تعزیر (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در
اسلام به منظور جلوگیری از جرایمی غیر از
زنا و لواحق آن،
سرقت،
شرابخواری و...
مجازاتهایی مقرر گردیده است که در
فقه از آن به «
تعزیرات» یاد میشود.
تعزیر یعنی کیفری که در
شرع از حیث مقدار مشخص نیست و در مقابل
حد است و در
فقه بر کیفری اطلاق میشود که برخلاف حد، شارع مقدس اندازهای برای آن تعیین نکرده است.
تعزیر در لغت به معنای «یاری کردن، احترام و تأدیب» است.
راغب در
مفردات می نویسد : «التعزیر النصرة مع التّعظیم.» قال : «و تعزّ روه و عزّر تموهم» و التعزیر ضرب دون الحدّ و ذلک یرجع الی الأوّل؛ فإن ذلک تأدیب، و التأدیب نصرة ما، لکنّ الأوّل نصرة تقمع مایضرّه عنه، و الثانی نصرة تقمعه عمّا یضرّه فمن قمعته عمّا یضرّه فقد نصرته، و علی هذا الوجه قال صلی الله علیه و آله
وسلم : «أنصر أخاک ظالما او مظلوما، قال : أنصره مظلوما فکیف أنصره ظالما؟ فقال : کفّه عن الظلم.»
تعزیر به مفهوم یاری کردن همراه با احترام می باشد. قرآن می فرماید : و تعزّ روه و عزّر تموهم» و نیز تعزیر، تنبیهی سبک تر از حد است که این معنا به همان معنای اوّل باز می گردد زیرا
هدف از اجرای این نوع
تنبیه،
تأدیب است که نوعی یاری به شمار می آید در حالی که معنای اوّل یاری کردن به وسیله از بین بردن عناصری است که به او زیان می رساند. و معنای دوم کمک کردن فرد است بدین سان که نگذارد شخص به عوامل زیان بخش نزدیک شود. پس جدا کردن شخص از چیزی که به وی ضرر می رساند نوعی یاری محسوب می شود و
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله
وسلم هم با ملاحظه این معنا فرمود:«برادرت را خواه ظالم و خواه مظلوم یاری کن» به حضرت عرض شد اگر مظلوم باشد او را یاری می کنم اما اگر ستمگر باشد چگونه او را یاری دهم؟!» فرمود : «او را از ستم کردن باز دار.»در صحاح و قاموس نیز تعظیم و توقیر را از جمله معانى آن شمرده اما بنظر مجمع و نهایه: اصل تعزیر بمعنى ردّ و منع است و چون
دشمن كسى را ردّ و منع كنیم او را یارى و توقیر كردهایم.
در
لسان العرب تعزیر به معنای بزرگ داشتن و یاری نمودن با
شمشیر آمده است.
انجام
گناه و ترک
واجب مجازاتی را به دنبال می آورد. اگر اندازه این
مجازات و کیفیّت آن در
آیات و
روایات معیّن شده باشد به آن حدّ می گویند، و اگر تعیین نشده باشد بدان تعزیر گفته می شود.تعزیر در
اصطلاح فقهی به نوعی از
مجازات گفته میشود که بسته به رأی
قاضی و با در نظر گرفتن میزان
جرم و مقدار تحمل
مجرم درباره او اجرا میگردد. بنابراین فرق اساسی تعزیر با سایر
مجازات
های اسلامی این است که حد،
دیه و
قصاص مجازات
های معین و ثابتی است، ولی تعزیر
مجازات آن دسته از جرایم است که مشمول این گونه
مجازاتها نمیشوند. همان گونه که اشاره شد، تعزیر معنی عام و گسترده ای دارد، به طوری که شامل هر گونه
تنبیه یا
تادیب میشود و منحصر به
تازیانه نیست، بلکه
حبس، غرامت مالی، توقیف مالی، توبیخ و سرزنش علنی و آشکار،
تبعید برای مدتی مشخص، بر کناری از
شغل، ترک
معامله و مراوده با مجرم و ... را نیز شامل میشود.
