تصوف و اهل سنت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تقریبا تا اواخر
قرن سوم و اوایل قرن چهارم
صوفیان از
علمای دین شمرده میشدند و اختلاف چندانی بین
متصوفه با
فقها و
محدثان وجود نداشت اما بتدریج از قرن سوم، با تشکیل
حلقه
های درس
صوفیان بغداد و سخنان صوفیانی مانند
سَری سَقَطی (متوفی ۲۵۳)،
یحیی بن مُعاذ (متوفی ۲۸۵)،
ابوحمزه بغدادی ،
جنید ،
ابوالحسین نوری (متوفی ۲۸۶) و
ابوسعید خَرّاز (متوفی ۲۸۶) در باره
توحید ،
عشق و
سِرّ ، بر سر این مسائل بحثهایی در گرفت.
تقریباً تا اواخر
قرن سوم و اوایل قرن چهارم
صوفیان نیز مانند
فقها و
محدّثان از
علمای دین محسوب میشدند و اغلب
مشایخ بزرگ مانند
سفیان ثوری (متوفی ۱۶۱)،
حَمدون قَصّار (متوفی ۲۷۱)،
حسن بصری (متوفی ۲۷۹)،
ابوحمزه بغدادی (متوفی ۲۸۹)،
عمر بن عثمان مکی (متوفی ۲۹۶)،
جُنید بغدادی (متوفی ۲۹۷) و
ابوالقاسم ابراهیم نصرآبادی (احتمالاً متوفی ۳۷۲)
فقاهت و
تصوف را باهم جمع کرده بودند.
ابن ابی یَعْلی در
طبقات الحنابلة نام بسیاری از صوفیان را در شمار فقیهان
حنبلی درج کرده است.
تا قرن چهارم صوفیان و فقیهان در مجالس یکدیگر حاضر میشدند و باهم به
بحث و گفتگو درباره مسائل فقهی میپرداختند و حتی صوفیان به علت
وجاهت نزد عامه، در مجالسشان از برخی
فقیهان به علت اهتمام در امور دنیا
انتقاد میکردند.
پیشوایان
مذاهب فقهی نیز مانند
امام شافعی (متوفی ۲۰۴) و
احمد بن حنبل (متوفی ۲۴۱) از برخی صوفیان به نیکی یاد کردهاند.
هر چند در برخی موارد، مطالبی از قول پیشوایان مذاهب فقهی، علیه صوفیان نقل شده، ولی در آنها ذکری از نسبت
ارتداد و
تکفیر صوفیان نیست.
به هر حال به علت همین ارتباط نزدیک صوفیان و فقیهان و اینکه کلمه
صوفی مرادف با
زاهد و
عابد بود و صوفیان از جمله
اهل سنّت و
جماعت شمرده میشدند، در کتاب
های ملل و نحل، حتی تا اوایل قرن پنجم از آنان به عنوان گروهی مستقل یاد نشده است.
بتدریج از قرن سوم، با تشکیل
حلقه
های درس
صوفیان بغداد و سخنان صوفیانی مانند
سَری سَقَطی (متوفی ۲۵۳)،
یحیی بن مُعاذ (متوفی ۲۸۵)،
ابوحمزه بغدادی ،
جنید ،
ابوالحسین نوری (متوفی ۲۸۶) و
ابوسعید خَرّاز (متوفی ۲۸۶) در باره
توحید ،
عشق و
سِرّ ، بر سر این مسائل بحثهایی در گرفت.
همچنین عقاید صوفیان درباره
عزوبت ،
عزلت از
خلق ،
تفویض امر به
خداوند و عدم کسب و ایجاد
زاویهها حساسیت برخی فقیهان را بر انگیخت.
بخصوص موضوع ارتباط و نسبت
خالق و
مخلوق ، فقیهان را نسبت به صوفیان بدبین کرد و سخنان آنها را در این باره، به
تشبیه ،
حلول و
اتحاد تعبیر میکردند.
بدین ترتیب بتدریج صوفیانی مانند ابوسعید خرّاز،
ذوالنّون مصری (متوفی ۲۴۵)،
محمد بن عیسی (متوفی ۲۷۹)،
سهل بن عبداللّه تستری (متوفی ۲۸۳) و
احمد بن عطا (مقتول ۳۰۹) مورد
آزار و
تهمت قرار گرفتند.
