی را که به حکم عقل نزدیکتر است، اتخاذ کرده و در مقابل، دلیل مخالف را رد مینماید:
«فمتی ورد عن أحدهم (علیهمالسلام) فعل له ظاهر الذنب وجب أن نصرفه عن ظاهره و نحمله علی ما یطابق موجب الدلیل العقلی فیهم، کما فعلنا مثل ذلک فی متشابه القرآن المقتضی ظاهره ما لا یجوز علی الله تعالی و ما لا یجوز علی نبی
من أنبیائه (ع) و إذا ثبت أن أمیر المؤمنین (ع) إمام فقد ثبت بالدلیل العقلی أنه معصوم
من الخطاء و الزلل فلا بد
من حمل
جمیع أفعاله ع علی جهات الحسن و نفی القبیح عن کل واحد منهما و ما کان منها له ظاهر یقتضی الذنب علمنا فی الجملة أنه علی غیر ظاهره فإن عرفنا وجهه علی التفصیل ذکرناه و إلا کفانا فی تکلیفنا أن نعلم أن الظاهر معدول عنه و أنه لا بد
من وجه فیه یطابق ما تقتضیه الأدلة و هذه الجملة کافیة فی
جمیع المشتبهة
من أفعال الأئمة (ع) و أقوالهم.
(همچنین در صفحه۱۴مینویسد: «و کلامٌ یصح فیه الاحتمال و ضروب المجاز فلا بد
من بناء المحتمل علی ما لا یحتمل.»)
و در مورد دیگری چنین اظهارنظر مینماید:
«کل أمر ثبت بدلیل قاطع غیر محتمل فلیس یجوز أن نرجع عنه و نشکک فیه لأجل أمر محتمل... و لو کان ظاهره أقرب إلی الخطاء و أدنی إلی مخالفة الصواب بل الواجب فی ذلک القطع علی مطابقة ما ظهر
من المحتمل لما ثبت بالدلیل و صرف ما له ظاهر عن ظاهره و العدول به إلی موافقة مدلول الدلالة التی لا یختلف مدلولها و لا یتطرق علیها التأویل.»
از جمله، درباره آیه «و عصی آدم ربَّه فغوی.» با فهمیدن معنای اصلیِ «عصی» و «غوی» شبهه عدم عصمت برطرف میگردد؛ گاهی نیز خواننده را به ترکیب صحیح جمله متوجّه میسازد؛ برای مثال، درباره نسبت دروغ که طبق آیه «بل فعله کبیرهم... ان کانوا ینطقون.» به
حضرت ابراهیم داده میشود، اینگونه جواب میدهد:
«الخبر مشروط غیر مطلق لأنه قال إِنْ کانُوا ینْطِقُونَ و معلوم أن الأصنام لا تنطق و أن النطق مستحیل علیها، فما علق بهذا المستحیل
من الفعل أیضا مستحیل و إنما أراد إبراهیم (علیهالسلام) بهذا القول تنبیه القوم و توبیخهم.»
مؤلّف، هفتاد مرتبه از شعر شاعرانی مانند:
أعشی،
فرّاء،
حسان بن ثابت،
هذلی،
امرؤ القیس،
الخنساء،
ابوالاسود دئلی،
اخطل،
حاتم طائی،
عمرو بن کلثوم و
کمیت بن اسدی، بهجهت اغراض زیر بهره برده است:
برای اشاره به معنای اصلی یک واژه، (اکثر موارد بدین غرض از شعر بهره برده است؛ مثل گرفتن معنای اصلی واژه «غوی» در تنزیه
حضرت آدم،
) بهجهت صحّت یک تأویل، (مثل تأویل بردن آیه «انه عمل غیر صالح» به این جمله: «ان ابنک ذو عمل غیر صالح» که مضاف حذف گردیده است،
تأیید کاربرد لغت در غیر معنای معمول، (در داستان حضرت ابراهیم، «صُرهنّ» أی: قطعهن و فرّقهن،
) تأیید استعمال معنای مجازی یک کلمه (داستان قدم نهادن
خداوند در
جهنم، در پس فریاد جهنم به «هل
من مزید»!،
و یا صحّت حذف یکی از قسمتهای جمله چون الف استفهام. و گاهی نیز برای القای یک شبهه و اشکال از شعری که متضمن ایراد مربوط به بحث است، استفاده میکند. (در فصل «أن علیاً لم یندم علی التحکیم» شعری را از آن حضرت
نقل میکند که اشاره به عدم رضایت از حکمیت دارد،
) که گاهی چند شعر را برای یکی از موارد فوق ذکر میکند.