در
مسالک الافهام در تعریف تعزیر چنین آمده است که «تعزیرات» جمع « تعزیر »، در لغت به معنای ادب کردن و در اصطلاح
شرع عبارت از عقوبتی است که در غالب موارد در اصل شرع برای آن اندازه ای معین نگردیده است.
شیخ طوسی در
مبسوط می نویسد : «إن کلّ من أتی معصیة لا یجب بها الحدّ یعزّر.» «هر کس مرتکب معصیتی شود که حدّ برای آن تعیین نشده است، تعزیر می شود.»
و
محقق حلی در «
شرایع» می نویسد : «إن کل مَن فعل محرّما أو ترک واجبا فللإمام تعزیره بما لایبلغ الحدّ.»«هر کس مرتکب فعل حرامی شد یا از امر واجبی سر باز زد، بر
امام است که او را تعزیر کند و تعزیر در مورد چنین فردی باید از مقدار حدود شرعی کمتر باشد.»
در
جواهر الکلام نیز آمده است: هر
مجازات و عقوبتی که مقدار آن معین باشد آن را حد می نامند و هر عقوبتی که مقدار آن معین نباشد آن را تعزیر گویند.
در ماده ۱۶
قانون مجازات اسلامی درباره
تعریف تعزیر چنین آمده: «تعزیر، تادیب و یا عقوبتی است که نوع و مقدار آن در شرع تعیین نشده و به نظر
حاکم واگذار شده است از قبیل
حبس و جزای نقدی و
شلاق که میزان شلاق بایستی از مقدار حد کمتر باشد.» معروف و مشهور میان فقها ثبوت تعزیر در مطلق ارتکاب
حرام و ترک
واجب است. برخی نیز آن را به مواردی اختصاص دادهاند که شارع امر به تادیب و تعزیر کرده است.
در
شرایع الهی پیشین افزون بر
مجازات های با قانون ثابت و غیر قابل انعطاف، مانند قصاص«وَ كَتَبْنا عَلَیهِمْ فیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَینَ بِالْعَینِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ:و بر آنها (
بنی اسرائیل) در آن (
تورات)، مقرر داشتیم كه جان در مقابل جان، و
چشم در مقابل چشم، و
بینی در برابر بینى، و
گوش در مقابل گوش، و
دندان در برابر دندان مى باشد؛ و هر زخمى،
قصاص دارد؛»
و
حد مرتد، مجازاتهایی نیز وجود داشت که جنبه عمومی و ثابت نداشت، بلکه به تناسب نوع جرم و شخصیت مجرمان تعیین میشد. شماری از مهمترین موارد این مجازاتها که میتوان آنها را به عنوان مصادیق تعزیرات در این شرایع برشمرد و در قرآن مورد اشاره قرار گرفته، عبارتاند از:
یکی از روش
های تعزیر در
شریعت حضرت ایوب علیه
السّلام تازیانه زدن بود، از این رو چون در هنگام بیماری او، همسرش تخلفی کرد،
سوگند یاد کرد که در صورت بهبودی، او را صد تازیانه بزند؛ اما پس از بهبودی همسرش را بخشید ولی برای فرار از ارتکاب
حنث (شکسته شدن) سوگند، به دستور الهی چندین تازیانه را به هم منضم کرد و یک ضربه به او زد:
•«و خذ بیدک ضغثـا فاضرب به و لا تحنث:(و به او گفتیم:) بسته اى از ساقه
هاى گندم (یا مانند آن) را برگیر و با آن (همسرت را) بزن و
سوگند خود را مشكن! ما او را شكیبا یافتیم؛ چه بنده خوبى كه بسیار بازگشت كننده (به سوى خدا) بود».
.درباره نوع تخلف
همسر ایوب و
علت تعیین این
مجازات برای وی، مفسران امور مختلفی را ذکر کردهاند.
یکی از کیفرهای
سرقت در میان بنی اسرائیل در عصر
حضرت یوسف علیه
السّلام به بردگی گرفتن همیشگی یا موقت سارق بود،بر همین اساس هنگامی که
بنیامین،
برادر یوسف، به سرقت متهم شد، برادران وی تملک خود سارق را
مجازات سرقت او دانستند:
•«قالوا جزؤه من وجد فی رحله فهو جزؤه کذلک نجزی الظــلمین:گفتند: «هر كس (آن پیمانه) در بارِ او پیدا شود، خودش
کیفر آن خواهد بود؛ (و بخاطر این كار، برده شما خواهد شد؛) ما این گونه ستمگران را كیفر مى دهیم!»».