شدیدترین برخورد با برخی صوفیان،
محاکمه حلاج در اوایل قرن چهارم بود.
گفته شده که اولین انتقاد از صوفیان را احمد بن حنبل کرده و بیشترین حملات از جانب
مذهب حنبلی نسبت به برخی صوفیان صورت گرفته است.
ظاهراً اولین کتابی که بر ضد
صوفیه در قرن چهارم نوشته شده، کتاب
التنّبیهُ والرّدّ علی الاهواء و البِدَع اثر
ابوالحسین ملطی (متوفی ۳۷۷) است.
وی در این کتاب نام صوفیان را نیاورده ولی از گروهی از
اباحیان به نام
روحانیه یاد کرده که میپندارند ارواحشان در
ملکوت سیر میکند و
بهشت را میبینند.
ویژگیهایی که وی برای این گروه یاد میکند تقریباً مشابه با کسانی است که صوفی معروف معاصر وی،
ابونصر سَرّاج (متوفی ۳۷۸)، آنها را در
اللمع «مترسّمین به
تصوف» (غافلان از حقیقت
تصوف) دانسته است.
از منتقدان مهم اهل سنّت در قرن ششم،
ابوالفرج عبدالرحمان ابن جوزی (متوفی ۵۹۷) است.
وی قسمت اعظم کتاب معروف خود
تلبیس ابلیس را به نقد آرا و آداب
سلوک و رفتار
صوفیان اختصاص داده است.
به نظر او از جمله
خدعههای شیطان با صوفیان ترک کسب و کار و
نکاح ، عزلتگزینی، پوشیدن
خرقه ــ که حکم
لباس شهرت را دارد ــ رواج
سماع ،
غنا ،
رقص ، نظر بر اَحداث (بُرنایان)، اعتقاد به حلول و اتحاد و ادعای
عشق الاهی است.
وی در کتاب دیگری به نام
صید الخاطر به
نکوهش صوفیه پرداخته، اما از کتاب تلبیس ابلیس او مخالفان صوفیه بیشتر استقبال کردهاند.
با اینحال وی
مشایخ اولیه صوفیه را «سلف صالح» میداند و از جملة بدعتگذاران محسوب نمیدارد.
وی در
صفة الصفوة نیز از بسیاری از
صوفیان به نیکی یاد کرده است.
از دیگر منتقدان بزرگ صوفیه در
قرن ششم و هفتم
ابن تَیْمیّه (متوفی ۷۲۸)، از عالمان اهل سنّت، است.
وی صوفیان را به سه دسته تقسیم میکند:
صوفیة الحقایق ، صوفیة الارزاق و صوفیة الرسم.
به نظر او تنها گروه اول اهل
زهد و
عبادت و از صدیقیناند.
او زهّاد
بصره را از این جمله میداند.
صوفیان ارزاق ساکنان خانقاهاند و
صوفیان رسوم نیز به لباس و آداب ظاهری و انتساب به صوفیان اکتفا کردهاند.
بدین ترتیب، ابن تیمیّه با همه صوفیه سر
انکار و مخالفت ندارد.
او حتی برخی
اهل سکر (سکر و صحو) مانند
بایزید بسطامی را چنانچه اعمالشان
مخالف شرع نباشد، معذور میداند و آنها را از پیروان
وحدت وجود ، مانند
ابن عربی و
حلاج ، جدا میکند.
وی همچنین در آثارش از مشایخ اولیه
تصوف دفاع کرده و حتی کتابی در مقامات و احوال صوفیه به نام
التُحفة العراقیة فی الاعمال القلبیة نوشته است.
شدیدترین حملات ابن تیمیّه بر صوفیان بخصوص بر ابن عربی در رسالهای است که به
شیخ نصر مَنْبِجی نوشته و در آن از معتقدان به اتحاد و حلول و وحدت وجود انتقاد کرده و سخنان آنان را شبیه
غالیان و
نصارا دانسته است.