شیوه مؤلّف در بخش تنزیه ائمه (علیهمالسلام) در استفاده از شعر، متفاوت است. وی در این بخش برای تأیید و یا اشاره به معنای اصلی از شعر بهره نبرده است؛ بلکه برای تقویت اشکال ذکری از آن بهمیان آورده است. (در این بخش، به ذکر سه شعر پرداخته است: در دو موضع
شعر را برای ایراد و تقویت اشکال مطرح کرده و سپس به آن جواب داده و شعری را نیز در ذکر داستان
قیام حسینی (علیهالسلام)
نقل نموده است.
)
از جمله، در جریان
یعقوب، شبهه این است که چرا یعقوب
یوسف را بر بقیه فرزندان خود ترجیح داد تا زمینه حسادت دیگران را پیش آورد تا اینکه گفتند: «إِذْ قالُوا لَیوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلی أَبینا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبانا لَفی ضَلالٍ مُبینٍ.» در این آیه ضلال و خطا را به یعقوب نسبت دادهاند. سیدمرتضی اینگونه به جواب از این شبهه میپردازد:
«أن المحبة التی هی میل الطباع لیست مما یکتسبه الانسان و یختاره و إنما ذلک موقوف علی فعل الله تعالی فیه. و قد قال الله تعالی: «ولن تستطیعوا أن تعدلوا بین النساء ولو حرصتم.»
إنما أراد ما بیناه
من میل النفس الذی لا یمکن الإنسان أن یعدل فیه بین نسائه لأن ما عدا ذلک
من البر و العطاء و التقریب و ما أشبه یستطیع الإنسان أن یعدل فیه بین النساء.»
گاه نیز از عرضه
حدیث بر
قرآن استفاده نموده است. مانند: «هذا الخبر (عنه صأنه قال
من نیح علیه فإنه یعذب بما نیح علیه) منکر الظاهر لأنه یقتضی إضافة الظلم إلی الله تعالی... و قد نزه الله تعالی نفسه بمحکم القول عن ذلک فقال جل و عز وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری فلا بد أن نصرف ما ظاهره بخلاف هذه الأدلة إلی ما یطابقها إن أمکن أو نرده و نبطله.»
در مورد تنزیه پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) اشکالات را در دو قسمت مطرح نموده است. ابتدا به ذکر آیاتی که شبهه عدم عصمت ایشان را به ذهن متبادر میکند، پرداخته و سپس از روایاتی که به آن حضرت منسوب شده و دربردارنده شبههای است، سخن بهمیان آورده که سیدمرتضی، به تأویل، توضیح و یا ردّ آنها همّت گمارده است؛ در واقع، این دسته روایات باعث پدید آمدن شبهه عدم عصمت پیامبر اسلام نیست؛ بلکه ملزم شدن به معنای ظاهری آنها، موجب نسبت
ظلم به
خدا و یا قایل به جسمانی بودن خدا میشود و برخی دیگر نیز با ادله عقلی ناسازگار است؛ از جمله:
«أن رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) قال إن إبراهیم (علیهالسلام) ما کذب متعمدا قط إلا ثلاث مرات کلهن یجادل بهن عن دینه قوله إِنِّی سَقِیمٌ... و قوله بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ و قوله لسارة إنها أختی لجبار
من الجبابرة لما أراد أخذها.»
سپس مینویسد: «از آنجا که با ادله عقلی
عصمت پیامبران را اثبات کردیم، لذا اگر روایتی بر خلاف آن مشاهده نمودیم، که قابل تأویل صحیحی نبود، حکم به کذب و ساختگی بودن آن میکنیم.» (و روایات دیگری مانند: «عن النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) أن النار تَقُولُ هَلْ
مِنْ مَزِیدٍ إذا ألقی أهلها فیها حتی یضع الرب تعالی قدمه فیها فتقول قط قط...
عن النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) أنه قال إن المیت لیعذب ببکاء الحی علیه. النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) یقول إن قلوب بنی آدم کلها بین إصبعین
من أصابع الرحمن یصرفها کیف شاء. عن النبی أنه قال إن الله خلق آدم علی صورته و...» که مؤلّف کتاب، به هرکدام جواب داده است.)