به نظر برخی، این
مجازات تنها در میان مردم
کنعان و
شریعت حضرت یعقوب علیه
السّلام معمول بوده است و آنان سارق را به تناسب ارزش مال مسروق تا زمانی به بردگی میگرفتند؛ اما
مجازات سرقت در
مصر جز این بود، زیرا آنان سارق را با تازیانه زدن و دریافت غرامت
های سنگین
مجازات میکردند، از این رو حضرت یوسف علیه
السّلام نمیتوانست طبق قانون حاکم بر مصر، بنیامین را نزد خود نگاه دارد: «کذلک کدنا لیوسف ما کان لیاخذ اخاه فی دین الملک:در این هنگام، (یوسف) قبل از بار برادرش، به كاوش بارهاى آنها پرداخت؛ سپس آن را از بارِ برادرش بیرون آورد؛ این گونه راه چاره را به یوسف یاد دادیم! او هرگز نمى توانست برادرش را مطابق آیین
پادشاه (مصر) بگیرد، مگر آنكه خدا بخواهد! درجات هر كس را بخواهیم بالا مى بریم؛ و برتر از هر صاحب علمى، عالمى است!». <
.
در
آیه ۹۷
سوره طه از
مجازات سامری به سبب جرم بزرگ او، یعنی گمراه کردن بنی اسرائیل، یاد شده که
حضرت موسی علیه
السّلام او را از مراوده با
مردم منع کرد:
•«قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِی الْحَیاةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلى إِلهِكَ الَّذی ظَلْتَ عَلَیهِ عاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیمِّ نَسْفا:(موسى) گفت: «برو، كه بهره تو در زندگى
دنیا این است كه (هر كس با تو نزدیك شود) بگویى «با من تماس نگیر!» و تو میعادى (از عذاب خدا) دارى، كه هرگز تخلّف نخواهد شد! (اكنون) بنگر به این معبودت كه پیوسته آن را پرستش مى كردى! و ببین ما آن را نخست مى سوزانیم؛ سپس ذرّات آن را به
دریا مى پاشیم!».
برخی مفسران گفتهاند: آن حضرت به مردم فرمان داد که با سامری سخن نگویند،
غذا نخورند و هیچ تماسی با او نداشته باشند. در پی این فرمان، سامری
شهر را ترک کرد و رو به
بیابان نهاد.
عدهای نیز برآناند که تعبیر «لا مساس» به یکی از قوانین جزایی شریعت موسی علیه
السّلام درباره مرتکبان گناهان سنگین اشاره دارد و بر پایه آن، مجرم چنان پلید و گناهکار تلقی میشد که هیچ کس با او تماس نمیگرفت.
مجازات دیگر سامری، گرفتن
گوساله وی و سوزاندن و به دریا افکندن آن بود: «وانظر الی الـهک الذی ظـلت علیه عاکفـا لنحرقنه ثم لننسفنه فی الیم نسفـا»
شماری از فقها این کار حضرت موسی علیه
السّلام را مصداق تعزیر مالی دانستهاند که در شریعت
اسلام نیز جاری است.
در
قرآن واژه تعزیر سه بار به همین معنای لغوی یعنی «النصرة مع التّعظیم:یاری کردن همراه با احترام» به کار رفته است.
•«وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ میثاقَ بَنی إِسْرائیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَی عَشَرَ نَقیباً وَ قالَ اللَّهُ إِنِّی مَعَكُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَیتُمُ الزَّكاةَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلی وَ عَزَّرْتُمُوهُم...:خدا از بنى اسرائیل
پیمان گرفت. و از آنها، دوازده
نقیب (سرپرست) برانگیختیم. و
خداوند (به آنها) گفت: «من با شما هستم! اگر
نماز را برپا دارید، و
زکات را بپردازید، و به رسولان من
ایمان بیاورید و آنها را یارى كنید، و به خدا
قرض الحسنه بدهید...»