با این حال، او عقیده ابن عربی را درباره وحدت وجود به
اسلام نزدیکتر میشمرد، اما پیروان و شارحان اندیشه
های او را همچون
صدرالدین قونیوی و
عفیفالدین تِلِمْسانی به بدترین نوع
کفر متهم میکند.
به طور کلی ابن تیمیّه با صوفیانی که
تصوف را به زعم او به
فلسفه و افکار بیگانه با اسلام درآمیختند، مخالفت کرده است.
ابن تیمیّه به مسائلی مانند تفضیل
ولایت بر
نبوت ، و
معصومیت اولیا ، که برخی عرفا بدان اعتقاد دارند،
اعتراض میکند و این امر را محجوب داشتن
پیامبر اکرم میداند.
او اعتقاد به
وحدت ادیان را نیز سبب الغای مفهوم
دیانت و تعطیل
رسالت میشمرد
و با این عقیده که
کشف و
الهام راهی برای اخذ
احکام شرعی باشد، مخالفت میکند.
ابن تیمیّه بر سر برخی از این موضوعات با طریقههایی مانند
شاذلیه و
رفاعیه ،
قلندریه و
ملامتیه (
ملامیه ) مخالفت
های شدیدی کرد.
البته
خشم و افکار بزرگان این طریقهها را نیز بر انگیخت.
شاگرد ابن تیمیه،
ابن قَیّمِ جوزیه (متوفی ۷۵۱)، فقیه حنبلی، با برخی از نظریات ابن تیمیّه درباره صوفیان موافق بود ولی خود او از طرفداران
تصوف به شمار میرفت و سعی در نزدیک کردن عقاید صوفیه با دیدگاه
های اهل سنّت داشت.
وی در
کتاب مدارج السالکین برخی انتقادات استادش را به
خواجه عبداللّه انصاری رد کرده است.
تقریباً تا قرن هشتم علمای دین کم و بیش از میراث صوفیه بهره میبردند و از اقوال و احوال
مشایخ صوفی در کتاب
های خود ذکر میکردند.
بعلاوه بزرگترین صوفیان تا قرن هفتم و هشتم از میان اهل سنّت برخاستند
و بیشترین حملات نیز از سوی
عالمان دینی به برخی از صوفیان یعنی حلاج،
ابن فارض ، ابن عربی،
ابن سَبْعین ، و غالباً به آرایی چون وحدت وجود و
تأویل قرآن بوده است.
از جمله این مخالفان
زینالدین عمر بن ابی الحرام کتانی (متوفی ۷۳۸)،
ابوحیان محمد بن یوسف اندلسی (
ابوحَیان غَرناطی )،
شمسالدین محمد بن احمد ذهبی (متوفی ۷۴۸)،
تقیالدین علی بن عبدالکافی سُبْکی (متوفی ۷۵۶)،
ابن هشام (متوفی ۷۶۱)،
ابن خطیب (متوفی ۷۶۶)،
ابن خلدون (متوفی ۸۰۸)،
شمسالدین اسماعیل بن ابی بکر مقروی (متوفی ۸۷۵)،
برهانالدین بقاعی (متوفی ۸۸۵)
ابن حجر عَسقَلانی (متوفی ۸۵۲) هستند.
البته برخی علمای اهل سنّت نیز مانند
جلالالدین سیوطی (متوفی ۹۱۱) و
احمد بن حَجَر هَیتَمی (متوفی ۹۷۳) به دفاع از این صوفیان برخاسته و در رد مخالفان کتابهایی تألیف کردهاند.
به طور کلی در میان علمای اهل سنّت تا به امروز تقریباً دو جریان عمده در برابر
تصوف وجود داشته است:
گروهی که با جنبههایی از
تصوف موافق ولی با برخی آرا و آداب صوفیان مخالف بوده و
تصوف سنّی (
تصوف مشایخ اولیه
تصوف، تقریباً تا قرن چهارم) را از
تصوف باطنی (
اهل غلو ) یا
تصوف فلسفی ــ که نمایندگانش حلاج، ابن عربی و پیروانشان هستند ــ جدا میکنند.
این گروه، از نمایندگان چنین
تصوفی شدیداً
انتقاد میکنند و آن را متأثر از
عرفان هند ،
مسیحیت و
فلاسفه یونان میدانند.