با توجّه به نحوه برخورد سیدمرتضی با عبارتی که در تفسیر آیه «لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسی فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا....» مبنی بر عیب دستگاه تناسلی
حضرت موسی، میتوان به دو منهج وی بهعنوان معیار قبول روایات دست یافت:
أ) نمیتوان به تمامی نظرات اهل تفسیر اعتماد کرد؛ زیرا برخی از آن دیدگاهها، اگر چه روایتی را به دنبال داشته باشد، عقل از پذیرش آن سر باز میزند.
ب) مرضهایی را که موجب تنفر عمومی میگردد، نمیتوان به پیامبران نسبت داد، اگر چه روایتی در این زمینه وارد شده باشد.
سیدمرتضی در تکیه بر
نقلهای تاریخی، به خصوص در بخش ائمه (علیهمالسلام) اعتنای خاصّی به آرای مورّخ بزرگ،
محمد بن جریر طبری و تفسیر او دارد. از اشکال و جوابهای «تنزیه الانبیاء» چنین بر میآید که ایشان از آرای تفسیری وی بهره برده و آنها را در لابهلای شرح و تعلیق خود جای داده است.
ج) تنزیه الائمه
در اینجا ذکر این نکته ضروری است که سیدمرتضی (رحمهالله) در قسمت ائمه، قدری از مبحث تنزیه خارج میشود؛ چراکه معمولاً ائمه (علیهمالسلام) آنچه بهعنوان سؤال و اشکال مطرح میشود، یک گناه نیست؛ بلکه تحلیل یک واقعه تاریخی است و یا فقط یک بحث کلامی است؛ بنابراین، تکیه بر
نقلهای تاریخی، راهی مناسب برای جواب از این شبهات است؛ البته از روایات اهلبیت (علیهمالسلام) بسیار بهره میگیرد.
در میان این شبهات، میتوان به برخی از آنها اشاره کرد:
حضرت امیرالمؤمنین علیبنابیطالب (علیهالسلام): بیعت آن حضرت با خلفا، حضور در مجالس ایشان و نماز پشت سرشان، به ازدواج درآوردن دخترشان به عقد یکی از خلفا، حضور در شورای شش نفره و....
امام حسن مجتبی (علیهالسلام): بر کنار کردن خودشان از
خلافت و
صلح و
بیعت با
معاویه و....
امام حسین (علیهالسلام): مخالفت کردن با نصیحت بسیاری از بزرگان چون
ابنعباس در عدم قیام، با گروهی اندک به جنگ لشکر انبوه رفتن،
جمع بین قیام آنحضرت و صلح برادرشان امامحسن (علیهالسلام) و....
امام رضا (علیهالسلام): پذیرش ولایتعهدی خلیفه غاصب عباسی و
امام زمان (علیهالسلام): درباره
غیبت آن حضرت و ضررهای احتمالی آن.
گفتنی است که این بخش از کتاب حدود یک چهارم حجم کتاب را به خود اختصاص داده است.
مؤلّف، در اوّل بخش «تنزیه ائمه» ابتدا به ذکر قاعدهای کلّی در منزه دانستن امامان میپردازد و سپس به تکتک اشکالات اشاره کرده و جواب میدهد. وی مینویسد: «قد بینا فی صدر هذا الکتاب أن الأئمة (علیهالسلام) معصومون
من کبائر الذنوب و صغائرها و اعتمدنا فی ذلک علی دلیل عقلی لا یدخله احتمال و لا تأویل بشیء. فمتی ورد علی أحدهم (علیهالسلام) فعل له ظاهر الذنب وجب أن نصرفه عن ظاهره و نحمله علی ما یطابق موجب الدلیل العقلی فیهم... و إذا ثبت أن أمیر المؤمنین (علیهالسلام) إمام فقد ثبت بالدلیل العقلی أنه معصوم
من الخطاء و الزلل فلا بد
من حمل
جمیع أفعاله (علیهالسلام) علی جهات الحسن و نفی القبیح عن کل واحد منهما و ما کان منها له ظاهر یقتضی الذنب علمنا فی الجملة أنه علی غیر ظاهره فإن عرفنا وجهه علی التفصیل ذکرناه و إلا کفانا فی تکلیفنا أن نعلم أن الظاهر معدول عنه.»
ضمن اینکه به کتاب دیگرش ـ
الشافی فی الامامة ـ نیز ارجاعات فراوانی دارد.