عزرتموهم از ماده" تعزیر" بمعنى منع كردن و یارى نمودن است، اگر به پاره اى از مجازاتهاى
اسلامى تعزیر گفته مى شود به خاطر آن است كه بوسیله آن در
حقیقت كمكى به گناهكاران شده و از گناه باز داشته شده اند و این نشان مى دهد كه مجازاتهاى
اسلامى جنبه انتقامى ندارد بلكه جنبه تربیتى دارد و لذا نام آن هم" تعزیر" گذاشته شده است.
•«...وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ:پس كسانى كه به او ایمان آوردند، و حمایت و یاریش كردند، و از نورى كه با او نازل شده پیروى نمودند، آنان رستگارانند.»
" عزروه" از ماده" تعزیر" به معنى حمایت و یارى كردن آمیخته با
احترام و بزرگداشت است، و بعضى گفته اند كه اصل آن به معنى،" منع و جلوگیرى" است، اگر جلوگیرى از دشمن باشد،
مفهوم آن یارى كردن است، و اگر جلوگیرى از گناه باشد، مفهوم آن
مجازات و
تنبیه است، و لذا به مجازاتهاى خفیف تعزیر مى گویند.
•«لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصیلا:تا (شما مردم) به خدا و رسولش ایمان بیاورید و از او
دفاع كنید و او را بزرگ دارید، و خدا را
صبح و
شام تسبیح گویید.»
تعزروه" از ماده" تعزیر" در اصل به معنى" منع" است، سپس به هر گونه دفاع و
نصرت و یارى كردن در مقابل دشمنان اطلاق شده است، به بعضى از
مجازات هایى كه مانع از گناه مى شود نیز" تعزیر" مى گویند. توقروه از ماده" توقیر" از ریشه" وقر" به معنى سنگینى است، بنا بر این" توقیر" در اینجا به معنى
تعظیم و بزرگداشت است.
اسلام نیز همچون دیگر شرایع الهی برای پاک کردن جامعه از
ظلم و
فساد، افزون بر تشریع حدود در مورد جرایمی خاص، مرتکبان دیگر جرایم را نیز مستحق
مجازات دانسته است.
•«والذین یؤذون المؤمنین والمؤمنـت بغیر ما اکتسبوا فقد احتملوا بهتـنـا و اثمـا مبینـا:و آنان كه مردان و زنان باایمان را به خاطر كارى كه انجام نداده اند آزار مى دهند؛ بار بهتان و گناه آشكارى را به دوش كشیده اند.»
از مفهوم این آیه می توان
مشروعیت تعزیر را در
شریعت اسلام استفاده کرد، زیرا این آیه کسانی را مذمت میکند که مسلمانان را بدون ارتکاب هیچ گونه جرمی بیازارند، بنابراین مفهوم آن دلالت دارد که اذیت کردن دیگران، مانند اجرای حد و تعزیر، در صورتی که شخص مرتکب جرمی شده باشد مجاز است.
•«ان الذین یحبون ان تشیع الفـحشة فی الذین ءامنوا لهم عذاب الیم:كسانى كه
دوست دارند زشتی ها در میان مردم با ایمان شیوع یابد،
عذاب دردناكى براى آنان در
دنیا و
آخرت است؛ و خداوند مى داند و شما نمى دانید».
در آیه ۱۹
سوره نور اشاعه دهندگان کارهای زشت در مورد مؤمنان، مستحق
مجازات دردناک شناخته شدهاند؛ واژه «فاحشه» در این آیه را گوناگون تفسیر کردهاند؛ مانند
زنا،
سخن یا کار زشت و چیزی که سبب خواری
مؤمن و سقوط شخصیت او نزد دیگران میشود.
اما اینكه مى گوید: آنها عذاب دردناكى در دنیا دارند ممكن است اشاره به حدود و تعزیرات شرعیه، و عكس العمل
هاى اجتماعى، و آثار شوم فردى آنها باشد كه در همین دنیا دامن گیر مرتكبین این اعمال مى شود، علاوه بر این محرومیت آنها از حق
شهادت، و محكوم بودنشان به
فسق و رسوایى نیز از آثار دنیوى آن است.