گروه دیگر از مخالفان
تصوف، طرفداران جنبش
وهابیت (پیروان
محمد بن عبدالوهاب ، متوفی ۱۲۰۶) و
سلفیه (پیروان
محمد عبده ، متوفی ۱۳۲۳) اند که
تصوف را انحراف از اسلام، مخرب و تماماً
بدعت میدانند.
البته در میان سلفیه کسانی هم هستند که برخی از صوفیان سده
های اولیه را از حکم
تکفیر مستثنا میدانند.
از قرن دوازدهم به بعد، برخی تحولات اجتماعی از جمله فشار سلفیه و وهابیت سبب شده است تا مشایخ برخی طرق صوفیه، مانند
نقشبندیه و
شاذلیه و
قادریه ، بخصوص در
افریقا و
هند سعی کنند به
تصوف اولیه نزدیک شوند، به همین دلیل برخی عقایدشان را
تعدیل و بعضی اعمال را که حساسیت عالمان
اهل سنّت را برمیانگیزد،
ممنوع کردهاند.
(۱۰۳) ابن ابی یعلی، طبقات الحنابلة، بیروت: دارالمعرفة، (بی تا).
(۱۰۴) ابن تیمیـّـه، مجموعة الرسائل و المسائل، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۱۰۵) ابن جوزی، تلبیس ابلیس، چاپ خیرالدین علی، بیروت (بی تا).
(۱۰۶) ابن جوزی، صفة الصفوة، چاپ محمد فاخوری و محمد روّاس قلعه جی، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
(۱۰۷) ابن جوزی، صیدالخاطر، چاپ ناجی طنطاوی، دمشق ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
(۱۰۸) ابن حزم، کتاب الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، مصر ۱۳۱۷ـ۱۳۲۰، چاپ افست بیروت (بی تا).
(۱۰۹) محمدعلی ابورَیّان، تاریخ الفکر الفلسفی فی الاسلام، ج ۲: الحرکة الصوفیة فی الاسلام، اسکندریه ۱۹۹۴.
(۱۱۰) ابونصر سراج، کتاب اللُّمع فی
التصوف، چاپ رینولد آلن نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴، چاپ افست تهران (بی تا).
(۱۱۱) عبدالرحمان بدوی، تاریخ
تصوف اسلامی: از آغاز تا پایان سده دوم هجری، ترجمة محمودرضا افتخارزاده، قم ۱۳۷۵ ش.
(۱۱۲) عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره: مکتبة محمدعلی صبیح و اولاده، (بی تا).
(۱۱۳) ابراهیم بن عمر بقاعی، مصرع
التصوف، او، تنبیه الغبی الی تکفیر ابن عربی، و تحذیر العباد من اهل العناد، چاپ عبدالرحمان وکیل، قاهره ۱۳۷۲/۱۹۵۳.
(۱۱۴) توفیق بن عامر، «مواقف الفقهاء من الصوفیة فی الفکر الاسلامی»، حولیات الجامعة التونسیة، ش ۳۹ (۱۹۹۵).
(۱۱۵) محمد مصطفی حلمی، ابن الفارض و الحب الالهی، قاهره ۱۹۷۱.
(۱۱۶) طبلاوی محمود سعد،
التصوف فی تراث ابن تیمیه، مصر ۱۹۸۴.
(۱۱۷) عبدالکریم بن هوازن قشیری، الرسالة القشیریة، چاپ عبدالحلیم محمود و محمود بن شریف، قاهره ۱۹۷۲ـ۱۹۷۴.
(۱۱۸) عمر عبداللّه کامل،
التصوف بین الافراط و التفریط، بیروت ۱۴۲۲/ ۲۰۰۱.
(۱۱۹) احمد کسروی، صوفیگری، تهران ۱۳۴۴ ش.
(۱۲۰) محمد بن احمد ملطی، التنبیه والرد علی اهل الاهواء و البدع، چاپ محمد زاهد کوثری، قاهره ۱۴۱۸/۱۹۹۷.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «نقد تصوف اهل سنت»، شماره۳۵۸۹.