ایشان، در
نقلهای تاریخی، بیشتر، از کتابهای
تاریخ طبری،
وقعه صفین (
نصر بن مزاحم)
الارشاد (
شیخ مفید)
تفسیر قمی،
الغارات (
ابراهیم بن محمّد ثقفی) و
مروج الذهب (
مسعودی) بهره جسته است.
استفاده از روایات در تأیید مطلب و جواب از اشکال، بیشتر از بخش پیشین (تنزیه انبیا) به چشم میخورد. سیدمرتضی حدود ۲۰ مرتبه از حدیث استفاده کرده که فقط در سه مورد، این روایات
منقول، حاویِ اشکال به ائمه (علیهمالسلام) است. (این سه روایت که قصد ایراد به
حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را دارند، عبارتند از: «قال کنت إذا حدثنی أحد عن رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بحدیث استحلفته بالله... ـ... فإنما الحرب خدعة ـ أن أمیرالمؤمنین (علیهالسلام) خطب بنت أبی جهل بن هشام فی حیاة الرسول... !» که سیدمرتضی از طرق مختلف (سندی و دلالی) به جواب پرداخته است.)
بیان روایات از طریق عامّه (
اهل سنت) از دیگر نوآوریهای مؤلّف کتاب است؛ گاهی اینگونه روایات را در جواب از شبههای ذکر میکند و گاهی نیز شبههای از آن نشأت گرفته که ذکر و جواب از آن ضروری میباشد. در نقد این دسته احادیث، از «نقد سندی» طبق مبانی رجالی اهل سنت بهره گرفته است. (سیدمرتضی در فصل «تنزیه امیرالمؤمنین (علیهالسلام)» در حدود ۱۰ عدد، در صدد پاسخگویی به اشکالات «نظّام» است: «فإن قیل: فما الوجه فیما عابه النظّام...».)
سیدمرتضی؛ گاهی از
جمع بین مناقشات سندی و دلالی بهره میگیرد و فقط به یکی از آن دو بسنده نمیکند؛ بهعنوان مثال، هنگام
نقل روایت «أن امیرالمؤمنین (علیهالسلام) قال: کنت إذا حدثنی أحد عن رسول الله صبحدیث استحلفته بالله أنه سمعه عن رسول الله صفإن حلف صدقته و إلا فلا.» هم به نقد دلالی روایت پرداخته و هم از نقد سندی آن استفاده میکند. وی مینویسد: «هذا خبر ضعیف مطعون مدفوع علی إسناده.»
سپس برای روشن شدن مطلب، چهار طریق برای این روایت ذکر کرده و به جرح برخی روات هر کدام از طرق مذکور، طبق دیدگاه رجالی اهل سنت میپردازد. (اگر چه سیدمرتضی کتابی جداگانه در توثیق و تضعیف روات و سنجش سند روایات تألیف نکرده، امّا در اثناء کتبش خود
به برخی اصطلاحات و مبانی رجالی از ایشان بر میخوریم:
نکته اول: پس از ذکر روایتی در رابطه با آیه «و جعلا له شرکاء» میگوید: «فإن هذا الخبر یرویه قتادة عن الحسن عن سمرة و هو منقطع لأن الحسن لم یسمع
من سمرة شیئا فی قول البغدادیین»
سؤالی که مطرح میشود این است: این «بغدادیین» که سیّد نام آنها را برده، چه کسانیاند؟ آراء رجالیشان چیست؟ کتبشان کدام است؟ (در رجال به این مبحث تاکنون پرداخته نشده است)
نکته دوم: پس از ذکر روایت منسوب به
پیامبر اسلام «سترون ربکم کما ترون القمر لیلة البدر» اینگونه جواب میدهد: «أما هذا الخبر فمطعون علیه، مقدوح فی راویه؛ فإن راویه قیس بن أبی حازم و قد کان خولط فی آخر عمره مع استمراره علی روایة الأخبار. و هذا قدح لا شبهة فیه؛ لأن کل خبر مروی عنه لا یعلم تاریخه، یجب أن یکون مما سمع منه فی حال الاختلال و هذه طریقة فی قبول الأخبار و ردها ینبغی أن یکون أصلا و معتبرة فیمن علم منه الجرح و لم یعلم تاریخ ما
نقل عنه علی أن قیسا مطعونا فیه
من وجه آخر و هو أنه کان مشهورا بالنصب و المعاداة لأمیر المؤمنین (علیهالسلام).»