مقصود از تعبیر «یحبون ان تشیع» به نظر برخی اقدام عملی برای ترویج این کارها
و مراد از «عذاب الیم» به نظر برخی حد و به نظر عدهای دیگر تعزیر
است. جواز تعزیر از آیات دیگری که به برخی
مجازات های موقتی مجرمان اشاره دارند نیز قابل استفاده است.
در برخی احادیث
شیعه و
اهل سنت تنها تازیانه زدن به عنوان تعزیر ذکر شده است. نظر برخی از
فقها نیز همین است. در برابر، احادیثی دیگر، مصادیق دیگری را برای تعزیر ذکر کردهاند.
بسیاری از فقها با استناد به این دسته از احادیث و برخی آیات قرآن، علاوه بر جلد،
مجازات های دیگری را نیز مصداق تعزیر دانستهاند؛ مانند توبیخ، زندانی کردن، سخت گیری در خوراک،
تبعید، تراشیدن موی سر، گرداندن در
شهر، سیاه کردن صورت، محروم کردن از اشتغال به شغل ها و مناصب خاص و گرفتن اموال.
مهمترین انواع و شیوه
های تعزیر که در
قرآن کریم بدانها اشاره شده، عبارتاند از:
•«والذان یاتیـنها منکم فـاذوهما:و از میان شما، آن مردان و زنانى كه (همسر ندارند، و) مرتكب آن كار (زشت) مى شوند، آنها را
آزار دهید (و حد بر آنان جارى نمایید)!»
مسلمانان را امر میکند که مردان و زنان مرتکب عمل فحشا را آزار دهند. برخی مراد آیه را همه
مردان و
زنان، چه همسردار و چه بی همسر دانستهاند؛ اما بیشتر مفسران آن را مختص مردان و زنان زناکار بی همسر میدانند.
و برخی مراد از
فاحشه که در آیه قبل آمده و ضمیر «یاتیـنها» در آیه مذکور به آن اشاره دارد را
لواط و
مساحقه دانستهاند.
مراد از «ایذاء» در این آیه، توبیخ زبانی یا ضربه زدن با
کفش یا
دست است.
برخی مراد از آن را هرگونه آزار زبانی و عملی دانستهاند. در برخی احادیث، ایذاء دراین آیه به زندانی کردن تفسیر شده است.
مجازات تعزیری مذکور در این آیه برای این مجرمان به صدر
اسلام اختصاص داشت و با نزول آیات مربوط به حدود، این
مجازات نسخ گردید. به این نسخ در احادیث
اهل بیت علیهم
السلام نیز اشاره شده است.
یکی از
مجازات های تعزیری بر اساس آیات شریفه، مصادره یا از بین بردن اموال مجرم یا مجرمان است.
•«هو الذی اخرج الذین کفروا من اهل الکتاب من دیارهم لاول الحشر ما ظننتم ان یخرجوا و ظنوا انهم ما نعتهم حصونهم من الله... ما قطعتم من لینة او ترکتموها قائمة علی اصولها فباذن الله و لیخزی الفاسقین:او كسى است كه
کافران اهل کتاب را در نخستین برخورد (با مسلمانان) از خانه هایشان بیرون راند!
گمان نمى كردید آنان خارج شوند، و خودشان نیز گمان مى كردند كه دِژهاى محكم شان آنها را از
عذاب الهى مانع مى شود...هر
درخت با ارزش
نخل را قطع كردید یا آن را به حال خود واگذاشتید، همه به فرمان خدا بود؛ و براى این بود كه فاسقان را خوار و رسوا كند!».
بیرون کردن
بنی نضیر از خانه و سرزمین خود و تخریب نخلستان
های آنان بر همین اساس بود؛ جرم آنان نقض پیمانی بود که با پیامبر و مسلمانان بسته بودند. به نقلی دیگر، آنان با طرح نقشهای قصد کشتن پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله
وسلّم را داشتند که خداوند آن حضرت را از این توطئه آگاه کرد.
نمونه دیگر اینکه در پی ساختن مسجدی به دست منافقان با هدف تفرقه انداختن میان مسلمانان و ایجاد پایگاهی برای دشمنان، خداوند با نزول آیاتی مبنی بر منع پیامبر صلی الله علیه وآله از
نماز خواندن در آن
مسجد؛ حضرت رسول اکرم ص به دو نفر از مسلمانان به نام عاصم بن عوف و مالک بن دخشم دستور داد که مسجد منافقان را تخریب کنند و آن را
آتش بزنند.
•«وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْریقاً بَینَ الْمُؤْمِنینَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَیحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنى وَ اللَّهُ یشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ لا تَقُمْ فیهِ أَبَدا...:(گروهى دیگر از آنها) كسانى هستند كه مسجدى ساختند براى زیان (به مسلمانان)، و (تقویت)
کفر، و تفرقه افكنى میان مؤمنان، و كمین گاه براى كسى كه از پیش با خدا و پیامبرش مبارزه كرده بود؛ آنها
سوگند یاد مى كنند كه: «جز نیكى (و خدمت)، نظرى نداشته ایم!» امّا خداوند گواهى مى دهد كه آنها دروغگو هستند!هرگز در آن (مسجد به عبادت) نایست!...»
نمونه قرآنی دیگر، تهدید منافقان و شایعه سازان به تبعید از
شهر مدینه است:
•«لـئن لم ینته المنافقون والذین فی قلوبهم مرض والمرجفون فی المدینة لنغرینک بهم ثم لا یجاورونک فیها الا قلیلا:اگر منافقان و بیماردلان و آنها كه اخبار دروغ و
شایعات بى اساس در مدینه پخش مى كنند دست از كار خود بر ندارند، تو را بر ضدّ آنان مى شورانیم، سپس جز مدّت كوتاهى نمى توانند در كنار تو در این شهر بمانند»
برخی از آنها برای تضعیف روحیه مسلمانان اخباری نادرست، مانند شکست خوردن مسلمانان یا کشته شدن همه آنان در جنگ ها را منتشر میکردند.
در برخی منابع جرم آنها
مزاحمت و
اذیت و آزار زن ها بیان شده است.
در آیه ای خداوند تعالی مسلمانان را به قطع رابطه با سه
مسلمان امر می کند، تا جایی که عرصه بر آنان تنگ شده بود و راهی جز
توبه و بازگشت به سوی خدا نداشتند؛ این آیه، درباره کعب بن مالک، مرارة بن ربیع و هلال بن امیه نازل شد که با پیامبر صلیاللهعلیهوآله
وسلّم در
جنگ تبوک همراهی نکردند؛ اما پس از جنگ پشیمان شدند و از آن حضرت بخشش خواستند؛ ولی حضرت نه تنها خود با آنان سخنی نگفت، بلکه دیگران را نیز از معاشرت با آنان منع کرد و حتی همسران و فرزندان شان نیز با آنان سخن نمیگفتند، از این رو مجبور شدند
شهر را ترک کنند و به بیابان ها بروند. پس از ۵۰ روز، با نزول آیه، توبه آنان پذیرفته شد.
•«و علی الثلـثة الذین خلفوا حتی اذا ضاقت علیهم الارض بما رحبت و ضاقت علیهم انفسهم وظنوا ان لا ملجا من الله الا الیه ثم تاب علیهم لیتوبوا ان الله هو التواب الرحیم:(همچنین) آن سه نفر كه (از شركت در جنگ تبوك) تخلّف جستند، (و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند،) تا آن حدّ كه
زمین با همه وسعت اش بر آنها تنگ شد؛ (حتّى) در وجود خویش، جایى براى خود نمى یافتند؛ (در آن هنگام) دانستند پناه گاهى از خدا جز بسوى او نیست؛ سپس خدا رحمتش را شامل حال آنها نمود، (و به آنان توفیق داد) تا توبه كنند؛ خداوند بسیار توبه پذیر و مهربان است!»
آیه۸۳
سوره توبه از محروم شدن برخی افراد از همراهی با پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله
وسلّم در صحنه نبرد سخن گفته است؛ این افراد، شماری از منافقان یا کسانی بودند که بدون عذر در جنگ تبوک شرکت نکردند.