المناهج الروائیة عند شریف المرتضی؛
در ادامه روایت معروف «أن أمیر المؤمنین (علیهالسلام) لم یرو عن أحد قط حرفا غیرالنبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را معارض با دلالت روایت فوق اعلام داشته و آن را مردود میشمارد. (گرچه میتوان گفت دو روایت مذکور، تعارضی با هم ندارند؛ زیرا ممکن است امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آن شخص را در گفتهاش تصدیق نمایند؛ اما روایتی از او
نقل نکنند.)
الف. ترجمه کتاب
شیخ آقابزرگ تهرانی کتابی را با نام «
تحفة الاتقیاء فی ترجمة النصف الاول
من تنزیه الانبیاء للشریف المرتضی» را ذکر میکند که به
زبان اردو نگاشته شده و در
هند به چاپ رسیده است.
) امیر سلمانی رحیمی در سال ۱۳۷۷ه. ش به ترجمه فارسی چاپ کرده است. (مترجم، کتاب را بهصورت روان و خوشخوان به فارسی برگردانیده است و با ترجمه آیات، احادیث و اشعاری که در متن آمده، به امکان بهرهمندی بیشتر خوانندگان کمک کرده است و در پایان فهرستهای متعدد آیات، احادیث، اشعار، نام کسان، جایها و کتابها را نیز بر آن افزوده است. این ترجمه در
آستان قدس رضوی در قطع وزیری و در ۳۰۳ صفحه چاپ گردیده است.
)
ب. تلخیص کتاب
گرچه علامه تهرانی ابتدا کتابی را از
علامه کراجکی الشیخ أبیالفتح محمّد بن علی بن عثمان (ف۴۴۹) که در تلخیص این کتاب نگاشته شده، برمیشمرد؛ امّا سپس مینویسد: «نویسنده، این کتاب را در تکمیل بخش اوّل کتاب «تنزیه الانبیاء» به رشته تحریر درآورده و به بخش دوم کتاب نپرداخته است.»
ج. ردّیه بر کتاب
غزالی کتابی دارد به نام «
تخطئة الأنبیاء» که احتمال دارد، در ردّ این کتاب باشد.
شهابالدین شافعی رازی کتابی را با عنوان «
زلّة الأنبیاء» (لغزشهای پیامبران) نگاشته است؛ امّا در مقابل، نصیرالدین
عبدالجلیل بن ابوالحسین قزوینی در کتاب «
بعض مثالب النواصب» اشکالات شهابالدین شافعی را پاسخ گفته است.
د. نسخههای خطی
قدیمیترین نسخهی خطی، مربوط است به کتابخانه رضویه مشهد مقدّس که در تاریخ ۱۶ محرم سال ۷۸۷ هـ ق استنساخ شده است. نسخههای خطیِ کتابخانههای آیتالله گلپایگانی، (این نسخه که به تاریخ دوشنبه ۲ بیع الثانی ۹۵۶ نوشته شده، از روی نسخهای که به تاریخ چهارشنبه ۲۰ رجب ۵۶۰ هـ نوشته شده بود، استنساخ گشته است.) مجلس شورای اسلامی تهران و
آیتالله مرعشی نجفی نیز موجود است.
هـ. نسخههای چاپی
طبق نوشته
الذریعه، اوّلین بار در سال ۱۲۹۰ در
تبریز به چاپ رسید.
و طی سالهای اخیر نیز بارها به زیور طبع آراسته گردید.
۱) چاپ فاطمه، قاضی شعار، زیر نظر علی اکبر غفاری، سال۱۳۸۰ش.
۲) منشورات مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ اوّل ۱۴۱۲هـ. ۱۹۹۱م، (در قطع وزیری گالینگور).
۳) انتشارات مکتبه بصیرتی، (چاپ سنگی در قطع
رقعی، گالینگور).
۴) انتشارات دار الاضواء، چاپ دوم، ۱۴۰۹هـ (۱۹۸۹م).
۵) انتشارات شریف رضی، قم، سال ۱۳۷۶ ه. ش، (قطع وزیری در ۱۸۵ صفحه متن اصلی).
۶) مطبع الحیدریه؛ (نجف)، چاپ دوم سال۱۳۸۰ه، (در۲۴۰ صفحه).
۷) و آخرین چاپ انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، با تحقیق فارس حسًون کریم، چاپ اوّل، (۱۴۲۲ه. ق ـ ۱۳۸۰ ه. ش).
(۱) قرآن کریم.
(۲) ابنابیالحدید، عبدالحمید (ف۶۵۶)، شرح نهج البلاغه، قم، چاپ کتابخانه آیتالله مرعشی، ۱۴۰۴ق.
(۳) ابنندیم بغدادی (ف۴۳۸)، فهرست ابن ندیم، تحقیق رضا تجدد.
(۴) ابنحجر عسقلانی (ف۸۵۲)، لسان المیزان، بیروت، ناشر مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، چاپ دوم، ۱۳۹۰ق.
(۵) ابنخلکان (ف۶۸۱)، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، تحقیق إحسان عباس، لبنان، ناشر دار الثقافة.
(۶) ابنشهرآشوب، علی، معالم العلماء، منشورات المطبعه الحیدریه، ۱۳۸۰ق.
(۷) ابنکثیر، البدایة والنهایة، تحقیق علی شیری، بیروت، ناشر دار إحیاء التراث العربی، چاپ اوّل، سال ۱۴۰۸.
(۸) افندی اصفهانی، عبدالله (۱۱۳۰)، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، تحقیق احمد حسینی، قم، مکتبه آیت الله مرعشی.
(۹) امین، سیدمحسن، اعیان الشیعه، بیروت، ناشر دار التعارف للمطبوعات ۱۴۰۶ق.
(۱۰) باشا بغدادی إسماعیل (ف۱۳۳۹)، ایضاح المکنون، تحقیق محمّد شرف الدین، بیروت، ناشر دار إحیاء التراث العربی.
(۱۱) بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ناشر دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، ۱۴۰۱ق.
(۱۲) پاشا بغدادی، إسماعیل (ف۱۳۳۹)، هدیة العارفین، بیروت، ناشر دار إحیاء التراث العربی.
(۱۳) تستری، محمّدتقی، قاموس الرجال، تهران، مرکز نشر الکتاب ۱۳۷۹ق.
(۱۴) جباری، محمّدرضا، مکتب حدیثی قم؛ از آغاز تا قرن پنجم، قم، زائر، ۱۳۸۴
(۱۵) جعفری، محمدمهدی، سیّدرضی، انتشارات طرح نو، چاپ اوّل ۱۳۷۵.
(۱۶) حاجی خلیفه (ف۱۰۶۷)، کشف الظنون، بیروت، ناشر دار إحیاء التراث العربی.
(۱۷) ابنداود حلی، حسن، رجال ابن داود، تهران، انتشارات دانشگاه، ۱۳۸۳ق.
(۱۸) حموی، یاقوت (ف۶۲۶)، معجم البلدان، بیروت، ناشر دار إحیاء التراث العربی، ۱۳۹۹ق.
(۱۹) خطیب بغدادی (ف۴۶۳)، تاریخ بغداد، تحقیق عبد القادر عطا، بیروت، ناشر دار الکتب العلمیة، چاپ اوّل، سال ۱۴۱۷.
(۲۰) خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، تهران، مکتبة اسماعیلیان، ۱۳۹۰ق.
(۲۱) دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، زیر نظر حداد عادل، تهران۱۳۸۰.
(۲۲) دائرة المعارف تشیع، تهران، نشر شهید محبی ۱۳۷۵.
(۲۳) دائره المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر موسوی بجنوردی، تهران ۱۳۶۹.
(۲۴) ذهبی (ف۷۴۸)، سیر أعلام النبلاء، تحقیق حسین الأسد، بیروت، ناشر مؤسسة الرسالة، چاپ نهم، ۱۴۱۳ق.
(۲۵) ذهبی (ف۷۴۸)، میزان الاعتدال، تحقیق البجاوی، بیروت، ناشر دار المعرفة للطباعة و النشر، چاپ اوّل، ۱۳۸۲ق.
(۲۶) زرکلی، خیرالدین (ف۱۴۱۰)، الأعلام، بیروت، ناشر دار العلم للملایین، چاپ پنجم ۱۹۸۰م.
(۲۷) سید إعجاز حسین (ف۱۲۸۶)، کشف الحجب والاستار، قم، ناشر مکتبة آیة الله المرعشی، چاپ دوم، ۱۴۰۶۹ق.
(۲۸) سیدمرتضی، الذریعة (أصول فقه)، تحقیق أبو القاسم گرجی، تهران، چاپخانه دانشگاه، ۱۳۴۶ش.