•«فان رجعک الله الی طـائفة منهم فاستـذنوک للخروج فقل لن تخرجوا معی ابدا و لن تقـتلوا معی عدوا انکم رضیتم بالقعود اول مرة فاقعدوا مع الخــلفین:هر گاه خداوند تو را بسوى گروهى از آنان بازگرداند، و از تو
اجازه خروج (بسوى میدان
جهاد ) بخواهند، بگو: «هیچ گاه با من خارج نخواهید شد! و هرگز همراه من، با دشمنى نخواهید جنگید! شما نخستین بار به كناره گیرى راضى شدید، اكنون نیز با متخلّفان بمانید!»»ref>
توبه/سوره۹، آیه۸۳. در
سوره فتح نیز به گروهی دیگر از تخلف کنندگان از جهاد اشاره شده که وقتی شنیدند پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله
وسلّم در جنگی در آینده
غنایم بسیار به دست خواهد آورد، درخواست همراهی و شرکت در آن جنگ را کردند؛ ولی آن حضرت به
علت تخلف آنان در جنگهای گذشته، این خواسته را نپذیرفت.
•«سیقول المخلفون اذا انطـلقتم الی مغانم لتاخذوها ذرونا نتبعکم یریدون ان یبدلوا کلـم الله قل لن تتبعونا کذلکم قال الله من قبل:هنگامى كه شما براى به دست آوردن غنایمى حركت كنید، متخلّفان (
حدیبیه) مىگویند: «بگذارید ما هم در پى شما بیائیم، آنها مى خواهند كلام خدا را تغییر دهند؛ بگو: «هرگز نباید بدنبال ما بیایید؛ این گونه خداوند از قبل گفته است!» آنها به زودى مى گویند: «شما نسبت به ما
حسد مى ورزید!» ولى آنها جز اندكى نمى فهمند!»
>این آیه پس از بازگشت از حدیبیه و هنگامی نازل شد که
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله
وسلّم،
فتح خیبر و به دست آوردن غنایم فراوانی را
بشارت داده. موجب این آیه این غنایم مخصوص شرکت کنندگان در حدیبیه بود و آنها که حضور نداشتند از مشارکت در جنگ خیبر و بهره مندی از غنایم آن محروم شدند.
یکی دیگر از شیوه
های تعزیر خطاکاران نپذیرفتن
زکات آنان است. در
سوره توبه از پیمان برخی از مسلمانان با خداوند یاد شده، مبنی بر اینکه اگر خداوند آنان را از
فضل خود روزی دهد، زکات دهند و از صالحان باشند؛ اما پس از برآورده شدن خواسته آنان، به پیمان خود
وفادار نماندند و مغضوب خداوند شدند.
•«... و منهم من عـهد الله لـئن ءاتـنا من فضله لنصدقن ولنکونن من الصــلحین فلما ءاتـهم من فضله بخلوا به و تولوا و هم معرضون فاعقبهم نفاقـا فی قلوبهم الی یوم یلقونه بما اخلفوا الله ما وعدوه و بما کانوا یکذبون:بعضى از آنها با خدا پیمان بسته بودند كه: «اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد، قطعاً
صدقه خواهیم داد؛ و از صالحان (و شاكران) خواهیم بود!»امّا هنگامى كه خدا از فضل خود به آنها بخشید،
بخل ورزیدند و سرپیچى كردند و روى برتافتند! این عمل، (
روح)
نفاق را، تا روزى كه خدا را ملاقات كنند، در دلهایشان برقرار ساخت. این بخاطر آن است كه از پیمان الهى تخلّف جستند؛ و بخاطر آن است كه
دروغ مى گفتند»
مورد نزول این آیات، ثعلبة بن حاطب بود که پیوسته از پیامبر صلیاللهعلیهوآله
وسلّم میخواست که برای ثروتمند شدن وی
دعا فرماید و با آن حضرت
عهد کرد که در صورت ثروتمند شدن، حقوق مالی خود را ادا کند؛ اما پس از دعای آن حضرت و برآورده شدن خواستهاش، حتی زکات مال خود را هم نپرداخت. پس از نزول آیات مزبور، وی از کرده خود پشیمان شد و زکات اموالش را نزد رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله
وسلّم آورد؛ ولی حضرت آن را نپذیرفت. بعدها خلفا نیز از پذیرش زکات اموال وی خودداری کردند.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «تعزیر».