(۲۹) شریف مرتضی، الناصریات، ناشر رابطه الثقافة و العلاقات الإسلامیة، سال چاپ ۱۴۱۷ق.
(۳۰) شریف مرتضی، الأمالی، تصحیح وتعلیق بدر الدین النعسانی، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اوّل ۱۳۲۵.
(۳۱) شریف مرتضی، رسائل المرتضی، اعداد السیّد مهدی الرجائی، قم، ناشر دار القرآن الکریم، ۱۴۰۵ق.
(۳۲) آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن، الذریعة الی تصانیف الشیعه، قم، ناشر اسماعیلیان؛ تهران، کتابخانه اسلامیه ۱۴۰۸هـ
(۳۳) شیخ صدوق (ف۳۸۱)،
منلایحضرهالفقیه، تصحیح و تعلیق علی أکبر الغفاری، قم، ناشر انتشارات
جامعه مدرسین، چاپ دوم.
(۳۴) شیخ طوسی، محمد بن حسن، الفهرست، تحقیق الشیخ جواد القیومی، ناشر مؤسسة نشر الفقاهة، چاپ اوّل، ۱۴۱۷ق.
(۳۵) شیخ عباس قمی (ف۱۳۵۹)، الکنی والالقاب، تهران، ناشر مکتبة الصدر.
(۳۶) طباطبایی، سیدمهدی، نگرشی بر فقه سیّد مرتضی.
(۳۷) عباسی، مهرداد، فصلنامه علوم حدیث، شخصیّت سیّدمرتضی، کتاب امالی و احادیث آن، قم، انتشارات دارالحدیث، شماره۲۲.
(۳۸) امینی، عبدالحسین، الغدیر، بیروت، ناشر دارالکتب العربی، چاپ چهارم، ۱۳۹۷ق.
(۳۹) حلی، حسن بن یوسف، رجال علامه حلی، قم، دار الذخائر، ۱۴۱۱ق.
(۴۰) مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال فی علم الرجال، نجف اشرف، چاپ مرتضویه (چاپ سنگی، سه جلدی).
(۴۱) مجلسی، محمدباقر (ف۱۱۱۰)، بحارالأنوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، سال انتشار۱۴۰۴ق.
(۴۲) علم الهدی، سیدمرتضی، تنزیه الانبیاء و الائمه، بیروت، چاپهای مختلف.
(۴۳) عمر کحالة، معجم المؤلّفین، بیروت، ناشر مکتبة المثنی و دار إحیاء التراث العربی.
(۴۴) فوائد رجالیة، السید بحر العلوم، (ف۱۲۱۲)، تحقیق وتعلیق بحر العلوم، ناشر مکتبة الصادق تهران، چاپ اوّل، ۱۳۶۳ ش.
(۴۵) مارتین مکدرموت، اندیشههای کلامی شیخ مفید، ترجمه آرام، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل، ۱۳۶۳.
(۴۶) مجله کتاب ماه دین، بهمن ۱۳۷۷، شماره ۱۶، صفحه۲۲، معرفی ترجمه تنزیه الانبیاء و الائمه رضوی، م.
(۴۷) محدثی، جواد، شخصیّت ادبی سیّد مرتضی، ترجمه ادب المرتضی
من سیرته و آثاره، تهران، امیرکبیر۱۳۷۳.
(۴۸) محیالدین، عبدالرزاق، ادب المرتضی
من سیرته و آثاره، ترجمهی جواد محدثی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۳ش.
(۴۹) مسلم، صحیح المسلم، بیروت، ناشردارالفکر.
(۵۰) نجاشی، احمد بن علی (ف۴۵۰)، رجال النجّاشی، قم، انتشارات
جامعه مدرسین، ۱۴۰۷ق.
(۵۱) نرم افزارهای،
جامع الاحادیث، مکتبه اهل البیت،
جامع تفاسیر نور، معجم عقائدی، منهج النور، تراجم۲.
(۵۲) وسام خطاوی، المناهج الروائیۀ عند الشریف المرتضی، قم، دارالحدیث، ۱۴۲۷ق.
حیدری فطرت، جمال الدین، مجله حدیث حوزه، برگرفته از مقاله «کتابشناسی توصیفی تنزیه الانبیاء و الائمه»، سال اوّل، شماره یک، زمستان ۱۳۸۹.